- يادداشت مصحح
- فصل اول: شناخت خدا
- فصل دوم: توحيد
- فصل سوم: افعال خداوند
- درس دهم: خلق و تدبير
- درس يازدهم: توحيد افعالي و اصل عليت
- درس دوازدهم: فاعليت خدا و ساير موجودات
- درس سيزدهم: قدرت خدا و امور محال
- درس چهاردهم: قدرت خدا و افعال قبيح
- درس پانزدهم: سؤال نشدن از افعال الهي
- درس شانزدهم: هدف افعال الهي
- درس هفدهم: هدف از آفرينش جهان و انسان
- درس هجدهم: مراتب فعل الهي (1)
- درس نوزدهم: مراتب فعل الهي (2)
درس دوازدهم
فاعليت خدا و ساير موجودات
انواع ارتباط يك پديده با چند عامل
استناد پديدهها به خدا و ساير عوامل
نمونههايي از تأثير طولي ارادة خداوند
هدف از استناد مكرر پديدهها به خداوند
توحيد افعالي و فاعليت انسان
انتظار ميرود دانشپژوه پس از فراگيري اين درس بتواند:
1. براي مسئله رابطه فاعليت خدا و ساير موجودات، راهحلي كلي ارائه دهد؛
2. با ذكر نمونههايي از استناد يك پديده به خدا و ساير عوامل در قرآن، رابطه آنها را با يكديگر تبيين كند.
ذَلَّتْ لِقُدْرَتِك الصِّعَابُ وَتَسَبَّبَتْ بِلُطْفِك الْأسْبَابُ وَجَرَي بِقُدرَتِك الْقَضَاءُ وَمَضَتْ عَلَي إِرَادَتِك الْأشْيَاءُ فَهِيَ بِمَشِيَّتِك دُونَ قَوْلِك مُؤْتَمِرَةٌ وَبِإِرَادَتِك دُونَ نَهْيِك مُنْزَجِرَة؛(1) «كارهاي دشوار بهنيروي تو آسان شده و بهلطف تو، اسباب [هر كاري] سبب گرديدهاند و بهقدرت تو، قضاي الهي جاري شده است و اشيا طبق ارادة تو بهكار رفتهاند. پس، آن اشيا بهخواست تو، بيگفتنت، فرمانبردار و بهارادة تو، بينهي تو بازداشتهاند».
در مباحث گذشته بيان شد كه از ديدگاه قرآن، قلمرو خالقيت و تدبير الهي بسيار گسترده است و همه موجودات و پديدههاي عالم را دربرميگيرد. ازسويديگر، تأثير و عليت ساير موجودات، امري مسلم و مورد تأييد قرآن است. اكنون اين پرسش رخ مينمايد كه چگونه ميتوان ازيكسو خدا را آفريننده و مدبّر همه موجودات دانست و ازسويديگر، تأثير عوامل ديگر را بر تحقق پديدهها پذيرفت؛ بهديگرسخن، چگونه ميتوان در پيدايش يك پديده، فاعليت خدا را با فاعليت ديگر عوامل، سازگار كرد؟ بررسي يكايك اين آيات و تبيين نسبت ايندو در تمام آيات، در اين بحث فشرده
1. امام عليبنالحسين(عليه السلام)، الصحيفة السجادية الجامعة، دعاي 24 (يا مَنْ تُحَلُّ بِه عُقَدُ الْمَكارِهِ...)، ص67.
ممكن نيست؛ ازاينرو، اين مسئله را از ديدگاهي كلي مورد توجه قرار ميدهيم تا به ضابطهاي عام و پاسخي فراگير دراينزمينه دست يابيم.
انواع ارتباط يك پديده با چند عامل
در نگاهي كلي، ارتباط يك پديده با دو يا چند علت يا فاعل بر سه قسم است:
1. گاهي آن چند علت، اجزاي علت تامهاند؛ هنگاميكه باهم اجتماع كنند، آن پديده تحقق مييابد و اگر يكي از آنها نباشد، آن پديده به وجود نميآيد؛ براي نمونه، پديد آمدن گلي زيبا و شاداب به عواملي چند، ازقبيل دانه، زمين، نور و آب و هواي مناسب بستگي دارد؛ اگر يكي از اينها نباشد، چنين گلي نميرويد. در اينجا اگر بگوييم: چندين عامل در رويش اين گل سهيم بودهاند، مطلبي كاملاً صحيح و واقعي است.(1) به مجموعة عواملي كه در رويش و رشد اين گل دخالت دارند، علت تامّه و به هريك از اجزا، علت ناقصه ميگويند.
