قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

فصل سوم

افعال خداوند

 

 

 

              درس دهم:‌ خلق و تدبير

              درس يازدهم:‌ توحيد افعالي و اصل عليت

              درس دوازدهم: فاعليت خدا و ساير موجودات

              درس سيزدهم: قدرت خدا و امور محال

              درس چهاردهم: قدرت خدا و افعال قبيح

              درس پانزدهم: سؤال نشدن از افعال الهي

              درس شانزدهم: هدف افعال الهي

              درس هفدهم: هدف آفرينش جهان و انسان

              درس هجدهم: مراتب فعل الهي (1)

              درس نوزدهم: مراتب فعل الهي (2)

 

 

 

 

انتظار مي‎رود دانش‌پژوه پس از فراگيري اين فصل بتواند:

1. حد شناخت انسان از افعال الهي را بيان كند؛

2. ديدگاه قرآن درباره اصل عليت و تأثير پديده‎هاي عالم را تبيين كند؛

3. چگونگي رابطه فاعليت خداوند و ساير علل مؤثر در عالم را توضيح دهد؛

4. دليل سر نزدن فعل قبيح و محال از خدا را، باوجود وسعت قدرت او، بيان كند؛

5. دليل عدم مؤاخذه از افعال الهي را تبيين كند.

 

 

 

 

درس دهم

خلق و تدبير

 

 

 

رابطه تدبير و آفرينش

شناخت افعال الهي

    شناخت حصولي

    شناخت حضوري

قلمرو خالقيت و تدبير

گسترة خالقيت و تدبير الهي در قرآن

 

 

 

 

انتظار مي‎رود دانش‌پژوه پس از فراگيري اين درس بتواند:

1. رابطه خلق و تدبير الهي را بيان كند؛

2. حد شناخت حصولي و حضوري افعال الهي را توضيح دهد؛

3. قلمرو خالقيت و تدبير خداوند را براساس آيات قرآن تبيين كند.

 

 

 

 

ألاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأمْرُ تَبَارَك اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِين (اعراف:54)؛ «آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير امور از آنِ اوست؛ فرخنده خدايي‌ است، خداوندگار جهانيان».

 

در مباحث گذشته بيان شد كه نصاب توحيد، توحيد در الوهيت است كه در شعار توحيد (لا اله الاّ الله) خلاصه مي‎شود و اين مرتبه از توحيد، مراتب پايين‌تري مانند توحيد در خالقيت و ربوبيت را در خود دارد. فعل الهي، شامل آفرينش موجودات و تدبير امور آنهاست؛ به‌عبارت‌ديگر، تمام كارهاي خداوند، در خلق و تدبير خلاصه مي‌شود؛ زيرا اين‌دو مفهوم، عام‌ترين مفاهيمي‌اند كه بر افعال الهي صدق مي‎كنند؛ ازاين‎رو، چنان‌كه پيش‌تر نيز يادآور شديم، نصاب توحيد، توحيد افعالي را نيز دربرمي‎گيرد.(1) هر مسلماني به‌اقتضاي توحيد افعالي، خدا را آفريننده و مدبر جهان مي‎داند و اين اعتقاد بايد به‌صورت اجمالي در وي باشد؛ ولي در مقام تفصيل، تحليل و تطبيق آن در موارد خاص، ابهام‌هايي پيش مي‌آيد و پرسش‌‌هاي مختلفي طرح مي‎شود كه مهم‌ترين آنها، چند مسئله زير است:

1. چه رابطه‌اي ميان خلق و تدبير عالم وجود دارد؟

2. تا چه اندازه مي‌توان افعال الهي (خلق و تدبير) را شناخت؟


1. ر.ك: درس نهم، رابطه نصاب توحيد با اقسام آن.

3. قلمرو خلق و تدبير خداوند تا كجاست؟

4. آيا پذيرش توحيد افعالي به‌معناي نفي اثرگذاري ديگر عوامل و مستلزم انكار اصل عليت است؟

5. چگونه آفرينش و تدبير فراگير خداوند با تأثير و عليت ساير موجودات جمع‌شدني‌اند؟

در اين درس، به بررسي سه پرسش نخست مي‎پردازيم و پاسخ پرسش‎هاي ديگر را به درس‌هاي بعدي وامي‌گذاريم.

رابطه تدبير و آفرينش

تمام كارهاي خداوند، مانند ‎آ‏‏فرينش انسان و جهان، روزي دادن به بندگان و هدايت آنها را مي‌توان در خلق و تدبير خلاصه كرد. خلق و تدبير نيز جداي از يكديگر نيستند؛ تدبير، درواقع نوعي آفرينش است؛ زيرا تدبير موجودات، تأمين نيازهاي آنها از راه آفرينش موجودات و تنظيم روابط جاري ميان آنهاست و اين امر، جز با آفرينش موجودات در نظامي يك‌پارچه و به‌هم‌پيوسته كه نياز اجزاي آن با يكديگر تأمين مي‌شود، ميسر نيست. ازاين‎رو، مي‌توان تدبير را آفرينش هماهنگ موجودات دانست؛ براي‌ نمونه، تدبيرِ روزي انسان به اين است كه خداوند با آفرينش انسان برروي زمين، براي او غذا و دستگاه گوارشي بيافريند كه بتواند آن را هضم كند و نيازهاي ضروري مادي‌اش را براي ادامة زندگي برآورده سازد. ما از آفرينش انسان، غذا و نسبت‌سنجي ميان اين آفريده‎ها، مفهوم رزق (روزي دادن) را انتزاع مي‎كنيم. بنابراين، همان كسي كه خالق است، مدبّر مخلوقات نيز است. هم‎بستگي ميان خالقيت و ربوبيت الهي، از برخي آيات قرآن نيز قابل استفاده است؛ براي نمونه، در آيه 62 سوره غافر در مقام بيان ربوبيت الهي، بر اين حقيقت تكيه شده كه خداوند، آفرينندة

همه‌چيز است:(1) ذَلِكمُ اللَّهُ رَبُّكمْ خَالِقُ كلِّ شَيْء؛ «اين است الله، خداوندگار شما، آفرينندة هرچيز».

