- سخن ناشر
- درساول:كيفيت بندگى و راه رستگارى
- درسدوم:لزوم بهره گيرى صحيح از نعمت هاى خداوند
- درسسوم:درك صحيح از واقعيت هاى زندگى و استفاده بهينه از عمر
- درسچهارم:توصيه پيامبر به استفاده شايسته از توانايى هاى فعلى
- درسپنجم:نكوهش تحصيل علم براى اهداف دنيوى
- درسششم:عظمت و وسعت حقوق ونعمت هاى خداوند و لزوم توجه به وظايف
- درسهفتم:بيدارى و هوشيارى مؤمن
- درسهشتم:همسويى قول و عمل و پاسدارى زبان
- درسنهم:ارزش و اهميت نماز و تفاوت درجات بهشتيان
- درسدهم:پيشگامان بهشت و منزلت برخى از تكاليف و درجات بهشت
- درسيازدهم:اهميت و نقش خوف و حزن «1»
- درسدوازدهم:اهميت و نقش خوف و حزن «2»
- درسسيزدهم:خردى و كوچكى دنيا، و اهميت آخرت نگرى
- درسچهاردهم:ستايش آخرت خواهى، زهد و بصيرت در دين و نكوهش دنيا طلبى
- درسپانزدهم:حكمت، بصيرت و گوشه اى از سيره عملى پيامبر
- درسشانزدهم:خطر دوستى مال و مقام و ستايش قناعت و ساده زيستى
- درسهفدهم:آثار گريه براى آخرت، گشادگى قلب مؤمن و تقوا مدارى
- درس هجدهم: بزرگداشت عظمت و جلال پروردگار
- درسنوزدهم:عظمت مقام خداوند در نظر فرشتگان
- درس بيستم:توصيف پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)از بهشت و جهنم
- درس بيست و يكم:اهميت تفكر و لزوم حفظ عوامل غفلتزدا
- درس بيست و دوم:گستره حق و باطل
- درس بيست و سوم:فقيه كامل و نمود رفتارى اعتقاد به توحيد افعالى
- درس بيست و چهارم:اهميت محاسبه، سنجش اعمال و شرم از خدا
درس دوازدهم
اهميت و نقش خوف و حزن «2»
ـ علم سودمند و نافع
ـ امنيت و آرامش در بهشت رهآورد بيم و هراس در دنيا
ـ بخشش گناهان ثمره ترس از خداوند
ـ نكوهش اعتماد بر اعمال نيك
ـ نقش توجه به گناه در دورى از شيطان
ـ تحقيقى در ماهيت خزن و خوف و معناى ترس از خداوند
ـ تحقق همزمان حالات متضاد و متفاوت
اهميّت و نقش خوف و حزن «2»
«يا أَباذَرٍّ؛ مَنْ أُوتِىَ مِنَ الْعِلْمِ ما لا يُبْكيهِ لَحَقيقٌ أَنْ يَكُونَ قَدْ أُوتِىَ عِلْمَاً ما لا يَنْفَعُهُ، لاَِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ نَعَتَ الْعُلَماءَ فَقالَ: «إِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إذا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلاَْذْقانِ سُجَّدَاً وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولا وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزيدُهُمْ خُشُوعا.
يا أَباذَرٍّ؛ مَنِ اسْتَطاعَ أَنْ يَبْكى فَلْيَبْكِ وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَلْيُشْعِرْ قَلْبَهُ الْحُزْنَ وَلْيَتَباكَ، إِنَّ الْقَلْبَ الْقاسى بَعيدٌ مِنَّ اللّهِ تَعالى وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ.
يا أَباذَرٍّ؛ يَقُولُ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى: لا أَجْمَعُ عَلى عَبْد خَوْفَيْنِ وَ لا أَجْمَعُ لَهُ أَمْنَيْنِ فَإِذا اَمِنَنى فىِالدُّنْيا أَخَفْتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ إِذا خافَنى فىِ الدُّنْيا آمَنْتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ. يا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ الْعَبْدَ لَيُعْرَضُ عَلَيْهِ ذُنُوبُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَيَقُولُ: أَما إِنّى كُنْتُ مُشْفِقَاً، فَيُغْفَرُ لَه.
يا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَعْمَلُ الْحَسَنَةَ فَيَتَّكِلُ عَلَيْها وَ يَعْمَلُ الُْمحَقَّراتِ حَتّى يَأْتِىَ اللّهَ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبانٌ وَ أَنَ الرَّجُلَ لَيَعْمَلُ السَّيِّئَةَ فَيَفْرَقُ مِنْها فَيَأْتِى اللّهَ عَزَّوَجَلَّ آمِنَاً يَوْمَ الْقِيامَةِ.
يا أَباذَرٍّ؛ إنَّ الْعَبْدَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ. فَقُلْتُ: وَ كَيْفَ ذلِكَ بِأَبى أَنْتَ وَ أُمّى يا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: يَكُونُ ذلِكَ الذَّنْبُ نَصْبَ عَيْنَيْهِ تائِباً مِنْهُ فارّاً اِلىَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ حَتّى يَدْخُلَ الْجَنَّةَ.»
بزرگترين نعمتى كه خداوند به ما عنايت كرده نعمت اسلام و ولايت اهلبيت(عليهم السلام)است. در پرتو هدايتگرىها و راهنمايىهاى آن خاندان پاك، ذخاير عظيمى از مواعظ و علوم، با زحمات طاقتفرساى علماى بزرگ در طول چهارده قرن به ما رسيده است. كمترين شكرى
كه در برابر اين نعمت عظيم از ما ساخته است، مطالعه و تحقيق درباره اين ذخاير ارزشمند، استفاده از آن و آگاهى به آن است. در سايه ولايت اهل بيت و روشنگرىهاى آنان است كه ما از تاريكى جهل و بىخبرى به نور معرفت و آگاهى رهنمون مىشويم؛ چنانكه در زيارت جامعه مىخوانيم:
بِمُوالاتِكُم، عَلَّمَنَااللّهُ مَعالِمَ دينِنا وَ أَصْلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا.»(1)
بپاس ولايت و پيشوايى شما، خداوند معالم و حقايق دين را به ما آموخت و هر آنچه از امور دنياى ما فاسد و پريشان بود، اصلاح فرمود.