2. گاهي استناد يك پديده به دو عامل، بهصورت جانشيني است؛ يعني يا اين عامل بايد اثر كند يا آن عامل؛ اگر يكي اثر كند، ديگري اثر نميكند؛ مانند كليدهاي تبديل در يك مدار كه با فشردن هريك، جريان برق برقرار و چراغ روشن ميشود. در اينجا ممكن است يك پديده را به دو عامل نسبت بدهيم؛ اما آنچه واقع ميشود، هميشه يكي از اينهاست؛ ديگري جانشين اوست.(2)
1. عامة مردم بهطور معمول، عواملي را كه تقريباً هميشه حضور دارند، بهشمار نميآورند و بر عاملي كه گاه حضور دارد و گاه غايب است، تكيه ميكنند؛ براي نمونه، با ديدن گلي زيبا و باطراوت در باغچة منزل، چنين ميگويند كه باغباني ماهر آن را رويانيده است؛ اما با نگاه دقيق بايد گفت كه در روييدن اين گل، عوامل فراواني مانند نور، آب و املاح معدني، هوا، زمين، باغبان و هزاران عامل ديگر بهگونهاي تأثير داشتهاند. همة اينها در پيدايش گل بهگونهاي تأثير داشتهاند، اما تأثير يكي، جانشين ديگري نميشود؛ نه نور آفتاب جاي باران را ميگيرد و نه باران جاي باغبان را؛ هريك بهگونهاي در پيدايش آن گل سهيم بودهاند.
2. بهگفتة اهل منطق، ايندو عامل نسبتبههم مانعةُ الخُلُوّند؛ يعني وجود يكي از آنها براي پديد آمدن اثر مطلوب، لازم است؛ اما اجتماع يا توارد آنها بر يك معلول، ممكن نيست.
براي نمونه، در نيروگاههاي برقابي، از انرژي مكانيكي، در نيروگاههاي حرارتي از انرژي گرمايي و در نيروگاههاي اتمي از انرژي هستهاي براي توليد برق استفاده ميشود. در اينجا ميتوان انواعي از انرژي را عامل توليد برق دانست، اما در هر مورد، درواقع يكي از انواع انرژي به برق تبديل ميشود.
3. گاهي استناد به دو عامل، در طول يكديگر است؛ يعني دو عامل در دو سطح مختلف تأثير ميكنند؛ نه بهصورت مجموعهاي كه دركنارهم قرار بگيرند يا يكي جانشين ديگري شود؛ بلكه يكي بر ديگري اثر ميگذارد و آن دومي، واسطه ميشود تا اثر عامل اول را بهشكلي خاص به معلول منتقل كند.
اينگونه تأثير در امور اعتباري، طبيعي و ماوراي طبيعي، مثالهاي فراواني دارد. در امور اعتباري، مانند فرماندهاي كه به يك سرباز دستور ميدهد تا كاري را انجام دهد. كار انجامشده را، هم ميتوان به فرمانده (مُسبِّب) و هم به سرباز (فاعل مباشر) نسبت داد؛ ولي كار ايندو در عرض هم نيست و جاي يكديگر را نميگيرد؛ يكي، تنها فرمان داده و ديگري تنها به فرمان عمل كرده است.(1) گاهي كار را بيشتر به فرمانده ميتوان نسبت داد تا كسي كه فرمان را اجرا كرده است؛ دراينصورت، فرمانده را «مسبب اقوا» ميگويند.
در امور عيني و حقيقي نيز اينگونه ارتباط را ميتوان يافت. وقتي شخصي چيزي را با قلم مينويسد، اگر كسي بگويد اين قلم است كه مينويسد، يا بگويد اين دست اوست كه مينويسد، يا بگويد خود شخص است كه مينويسد، هر سه درست است؛ اما بايد توجه داشت كه حركت قلم از حركت دست، و حركت دست از اراده و وجود شخص بينياز
1. كاملاً روشن است كه كار خدا، تنها فرمان دادن نيست؛ بلكه بسيار بيش از، يك فرمان ساده و امر اعتباري است. اساساً هيچ كاري در عالم بدون اذن و مشيت و ارادة خداوند صورت نميگيرد؛ زيرا هيچ موجودي در هيچ كاري، از خداوند، مستقل و بينياز نيست.
نيست؛ اگر قلم نباشد، چيزي نوشته نميشود و اگر دست يا ارادة نوشتن يا خود شخص نباشد، چيزي نگاشته نميشود و هيچيك جاي ديگري را نميگيرد. در امور ماوراي طبيعي نيز، چنين مراتبي وجود دارد؛ يعني تأثير فاعل ماوراي طبيعي، در عرض فاعل طبيعي نيست؛ بلكه تأثيري در طول آن است؛ بدينترتيب كه فاعل ماورايي، فاعل طبيعي را ايجاد ميكند و آن را براي ايجاد پديدة طبيعي ديگر بهكار ميگيرد؛ نه اينكه يكي جاي ديگري بنشيند؛ بنابراين، نسبت پديده به هردو، بهصورت حقيقي درست است؛ اما اينكه بهكارگرفتن چگونه است و آيا نيازي به اين بهكارگيري دارد يا نه، بحث ديگري است كه انشاءالله در جاي خود به آن اشاره خواهد شد.
