- يادداشت مصحح
- فصل اول: شناخت خدا
- فصل دوم: توحيد
- فصل سوم: افعال خداوند
- درس دهم: خلق و تدبير
- درس يازدهم: توحيد افعالي و اصل عليت
- درس دوازدهم: فاعليت خدا و ساير موجودات
- درس سيزدهم: قدرت خدا و امور محال
- درس چهاردهم: قدرت خدا و افعال قبيح
- درس پانزدهم: سؤال نشدن از افعال الهي
- درس شانزدهم: هدف افعال الهي
- درس هفدهم: هدف از آفرينش جهان و انسان
- درس هجدهم: مراتب فعل الهي (1)
- درس نوزدهم: مراتب فعل الهي (2)
درس نوزدهم
مراتب فعل الهي (2)
مراد از قضا و قدر
گسترة تقدير الهي
انواع تقدير
اجل
قضا و نسبت آن با تقدير
مسئله قضاي الهي
جايگاه قضا در افعال الهي
گسترة قضاي الهي
قضاي الهي و اختيار انسان
انتظار ميرود دانشپژوه پس از فراگيري اين درس بتواند:
1. مفهوم لغوي قدر و قضا را بيان كند؛
2. مراد از قدر و قضاي الهي را بيان كند؛
3. تفاوت تقدير علمي و عيني الهي را تبيين كند؛
4. چگونگي سازگاري قدر و قضاي الهي را با اختيار انسان توضيح دهد؛
5. مراد از بدا و منشأ آن را بيان كند؛
6. رابطه انواع اجل با قضا و قدر الهي را بيان كند.
قال علي(عليه السلام): ... تَظُنُّ أنَّهُ كانَ قَضَاءً حَتْماً وَقَدَراً لازِماً إِنَّهُ لَوْ كانَ كذَلِك لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ وَالأمْرُ وَالنَّهْيُ وَالزَّجْرُ مِنَ اللَّهِ وَتَسقَطَ مَعْنَي الْوَعْدِ وَالْوَعِيدِ؛[1] «علي(عليه السلام) خطاب به فردي كه درباره قدر پرسيد، فرمود: آيا گمان ميكني اين قضايي حتمي و تقديري جبري است؟ اگر چنين بود، ثواب و عقاب، و امرونهي، و زجر الهي باطل بود و وعد و وعيد معنايي نداشت».
مقدمه
پيش از اين گفتيم كه براساس آيات و روايات، هرچه در خارج تحقق مييابد، مسبوق به علم، كتاب، اذن، مشيت، اراده، قدر و قضاست. در درس گذشته به بيان مراتب علم، كتاب، اذن، مشيت و اراده پرداختيم. اينك نوبت قضا و قدر است.
يكي از مباحثي كه در اديان آسماني و بهويژه دين مقدس اسلام درزمينه افعال الهي مطرح است، بحث درباره تقدير است كه گاهي از آن با عنوان «قضا و قدر» ياد ميشود. اين مسئله از مسائل عميق و ريشهداري است كه پيش از اسلام نيز مطرح بوده و در
1. محمدبنيعقوب كليني، الكافي، ج1، ص155، باب الجبر والقدر والامر بين الامرين؛ محمدبنعليبنبابويه قمي (شيخ صدوق)، التوحيد، ص381، ح28.
صدر اسلام، يكي از بحثهاي مهم آن زمان بوده است. درميان متكلمان، كساني كه قايل به قضا و قدر بودهاند، معمولاً مشرب جبري داشتهاند و معتقدان به اختيار، معمولاً منكر قضا و قدر بودهاند، يا آن را تفسير و تأويل ميكردهاند. در روايات اهلبيت(عليهم السلام)، هم منكران قضا و قدر، و هم طرفداران قضا و قدر جبري، نكوهش شدهاند.(1) يعني ازيكسو، قضا و قدر اثبات شده و ازسويديگر، بيان شده است كه با اختيار انسان منافات ندارد.
درزمينه قضا و قدر، پرسشهاي فراواني وجود دارد كه برخي از آنها از اين قرار است:
آيا قضا و قدر يك چيز است يا دو چيز؟
اگر دو چيزند، كدام مقدم و كدام مؤخر است؟
گسترة تقدير الهي تا كجاست؟
قضا و قدر، حتمي است يا غيرحتمي؟
و مهمترين مسئله اينكه رابطه قضا و قدر با اختيار انسان چيست؟
بحث ما فعلاً درباره آيات مرتبط با قضا و قدر است و ميكوشيم از حدود بحث قرآني تجاوز نكنيم.
مراد از قدر و قضا
«قَدَر» و «قَدر» ـ به فـتح و سكون دال ـ بهمعناي اندازهاند(2) و تقدير ـ مصدر باب تفعيل
1. قَدَريه، نامي است كه در روايات بر قايلان به جبر الهي اطلاق شده و اهلبيت(عليهم السلام) آنان را در رديف بتپرستان و آتشپرستان قرار دادهاند. در حديثي اميرالمؤمنين(عليه السلام) به كسي كه چنين پنداري داشت، اينگونه فرمودند: ... تِلْك مَقَالَةُ إِخْوَانِ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ وَخُصَمَاءِ الرَّحْمَنِ وَحِزْبِ الشَّيْطَانِ وَقَدَرِيَّةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَمَجُوسِهَا...؛ «... اين گفتار بتپرستان و دشمنان خداوند و حزب شيطان و قدريه اين امت و آتشپرستان است...» (همان).
2. ر.ك: ابنفارس، معجم مقاييس اللغة، ماده قدر. قدر، هم بهمعناي مصدر (اندازهگيري) و هم بهمعناي اسم مصدر (اندازه) بهكار رفته است.
از ماده قدرـ بهمعناي سنجش و اندازهگـيري يك چـيز يا ايجـاد چيزي به اندازه معين اسـت.(1) کلمه قضا بهمعناي يكسره كردن، به انجام رساندن و داوري كـردن ـ كه آن هم نوعي به انجام رساندن و يكسره كردنِ اعتباري است ـ بهكار ميرود.(2)
گاهي ايندو واژه (قدر و قضا) بهصورت مترادف و بهمعناي تقدير (سرنوشت) بهكار ميروند كه اين اصطلاح در بحث فعلي منظور نيست. منظور از تقدير الهي در اينجا، اين است كه خداي متعال براي هر پديده، اندازه و زمان و مكان خاصي قرار داده است كه تحتتأثير عوامل خود تحقق مييابد؛ بنابراين، در اينجا تقدير، ناظر به همان مرحله «قَدَر» است. منظور از قضاي الهي آن است كه پس از فراهم شدن كلية اسباب و شرايط، وجود يك پديده به مرحله حتمي ميرسد. طبق اين بيان، قدر و قضا دو مرحله از افعال الهي بهشمار ميآيند و مرحله تقدير، پيش از قضا قرار ميگيرد. ما نيز در اين نوشتار، نخست مسئله تقدير و يكي از مقدرات بهنام «اجل» را مطرح ميكنيم؛ سپس به مسئله قضاي الهي ميپردازيم.
گسترة تقدير الهي
پيش از اين دانستيم كه درباره كارهاي الهي، تعبيراتي در قرآن بهكار رفته است كه حكايت از مفاهيم انتزاعي عقلي ميكند؛ يعني عقل با مقايسة خداي متعال با مخلوقاتش از ديدگاههاي مختلف، اين مفاهيم را انتزاع ميكند. يكي از اين مفاهيم، مفهوم تقدير است. در كتابهاي آسماني و حتي در قرآن و روايات، از تقدير خدا فراوان سخن بهميان آمده است.
1. تقدير، مصدر باب تفعيل از ماده قدر است. بهنظر ميرسد، معناي دوم (ايجاد اندازه)، مبالغه در معناي اول (اندازهگيري) باشد؛ با اين توضيح كه ساختن چيزي با اندازههاي معين، گونهاي از تعيين اندازههاي آن است.
2. ر.ك: اسماعيلبنحماد جوهري، صحاح اللغة، همين ماده.
جهت روشن شدن محدودة بحث، ابتدا نمونههايي از آيات قرآن كريم را دربارة تقدير ميآوريم و سپس به بررسي مسائل مربوط به آن ميپردازيم. درمجموع، آيات مربوط به تقدير الهي را ميتوان به سه دسته تقسيم كرد:
الف) آيات بيانگر تقدير عام الهي
اين آيات، تقدير تمام مخلوقات را دربرميگيرند؛ مانند:
... وَخَلَقَ كلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا (فرقان:2)؛ «و هرچيزي را آفريده و بدانگونهكه درخور او بوده، اندازهگيري كرده است».
إِنَّا كلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ (قمر:49)؛ «حقيقتاً ما هرچيزي را بهاندازه آفريديم».
طبق اين آيات و نظاير آنها، همه مخلوقات، مشمول تقدير الهياند.
ب) آيات بيانگر تقدير برخي مخلوقات
1. تقدير خورشيد
وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِك تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (يس:38)؛ «و خورشيد بهسوي قرارگاه ويژة خود در جريان است؛ اين است تقدير خداوند عزتمند دانا».(1)
2. تقدير ماه
وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّي عَادَ كالْعُرْجُونِ الْقَدِيم (يس:39)؛ «براي ماه منازلي مقرر كرديم تا همانند شاخة خشكيدة خرما (بهصورت هلال) بازگردد».(2)
1. درباره مراد از جريان خورشيد، احتمالات مختلفي مطرح است؛ ممكن است اشاره به طلوع و غروب ظاهري خورشيد از نگاه اهل زمين، يا حركت آن در كهكشان و يا حتي حركت جوهري باشد. اكنون درصدد داوري ميان اين احتمالات نيستيم (دراينباره، ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج17، ص89 ـ 90).
2. چون عربها با اين شكل آشنا بودند، ازاينرو، در قرآن، هلال ماه به عرجون قديم (شاخة خشكيدة خرما) تشبيه شده است.
3. تقدير نزول آب از آسمان
وأنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَر... (مؤمنون:18)؛ «و از آسمان، آبي بهاندازه [معين] فرود آورديم».
طبق اين آيه، نزول آب از آسمان، با قدر و اندازه خاصي است.
4. تقدير اقوات زمين
... وَقَدَّرَ فِيهَا أقْوَاتَهَا فِي أرْبَعَةِ أيَّام... (فصلت:10)؛ «و خوراكيهاي زمين را در چهار دوره [يا چهار فصل] اندازهگيري كرد».
طبق روايتي در تفسير عليبنابراهيم، مراد از «اربعة ايام»، فصول چهارگانه است؛(1) اما سند آن اطمينانبخش نيست؛ بنابراين، تنها درحد يك احتمال، پذيرفتني است. احتمال ديگر اين است كه منظور، چهار دورة زمين باشد. بههرحال، طبق اين آيه، اقوات (روييدنيهاي) زمين، بهتقدير الهي، در چهار دورة زماني مقدر شدهاند.
تقدير در اين آيات، بااينكه مربوط به موجودات خاصي است، ولي باز هم تقدير كلي آن موجود مدّ نظر است.
ج) آيات بيانگر تقدير وقايع خاص
گاهي درباره حوادث جزئي تعبير قدر بهكار رفته است؛ مانند:
1. داستان طوفان نوح(عليه السلام) كه براي عذاب قوم نوح، آب از آسمان باريد و از زمين جوشيد: وَفَجَّرْنَا الْأرْضَ عُيُونًا فَالْتَقَي الْمَاء عَلَي أمْرٍ قَدْ قُدِرَ (قمر:12)؛ «از زمين چشمههايي جوشانيديم تا آب [زمين و آسمان] براي امري كه مقرر شده بود، بههم پيوستند».
1. ابوالحسن عليبنابراهيم قمي، تفسير قمي، ج2، ص262؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج57، ص60، باب 1، روايت 31.
2. داستان حضرت موسي(عليه السلام) (1) كه از مدْيَن خارج شده بود و بهسوي مصر ميآمد؛ وقتي به وادي ايمن رسيد، نوري ديد و بهسوي آن رفت و ديد نور ازجانب درخت است و از همان جانب، ندايي برآمد كه: إِنَّنِي أنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أنَا فَاعْبُدْنِي وأقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكرِي (طه:14)؛ «منم من، خدايي كه جز من خدايي نيست؛ پس مرا پرستش كن و بهياد من نماز برپا دار»؛ سپس بهدنبال آن، اين آيه آمده است: ... ثُمَّ جِئْتَ عَلَي قَدَرٍ يَا مُوسَي (طه:40)؛ «اي موسي! براساس يك سنجش به اينجا آمدهاي»؛ آمدن و رسيدن تو به اينجا در اين وقت و مكان خاص، اتفاقي نيست؛ بلكه كاملاً حسابشده است.
3. درباره همسر لوط: إِلاَّ امْرأتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِينَ (حجر:60)؛ «جز همسرش را كه مقرر كرديم از هلاكشدگان باشد». پس اينكه همسر لوط دچار عذاب شد، بيحساب نبود.
از بررسي آيات بهدست ميآيد كه تقدير الهي، نهتنها شامل امور غيراختياري و اشياي عيني ميشود، بلكه كارهاي اختياري انسان را هم دربرميگيرد و نهايتاً همهچيز مشمول تقدير الهي است. آيات اخير كه ناظر به موارد جزئي بود، اين اطلاق را تأييد ميكند كه حتي حركت شخصي از جايي و در وقت معيني نيز مشمول تقدير الهي است.
ممكن است اين پرسش به ذهن بيايد كه اگر تقدير الهي شامل كارهاي اختياري انسان شود، بايد معتقد شويم كه انسان نميتواند برخلاف تقدير الهي كاري انجام دهد. آيا لازمة چنين تقديري، جبر نيست؟
اگر دقت كنيم، اشكال در چگونگي جمع بين تقدير الهي و اختيار انسان، همان است كه با شدت بيشتري در توحيد افعالي نيز مطرح است. ما در فصول پيشين به توضيح و تبيين مسئله پرداختيم و گفتيم كه استناد فعل به فاعل نزديك و مستقيم ازيكسو، و به خداي متعال ازسويديگر، در دو سطح است. فاعليت انسان در طول فاعليت الهي قرار
1. به اين ماجرا، در چند سوره قرآن و از همه مفصلتر، در آيات نخستين سوره قصص اشاره شده است.
دارد و چنان نيست كه كارهايي كه از انسان سر ميزنند، يا بايد فقط مستند به او باشند و يا فقط مستند به خداي متعال؛ بلكه اين كارها درعينحال كه مستند به ارادة انساناند، در سطح بالاتري مستند به ارادة الهياند. اگر ارادة الهي نباشد، نه انساني هست و نه علم و قدرتي، نه اراده و اختياري و نه كار و نتيجة كاري؛ وجود همگي آنها نسبت به خداي متعال، عين ربط است و هيچكدام استقلالي از خودشان ندارند. اختياري بودنِ كار انسان، از شئون تقدير است. پس اگر بهصورت جبري تحقق يابد، تقدير الهي تخلف يافته است. براي روشن شدن ابعاد مسئله، توضيح بيشتري لازم است.
انواع تقدير
در آغاز بحث گفتيم كه تقدير دو معنا ميتواند داشته باشد: 1. سنجش و اندازه؛ 2. ايجاد اندازه و چيزي را به اندازه معيني ايجاد كردن.
ايندو معنا متناسب با دو نوع تقدير است: الف) تقدير علمي؛ ب) تقدير عيني.
الف) تقدير علمي
منظور از تقدير علمي اين است كه خدا از زمان، مكان و كيفيت تحقق اشيا آگاه است. تقدير بدين معنا به علم الهي بازميگردد و هر اشكالي در اينجا هست، درباره علم نيز مطرح است و با پاسخهاي يادشده درباره علم، اشكالات اينجا نيز حل ميشود. لازمة علم الهي به مقدرات، جبر نيست؛ زيرا ازجمله علم خدا به قدرها و مقدارها، اين است كه كارهاي اختياري انسان از مجاري اختيار صادر ميشود و اگر خلاف اين باشد، خلاف تقدير علمي خدا ميشود. چون خدا ميداند كه هر انساني بهاختيار خود چه ميكند، بههماننحو كه انتخاب ميكند، در علم الهي منعكس است و چون آن كار با وصف اختيار تحقق مييابد، در علم الهي نيز با همان وصف منعكس است.
ب) تقدير عيني
تقدير عيني (تقدير خارجي) يعني اينكه خدا در اين عالم براي هر پديده، حدودي را معين كرده و شرايط و ويژگيهاي تحقق آن را مشخص نموده است. اينجا ديگر مسئلة علم مطرح نيست؛ منظور از قَدَر، در اينجا، ايجاد اندازه و مشخص نمودن مسير پيدايش و تحقق موجودات است؛ بدين معنا كه اين پديده در چه شرايطي، با چه ويژگيهايي و در چه مجرايي بايد تحقق يابد.
آيا ايننوع از تقدير، با اختيار انسان ناسازگار است؟
بهطوركلي، آنچه در اين عالم وجود دارد، داراي حدود و قيود و مشخصاتي است كه بدون آنها به وجود نميآيد و يا وجودش دوام نمييابد؛ چيز نامحدود وجود ندارد. همة موجودات داراي حدودند، فعلوانفعالات فيزيكي و شيميايي، فعلوانفعالات نباتات، حيوانات و انسانها، كارهاي غيراختياري و حتي كارهاي اختياري انسان، داراي حدود و شرايطياند؛ مثلاً سخن گفتن انسان، بايد با بهرهگيري و استفاده از اندامهاي خاص خود، مانند شُش، حنجره، تارهاي صوتي، زبان، دندان و لب تحقق يابد. همه اينها بايد سالم باشند تا بتوان حرف زد. درست است كه سخن گفتن، كاري اختياري است؛ اما بدين معنا نيست كه هيچ قيدي ندارد؛ بلكه همين عمل اختياري بايد از مجاري خاص تحقق يابد. اگر اينها را خدا نداده بود، ما قادر به همين سخن گفتنِ اختياري هم نبوديم. همينطور، غذا خوردن و هضم غذا بايد بهوسيلة مجموعهاي از اندامهاي دستگاه گوارش، مانند مري، معده، روده و... تحقق يابد؛ دستگاه گوارش بايد كامل و سالم باشد تا عمل غذا خوردنِ اختياري انجام گيرد. افزون بر اين، بايد در خارج، مادهاي قابل خوردن وجود داشته باشد؛ وگرنه خوردن تحقق نمييابد.
تمام ابعاد و اجزاي وجود انسان و امور پيرامون او، مانند نور، حرارت و فاصلة زمين تا خورشيد، حسابشدهاند و خداوند حدود آنها را مشخص كرده است. مقدمات
كارهاي اختياري ما نيز از دايرة تقدير الهي بيرون نيستند؛ مثلاً براي همان غذا خوردن كه كاري اختياري است، بايد صدها و هزاران شرط و سبب فراهم باشد كه تمام آنها را خدا مقدّر فرموده است.
افزون بر اينها، چيزهايي ديگر هم هستند كه مقدمات كار اختياري ما قرار ميگيرند كه گاهي با اختيار خود فراهم ميكنيم و گاهي بياختيار تحقق مييابند؛ اين نيز گونة ديگري از تقدير است. در گفتوگوهاي عرفي، اگر مقدمات بدون اختيار ما فراهم شوند، ميگوييم: اتفاقاً چنين شد و گاهي هم ميگوييم: شانس يا اگر برخلاف ميل بود، ميگوييم: از بدشانسي ما بود؛ ولي بينش توحيدي هيچگاه براي مسئله شانس و اتفاق و مانند آن، جايي نميبيند و تمام اينها را مشمول تقدير الهي ميداند. در همه اين موارد كه جريانهايي برخلاف پيشبيني ما رخ ميدهند ـ خواه پسند ما باشند و خـواه نباشند ـ همه اينها ابزارهاي ويژهاي داشته كه بهموقع خود فراهم شدهاند تا حـادثهاي پيش آمده است.(1)
بههرصورت، همه اين مقدرات، يا بهتقدير عام (تقدير نوع انسان) و يا بهتقدير خاص است؛ مثلاً درباره انسان، خدا مقدر كرده است كه انسان روي زمين زندگي كند،
1. حال، اينكه حكمت هر واقعه چيست، حساب ديگري است؛ بنابر بينش اسلامي، ميدانيم كه نظام عالم، نظام احسن است و هر واقعهاي براساس حكمت الهي تحقق مييابد. براي مؤمن نيز هرچه پيش آيد، به خير اوست. امام صادق(عليه السلام) در حديثي از پدران خود، از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) ميفرمايند: سَمِعْتُ أَبِي يَرْوِي عَنْ آبَائِه(عليهم السلام) أَنَّ رَسُولَ اللَّه(صلى الله عليه وآله) قَالَ يَوْماً مَا عَجِبْتُ مِنْ شَيْءٍ كعَجَبِي مِنَ الْمُؤْمِنِ إِنَّهُ إِنْ قُرِّضَ جَسَدُهُ فِي دَارِ الدُّنْيَا بِالْمَقَارِيضِ كانَ خَيْراً لَهُ وَإِنْ مَلَك مَا بَيْنَ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَمَغَارِبِهَا كانَ خَيْراً لَهُ وَكلُّ مَا يَصْنَعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ فَلَيْتَ شِعْرِي هَلْ يَحِيقُ فِيكمْ مَا قَدْ شَرَحْتُ لَكمْ مُنْذُ الْيَوْمِ أَمْ أَزِيدُكم؛ «هيچچيز به اندازه مؤمن، مرا بهشگفت نياورده است. بهدرستي كه اگر پيكر مؤمن در دنيا با قيچي قطعهقطعه گردد يا مالك تمامي دنيا شود، خير او در همان است و هرچه خدا با او ميكند، به خير و مصلحت اوست. اي كاش ميدانستم آيا سخني بيش از آنچه امروز شرح آن را گفتم، شايسته شماست» (محمدبنيعقوب كليني، الكافي، ج5، ص69، باب دخول الصوفية علي أبي عبد الله(عليه السلام)؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج47، ص236، باب 7، ح22. و همچنين، اين حديث از رسول خدا(صلى الله عليه وآله): في كل قضاء الله عز وجل خيرةٌ للمؤمن (محمدبنعليبنبابويه قمي (شيخ صدوق)، التوحيد، ص371؛ همو، عيون اخبار الرضا، ج2، ص129).
نه در كرهاي ديگر: وَلَكمْ فِي الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ (بقره:36 و اعراف:24)؛ «و براي شما در زمين تا هنگامي [معين]، قرارگاه و برخورداري است».
اين تقديري است براي نوع انسان؛ دربين اين نوع، تقدير اين بوده است كه عدهاي مرد و عدهاي زن شوند و اين هم تقدير يك صنف است. افزون بر اين، خداوند هر دسته از انسانها را با ويژگيهاي ظاهري خاص و در زمان و مكان معيني آفريده كه حاصل آن، پيدايش اقوام گوناگون با رنگها، لهجهها و زبانهاي مختلف است.(1) ما تقديرمان اين بوده است كه در اين دوره زندگي كنيم؛ پدرانمان در دورة پيشين؛ فرزندانمان در دورة بعد و... .
مجموعه اين شرايط، چارچوبي براي زندگي هر فرد مشخص ميكند كه فعاليتهاي اختيارياش در آن انجام ميگيرد. اين چارچوب، جبري است و ما با اختيار خود درون آن قرار نگرفتهايم؛ ولي كارهايمان را با اختيار انجام ميدهيم؛ مثلاً بهرهمندي از قدرتِ اختيار، تفكر و انتخاب، بهاختيار خود ما نبوده است؛ اعضا و جوارح ما نيز طبق تقدير الهي، بهصورت جبري به ما بخشيده شدهاند. ما ناچاريم كه با چشم ببينيم؛ اما اينكه چه چيزي را ببينيم يا نبينيم، در اختيار ماست. بدينترتيب، فراهم كردن اسباب و مقدمات حتي در كارهاي اختياري، تقدير جبريِ الهي است و كارهاي اختياري انسان، در درون اين چارچوبهاي جبري انجام ميگيرد. البته جبري بودن چارچوب، منافاتي با اختياري بودن كار ندارد.
