- يادداشت مصحح
- فصل اول: شناخت خدا
- فصل دوم: توحيد
- فصل سوم: افعال خداوند
- درس دهم: خلق و تدبير
- درس يازدهم: توحيد افعالي و اصل عليت
- درس دوازدهم: فاعليت خدا و ساير موجودات
- درس سيزدهم: قدرت خدا و امور محال
- درس چهاردهم: قدرت خدا و افعال قبيح
- درس پانزدهم: سؤال نشدن از افعال الهي
- درس شانزدهم: هدف افعال الهي
- درس هفدهم: هدف از آفرينش جهان و انسان
- درس هجدهم: مراتب فعل الهي (1)
- درس نوزدهم: مراتب فعل الهي (2)
درس سيزدهم
قدرت خدا و امور محال
مفهوم قدرت
مفهوم اراده
رابطه قدرت و اراده
مفهوم مشيت و تفاوت آن با اراده
آيات بيانگر گسترة قدرت، مشيت و اراده خداوند
قلمرو قدرت الهي و امور محال
انواع كاربردهاي محال
بررسي امكان صدور كارهاي محال ازجانب خدا
انتظار ميرود دانشپژوه پس از فراگيري اين درس بتواند:
1. چگونگي انتزاع مفهوم قدرت، مشيت و اراده را درباره كارهاي الهي بيان كند.
2. گسترة قدرت الهي را براساس آيات قرآن تبيين كند؛
3. انواع كاربردهاي محال را توضيح دهد؛
4. دليل عدم اشتمال قدرت الهي بر برخي از امور محال را تبيين كند.
عَنْ أبِي عَبْدِ اللَّه(عليه السلام) قَالَ: قِيلَ لأمِير ِالْمُؤْمِنِين(عليه السلام) هَلْ يَقْدِرُ رَبُّك أنْ يُدْخِلَ الدُّنْيَا فِي بَيْضَةٍ مِنْ غَيْرِ أنْ تَصْغُرَ الدُّنْيَا أوْ تَكبُرَ الْبَيْضَةُ؛ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَك وَتَعَالَي لَا يُنْسَبُ إِلَي الْعَجْزِ وَالَّذِي سَألْتَنِي لَا يَكون؛(1) «از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه به اميرالمؤمنين(عليه السلام) عرض شد: آيا پروردگار تو ميتواند دنيا را در تخممرغي جا دهد، بيآنكه دنيا كوچك يا تخممرغ بزرگ شود؟ فرمودند: همانا خداوند تباركوتعالي به ناتواني نسبت داده نميشود؛ اما آنچه تو از آن پرسيدي، [محال است و] واقع نميگردد».
يكي از مباحثي كه درباره افعال الهي مطرح بوده و هست و از ديرباز، توجه دانشمندان را بهخود جلب كرده، اين است كه آيا هر كاري در قلمرو قدرت الهي است و خدا هرچه را بخواهد و اراده كند ـ هرچند آن كار محال باشـد ـ انجام ميدهد؟ براي پاسخ به اين پرسش، ابتدا مفاهيم قدرت، مشيت و اراده را مرور ميكنيم و سپس، آيات مرتبط با اين موضوع را ازنظر ميگذرانيم.
1. محمدبنعليبنبابويه قمي (شيخ صدوق)، التوحيد، ص130، باب القدرة، ح9.
مفهوم قدرت
يكي از روشنترين مفاهيمي كه با آن سروكار داريم، مفهوم قدرت است.(1) هرچند تعريف قدرت، معمـولاً بينش تازهاي ـ بيش از آنچـه به ارتكاز ذهني از اين واژه درك مـيكنيم ـ بهدست نميدهد، براي توجه بيشتر به نكتة مهمي در مفهوم قدرت، تعريف آن را ازنظر ميگذرانيم. برخي از حكما، قدرت را چنين تعريف كردهاند: كون الفاعل بحيث اذا شاء فعل واذا لم يشأ لم يفعل؛(2) بهعبارتديگر، هرگاه فاعلي اين ويژگي را داشت كه هروقت اراده كند، بتواند آن كار را انجام دهد و هرگاه اراده نكند، انجام ندهد، ميگويند او قدرت دارد. تعريفهاي ديگري نيز در كتابهاي كلامي و فلسفي براي اين واژه آمده است كه بهدليل اختصار، از آنها ميگذريم.(3) نكتة قابل توجه اينكه تقريباً در تمام اين تعريفها، اختيار در انجام يا ترك يك كار، اخذ شده است؛ بنابراين، لازمة قدرت داشتن، توان بر هردو جنبه (فعل و ترك) است؛ ولي در يك مرحله، تنها يكي از ايندو جنبه تحقق مييابد. در مقايسة مفهوم قدرت و اراده، دوباره به اين نكته توجه خواهيم كرد.