استناد پديدهها به خدا و ساير علل
استناد پديدههاي اين جهان به عوامل طبيعي و به خدا، در يك سطح نيست؛ اينگونه نيست كه خدا و طبيعت با همكاري يكديگر كاري را انجام دهند. چنين خدايي كه براي انجام كارهايش نيازمند به غير خودش است، درواقع خدا نيست. افزون بر اين، چنين اعتقادي شرك به خداست؛ پس وقتي ميگوييم: خدا گياه را ميروياند، جانوران را به وجود ميآورد، باد را بهجريان مياندازد، يا شب و روز را بهدنبالهم پديد ميآورد، معنايش اين نيست كه خدا بايد كنار خورشيد و زمين بنشيند و هر سه باهم كار كنند تا روز و شب پديد آيد. اين تصور از نظام آفرينش، مطابق با واقع و منطبق بر بينش قرآني نيست. ازنظر قرآن، تأثير ارادة خداوند در بالاترين سطح قرار ميگيرد و در طول عوامل ديگر است؛ نه در عرض و بهصورت جانشيني. مراد از اختلاف مراتبِ تأثير، اين است كه تأثير اَصالي و استقلالي از آنِ خداست؛ تأثير خداوند بهقدري اصالت دارد كه در آن سطح، هيچچيز ديگري را نميتوان مؤثر دانست. اشياي ديگر در شعاع تأثير او و به اندازهاي كه ارادهاش تعلق
گرفته، مؤثرند و اگر ارادة خدا برداشته شود، همة عوامل ديگر بهمعناي واقعي هيچاند؛ نه اينكه هستند، ولي تأثيري ندارند. رابطه فاعليت الهي با ديگر موجودات بهگونهاي است كه قابل مقايسه با هيچ رابطهاي ميان دو موجود ديگر نيست؛ بلكه بسي ژرفتر و عميقتر است؛ حتي معجزات پيامبران و كرامات اولياي الهي، مانند زنده كردن مردگان و شفا دادن بيماران، با كارهاي خدا تفاوت اساسي دارد؛ زيرا استناد اين كارها به خدا، استناد به فاعلي است كه هستيبخش عالم است و در كار خود، نياز به غير ندارد؛ اما استناد اينگونه كارها به پيامبران و اولياي الهي، استناد به فاعلهايي است كه از خود هيچ ندارند و در اصل، وجود و تمام حركات و آثارشان به ارادة خداوند وابستهاند. البته چنانكه اشاره شد، ما نميتوانيم حقيقت آن رابطه را بفهميم؛ ولي ميتوانيم بفهميم كه اگر خدا و ارادة او نباشد، هيچچيز باقي نخواهد بود و اين، بهمعناي پذيرفتن فاعليت الهي در عاليترين سطح و فاعليتهاي ديگر در سطوحي پايينتر است.