نصيحتهاى نورانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) به ابوذر نمونهاى است روشن از هدايتگرىهاى ايشان. جا دارد ما از اين نصايح و پندها بهره بريم، تا به سعادت دنيا و آخرت نايل گرديم، چون اسلام و دستورات آن بهترين نسخهاى است كه سعادت دنيوى و اخروى انسان و همه نيازهاى مادّى و معنوى او را تأمين مىسازد.
علم سودمند و نافع
«يا اباذرّ؛ من اوتى من العلم ما لا يبكيه لحقيق ان يكون قد اوتى علماً لا ينفعه لانّ اللّه نعت العلماء فقال جلّ و عزّ: «انّ الّذين اوتوا العلم من قبله اذا يتلى عليهم يخرّون للاذقان سجّداً و يقولون سبحان ربّنا ان كان وعد ربّنا لمفعولا و يخرّون للاذقان يبكون و يزيدهم خشوعاً.»
اى ابوذر؛ هر كس را علمى بدهند كه او را نگرياند، همانا به او علمى داده شده كه او را ثمر نبخشيده است، زيرا خداوند در قرآن كريم علما را چنين توصيف كرده است:
«آنان كه پيش از پيغمبر اسلام علم به ايشان داده شد، هنگامى كه قرآن بر آنان خوانده مىشود به حالت سجده به رو مىافتند و مىگويند پاك است پروردگار ما و وعدههاى او انجام خواهد يافت. آنان به رو مىافتند و مىگريند و خشوعشان بيشتر مىگردد.»
1. مفاتيح الجنان (دفتر نشر فرهنگ اسلامى) ص 109.
اسلام مكتبى است جامع و كامل كه با فراخوانى انسان به كمال، در پى تربيت او در ابعاد اجتماعى، اخلاقى و ديگر ابعاد است. وقتى انسان به كمال مىرسد كه هماهنگ در همه ابعاد و جنبههاى علمى، اخلاقى و ارزشى رشد كند. اسلام همانقدر كه به علم، تخصّص، فقه و اجتهاد بها مىدهد، به مسائل اخلاقى و معنوى نيز بها مىدهد و انسان كامل به موازات رشد در جنبههاى علمى و فقهى و.. در جنبههاى اخلاقى نيز رشد مىكند.
متأسّفانه، گاهى پرداختن به مسائل علمى ما را از توجّه به مسائل اخلاقى، كه ارزشش كمتر از مسائل علمى نيست، باز مىدارد. چنانكه گاهى پرداختن به مسائل اجتماعى انسان را از مسائل معنوى و اخلاقى غافل مىسازد. انسان چنان غرق در مسائل اجتماعى و اجرايى مىشود كه فرصتى نمىيابد به خود بپردازد و نيازهاى اخلاقى خود را جستجو كند. براى اين كه مغرور نگرديم و غافل نشويم، گهگاه لازم است به مسائل اخلاقى و معنوى نيز توجّه كنيم.
اين بخش از روايت بر اين مطلب تكيه دارد كه اگر خداوند علمى به ما عنايت كرده، مىخواهد در كنار آن ارزشهاى اخلاقى نيز رعايت شود، زيرا اگر تنها به مسائل علمى بپردازيم، از خود غافل گشته، به كجىهاى اخلاقى، از قبيل غفلت و غرور، مبتلا مىگرديم.
در قرآن كريم ارزشهايى مطرح گرديده كه متأسفانه در جامعه ما فراموش گشتهاند. گرچه بعضى به برخى از آنها توجّه مىكنند اما چنان نيست كه آن ارزشها به صحنههاى اجتماعى راه يابد. اين در حالى است كه قرآن آن ويژگىها و ارزشها را از صفات بندگان شايسته و علما مىشناسد. از جمله آن صفات و ويژگىها ترس از خداوند و حالت انابه و تضرّع است.
شايد تكيه روى ويژگى حزن، اندوه و فروتنى، به جهت متعادل ساختن شخصيّت مؤمن، بخصوص عالم، است، چرا كه علم و دانش منزلت والايى دارد و پس از تقوا، برترين ارزش انسانى است. طبيعى است كه رهيافته به علم، از عزت و احترام اجتماعى برخوردار مىگردد و اين، خود، غرور آفرين و تكبّرزاست و طبعاً عالم مواجه با خطر آلودگى است.
شرع مقدّس اسلام، براى جلوگيرى از غرور عالم و متوازن ساختن شخصيّت او، او را به
خضوع و خشوع و گريه و انابه توصيه مىكند، تا هرچه بر موقعيت اجتماعى او افزون مىگردد، در درون خود را كوچكتر و افتادهتر بيابد؛ اين همان چيزى است كه امام سجاد(عليه السلام)از خداوند درخواست مىكند:
«أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِهِ وَ لا تَرْفَعْنى فىِ النّاسِ دَرَجَةً إِلاّ حَطَطْتَنى عِنْدَ نَفْسى مِثْلَها وَ لاتُحْدِثْ لى عِزّاً ظاهِراً إِلاّ أحْدَثْتَ لى ذِلَّةً باطِنَةً عِنْدَ نَفْسى بِقَدَرِها...»(1)
پروردگارا، درود فرست بر محمد و آل او و به هر درجه كه مرا نزد خلق رفعت و بلندى مىبخشى، به همان درجه نزد خودم پست و ذليل گردان و به هر عزت كه در ظاهر به من عطا كردى، همان قدر، در درونم ذلّت و حقارت قرار بده.