1. روشني اين مفهوم بدينلحاظ است كه وجود چنين مفهومي را بهخوبي در خود مييابيم. از مصاديق اين مفهوم در وجود انسان، قدرت بر انديشيدن، تصميمگيري و توانايي بهكاربستن برخي تصميمهاست. بنابراين، صفت قادر (توانا) بر انسان صدق ميكند. همين مفهوم را ميتوان با حذف محدوديتها و جهـات نقص ـ كه از مشاهدة قدرتهاي مادي و محدود، به ذهن ميآيـد ـ به خدا نسبت داد. وقتي ذات الهي را درنظـر ميگيريم و ميبينيم هر زمان اراده كند، ميتواند كاري را كه بخواهد، انجام دهد يا ترك كند، مفهوم قدرت را انتزاع، و بر او حمل ميكنيم. ازسويديگر، با توجه به اينكه قدرت نوعي كمال است و خدا همه كمالات را دارد، به اين نتيجه ميرسيم كه خداوند داراي اين كمال نيز هست.
2. ر.ك: ملاهادي سبزواري، شرح الاسماء الحسني، ج1، ص45؛ جعفر سبحاني، الالهيات علي هدي الكتاب والسنة والعقل، ج1، ص311.
3. قدرت را ميتوان «مبدائيت فاعل حيِّ (موجود داراي شعور و اراده) مختار براي افعالش دانست. اين مفهوم از معقولات ثانية فلسفي است كه درخصوص خداوند، از ذات الهي ـ با توجه به اينكه قدرت نوعي كمال براي ذات اسـت ـ انتزاع ميشود. اثبات قـدرت براي خـداوند، مستلزم اختيار نيـز هست؛ زيرا قدرت، ملازم با علم و اختيار است و اختصاص به فاعل حيّ مختار دارد (ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، آموزش فلسفه، ج1، ص413ـ414).
مفهوم اراده
اراده، دستكم در دو معنا بهكار ميرود؛ يكي، خواستن و دوست داشتن و ديگري، تصميم و عزم بر انجام كار.(1) در قرآن نيز در اين دو معنا بهكار رفته است.(2) اراده بهمعناي تصميم گرفتن، در انسان امري وجودي و قائم به نفس اوست و از مبادي خاصي كه برخي از سنخ علوم و برخي از سنخ ساير كيفيات نفسانياند، سرچشمه ميگيرد.(3) انسان پيش از آنكه به كاري اقدام كند، آن كار و فوايدش را در ذهن خود ترسيم مينمايد (مبادي علمي) و اگر دركنار اين علم، ميل و شوق به انجام كار هم در او پديد آمد (مبادي كيفي نفساني)، تصميم بر انجام آن ميگيرد. البته خداوند در افعال خود به ذهني كه در آن، صورت كار و منافع آن را تصور كند، نيازمند نيست و نيز كيفيات نفساني درباره خدا مطرح نيست و اساساً ذات الهي جايگاه اينگونه انفعالات نفساني نيست: لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالاً.(4) عقل وقتي ذات الهي و فعلي را كه از او صادر شده است لحاظ ميكند، درمييابد كه كسي او را مجبور نكرده و خداوند، آگاهانه و
1. قال ثعلب: الإِرادَة تكون مَحَبَّة وغير محبة... قال ابن سيده: وأُري سيبويه قد حكي: إِرادتي بهذا لك: أَي قصدي بهذا لك (ر.ك: جمالالدين محمدبنمكرمبنمنظور، لسان العرب، ماده «رود»).