بنابراين، استناد پديدهها به خدا، بهمعناي نفي تأثير علل و عوامل ديگر نيست؛ براي نمونه، اگر ميگوييم: خداست كه شب و روز را ميآفريند، بدين معنا نيست كه خدا اين كار را بدون زمين و خورشيد انجام ميدهد؛ بدون زمين و خورشيد و حركت وضعي زمين، شب و روز معنا نخواهند داشت؛ همان خدايي كه شب و روز را آفريده است، زمين، خورشيد و ساير كرات آسماني و نيروهاي ميان آنها را نيز آفريده و هريك را در مسيري معين، بهجريان انداخته است. وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كلٌّ فِي فَلَك يَسْبَحُونَ (انبياء:33)؛ «و اوست كه شب و روز، و خورشيد و ماه را آفريد، هريك در چرخهاي شناورند». ارادة خداوند، به همان اندازه كه در گردش زمين بهدور خود و خورشيد و پيدايش شب و روز مؤثر است، در پيدايش خود خورشيد و ساير كرات آسماني تأثير دارد. اساساً هستي و دوام همه
عالم، يكسره بهارادة اوست. همچنين اگر ميگوييم: خدا مريضي را شفا داد، بدين معنا نيست كه هيچ عامل مادي در آنجا اثر نميكند و اگر ميگوييم: خدا به كسي روزي داد، بدين معنا نيست كه هيچ عامل طبيعي در كار نيست و ناگهان اين روزي از عالمي ديگر نازل شد، يا بهقول آن ظريف، از عدمستان روييد! خدا روزي ميدهد؛ اما با همان ناني كه گندمش را كشاورز ميكارد؛ بارانش از آسمان نازل ميشود و نور و حرارتش را خورشيد تأمين ميكند. خدا روزي ميدهد؛ يعني اگر ارادة او نباشد، نه درختي هست و نه باغباني، نه خورشيدي و نه دريايي، نه زميني و نه هيچچيز ديگر. مگر روزي دادن غير از آفرينش و تدبير پديدههاي جهان است، بهگونهايكه به تأمين نياز غذاي هر جانداري بينجامد؟ چه كسي جز خدا، اين نظام هماهنگ را كه اين نتايج را ميدهد، آفريده و برقرار كرده است؟ پس روزيدهنده، اوست؛ احياكننده، اوست؛ ميراننده، اوست و در يك كلمه، همه كارها بهدست اوست؛ اما چنانكه گفتيم، تأثير خدا در پيدايش پديدهها، در عرض عوامل ديگر و بهجاي آنها نيست؛ بلكه ساير عوامل در طول ارادة الهي قرار ميگيرند. البته جزئيات فراواني وجود دارد كه نميتوان در اين درس به آنها پرداخت؛(1) زيرا مقصود ما در اينجا تنها ارائة معياري كلي براي حل اينگونه مسائل است تا بدانيم چگونه پديدهاي در قرآن، هم به طبيعت، هم به انسان و هم به خدا نسبت داده ميشود، بدون اينكه تناقضي پيش بيايد و بدون اينكه براي حل آن، خود را بهزحمت
1. براي نمونه، بايد توجه داشت كه نظام تأثير و تأثرات در اين عالم، به عوامل مادي و محدودي كه براي ما مشهود و ملموس است، منحصر نميشود؛ بلكه عوامل اثرگذار و روابط ناشناخته و نامحسوس بسياري وجود دارد كه اگر بيان قرآن نبود، فكر بشر هرگز به آن نميرسيد؛ چه رسد به اينكه چگونگي تأثير آنها را درك كند؛ مثلاً نبايد تأثير عوامل معنوي، مانند تقواي الهي و دعـا را ـ كه نقشي مهم در جذب عنايات ويژة خداوند و تعيين مقـدرات بشـر دارد ـ ازنظر دور داشت. همچنين، در معجزات، عـوامل ماوراي طبيعي نقشي ويژه ايفا ميكنند كه توضيح مفصل آن، در كتاب راهنماشناسي آمده است.
اندازيم.(1) البته گاهي اسباب ماوراي طبيعي ممكن است جانشين سبب طبيعي شوند (غير از الله تباركوتعالي) و نيز، گاهي ممكن است بهجاي يك عامل طبيعي، عامل ماوراي طبيعي كار كند؛ آنگونهكه درباره اعجاز گفتيم؛ مثل شفاي بيماران توسط حضرت عيسي(عليه السلام). همچنين، وقتي حضرت عيسي(عليه السلام) به مردهاي كه زير خاك بود، ميفرمود: قم باذن الله، در آنجا عامل طبيعي براي زندگاني آن مرده وجود نداشت؛ مگر اينكه عامل طبيعي را همان ارتباط با شخص حضرت عيسي(عليه السلام) كه بدني جسماني داشت، حساب كنيم؛ وگرنه قوانين طبيعي براي زنده شدن مرده، موجود نبود و اگر بود، ديگر معجزه نميبود.