با توجّه به آنچه ذكر گرديد، پيامبر به ابوذر مىفرمايند: اگر علمى به تو داده شد كه بر خضوع و خشوع تو نيفزود و حالت خشوع و گريستن را در تو پديد نياورد، بدان كه آن علم به تو سود نمىبخشد. علمى نافع و سودمند است كه بر خضوع انسان در برابر پروردگار بيفزايد. چنانكه خداوند، در قرآن، علما را چنين توصيف مىكند كه وقتى آيات الهى بر آنها خوانده مىشود، بىدرنگ بر روى زمين مىافتند و به تضرّع و زارى مىپردازند. اين نشانه خضوع انسان در برابر خداوند است.
گرچه گريه رفتار ظاهرى به حساب مىآيد اما برخاسته از دگرگونى قلب و درون است؛ تا قلب محزون نگردد و انسان در برابر خداوند خاشع نشود، حالت گريستن براى او پديد نمىآيد.
در ادامه حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) مىفرمايند:
«يا أَباذَرٍّ؛ مَنْ اسْتَطاعَ أَنْ يَبْكىَ فَلْيَبْكِ وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَلْيُشْعِرْ قَلْبَهُ الْحُزْنَ وَلْيَتَباكَ، إِنَّ الْقَلْبَ القاسىَ بَعيدٌ مِنَ اللّهِ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُون.»
اى ابوذر؛ هر كس مىتواند (از ترس خداى توانا) بگريد و هر كس نمىتواند (لااقلّ) دل خود را به اندوه آشنا سازد و به صورت گريه وادارد. زيرا دل با قساوت از خداوند دور است؛ ولى آنان اين معنا را درك نمىكنند.
1. مفاتيحالجنان، دعاى مكارمالاخلاق.
چنانكه قبلا بيان شد، گريهاى كه در روايات، از جمله اين روايت، بدان سفارش شده است، گريه از ترس محروم ماندن از سعادت اخروى و آلوده گشتن به گناه است و يا گريه به محروميّتهاى معنوى و محروم گشتن از ديدار امام عصر ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ و بالاتر گريه بر محروم ماندن از لقاى الهى.
آنان كه اهل محبت خداوند و شناخت ولايت الهى هستند از ترس محروم ماندن از لقاى خداوند مىگريند، همانطور كه على(عليه السلام) در دعاى كميل مىگويد:
«فَهَبْنى يا إِلهى وَ سَيِّدى وَ مَوْلاىَ وَ رَبّى، صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ.»
گيرم اى خدا و سيّد من، بر آتش عذابت صبر كردم، چگونه بر فراقت صبر كنم.
اگر براى كسى ميسّر نيست كه بگريد، لااقلّ با تلقين موضوعات حزنآور و يا تفكّر در محروميّتهاى معنوى و انديشه در گناهان، قلب خود را محزون سازد. اگر هم قلبش محزون نمىگردد، لااقلّ حالت گريه كننده را به خود بگيرد. اگر حزن براى كسى رخ نداد و هميشه سرمست و مغرور بود، از رحمت خداوند دور مىماند. البته چنان نيست كه هر كس حالت گريه و بكاء دارد به خدا نزديك است، زيرا ممكن است منافقين نيز بر اثر ايجاد و استمرار برخى حالات در خود اين ويژگى برايشان حاصل گردد كه زود محزون و گريان شوند. در مقابل، نمىتوان گفت هر كه محزون نگشته گريه نمىكند، سنگ دل و از خداوند دور است.
امنيّت و آرامش در بهشت، رهآورد بيم و هراس در دنيا
«يا اباذرّ؛ يقول الله تبارك و تعالى: لا اجمع على عبد خوفين و لا اجمع له امنين فاذا امننى فىالدّنيا اخفته يوم القيامة و اذا خافنى فىالدّنيا امنته يوم القيامة.»
اى ابوذر؛ خداوند مىفرمايد: من بر بندهام دو ترس و نيز دو امنيت را جمع نمىكنم. اگر او در اين جهان از من ايمن بود، در جهان ديگر او را خواهم ترساند؛ اگر در اين جهان از من ترسان بود روز قيامت او را ايمن خواهم ساخت.
اگر بنده در دنيا از عذاب الهى ترس داشت، در قيامت از خوف و ترس و نيز عذاب جهنم ايمن است (خوف از خداوند به معناى ترس از عذاب الهى است كه بنده به جهت كوتاهى در انجام تكاليف الهى به آن گرفتار مىشود.) پس كسى كه در دنيا از خداوند مىترسد، در قيامت هيچ نگرانى ندارد و در آرامش و امنيت است چنانكه خداوند مىفرمايد:
«وَ أَما مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهىَ النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأوى.»(1)
و هر كس از حضور در پيشگاه خداوند ترسيد و خداپرست شد و از هواى نفس دورى جست، همانا بهشت منزلگاه اوست.
از اين جهت كه بهشت محل بهرهمندى از نعمتهاى خداوند است و اهل آن در امنيت و آسايشند و كوچكترين ناراحتى و اندوهى بر آنان پيش نمىآيد، خداوند مىفرمايد:
«مَنّ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَع يُوْمَئِذ آمِنُونَ.»(2)
كسانى كه عمل نيكو انجام دهند، بهتر از آن پاداش دارند و از هول و هراس قيامت ايمنند.
در جاى ديگر مىفرمايد:
«بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنُونَ.»(3)
كسى كه تسليم حكم خداوند گرديد و نيكوكار گشت، اجرش نزد خداوند است و او را هيچ ترس و اندوهى نخواهد بود.