در دايرة كارهاي اختياري ما نيز ممكن است روابطي خارج از حدود تفكر، بينش و اختيار ما وجود داشته باشد كه مربوط به كارهاي اختياري ماست. اين روابط است كه قَدَرهاي خاص را در حوزة كارهاي اختياري ما مشخص ميكند. من با اختيار خود از
1. قرآن از همين مقدرات الهي در گوناگوني رنگها و زبانها، بهمنزلة يكي از نشانههاي الهي ياد كرده است: وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِكمْ وَأَلْوَانِكم؛ (روم:22).
خانه خارج ميشوم؛ دوست من هم با اختيار خود از خانه خارج ميشود؛ بهطور غيرمنتظرهاي سر چهارراه بههم ميرسيم؛ نه من ملاقات با او را پيشبيني كرده بودم نه او؛ وقتي بههم ميرسيم، اين برخورد ما اساس يك كار اختياري ديگر ميشود؛ پس كار را با اختيار انجام دادهايم و مقدمات اين كار، با عمل اختياري انجام گرفته كه توأم با روابط غيراختياري بوده است. اينها پيوندهايي ناديدني است كه بين كارهاي اختياري وجود دارد؛ ولي ما آگاه نيستيم و محاسبات خود را براساس آن انجام نميدهيم؛ ولي خدا ميداند و براي آن حساب دارد.
دراينباره، به ذكر دو نمونه از قرآن بسنده ميكنيم. نمونة اول، حركت موسي(عليه السلام) از مصر به مَدْين و جريان پيامبري اوست. حركت موسي(عليه السلام) از مصر به مدين، عملي نبود كه براساس محاسبة قبلي باشد؛ بلكه ميخواستند او را بكشند و او بهسوي مدين فرار كرد. تا به مدين رسيد، هيچ قصدي نكرده بود كه به كجا برود، از خستگي كنار چاه آب رفت و سرگرم تماشا شد؛ گرسنه، تشنه...؛ اتفاقاً دو دختر را ديد و حوادثي پيش آمد تا اينكه دست تقدير او را به وادي ايمن كشاند. اينها ازجانب حضرت موسي(عليه السلام) حسابشده نبود. از آن سو، دختران شعيب(عليه السلام) براي ديدار با موسي(عليه السلام) سر چاه نيامده بودند؛ ولي آن روز بايد اين ديدار پيش ميآمد تا موسي(عليه السلام) نزد شعيب(عليه السلام) برود. ازسويديگر، شعيب(عليه السلام) براثر گرية شوق لقاي الهي نابينا شده بود و خدا او را بينا كرد تا سه مرتبه؛ پس خدا به او فرمود: اگر از خوف عذاب من گريه ميكني، جهنم را بر تو حرام كردم و اگر به اميد ثواب گريه ميكني، بهشت در اختيار توست. شعيب(عليه السلام) عرض كرد: براي فراق توست. [خدا هم ميدانست، ولي خواست تا او بهزبان آورد] خطاب شد: پس حالا كليم خود را خادم تو قرار ميدهم.(1)
چه روابطي بين اين حوادث هست و چگونه اينها باهم تناسب مييابند؟ بايد
1. درباره جزئيات اين ماجرا، ر.ك: محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج12، ص380، باب 11، روايت 1.
موسي(عليه السلام) بهتقدير الهي بهخدمت شعيب(عليه السلام) درآيد تا براثر اين خدمت، تكامل يابد و آمادگي نبوت پيدا كند؛ ميان راه، همسرش دچار درد زايمان شود؛... آتشي ببيند و به آنسو رود؛ نوري ازجانب درخت مشاهده كند و از خدا به او چنين خطاب رسد كه ثُمَّ جِئْتَ عَلَي قَدَرٍ يَا مُوسَي (طه:40)؛ «اي موسي(عليه السلام)! باحساب آمدي». همة اين شرايط، تا اين لحظه كه تو بايد به اينجا برسي، حسابشده بود. آري، موسي(عليه السلام) با اختيار خود از مدين برگشت و با اختيار خود بهسوي آتش رفت و...؛ اما زمينه اين اختيار و شكل گرفتن آن، بهدست خداست.
اينها تقديرات شخصي است؛ افزون بر تقديرات نوعي، براي هر فردي تقدير خاصي است كه بر شكل دادن به كارهاي اختياري او مؤثر است.
نمونة ديگر، ماجراي جنگ بدر در صدر اسلام است. مسلماناني كه اموالشان توسط مشركان مصادره شده بود، پس از هجرت به مدينه، گاهي بهاجازة پيامبر براي تقاص، به كاروانهاي مشركان حمله ميكردند. اينبار هم شنيده بودند كه كاروان تجاري ابوسفيان ميان مكه و شام در حركت است. بهقصد جنگ و گريزي برقآسا، بهسوي آن كاروان روانه شدند؛ وقتي به محل رسيدند، ازجانب خداوند فرمان نبردي تمامعيار صادر شد. هرچند از آغاز قصد جنگ نداشتند، ولي نبرد در آن نقطه كه بايد باهم برخورد كنند، حسابشده بود. قرآن دراينباره ميفرمايد: وَلَوْ تَوَاعَدتَّمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَـكن لِّيَقْضِيَ اللّهُ أمْراً كانَ مَفْعُولا... (انفال:42)؛ «اگر شما با مشركان وعده هم كرده بوديد كه در زمان معين باهم ملاقات كنيد، اينقدر با دقت بههم نميرسيديد؛ اما خدا چنين مقرر فرموده بود كه برخورد شما با مشركان در محل بدر انجام شود». اين تقدير الهي است؛ شما با اختيار حركت كرديد؛ با اختيار جنگيديد؛ اما فراهم شدن مقدماتش با اختيار شما نبود.
خدا از همهچيز آگاه است؛ گذشته، حال و آينده پيش او حاضر است؛ ميداند
چهچيز با چهچيز، در كجا و چگونه بايد برخورد كند. از مجراي اختيار دو نفر، زمينة غيراختياري براي اختيار سومي قرار ميدهد. اين ترتيب مقدمات و فراهم كردن اسباب و وسايل، حتي براي كارهاي اختياري، تقديراتي است بهدست خدا و موافق با نظام احسن است.
نهايتاً وقتي عقل همه اينها را ملاحظه ميكند؛ يعني ميبيند كه همه مقدمات ازروي حساب فراهم ميشوند و درنظر ميگيرد كه اين نظام تحت ارادة خداست و چيزي از او پنهان نيست و چيزي برخلاف ارادة او واقع نميشود، از ملاحظه و مقايسة اين نظام با حوادث واقع در آن، مفهوم «تقدير عيني» را انتزاع ميكند؛ بدين معنا كه خدا همه اين امور را اندازهگيري و روابط آنها را طبق نظام احسن تنظيم كرده است. اين معناي تقدير، به خالقيت و ربوبيت الهي بازميگردد و ايننوع تقدير (تقدير عيني) نيز همانند تقدير علمي، با اختيار انسان يا هر موجود مختاري ناسازگار نيست؛ زيرا ازجمله مقدرات الهي در نظام احسن اين است كه كارهاي انسان در اين نظام بهاختيار خود او تحقق مييابد.
نكاتي درباره تقدير
گفتيم كه تقدير بهمعناي سنجش و اندازهگيري يا ايجاد اندازه است و مراد از تقدير علمي خداوند اين است كه خداي متعال پيش از ايجاد اشيا، حدود آنها را ميداند و منظور از تقدير عيني خداوند نيز ايجاد اشيا با حد و اندازهاي معين است. همچنين يادآور شديم كه حدود اشيا در اين عالم، بهوسيلة اشياي ديگر تعيّن مييابد. هر حادثهاي همراه و مسبوق به حوادث ديگري است كه در شكل دادن و تعيين حدود آن حادثه، مؤثرند و چون ايجاد همه اينها به خداي متعال منتهي ميشود، پس خداست كه بهوسيلة برخي از اشيا، حدود و قيود برخي ديگر را ايجاد ميكند. از اين بحث، چند نكته استفاده ميشود:
1. بازگشت تقدير عيني، به ايجاد علل ناقصه است؛ يعني ايجاد مقدماتي كه پيدايش يك پديده بر آنها متوقف و بهگونهاي، در تعيين حد و اندازة آن شيء مؤثر است. اما علت تامه، اگرچه مستند به خداست، طبق اين اصطلاح، تقدير ناميده نميشود؛ بلكه «قضاي الهي» است(1) كه در بحث آينده به آن خواهيم پرداخت.
2. تقدير ميتواند داراي مراتبي باشد؛ يعني گاهي پديدهاي را با علل، مقتضيات و مقدماتي كه مستقيماً در آن تأثير دارند، ميسنجيم و گاهي با علل متوسط و بعيد، يعني سببِ سبب، شرط شرط و مُعدِّ معدّ، مورد توجه قرار ميدهيم. اين هم مرحلهاي از تقدير پديده بهشمار ميآيد؛ يعني تا شرطِ شرط، سببِ سبب يا معدِّ معدّ تحقق نيابد، خود شرط، مقتضي يا معدِّ قريب، تحقق نمييابد. همينطور، اسباب، شرايط و مقتضيات دورتر كه در پيدايش يك پديده دخالت دارند، از مقدرات پيدايش اين پديده بهشمار ميآيند. پس ميتوان براي تقدير، مراتبي قايل شد.
3. تقدير تغييرپذير است؛ زيرا چنانكه گفتيم، بازگشت تقدير عيني به ايجاد علل ناقصه و فراهم آمدن مقدماتِ دور، متوسط و يا نزديك يك پديده است. وقتي مقدمات يك شيء فراهم ميشود، اگر مقدمات دور باشند، هنوز بايد چند واسطة ديگر تحقق يابد تا به خود آن پديده برسد و دراينبين، ممكن است موانعي پديد آيد؛ چون هيچيك از اينها علت تامه نيستند. ممكن است مانعي جلوي مقتضي را بگيرد يا چيزي موجب فقد يك شرط شود. وقتي هم مقدمات نزديك را درنظر ميگيريم، با توجه به اينكه هنوز علت تامه تحقق نيافته، ممكن است عاملي موجب نقص در علل شود يا جزء اخير علت تامه تحقق نيابد و نتيجهاي كه پيشبيني ميشد، محقق نشود. اين در كارهاي اختياري انسان خيلي روشن است؛ چون جزء اخيرِ علت تامه در كارهاي اختياري، ارادة
1. البته چنانكه پيشتر گفتيم، گاهي قضا و قدر بهطور مترادف يا بهجاي هم بهكار ميروند؛ پس بايد در هر مورد، به كاربرد دقيق آن توجه داشت.
انسان است؛ ازاينرو، اگر همه شرايط موجود باشد، ولي ارادة انسان تعلق نگيرد، علت تامه محقق نميشـود و نتيجه نميدهد؛ بنابراين، تقـدير بهمعنايي كه گـذشت ـ يعني فـراهم آمـدن علت ناقصه ـ هيچگاه نتيجة يقيني نخواهد داشت؛ يعني همـواره همـراه با يك شرط است و آن اينكه جزء يا اجزاي ديگر ملحق شود.
با توجه به اين نكته، معناي بسياري از روايات كه تغيير تقدير را بيان ميكنند، روشن ميشود. از بسياري از روايات استفاده ميشود كه برخي از كارهاي انسان، تقديرات را تغيير ميدهد؛ براي نمونه، صدقه موجب دفع بلا ميشود؛ يعني بلايي كه مقدر بوده است، با صدقه دفع ميشود؛ يا صلة رحم عمر را طولاني ميكند و ازجملة اين كارها، دعاست كه تقديرات را تغيير ميدهد. با اين توضيح، چگونگي تغيير تقدير روشن ميشود. معناي تقدير نخست اين است كه مقتضي و شرايط براي تحقق شيء فراهم است، ولي ممكن است مانعي جلوي مقتضي را بگيرد؛ پس اين عامل جديد موجب تغيير تقدير ميشود. بههرحال، اينها ازآنروست كه علت تامه محقق نشده و بنابراين، تغييرپذير است. حال، عامل اين تغيير را در برخي از موارد، ممكن است خود بفهميم و در بعضي موارد، با وحي از آن آگاه شويم و اين منافاتي با اساس تقدير ندارد. اين تغيير، با تقدير علمي ـ يعني آنچه در علم الهي موجود است ـ نيز منافات ندارد.
توضيح اينكه، در بحث علم الهي اشاره كرديم سه نوع علم براي خدا اثبات ميشود: علم ذاتي، علم فعلي و علم در كتاب. آن علمي كه در ذات الهي است، علم به اشياست؛ علي ما هي عليها و تغييرپذير نيست و هر پديدهاي در هر زمان و مكان و در شرايط خاص خود، در آن منعكس است. علم فعلي نيز كه از مقام فعل و در حين فعل انتزاع ميشود، به تقدير علمـي ـ كه در مرحله پيش از فعل اسـتـ ربطي ندارد. آنچـه به تقـدير علمي مربوط ميشود، علمي است كه پيش از تحقق فعل و خارج از ذات، در موجودي بهنام كتاب منعكس است و در آن، نفسِ حوادث آينده ثبت شده است. درباره كتاب هم
در آن بحث گفتيم كه كتاب، يا داراي مراتبي است، يا متعدد است. قرآن كريم از كتابي كه هيچگونه تغييري در آن پديد نميآيد، به «امالكتاب» تعبير كرده است كه تقديرات حتمـي ـ آنگونه كه در خارج تحقق مييابد ـ در آن منعكس بوده و حاكـي از علت تامه و تغييرناپذير است و اگر كسي با «امّالكتاب» ارتباط يابد و حوادث را مشاهده كند، آنها را آنگونهكه هست، خواهد يافت؛ ولي كتابها يا لوحهاي ديگري هست كه از آنها با نام كتاب يا لوح محو و اثبات ياد شده است و حوادث در آنها بهگونة ديگري انعكاس يافتهاند(1) و آنچه در آنها ثبت شده، حاكي از علل ناقصه و تغييرپذير است: يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أمُّ الْكتَابِ (رعد:39)؛ «خدا آنچه را بخواهد، محو يا اثبات ميكند و اصل كتاب نزد اوست». شايد يَمْحُو مَا يَشَاء وَيُثْبِت، به كتاب تغييرپذير و وَعِندَهُ أمُّ الْكتَابِ، به كتاب تغييرناپذير توجه داشته باشد.
بدينترتيب، روشن ميشود برخي از وحيهايي كه به پيامبران ميرسيد و پيشگوييهايي ميشد و بعد تغيير ميكرد، از كتابهاي مادون لوح محفوظ بوده است. فرشتگاني هستند كه در مرتبة لوح محفوظ نيستند؛ آنچه در الواح ديگر هست ميبينند و به اولياي خدا الهام ميكنند. اين الهام كه منشأ آن، الواح پايينتر از لوح محفوظ است، تغييرپذير است.(2) داستان معروفي است كه روزي پيامبر(صلى الله عليه وآله) با اصحاب نشسته بودند، يك نفر يهودي به حضرت جسارتي كرد. حضرت فرمودند: اين پيرمرد با نيش مار سياهي، از پشت سر گزيده و كشته ميشود. پيرمرد يهودي عازم صحرا شد و اندكي بعد با
1. مثلاً در كتابي هست كه فلان شخص، در فلان زمان و مكان و شرايط و... متولد ميشود و چنين كسي هفتاد سال عمر ميكند؛ مگر اينكه دعا يا صلة رحم كند. اين شرط در كتابهاي مادون لوح محفوظ بود و تغييرپذير است.
2. در حديثي از امام صادق(عليه السلام) آمده است: ان الله علمين: علم عنده لم يطلع احداً من خلقه وعلمٌ نبذه الي ملائكته ورسله، فما نبذه الي ملائكته فقد انتهي الينا (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج4، ص110، باب 3 (البداء والنسخ)، ح28). در حديثي ديگر از امام صادق(عليه السلام) با اندكي تفاوت آمده است: ان لله علمين، علم مخزن لا يعلم الاّ هو، من ذلك يكون البداء وعلم علّمه ملائكته ورسله وانبيائه نحن نعمله (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج26، ص63، ح9).
پشتهاي از هيزم بازگشت. حضرت، پيرمرد را صدا كرده، به او فرمودند: بار خار را بر زمين بگذار و باز كن. مار سياهي درميان آن بود؛ درحاليكه نيشش را در هيزمي فرو برده بود. حضرت فرمودند: مقدر بود اين مار پيرمرد را بزند، ولي صبح صدقه داد و اين بلا را دفع كرد. صدقه، مرگ بد را از انسان دور ميكند.(1) شايد اين پيشگويي براي نشان دادن نمونة عيني تأثير صدقه به اصحاب بوده است.
همچنين، مسئلة بدا نيز با اين توضيح حل ميشود. بدا در لغت بهمعناي ظاهر شدن و در اصطلاح بدين معناست كه خداي متعال برخي از امور را برخلاف آنچه اسباب و علل ظاهري مقتضي آن است، ظاهر كند. بهعبارتديگر، بدا در جايي محقق ميشود كه اسباب و علل ظاهري، مقتضي امري باشند، ولي مانعي جلوي تأثير اسباب و علل ظاهري را بگيرد و حوادث برخلاف انتظار، بهگونهاي ديگر رقم بخورد. علت تغيير، آن است كه امور تغييريافته، از لوح محفوظ و امالكتاب نبودهاند. البته مسئله بدا مفصل است و اين نكته، فقط كليد حل آن است. در روايت آمده است كه ما عُبِدَ اللّهُ عز وجل بِشَيءٍ اَفْضَلَ مِنَ الْبَداء.(2) اعتقاد به بدا از بالاترين عبادتهاست؛ زيرا بدون اعتقاد داشتن به بدا، دعا از انسان بهصورت جدي صادر نميشود؛ چون معتقد است چيزي جلو تقديرات را نميگيرد و اسباب عادي حتماً تأثير خود را ميكند.
4. تقدير عيني طبعاً مقدم بر خود پديده است؛ چون گفتيم: تقدير عبارت است از فراهم كردن مقدماتي كه در شكل يافتن پديدهاي دخالت دارند و بيشتر مقدمات
1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج4، ص121ـ122، باب 3 (البداء والنسخ)، ح67.
2. همان، ص107، باب 3، ح19؛ محمدبنعليبنبابويه قمي (شيخ صدوق)، التوحيد، ص331، باب 54 (البداء)، ح1. در برخي از نسخهها بهجاي «افضل من البداء»، عبارت «مثلالبدا» آمده است. در برخي از روايات نيز از امام صادق(عليه السلام) چنين نقل شده است: ما بعث الله نبياً حتي يأخذ عليه ثلاث خصال: الاقرار بالعبودية وخلع الانداد وان الله يقدم ما يشاء ويؤخر ما يشاء (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج4، ص108، باب 3، ح21؛ محمدبنعليبنبابويه قمي (شيخ صدوق)، التوحيد، ص333، باب 54 (البداء)، ح3).
بهگونهاياند كه پيش از تحقق پديده، تحقق مييابند. پس تقديرات، بهويژه تقديرات مربوط به اسباب الاسباب و مراحل دور، ازنظر زماني برخودِ پديده تقدم دارند.
5. تقدير اختصاص به حدود مكاني يا مقتضيات و شروط و... ندارد؛ بلكه حدود زماني را هم دربرميگيرد؛ بنابراين، يكي از مراحل تقدير عيني در اين عالم، ايجاد بُعد زماني براي موجودات و حوادث و تعيين آغاز و انجام آنهاست. قرآن از اين مسئله بهنام اجل تعبير كرده است كه در اينجا به آن ميپردازيم.
اجل
در بسياري از آيات، بيان شده است كه هرچه در اين جهان هست، داراي اجل است:
درباره كل جهان آفرينش
مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وأجَلٍ مُّسَمًّي... (احقاف:3)؛ «ما آسمان و زمين و آنچه درميان ايندو است را جز بهحق و با سرآمدي معين نيافريديم».
درباره پديدههاي آسماني (اجرام علوي)
... وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كلٌّ يَجْرِي إِلَي أجَلٍ مُّسَمًّي (لقمان:29)؛ «و خورشيد و ماه را مسخر ساخت؛ هركدام تا سرآمدي معين به حركت خود ادامه ميدهند».
درباره نوع انسان
... وَلَكمْ فِي الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ (بقره:36)؛ «براي شما در زمين تا هنگامي [معين]، قرار و بهرهاي خواهد بود».
در اين آيه، تعبير «اجل» نيامده است؛ ولي «الي حين» همان معنا را ميرساند.
درباره هر امتي از امتهاي انساني
وَلِكلِّ أمَّةٍ أجَلٌ فَإِذَا جَاء أجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ (اعراف:34)؛ «براي هر امتي زمان و سرآمدِ معيني است».
درباره هر فردي از افراد انسان
وَلَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاء أجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (منافقون:11)؛ «خداوند هرگز مرگ كسي را كه اجلش فرا رسيده، بهتأخير نمياندازد».
توجه به دو آيه ذيل، اين نكته را روشن ميسازد كه اجل از مصاديق قدر است.
فَجَعَلْنَاهُ فِي قَرَارٍ مَّكينٍ * إِلَي قَدَرٍ مَّعْلُومٍ (مرسلات:21ـ22)؛ «سپس آن جنين را تا زماني معين در جايگاهي استوار قرار داديم».
...وَنُقِرُّ فِي الْأرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَي أجَلٍ مُّسَمًّي... (حج:5)؛ «... و آنچه را بخواهيم، تا زماني معين در رحمها قرار ميدهيم».
توضيح درباره کلمه اجل
اجل در قرآن دو كاربرد دارد:
1. تمام مدت يك پديده؛ مانند آيه ذيل:
...أيَّمَا الْأجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَي... (قصص:28)؛ «هريك از دو مدت را به انجام رسانم، ستمي بر من نرفته است». در اينجا منظور، تمام مدتِ شباني است.
2. انتهاي مدت؛ مانند آياتي كه تعبير «الي اجل» در آنها آمده است كه منتهياليه زمان منظور است. روشن است هنگاميكه منتهياليه زمان مشخص شود، كلِّ زمان نيز معين شده است.
ازآنجاكه اجل از مصاديق قدر است، همه آنچه درباره قدر گفته شد، درباره اجل هم
جاري است؛ ازجمله اينكه اجل نيز مانند قَدَر تغييرپذير است؛ اين اجل را اجل معلّق ميگويند (مثلِ تقدير مشروط)؛ يعني معلّق بر شرايطي است كه درصورت تحقق آن شرايط، اجل فرا ميرسد.
گاهي اجل از مصاديق قضاي الهي است؛ يعني بههيچوجه تغييرپذير نيست كه از آن، به «اجل مسمّا»(1) يا «اجل الله» ياد ميشود. اكنون چند نمونه از آياتي را كه به ايندو نوع اجل اشاره دارد، مرور ميكنيم:
هُوَ الَّذِي خَلَقَكم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَي أجَلاً وأجَلٌ مُّسمًّي عِندَهُ ثُمَّ أنتُمْ تَمْتَرُونَ (انعام:2)؛ «او كسي است كه شما را از گل آفريد؛ آنگاه مدتي را [براي عمر شما] مقرر داشت و اجل معين نزد اوست؛ بااينهمه، [بعضي از] شما [در قدرت او] ترديد ميكنيد».