پس كليد حل مسئله استناد يك پديده به خدا و ساير عوامل طبيعي و ماورايي، به اين است كه رابطه خدا را با اين عوامل، بهصورت طولي ببينيم و تأثير ارادة او را در سطحي فراتر از سطح تأثير عوامل مادي و غيرمادي بدانيم. بايد توجه داشته باشيم كه
1. برخي از گروههاي التقاطي، راهحلهاي ديگري براي جمع ميان ايننوع آيات مطرح كردهاند؛ براي نمونه گفتهاند: وقتي قرآن در يكجا پديدهاي را به خدا و در جاي ديگر، به عوامل طبيعي نسبت ميدهد، براي آنكه ايندو نسبت، متناقض نباشند، بايد بگوييم: مراد از خدا در آياتي كه در آنها پديدههاي طبيعي به خدا نسبت داده شدهاند، بهقرينة آيات ديگري كه در آنها، همين پديدهها به عوامل طبيعي نسبت داده شدهاند، «طبيعت»، «ديناميزم طبيعت»، «مجموعة قوانين طبيعي» و يا چنين چيزهايي است. همچنين مراد از خدا در آياتي كه پيروزي را به خدا نسبت داده است، بهقرينة آياتي كه پيروزي را به مردم نسبت داده، «مردم»، «جامعه» و مانند آن است؛ وگرنه ايندو نسبت، متناقض ميشوند. برخي نيز در مقام جمع و تفسير اينگونه آيات گفتهاند: خدا حقيقتي است كه نسبت آن به جهان، مانند نسبت روح به بدن است! ولي حقيقت اين است كه خدا، نه طبيعت است و نه قوانين طبيعت و نه ديناميزم طبيعت و نه جامعه و مردم؛ خدا، خداست و طبيعت، طبيعت و جامعه، جامعه است؛ همه اينها مخلوق خدايند و خدا فوق اينهاست. وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِه (انعام:91)؛ كساني كه خدا را مساوي يكي از مخلوقاتش يا امري انتزاعي و يا روح كلي جهان دانستهاند، خدا را نشناختهاند. خداوند متعال، عاليترين حقيقت هستي است؛ وجودي است كه همة هستي شعاعي از وجود او و بسته به يك ارادة اوست. هيچچيز را نميتوان همرتبه و مانند او دانست. چنين خدايي را چگونه ميتوان مساوي با طبيعت، مردم يا امور انتزاعي، مانند مجموعه قوانين طبيعت دانست؟! اين سخن نيز كه «خدا روح كلي جهان و نسبت او به جهان، مانند نسبت روح به بدن است»، نادرست است؛ زيرا بدن، هويتي جداي از روح دارد و با خروج روح نيز باقي است؛ درصورتيكه اگر آني ارادة خدا به ادامة هستي جهان تعلق نگيرد، هيچچيز باقي نخواهد ماند.
هر سببي در اين عالم، آفريدة خداست و خداوند، آن را براي تحقق امر ديگري، سبب قرار داده و درهرحال، اصل هستي و تأثير آن، لحظهبهلحظه به وجود خدا و ارادة او وابسته است.
نمونههايي از تأثير طولي ارادة خداوند
در اينجا نمونههايي از تأثير طولي ارادة خداوند بر پديدههاي اين عالم را از زبان قرآن كريم ذكر ميكنيم.
الف) دريافت جانها
خداي متعال در يك آيه ميفرمايد: اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا (زمر:42)؛ «خداست كه جانهاي انسانها را هنگام مرگ ميگيرد». در اينجا گرفتن جان، به خدا نسبت داده شده است. در آيه ديگري ميفرمايد: قُلْ يَتَوَفَّاكم مَّلَك الْمَوْتِ الَّذِي وُكلَ بِكم (سجده:11)؛ «بگو: فرشتة مرگي كه بر شما گمارده شده است، جان شما را ميستاند». در جاي ديگر ميفرمايد: حَتَّي إِذَا جَاء أحَدَكمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا (انعام:61)؛ «تاهنگاميكه مرگ يكي از شما فرارسد، فرستادگان ما (فرشتگان) جانش را ميگيرند». ابتدا ممكن است كسي بگويد كه بين اين آيات، تناقض وجود دارد؛ يكجا ميفرمايد: خدا جانها را ميگيرد؛ در جاي ديگر، ملكالموت و ساير فرشتگان الهي! حقيقت اين است كه اين سه آيه، بيانگر ارتباط طولي ميان ارادة الهي و ساير عوامل در تحقق يك پديده است. مؤثر حقيقي، ارادة خداست كه در رأس همهچيز قرار دارد و ارادة او از راه ملكالموت جريان مييابد. ملكالموت نيز به فرشتگان زيردست خود فرمان ميدهد. درنتيجه، نسبت دادن دريافت جانها به فرشتگان، ملكالموت و خداوند درست است و مستلزم تناقض نيست؛ زيرا اين نسبتها در عرض يكديگر نيستند؛ بلكه تأثير استقلالي،
تنها از آنِ خـداست و تأثير بقيه، در طـول تأثيـر الهـي اسـت. تأثير عـوامل طبيعـي ـ ماننـد نارسـايي قلبي و كبـدي ـ نيـز در طـول همـين عوامـل اسـت و هيچيك جـاي ديگـري را نميگيرد.(1) بنابراين، همه اين نسبتها درست است؛ هم رُسُل جانها را گرفتهاند؛ يعني فرستادگان خاص كه مباشرند و مستقيماً جان ميگيرند، هم ملكالموت گرفته است؛ چون اين فرستادگان تحت فرمان ملكالموتاند و هم خدا ميگيرد؛ چون وجود و تأثير تمام اينها از خداست و آنها مقدرات الهي را بهاجرا ميگذارند.(2)
ب) هدايت انسانها
امور معنوي نيز همين داستان را دارد. قرآن در آيهاي امر هدايت را به خدا نسبت داده است: وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (بقره:213)؛ «خداوند، هركه را بخواهد به راه راست هدايت ميكند». در آيهاي ديگر، امر هدايت به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) استناد داده شده است: وَإِنَّك لَتَهْدِي إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (شوري:52)؛ «تو به راهي مستقيم راهنمايي ميكني». در آيهاي ديگر قرآن، هدايتگر مردم شمرده شده است: شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًي لِّلنَّاس... (بقره:185)؛ «ماه رمضان كه در آن قرآن نازل شده است؛ [قرآني] كه مآيه هدايت مردم است». جمع اين نسبتها به اين است كه بگوييم: هدايت
1. البته در معجزات، يك عامل ماوراي طبيعي جانشين عامل طبيعي ميشود كه در بحث معجزه به آن خواهيم پرداخت (ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، راه و راهنماشناسي، مبحث معجزه).