بر خلاف انسان خداترس، كسى كه در دنيا احساس امنيّت مىكند و هيچگونه نگرانى و اضطرابى ندارد و از خداوند نمىترسد، در قيامت به ترس از خداوند و عذاب او گرفتار مىشود و همواره در عذاب خداوند خواهد بود.
1. نازعات، آيات 40 و 41.
2. نمل / 89.
3. بقره / 112.
ايمن بودن از مكر الهى باعث آلوده گشتن به گناهان مىگردد، چون وقتى انسان خود را در انجام كارها آزاد ديد و هيچ ترس و بيمى نداشت، باكى از گناه ندارد. طبيعى است كه احساس امنيت در دنيا ـ كه موجب آلوده گشتن به انحراف و گناه مىگردد ـ ناامنى و عذاب اخروى را در پى دارد؛ در اين باره خداوند مىفرمايد:
«فَأَمّا مَنْ طَغْى* وَ اثَرَ الْحَيوةَ الدُّنْيا* فَإِنَّ الْجَحيمَ هِىَ الْمَأْوى.»(1)
كسى كه (در اثر نترسيدن و ايمن بودن از عذاب خداوند) طغيان كرد و زندگى دنيا را برگزيد، دوزخ جايگاه اوست.
سخن پيامبر در اين بخش گوياى اين است كه انسان مىتواند كارى كند كه برايش خوف از خداوند حاصل گردد. بعد از اينكه انسان فهميد كه خوف از خداوند مطلوب و موجب راهيابى به سعادت است، اين سؤال پيش مىآيد كه چگونه مىتوان آن خوف و ترس را در خود پديد آورد. در جواب مىتوان گفت: با فراهم ساختن پارهاى مقدّمات و توجّه به برخى مسائل اين حالت در انسان پديد مىآيد:
گاهى انسان چيزهايى را مىداند، ولى. چون به آن دانستهها توجّه ندارد اعتقاد و علم او خفته و كمرنگ است و شخص غافل مىگردد در نتيجه آن علم و اعتقاد اثر خود را نمىبخشد. امّا هرگاه انسان به عامل پديدآورنده خوف توجه يافت و سعى كرد توجه او به آن خوف تمركز يابد، خوف و ترسش افزون گشته در رفتارش اثر مىبخشد.
نكته ديگر اينكه انسان مىتواند به مرحلهاى برسد كه همزمان بين اندوهها و شادىها جمع كند. انسانهاى ضعيف نمىتوانند همزمان، هم حزن و اندوه داشته باشند و هم شادى. در يك آن يا حزن دارند و يا شادى و سرور. وقتى نفس قويتر و كاملتر گشت، ممكن است در يك زمان، از جهتى مسرور گردد و از جهت ديگر، اندوهگين و محزون، و رفته رفته بر اثر تكامل نفس و روح، به مرحلهاى مىرسد كه انواع شادىها و غمها و اندوهها را در خود جمع كند، چنانكه اولياى خدا انواع مختلفى از خوفها و اندوهها، سرورها و اميدها را در
1. نازعات / 37 و 38.
خود جمع مىكردند. كسانى كه به آن مقام رسيدهاند در يك زمان داراى ويژگىها و حالات متفاوت نفسانى هستند و مىتوانند همزمان، آثار و لوازم آن حالات متفاوت را در خود پديد آورند.
بخشش گناهان ثمره ترس از خداوند
پيامبر(صلى الله عليه وآله) درارتباط با ثمره ترس از خدا مىفرمايند:
«يا اباذرّ؛ انّ العبد ليعرض عليه ذنوبه يوم القيامة فيقول: اما انّى كنت مشفقاً، فيغفر له.»
اى ابوذر؛ در قيامت گناهان بنده مؤمن به او ارايه مىگردد، مىگويد من از فرجام كار بيمناك بودم؛ در نتيجه گناهانش بخشيده مىشود.
تا اينجا به اهميّت خوف از خداوند پى برديم و نيز نقش آن را در يارى رساندن انسان در سير الىالله دانستيم. در اين فقره پيامبر به برخى از منافع و فوايد خوف از خداوند اشاره مىفرمايند تا در ما انگيزه ايجاد خوف پديد آيد يا تقويت گردد. مىفرمايند: يكى از فوايد خوف از خداوند بخشش و مغفرت گناهان است.
به طور كلّى هر فرد به هنگام گناه دو حالت مىتواند داشته باشد:
1. به هنگام گناه، ترسى از عاقبت آن نداشته، با امنيت و آرامش روحى و بدون هيچ نگرانى و اضطرابى، در صدد بهرهمندى از لذّتهاى آن گناه باشد. چنين حالتى موجب تشويق به گناه و در نتيجه اصرار بر آن و در نهايت منجر به بدى عاقبت انسان مىگردد.
2. به هنگام گناه، از خداوند ترسان و از عاقبت و سرانجام خويش بيمناك است. مىترسد بميرد و موفّق به توبه نشود. اين ترس و بيم، در هنگام ارتكاب گناه، موجب كاسته شدن از لذّت گناه و در نهايت موجب توبه و بخشش گناهان مىگردد.
طبيعى است در قيامت، به گناه انسان رسيدگى مىشود و اگر آن گناه را جبران و تدارك نكرده، حتّى توبه نيز نكرده باشد ـ چون اگر توبه مىكرد بخشيده مىشد ـ روانه جهنم
مىشود. اما از آنجا كه بنده خدا در دنيا خائف و ترسان بوده است مىگويد: خداوندا، من به هنگام گناه از عاقبت گناهم مىترسيدم، در نتيجه گناهش بخشيده مىشود.پس اگر انسان نسبت به گناه خود از خداوند بترسد، اميد اين هست كه در قيامت بخشيده شود.