يَغْفِرْ لَكم مِّن ذُنُوبِكمْ وَيُؤَخِّرْكمْ إِلَي أجَلٍ مُّسَمًّي إِنَّ أجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاء لَا يُؤَخَّرُ لَوْ كنتُمْ تَعْلَمُونَ (نوح:4)؛ «[تا] برخي از گناهان شما را ببخشد و اجل شما را تا وقتي معين بهتأخير بيندازد؛ حقيقتاً اجل الهي وقتي فرا برسد، عقب نخواهد افتاد؛ اگر بدانيد».
آن اجلي كه تغيير نمييابد، اجل مسمّا يا اجل الله است؛ اجلي است كه خدا تعيين كرده و مرحله نهايي است.
وَلِكلِّ أمَّةٍ أجَلٌ فَإِذَا جَاء أجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ (اعراف:34)؛ «براي هر امتي اجلي است؛ پس چون اجلشان فرا رسد، نميتوانند ساعتي آن را پسوپيش كنند».
از بررسي آيات و روايات درباره اجل، نكات ذيل بهدست ميآيد:
الف) هر امتي، همانند هر فردي از افراد ايشان، اجلي دارد و عمرش بيپايان نيست.
ب) امتها اجلِ تغييرپذيري دارند كه درصورت ايمان و استغفار، تأخير ميافتد.
1. برخي از مفسران گفتهاند: مراد از اجل مسمّي، اجلي است كه از آن اسمي بردهاند، ولي تغييرپذير است (مجاهدبنجبر، تفسير مجاهد، ج1، ص405ـ 406) اما كاربردهاي قرآني آن، اين نظر را تأييد نميكنند.
ج) گاهي اجل زودرس در قالب عذاب استيصال، دچار يك امت شده و آنها را نابود كرده است؛ مانند طوفان نوح كه همه امت، جز عدة كمشماري را از بين برد.(1)
د) اگر اجل معلق باشد، از مراحل تقدير است؛ ولي اگر حتمي باشد، ناظر به مرحله قضا و تغييرناپذير است.
ه( هرچند مرحله قضا مرحله حتميت و تغييرناپذيري است، ولي در روايات تعابيري آمده است كه دلالت بر تغييرپذير بودنِ برخي از موارد قضا دارد؛ مثلاً در روايات آمده است كه صدقه، قضاي محتوم را تغيير ميدهد؛ گرچه بسيار محكم شده باشد.(2) آنچه درمجموع ميتوان گفت، اين است كه حتمي بودن قضا، نسبي است؛ هرچه تعداد بيشتري از اجزاي علت تامه تحقق مييابد، به مرحله حتميت نزديكتر ميشود و وقتي بيشتر اجزا تحقق يافت، به آن قضاي حتمي گفته ميشود. بنابراين، اگر قضاي حتمي ناظر به مرحله عليت تام باشد، مسلماً جدايي معلول از آن، امكانپذير نيست؛ بلكه محال و خلاف فرض است. پس، فرض اينكه دعا مانع بلا ميشود، هنگامي درست است كه علت تامه تحقق نيافته باشد؛ چون جزئي از علت تامه نيز، عدم مانع است.
قضا و نسبت آن با قدر (تقدير)
در مقدمة همين درس گفتيم يكي از مباحث مهم و ريشهدار درباره افعال الهي، بحث قضاست. به اين نكته نيز اشاره كرديم كه گاهي قضا و قدر در عرف، مترادف يكديگر بهكار ميروند؛ ولي با توجه به مفهوم اصطلاحي ايندو، ميتوان مرحله قدر را بر قضا مقدم دانست؛ زيرا مرحله قدر (تقدير)، مرحله اندازهگيري و فراهم كردن اسباب و
1. حضرت نوح(عليه السلام) طبق آيه 4 سوره نوح به قوم خود وعده داده بود كه اگر ايمان بياورند، دچار عذاب نخواهند شد و به عمر طبيعي زندگي خواهند كرد؛ ولي براثر نافرماني، دچار عذاب استيصال شدند.
2. براي نمونه، امام باقر(عليه السلام) از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چنين روايت كردهاند: الدعاء يردّ القضاء ولو ابرم ابراما (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج77، ص58، باب 3، ح3).
زمينه كار است و مرحله قضا مرحله پاياني فراهم شدن مقدمات و علل لازم براي تحقق و يكسره شدن كار است.
مسئله قضاي الهي
مسئله قضاي الهي از ديرباز مورد بحث دانشمندان مسلمان، بهويژه اشاعره و معتزله، بوده است.
كساني كه به اختيار انسان قايل بودهاند ـ مثل معتزله ـ معمولاً قضا را تأويل كردهاند. ايشان گاهي قضا را بهمعناي اعلام دانسته و بهگونهاي به علم و اِعلام بازگردانيدهاند و دراينباره به آياتي نيز استناد كردهاند و گاهي گفتهاند كه قضا بهمعناي حكم است و حكم، امري تشريعي است؛ ازاينرو منافاتي با اختيار انسان ندارد. ايشان خواستهاند قضا را بهگونهاي معنا كنند كه نتيجهاش امري حتمي نباشد. اين روشِ برخي از متكلمان صدر اسلام است كه گاهي، وقتي نميتوانستند مسئلهاي را بهدرستي حل كنند، باب تأويل را ميگشودند. متأسفانه اين روش، كموبيش به برخي از متكلمان شيعه نيز سرايت كرده است؛ حتي گاهي از برخي بزرگان شيعه نيز تأويلاتي عرفناپسند شنيده شده است. نمونههاي آن را ميتوان در اللوامع الالهية فاضل مقداد(1) و امالي سيدمرتضي يافت. البته ممكن است اينها در مقام مجادله با خصم مطرح شده باشند، ولي بههرحال، چنين كارهايي حلّال مشكلات نيست و نميتوان مسائل مهم اعتقادي را با اينگونه تصرفات در الفاظ حل كرد.
در اينجا، نخست با ذكر نمونههايي از كاربرد واژه قضا در قرآن، به تأمل درباره مفهوم اين واژه در قرآن و جايگاه آن در مراتب افعال الهي ميپردازيم. سپس، گسترة
1. جناب فاضل مقداد در اللوامع الالهية براي حل مشكل اثبات صفات براي ذات، صفات ثبوتي را به صفات سلبي ارجاع داده است (ر.ك: مقدادبنعبدالله سيوري حلي، اللوامع الالهية، ص79 و 130ـ132).
اين مفهوم را نسبت به حوادث اين عالم بررسي ميكنيم و در پايان، رابطه قضاي الهي و اختيار انسان را مورد توجه قرار ميدهيم.
معاني قضا و كاربردهاي آن در قرآن
قضا در قرآن و ساير سخنان اهل لسان، در معاني مختلفي همچون يكسره كردن، بهپايان رساندن، حكم كردن و داوري كردن بهكار رفته است؛ هرچند اين معاني اختلافات زيادي باهم دارند، ولي شايد بتوان وجه مشتركي ميان آنها لحاظ كرد. براي اين منظور، نمونههايي از كاربرد قضا را در قرآن در كارهاي خداوند و غير آن مرور ميكنيم.
الف) قضا در كارهاي خداوند
1. وضع قانون تشريعي قطعي عام؛ مانند: وَقَضَي رَبُّك ألاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا... (اسراء:23)؛ «و پروردگار تو حكم كرده است كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر [خود] نيكي كنيد».
2. وضع قانون تشريعي قطعي خاص؛ مانند: وَمَا كانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أمْرًا أن يَكونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أمْرِهِم... (احزاب:36)؛ «هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد، چون خدا و پيامبرش به امري فرمان دهند، براي آنان در كارشان اختياري باشد».
اين نيز از موارد تشريع است، اما نه بهصورت كلي؛ بلكه تشريع در موردي خاص است. ممكن است پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيش از تصميم بر صدور فرماني، با مردم مشورت كند، ولي پس از تصميم و صدور فرمان، ديگر كسي حق اظهارنظر ندارد.(1)
1. مشورت پيامبر(صلى الله عليه وآله) با مردم، شايد براي تشويق مردم به اين امر پسنديده يا براي سنجش ميزان پذيرش مردم باشد؛ بههرصورت، قطعاً اين مشورت براي آگاهي از مصلحت مسلمانان نيست؛ زيرا بيشك، وي به مصلحت مسلمين، از ديگران آگاهتر است.
3. قضاوت(1) و داوري؛ مانند: وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَق... (غافر:20)؛ «و خدا بهحق داوري ميكند».
در موارد يادشده، قضا مربوط به امور تشريعي و خارج از موضوع بحث ماست.
4. حكم قطعي تكويني عام؛ مانند: إِذَا قَضَي أمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كن فَيَكونُ (بقره:117؛ آل عمران:47؛ مريم:35)؛ «وقتي تحقق حتمي كاري را بخواهد، تنها به او ميگويد: باش؛ پس ميشود».
5. حكم تكويني خاص همراه اعلام؛ مانند: وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كبِيرًا (اسراء:4)؛ «و در كتاب آسماني[شان] به فرزندان اسرائيل اعلام و وحي كرديم كه قطعاً دو بار در زمين فساد خواهيد كرد و قطعاً به سركشي بسيار بزرگي برخواهيد خاست». همچنين مانند: وَقَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَلِك الأمْرَ أنَّ دَابِرَ هَؤُلاء مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِين (حجر:66)؛ «و به او اين امر را اعلام و وحي كرديم كه ريشه آن گروه، صبحگاهان بريده خواهد شد».
در مواردي كه قضا به «الي» متعدي ميشود ـ مانند دو آيه فوق ـ در قضا معناي وحي و اعلام، اشراب شده است؛(2) يعني هم معناي قضا و هم معناي وحي مراد است؛ گويي فرموده است: قضينا واوحينا. اهل ادب ميگويند: معناي اين تركيب را به دو صورت ميتوان بيان كرد: قضينا موحين اليه يا اوحينا قاضين؛ پس در اين موارد، خودِ قضا بهمعناي وحي و اعلام نيست؛ بلكه اين معنا در آن تضمين و اشراب شده است.
1. قضاوت از مصدرهاي ساختگي در زبان فارسي است كه بهجاي قضا در عربي بهكار ميرود و در لغت عرب وجود ندارد و اگـر موجود ميبود، بايد قضايت ـ به ياء ـ باشد؛ زيرا فعـل آن، قضي يقضي است؛ مانند: رمـي، يرمي، رمآيه؛ ولي اين غلط چنان متداول شده كه حتي بر زبان و قلم دانشمندان نيز جاري است؛ بنابراين، بزرگان در بهكارگيري آن، اشكالي نميبينند (ر.ك: محمد معين، فرهنگ معين، ذيل همين واژه).
2. اشراب، يعني بهجاي بهكاربردن دو واژه براي دو معنا، يكي از دو معنا را در يك واژه ادغام ميكنند و با حرف جرّ، نشانهاي براي معناي دوم قرار ميدهند.
ب) قضا در غير كارهاي خداوند
قضا در غير كارهاي خداوند، غالباً بهمعناي تمام كردن است. البته ممكن است در موارد معدودي بهمعناي قضاوت كردن و حكم كردن هم بيايد؛ مانند قول ساحران به فرعون: فَاقْضِ مَا أنتَ قَاضٍ... (طه:72)؛ «هرچه ميخواهي، حكم كن»؛ ولي در غير اين مورد، بهمعناي تمام كردن است. در مواردي نيز كه قضا به خداوند نسبت داده شده، همين معنا لحاظ گرديده است.(1) برخي از اين كاربردها را در قرآن باهم مرور ميكنيم:
أيَّمَا الْأجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ (قصص:28)؛ «هريك از ايندو زمان را به انجام رسانيدم، بر من ستمي نرفته است».
فَلَمَّا قَضَي مُوسَي الْأجَلَ (قصص:29)؛ «چون موسي آن مدت را بهپايان رسانيد».
فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِككمْ (بقره:200)؛ «پس آنهنگامكه مناسك [حج] خود را بهپايان رسانديد».
فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأرْضِ (جمعه:10)؛ «وقتي نماز پايان يافت، در زمين پراكنده شويد».
فَوَكزَهُ مُوسَي فَقَضَي عَلَيْهِ (قصص:15)؛ «پس موسي مشتي به او زد و كارش را تمام كرد».(2)
از موارد كاربرد قضا بهدست ميآيد كه وجه مشترك و معناي اصلي قضا همان پايان يافتن و يكسره شدن كار است. درباره قضاوت كردن نيز همين معنا وجود دارد؛ زيرا با قضاوت و حكم، دعوا پايان مييابد؛ هرچند در اينجا پايان دادنِ اعتباري است. درباره تشريعات نيز ممكن است همين معنا لحاظ شده باشد كه اگر تكليفي قاطع و تمام بود، مقضي است: وَقَضَي رَبُّك ألاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ (اسراء:23)؛ يعني: اَمَرَ امراً قاطعاً؛ گويي امر تكليف به مرحله حتميت خود رسيده است و هيچگونه سستي و تعللي در آن، روا نيست.
1. غير از مواردي كه در قرآن، فاعل آن معلوم و خداست؛ مانند: زخرف:77. در سه آيه، تعبير «قُضِيَ الامرُ» و يك مورد، تعبير «يُقضَي» بهكار رفته است كه در اين چهار آيه نيز بهاحتمال قوي، فاعلْ خداوند بوده و قضا بهمعناي تمام كردن است (ر.ك: هود:44؛ ابراهيم:22؛ يوسف:41 و طه:114).
2. در اينجا، «قضي» در معناي پايان دادن به عمر (كشتن)، بهكار رفته است.
جايگاه قضا در افعال الهي
حال با توجه به معناي اصلي و لغوي قضا، اين پرسش قابل طرح است كه قضاي الهي در امور تكويني يعني چه و به چه اعتبار ميگويند: «قضي الله»؛ يعني خدا كار را تمام كرد؟
ظاهراً جاي ترديد نماند كه منظور اين است كه اگر كاري بهتدريج، در مراحلي تحقق مييابد، تا آن كار به مرحله پاياني نرسيده است، تمام نيست؛ ولي وقتي به مرحله پاياني رسيد، اين مرحله قضاست و اگر در يك شيء، تدريج و زمان مطرح نشود، از آن جهت كه عقل مراحلي را درنظر ميگيرد، ميتواند آخرين مرحله را مرحله قضا فرض كند. پس آنچه را خدا انجام ميدهد، از آن جهت كه به او انتساب دارد، مرحلهاي نهايي دارد كه تمام ميشود و طبعاً آن مرحله، پس از مرحله تقدير خواهد بود.
گسترة قضاي الهي
آيات قرآن درخصوص قضاي الهي، به عموميت و اطلاق آيات تقدير نيست؛ ولي ميتوان از همين آيات استفاده كرد كه قضاي الهي، مثل تقدير فراگير است و همه امور و حتي كارهاي انسان را دربرميگيرد. نمونهاي از اين آيات را مرور ميكنيم.
آيات قضا را در يك تقسيم، ميتوان در دو دسته جاي داد:
الف) آياتي كه از اطلاق يا عموم آنها، فراگير بودن قضا استفاده ميشود: مانند:
بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَإِذَا قَضَي أمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كن فَيَكونُ (بقره:117)؛ «[او] پديدآورندة آسمانها و زمين [است] و چون به كاري اراده فرمايد، تنها ميگويد: [موجود] باش؛ پس [فوراً موجود] ميشود».
قَالَتْ رَبِّ أنَّي يَكونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ كذَلِك اللّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ إِذَا قَضَي أمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كن فَيَكونُ (آل عمران:47)؛ «[مريم] گفت: پروردگارا! چگونه مرا
فرزندي خواهد بود، باآنكه بشري به من دست نزده است؟ گفت: چنين است [كار] پروردگار؛ خدا هرچه بخواهد ميآفريند؛ چون به كاري فرمان دهد، تنها به آن ميگويد: باش؛ پس ميشود».
مَا كانَ لِلَّهِ أن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَي أمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كن فَيَكونُ (مريم:35)؛ «خدا را نسزد كه فرزندي برگيرد؛ منزه است او؛ چون كاري را اراده كند، همينقدر به آن ميگويد: موجود شو؛ پس بيدرنگ موجود ميشود».
هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ فَإِذَا قَضَي أمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كن فَيَكونُ (غافر:68)؛ «او همان كسي است كه زنده ميكند و ميميراند و چون به كاري حكم كند، همينقدر به آن ميگويد: باش؛ بيدرنگ موجود ميشود».
مضمون پاياني اين آيات (إِذَا قَضَي أمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كن فَيَكون) در آيهاي ديگر، اينگونه آمده است:
إِنَّمَا أمْرُهُ إِذَا أرَادَ شَيْئًا أنْ يَقُولَ لَهُ كنْ فَيَكونُ (يس:82)؛ «چون به چيزي اراده فرمايد، كارش اين بس كه ميگويد: باش؛ پس [بيدرنگ] موجود ميشود».
ايندو مضمون، مشابه و قابل انطباق برهماند؛ از انطباق ايندو مضمون برهم ميتوان به اين نتيجه رسيد كه هرچه را خداوند به امرِ تكوينيِ «كن» ايجاد ميفرمايد، هم مشمول قضاي الهي و هم مشمول ارادة الهي است؛ پس قضا و اراده، مصداقاً يكياند؛ منتها عقل به يك لحاظ، اراده و به يك لحاظ، قضا را انتزاع ميكند؛ چنانكه مفاهيمي چون مشيت، قدر و مانند آن را نيز از حيثيات مختلف انتزاع ميكند؛ وگرنه منشأ انتزاع آنها در خارج، يكي بيشتر نيست.
افزون بر اين بيانات عام، مصاديق خاص متنوعي نيز در آيات قرآن مشمول قضاي الهي قرار گرفتهاند كه نشان از عموميت قضاي الهي است. اكنون به بيان آن آيات ميپردازيم.
ب) آياتي كه امور خاصي را ذكر فرمودهاند كه مشمول قضاي الهياند، ازجمله:
1. درباره قبض روح انسان:
اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِك الَّتِي قَضَي عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَي إِلَي أجَلٍ مُسَمًّي (زمر:42)؛ «خدا جانها را هنگام مرگشان ميگيرد و آن را كه نمرده باشد، در خوابش [ميگيرد]؛ پس آن [نفسي] را كه حكم مرگ بر او رفته است، نگه ميدارد و آن ديگر را تا سرآمدي معلوم بازميفرستد».
از اين آيه استفاده ميشود كه مرگ انسان، مشمول قضاي الهي است؛ هركس مورد اين قضاي الهي واقع شده است كه درحال خواب، روحش برنگردد، ديگر برنميگردد و آن كس كه مرگش مشمول قضاي الهي نشده است، روحش برميگردد.
2. دربارة كمكهايي كه خدا به مسلمانان كرده و به پيروزي ايشان انجاميده است:
وَإِذْ يُرِيكمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أعْيُنِكمْ قَلِيلاً وَيُقَلِّلُكمْ فِي أعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أمْرًا كانَ مَفْعُولاً وَإِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ (انفال:44)؛ «و آنگاه كه چون باهم برخورد كرديد، آنان را در ديدگان شما اندك جلوه داد و شما را [نيز] در ديدگان آنان كم نمودار ساخت تا خداوند كاري را كه انجامشدني بود، تحقق بخشد و كارها بهسوي خدا بازگردانده ميشود».
3. درباره داستان حضرت مريم(عليها السلام) و تولد حضرت عيسي(عليه السلام):
قَالَ كذَلِك قَالَ رَبُّك هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آيه لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَكانَ أمْرًا مَّقْضِيًّا (مريم:21)؛ «گفت: [فرمان] چنين است؛ پروردگار تو گفته كه آن بر من آسان است و تا او را نشانهاي براي مردم و رحمتي ازجانب خويش قرار دهيم و [اين] دستوري قطعي بود».
پس از استظهار اينكه قضا و اراده، مصداقاً يكياند و با توجه به مقدمة ديگر بهدست آمده از آيات قرآن كه آنچه در عالم اتقاق ميافتد، مشمول ارادة الهي است، نتيجه اين
ميشود كه پس، همه امور مشمول قضاي الهياند. اين حقيقت در روايات نيز بيان شده است؛ ازجمله از امام رضا(عليه السلام) به چند سند نقل شده است كه فرمودند: لَا يَكونُ شَيْءٌ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَأرَادَ وَقَدَّرَ وَقَضَي؛(1) «جز آنچه خداوند اراده كند و مورد قدر و قضاي الهي قرار گيرد، چيزي محقق نميشود».
قضاي الهي و اختيار انسان
اكنون كه دانستيم همه امور و ازجمله، كارهاي اختياري انسان، مشمول قضاي الهياند، اين پرسش پيش ميآيد كه آيا قضاي الهي بدين معنا، با اختيار انسان منافات ندارد. اگر قضا بهمعناي اتمام و يكسره كردن كار است و همة امور بهدست خداست، پس جايگاه انسان و اختيار او كجاست؟ شايد حل اين مسئله، مهمترين نقطة عطف بحث قضا باشد.
گروهي از متكلمان معتزله براي حل اين مسئله، قضا را بهمعناي يادشده انكار كردهاند و آن را بهمعنايي تأويل بردهاند كه با اختيار انسان منافاتي نداشته باشد؛ دربرابر، اشاعره با اصرار بر همان معنا، ملتزم به جبر شدهاند.
با توجه به مقدماتي كه در بحث تقدير گفته شد، ميتوانيم درباره قضاي الهي نيز سازگاري آن با اختيار را اثبات كنيم. البته در قضا مسئله مشكلتر است؛ زيرا قَدَر بهمعناي تهية مقدمات و علل ناقصه است، ولي قضا علت تامه و مرحله نهايي است؛ بنابراين، حل مسئله قضا نيازمند توضيح بيشتري است.
ممكن است كسي بگويد: فعل اختياري فعلي است كه يكي از اجزايش اراده باشد، نه جزء آخر، و ممكن است خدا جزء آخر را پس از اراده اضافه كند و بههميندليل، قضا به خدا نسبت داده ميشود؛ ولي گفتيم كه در كارهاي اختياري جزء اخير، ارادة
1. ر.ك: محمدبنيعقوب كليني، اصول كافي، ص218ـ219، (باب الجبر والقدر والامر بين الامرين).
انسان است و بين اراده و كار فاصلهاي نيست؛ مگر در مواردي كه انسان خيال ميكند مقدمات فراهم بوده است و اراده ميكند، ولي كار انجام نميگيرد؛ بنابراين، در اينجا اصولاً از همان ابتدا، مقدمات كامل نبوده است؛ مثل اينكه انساني فلج باشد و نداند؛ ارادة برخاستن ميكند، ولي نميتواند؛ پس اين وجه پذيرفتني نيست و نميتوان گفت كه اراده پيش از قضا مؤثر است و اگر هم مورد پذيرش باشد، در برخي از موارد پذيرفته خواهد شد و پاسخ اين پرسش نخواهد بود.