2. اراده بهمعناي خواست و محبت، مانند: مِنكم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكم مَّن يُرِيدُ الآخِرَة (آل عمران:152)؛ «برخي از شما خواهان دنيا و برخي خواهان آخرتيد» و اراده بهمعناي عزم و تصميم، مانند: وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّة (توبه:46)؛ «اگر عزم رهسپاري داشتند، براي آن وسيلهاي فراهم ميكردند» و يا فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسَي أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالامْس (قصص:19)؛ «وقتي درصدد انتقام از كسي كه دشمن آندو بود، برآمد، گفت: اي موسي! آيا تصميم داري كه من را نيز مانند ديروزي بكشي»؟
3. ما وقتي ميخواهيم كاري كنيم، ابتدا آن كار و سپس فوايدش را تصور ميكنيم و اگر فوايدش را تصديق كرديم، در پي آن، ميل و شوقي در ما به آن كار پيدا ميشود. گاهي اين ميل، بيمعارض است و گاهي با اميال ديگر تعارض دارد كه در اينجا، پاي انتخابهاي ارزشي و افعال اخلاقي باز ميشود. اراده، هرگز خودبهخود در نفس نميجوشد؛ مثلاً كسي يكباره تصميم نميگيرد كه فردا در مريخ استراحت كند؛ زيرا مبادي چنين ارادهاي در نفس او وجود ندارد. بههرصورت، اميال گوناگون تنها زمينههايي براي انتخاب فراهم ميآورند و نقش نهايي و تعيينكننده در انجام كار، با اراده است.
4. نهج البلاغه، خطبة 65.
آزادانه كارش را انجام داده است؛ اراده را به خداوند نسبت ميدهد و ميگويد: اين كار طبق ارادة الهي صورت گرفته است.
رابطه قدرت و اراده
آنچه در اينجا مهم است، اين است كه فاعلِ قادر در يك مرحله، تنها يكي از دو طرف (فعل يا ترك) را اراده ميكند و وقتي اراده كرد، انجام ميدهد و ارادة دو طرف (فعل و ترك) باهم، اجتماع نقيضين و محال است؛ زيرا به اين معناست كه يك كار در يك زمان، هم محقق شود و هم ترك شود؛ پس معناي مقدور بودن اين نيست كه حتماً تحقق يابد؛ بلكه بدين معناست كه اگر خواست، تحقق مييابد و ديگر ترك نميشود و اگر نخواست انجام دهد، ترك ميكند و ديگر فعل انجام نميشود؛ ولي هم فعل و هم ترك، مقدور است؛ چون اين قضية شرطيه درباره آن، صادق است.
قدرت در ذات مقدس الهي نيز همين ويژگي را دارد. خدا داراي كمال قدرت است؛ اگر خدا ميخواست، فعل قبيح را انجام ميداد. ذات مقدس حقتعالي بهگونهاي است كه اگر اراده ميكرد كار قبيح انجام دهد، انجام ميداد؛ ولي لم يشأ ولم يفعل ولا يشاء ولا يفعل؛ يعني «نخواسته و انجام نداده است و نميخواهد و انجام نميدهد». اينكه نميخواهد و انجام نميدهد، معنايش ناتواني نيست؛ چون قضية شرطيه صادق است.
بنابراين، دايرة اراده همواره محدودتر از دايرة قدرت است؛ زيرا قدرت، هميشه به دو طرف نقيض (فعل و ترك) و اراده، همواره به يكي از دو طرف (فعل يا ترك) تعلق ميگيرد؛ زيرا اراده همين است كه بين طرفيني كه هردو مقدورند، يكي را برگزيند و ديگري را واگذارد.
مفهوم مشيت و تفاوت آن با اراده
مفهوم مشيت و اراده اندكي باهم تفاوت دارند. مشيت همان خواست باطني و دروني پيش از تحقق فعل است؛ اما اراده در انسان، هنگام عمل تحقق مييابد. درباره خداوند نيز مشيت پيش از تحقق فعل، و اراده در مقام صدور فعل است. البته بايد توجه داشت كه اين مفاهيم، همه انتزاعياند؛ بنابراين، در ذات خداوند يا خارج از آن، موجود مستقلي بهنام مشيت يا اراده وجود ندارد؛ بلكه وجود اينها، به وجود منشأ انتزاعشان است. تقدم و تأخر زماني نيز در ذات الهي راه ندارد: لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالاً؛(1) اما ميتوان برحسب تحليل عقلي، صفات الهي را رتبهبندي كرد. عقل وقتي ميبيند كه كار صادر از خدا برخلاف رضاي او نيست و با كمالات ذات او موافقت و هماهنگي دارد، ميگويد: اين كار طبق مشيت الهي صورت گرفته است و وقتي درنظر ميگيرد كه خدا در مقام عمل (صدور فعل) مجبور نيست، ميگويد: خدا بهاراده خود اين كار را كرده است. بههرحال، ايندو واژه بهحسب مفهوم، چنين تفاوتي دارند.