ترس از خداوند باعث كاستن از گناهان و بيدارى و هوشيارى انسان مىگردد و خود عاملى است هشدار دهنده كه به هنگام انحراف و لغزش انسان را از غفلت باز مىدارد؛ از اين جهت در قرآن مجيد، خائفان و خداترسان ستايش شدهاند و براى خوف از خداوند وعده پاداش دادهاند.
با يك نگرش كلّى به آيات قرآن، به اين نتيجه مىرسيم كه تفاوت مراتب خوف بسته به تفاوت مراحل شناخت و معرفت انسان است؛ يعنى، انسانهاى فرزانه، از قبيل ائمه معصومين(عليهم السلام)، در مرتبه والاى خوف از خداوند قرار دارند و ديگران در مراتب پايينتر.
قرآن مجيد متعلّق خوف و ترس را دو چيز ذكر مىكند:
1. ترس از مقام خداوند.
2. ترس از عذاب الهى.
در سوره ابراهيم مىفرمايد:
«لَنُسْكِنَنَّكُمُ الاَْرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامى وَخافَ وَعيدِ.»(1)
ما شما رسولان و پيروانتان را، پس از هلاك كافران، در سرزمينشان با آسايش و ايمنى ساكن مىگردانيم و اين آسايش نصيب كسى است كه خوف خداوند در دل اوست و از وعده قهر و عقاب خداوند مىترسد.
در اين آيه، هم خوف از خداوند ذكر گرديده است و هم خوف از عذاب الهى. بالاترين مرحله خوف، خوف از مقام الهى است.
مرحوم علامه طباطبايى(رضي الله عنه) مىفرمايند: «خوف از خداوند، گاهى به معناى خوف از عقاب الهى است كه بر كفر و معصيت مترتّب مىگردد و لازمه آن، اين است كه عبادت
1. ابراهيم / 14.
انسان براى رهايى از عقاب است، نه عبادتى كه فقط براى خداوند انجام گرفته باشد. اين عبادت بندگانى است كه از ترس مجازات، مولايشان را بندگى مىكنند. چنانكه برخى به طمع ثواب و پاداش، خداوند را عبادت مىكنند كه اين قسم عبادت، «عبادت تاجران» نام گرفته است. اما خوف از «مقام ربوبى» غير از خوف از عقاب است. اين خوف برخاسته از احساس كوچكى و ذلّت در برابر ساحت كبريايى و عظمت الهى است، و اثر ذلّت و خردى در برابر عزّت و جبروت خداوند است.
در واقع عبادت و بندگى، به جهت خوف از مقام الهى و به معناى خضوع و كرنش در برابر خداوند است، نه به جهت خوف از عقاب و يا به جهت طمع در ثواب و پاداش و اين عبادت خالصانه تنها براى خداوند انجام مىگيرد. پس كسانى كه از مقام الهى مىترسند، مخلصين و خاضعين در برابر جلال خداوندى هستند.(1)
نكوهش اعتماد بر اعمال نيك
پيامبر(صلى الله عليه وآله) در نكوهش كسى كه با اعتماد بر اعمال نيك خود گناه مىكند مىفرمايند:
«يا اباذرّ؛ انّ الرجل ليعمل الحسنة فيتّكل عليها و يعمل المحقّرات حتّى ياتى اللّه وهو عليه غضبان، و انّ الرّجل ليعمل السّيّئة فيفرق منها فيأتى الله عزّوجلّ آمناً يوم القيامة.»
اى ابوذر؛ مردى كارى نيك انجام مىدهد و با اعتماد بر آن، گناهانى مرتكب مىگردد و در برابر كردار نيك خويش گناه را سهل مىانگارد، چنين كسى هنگامى كه نزد خداوند مىرود بر وى خشم مىگيرد. در مقابلّ مردى گناهى مرتكب مىگردد ولى از عقوبت آن هراسان است؛ چنين كسى در روز قيامت خاطر آسوده خواهد داشت.
ملاك پذيرش و عدم پذيرش اعمال را نمىتوان با معيارهاى ظاهرى سنجيد بلكه پذيرش و عدم پذيرش اعمال به شرايطى بستگى دارد كه چه بسا انسان نتواند همه آنها را
1. الميزان، ج 19، ص 122.
احصاء كند. بنابراين هيچ كس نمىتواند به قبولى اعمال خويش مطمئن گردد؛ بعلاوه، اطمينان به قبولى اعمال، باعث غرور انسان مىگردد، تا جايى كه ممكن است خود را به ارتكاب گناهان صغيره بيالايد؛ به اين بهانه كه گناهان صغيره در برابر اعمال نيكى كه انجام داده ناچيز است. غافل از اينكه، اوّلا اطمينان او به پذيرش اعمال نيكش بىجا بوده، چه بسا اعمال او پذيرفته نشده باشد، ثانياً بىتوجّهى به ارتكاب گناهان صغيره و اصرار بر آنها خود از گناهان كبيره است. همين كه انسان، با توجّه به اعمال نيكى كه انجام داده، احساس امنيّت و خاطر جمعى كند و با اعتماد بر عبادتهاى خود، گناهى را حقير شمرده، مرتكب شدناش را مهم نشمرد؛ مورد غضب خداوند قرار مىگيرد.
در مقابل اين گروه، برخى وقتى گناهى مرتكب مىشوند، ترسان و مضطرب مىگردند و هميشه نگرانند. اين دسته اگر همت زيادى هم بر انجام برخى عبادتها نداشته باشند، به جهت بيم و ترس از گناه، در قيامت از عذاب خداوند نجات مىيابند و آنجا در آسايش و امنيّت خواهند بود. (بيان حضرت در اين بخش، تفسير ديگرى است از جمله «لا اجمع على عبد خوفين» كه قبلا بدان اشاره رفت.)