2. شبيه اينگونه نسبتهاي طولي در زندگي روزمره انسان، فراوان است؛ مثلاً در حركت يك اتومبيل در مسير معين، ابزار و عوامل مكانيكي متعددي در كار است تا ماشين بهحركت درميآيد؛ اما پذيرش تأثير همه اينها به اين معنا نيست كه رانندهاي در كار نيست؛ بالاخره دست، عضلات، مغز و اعصاب، و روح و جان راننده است كه اين اتومبيل را بهحركت درميآورد و در مسير معين هدايت ميكند. البته رابطه خدا با ساير عوامل، با رابطه ساير عوامل با يكديگر، متفاوت است و اين مثالها نميتوانند حقيقت امر را درباره رابطه خدا با ساير عوامل كاملاً روشن كنند؛ زيرا اين رابطه بسيار عميقتر از اينهاست. (وَلِلّهِ الْمَثَلُ الأَعْلَي؛ نحل:60). اصل وجود ساير عوامل و تأثير آنها، وابسته به ارادة الهي است.
اصالتاً و استقلالاً ازجانب خداست؛ خداوند براي تحقق اين امر درميان انسانها، پيامبري را از جنس خود ايشان برانگيخته و پيام هدايتگر خويش را بهزبان وحي قرآني، به ايشان ابلاغ كرده است؛ بنابراين، هدايت را ميتوان به خدا، پيامبر و كتاب الهي نسبت داد؛ اما بايد توجه داشت كه اين سه در عرض يكديگر نيستند؛ بلكه پيامبر، كتاب و ديگر عواملي كه در اين مسير قرار ميگيرند، ابزار و مجراي هدايت الهياند؛ ازاينرو، اثربخشيِ همه بهدست خداست. اينگونه نيست كه پيامبر بتواند هركه را خود ميخواهد هدايت كند. گفتار و كردار پيامبر، آنگاه اثربخش است كه در دايرة خواست و ارادة الهي قرار بگيرد؛ وگرنه منشأ هيچ اثري نميتواند باشد. ازاينرو، در آيهاي ديگر چنين ميخوانيم: إِنَّك لَا تَهْدِي مَنْ أحْبَبْتَ وَلَكنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء... (قصص:56)؛ «تو نميتواني هركه را دوست داري هدايت كني؛ ولي خداوند هركه را بخواهد هدايت ميكند». اين حقيقت، درباره احدي استثنا نميپذيرد؛ اراده و قدرت هر انسان، امانتي است كه چند روزي ازجانب خداوند به او سپرده شده است و همين قدرت محدود و موقت نيز، نهتنها در حدوث و بقايش وابسته به ارادة خداست، بلكه همان هنگام كه اِعمال ميشود، اثربخشي آن نيز وابسته به ارادة خداست و اگر او نخواهد، اثر نميكند.
ج) نوشتن اعمال
در آيهاي از قرآن، خداوند، نويسندة اعمال بندگان معرفي شده است: وَاللّهُ يَكتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ (نساء:81)؛ «و خدا آنچه را شبانه در سر ميپرورند، مينويسد» و در آيهاي ديگر، فرستادگان الهي، نويسندگان اعمال قلمداد شدهاند: بَلَي وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكتُبُونَ (زخرف:80)؛ «آري؛ فرستادگان ما پيش آنان [حاضرند و سرّ و نجواي آنان را] مينويسند».
انطباق ضابطة كلي بر اين آيات نيز روشن است. خداوند، اعمال بندگان را ثبت و ضبط ميكند و اين كار را از مجراي فرشتگان مقرب الهي انجام ميدهد؛ يعني فرشتگان بهاذن خداوند و بهفرمان او، چنين كاري ميكنند.