منشأ شبهة يادشده اين است كه گاهي تصور ميشود، ضرورت فعل با حضور علت تامه، بهمعناي اضطرار دربرابر اختيار است. پاسخ اين است كه اين ضرورت و يكسره شدن كار، بدين معنا نيست كه بدون اختيارِ فاعلِ مختار باشد؛ بلكه بدين معناست كه آنچـه مقـدمات لازم براي تحـقق اين فعـل اسـت ـ ازجمـله ارادة انسان ـ همـه يكجـا از خداست. بههرصورت، تنها يكي از اجزاي علت تامه، ارادة انسان است كه البته آن را هم خداي متعال به انسان داده است. درواقع، پذيرش قضاي الهي در كارهاي اختياري انسان، بهمعناي پذيرفتن توحيد افعالي است كه منظور، قرار دادن فاعليت و ارادة انسان در طول فاعليت و ارادة الهي است. بدين معنا كه انسان در كارهايش استقلال ندارد؛ چنانكه در اصل وجودش نيز مستقل نيست و وابسته به خواست و ارادة الهي است.(1)
خلاصه اينكه قضا شامل همهچيز، حتي كارهاي اختياري انسان ميشود؛ ولي ملازم با جبر نيست. جبر در جايي است كه ارادة الهي در عرض ارادة انسان باشد و خداوند جلوي اراده و اختيار انسان را بگيرد و چيزي را بدون ميل و ارادهاش بر او تحميل كند؛
1. براي تقريب رابطه ارادة انسان و ارادة تكويني الهي به ذهن، اين مثال از مرحوم علامه طباطبايي مناسب بهنظر ميرسد: در ذهن خود انسان مختاري را فرض ميكنيم كه بهاختيار خود، ميخورد و ميآشامد و...؛ هرچند اين انسانِ فرضي بهاختيار خود كار ميكند؛ اما وجودش، اختيارش و فعلش، همه قائم به ماست. البته در اين مثال، ذهن هست و وجودِ ذهني؛ اگر قدرت داشتيم كه عين اين صورت ذهني را با تمام ويژگيهايش بهارادة خود، در خارج ايجاد كنيم، تصوير روشنتري از طولي بودن ارادة انسان نسبت به ارادة الهي، براي ما فراهم ميشد.
ولي فرض كرديم كه اراده جزء علت تامه است و كارها بهاختيار انسان صورت ميگيرد؛ پس ديگر جبري نيست؛ هرچند انسان در اختيار خود مستقل نيست.
قرآن ازسويي اصرار ميورزد كه افعال، احوال و سرنوشت ما به خدا نسبت داده شود و ازطرفديگر، ميخواهد انسانِ انتخابگر را از راه انتخاب و اراده پرورش دهد و استعدادهايش را به فعليت برساند.(1) پرسش اين است كه راز اينهمه تأكيد بر اينكه كار انسان بهاذن، مشيت، اراده و قضا و قدر الهي تحقق مييابد، چيست؟ چنانكه خداوند صريحاً ميفرمايد: وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أن يَشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (تكوير:29)؛ «و تا خدا، پروردگار جهانيان، نخواهد [شما نيز] نخواهيد خواست».
سرّ مطلب اين است كه قرآن ميخواهد انسان را خداشناس بار آورد و او را به كمال برساند. كمال انسان اين است كه نياز خود را به خدا درك كند. نهايت سير انسان، قرب الهي است و قرب الهي، ملازم با آن مقامي است كه انسان نقص وجودي خود را به تمام معنا با علم حضوري بيابد؛ همانكه عارفان به مقام فنا تعبير ميكنند. اگر انسان اين حقيقت را با علم حضوري بيابد، به همان اندازه كه اين علم شدت داشته باشد، به مراحل عالي توحيد نزديكتر ميشود. عظمت پيامبران و اولياي الهي در همين بوده است كه اين حقايق را درك ميكردند و حتي اگر اندكي غفلت براي يكي از آنها پيش ميآمد، در همين زمينه بوده و درمان آن نيز بازگشت و توجه به خداوند بوده است. نمونة آن در قرآن، بازگشت حضرت يونس(عليه السلام) است:
وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَي فِي الظُّلُمَاتِ أن لَّا إِلَهَ إِلَّا أنتَ سُبْحَانَك إِنِّي كنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكذَلِك نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ (انبياء:87ـ88)؛ «و ذوالنون (حضرت يونس(عليه السلام)) را [ياد كن] آنگاه كه خشمناك برفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتي
1. اساساً يكي از اهداف مهم آفرينش انسان، به فعليت رساندن استعدادهاي نهفتة آدمي از راه انتخابهاي درست اوست.
نداريم؛ تا در [دل] تاريكيها ندا در داد كه معبودي جز تو نيست؛ منزهي تو؛ بهراستي كه من از ستمكاران بودم. پس [دعاي] او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم و مؤمنان را [نيز] چنين نجات ميدهيم».
مؤمنان عادي هم اگر بخواهند به مراحل كمال برسند، بايد نقص وجودي خود را بفهمند و به آن اعتراف كنند و در سير تكاملي خود، اين حقيقت را بيابند كه از خود هيچ ندارند و با خدا همهچيز دارند؛ ازاينرو، قرآن اصرار دارد كه تمام كارهايي را كه انجام ميشود، نخست به اذن الهي نسبت دهد؛ پس اگر خدا اذن ندهد، كسي نميتواند كاري را آغاز كند و بهپيش ببرد؛ بيان حقيقت امر به اين شيوه، به ذهن نزديكتر است و زودتر پذيرفته ميشود. پس از اينكه ذهن آماده شد، ميفرمايد كه هر كاري تحت مشيت او نيز قرار دارد و اگر انجام آن را نخواهد، ميتواند جلوي آن را بگيرد. سپس كمكم اراده و تقدير را مطرح ميكند و سرانجام، يكسره كردن همه امورا به قضاي الهي منوط ميسازد.
همه اين امور براي توجه دادن به اين حقيقت است كه انسان نقص وجودي دارد و همه امور، استقلالاً فقط در اختيار خداوند است. البته توجه به قضا و قدر بهطور ويژه، فوايد ديگري نيز دارد؛ ازجملهآنكه ازيكسو جلوي نااميدي و ورشكستگي رواني را ميگيرد و ازسويديگر، جلوي غرور و سرمستي را: مَا أصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأرْضِ وَلَا فِي أنفُسِكمْ إِلَّا فِي كتَابٍ مِّن قَبْلِ أن نَّبْرأهَا إِنَّ ذَلِك عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ * لِكيْلَا تَأْسَوْا عَلَي مَا فَاتَكمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (حديد:22ـ23)؛ «هيچ مصيبتي، نه در زمين و نه در نفسهاي شما [به شما] نرسد؛ مگر، پيش از آنكه آن را پديد آوريم، در كتابي است؛ اين [كار] بر خدا آسان است؛ تا بر آنچه از دست شما رفته است، اندوهگين نشويد و به[سبب] آنچه به شما داده است، سرمستي نكنيد و خدا هيچ خودپسند فخرفروشي را دوست ندارد».
اما درنهايت، همه اينها براي توجه دادن به اين حقيقت است كه هيچكس استقلالاً از خود هيچ ندارد و هرچه هست، از او و در اختيار اوست.
خلاصه
1. قدر بهمعناي اندازه، و تقدير بهمعناي اندازهگيري يا ايجاد چيزي با اندازه معين است. متناسب با ايندو معنا، براي افعال الهي ميتوان دو نوع تقدير لحاظ كرد: تقدير علمي كه منظور از آن، آگاهي خداوند به زمان، مكان و ساير ويژگيهاي تحقق اشياست و تقدير عيني كه مراد از آن، ايجاد اشيا با حدود و قيود زماني و مكاني مشخص است.
2. از بررسي آيات چنين استفاده ميشود كه تقدير الهي افزون بر امور اختياري، امور غيراختياري را نيز دربرميگيرد و نهايتاً همهچيز مشمول تقدير الهي است.
3. آگاهي خداوند از كارهاي انسانها پيش از وقوع، منافاتي با اختيار انسان ندارد؛ زيرا كارهاي انسانها با تمام قيود و ويژگيها، ازجمله صدور آنها ازروي اختيار، در علم الهي ثبت است.
4. تقدير عيني الهيِ كارهاي انسانها، به سلب اختيار ايشان نميانجامد؛ زيرا خداوند تمام اسباب و مقدمات را فراهم ميكند؛ ازجمله اراده و اختياري به انسان ميبخشد كه با آن ميتواند ميان چند گزينه، يكي را انتخاب كند.
5. تقدير عيني تغييرپذير است؛ زيرا بازگشت آن، به ايجاد علل ناقصه است و ممكن است مانعي جلوي تأثير عوامل را بگيرد. تقدير علمي نيز تغييرپذير است؛ زيرا به مرتبهاي از علم الهي بازميگردد كه در آن، تنها پارهاي از مقتضيات ظاهري تحقق اشيا (علل ناقصه) ثبت شده است.
6. بدا در لغت، بهمعناي ظاهر شدن و در اصطلاح، بدين معناست كه خداي متعال برخي از امور را برخلاف آنچه اسباب و علل ظاهري مقتضي آن بوده ـ و بنابه مصالحـي، بهزبان اوليايش از وقـوع آن خـبر داده اسـتـ ظـاهر كند. بدا مـربوط به مراتب پاييني از علم الهي است كه در آن، تنها برخي از مقتضيات ظاهري تحقق
حوادث، پيش از وقوع آنها ثبت است؛ ازاينرو، براثر برخي از عوامل يا موانعي كه در مراتب بالاتر علم الهي ثبت است، تغييرپذير است.
7. اجل در قرآن دو كاربرد دارد: تمام مدت؛ مانند آيه شريفة: ... أيَّمَا الْأجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَي... (قصص:28) و انتهاي مدت، در آيات شريفهاي كه در آنها تعبير «الي اجل» آمده است؛ مانند: وَنُقِرُّ فِي الْأرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَي أجَلٍ مُّسَمًّي (حج:5).
8. از بررسي آيات استفاده ميشود كه اجل گاهي از مصاديق قدر الهي است و همه آنچه درباره قدر جاري است ـ ازجمله تغييرپذير بـودن ـ درباره آن نيز جـاري است. به اين اجل، «اجل معلق» ميگويند. گاهي نيز اجل از مصاديق قضاي الهي است و بههيچوجه تغييرپذير نيست كه از آن، به «اجل مسما» يا «اجلالله» ياد ميشود.
9. قضا در قـرآن، در معـاني يكسره كردن، به انجام رساندن و قضاوت كـردن ـ كه آن هم نوعي يكسره كردن اعتباري استـ بهكار رفته است. منظور از قضاي الهي اين است كه در امور تكويني، اگر كاري تدريجي باشد، مرحله نهايي آن، قضاست و اگر تدريج و زمان نداشته باشد، باز عقل مراحلي را از آن انتزاع ميكند كه مرحله پاياني آن، قضاست.
10. از آيات قرآن ميتوان چنين استظهار كرد كه قضاي الهي، مانند تقدير، همه حوادث ـ ازجمله كارهاي اختياري انسان را دربرميگيرد.
11. شمول قضاي الهي بر تمام امور، ازجمله كارهاي انسان، با اختيار انسان منافاتي ندارد؛ زيرا يكي از اجزاي علت تامه، اراده و اختيار انسان است.
12. قرآن بر اين حقيقت اصرار ميورزد كه سرنوشت انسان بهدست خداست و هيچ كاري در عالم بدون علم، اذن، مشيت، اراده و قضا و قدر الهي تحقق نميپذيرد. راز تأكيد بر توحيد افعالي در اين است كه قرآن ميخواهد انسان را خداشناس بار آورد و اين حقيقت را بهخوبي درك كند كه از خود هيچ ندارد و هرچه دارد، از خدا دارد؛ حتي ارادة او نيز بخششي الهي است كه در طول ارادة خداوند قرار دارد.
پرسشها
1. معناي لغوي و اصطلاحي قدر و قضا را بيان كنيد.
2. منظور از تقدير علمي و عيني چيست؟
3. چگونه تقدير علمي و عيني همه اشيا، با اختيار انسان سازگار است؟
4. منظور از بدا چيست و چگونه قابل تبيين است؟
5. رابطه اجل با تقدير الهي را بيان كنيد.
6. تفاوت اجل معلق و مسما و رابطه آندو را با قضا و قدر بيان كنيد.
7. چگونه ميتوان از آيات قرآن، فراگيري قضاي الهي را استظهار كرد؟
8. راز اصرار قرآن بر منوط بودن تمامي كارها بر اذن، مشيت، اراده، قدر و قضاي الهي چيست؟
فعاليت تكميلي
بهنظر شما، آيا ميتوان براساس داسـتان مـوسي(عليه السلام) و خـضر(عليه السلام) در قـرآن (كهف:60ـ82)، تبييني براي برخي از ابعاد مسئله قضا و قدر ارائه كرد؟ با يكديگر و سرانجام با استاد دراينزمينه بحث كنيد.
منابعي براي مطالعه بيشتر
1. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص97ـ 110 (بحث روايي و فلسفي درباره جبر و تفويض).
2. سبحـاني، جعفـر، الالهـيات، ج2، الفصـل الـرابع والخـامـس، ص155ـ 251 (القضـاء و القدر والبدأ).
3. ــــــــــــــــ، مفاهيم القرآن، ج10، ص55ـ 65 (العدل الالهي، القضاء والقدر).
كتابنامه
1. قرآن كريم.
2. نهج البلاغه، ضبط وتنظيم فهارس علمي: صبحي الصالح، منشورات دار الهجرة، قم، [بيتا].
3. الصحيفة السجادية الجامعة، چ4، تحقيق مؤسسه الامام المهدي(عليه السلام)، برعآيه و اشراف السيد محمد الموحد الابطحي الاصفهاني، مؤسسه الامام المهدي(عليه السلام)، قم، 1418ق.
4. آشوري، حسين، توحيد، انتشارات سلمان، تهران، [بيتا].
5. الآلوسي، محمود، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، قرأه وصححه محمد حسين العرب، دار الفكر، بيروت، 1417ق.
6. الآملي، سيدحيدر، جامع الاسرار ومنبع الانوار، با تصحيحات و دو مقدمة هانري كوربن و عثمان اسماعيل يحيي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي و انجمن ايرانشناسي فرانسه، [بيجا]، 1368ش.
7. ابنابيفراس، ورام، مجموعه ورام، انتشارات مكتبة فقه، قم، (عكسبرداري از نسخه بيروت، دار صعب و دار التعارف)، 1376ق.
8. ابنالانباري، ابوالبركات، البيان في غريب القرآن، تحقيق طه عبدالحميد طه، انتشارات الهجرة، قم، 1403ق.
9. ابنبابويه القمي، ابوجعفر محمدبنعليبنحسين (الشيخ الصدوق)، الامالي، مؤسسه البعثة، قم، 1417 ق.
10. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، التوحيد، صححه وعلق عليه: السيد هاشم الحسيني الطهراني، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية، قم، 1387ش.
11. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الخصال، صححه وعلق عليه: علياكبر الغفاري، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية، [بيجا]، [بيتا].
12. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، علل الشرايع، مطبعة الحيدرية، نجف، 1386ق.
13. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، صححه وقدم له وعلق عليه: الشيخ حسين الاعلمي، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1404 ق.
14. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، كشف الغمة في معرفة الائمه، مكتبة بنيهاشم، تبريز، 1381ق.
15. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، كمال الدين وتمام النعمة، چ2، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1395ق.
16. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، معاني الاخبار، تحقيق علياكبر غفاري، انتشارات اسلامي، [بيجا]، 1361ش.
17. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، من لايحضره الفقيه، انتشارات جامعة مدرسين، قم، 1413ق.
18. ابنتيمية، احمدبنعبدالحليم، رسائل وفتاوي شيخ الاسلام في التفسير والحديث والاصول والعقائد والآداب والاحكام، تصحيح محمد رشيدرضا، مكتبة وهبة، [بيجا]، 1412ق.
19. ـــــــــــــــــــــــــ ، قاعدة جليلة في التوسل والوسيلة، حققه وخرج احاديثه: عبدالقادر الارناؤوط، رئاسة ادارة البحوث العلمية والافتاء، [بيجا]، 1420ق.
20. ابنحنبل، احمد، مسند احمد، دار صادر، بيروت، [بيتا].
21. ابنسينا، ابوعلي حسينبنعبدالله، الاشارات والتنبيهات، الجزء الاول في علم المنطق مع الشرح نصيرالدين محمدبنمحمدبنالحسن الطوسي، چ2، دفتر نشر كتاب، تهران، 1403ق.
22. ـــــــــــــــــــــــــــــ ، المبدأ والمعاد، بهكوشش عبدالله نوراني، مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مكگيل شعبة تهران، دانشگاه تهران، تهران، 1363ش.
23. ابنشهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، مطبعة الحيدرية، نجف، 1376ق.
24. ابنطاووس، رضيالدين علي، اقبال الاعمال، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1367ش.
25. ابنفارس (ابوالحسين احمدبنفارسبنزكريا)، معجم مقاييس اللغة، تحقيق وضبط: عبدالسلام محمد هارون، دار الاسلامية، لبنان، 1410ق.
26. ابنماجة القزويني، محمدبنيزيد، سنن ابنماجة، دار الفكر، بيروت، [بيتا].
27. ابنمنظور الافريقي المصري، ابوالفضل جمالالدين محمدبنمكرم، لسان العرب، دار صادر، بيروت، [بيتا].
28. ابنهشام، مغني اللبيب عن كتب الاعاريب، منشورات مكتبة آيةالله العظمي المرعشي النجفي، قم، 1414ق.
29. اتكينسون، ريتا. ال و ارنست ر. هيلگارد، زمينه روانشناسي، ترجمه محمدنقي براهني، رشد، تهران، 1375ش.
30. الاحسائي، ابنابيجمهور، عوالي اللئالي العزيزية في الاحاديث الدينية، تحقيق السيد المرعشي والشيخ مجتبي العراقي، مطبعة سيدالشهداء، قم، 1405ق.
31. الاربلي، عليبنعيسيبنابيالفتح، كشف الغمة في معرفة الائمه(عليهم السلام)، تصحيح وتعليق: السيد هاشم الرسولي المحلاتي، مكتبة بنيهاشم، تبريز، 1381ق.
32. الازهري، ابومنصور محمدبناحمد، تهذيب اللغة، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1421ق.
33. الاشعري، شيخابوالحسن عليبناسماعيل، الابانة عن اصول الديانة، تقديم وتحقيق وتعليق: حسين محمود، دار الانصار، مصر، 1397ق.
34. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، اللُمَع في الرد علي اهل الزيغ والبدع، المكتبة الازهرية للتراث، [بيجا]، [بيتا].
35. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مقالات الاسلاميين واختلاف المصلين، تصحيح هلموت رُيتر، چ3، دار النشر فرانزشتاينر بفيسبادن، [بيجا]، 1400ق.
36. الامام الصادق(عليه السلام)، مصباح الشريعة ومصباح الحقيقة، مؤسسه الاعلمي، بيروت، 1400ق.
37. الايجي، عضدالدين عبدالرحمنبناحمد، المواقف في علم الكلام، عالم الكتب، بيروت، [بيتا].
38. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، المواقف وشرحها، الشريف الرضي، [بيجا]، 1907م.
39. البحراني، السيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1419ق.
40. البحراني، ميثمبنعليبنميثم، شرح نهج البلاغة، ج1، چاپخانه دفتر تبليغات اسلامي، مؤسسه نصر، [بيجا]، 1360ش.
41. البخاري، محمدبناسماعيل، صحيح البخاري، دار الفكر، بيروت، 1401ق.
42. البرقي، احمدبنمحمدبنخالد، المحاسن، دار الكتب الاسلامية، قم، 1371ش.
43. البستاني، بطروس، دائرة المعارف وهو قاموس عام لكل فن ومطلب، دار المعرفة، بيروت، [بيتا].
44. بطروس، عبدالملك ونخبة من الاساتذة، قاموس الكتاب المقدس، [بينا]، قاهره، 1995م.
45. البلاغي، شيخمحمدجواد، آلاء الرحمن في تفسير القرآن، مؤسسه البعثة، قم، 1420ق.
46. بلخي رومي (مولوي)، جلالالدين محمدبنمحمدبنحسن، مثنوي معنوي، بهكوشش و اهتمام رينولد الين نيكلسـون، ازروي چاپ 1925ـ1933 ميلادي ـ ليدن (هلند)، چ5، انتشارات بهزاد، [بيجا]، 1373ش.
47. البيضاوي، ابوسعيد عبداللهبنعمر، التفسير البيضاوي، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، [بيجا]، 1410ق.
48. البيهقي، احمدبنالحسينبنعلي، السنن الكبري، دار الفكر، بيروت، [بيتا].
49. الترمذي، محمدبنعيسي، سنن الترمذي، دار الفكر، بيروت، 1403ق.
50. التفتازاني، سعدالدين مسعودبنعمربنعبدالله، شرح العقائد النسفية معه العقائد النسفية، الّفه ابوحفص عمربنمحمد نجمالدين النسفي، المكتبة الازهرية للتراث، [بيجا]، 1421ق.
51. الجَبَعي العاملي، محمدبنالشيخ (الشيخ البهائي)، الاربعون حديثاً، مؤسسه النشر الاسلامي، قم، 1415ق.
52. الجرجاني، عليبنمحمد، التعريفات، عالم الكتب، بيروت، 1407ق.
53. ـــــــــــــــــــــ ، شرح المواقف للقاضي عضدالدين عبدالرحمنبناحمد الايجي، منشورات الشريف الرضي، قم، [بيتا].
54. جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن كريم، ج2 (توحيد در قرآن)، مركز نشر اسراء، [بيجا]، 1383ش.
55. ـــــــــــــــــــ ، تفسير موضوعي قرآن كريم، ج12 (مبادي و كليات فطرت در قرآن)، [بينا]، [بيجا]، [بيتا].
56. ـــــــــــــــــــ ، شرح حكمت متعاليه اسفار اربعه، الزهراء، تهران، 1368ش.
57. الجوهري، اسماعيلبنحمّاد، الصحاح (تاج اللغة وصحاح العربية)، چ4، دار العلم للملايين، بيروت، 1407ق.
58. حافظ شيرازي، شمسالدين محمد، ديوان خواجه حافظ شيرازي، بهكوشش سيدابوالقاسم انجوي شيرازي، چ3، انتشارات جاويدان، [بيجا]، 1358ش.
59. الحاكم النيسابوري، محمدبنمحمد، مستدرك الحاكم، التحقيق: يوسف المرعشلي، دار المعرفة، بيروت، 1406ق.
60. حسن، عباس، النحو الوافي، چ2، مطبعة احمدي، تهران، 1409ق (افست از نسخه دار المعارف بمصر، 1996م.)
61. حسينزاده، محمد، درآمدي بر معرفتشناسي و مباني معرفت ديني (سلسله دروس انديشههاي بنيادين اسلامي)، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، قم، 1377ش.
62. ــــــــــــــــ ، مباني انديشة اسلامي 1 (درآمدي بر معرفتشناسي و مباني معرفت ديني)، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، قم، 1383ش.
63. حر عاملي، محمدبنحسن، وسائل الشيعة، ج8، مؤسسه آل البيت، قم، 1409ق.
64. الحلي، ابومنصور حسنبنعليبنمطهر، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، صحّحه وقدّم له وعلّق عليه الاستاذ حسن حسنزاده الآملي، مؤسسه النشر الاسلامي، قم، [بيتا].
65. دانشنامة جهان اسلام، زير نظر غلامعلي حداد عادل، ج3، بنياد دايرةالمعارف اسلام، تهران، 1376ش.
66. دكارت، رنه، اصول فلسفه، ترجمه منوچهر صانعي درهبيدي، آگاه، تهران، 1364ش.
67. دهخدا، علياكبر، لغتنامة دهخدا، زير نظر محمد معين و سيدجعفر شهيدي، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1373ش.
68. الديلمي، حسنبنالحسن، ارشاد القلوب، انتشارات شريف رضي، قم، 1412ق.
69. ــــــــــــــــــــــ ، اعلام الدين، مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)، قم، 1408ق.
70. رادمنش، عزتالله، حركت در نظام طبقاتي فلسفة ماترياليستي نظام توحيدي، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، تهران، 1358ش.
71. الرازي، فخرالدين محمدبنعمر، مفاتيح الغيب (التفسير الكبير)، دار الفكر، بيروت، 1423ق.