غرض پيامبر، توجّه دادن ابوذر به اهميّت حالات قلبى است و اينكه چقدر ترس از گناه مؤثّر است، تا آنجا كه اگر انسان به گناه مبتلا شد، شفقت قلبى و اضطراب و نگرانىاش موجب آمرزش او مىشود. در مقابل اگر فراوان عبادت كرد اما نسبت به گناه كوچكى احساس بىخيالى و امنيّت داشت، دليل اينكه كه گناه را سبك شمرده است و توجه ندارد با چه كسى مخالفت مىكند، به غضب و قهر الهى گرفتار مىآيد. پس بايد هيچ گناهى را كوچك نشماريم و همواره سعى كنيم حالت خشيّت و خوف از خداوند را در خود حفظ كنيم تا مغرور نگرديم و شيطان ما را فريب ندهد.
نقش توجه به گناه در دورى از شيطان
بالاتر از آنچه گفته شد، حضرت در جمله بعد مىفرمايند:
«يا اباذرّ؛ انّ العبد ليذنب الذّنب فيدخل به الجّنة. فقلت: و كيف ذلك بابى انت و امّى يا رسول الله؟ قال: يكون ذلك الذّنب نصب عينيه تائباً منه فارّاً الى اللّه عزّوجلّ حتّى يدخل الجنّة.»
اى ابوذر؛ بنده خداوند گناهى مىكند و به سبب آن به بهشت مىرود. گفتم: يا رسول الله، پدر و مادرم فدايت باد، اين چگونه ممكن است؟ فرمود: او گناه را، پيوسته پيش چشمانش قرار مىدهد و از آن توبه كرده، بر خداوند پناه مىبرد، تا آنگاه كه وارد بهشت مىشود.
گاهى بنده مرتكب گناهى مىشود و در نتيجه آن، نگران و مضطرب مىگردد و همين خوف و هراس باعث توبه و پناه آوردن به خداوند و گريز از دام شيطان مىشود. در نهايت از غفلت و هواهاى نفسانى نجات يافته ديگر مرتكب گناه نمىشود و در نتيجه وارد بهشت مىگردد. شايد اگر آن گناه از او سر نمىزد، اين حالت برايش رخ نمىداد. البته «سبب قريب» توجه به خداوند و گريز از شيطان همان توبه، خوف و ترس از خداوند است و گناه «سبب بعيد» است ولى به هر جهت آن نيز سبب شده است.
اين بيان حضرت براى ترغيب انسان به اين نكته است كه احساس نفسانى خوف و ترس از خداوند را در خود پديد آورد. خوفى كه بعد از ارتكاب گناه موجب شود گناهان گذشته جبران گردد و شخص وارد بهشت شود كمارزش نيست، پس بايد براى تحصيل آن تلاش كرد.
تحقيقى در ماهيّت حزن و خوف و معناى ترس از خداوند
تا اين بخش بحث مربوط بود به حزن و خوف كه در روايت مطرح گرديده است، اكنون جاى طرح برخى از سؤالات و جواب به آنهاست هر چند اين سؤالات مستقيماً به اين بحث اخلاقى مربوط نيستند:
از جمله سؤالات اينكه آيا داشتن حالت خوف و حزن خوب است يا بد؟ اگر خوب
است چرا خداوند در وصف اولياى خود مىگويد: «لا خوفٌ عليهم و لاهم يحزنون»(1) و اگر بد است، چرا پيامبر ديگران را ترغيب مىكنند كه اين دو خصلت را در خود پديد آورند و نيز فرمودند: اين دو موجب مغفرت و آمرزش گناهان مىگردند.
در جواب بايد گفت: خوف و حزن،به خودى خود و، بدون در نظر گرفتن متعلق آن دو، نه مطلوبند و نه مذموم، نه به طور كلّى مىتوان گفت خوبند و نه مىتوان گفت بدند؛ بلكه بايد ديد آن خوف و ترس از چيست و نيز حزن و اندوه بر چيست؟ خوف از خداوند و عذاب او مطلوب است، چون باعث مىگردد انسان بيشتر در مقام عبادت و اطاعت خداوند و اجتناب از گناهان برآيد و در نتيجه به انسان كمك مىكند كه بهتر به وظايفش عمل كند و با راهيابى به طريق سعادت و خوشبختى، بهشتى شود. در مقابل خوف به جهت دنيا نامطلوب است؛ چرا كه اصل گرايش و توجه به دنيا مطلوب نيست چه رسد به خوف از آن.
سؤال ديگر اينكه خوف از خداوند به چه معناست؟
در جواب بايد گفت: برگشت خوف از خداوند به خوف از خود و اعمالى است كه انسان مرتكب مىشود و الاّ خداوند سرچشمه رأفت و رحمت است. خوف از خداوند از آن جهت است كه او «شديد العقاب» است، از كرده انسان نمىگذرد و حساب هر كارى را مىرسد.
نكته ديگرى كه ذكرش لازم است، اينكه در يك تقسيمبندى كلّى مىتوان براى خوف از خداوند سه مرتبه ذكر كرد:
1. خوف از عذاب الهى در جهنم:
اين مرتبه انسانهاى معمولى است.در اكثر مردم ترس از جهنم و عذاب الهى باعث مىگردد كه به وظايف خود عمل كنند و خود را به گناه آلوده نسازند. البته گفتنى است كه اين مرتبه، براى آنان كه در مراحل اولّيه رشد و تكامل قرار دارند، بسيار ارزشمند است و اين خوف در صورت تأثير و دورى از گناه موجب سعادت و نجات از عذاب الهى مىگردد.
1. بقره / 112.
2. خوف از دست دادن نعمتهاى بهشتى:
برخى به جهت ترس از محروم گشتن از نعمتهاى بهشتى دست به گناه نمىزنند و به وظايف خود عمل مىكنند، در واقع طمع بهشت آنها را به اطاعت خداوند و دورى از شيطان وامىدارد. اين مرتبه از مرتبه پيشين بالاتر است.