هدف از استناد مكرر پديدهها به خدا
تكية قرآن بر اينكه خدا اين كارها را ميكند، براي اين است كه نوع مردم، تنها به عوامل طبيعي توجه دارند؛ ولي به مؤثر اصالي و استقلالي توجه ندارند. ميخواهد آن كسي را كه فراموش كردهايم، بهيادمان بياورد. مراد قرآن اين نيست كه وجود عوامل طبيعي يا تأثيرات آنها را نفي كند؛ بلكه ميخواهد بصيرتي در ما پديد آورد تا به جهان و عوامل تأثيرگذار آن، تنها بهچشم ابزار و مجاري كار بنگريم؛ ابزاري كه از خود هيچ استقلالي ندارند.
شخص مادي و ظاهربين، چشمش را به عوامل طبيعي محصور ميكند و عوامل فراطبيعي را كه بر او حاكماند و تسلط دارند، نميبيند؛ اما انساني كه بينش الهي يافته است، همه اينها را در طول ارادة الهي و وابسته به آن ميبيند. كوشش پيامبران بر اين است كه ما قدري چشم باز كنيم و پشت اين پرده را هم ببينيم و گمان نكنيم كه عوامل مؤثر، در سطح همين طبيعت محصور ميشوند. فراتر از اينها، عوامل و عوالمي است؛ نيروهايي است كه اينها، تجلياتي از آن نيروها و ابزارهايي در دست برخي از آن نيروهايند؛ نه اينكه اينها مستقلاً خود مؤثر باشند و چيز ديگري در كار نباشد. اگر قرآن بر اين نكته تأكيد ميكند كه خدا اين كارها را انجام ميدهد، براي اين است كه خدا را فراموش نكنيم. همه طبيعت را ميبينند، ولي خدا ميخواهد آن عواملي را كه ما توجه نداريم، بهيادمان بياورد.
ميگويد: چشمانت را باز كن و نگو تنها قلم مينويسد؛ آن دستي كه قلم را بهحركت
درميآورد و آن مغزي را كه فرمان ميدهد نيز ببين؛ آنگاه خود قضاوت كن كه كداميك از اينها نويسندة اصلي است؛ قلم، عضله، مغز و اعصاب، انسان، عضلة دست يا ...؟ اين مثالها نيز نميتوانند حقيقت امر را دربارة رابطه خدا با عوامل طبيعي كاملاً روشن كنند؛ زيرا اين رابطه بسيار عميقتر از اينهاست.(1) ... وَلِلّهِ الْمَثَلُ الأعْلَي... (نحل:60).
خلاصه اينكه، همه عوامل و پديدههاي مادي، طبيعي و ماوراي طبيعي، حقيقتاً تأثيرگذارند؛ اما از خود هيچ استقلالي ندارند؛ بلكه اصل وجود، ادامة هستي و تأثير همة آنها وابسته به ارادة خداوند است و به اندازهاي كه ارادة او تعلق گرفته، اثر خود را در طول تأثير خداوند اظهار ميكنند. بهشكل قانوني عام بايد گفت: هر رابطة سببي كه بين دو موجود برقرار باشد، آن رابطه در سطحي بالاتر از فهم ما، ميان خدا و آندو موجود برقرار است. خداست كه آن سبب را ايجاد ميكند و آن را واسطه قرار ميدهد تا تأثيرات ديگري در اين عالم تحقق يابد.
بدينترتيب، «فاعليت طولي» را ميتوان پاسخي كلي براي حل مشكل «رابطه خالقيت و ربوبيت مطلق خداوند با تأثير ساير عوامل» دانست.
توحيد افعالي و فاعليت انسان
پيشتر گفتيم كه قلمرو خالقيت خداوند، به اندازهاي گسترده است كه تمام پديدههاي عالم، ازجمله كارهاي اختياري انسانها را دربرميگيرد؛ اكنون به اين نكته اشاره ميكنيم كه استناد اين افعال به خداوند، موجب سلب اراده و اختيار انسان نميشود؛ زيرا چنانكه گفتيم، ارادة تكويني خداوند در سطحي فراتر از عوامل ديگر، كارگر است؛ بنابراين، تعارضي با آزادي و اختيار انسان ندارد. مشيّت تغييرناپذير خداوند بر اين قرار
1. وجود قلم نيازي به انسان ندارد؛ حتي اگر انسان هم نباشد، قلم هست؛ اما وجود اسباب مادي، افزون بر تأثير آنها، وابسته به ارادة خداوند متعال است.