72. الراغب الاصفهاني، حسين، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودي، دار القلم، دمشق، 1416ق.
73. الراوندي، قطبالدين سعيدبنهبةالله، الخرائج والجرائح، مؤسسه الامام المهدي(عليه السلام)، قم، 1409ق.
74. ــــــــــــــــــــــــــــــــــ، قصص الانبياء، تحقيق غلامرضا عرفانيان، بنياد پژوهشهاي اسلامي، مشهد، 1409ق.
75. رباني گلپايگاني، علي، فطرت و دين، كانون انديشة جوان، [بيجا]، [بيتا].
76. رشيدرضا، محمد، المنار في تفسير القرآن، چ2، دار المعرفة، بيروت، [بيتا].
77. الزمخشري، محمودبنعمر، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چ3، دار الكتاب العربي، بيروت، 1407ق.
78. سبحاني، جعفر، الالهيات علي هدي الكتاب والسنة والعقل، بهقلم الشيخ حسن محمد مكي العاملي، چ6، مؤسسه الامام الصادق(عليه السلام)، [بيجا]، 1426ق.
79. ــــــــــــــ ، حسن و قبح عقلي، نگارش علي رباني گلپايگاني، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، [بيجا]، 1368ش.
80. ــــــــــــــ ، في ظل اصول الاسلام: دراسة شاملة لمسألة التوحيد والشرك والبدعة و قضية الاستشفاع والتوسل والزيارة وغيرها في ضوء الاصول المستفادة من الكتاب والسنة، مؤسسة الامام الصادق(عليه السلام)، قم، 1414ق.
81. ــــــــــــــ ، منشور جاويد، ج2، چ3، مؤسسه الامام الصادق(عليه السلام)، قم، 1373ش.
82. ــــــــــــــ ، منشور جاويد، ج8، دار القرآن الكريم، قم، 1369ش.
83. السبزواري، هاديبنمهدي، شرح منظومه، علق عليه آيةالله حسنزاده الآملي، ج1 (قسم المنطق)، چ4، نشر ناب، قم، 1380ش.
84. سجادي، جعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، طهوري، تهران، 1370ش.
85. السجستاني، سليمانبنالاشعث، سنن ابيداود، دار الفكر، بيروت، 1410ق.
86. السيوري الحلي، مقدادبنعبدالله، اللّوامع الالهية في المباحث الكلامية، حققه وعلق عليه: السيد محمدعلي القاضي الطباطبائي، مطبعة شفق، تبريز، 1397ق.
87. السيوطي، جلالالدين عبدالرحمن، الاتقان في علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، منشورات رضي ـ بيدار و عزيزي، [بيجا]، [بيتا].
88. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، مكتبة آيةالله العظمي المرعشي النجفي، قم، 1404ق.
89. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، المزهر في علم اللغة وانواعها، الضبط والتصحيح: فؤاد علي منصور، دار الكتب العلمية، بيروت، 1418ق.
90. الشامي العاملي، زينالدين عليبناحمد (الشهيد الثاني)، منية المريد في ادب المفيد والمستفيد، التحقيق: رضا المختاري، مكتب الاعلام الاسلامي، [بيجا]، 1409ق.
91. الشرتوني، سعيد، اقرب الموارد في فصح العربية والشوارد، دار الاسوة، تهران، 1374ش.
92. الشريف الرضي، المجازات النبوية، التحقيق: طه محمد الزيني، مكتبة بصيرتي، قم، [بيتا].
93. الشعيري، تاجالدين محمدبنمحمدبنحيدر، جامع الاخبار، انتشارات رضي، قم، 1363ش.
94. الشهرستاني، محمدبنعبدالكريم، الملل و النحل، چ3، بيروت، دار المعرفة للطباعة والنشر، 1395ق.
95. الشيرازي، صدرالدين محمدبنابراهيم (صدرالمتألهين)، الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الاربعة، چ3، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1981م.
96. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، المبدأ والمعاد، انتشارات بنياد حكمت اسلامي صدرا، تهران، 1381ش.
97. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، تفسير القرآن الكريم، تصحيح محمد خواجوي، مطبعة سيدالشهداء، قم، 1403ق.
98. الصفار، محمدبنالحسنبنفروخ، بصائر الدرجات، چ2، انتشارات كتابخانه آيةالله مرعشي نجفي، قم، 1404ق.
99. صليبا، جميل، المعجم الفلسفي، الشركة العالمية للكتاب، بيروت، 1414ق.
100. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الرسائل التوحيدية، چاپ حكمت با همكاري نمايشگاه و نشر كتاب، قم، 1365ش.
101. ـــــــــــــــــــــــ ، الميزان في تفسير القرآن، چ5، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1403ق.
102. ــــــــــــــــــــــــ ، نهآيه الحكمة، مؤسسه النشر الاسلامي، قم، [بيتا].
103. الطبراني، سليمانبناحمد، المعجم الاوسط، تحقيق ابراهيم الحسيني، دار الحرمين، [بيجا]، [بيتا].
104. الطبرسي، ابوعلي الفضلبنالحسن، اعلام الوري باعلام الهدي، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1390ق.
105. ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، تفسير جوامع الجامع، تصحيح ابوالقاسم گرجي، چ3، دانشگاه تهران، تهران، 1377ش.
106. ــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مجمع البيان في تفسير القرآن، تصحيح وتحقيق وتعليق: السيد هاشم الرسولي المحلاتي والسيد فضل الله اليزدي الطباطبائي، چ2، دار المعرفة، بيروت، 1408ق.
107. ــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مشكوة الانوار في غرر الاخبار، چ2، المكتبة الحيدرية، نجف، 1385ق.
108. الطبري، محمدبنجرير، جامع البيان في تأويل القرآن، چ3، دار الكتب العلمية، بيروت، 1420ق.
109. الطوسي، ابوجعفر محمدبنالحسنبنعلي، الامالي، دار الثقافة، قم، 1414ق.
110. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، التبيان في تفسير القرآن، مكتب الاعلام الاسلامي، 1409ق.
111. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الغيبة، مؤسسه معارف اسلامي، قم، 1411ق.
112. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مصباح المتهجد، مؤسسه فقه الشيعة، بيروت، 1411ق.
113. العاملي الكفعمي، ابراهيمبنعلي، البلد الامين، چاپ سنگي، [بيجا]، [بيتا].
114. ــــــــــــــــــــــــــــــ، المصباح في الادعية والصلوات والزيارات والاحراز والعوذات، چ2، انتشارات رضي (زاهدي)، [بيجا]، 1405ق.
115. العاملي النبطي، شمسالدين محمدبنمكيبنمحمد (الشهيد الاول)، الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة، تصحيح و ترجمه عبدالهادي مسعودي، انتشارات زائر، قم، 1379ش.
116. العروسي الحويزي، الشيخ عبد عليبنجمعة، تفسير نور الثقلين، تحقيق السيد علي عاشور، چ2، مؤسسه التاريخ العربي، 1422ق.
1117. العسقلاني، ابنحجر، فتح الباري بشرح صحيح البخاري، چ2، دار المعرفة للطباعة والنشر، بيروت، [بيتا].
118. العسكري، سيدمرتضي، عقائد الاسلام من القرآن الكريم، ج1، چ4، التوحيد للنشر، بيروت، 1420ق.
119. العُكبري، ابوالبقاء عبداللهبنالحسين، التبيان في اعراب القرآن، تحقيق علي محمد البجاوي، چ2، دار الجيل، بيروت، 1407ق.
120. العياشي، محمدبنمسعود السلمي السمرقندي، تفسير العياشي، تحقيق السيد هاشم الرسولي المحلاتي، المكتبة العلمية الاسلامية، تهران، [بيتا].
121. الغزالي، ابوحامد، الاقتصاد في الاعتقاد، دار و مكتبة الهلال، بيروت، 1993م.
122. الفرّاء، ابوزكريا يحييبنزياد، معاني القرآن، تحقيق و مراجعة محمدعلي النجار، دار السرور، بيروت، [بيتا].
123. الفراهيدي، خليلبناحمد، ترتيب كتاب العين، تحقيق مهدي المخزومي و ابراهيم السامرائي، انتشارات اسوه، [بيجا]، 1414ق.
124. الفيروزآبادي، محمدبنيعقوب، القاموس المحيط، چ2، مؤسسه الرسالة، بيروت، 1407ق.
125. الفيومي، احمدبنمحمدبنعلي، المصباح المنير، مؤسسه دار الهجرة، قم، 1414ق.
126. القاساني، عبدالرزاق، شرح منازل السائرين، تحقيق و تعليق محسن بيدارفر، انتشارات بيدار، قم، 1413ق.
127. القمي، ابوالحسن عليبنابراهيم، تفسير القمي، چ3، مؤسسه دار الكتاب، قم، 1404 ق.
128. القمي، شيخعباس، مفاتيح الجنان، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، [بيجا]، 1368ش.
129. القوشچي، علاءالدين عليبنمحمد، شرح تجريد الاعتقاد، منشورات رضي، بيدار و عزيزي، قم، 1285ق.
130. كاپلستون، فردريك، تاريخ فلسفه، ج4 (از دكارت تا لايبنيتس)، ترجمه غلامرضا اعواني، انتشارات سروش و شركت انتشارات علمي فرهنگي، تهران، 1380ش.
131. الكليني، محمدبنيعقوب، الكافي، قدم له وعلق عليه: علياكبر الغفاري، چ4، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1365ش.
132. الكوفي، ابوالقاسم فراتبنابراهيمبنفرات، تفسير الفرات الكوفي، تحقيق محمد الكاظم، مؤسسه الطبع و النشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامي، تهران، 1410ق.
133. اللاهيجي، عبدالرزاق، سرمآيه ايمان، گردآوري صادق لاريجاني، الزهراء، [بيجا]، 1364ش.
134. مازندراني، موليمحمدصالح، شرح اصول كافي، [بيجا]، [بيتا].
135. مجاهدبنجبر، تفسير مجاهد، تحقيق عبدالرحمنبنالطاهربنمحمد السورتي، مجمع البحوث الاسلامية، اسلامآباد، [بيتا].
136. المجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، چ2، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1403ق.
137. مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي، نرمافزار جامع الاحاديث (نور 5/2)، قم، [بيتا].
138. مركز معجم فقهي حوزه علميه قم، نرمافزار معجم فقهي آيةالله گلپايگاني، نسخه سوم، قم، 1379ش.
139. المشهدي، ابوعبدالله محمدبنجعفر، المزار الكبير، التحقيق جواد القيومي الاصفهاني، مؤسسه النشر الاسلامي، 1419ق.
140. مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش فلسفه، چ4، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، [بيجا]، 1370ش.
141. ــــــــــــــــــــــ ، بهسوي خودسازي، نگارش كريم سبحاني، چ2، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، قم، 1381ش.
142. ــــــــــــــــــــــ ، تعدد قرائتها، تحقيق و نگارش غلامعلي عزيزيكيا، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، قم، 1382ش.
143. ــــــــــــــــــــــ ، تعليقة علي نهآيه الحكمة، مؤسسه في طريق الحق، قم، 1405ق.
144. ــــــــــــــــــــــ ، توحيد در نظام عقيدتي و نظام ارزشي اسلام، انتشارات شفق، [بيجا]، 1375ش.
145. ـــــــــــــــــــــ ، چكيدة چند بحث فلسفي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، قم، 1358ش.
146. ــــــــــــــــــــــ ، خداشناسي (سلسله دروس معارف قرآن در سال 1354)، جزوة درسي، چاپنشده.
147. ــــــــــــــــــــــ ، دروس فلسفة اخلاق، انتشارات اطلاعات، تهران، 1377ش.
148. ــــــــــــــــــــــ ، فلسفة اخلاق، تحقيق و نگارش احمدحسين شريفي، شركت چاپ و نشر بينالملل، تهران، 1381ش.
149. ــــــــــــــــــــــ ، معارف قرآن 1ـ3 (خداشناسي، كيهانشناسي، انسانشناسي)، چ2، انتشارات در راه حق، قم، 1368ش.
150. ــــــــــــــــــــــ ، معارف قرآن 4ـ5 (راه و راهنماشناسي)، چ2، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، قم، 1379ش.
151. ــــــــــــــــــــــ ، معارف قرآن 7 (اخلاق در قرآن)، ج 1ـ3، تحقيق و نگارش محمدحسين اسكندري، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، قم، 1380ش.
152. ــــــــــــــــــــــ ، معارف قرآن 9 (حقوق و سياست در قرآن)، نگارش شهيد محمد شهرابي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، قم، 1377ش.
153. ــــــــــــــــــــــ ، نقد و بررسي مكاتب اخلاقي، تحقيق و نگارش احمدحسين شريفي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، قم، 1384ش.
154. مطهري، مرتضي، عدل الهي، انتشارات اسلامي (وابسته به جامعة مدرسين حوزه علميه قم)، [بيجا]، 1361ش.
155. ــــــــــــــ ، فطرت، چ7، انتشارات صدرا، 1374ش.
156. ــــــــــــــ ، مجموعهآثار، چ9، انتشارات صدرا، [بيجا]، 1378ش.
157. المظفر، محمدرضا، المنطق، دار التعارف، بيروت، 1499ق.
158. المعتزلي، القاضي عبدالجباربناحمد، شرح الاصول الخمسة، چ2، مكتبة الوهبة، قاهره، 1408ق.
159. معين، محمد، فرهنگ فارسي (متوسط)، چ8، اميركبير، [بيجا]، 1371ش.
160. الموسوي الخميني، روحالله، صحيفة امام، تدوين و تنظيم مؤسسه نشر و تنظيم آثار امام خميني(رحمه الله)، تهران، 1378ش.
161. ـــــــــــــــــــــــــ ، صحيفة نور، مجموعه رهنمودهاي امام خميني(رحمه الله)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، تهران، 1361ش.
162. النسائي، احمدبنشعيب، سنن النسائي، دار الفكر، بيروت، 1348ق.
163. هاكس، جيمز، قاموس كتاب مقدس، انتشارات اساطير، تهران، 1377ش.
164. هندي، سراحمدخان، تفسير القرآن وهو الهدي والفرقان، ترجمه سيدمحمدتقي فخر داعي گيلاني، كتابخانه و چاپخانه علمي، تهران، [بيتا].
165. الهيثمي، نورالدين، مجمع الزوائد، دار الكتب العلمية، [بيجا]، 1408ق.
166. Edwards, Paul, The Encyclopedia of philosophy, 1923.
167.Oxford advanced learner's dictionary of current English, OXFORD UNIVERSITY PRESS, Copyright 1974, 25th impression, 1987.
168.The Merriam - Webster Dictionary, Merriam-Webster, Inc, 1998.
نمايهها
آيات
فاتحه
إِيّاک نَعْبُدُ وَإِيّاک نَسْتَعِينُ (5)............................................................................ 174, 217
بقره
إِنَّ اللَّه عَلَي کلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (20).................................................................................. 367
هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَکم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً (29)................................................... 388, 444
أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِک الدِّمَاء (30)........................................................... 400
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَي وَاسْتَکبَرَ وَکانَ مِنَ الْکافِرِين (34) 218
وَلَکمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ (36)......................................... 444, 518, 526
فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ (102) 491
بَدِيعُ السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَإِذا قَضي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ کنْ فَيَکون (117) 148, 532, 534
وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّک أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيم (127) 280
إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ (143)..................................................................... 57, 256
قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِک فِي السَّمَاء (144)..................................................................... 502
يُعِلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (151).............................................................................. 28
وَلَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ (155) 389
وَإِلَهُکمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيم (163)............ 58, 165, 184, 255, 256
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْک الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن کلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَيْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآيَاتٍ لقَوْمٍ يَعْقِلُونََ (164) 80, 256, 308
أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً (165)................................................................................... 280, 377
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًي لِّلنَّاسِ (185)........................................ 35, 343
يَسْأَلُونَک عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ (189)........................................... 401
فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِککمْ فَاذْکرُوا اللّهَ کذِکرِکمْ آباءَکمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکراً فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَما لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاق (200) 533
کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْکمَ بَيْنَ النّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَي اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيم (213) 343, 481
يَسْأَلُونَک عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ کبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَکبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا (219) 430
وَاللّهُ يَدْعُو إِلَي الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ (221)........................................................ 495, 501
وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِکلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (231)........................................................................ 134
وَلكِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيد (253)..................................................................................... 360
مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ (255)............................................................. 220, 492
رَبِّ أَرِنِي کيْفَ تُحْيِـي الْمَوْتَي (260)....................................................... 303, 311, 312
لِلَّهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِکمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْکم بِهِ اللّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاء وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَاللّهُ عَلَي کلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (284)...................................................................................................................... 363
لاَ يُکلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا (286)............................................................................. 377
آل عمران
فَأمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ (7).................................................... 472
إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَم (19)...................................................................................... 99
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِک الْمُلْک تُؤْتِي الْمُلْک مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْک مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِک الْخَيْرُ إِنَّک عَلَي کلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (26) 362
يَوْمَ تَجِدُ کلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا (30) 409
کذَلِک اللّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَآءُ (40)...................................................................................... 360
قَالَتْ رَبِّ أَنَّي يَکونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ کذَلِک اللّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ إِذَا قَضَي أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ کن فَيَکونُ (47) 532, 534, 535
أَنِّي قَدْ جِئْتُکم بِآيه مِّن رَّبِّکمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَکم مِّنَ الطِّينِ کهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَکونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأکمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْيِـي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللّهِ (49)........................................................................................................................ 205
قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (73)........................................ 362
يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (74)................................................ 362
وَمَن کفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ (97)..................................................................... 432
وَلِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَما فِي الأَرْضِ وَإِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور (109)............................ 433
إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (119)............................................................................... 456
وَلَقَدْ نَصَرَکمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ (123)....................................................................... 228
وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَکيمِ (126).......................................................... 309
وَمَا کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله (145)...................................................... 491, 494
وَاللهُ يُحِبُّ الصّّابِرين (146)............................................................................................ 36
مِنکم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنکم مَّن يُرِيدُ الآخِرَةَ (152)......................................... 357, 454
إِنَّ الامْرَ کلَّهُ لِلَّهِ (154)................................................................................................. 277
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (169)......... 226
فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (170) 226
يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ (171)..................... 226
إِنَّمَا ذَلِکمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کنتُم مُّؤْمِنِينَ (175)........ 175
وَيَتَفَکرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَک فَقِنا عَذابَ النّار (191) 426
نساء
فَعَسَي أَن تَکرَهُواْ شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيْرًا کثِيرًا (19).............................................. 390
يُرِيدُ اللّهُ لِيُبَيِّنَ لَکمْ وَيَهْدِيَکمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِکمْ وَيَتُوبَ عَلَيْکمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَکيم (26) 384
وَاسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ (32)........................................................................................... 400
إِنَّ اللّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَک بِهِ وَيَغْفِرُ ما دُونَ ذلِک لِمَنْ يَشاءُ وَمَنْ يُشْرِک بِاللّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظِيما (48) 173
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِيلا (57) 461
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنکمْ (59)....................... 207
وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤک فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيما (64) 207, 223
وَاللّهُ يَکتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ (81)........................................................................................... 344
فَإِن لَّمْ يَعْتَزِلُوکمْ وَيُلْقُواْ إِلَيْکمُ السَّلَمَ وَيَکفُّوَاْ أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثِقِفْتُمُوهُمْ (91) 178
وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَي اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِکهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلي اللّهِ (100) 405
إِنَّ الصَّلاَةَ کانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ کتَابًا مَّوْقُوتاً (103)...................................................... 481
وَلاَ تَهِنُواْ فِي ابْتِغَاء الْقَوْمِ إِن تَکونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ کمَا تَأْلَمونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مَا لاَ يَرْجُونَ وَکانَ اللّهُ عَلِيمًا حَکيمًا (104) 176
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلا (122) 459, 461
وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله وَهُوَ مُحْسِن (125).............................................. 99
إِن يَشَأْ يُذْهِبْکمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَيَأْتِ بِآخَرِينَ وَکانَ اللّهُ عَلَي ذَلِک قَدِيرًا (133)............... 361
الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْکافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤمِنِينَ أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعا (139) 280, 377
فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللّهِ کثِيرًا وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُواْ عَنْهُ وَأَکلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ (160)................................................................................................................................ 324
يَا أَهْلَ الْکتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِکمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَي اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَکلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَي مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّکمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلَـهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَکونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَکفَي بِاللّهِ وَکيلا (171)................................................................................................................................ 203
مائده
إِنَّ اللّهَ يَحْکمُ مَا يُرِيدُ (1)............................................................................................. 364
إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (7).................................................................................... 456
قَدْ جَاءکم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَکتَابٌ مُّبِينٌ (15).................................................................... 326
يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (16) 326
وَلِلّهِ مُلْک السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَاللّهُ عَلَي کلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (17) 360, 450
وَلِلّهِ مُلْک السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ (18)............................. 171, 450
وَعَلَي اللّهِ فَتَوَکلُواْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِينَ (23)...................................................................... 175
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لاَ يَحْزُنک الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْکفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ (41) 182
اِنَّ الله يُحِبُّ المُقْسِطين (42).......................................................................................... 36
إِنَّما وَلِيُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکعُونَ (55) 208
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْيَاء إِن تُبْدَ لَکمْ تَسُؤْکمْ (101)................................ 401
إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ کهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَکونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِيءُ الأَکمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوتَي بِإِذْنِي (110) 201, 492
انعام
هُوَ الَّذِي خَلَقَکم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَي أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسمًّي عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ (2)...... 528
کتَبَ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ (12)....................................................................................... 404
وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَي الْهُدَي (35)............................................................... 363, 458
مَن يَشَإِ اللّهُ يُضْلِلْهُ وَمَن يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (39)..................................... 364
وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي کتَابٍ مُّبِينٍ (59) 483, 484, 487
حَتَّي إِذَا جَاء أَحَدَکمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا (61)........................................................... 342
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ (73).......................................................... 425
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکينَ (79) 63, 96
وَتِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلي قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيم (83) 425
وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِه (91)...................................................................................... 341
إِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَي يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذَلِکمُ اللّه (95) 108, 308
بَدِيعُ السَّماواتِ وَالأَرْضِ أَنّي يَکونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَخَلَقَ کلَّ شَيْءٍ وَهُوَ بِکلِّ شَيْءٍ عَلِيم (101) 307
ذَلِکمُ اللّهُ رَبُّکمْ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ (102).................................................................. 108, 109
وَبَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنا قالَ النّارُ مَثْواكُمْ خالِدِينَ فِيها إِلاّ ما شاءَ اللّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيم (128) 425
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أَلَمْ يَأْتِکمْ رُسُلٌ مِّنکمْ (130).................................................... 452
إِن يَشَأْ يُذْهِبْکمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِن بَعْدِکم مَّا يَشَاء کمَآ أَنشَأَکم مِّن ذريه قَوْمٍ آخَرِينَ (133) 361
اعراف
قَالَ مَا مَنَعَک أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُک قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ (12) 193, 194
وَلَکمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ (24)............................................................ 518
قُلْ إِنَّ اللهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ (28).................................................................................. 378
وَلِکلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ (34).......... 527, 528
ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِين (54) 115, 200, 297, 307, 472
وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ (58)...................................................................... 490
لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَي قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ (59)...... 54, 165
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَکاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ (96)........... 325
وَقَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ أَتَذَرُ مُوسَي وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ وَيَذَرَک وَآلِهَتَک (127)....... 60
اجْعَل لَّنَا إِلَـهًا کمَا لَهُمْ آلِهَةٌ (138)................................................................................. 59
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّک مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکمْ قَالُواْ بَلَي شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا کنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ (172)................................................................................................... 102, 104, 110
أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَک آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکنَّا ذريه مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (173).... 102
وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (179).................................................................... 52, 452, 457
وَلِلّهِ الأَسْماءُ الْحُسْني فَادْعُوهُ بِها وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُون (180) 377, 391
انفال
إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّکمْ فَاسْتَجَابَ لَکمْ أَنِّي مُمِدُّکم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِکةِ مُرْدِفِينَ (9)........... 228
وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَي وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکمْ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَکيمٌ (10) 229
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـکنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـکنَّ اللّهَ رَمَي وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (17) 309
وَلَوْ تَوَاعَدتَّمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَـکن لِّيَقْضِيَ اللّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولاً (42)................ 520