3. ترس از محروم گشتن از لقاى الهى و قرب او:
خوف از اينكه انسان مورد بىمهرى و بىاعتنايى خداوند قرار گيرد. شكّى نيست كه اين مرتبه از دو مرتبه پيشين والاتر است و مخصوص خاصان درگاه خداوند و كسانى است كه همّتشان بسيار والاست و به ثواب و عقاب اخروى توجه ندارند؛ بلكه چيزى را درك مىكنند و به دنبالش هستند كه بسيار والاتر است.
براى روشن گشتن اين مرتبه و تقريب به ذهن، لازم است مثالى ذكر كنيم:
فرض كنيد ما از سوى مقام معظم رهبرى دعوت شويم و بناست از ما پذيرايى بشود. ممكن است عدهاى از دعوت شوندگان نگران باشند كه اگر تأخير كنند از غذا محروم گردند. برخى پيش خود مىگويند امروز عيد است و بناست مقام معظم رهبرى جوايزى اهدا كنند. ترس آنها از اين است كه در صورت تأخير، از جوايز محروم مىگردند. همت اين دسته از دسته اول بيشتر است. برايشان مهم نيست كه گرسنه بمانند يا نه، بلكه مهم اين است كه از دست مقام معظم رهبرى جايزه دريافت كنند.
دسته سوّم كسانى كه تنها زيارت ايشان برايشان مهم و ارزشمند است نه چيز ديگرى. اينكه مقام معظم رهبرى گوشه چشمى به آنها انداخته، لبخندى حاكى از رضايت و خرسندى به رويشان بزند؛ براى آنها خيلى ارزش دارد و ديگر مهم نيست كه سكّهاى به آنها اهدا گردد يا نه.
اين مراتبى را كه در دوستى و علاقه افراد به همديگر ـ بر اساس تفاوت همّت و معرفتشان ـ وجود دارد، بلاتشبيه، مىتوان بر خوف از خداوند منطبق ساخت.
در روايتى امام صادق(عليه السلام) اين سه مرتبه را در ارتباط با عبادت و بندگى خداوند متعال ذكر مىفرمايند:
«قَوْمٌ عَبَدُوا اللّهَ عَزَّوَجَلَّ خَوْفَاً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبيدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُواللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى طَلَباً لِلثَّوابِ، فَتِلْكَ عِبادَةُ الاُجَراءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُواللّهَ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبادَةُ الأَحْرارِ وَ هِىَ أَفْضَلُ الْعِبادَةِ.»(1)
گروهى از روى ترس، خداوند را عبادت مىكنند، عبادت اين گروه، عبادت بندگان است. گروهى به طمع پاداش و ثواب، خداوند را عبادت مىكنند، اين عبادت مزدگيران است و گروهى از روى محبت و علاقه به خداوند، او را عبادت مىكنند، اين عبادت آزادگان و برترين عبادات است.
كسى كه از خداوند مىترسد، گاهى ترس او از جهنم است به طورى كه اگر عذاب جهنم از او برداشته شود، ديگر هيچ نگرانى ندارد. البته اين مرتبه، در مقايسه با كفر و بىايمانى، بسيار ارزشمند است و نتيجه ايمان به خداوند، ايمان به قيامت و ايمان به اين است كه خداوند در قيامت بندگان عاصى و گنهكار را عذاب مىكند. همت كسى كه به اين مرتبه رسيده كوتاه است و مانند بردگانى است كه از ترس مجازات ارباب كار مىكنند.
برخى ترسشان از خداوند، به جهت ترس از محروم گشتن از نعمتهاى بهشتى است. حتى اگر عذابى هم در كار نباشد مىترسند از نعمتهاى خداوند محروم گردند. در مقابل آن دو دسته، دستهاى هستند كه اگر بهشت و جهنمى نيز نبود، از اين مىترسيدند كه مورد بىمهرى و بىاعتنايى خداوند قرار گيرند. در قرآن، بىاعتنايى خداوند به كفار، از جمله بزرگترين عذابهاى الهى ذكر مىگردد:
«... وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ.»(2)
خداوند از خشم، با آنها سخن نگويد و به نظر رحمت، در قيامت، بدانها ننگرد.
1. بحارالانوار، ج 70، ص 236.
2. آل عمران / 77.
براى كسى كه درك مىكند، بىاعتنايى از هر عذابى بدتر است. اگر انسان بعد از مدتى نزد دوست، پدر و يا استادش برود و با بىاعتنايى و بىتوجّهى آنان مواجه شود، اين براى او از هر عذابى سختتر است.
در اينجا اين سؤال مطرح مىگردد كه چرا ائمه معصومين(عليهم السلام) نيز از خداوند مىترسيدند؟ آنها كه معصوم بودند و اختيار بهشت و جهنم و شفاعت امت در دست آنها بود، چرا آنها از خداوند ترس داشتند و چگونه اين ترس با مقام عصمت سازگار است.
جواب اجمالى اين است كه: عصمت به معناى ترك گناه و كنارهگيرى از حرام است و بدان معنا نيست كه رضوان الهى نيز نصيب معصوم مىگردد. كسى كه گناه نمىكند به جهنم نمىرود اما از كجا كه مورد توجّه و محبّت خداوند قرار گيرد. خوف از محروم گشتن از عنايت و رضوان الهى از خوف عذاب الهى بالاتر است.
جواب تفصيلى و حقيقى به اين سوال در حدّ فهم ما نيست، چون ما نمىتوانيم مقام اهل بيت را درك كنيم و پى ببريم به اينكه آنها چه روحيهاى داشتهاند و چه مىكردند و حالاتشان چگونه بوده است. بله با تكيه بر شواهدى كه وجود دارد و در مقايسه با حالات خودمان، به اجمال و در حدّ فهم خود، شمايى از حالات آنها را درك مىكنيم اما حقيقت امر بر ما معلوم و قابل بيان نيست.