آيات بيانگر گستره قدرت، مشيت و اراده خداوند
حال ببينيم گسترة قدرت، مشيت و ارادة الهي در قرآن تا كجاست و چه اموري را دربرميگيرد. درباره گستره قدرت الهي، آيات فراواني وجود دارد كه ميتوان آنها را در سه دستة كلي قرار داد:
1. آياتي كه ميفرمايند: خداوند بر هر كاري قدرت دارد؛
2. آياتي كه ميفرمايند: خدا هرچه را كه بخواهد و اراده كند، انجام ميدهد؛
3. آياتي كه انواع كارهاي مختلف را در قلمرو قدرت خداوند ميدانند. اكنون به نمونههايي از اين آيات توجه كنيد:
1. نهج البلاغه، خطبة 65.
دستة اول
اين دسته، آياتياند كه ميفرمايند خداوند بر هر كاري قدرت دارد؛(1) مانند:
وَلِلّهِ مُلْك السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَاللّهُ عَلَي كلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (مائده:17)؛ «فرمانروايي آسمانها و زمين و ميان آندو، از آنِ خداست؛ هرچه بخواهد ميآفريند و خداوند بر هرچيزي تواناست».
دستة دوم
دستة دوم، آياتياند كه ميفرمايند خداوند هرچه بخواهد و اراده كند، انجام ميدهد؛ مانند:
ألَمْ تَرَ أنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأرْضِ... إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاء (حج:18)؛ «آيا نديدي كه آنچه در آسمانها و زمين است، خدا را سجده ميكند؟ خدا آنچه بخواهد، ميكند».
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ (حج:14)؛ «خداوند، كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند، وارد بهشتهايي ميكند كه از زير آن، نهرها جاري است؛ خداوند هرچه را اراده كند، انجام ميدهد». آيات فراوان ديگري نيز داريم كه گوياي همين حقايقاند.(2)
دستة سوم
دستة سوم، آياتياند كه انواع كارهاي مختلف را در قلمرو قدرت خداوند ميدانند. برخي از اين كارها كه نمودهاي مختلفي از تدبير انسان و جهان ازجانب خداي متعالاند، بدين قرارند:
1. افزون بر مثالهاي يادشده، ميتوان به اين آيات اشاره كرد: بقره:20، 106، 109، 148، 259 و 284، آل عمران:26، 29، 165، 189 و190؛ مائده:17، 19، 40 و 120؛ انعام:17؛ انفال:41؛ توبه:39؛ هود:4؛ نحل:77؛ حج:6؛ نور:45.
2. نظير: وَيَفْعَلُ اللّهُ مَا يَشَاء (ابراهيم:27) و كذَلِك اللّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَآء (آل عمران:40). عبارت پاياني اين آيه ( يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ) در چند آيه ديگر نيز تكرار شده است (ر.ك: بقره:253 و حج:14).
الف) تحقق و دوام اجتماعات بشري: ازنظر قرآن كريم، اينكه عدة معيني از انسانها مدتي در اين دنيا زندگي ميكنند و از نعمتهاي الهي بهره ميبرند، تابع مشيت الهي است؛ اگر خدا بخواهد آن عـده را ـ پيش از سرآمـدن عمر طبيعي ـ نابود ميكند و عـدهاي ديگر را جايگزين آنها ميكند. آيات متعددي گوياي اين مطلب است؛ مانند:
إِن يَشَأْ يُذْهِبْكمْ أيُّهَا النَّاسُ وَيَأْتِ بِآخَرِينَ وَكانَ اللّهُ عَلَي ذَلِك قَدِيرًا (نساء:133)؛ «اي مردم! اگر خدا بخواهد شما را [از ميان] ميبرد و ديگران را [پديد] ميآورد و خدا بر اين [كار] تواناست».
إِن يَشَأْ يُذْهِبْكمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ (ابراهيم:19 و فاطر:16)؛ «اگر بخواهد، شما را ميبرد و خلق تازهاي ميآورد».
إِن يَشَأْ يُذْهِبْكمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِن بَعْدِكم مَّا يَشَاء كمَآ أنشَأكم مِّن ذريه قَوْمٍ آخَرِينَ (انعام:133)؛ «اگر بخواهد، شما را ميبرد و پس از آن هركه را بخواهد جانشين [شما] ميكند؛ همچنانكه شما را از نسل گروهي ديگر پديد آورده است».
بنابر اين آيات، افزون بر آفرينش افراد بشر و تحقق اجتماعات بشري، ادامة زندگي هر دسته از انسانها و دوام اجتماعات بشري نيز به مشيت الهي بستگي دارد.