وَإِذْ يُرِيکمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِکمْ قَلِيلاً وَيُقَلِّلُکمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً وَإِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ (44) 433, 536
إِن يَکن مِّنکمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ (65)...................................................... 472
الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيکمْ ضَعْفًا (66)......................................................... 472
توبه
قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيکمْ (14)............................................................................... 324
لَقَدْ نَصَرَکمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ کثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکمْ کثْرَتُکمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْکمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ (25) 229
ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَکينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَعَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعذَّبَ الَّذِينَ کفَرُواْ وَذَلِک جَزَاء الْکافِرِينَ (26) 229
اِنَّما المُشرِکونَ نَجَسٌ (28)........................................................................................... 178
اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِيحَ ابن مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَـهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِکونَ (31) 179
وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً (46)........................................................................ 357
إِنَّ اللّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَالإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِکمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَذلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيم (111) 404, 408
إِنَّ اللّهَ لَهُ مُلْک السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يُحْيِـي وَيُمِيتُ وَمَا لَکم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ (116) 204
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَکم مِّنَ الْکفَّارِ (123)............................................. 204
ولَقَدْ جَاءکمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْکم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ (128) 57
يونس
يُدَبِّرُ الأَمْرَ ما مِنْ شَفِيعٍ إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَكَّرُون (3) 217, 220, 307
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ (9)...................................... 326
وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ... سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِکونَ (18).... 62
قُلْ مَن يَرْزُقُکم مِّنَ السَّمَاء وَالارْضِ أَمَّن يَمْلِک السَّمْعَ والابْصَارَ وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ الامْرَ فَسَيَقُولُونَ اللّهُ (31)............................................................................................... 116
إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَـکنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (44).................................. 375
قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَکمْ أَمْ عَلَي اللّهِ تَفْتَرُونَ (59).................................................................... 490
مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلا فِي السَّماءِ وَلا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَلا أَكْبَرَ إِلاّ فِي كِتابٍ مُبِين (61) 484
وَلا يَحْزُنْک قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم (65).................................... 377
وَمَا کانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ (100)................................................................. 491
کذَلِک حَقًّا عَلَيْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِينَ (103).......................................................................... 404
وَإِن يَمْسَسْک اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن يُرِدْک بِخَيْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ يُصَيبُ بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (107) 362
هود
وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَکانَ عَرْشُهُ عَلَي الْمَاء لِيَبْلُوَکمْ أَيُّکمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (7) 135, 388, 431, 443, 445, 447
وَلَوْ شَاء رَبُّک لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ (118)........... 169, 458, 461
إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّک وَلِذَلِک خَلَقَهُمْ (119).................................................. 169, 458, 461
وَلِلّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ کلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکلْ عَلَيْهِ وَما رَبُّک بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُون (123) 175, 433
يوسف
أأرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (39)................................................... 57, 179
مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ (40) 54
الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ (51)............................................................................................ 427
وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا (100)........................................................... 218
رعد
يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُون (2)............................................... 307
أَمْ جَعَلُواْ لِلّهِ شُرَکاء خَلَقُواْ کخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللّهُ خَالِقُ کلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (16) 186, 307
اَنْزَلَ مِنَ السَّمآءِ مآءً فَسالَتْ اَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها (17)............................................................. 37
بَل لِّلّهِ الأَمْرُ جَمِيعًا (31).............................................................................................. 307
وَمَا کانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيه إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ (38)............................................................ 491
يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکتَابِ (39)..................................... 484, 485, 524
ابراهيم
الَر کتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْک لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ (1)................ 492
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَکيمُ (4) 364
إِن تَکفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ (8)................................ 432
قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللّهِ شَک فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالارْضِ (10)..................................... 80, 81
إِن يَشَأْ يُذْهِبْکمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ (19)..................................................................... 361
إِنَّ اللّهَ وَعَدَکمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکمْ فَأَخْلَفْتُکمْ (22)................................................... 427
وَأُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ (23) 493
أَلَمْ تَرَ کيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کلِمَةً طَيِّبَةً کشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء (24)....... 168
تُؤْتِي أُکلَهَا کلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَکرُونَ (25)........ 168
وَيَفْعَلُ اللّهُ مَا يَشَاء (27)............................................................................................... 360
حجر
وَالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ (27)............................................................... 322
فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّک رَجِيمٌ (34)..................................................................................... 194
وَإِنَّ عَلَيْک لَعْنَتِي إِلَي يَوْم ِالدِّين (35).......................................................................... 194
رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُون (36).............................................................................. 193
رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (39)............................. 193
إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِينَ (60)....................................................................... 514
وَقَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَلِک الأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلاء مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِينَ (66)...................................... 532
وَما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَالأَرْضَ وَما بَيْنَهُما إِلاّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السّاعَةَ لآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيل (85) 450
نحل
وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْکبُوهَا وَزِينَةً (8)................................................................. 445
وَعَلَي اللّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَآئِرٌ وَلَوْ شَاء لَهَدَاکمْ أَجْمَعِينَ (9)................................ 363
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي کلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ (36)........................... 165
إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ کن فَيَکون (40)............................................... 148
وَاَنْزَلْنا اِلَيْكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ مَا نُزِّلَ اِلَيْهِم (44)......................................................... 28
وَلِلّهِ الْمَثَلُ الأَعْلَي (60)....................................................................................... 343, 346
فَلاَ تَضْرِبُواْ لِلّهِ الأَمْثَالَ إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (74)........................ 139, 140, 151
وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلکن يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کنتُمْ تَعْمَلُونَ (93) 309
مَا عِندَکمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ (96)........................................................................... 485
مَن کفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَان (106)....................... 183
وَتُوَفَّي کلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ (111)....................................................... 410
اسراء
وَقَضَيْنَا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْکتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کبِيرًا (4) 532
وَکلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ کتَابًا يَلْقَاهُ مَنشُورًا (13)....... 482
اقْرَأْ کتَابَک کفَي بِنَفْسِک الْيَوْمَ عَلَيْک حَسِيبًا (14)....................................................... 482
وَقَضَي رَبُّک أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا (23)..................................... 531, 533
إِنَّ رَبَّک يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَيَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا (30)................... 361
قُل لَّوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کمَا يَقُولُونَ إِذًا لاَّبْتَغَوْاْ إِلَي ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً (42)....................... 259
عَسَي أَن يَبْعَثَک رَبُّک مَقَامًا مَّحْمُودًا (79)................................................................... 220
إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَي عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّدًا (107)................ 198
قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الأَسْماءُ الْحُسْني وَلا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَلا تُخافِتْ بِها وَابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلا (110) 377
کهف
وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا (4)............................................................................ 167
مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلا لآبَائِهِمْ کبُرَتْ کلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلا کذِبًا (5) 167
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (7).................................. 453
وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِک غَدًا (23).................................................................... 497
إِلاّ أَنْ يَشاءَ اللّهُ وَاذْکرْ رَبَّک إِذا نَسِيتَ وَقُلْ عَسي أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَدا (24).... 498
لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ (39)....................................................................................................... 494
مريم
فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا (17)............................................................ 323
إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنک إِن کنتَ تَقِيًّا (18)................................................................. 323
إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّک لِأَهَبَ لَک غُلَامًا زَکيًّا (19)............................................................ 323
قَالَ کذَلِک قَالَ رَبُّک هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آيه لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَکانَ أَمْرًا مَّقْضِيًّا (21)...... 536
قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْکتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا (30)....................................................... 203
ما کانَ لِلّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ کنْ فَيَکون (35) 532, 535
وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا (88)..................................................................................... 167
لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا (89)................................................................................................ 167
تَکادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا (90)...................... 63, 167
أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا (91).......................................................................................... 167
طه
اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَهُ الأَسْماءُ الْحُسْني (8)...................................................................... 377
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکرِي (14).......................................... 514
ثُمَّ جِئْتَ عَلَي قَدَرٍ يَا مُوسَي (40)...................................................................... 514, 520
قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَکمَا أَسْمَعُ وَأَرَي (46)................................................................... 475
قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي کتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَي (52).......................................... 477
فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ (72)............................................................................................ 533
وَانظُرْ إِلَي إِلَهِک الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاکفًا (97)................................................................. 60
انبياء
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ (16)............................................. 378, 426
لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا (17)............................................................... 426
لَوْ کانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُون (22).... 240, 244, 249, 254, 260
لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ (23)............................................... 399, 400, 411, 412
وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي (28)................................................................................. 224
وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کلَّ شَيْءٍ حَيٍّ (30)........................................................................... 321
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کلٌّ فِي فَلَک يَسْبَحُونَ (33).................. 339
وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَي فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّي کنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (87) 539
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکذَلِک نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ (88)......................................... 539
حج
وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَي أَجَلٍ مُّسَمًّي (5)................................................... 527, 542
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ (14) 360, 496
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَمَنْ فِي الأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِنَ النّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ وَمَنْ يُهِنِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ ما يَشاء (18)............... 360, 496
أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَي نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (39)............................... 489
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَلِک فِي کتَابٍ (70).......................... 477
يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَما خَلْفَهُمْ وَإِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور (76)........................................ 433
مؤمنون
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ (12)...................................................... 317, 322
ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّکينٍ (13)........................................................................... 317
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (14) 57, 200, 317
وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَرٍ (18)................................................................................. 513
قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (86)............................................. 116
سَيَقُولُونَ لِلّهِ قُلْ أَ فَلا تَتَّقُون (87)................................................................................. 116
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (91) 250, 251, 253, 254
حَتَّي إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99).................................................. 454
لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَکتُ کلَّا إِنَّهَا کلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا (100)....................................... 454
إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ (111)................................................ 327
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکمْ عَبَثًا (115)...................................................................... 378, 426
نور
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالارْضِ مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ (35)............................... 282
رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِکرِ اللَّهِ (37).......................................................... 107
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنکمُ الَّذِينَ مَلَکتْ أَيْمَانُکمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنکمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَکم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاء ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکمْ (58)....................................................... 489
فرقان
الَّذِي لَهُ مُلْک السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَکنْ لَهُ شَرِيک فِي الْمُلْک وَخَلَقَ کلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرا (2) 307, 512
وَقالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا (30).................................... 25
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّکرَ أَوْ أَرَادَ شُکورًا (62)................. 257
شعراء
وَما أَسْئَلُکمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلي رَبِّ الْعالَمِين (109، 127، 145، 164، 180)........ 405
نمل
وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا (14)....................................................... 182
وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِک فِي عِبَادِک الصَّالِحِينَ (19)............................................................ 404
قصص
فَوَکزَهُ مُوسَي فَقَضَي عَلَيْهِ (15).................................................................................... 533
فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسَي أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي کمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالامْس (19) 357
أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ (28)................................................. 527, 533, 542
فَلَمّا قَضي مُوسَي الأَجَلَ وَسارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْکثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيکمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النّارِ لَعَلَّکمْ تَصْطَلُون (29)......................................................................................................... 533
إِنَّک لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء (56)........................................... 344
اِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ المُفْسِدين (77)...................................................................................... 36
عنکبوت
أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَکوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ (2)........................................... 447
وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْکاذِبِينَ (3)............... 447
وَکأَيِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاکمْ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (60).................. 361
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالارْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ (61).... 116
اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (62).............. 308
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الارْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ (63) 116
فَإِذَا رَکبُوا فِي الْفُلْک دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِکونَ (65) 117
وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (69)............................... 230
روم
وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِکمْ وَأَلْوَانِکمْ (22)........................ 518
فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِک الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (30) 93, 95, 96, 97
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (41) 325
وَکانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ (47)............................................................................. 404
لقمان
وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِک بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْک لَظُلْمٌ عَظِيم (13)........ 173
إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (23)................................................................................. 456
وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَکثَرُهُمْ لا يَعْلَمُون (25) 178
وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کلٌّ يَجْرِي إِلَي أَجَلٍ مُّسَمًّي (29).............................................. 526
ذلِک بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْکبِير (30). 427
سجده
يُدَبِّرُ الأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَي الأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْم (5)............................. 200, 307
الَّذِي أَحْسَنَ کلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ (7)......................................................................... 377, 391
قُلْ يَتَوَفَّاکم مَّلَک الْمَوْتِ الَّذِي وُکلَ بِکمْ (11)............................................................. 342
احزاب
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَکمْ تَطْهِيرًا (33)............. 486, 503
وَمَا کانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَکونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ (36) 531
الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ (39)............................. 175
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُومًا جَهُولًا (72) 458
لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکينَ وَالْمُشْرِکاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا (73) 458
سبأ
لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِک وَلَا أَکبَرُ إِلَّا فِي کتَابٍ مُّبِينٍ (3) 477
وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ (12).............................................................. 493
وَمَا کانَ لَهُ عَلَيْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ (21).................................... 473
فاطر
الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِکةِ رُسُلًا (1)............................... 63, 323
وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ وَإِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور (4).......................... 433
يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّي ذَلِکمُ اللَّهُ رَبُّکمْ لَهُ الْمُلْک وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا يَمْلِکونَ مِن قِطْمِيرٍ (13)......................................................................................................... 62
يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَي اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (15)..................................... 432
إِن يَشَأْ يُذْهِبْکمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ (16)..................................................................... 361
يس
وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِک تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (38)......................................... 512
وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّي عَادَ کالْعُرْجُونِ الْقَدِيم (39)................................................ 512
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْکمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ (60).................... 114
وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ (61)............................................................... 114, 457
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ کنْ فَيَکونُ (82)........................................... 111, 535
صافات
إِنَّهُمْ كانُوا إِذا قِيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ يَسْتَكْبِرُون (35).................................................. 165
سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (159)................................................................. 139, 141, 151
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِين (160)................................................................... 139, 141, 151
وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ (164).................................................................................... 450
ص
أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ (5).......................................................... 57
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِک ظَنُّ الَّذِينَ کفَرُوا فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ کفَرُوا مِنَ النَّارِ (27) 378, 425
كِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِه (29).................................................................. 27
لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنک وَمِمَّن تَبِعَک مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ (85).......................................... 194, 406
زمر
ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللّهِ زُلْفي (3)...................................................................... 179
وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِيَ مَا کانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا (8) 117, 118
وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ (38)............................................................................................................ 178
اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِک الَّتِي قَضَي عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَي إِلَي أَجَلٍ مُسَمًّي (42) 342, 536
قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْک السَّماواتِ وَالأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُون (44)......... 220, 221
وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْکم مِّن رَّبِّکم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَکمُ العَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ (55) 454
أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَي علَي مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ (56)...................................... 454
غافر
يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ (19).................................................................. 456
وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ (20)................................................................................................ 532
ذَلِکمُ اللَّهُ رَبُّکمْ خَالِقُ کلِّ شَيْءٍ (62).................................................................. 299, 307
هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ فَإِذَا قَضَي أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ کن فَيَکونُ (68)........................ 535
فصلت
وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ (10)........................................................................... 513
ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْ کرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ (11) 321, 445
فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ (12)....................................................................... 321
شوري
فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ (7)........................................................................... 459
لَيْسَ کمِثْلِهِ شَيْءٌ (11).............................................................................. 143, 301, 471
لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَيَقْدِرُ إِنَّهُ بِکلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (12) 362
وَإِنَّک لَتَهْدِي إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (52)......................................................................... 343
زخرف
وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْکتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَکيمٌ (4)........................................................... 484, 485
بَلَي وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَکتُبُونَ (80)................................................................................... 344
وَلَا يَمْلِک الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (86)......... 224
دخان
لا إِلَهَ إِلا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ رَبُّکمْ وَرَبُّ آبَائِکمُ الأَوَّلِين (8)............................................ 58
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ (38).............................. 417, 426, 429
مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ (39)....................................................................... 417, 426, 429
جاثيه
أًمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أّن نَّجْعَلَهُمْ کالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاء مَّحْيَاهُم وَمَمَاتُهُمْ سَاء مَا يَحْکمُونَ (21) 378
کلُّ أُمَّةٍ تُدْعي إِلي کتابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28).............................. 482, 485
هذا کتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْکمْ بِالْحَقِّ إِنّا کنّا نَسْتَنْسِخُ ما کنْتُمْ تَعْمَلُون (29)........ 482, 487, 502
احقاف
مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّي (3)............................ 526
محمد
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْکمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَکمْ (7).................................. 230
اَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ اَمْ عَلى قُلُوبٍ اَقْفالُها (24).............................................................. 27
وَلَنَبْلُوَنَّکمْ حَتَّي نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنکمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکمْ (31).. 473, 476, 500
حجرات
قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِکمْ (14) 181
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِک َ هُمُ الصَّادِقُونَ (15) 183
ق
وَعِندَنَا کتَابٌ حَفِيظٌ (4)............................................................................................... 484
فَذَکرْ بِالْقُرْآنِ مَن يَخَافُ وَعِيد (45)............................................................................. 114
ذاريات
وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ (20)................................................................................. 122
وَفِي أَنفُسِکمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ (21)................................................................................... 122
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (56)................................................................... 457
طور
أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ (35).................................................. 82, 83, 86
نجم
مَا کذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَي (11)........................................................................................... 78
إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى (23) 54
وَأَنَّ إِلَي رَبِّک الْمُنتَهَي (42)................................................................................ 433, 436
قمر
وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُونًا فَالْتَقَي الْمَاء عَلَي أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ (12)............................................. 513
إِنَّا کلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ (49)..................................................................................... 512
وَمَا أَمْرُنَا إَِّلا وَاحِدَةٌ کلَمْحٍ بِالْبَصَرِ (50)........................................................................ 275
رحمن
وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ (10).......................................................................................... 444
واقعه
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کرِيمٌ (77)..................................................................................................... 484
فِي کتَابٍ مَّکنُونٍ (78)................................................................................................. 484
لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (79)........................................................................................... 486
حديد
هُوَ الاَوَّلُ وَالاْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَالْباطِن (3).......................................................................... 37
لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَإِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور (5)............................................... 433
مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِکمْ إِلَّا فِي کتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِک عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ (22) 487, 502, 540
لِکيْلَا تَأْسَوْا عَلَي مَا فَاتَکمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ کلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (23).. 540
وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (25)............................................. 481
مجادله
قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُک فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَکي إِلَي اللَّهِ (1)................................ 475
حشر
هُوَ اللّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الْحُسْني يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم (24) 377
صف
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّکمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيکم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ (10)....................... 408
جمعه
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِين (2) 28
فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ (10).............................................................. 533
منافقون
إِذَا جَاءک الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّک لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّک لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَکاذِبُونَ (1) 182
وَلَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاء أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (11)................................. 527
تغابن
مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ (11)............................................................... 493, 494
طلاق
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَي کلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکلِّ شَيْءٍ عِلْمًا (12) 134
ملک
الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَکمْ أَيُّکمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (2)............................................ 453
اَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللّطيفُ الخَبيرُ (14).............................................. 134, 471, 503
قلم
ن وَالْقَلَمِ وَما يَسْطُرُون (1)............................................................................................ 483
أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ کالْمُجْرِمِينَ (35)............................................................................. 378
نوح
يَغْفِرْ لَکم مِّن ذُنُوبِکمْ وَيُؤَخِّرْکمْ إِلَي أَجَلٍ مُّسَمًّي إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاء لَا يُؤَخَّرُ لَوْ کنتُمْ تَعْلَمُونَ (4) 528
مدثر
کلَّا إِنَّهُ تَذْکرَةٌ (54)....................................................................................................... 114
فَمَن شَاء ذَکرَه (55)..................................................................................................... 114
قيامت
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ (22)......................................................................................... 78, 94
إِلَي رَبِّهَا نَاظِرَةٌ (23)................................................................................................ 78, 94
مرسلات
فَجَعَلْنَاهُ فِي قَرَارٍ مَّکينٍ (21)........................................................................................ 527
إِلَي قَدَرٍ مَّعْلُومٍ (22)..................................................................................................... 527
نبأ
لَّا يَتَکلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا (38).................................................... 492
نازعات
فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا (5)...................................................................................................... 201
تکوير
وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (29)................................................. 498, 539
انفطار
و إِذَا السَّمَاء انفَطَرَتْ (1)............................................................................................... 63
وَإِذَا الْکوَاکبُ انتَثَرَتْ (2)............................................................................................... 63
بروج
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ (21)............................................................................................... 484
فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ (22)................................................................................................... 484
فجر
وَجاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (22).............................................................................. 472
علق
إِنَّ إِلَي رَبِّک الرُّجْعَي (8)................................................................................... 433, 436
أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَي (14)........................................................................................... 135
قدر
تَنَزَّلُ الْمَلائِکةُ وَالرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کلِّ أَمْر (4)................................................. 493
توحيد
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1)......................................................................... 165, 184, 269, 272
اللَّهُ الصَّمَدُ (2).............................................................................................................. 432
ناس
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (1).............................................................................................. 324
مَلِک النَّاسِ (2)............................................................................................................ 324
إِلَهِ النَّاسِ (3)................................................................................................................ 324
مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاس (4)...................................................................................... 324
ِالَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ (5)............................................................................. 324
روايات
حديث قدسي
کنت کنزاً مخفياً فاحببتُ أن أُعرَف فخلقتُ الخلق لکي أُعرَف.................................... 424
يَا عِبَادِيَ الصِّدِّيقِينَ تَنَعَّمُوا بِعِبَادَتِي فِي الدُّنْيَا فَإِنَّکمْ تَتَنَعَّمُونَ بِهَا فِي الْآخِرَة............... 455
پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)
ادّخرت شفاعتي لاهل الکبائر من امتي....................................................................... 220
اِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالقُرْآنِ.......................................... 27
إذا ظهرت في أمتي عشر خصال عاقبهم الله بعشر خصال قيل وما هي يا رسول الله(صلى الله عليه وآله) قال إذا قللوا الدعاء نزل البلاء وإذا ترکوا الصدقات کثر الأمراض وإذا منعوا الزکاة هلکت المواشي وإذا جار السلطان منع القطر من السماء وإذا کثر فيهم الزناء کثر فيهم موت الفجأة وإذا کثر الربا کثرت الزلازل وإذا حکموا بخلاف ما أنزل الله تعالي سلط عليهم عدوهم وإذا نقضوا عهد الله ابتلاهم الله بالقتل وإذا طففوا الکيل أخذهم الله بالسنين ثم قرأ رسول الله ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون 325
اُسْکتُوا عَمّا سَکتَ اللّه..................................................................................................... 485
طَارِقٌ الْمُحَارِبِيُّ رَأَيْتُ النَّبِي(صلى الله عليه وآله) فِي سُوَيْقَةِ ذِي الْمَجَازِ عَلَيْهِ حُلَّةٌ حَمْرَاءُ وَهُوَ يَقُولُ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ تُفْلِحُوا 163
في کل قضاء الله عز وجل خيرةٌ للمؤمن...................................................................... 517
کل مولود يولد علي الفطرة حتي يکون ابواه يهوّدانه او ينصّرانه................................... 99
لَا أَبْلُغُ مَدْحَک وَالثَّنَاءَ عَلَيْک أَنْتَ کمَا أَثْنَيْتَ عَلَي نَفْسِک............................................. 152
وردت الروآيه الصحيحة أنه لما نزلت هذه الآيه (انعام، 125)، سئل رسول الله(صلى الله عليه وآله) عن شرح الصدر ما هو؟ فقال نور يقذفه الله في قلب المؤمن، فينشرح له صدره، وينفسح. قالوا فهل لذلک من إمارة يعرف بها؟ قال(صلى الله عليه وآله) نعم الإنابة إلي دار الخلود، والتجافي عن دار الغرور، والإستعداد للموت قبل نزول الموت...................................................................................................................... 279
ولا يبلغ احد کنه معرفته، فقيل لا انت يا رسول الله؟ قال لا انا، الله اعلي واجل أن يطلع احد علي کنه معرفته 148
ومن لم يؤمن بشفاعتي فلا اَناله اللهُ شفاعتي................................................................ 221
يشفع يوم القيامة ثلاثة، الانبياء، ثم العلماء ثم الشهداء................................................ 221
يَوْماً مَا عَجِبْتُ مِنْ شَيْءٍ کعَجَبِي مِنَ الْمُؤْمِنِ إِنَّهُ إِنْ قُرِّضَ جَسَدُهُ فِي دَارِ الدُّنْيَا بِالْمَقَارِيضِ کانَ خَيْراً لَهُ وَإِنْ مَلَک مَا بَيْنَ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَمَغَارِبِهَا کانَ خَيْراً لَهُ وَکلُّ مَا يَصْنَعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ فَلَيْتَ شِعْرِي هَلْ يَحِيقُ فِيکمْ مَا قَدْ شَرَحْتُ لَکمْ مُنْذُ الْيَوْمِ أَمْ أَزِيدُکم 517
امام علي(عليه السلام)
اذا حلف [الظالم] بالله الذي لا اله الا هو، لم يعاجل [العقوبة]؛ لانه قد وحّد الله تعالي 166
الاسلام هو التسليم.......................................................................................................... 99
إِلَى اللَّهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالاً وَيَمُوتُونَ ضُلاَّلا................................................ 30
التوحيد الاّ تتوهمه........................................................................................................ 166
الحمد لله الذي انحسرت الاوصاف عن کنه معرفته..................................................... 148
الحمد لله الذي لم تسبق له حالٌ حالا........................................................................... 469
اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُکمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُکم............................................................... 96
اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِيل..................................................................................... 271
الهي کفي بِي عزّاً اَن اَکوُنَ لَک عَبدَاً وَکفي بِي فَخرَاً اَن تَکونَ لِي رَبّا.......................... 198
أَمَّا الْوَجْهَانِ اللَّذَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ لَيْسَ لَهُ فِي الْأَشْيَاءِ شِبْهٌ کذَلِک رَبُّنَا وَقَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَحَدِيُّ الْمَعْنَي يَعْنِي بِهِ أَنَّهُ لَا يَنْقَسِمُ فِي وُجُودٍ وَلَا عَقْلٍ وَلَا وَهْمٍ کذَلِک رَبُّنَا عَزَّ وَجَل........................................................... 268
ان اليوم عمل ولا حساب وغداً حساب ولا عمل......................................................... 455
أَنَّ رَجُلاً قَامَ إِلَي أَمِير ِالْمُؤْمِنِين(عليه السلام) فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بِمَا عَرَفْتَ رَبَّک؟ قَالَ بِفَسْخِ الْعَزْمِ وَنَقْضِ الْهِمَمِ لَمَّا أَنْ هَمَمْتُ حَالَ بَيْنِي وَبَيْنَ هَمِّي وَعَزَمْتُ فَخَالَفَ الْقَضَاءُ عَزْمِي فَعَلِمْتُ أَنَّ الْمُدَبِّرَ غَيْرِي................................. 228
اوّل الدين معرفته وکمال معرفته التصديق به وکمال التصديق به توحيده وکمال توحيده الاخلاص له وکمال الاخلاص له نفي الصفات عنه... فبعث فيهم رسله وواتر اليهم انبيائه ليستادوهم ميثاق فطرته ويذکروهم منسي نعمته 51, 100, 166
أَوَّلُ مَا تُغْلَبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَيْدِيکمْ ثُمَّ بِأَلْسِنَتِکمْ ثُمَّ بِقُلُوبِکمْ فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَلَمْ يُنْکرْ مُنْکراً قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ وَأَسْفَلُهُ أَعْلَاه............................................................................................ 183
تَظُنُّ أَنَّهُ کانَ قَضَاءً حَتْماً وَقَدَراً لازِماً إِنَّهُ لَوْ کانَ کذَلِک لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ وَالأَمْرُ وَالنَّهْيُ وَالزَّجْرُ مِنَ اللَّهِ وَتَسقَطَ مَعْنَي الْوَعْدِ وَالْوَعِيد 509
تِلْک مَقَالَةُ إِخْوَانِ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ وَخُصَمَاءِ الرَّحْمَنِ وَحِزْبِ الشَّيْطَانِ وَقَدَرِيَّةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَمَجُوسِهَا 510
ثُمَّ فَتَقَ مَا بَيْنَ السَّمَوَاتِ الْعُلَا فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِکتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا يَرْکعُونَ وَرُکوعٌ لَا يَنْتَصِبُونَ وَصَافُّونَ لَا يَتَزَايَلُون 451
جَاءَ حِبْرٌ إِلَي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَلْ رَأَيْتَ رَبَّک حِينَ عَبَدْتَهُ قَالَ فَقَالَ وَيْلَک مَا کنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ قَالَ وَکيْفَ رَأَيْتَهُ قَالَ وَيْلَک لَا تُدْرِکهُ الْعُيُونُ فِي مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَلَکنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان 79, 119
صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُم....................... 408
فَاعْتَبِرُوا بِمَا کانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَجَهْدَهُ الْجَهِيدَ وَکانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةٍ لَا يُدْرَي أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الآخِرَة............................................................................................. 191
فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَلَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَه 402, 432
کانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا يُدْرَي أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَة.............. 193
کلَّمَا مَيَّزْتُمُوهُ باَوْهامِکمْ في اَدقِّ معانيه، مَخلوقٌ مثلکم مَرْدودٌ اِلَيْکم........................... 140
کمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَکمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَشَهَادَةِ کلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَة 271
کمال توحيده الاخلاص له وکمال الاخلاص نفي الصفات عنه، لشهادة کل صفة أنّها غير الموصوف، فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه ومن قرنه فقد ثناه ومن ثناه فقد جزأه ومن جزأه فقد جهله......................................................... 133
لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَي عَلَيْهِ وَلَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَي لَهُ وَلَوْ کانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَلَا يَجْرِيَ عَلَيْهِ لَکانَ ذَلِک خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَي عِبَادِهِ وَلِعَدْلِهِ فِي کلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ وَلَکنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَي الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ وَجَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ وَتَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُه................................................. 405
لَا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکمْ إِلَّا رَبَّهُ وَلَا يَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَه............................................................. 176
لَا يَقُولَنَّ أَحَدُکمْ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِک مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَهُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَي فِتْنَةٍ وَلَکنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ وَاعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکمْ وَأَوْلادُکمْ فِتْنَةٌ وَمَعْنَي ذَلِک أَنَّهُ يَخْتَبِرُهُمْ بِالْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ لِيَتَبَيَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَالرَّاضِيَ بِقِسْمِهِ وَإِنْ کانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَلَکنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِي بِهَا يُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَالْعِقَاب.......................... 447
لَمْ تَخْلُقِ الْخَلْقَ لِوَحْشَةٍ وَلَا اسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَة............................................................... 432
لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالا.......................................................................................... 357, 359
لَمْ يُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَي تَحْدِيدِ صِفَتِهِ وَلَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِه............................. 131, 143
ما کنْتُ اَعْبُدْ رَبّاً لَمْ اَرَه.............................................................................. 108, 119, 146
مِنْهُمْ سُجُودٌ لا يَرْکعُونَ وَرُکوعٌ لا يَنْتَصِبُون.................................................................. 450
وَاصْطَفَي سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ أَخَذَ عَلَي الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ وَعَلَي تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَکثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَاتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَاجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَاقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَوَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَائَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَيُذَکرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِه.............................................................................. 114, 169
وَإِنْ کانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَلَکنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِي بِهَا يُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَالْعِقَاب 456
وَإِنَّ لِلذِّکرِ لَأَهْلًا أَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْيَا بَدَلًا فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْه.......................... 107
وَبَحراً لاَ يُدرَكُ قَعرُه....................................................................................................... 27
ولِأَجْلِنَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَالْعَرْشَ وَالْکرْسِيَّ وَالْجَنَّةَ وَالنَّارَ وَمِنَّا تَعَلَّمَتِ الْمَلَائِکةُ التَّسْبِيحَ وَالتَّقْدِيسَ وَالتَّوْحِيد 448
وَلَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ صمِنْ لَدُنْ أَنْ کانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَک مِنْ مَلَائِکتِهِ يَسْلُک بِهِ طَرِيقَ الْمَکارِمِ وَمَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَنَهَارَه 452
وَمَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلَاؤُهُ فِي الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَفِي أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِکرِهِمْ وَکلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِم 107
امام حسين(عليه السلام)
احتجب عن العقول کما احتجب عن الابصار.............................................................. 144
إِلَهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَتَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَک مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي کلِّ شَيْءٍ حَتَّي لَا أَجْهَلَک فِي شَيْء... أَ يَکونُ لِغَيْرِک مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَک حَتَّي يَکونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَک.......................................................... 146
اَنتَ الَّذي اَزَلْتَ الاَغْيَاَر عَْن قُلُوبِ اَحِبّائِک حَتّي لَمْ يُحِبُّوا سِوَاک............................... 147
أَنْتَ الَّذِي أَشْرَقْتَ الْأَنْوَارَ فِي قُلُوبِ أَوْلِيَائِک حَتَّي عَرَفُوک وَوَحَّدُوک وَأَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الْأَغْيَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِک حَتَّي لَمْ يُحِبُّوا سِوَاک وَلَمْ يَلْجَئُوا إِلَي غَيْرِک.............................................................................................. 177
اَنْتَ الّذي تَعَرَّفتَ اِلَي في کلِّ شَيء، فَرَاَيْتُک ظاهِراً في کلِّ شَيء وَاَنْتَ الظَّاهِرُ لِکلِّ شَيء 146, 284
أيَکونُ لِغِيرِک من الظُهُورِ ما لَيسَ لَک................................................................. 108, 120
مَتَي غِبْتَ حَتَّي تَحْتَاجَ إِلَي دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْک وَمَتَي بَعُدْتَ حَتَّي تَکونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْک عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاک عَلَيْهَا رَقِيباً وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّک نَصِيبا.............................................................................. 146
امام سجاد(عليه السلام)
اللهم افعل بي ما أنت أهله ولا تفعل بي ما أنا أهله لا تأخذني بعدلک وخذ عليّ بعفوک ورحمتک ورأفتک ورضوانک 383
اللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِک، وَإِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِک........................................... 383
اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَاحْمِلْنِي بِکرَمِک عَلَي التَّفَضُّلِ، وَلَا تَحْمِلْنِي بِعَدْلِک عَلَي الِاسْتِحْقَاق 383
إِلَهِي لَمْ أَعْصِک حِينَ عَصَيْتُک وَأَنَا بِرُبُوبِيَّتِک جَاحِدٌ وَلَا بِأَمْرِک مُسْتَخِفٌّ وَلَا لِعُقُوبَتِک مُتَعَرِّضٌ وَلَا لِوَعِيدِک مُتَهَاوِنٌ وَلَکنْ خَطِيئَةٌ عَرَضَتْ وَسَوَّلَتْ لِي نَفْسِي وَغَلَبَنِي هَوَايَ وَأَعَانَنِي عَلَيْهَا شِقْوَتِي وَغَرَّنِي سِتْرُک الْمُرْخَي عَلَيَّ فَقَدْ عَصَيْتُک وَخَالَفْتُک بِجُهْدِي 197
بک عرفتک وانت دللتني عليک................................................................................... 120
ذَلَّتْ لِقُدْرَتِک الصِّعَابُ وَتَسَبَّبَتْ بِلُطْفِک الْأَسْبَابُ وَجَرَي بِقُدرَتِک الْقَضَاءُ وَمَضَتْ عَلَي إِرَادَتِک الْأَشْيَاءُ فَهِيَ بِمَشِيَّتِک دُونَ قَوْلِک مُؤْتَمِرَةٌ وَبِإِرَادَتِک دُونَ نَهْيِک مُنْزَجِرَة............................................................................ 335
وَاللَّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَلَقَدْ آخَي رَسُولُ اللَّه(صلى الله عليه وآله) بَيْنَهُمَا فَمَا ظَنُّکمْ بِسَائِرِ الْخَلْق 283
امام باقر(عليه السلام)
اصلحک الله قول الله عزوجل في کتابه فَطَرت اللّه الّتي فَطَر النّاسَ عَلَيْها؟ قال فطرهم علي التوحيد عند الميثاق علي معرفته انه ربهم، قلت وخاطبوه؟ قال فطأطأ رأسه، ثم قال لو لا ذلک لم يعلموا من ربهم ومن رازقهم...................... 101
الدعاء يردّ القضاء ولو ابرم ابراما.................................................................................. 529
عن جابر بن يزيد الجعفي قال قلت لأبي جعفر محمد بن علي الباقر(عليه السلام) يابن رسول الله(صلى الله عليه وآله) وکيف لا يُسْئَلُ عَمّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُون؟ قال لأنّه لا يفعل إلا ما کان حکمة وصوابا............................................................... 399
عن زرارة سألت ابا جعفر(عليه السلام) عن قول الله عز وجل فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها؛ قال فطرهم علي معرفة انه ربهم ولو لا ذلک لم يعلموا اذا سئلوا من ربهم ولا من رازقهم....................................................... 112
عن زرارة قال قلت لأبي جعفر(عليه السلام) أصلحک الله قول الله عز وجل في کتابه فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها قال فطرهم علي التوحيد عند الميثاق علي معرفته أنّه ربهم قلت وخاطبوه قال فطأطأ رأسه ثم قال لو لا ذلک لم يعلموا من ربهم ولا من رازقهم 93, 112
فطرهم علي معرفة انّه ربهم......................................................................................... 112
فَعَرَّفَهم واَراهُم نَفْسَهُ ولَو لا ذلِک لَمْ يَعْرِفْ اَحَدٌ رَبَّه.................................................... 104
کلَّمَا مَيَّزْتُمُوهُ باَوْهامِکمْ في اَدقِّ معانيه، مَخلوقٌ مثلکم مَرْدودٌ اِلَيْکم................. 140, 151
لو لا ذلک لم يعرف احد ربه........................................................................................ 105
لو لا ذلک لم يعلموا من ربهم ولا من رازقهم.............................................................. 105
ما عُبِدَ اللّهُ عز وجل بِشَيءٍ اَفْضَلَ مِنَ الْبَداء................................................................ 525
ولا لِوَحْشَةٍ دَخَلَتْ عليک إذ لا غيرُک ولا حاجةٍ بَدَتُ لک في تکوينه........................ 432
امام صادق(عليه السلام)