گرفته است كه آدميان بتوانند بهارادة خود، راه خود را برگزينند و تنها با چنين زمينهاي، فرستادن پيامبران، و هدايت انسانها، پاداش صالحان و جزاي بدكاران معنا خواهد داشت. پس در اينجا نيز همان ضابطة كلي برقرار است.
خداوند با اعطاي اراده و اختيار به انسان، او را توانا كرده است كه در شرايطي محدود، بتواند كارهايي را انجام دهد؛ اما ارتباط فعل هرگز از مبدأ اصلي آن قطع نميشود. قرآن اين حقيقت را در قالبهاي گوناگوني بيان كرده است. ازنظر قرآن، هر كاري كه در عالم صورت ميگيرد و هر فعلي كه از بشر سر ميزند، منوط به اذن، مشيت و ارادة خداوند است؛ آيات فراواني بر اين مطلب دلالت دارند كه در مبحث فعل الهي به آنها خواهيم پرداخت.
خلاصه
1. ارتباط يك پديده با چند عامل، بهصورتهاي گوناگون تحقق مييابد:
الف) گاه چند عامل، اجزاي علت تامة تحقق يك پديدهاند. در اين قسم، آن پديده با اجتماع تمام عوامل تحقق مييابد و نبود يكي از عوامل، مساوي با پديد نيامدن آن است.
ب) گاه براي تحقق يك پديده، چند عامل وجود دارد كه هريك ميتواند جانشين عامل ديگر شود؛ دراينصورت، هرچند ممكن است پيدايش آن پديده را به چند عامل نسبت دهيم، ولي درحقيقت، يكي از عوامل در تحقق آن تأثير داشته است.
ج) گاه چند عامل در چند سطح در تحقق يك پديده مؤثرند؛ بدينترتيب كه يكي در ديگري اثر ميگذارد و دومي، اثر اولي را بهشكلي خاص به معلول منتقل ميكند؛ بدون اينكه پيوند آن اثر با عامل نخست قطع شود. قسم اخير، نمونههاي فراواني در امور اعتباري، طبيعي و ماوراي طبيعي دارد. تأثير خداوند و ساير عوامل طبيعي و ماوراي طبيعي در پيدايش پديدهها، از اين قسم است. تأثير اصلي و استقلالي از خداست و تأثير عوامل ديگر در شعاع تأثير خداوند و به اندازهاي است كه ارادة او تعلق گرفته است و اگر ارادة خدا برداشته شود، ديگر عوامل، بهمعناي واقعي هيچاند.
2. نمونهاي از تأثير طولي ارادة خداوند بر پديدههاي اين جهان را ميتوان در آياتي كه دريافت جانها را به خدا، ملكالموت و ديگر فرشتگان نسبت دادهاند، مشاهده كرد. ميان اين آيات تناقضي وجود ندارد. مؤثر حقيقي ارادة خداست كه در رأس همهچيز قرار دارد؛ ارادة او از راه ملكالموت جريان مييابد و ملكالموت نيز به فرشتگان زيردست خود فرمان ميدهد.
3. تأكيد قرآن بر اينكه خدا زنده ميكند، ميميراند، روزي ميدهد، شفا ميدهد و در يك كلمه، تمام كارها بهدست اوست، بهمعناي نفي عوامل طبيعي و ديگر عوامل نيست؛ بلكه براي ايجاد بينشي در ماست تا به جهان و عوامل تأثيرگذارِ آن، نه بهطور مستقل، بلكه تنها بهچشم ابزاري در دست خداوند بنگريم كه هستي و تأثير آنها بهارادة خداست.
4. استناد تمام پديدههاي جهان، ازجمله افعال اختياري انسان به خدا با اراده و اختيار انسان منافات ندارد؛ زيرا ارادة تكويني الهي در سطحي فراتر از عوامل ديگر كارگر است. مشيت و ارادة الهي بر اين قرار گرفته است كه آدميان بتوانند به ارادة خود راهشان را از ميان خوب و بد برگزينند و مستوجب پاداش يا عذاب شوند.
پرسشها
1. ارتباط يك پديده با چند عامل يا فاعل، به چند صورت ممكن است؟ توضيح دهيد.
2. فاعليت طولي را با ذكر مثال بيان كنيد.
3. تفاوت فاعليت خدا با ساير عوامل در چيست؟
4. نمونههايي از فاعليت طولي خدا را در قرآن بيان كنيد.
5. چگونه توحيد افعالي با فاعليت و اختيار انسان سازگار است؟
فعاليت تكميلي
با مراجعه به قرآن، دو نمونة ديگر از فاعليت طولي خداوند را بيان كنيد.
منابعي براي مطالعه بيشتر
1. جوادي آملي، عبدالله، توحيد در قرآن، ص439ـ479.
2. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص400ـ404؛ همان، ج8، ص197ـ198.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org