ب) تنگي و فراخي روزي: طبق آيات قرآن، خدا روزي هركس را مقرر ميفرمايد:(1) فراخي و تنگي روزي هركس نيز به مشيت الهي وابسته است. اين مطلب در آيات متعددي بيان شده است؛ مانند:(2)
إِنَّ رَبَّك يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا (اسراء:30)؛ «بيگمان پروردگار تو به هركه بخواهد، روزي فراوان ميدهد و روزي هركه را بخواهد، تنگ ميگرداند؛ او بهحال بندگانش آگاه و بيناست».
1. وَكأَيِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكمْ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم (عنكبوت:60).
2. اين مضمون در آيات ديگر نيز آمده است: رعد:26؛ قصص:82؛ عنكبوت:62؛ روم:37؛ سبأ:36، 39؛ و زمر:52.
لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَيَقْدِرُ إِنَّهُ بِكلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (شوري:12)؛ «كليدهاي آسمانها و زمين بهدست اوست؛ براي هركه بخواهد، روزي را گشاده يا تنگ ميگرداند. اوست كه به هرچيزي داناست».
ج) بخشش يا ستاندن هر خير و رحمت، و رساندن يا بازداشتن هر گزند: بخشيدن يا بازستاني هر خير و موهبتي، ازجانب خداست. دراينباره، آيات فراواني وجود دارد كه برخي عامترند؛ مانند دو آيه زير:
قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (آل عمران:73ـ74)؛ «بگو: هر فضل و موهبتي بهدست خداست و خدا آن را به هركه بخواهد، ميدهد و خداوند گشايشگر داناست؛ رحمت خود را به هركه بخواهد، اختصاص ميدهد و خداوند را بخششي عظيم است».
وَإِن يَمْسَسْك اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن يُرِدْك بِخَيْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ يُصَيبُ بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (يونس:107)؛ «اگر خدا گزندي به تو رساند، آن را جز او هيچ برطرفكنندهاي نيست و اگر براي تو خيري بخواهد، پس فضل او را هيچ بازگردانندهاي نيست. آن را به هركس از بندگان خود كه بخواهد، ميرساند و اوست آمرزندة مهربان».(1)
برخي از آيات، ضمن اينكه دادن يا گرفتن هر خيري را ازجانب خدا ميدانند، مصاديقي از آن مانند عزتبخشي و خوار نمودن هر بندهاي را نيز به خدا نسبت ميدهند؛ مانند:
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِك الْمُلْك تُؤْتِي الْمُلْك مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْك مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء
1. بااينكه مخاطب صدر آيه، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است، ذيل آن نشان ميدهد مطلبي كه درباره حضرت بيان شده است، به وي اختصاص ندارد و همه بندگان خدا را دربرميگيرد؛ بنابراين، اگر خدا خير كسي را بخواهد، يا براي آزمايش كسي يا بهدليل ديگري، بخواهد به كسي ضرري برساند، تنها خود او ميتواند وضعيت بهوجودآمده را تغيير دهد؛ بههرصورت، رساندن يا بازستاني هر خير، بهدست اوست.
وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِك الْخَيْرُ إِنَّك عَلَي كلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (آل عمران:26)؛ «بگو: بارخدايا! اي فرمانرواي ملك هستي! هركه را خواهي، فرمانروايي بخشي و هركه را خواهي، فرمانروايي بازستاني و هركه را خواهي، عزت دهي و هركه را خواهي، خوار گرداني. همه خوبيها بهدست توست و تو بر هرچيز توانايي».
و به همين ترتيب، بخشش يا عذاب هركس نيز، به مشيت او وابسته است:
لِّلَّهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أنفُسِكمْ أوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكم بِهِ اللّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاء وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَاللّهُ عَلَي كلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (بقره:284)؛ «آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آنِ خداست؛ و اگر آنچه در دلهاي خود داريد، آشكار يا پنهان كنيد، خداوند شما را به آن محاسبه ميكند؛ آنگاه هركه را بخواهد، ميبخشد و هركه را بخواهد، عذاب ميكند، و خداوند بر هرچيزي تواناست».
د) فراهم آوردن زمينه هدايت و گمراهي امتها: درباره هدايت و گمراهي امت اسلام، آياتي بدين مضمون وجود دارد كه اگر خدا ميخواست، همه را به راه راست ميكشاند:
وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَي الْهُدَي (انعام:35)؛ «اگر خدا ميخواست، همه آنها را به راه راست گرد ميآورد».
وَعَلَي اللّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَآئِرٌ وَلَوْ شَاء لَهَدَاكمْ أجْمَعِين (نحل:9)؛ «و [نمودن] راه راست، بر خداست و برخي از آن راهها بيراههاند، و اگر خدا ميخواست، همه شما را به راه راست ميكشاند».