اکبر الکبائر الشرک بالله وقتل النفس التي حرم الله وعقوق الوالدين و........................ 174
العلم هو نورٌ يقذفه الله في قلب من يريد أن يهديه...................................................... 279
الکبائر سبعة... فاولها الشرک بالله وقتل النفس التي حرم الله واکل مال اليتيم و.......... 174
ان الله علمين علم عنده لم يطلع احداً من خلقه وعلمٌ نبذه الي ملائکته ورسله، فما نبذه الي ملائکته فقد انتهي الينا 524
ان لله علمين، علم مخزن لا يعلم الاّ هو، من ذلک يکون البداء وعلم علّمه ملائکته ورسله وانبيائه نحن نعمله 524
جعل فيهم ما اذا سألهم اجابوه يعني في الميثاق......................................................... 105
حياة دواب البحر بالمطر؛ فاذا کفت المطر ظهر الفساد في البرّ والبحر ذلک اذا کثرت الذنوب والمعاصي 325
سألته عن قول الله عز وجل فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها، ما تلک الفطرة؟ قال هي الاسلام فطرهم الله حين اخذ ميثاقهم علي التوحيد، قال ألست بربکم................................................................................ 113
سَمِعْتُ أَبِي يَرْوِي عَنْ آبَائِه(عليهم السلام) أَنَّ رَسُولَ اللَّه(صلى الله عليه وآله) قَالَ يَوْماً مَا عَجِبْتُ مِنْ شَيْءٍ کعَجَبِي مِنَ الْمُؤْمِنِ إِنَّهُ إِنْ قُرِّضَ جَسَدُهُ فِي دَارِ الدُّنْيَا بِالْمَقَارِيضِ کانَ خَيْراً لَهُ وَإِنْ مَلَک مَا بَيْنَ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَمَغَارِبِهَا کانَ خَيْراً لَهُ وَکلُّ مَا يَصْنَعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ فَلَيْتَ شِعْرِي هَلْ يَحِيقُ فِيکمْ مَا قَدْ شَرَحْتُ لَکمْ مُنْذُ الْيَوْمِ أَمْ أَزِيدُکم......................................... 517
عن ابن ابي عمير عن هشام بن سالم عن الصادق(عليه السلام) قال امر ابليس بالسجود لآدم فقال يا رب وعزتک ان اعفيتني من السجود لآدم(عليه السلام) لاعبدک عبادة ما عبدک احد قط مثلها. قال جل جلاله اني احب ان اطاع من حيث اريد........... 195
عَنْ عَبْدِاللَّه ِبن أَبِييَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُوعَبْدِ اللَّه(عليه السلام) يَا ابن أَبِي يَعْفُورٍ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَتَعَالَي وَاحِدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِيَّةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِه 267
عَنْ هِشَامِ بن سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه(عليه السلام) قَالَ قُلْتُ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها؛ قَالَ التَّوْحِيد 73
فَمَن زَعَمَ اَنَّهُ يَعبُدُ اللّهَ بالصِّفةِ فَقَد اَحَالَ عَلَي غائِب...اِنَّ مَعْرِفةَ عَين الشّاهِدِ قَبْلَ صِفَته وَمعْرِفَةَ صِفَةِ الغائِب ِقَبْلَ عَينِه 143
فَهُوَ الْکتَابُ الْمَکنُونُ الَّذِي مِنْهُ النُّسَخُ کلُّهَا، أَ وَلَسْتُمْ عرباً فَکيْفَ لاَ تَعْرِفُونَ مَعْنَي الْکلاَمِ وَأَحَدُکمْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ انْسَخْ ذَلِک الْکتَابَ أَ وَلَيْسَ إِنَّمَا يُنْسَخُ مِنْ کتَابٍ آخَرَ مِنَ الأَصْلِ وَهُوَ قَوْلُهُ إِنَّا کنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کنْتُمْ تَعْمَلُون...................... 483
قِيلَ لأَمِير ِالْمُؤْمِنِين(عليه السلام) هَلْ يَقْدِرُ رَبُّک أَنْ يُدْخِلَ الدُّنْيَا فِي بَيْضَةٍ مِنْ غَيْرِ أَنْ تَصْغُرَ الدُّنْيَا أَوْ تَکبُرَ الْبَيْضَةُ؛ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَتَعَالَي لَا يُنْسَبُ إِلَي الْعَجْزِ وَالَّذِي سَأَلْتَنِي لَا يَکون.............................................................. 355
لَا يَکونُ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ إِلَّا بِهَذِهِ الْخِصَالِ السَّبْعِ بِمَشِيئَةٍ وَإِرَادَةٍ وَقَدَرٍ وَقَضَاءٍ وَإِذْنٍ وَکتَابٍ وَأَجَلٍ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يَقْدِرُ عَلَي نَقْضِ وَاحِدَةٍ فَقَدْ کفَر............................................................................................ 467
لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ رَبَّنَا وَالْعِلْمُ ذَاتُهُ وَلَا مَعْلُومَ وَالسَّمْعُ ذَاتُهُ وَلَا مَسْمُوعَ وَالْبَصَرُ ذَاتُهُ وَلَا مُبْصَرَ وَالْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَلَا مَقْدُورَ فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاءَ وَکانَ الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَي الْمَعْلُومِ وَالسَّمْعُ عَلَي الْمَسْمُوعِ وَالْبَصَرُ عَلَي الْمُبْصَرِ وَالْقُدْرَةُ عَلَي الْمَقْدُور 133, 271, 472, 475
ليس العلم بکثرة التعلم إنما هو نور يقع في القلب من يريد الله أن يهديه................... 279
مَا الدَّلِيلُ عَلَي أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ؟ اتِّصَالُ التَّدْبِيرِ وَتَمَامُ الصُّنْعِ کمَا قَالَ عَزَّ وَجَلَّ لَوْ کانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا 251
ما بعث الله نبياً حتي يأخذ عليه ثلاث خصال الاقرار بالعبودية وخلع الانداد وان الله يقدم ما يشاء ويؤخر ما يشاء 525
ما عُبِدَ اللّهُ عز وجل بِشَيءٍ اَفْضَلَ مِنَ الْبَداء................................................................ 525
معاينةً کانَ هذا؟ نَعَمْ فَثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَنَسُوا الْمَوْقِف..................................................... 105
ولا لِوَحْشَةٍ دَخَلَتْ عليک إذ لا غيرُک ولا حاجةٍ بَدَتُ لک في تکوينه........................ 432
ولو لا ذلک لم يدر احد مَن خالقه ورازقه................................................. 105, 106, 115
ومن زعم أنّه يُعبد بالصفة لا بالادراک فقد اَحالَ علي غائب... إنّ معرفة عين الشاهد قبل صفته ومعرفة صفة الغائب قبل عينه 79
امام رضا(عليه السلام)
عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَي قَالَ قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَن(عليه السلام) أَخْبِرْنِي عَنِ الْإِرَادَةِ مِنَ اللَّهِ وَمِنَ الْخَلْقِ. قَالَ فَقَالَ الْإِرَادَةُ مِنَ الْخَلْقِ الضَّمِيرُ وَمَا يَبْدُو لَهُمْ بَعْدَ ذَلِک مِنَ الْفِعْلِ وَأَمَّا مِنَ اللَّهِ تَعَالَي فَإِرَادَتُهُ إِحْدَاثُهُ لَا غَيْرُ ذَلِک لِأَنَّهُ لَا يُرَوِّي وَلَا يَهُمُّ وَلَا يَتَفَکرُ وَهَذِهِ الصِّفَاتُ مَنْفِيَّةٌ عَنْهُ وَهِيَ صِفَاتُ الْخَلْقِ فَإِرَادَةُ اللَّهٌٌُّّ الْفِعْلُ لَا غَيْرُ ذَلِک يَقُولُ لَهُ کنْ فَيَکونُ بِلَا لَفْظٍ وَلَا نُطْقٍ بِلِسَانٍ وَلَا همه وَلَا تَفَکرٍ وَلَا کيْفَ لِذَلِک کمَا أَنَّهُ لَا کيْفَ لَه 471
قل للعباسي يَکفَّ عن الکلام في التوحيد وغيره ويکلم الناس بما يعرفون ويکف عما ينکرون واذا سألوک عن التوحيد فقل کما قال عز وجل: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ * وَلَمْ يَکن لَّهُ کفُوًا أَحَدٌ. واذا سألوک عن الکيفية فقل کما قال الله عز وجل لَيْسَ کمِثْلِهِ شَيْء 166
لَا يَکونُ شَيْءٌ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَأَرَادَ وَقَدَّرَ وَقَضَي........................................................... 537
للناس في التوحيد ثلاثة مذاهب؛ نفي وتشبيه واثبات بغير تشبيه. فمذهب النفي لا يجوز ومذهب التشبيه لا يجوز؛ لانّ الله تبارک وتعالي لا يشبهه شيء والسبيل في الطريقة الثالثة اثباتٌ بلا تشبيه....................................................... 144
امام عصر4
واما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواة احاديثنا فانهم حجتي عليکم وانا حجة الله عليهم. 209
حضرت عيسي(عليه السلام)
قم باذن الله................................................................................................................... 341
اعلام
پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) 27, 28, 29، 30، 57, 78, 82,95, 99, 148, 152, 163, 167, 169, 182, 185, 187, 195, 196, 197, 202, 203, 205, 206, 208, 219, 220, 222, 223, 224, 225, 232, 233, 234, 259, 283, 309, 325, 343, 344, 362, 403, 405, 406, 408, 448, 452, 460, 486, 501, 517, 520, 524, 529, 531
امام علي(عليه السلام). 27, 30, 100, 107, 114, 119, 133, 143, 146, 165, 176, 183, 193, 198, 207, 228, 268, 271, 283, 355, 402, 405, 432, 447, 448, 452, 455, 456, 509, 510
فاطمة الزهراء(عليها السلام)........................... 225, 486
امام حسين(عليه السلام).. 120, 144, 146, 177, 284
امام سجاد(عليه السلام)............. 120, 283, 335, 383
امام باقر(عليه السلام) 84, 93, 104, 140, 142, 399, 432, 529
امام صادق(عليه السلام) 73, 79, 84, 105, 115, 118, 133, 143, 151, 195, 231, 239, 251, 267, 271, 279, 325, 355, 432, 467, 483, 517, 524, 525
امام رضا(عليه السلام).......................... 144, 166, 537
امام عصر4............................................ 208
آدم(عليه السلام)...... 195, 197, 218, 400, 444, 452, 474
ابراهيم(عليه السلام) 228, 259, 303, 311, 400, 433
خضر(عليه السلام).................................................. 543
سليمان(عليه السلام)............................................... 493
شعيب(عليه السلام)....................................... 519, 520
عيسي(عليه السلام) 179, 200, 201, 202, 203, 206, 225, 228, 328, 341, 492, 536
لوط(عليه السلام).................................................... 514
موسي(عليه السلام). 59, 202, 228, 357, 475, 514, 519, 520, 533, 543
نوح(عليه السلام)................................. 513, 514, 529
هارون(عليه السلام)................................................. 475
يعقوب(عليه السلام)...................................... 222, 232
يوسف(عليه السلام)................... 179, 218, 222, 232
يونس(عليه السلام)................................................. 539
آشوري، حسين..................................... 164
آلوسي، محمود.......................... 58, 96, 97
آملي، سيدحيدر.................................... 268
ابرهه........................................................ 61
ابليس... 189, 191, 192, 193, 194, 195, 196, 197, 210, 211, 406
ابنابيعمير............................................ 239
ابنالانباري، ابوالبرکات........................... 97
ابنتيميه، احمدبنعبدالحليم....... 223, 403
ابنحجر عسقلاني....................... 132, 221
ابنسينا................................. 52, 270, 279
ابنشهرآشوب....................................... 174
ابنعباس...................................... 198, 282
ابنفارس............................... 95, 204, 510
ابنمسکان.............................................. 105
ابنمنظور، جمالالدين محمدبنمکرم 52, 58, 59, 61, 63, 114, 164, 201, 219, 244, 357, 376, 429, 444, 453, 498
ابنهشام................................................. 240
ابوبصير.................................................. 105
ابوجحيفه............................................... 183
ابوحمزة ثمالي............................. 120, 124
ابوذر...................................................... 283
ابوسعيد ابوالخير................................... 279
ابوسفيان................................................ 520
ابوهذيل علاف معتزلي.......................... 132
اتکينسون................................................. 63
احسائي، ابنابيالجمهور...... 99, 148, 421, 485
احمدبنحنبل............................... 220, 221
احمدبنيحيي........................................... 61
احمدخان هندي.................................... 202
اربلي، عليبنعيسي..................... 209, 405
اردبيلي، احمدبنمحمد (محقق و مقدس اردبيلي) 35
ازهري، ابومنصور محمدبناحمد. 164, 204, 429
اسکندري، محمدحسين................ 53, 376
اشعري، شيخابوالحسن عليبناسماعيل 132,133, 270, 272, 305
اصحاب کهف.......................................... 35
اعواني، غلامرضا................................... 306
ايجي، قاضي عضدالدين... 272, 382, 417, 437
بحراني، ابنميثم.................................... 100
بحراني، سيدهاشم................................. 251
بخاري، محمدبناسماعيل..................... 221
براهني، محمدنقي................................... 63
برقي، احمدبنمحمدبنخالد....... 105, 112
بستاني، بطروس.................................... 201
بسکويچ، راجر...................................... 305
بلاغي، شيخمحمدجواد......................... 217
بنياسرائيل............................................... 59
بيضاوي، ابوسعيد عبداللهبنعمر..... 80, 87, 96, 402
بيهقي، احمدبنحسينبنعلي............... 225
پاسکال، بلز........................................... 306
ترمذي، محمدبنعيسي......................... 221
تفتازاني، سعدالدين............................... 221
جابربنيزيد جعفي................................. 399
جرجاني، عليبنمحمد........ 61, 272, 417
جوادي آملي، عبدالله....... 67, 87, 125, 132,153, 186, 211, 225, 262, 269, 272, 288, 312, 329, 349, 370, 393, 437, 503
جوهري، اسماعيلبنحماد.............. 58, 59, 164, 511
حاکم نيشابوري، محمدبنمحمد........... 225
حداد عادل، غلامعلي............................ 201
حسن، عباس........................................... 96
حسنزاده آملي، حسن......................... 383
حسينزاده، محمد................................... 67
حسيني طهراني، سيدهاشم................... 301
حلاج، حسينبنمنصور........................ 282
حلي، حسنبنيوسفبنمطهر (علامه حلي) 270, 383, 417
خميني، سيدروحالله..................... 195, 284
دکارت، رنه.................................. 305, 306
دهخدا، علياکبر..................... 58, 63, 418
ديلمي، حسنبنابيالحسن 220, 405, 432
رادمنش، عزتالله.................................. 164
رازي، فخرالدين (فخر رازي)................. 80
راغب اصفهاني، حسين........................... 58
راوندي، قطبالدين سعيدبنهبةالله.............. 195, 209
رباني گلپايگاني، علي.................... 67, 375
رجبي، محمود......................................... 63
رشيدرضا، محمد......................... 217, 403
زراره................................................ 93, 115
زمخشري، محمودبنعمر 58, 95, 97, 377
سبحاني، جعفر 67, 125, 153, 172, 186, 225, 234, 262, 268, 356, 370, 375, 384, 393, 503, 543
سبحاني، کريم.................................. 64, 77
سبزواري، حاجملاهادي...... 52, 240, 270, 356
سجادي، جعفر...................................... 281
سجستاني، سليمانبناشعث........ 220, 225
سعدي.................................................... 283
سفيانبنعيينه........................................ 132
سلمان فارسي........................................ 283
سيدبنطاووس، رضيالدين علي 108, 120, 146, 177, 284, 405
سيوري حلي، مقدادبنعبدالله (فاضل مقداد). 35, 132, 530
سيوطي، جلالالدين عبدالرحمن.. 61, 132, 240
شرتوني، سعيد......................................... 61
شريف رضي.......................................... 444
شريفي، احمدحسين.......... 170, 376, 381
شعيري، تاجالدين.................................. 325
شهرابي، محمد.................. 171, 207, 208
شهرستاني، محمدبنعبدالکريم... 272, 305
صابي، ابواسحاق................................... 281
صدوق، محمدبنعليبنحسين (شيخ صدوق) 63, 79, 93, 99, 101, 105 , 108, 112, 119, 132, 133, 144, 166, 176, 198, 207, 209, 220, 221, 228, 239, 251, 267, 268, 271, 301, 355, 399, 408, 444, 455, 471, 475, 509, 517, 525
صفار، محمدبنحسنبنفروخ............... 323
صليبا، جميل......................................... 305
طارق محاربي........................................ 163
طباطبايي، سيدمحمدحسين..... 25, 29, 32, 56, 67, 78, 80, 83, 94, 96, 97, 118, 125, 136, 140, 168, 182, 204, 207, 219, 220, 225, 234, 250, 255, 256, 259, 262, 269, 271, 272, 287, 288, 303, 312, 323, 349, 370, 377, 399, 401, 410, 412, 427, 433, 452, 458, 462, 484, 485, 503, 512, 538, 543
طبراني، سليمانبناحمد....................... 220
طبرسي، عليبنحسن........................... 455
طبرسي، فضلبنحسن 97, 198, 209, 240, 279, 309, 377
طبري، محمدبنجرير............................ 221
طوسي، ابوجعفر محمدبنحسن (شيخ طوسي)........... 120, 209, 240, 405
عاملي، زينالدين (شهيد ثاني).............. 279
عاملي، شيخحر........................................ 28
عبدالمطلب.............................................. 61
عبدالملک، بطروس............................... 201
عراقي، فخرالدين.................................. 281
عروسي حويزي، عبد عليبنجمعه...... 251
عزيزيکيا، غلامعلي.............................. 164
عسکري، سيدمرتضي............................ 225
عکبري، عبداللهبنحسين....................... 240
علمالهدي، سيدمرتضي......................... 530
عياشي، محمدبنمسعود..... 105, 174, 220, 323
غزالي، ابوحامد محمد................. 272, 384
غفاري، علياکبر.................................... 207
فراء، ابوزکريا يحييبنزياد.................... 240
فراتبنابراهيمبنفرات کوفي.............. 141
فراهيدي، خليلبناحمد.... 376, 429, 453
فرعون.................................................... 533
فروغي بسطامي..................................... 147
فيروزآبادي، محمدبنيعقوب................ 164
فيومي، احمدبنمحمد.. 52, 59, 139, 204
قاضي عبدالجبار معتزلي.... 133, 153, 270, 382
قتاده....................................................... 198
قزويني، محمدبنيزيد.................. 220, 221
قمي، شيخعباس................. 108, 120, 146
قمي، عليبنابراهيم.. 105, 115, 221, 325, 513
قوشچي، علاءالدين عليبنمحمد......... 381
کاپلستون، فردريک................................ 306
کاشاني (قاساني)، ملاعبدالرزاق.............. 52
کفعمي، ابراهيمبنعلي.......................... 405
کليني، محمدبنيعقوب 62, 63, 73, 99, 104, 105, 108, 119, 140, 146, 206, 207, 271, 283, 404, 405, 444, 455, 467, 471, 472, 475, 509, 517, 537
لاهيجي، ملاعبدالرزاق.......................... 270
لايبنيتس.............................................. 305
ماروت................................................... 491
مازندراني، مولي محمدصالح................ 132
مجاهدبنجبر............................... 221, 528
مجلسي، محمدباقر.................. 62, 63, 79, 99, 100, 101, 104, 105, 108, 112, 113, 119, 120, 140, 144, 146, 147, 148, 152, 163, 177, 183, 195, 197, 198, 209, 220, 228, 239, 267, 271, 284 , 309, 325 , 383, 409, 424, 432, 444, 448, 455, 469, 483, 485, 513, 517, 519 , 524 , 525, 529
محمدبنحسينبنعبدالله (شيخ بهائي). 409
مريم(عليها السلام)............. 202, 323, 328, 534, 536
مشهدي، ابوعبدالله محمدبنجعفر........ 432
مصباح يزدي، محمدتقي.. 52, 53, 56, 63, 64, 67, 75, 77, 80, 87, 125, 142, 164, 168, 170, 171, 172, 182, 204, 207, 208, 211, 234, 240, 245, 249, 259, 268, 269, 271, 273, 274, 275, 279, 302, 318, 319, 320, 343, 356, 376, 381, 390, 409, 410, 418, 437, 451, 452, 498
مطهري، مرتضي... 63, 67, 87, 153, 234, 242, 244, 318, 393, 410, 412
مظفر، محمدرضا......................... 240, 241
معين، محمد................................ 281, 532
ملاصدرا. 52, 132, 270, 276, 282, 417, 424, 427
مولوي بلخي، جلالالدين محمد. 278, 428
نمرود..................................................... 228
نيکلسون، رنولد الين............................. 278
نيوتن..................................................... 305
ورامبنابيفراس.................................... 455
هاروت................................................... 491
هشامبنحکم................................ 239, 251
هيثمي، نورالدين................................... 220
يوسف نجار........................................... 202
اماکن
افغانستان............................................... 205
پاکستان.................................................. 205
شام........................................................ 520
کعبه.................................................. 61, 62
ليدن....................................................... 278
مدين............................................ 519, 520
مدينه............................................ 490, 520
مصر....................................................... 519
مکه..................................... 253, 489, 520
هلند....................................................... 278
هند........................................................ 205
کتب
آفتاب ولايت......................................... 211
آلاء الرحمن في تفسير القرآن............... 217
آموزش عقايد................................. 87, 234
آموزش فلسفه.. 52, 64, 67, 75, 80, 142, 172, 245, 249, 268, 269, 271, 273, 274, 275, 279, 302, 318, 319, 320, 356, 390, 418, 451, 498
اخلاق در قرآن........... 53, 168, 182, 376
ارشاد القلوب......................................... 405
اسماء الله الحسني.................................. 384
اعلام الدين.................................. 220, 432
إعلام الوري بأعلام الهدي..................... 209
اقبال الاعمال........... 108, 120, 146, 177, 284, 405
اقرب الموارد........................................... 61
الابانة عن اصول الديانة............... 272, 305
الاتقان في علوم القرآن.......................... 240
الاربعون حديثا...................................... 409
الاقتصاد في الاعتقاد.............................. 272
الالهيات علي هدي الکتاب والسنة والعقل.. 153, 172, 268, 356, 370, 384, 393, 543
الامالي (سيد مرتضي)........................... 530
الامالي (شيخ صدوق)....... 220, 221, 444, 455
البرهان في تفسير القرآن.............. 104, 251
البيان في غريب القرآن............................ 97
التبيان في اعراب القرآن........................ 240
التبيان في تفسير القرآن......................... 240
التعريفات................................................. 61
التوحيد..... 79, 93, 101, 105, 108, 112, 132, 133, 144, 166, 198, 220, 228, 239, 251, 267, 268, 271, 301, 355, 399, 408, 471, 475, 509, 517, 525
الحکمة المتعالية في الأسفار العقلية الاربعة.... 52, 270, 276, 417, 424, 427
الخرائج.................................................. 209
الخصال.................................................. 176
الدر المنثور............................................ 132
الرسائل التوحيدية........................ 287, 288
السنن الکبري........................................ 225
الصحيفة السجادية الجامعة........... 335, 383
الغيبة (شيخ طوسي).............................. 209
القاموس المحيط.................................... 164
الکافي.. 62, 63, 73, 99, 104, 105, 108, 119, 140, 146, 206, 207, 271, 283, 404, 405, 444, 455, 467, 471, 472, 475, 509, 517, 537
الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل 58, 95, 97, 377
الكافي...................................................... 27
اللمع في الرد علي اهل الزيغ والبدع..... 272
اللوامع الالهية............................... 132, 530
المبدأ والمعاد......................................... 270
المجازات النبوية.................................... 444
المحاسن...................................... 105, 112
المزار الکبير.......................................... 432
المزهر في علم اللغة وانواعها.................. 61
المستدرک (حاکم نيشابوري)............... 225
المصباح................................................. 405
المصباح المنير.............. 52, 59, 139, 204
المعجم الاوسط..................................... 220
المعجم الفلسفي..................................... 305
الملل والنحل................................ 272, 305
المنار...................................................... 403
المنطق.......................................... 240, 241
المواقف في علم الکلام.... 272, 382, 417, 437
الميزان في تفسير القرآن.. 25, 29, 32, 34, 78, 80, 83, 94, 96, 97, 118, 125, 136, 140, 168, 182, 186, 204, 207, 219, 220, 225, 234, 255, 256, 259, 262, 269, 272, 288, 303, 323, 349, 377, 399, 401, 410, 412, 427, 433, 452, 458, 462, 484, 485, 503, 512, 543
النحو الوافي............................................. 96
انسانشناسي............................................ 63
اوستا...................................................... 201
بحار الانوار... 62, 63, 79, 99, 100, 101, 104, 105, 108, 112, 113, 119, 120, 140, 144, 146, 147, 148, 152, 163, 177, 183, 195, 197, 198, 209, 220, 228, 239, 267, 271, 284, 309, 325, 383, 409, 424, 432, 444, 448, 455, 469, 483, 485, 513, 517, 519, 524, 525, 529
بصائر الدرجات..................................... 323
بهسوي خودسازي.... 63, 64, 77, 87, 125
تاريخ فلسفة غرب................................. 306
ترتيب کتاب العين............. 376, 429, 453
تعدد قرائتها........................................ 164
تعليقة علي نهآيه الحکمة........... 52, 56, 80
تفسير البيضاوي...................... 80, 96, 402
تفسير العياشي.......... 105, 174, 220, 323
تفسير القرآن الکريم (ملاصدرا)............ 282
تفسير القرآن وهو الهدي والفرقان......... 202
تفسير القمي.... 104, 115, 221, 325, 513
تفسير المنار........................ 217, 403, 404
تفسير فرات کوفي................................. 141
تفسير مجاهد............................... 221, 528
تفسير موضوعي قرآن کريم...... 67, 87, 125, 186, 211, 269, 288, 370, 503
تفسير نور الثقلين......................... 104, 251
توحيد.................................................... 164
توحيد در قرآن 153, 225, 262, 272, 312, 329, 349, 393, 437
توحيد در نظام عقيدتي و نظام ارزشي اسلام 164, 168, 170
تورات.................................................... 481
تهذيب اللغة........................ 164, 204, 429
ثواب الاعمال........................................ 408
جامع الاخبار......................................... 325
جامع الاسرار ومنبع الانوار................... 268
جامع البيان في تأويل القرآن................. 221
جامع المقدمات..................................... 164
جوامع الجامع.......................................... 97
حرکت در نظام طبقاتي فلسفة ماترياليستي نظام توحيدي 164
حسن و قبح عقلي................................. 375
حقوق و سياست در قرآن.. 171, 207, 208
دائرةالمعارف وهو قاموس عام لکل فن ومطلب 201
دانشنامة جهان اسلام............................ 201
در پرتو ولايت............................. 204, 211
درآمدي بر معرفتشناسي و مباني معرفت ديني 67
ديوان حافظ........................................... 282
راه و راهنماشناسي...................... 340, 343
راهشناسي.............................................. 207
رحيق مختوم......................................... 132
رسائل وفتاوي شيخ الاسلام في التفسير والحديث والاصول والعقائد والآداب والاحکام 223
روح المعاني.............................. 58, 96, 97
زبدة البيان................................................ 35
زمينه روانشناسي.................................... 63
سرمآيه ايمان.......................................... 270
سنن ابنماجه............................... 220, 221
سنن ابيداود................................ 220, 225
سنن ترمذي........................................... 221
شرح اصول الخمسة. 133, 153, 270, 382
شرح اصول کافي................................... 132
شرح الاسماء الحسني........................... 356
شرح الاشارات والتنبيهات...................... 52
شرح العقائد النسفية.............................. 221
شرح المواقف.............................. 272, 417
شرح منازل السائرين............................... 52
شرح منظومه................................ 240, 270
شرح نهج البلاغة................................... 100
صحاح اللغة................... 58, 59, 164, 511
صحيح بخاري....................................... 221
صحيفة نور................................... 195, 284
عدل الهي.................... 67, 393, 410, 412
عقائد الاسلام......................................... 225
علل الشرايع............................ 63, 99, 444
عوالي اللئالي............... 99, 148, 421, 485
عيون اخبار الرضا(عليه السلام)........... 220, 221, 517
فتح الباري بشرح صحيح بخاري. 132, 221
فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني 281
فرهنگ معين......................................... 532
فطرت............................................... 63, 67
فطرت و دين........................................... 67
فلسفة اخلاق...................... 171, 376, 381
في ظل اصول الاسلام.................. 225, 234
قاعدة جليلة في التوسل والوسيلة.......... 223
قاموس الکتاب المقدس........................ 201
قصص الانبياء....................................... 195
کتاب مقدس.......................................... 201
کشف الغمة في معرفة الائمه....... 209, 405
کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد. 270, 381, 383, 417
کمال الدين وتمام النعمة.............. 207, 209
کنز العرفان............................................... 35
لسان العرب..... 52, 58, 59, 61, 63, 114, 164, 201, 219, 244, 357, 376, 429, 444, 453, 498
لغتنامة دهخدا....................... 58, 63, 418
مثنوي معنوي............................... 278, 428
مجمع البيان.... 198, 240, 279, 309, 377
مجمع الزوائد......................................... 220
مجموعه ورام......................................... 455
مجموعهآثار شهيد مطهري.... 67, 87, 153, 234, 244, 318, 393
مسند احمد.................................. 220, 221
مشکوة الانوار........................................ 455
مصباح الشريعة...................................... 279
مصباح المتهجد........................... 120, 405
معارف قرآن.......................................... 409
معارف قرآن 2 (جهانشناسي).............. 240
معارف قرآن 3 (انسانشناسي).... 409, 410, 452
معاني الاخبار..................... 119, 268, 444
معاني القرآن.......................................... 240
معجم مقاييس اللغة.............. 95, 204, 510
مغني اللبيب........................................... 240
مفاتيح الجنان..................... 108, 120, 146
مفاتيح الغيب (التفسير الکبير)................. 80
مفاهيم القرآن............................... 503, 543
مفردات الفاظ القرآن............................... 58
مقالات الاسلاميين واختلاف المصلين 132, 133, 270, 305
من لا يحضره الفقيه............................... 220
مناقب آل ابي طالب(عليه السلام)........................... 174
منشور جاويد.... 67, 125, 186, 225, 234, 262
منية المريد............................................. 279
نظرية حقوقي اسلام.............................. 437
نقد و بررسي مکاتب اخلاقي............... 170
نهآيه الحکمة.......... 56, 67, 269, 271, 370
نهج البلاغه.... 27, 30, 51, 96, 107, 114, 131, 133, 143, 148, 166, 169, 176, 183, 191, 271, 357, 359, 402, 408, 432, 447, 450, 451, 452, 455, 456, 469
وسائل الشيعة........................................... 28
مکاتب و نحلهها
اشاعره.. 132, 153, 227, 272, 286, 305, 319, 380, 381, 391, 400, 403, 417, 537
اصالت پويايي........................................ 305
حکمت متعاليه............................. 273, 282
حکمت مشائي...................................... 273
شيعه.............................................. 153, 381
عدليه..... 373, 381, 383, 386, 391, 392
قدريه..................................................... 510
معتزله.... 132, 153, 305, 381, 382, 530
مکانيسم................................................. 305
وهابيت......................................... 205, 223
يهوديت.................................................. 201
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org