تحقّق همزمان حالات متضادّ و متفاوت
با توجّه به مطالب پيشين، مىتوان نتيجه گرفت كه وقتى روح انسان كامل گشت، مىتواند همزمان حالات مختلفى را ـ از قبيل لذّت و الم ـ داشته باشد.
ظرفيّت ما اندك است و نمىتوانيم چند حالت را، در حدّ كمال، در خود جمع كنيم. لذا مجموع غم و شادىها يك حالت متوسط و بينابينى را در ما ايجاد مىكنند. اما وقتى انسان كاملتر گشت، مىتواند نسبت به چند منشأ و چند عامل دو يا چند حالت متضاد، را، آن هم در حدّ كمال، در خود پديد آورد.
خوف و رجا، با توجّه به عامل خاص خود، در نفس پديد مىآيند و اگر مجموع عوامل با هم در نظر گرفته شوند، در نتيجه فعل و انفعالات آن عوامل ممكن است حالت جديدى پديد آيد. اما اگر به هر عامل، از آن جهت كه منشأ و خاستگاه يك حالت خاصّى است، توجه شود، نتيجه آن تنها همان حالت است. به عنوان نمونه اگر به منشاء خوف توجه شود، خوف در نفس پديد مىآيد و اگر به منشأ امنيّت توجّه شود، تنها حالت امنيّت و آرامش براى نفس پديد مىآيد.
كسانى كه نفسشان قوى گشته است و بر حالات و روحيات خود مسلطند، وقتى به عذاب الهى مىنگرند و يا به امكان محروم گشتن از رضوان الهى مىانديشند، چشمشان پر از اشك مىشود و در همان لحظه، به فضل، رحمت و مغفرت الهى متوجه مىشوند و حالت سرور و شادى برايشان رخ مىدهد. يعنى براى آنان ميسّر است كه همزمان، با توجه به عامل خوف و امن، آن دو حالت را براى خويش پديد آورند.
با توجه به اين مطالب، مىتوان نسبت به وجود مقدّس پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) حدس و معرفت ضعيفى داشت. به شبح كمرنگى از مقام «جمع الجمعى» آنان دست يافت: اينكه آن نفوس قوى، در آن واحد، مىتوانند مظهر همه اسماء و صفات الهى باشند: به رحمت خداوند توجه مىكنند، سرور و شادمانى و اميد در آنها پديد مىآيد. از طرف ديگر به عذاب و مجازات سنگين الهى توجه مىكنند و حالت بيم و ترس برايشان رخ مىدهد. منتها در جهت بروز و ظهور جسمانى حالات، چون بدن انسان توانايى متجلى ساختن آن دو حالت را به طور كامل ندارد، هر كدام كه بر ديگرى برترى دارد بيشتر تجلى و ظهور پيدا مىكند: اگر خوف برترى داشت، اشك جارى مىگردد، و اگر احساس اميد و شادمانى برترى داشت، لب خندان مىگردد؛ البته متجلى ساختن اين حالات در اختيار خود آنهاست.
در اين باره كه چرا معصومان به عذاب الهى توجه مىكردند تا خوف برايشان رخ دهد ـ با اينكه معصوم مىداند كه هرگز گناهى نكرده است و نخواهد كرد، علاوه بر اينكه خداوند اختيار بهشت و جهنم را به آنها سپرده است. پس آنها چه انگيزهاى براى توجّه به عامل خوف دارند ـ پيش از اين پاسخى ارائه داديم و اكنون جواب ديگرى مىدهيم.
مجموع توانايىها و حالاتى كه در انسان وجود دارد بايد مظهر بندگى خداوند باشد و در راه او صرف گردد. وجود انسان آميختهاى است از عناصر و حالات مادّى و معنوى؛ در سرشت او خوف و الم هست؛ امنيّت، اميد، سرور و لذّت نيز هست.
خداوند اين روحيهها و حالات را به انسان داده تا همه را در راه او صرف كند. براى خدا بخندد و شاد شود؛ يعنى، شادى او به نحوى با خداوند ارتباط داشته باشد؛ از آن جهت كه مورد لطف خداوند قرار گرفته شاد شود، نه از آن جهت كه خود لذّت مىبرد.
در برخى از روايات وارد شده كه شيعيان در بهشت مهمان پيامبر و اهل بيت اويند و بر سر سفره آنان از غذاى آنها تناول مىكنند. اما آيا لذتى كه معصومان از نعمتهاى بهشتى مىبرند با لذتى كه ما مىبريم يكسان است؟ در آيه شريفه آمده است كه:
«وَ لَحْمِ طَيْر مِمّا يَشْتَهُونَ»(1) [(و براى آنهاست) گوشت مرغان و هر غذايى كه مايل باشند.]
آيا آن لذّتى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از گوشت مرغان بهشتى مىبرند با لذّتى كه ما مىبريم يكسان است؟
البته اين دو لذّت بىاندازه متفاوتند. جهت لذّت نيز متفاوت است. پيامبر از آن جهت لذّت مىبرد كه مورد انعام خداوند قرار گرفته است. به هر جهت، مرتبه لذّت بردن بستگى به ميزان معرفت و دلبستگى و عشق فرد به خداوند دارد.
همين مقايسه را در ارتباط با خوف پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام) با خوف سايرين مىتوان داشت: گرچه آنان از آتش جهنم مىترسند ولى ترسشان از آن جهت است كه آن را نشانه غضب خداوند مىدانند. آن را علامت اين مىشناسند كه محبوبشان بدانها محبت ندارد؛ غضب خداوند و فراق و دورى او برايشان قابل تحمّل نيست، از اين جهت سخت نگران و هراسانند.
1. واقعه / 21.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org