بنابراين، هدايت جبري امت اسلام نيز مقدور خداوند است؛ ولي او نخواسته كه همه را بهجبر به راه راست بياورد؛ بلكه با بخشيدن اخـتيار و اراده به آنـان ـ مانند ساير انسـانها ـ زمينه هدايت اخـتياري را فراهـم آورده است تا هـركس به حسن انتخاب يا سوء اختيار، راه هدايت يا ضلالت را برگزيند.(1)
1. ر.ك: انسان:2ـ3.
ه) هدايت و گمراهي هر فرد: افزون بر فراهم آوردن زمينه هدايت و كمال اختياري، راه يافتن يا گمراهي هر فرد نيز بسته به خواست خداست:
مَن يَشَإِ اللّهُ يُضْلِلْهُ وَمَن يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (انعام:39)؛ «خدا هركه را بخواهد، گمراه ميكند و هركه را بخواهد، بر راه راست قرار ميدهد».
وَمَا أرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكيمُ (ابراهيم:4)؛ «و ما هيچ پيامبري را جز بهزبان قومش نفرستاديم تا حق را براي آنان روشن كند؛ پس خدا هركه را خواهد، گمراه كند و هركه را خواهد، هدايت كند و او تواناي بيهمتا و حكيم است».
بنابراين، همينكه هركس در نظامي كه خداوند مقرر داشته است، بهاختيار خود راه روشن هدايت يا بيراهه را برميگزيند، نشان ميدهد كه به مشيت الهي وابسته است؛ در نگاهـي كليتر، خـواست هـركس ـ چه مطابق رضاي الهـي باشـد و چه مخـالف آن ـ بـه خواست خدا بستگي دارد و اگر او نخواهد، هيچكس خواست و ارادهاي از خود ندارد.
و) قانونگذاري: خدا هر قانوني كه بخواهد، وضع ميكند:
إِنَّ اللّهَ يَحْكمُ مَا يُرِيدُ (مائده:1)؛ «بهراستي، خداوند آنچه را اراده كند، حكم ميكند».
پس احكام تشريعي نيز تابع خواست خدايند.
اينها نمونههايي از آيات مختلف بود درزمينه گسترة قدرت، مشيت و ارادة الهي. ارادة الهي در تمام جهان و در تمام امور، حتي امور تشريعي نافذ است و هيچچيز بدون ارادة او تحقق نمييابد.
قلمرو قدرت الهي و امور محال
تعبيرهاي عام و گستردة اين آيات، پرسشهاي مهم، متنوع و متعددي را در ذهن برميانگيزد كه از ديرباز مطرح بوده است. پرسشهايي درباره اموري كه تحقق آنها
محال بهنظر ميرسد؛ مانند اينكه آيا خدا ميتواند شريكي براي خود بيافريند يا خود را نابود كند؟ آيا ميتواند جهان را با آن بزرگي، درون تخممرغي جاي دهد، بدون آنكه جهان كوچك يا تخممرغ بزرگ شود؟
مجموع اينگونه پرسشها به يك پرسش برميگردد و آن اينكه آيات قدرت خداوند، امور محال را دربرميگيرد؟ اگر چنين است، پس امور محال بايد ممكن شوند و اين بهمعناي اجتماع نقيضين است و اگر خدا بر اين امور قدرت نداشته باشد، پس قدرت خدا ـ برخلاف آيات يادشده ـ محدود است.
براي پاسخ به اين پرسش، توضيح كوتاهي درباره واژه «محال» ضرورت دارد.
انواع كاربردهاي محال
محال در محاورات عرفي(1) سه كاربرد دارد: 1. محال ذاتي؛ 2. محال وقوعي؛ 3. محال عادي.
1. محال ذاتي
محال ذاتي، امري است كه خودمتناقض است؛ مثلاً كوهي در همان حالي كه كوه است، به اندازه ذرهاي باشد و يا شيء سپيدي در همان حال سپيدي، سياه باشد و يا خدا در همان حالي كه خداست، مخلوق باشد. اين امور و مانند آن، خودمتناقض و محالاند.
2. محال وقوعي
محال وقوعي امري است كه خودمتناقض نيست؛ اما تحقق آن، مستلزم تناقض و محال است؛ اين محال، بهجهت خاصي محال است؛ مثلاً انسان، ذاتاً امري ممكنالوجود است؛
1. منظور ما، كاربردهاي محال در محاورات عرفي است؛ وگرنه محال عادي ازنظر فلسفي، واقعاً محال نيست؛ بلكه ازروي مسامحه، به آن محال گفته ميشود.
اما اگر زماني را فرض كنيم كه علت انسان موجود نباشد، تحقق انسان در چنين برههاي مستلزم تناقض و محال است.
3. محال عادي
هر پديده علتي دارد كه عادتاً از طريق آن به وجود ميآيد؛ ولي ممكن است علت ديگري هم داشته باشد كه گاهي نيز استثنائاً از آن طريق به وجود ميآيد. زماني كه ديديم علت عادي آن نيست، ميگوييم: اين محال است كه به وجود بيايد. البته اطلاق محال بر چنين مـواردي، مسامحـه است؛ چـون اگر فـرض كنيم كه آن پديده ـ هرچـند استثنائاً از علت ديگريـ قابل تحقق است، پس چيزي است كه عقلاً ممكنالوجود است. اما محال عادي، درواقع امري محال و ناشدني نيست؛ بلكه عرف ازروي مسامحه به آن محال ميگويد؛ بنابراين، قابل تحقق است و در قلمرو قدرت الهي قرار ميگيرد. محال عادي نهتنها امكان تحقق دارد، بلكه واقع هم شده است. معجزات الهي همه چنيناند؛ پديدههايياند كه از راه علل عادي تحقق نمييابند؛ بلكه از راه علل غيرعادي محقق ميشوند. در اينجا امكان صدور هر سه نوع محال را ازجانب خداوند بررسي ميكنيم.
بررسي امكان صدور انواع محال ازجانب خدا
اكنون پس از روشن شدن كاربردهاي سهگانة واژه محال، به پاسخ پرسش يادشده ميپردازيم.
بديهي است قدرت الهي شامل محال ذاتي كه خود دربردارندة تناقض است، نميشود و البته اين بهمعناي محدوديت قدرت الهي نيست؛ زيرا خروج محال ذاتي از قلمرو قدرت الهي، حاصل كاستي و نقصان در قدرت خداوند و فاعليت او نيست؛ بلكه نقص و اشكال در متعلق پرسش است كه بهدليل متناقض بودن، قابليت تحقق ندارد و امري ناشدني است.
محال وقوعي نيز هرچند ذاتاً متناقض نبوده و بدينلحاظ، از قلمرو قدرت خارج نيست؛ ولي بهدليل نبود علت، قابليت تحقق ندارد و از قلمرو قدرت بيرون است؛(1) زيرا بدينلحاظ، مستلزم تناقض است. بنابراين، در اين قسم از محال نيز نقص در قابليت قابل است، نه در فاعليت و قدرت الهي.
اما محال عادي، چنانكه اشاره شد، درواقع امري محال و ناشدني نيست؛ بلكه عرف ازروي مسامحه، آن را محال ميداند. بنابراين، قابل تحقق است و در قلمرو قدرت خداوند قرار ميگيرد.
از مجموع آنچه گذشت، ميتوان نتيجه گرفت كه خداوند بر هر امر ممكني تواناست و قلمرو قدرت او همه امور تحققپذير را دربرميگيرد؛ نمونههاي يادشده، يا ذاتاً و يا بهلحاظ شرايط وقوع، قابل تحقق نيستند تا پرسيده شود آيا خداوند بر آنها قدرت دارد يا خير. برايناساس، ميتوان گفت: آياتي مانند إِنَّ اللَّه عَلَي كلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (بقره:20)، تخصيص و تقييد برنميدارند و محال ذاتي و وقوعي، تخصصاً از شمول اينگونه آيات خارجاند؛ زيرا مراد از شيء در اين آيات، امور ممكن و قابل تحقق است.
1. درواقع، معلول در محال وقوعي، امتناع بالقياس دارد؛ برخلاف محال ذاتي كه امتناع بالذات داشت؛ يعني با توجه به اينكه علت منحصرهاش وجود ندارد، ممتنع و محال است كه محقق بشود؛ البته ممكن است ما در موردي چيزي را علت منحصرة معلولي بپنداريم، ولي درواقع، آن چيز علت منحصره نباشد و ما گمان كنيم كه تحقق اين معلول، محال وقوعي است؛ ولي محقق شود؛ در اينگونه موارد، ما در تشخيص علت منحصره خطا داشتهايم؛ وگرنه معلول، امتناع بالقياس نداشته و محال وقوعي نبوده است؛ مانند معجزات كه كسي چنين بپندارد كه همين علل طبيعي، علل منحصرة آنهايند و براثر علل ماوراي طبيعي محقق شوند.
خلاصه
1. داشتن قدرت بهمعناي آن است كه فاعل بتواند كاري را بهخواست خود انجام دهد يا ندهد.
2. مشيت در انسان، همان خواست باطني و دروني پيش از تحقق فعل است و اراده در او، كيفيتي نفساني است كه موجب تحقق فعل ميشود.
3. عقل وقتي ميبيند كه كار صادر از خدا، برخلاف رضاي او نيست و موافق كمالات ذات اوست، ميگويد: اين كار بنابر مشيت الهي صورت گرفته است و وقتي درنظر ميگيرد كه خدا در مقام عمل (صدور فعل)، مجبور نيست، ميگويد: خدا بهارادة خود اين كار را كرده است. ايندو مفهوم، از صفات فعل و انتزاعياند.
4. آيات قرآن بر گستردگي قدرت، مشيت و ارادة الهي دلالت دارند. بنابر اين آيات، خداوند بر هرچيزي تواناست و هيچ كاري بدون مشيت و ارادة الهي تحقق نمييابد.
5. محال ذاتي، امري است كه بهدليل دربرداشتن اجتماع نقيضين، ذاتاً قابليت تحقق ندارد؛ مانند: گنجاندن جهان هستي با همه بزرگي آن در ظرفي كوچك.
6. محال وقوعي، امري است كه ذاتاً تحقق آن محال نيست؛ ولي بهدليل نبود علت، قابليت تحقق ندارد و بدينلحاظ، وقوعش مستلزم اجتماع نقيضين و محال است؛ مانند: تحقق انسان بدون وجود علت او.
7. محال عادي كه ازروي تسامح عرفي، محال ناميده شده است، وقوع يك پديده از راه علتي است كه بهندرت از آن علت تحقق مييابد؛ مانند: تولد شش نوزاد در يك زايمان در انسان.
8. ازآنجاكه محال ذاتي، خود امري متناقض است و هيچ امر متناقضي قابليت تحقق ندارد، قدرت الهي به آن تعلق نميگيرد.
9. محال وقوعي هرچند بهلحاظ ذاتش دربردارندة تناقض نيست و بدينلحاظ، خارج از قلمرو قدرت نيست؛ اما برفرض نبود علتش، قابليت تحقق ندارد و از قلمرو قدرت بيرون است؛ زيرا در اين فرض، وقوعش مستلزم اجتماع نقيضين و محال است.
10. محال عادي، درواقع امري محال نيست و قابليت تحقق دارد؛ بنابراين، در قلمرو قدرت الهي قرار ميگيرد.
11. عدم تعلق قدرت الهي به محال ذاتي و وقوعي، بهمعناي نقص در قدرت و فاعليت الهي نيست؛ بلكه در اين موارد، متعلق قدرت است كه بهدليل متناقض بودن يا منجر شدن به امري متناقض، قابليت تحقق ندارد.
12. آياتي كه خدا را بر هرچيز توانا ميدانند، با محال ذاتي و وقوعي، تخصيص و تقييد برنميدارند؛ زيرا مراد از شيء در اين آيات، امور ممكن و تحققپذير است و محال ذاتي و وقوعي، تخصصاً از دايرة اين آيات خارجاند.
پرسشها
1. مفهوم قدرت، مشيت و اراده را در انسان تعريف كنيد.
2. چگونگي انتزاع مشيت و اراده را درباره افعال الهي، و تفاوت آندو را با يكديگر بيان كنيد.
3. ضمن بيان سه كاربرد واژه محال، توضيح دهيد كه چرا قدرت الهي به برخي از آنها تعلق نميگيرد.
4. توضيح دهيد، آيا عدم تعلق قدرت الهي بر برخي امور محال، بهمعناي نقص در قدرت اوست؟
5. آيا محال ذاتي و وقوعي، عموم آياتِ بيانگر قدرت الهي را تخصيص ميزند؟ چرا؟
6. آيا خداوند ميتواند موجودي بيافريند كه قادر به نابودي آن نباشد؟ چرا؟
فعاليت تكميلي
آيا خداوند ميتواند شريكي براي خود بيافريند؟ نسبت «خلق شريك الباري» با عموم آياتِ بيانگر قدرت الهي چيست؟
منابعي براي مطالعة بيشتر
1. جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن كريم، ج2 (توحيد در قـرآن)، ص336ـ368 (قدرت).
2. سبحاني، جعفر، الالهيات علي هدي الكتاب والسنة والعقل، ج1، ص133ـ150.
3. طباطبايي، سيدمحمدحسين، نهآيه الحكمة، ص296ـ300.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org