شناخت افعال الهي

پس از اينكه كلي‎ترين مفاهيمي را كه بر كارهاي الهي قابل تطبيق است، شناختيم و رابطه آنها را دانستيم، اين پرسش قابل‎ طرح است كه انسان تا چه اندازه مي‌تواند كارهاي الهي را بشناسد و حقيقت آنها را درك كند. شايد در نگاه اول اين‌گونه به ذهن بيايد كه براي انسان امكان شناخت كامل حقيقت افعال خـداوند، به‌راحتي فـراهم است؛ زيرا دست‌كم برخي از افعال خداوند، مانند روزي دادن بندگان، اموري‌اند كه دائماً در زندگاني خود با آنها سروكار داريم؛ بنابراين، مي‌توانيم مصاديق عيني آنها را به‌دقت مشاهده كنيم و بشناسيم؛ ولي برخلاف اين تصور ابتدايي، ما حقيقت افعـال الهـي را نيز مانند ذات و صفات او نمي‌توانيم به‌طـور دقيق و كامل درك كنيم. اين سخن شـايد ابتدا به‌نظر سنگين بيايد، اما با اندكي توضيح، اين مطلب تصديق خواهد شد. در‎بارة شناخت افعال الهي، ذيل دو عنوانِ شناخت حصولي و حضوري، سخن خواهيم گفت.

1. شناخت حصولي

پيش از اين گفتيم كه شناخت هرچيز، گاهي بدون واسطه از راه علم حضوري و گاهـي به‌واسطة مفاهيمي كلي از راه علم حصولي صورت مي‎گيرد. درباره افعال خداوند نيز مانند ذات و صفات او، شناخت به دو نوع حصولي و حضوري قابل تحقق است. در شناخت مفهومي (حصوليِ) كارهاي خداوند بايد توجه داشت مفاهيمي كه ما درزمينه كارهاي خدا‌


1. آيات ديگري نيز در قرآن هست كه مي‌توان از آنها پيوند و جدايي‌ناپذيري خلقت و ربوبيت (تدبير) را استفاده كرد؛ مانند: انعام:102 و انبياء:56.

به‌كار مي‌بريم ـ مانند مفهوم خالقيت، رازقيت، عليت و فاعليت ـ مفاهيمي‌اند كه از مصاديق امكاني گرفته شده‌اند. ما عادتاً تنها رابطه ميان خود و اراده و افعال خود را به علم حضوري درك كرده‌ايم؛ اما رابطه خدا و جهان هستي (حقيقت فعل الهي) را از راه علم حضوري تجربه نكرده‌ايم؛ بنابراين، از اين راه شناختي درباره فعل الهي نداريم. ما نخست، چيزي را در خـودمان يافته‌ يا رابطـه‎اي را بين دو موجـود مـادي شناخته‌ايـم؛ سـپس از آن رابطه شناخته‌شده، مفهومي مي‌گيريم و آن را تعميم مي‌دهيم تا شامل كارهاي خدا هم بشود؛ براي نمونه، مفهوم «انجام كار» يا «ادارة‌ امور» را از مصاديق ممكن آن گرفته‌ايم؛ سپس همين مفاهيم را دربارة‌ خدا نيز به‌كار مي‌بريم. اين مفاهيم كه از رابطه انسان با محيط اطراف خود انتزاع شده‌اند، نشان از روابطي توأم با نقص‌ها و محدوديت‌هاي فراوان دارند؛ درصورتي‌كه كار خداوند از جنبه‌اي كه منسوب به اوست، از اين نقايص و محدوديت‌ها مبراست.(1) بنابراين، وقتي مي‌خواهيم اين مفاهيم را به خدا نسبت بدهيم، بايد جهات نقص و عدمي را كه شايسته مقام قدس الهي نيست، از آن حذف كـرده، فعل الهـي را از نقايص كارهـاي موجودات محدود تنزيه كنيم. براي وضوح بيشتر مطلب به اين مثال توجه شود: ما وقتي كاري مي‎كنيم، مثلاً توپي را به حركت درمي‌آوريم، از اندام‌هايمان كمك مي‌گيريم و انرژي مكانيكي را از دست يا پايمان به توپ منتقل مي‎كنيم. قطعاً كار خدا به‎وسيلة ابزارهاي مادي انجام نمي‌گيرد، اما به‌هرحال رابطه‌اي ميان فعل خداوند و خود او وجود دارد. همان‌گونه‌كه اگر ما با پا به توپ ضربه نمي‎زديم، حركت نمي‎كرد، اگر خدا هم براي انجام كاري اراده نمي‎كرد، جريان هستي ـ از كوچك‌ترين ذرات اتم تا بزرگ‌ترين كهكشان‌ها ـ پديد نمي‌آمد‌


1. در هر كار الهي، مانند آفرينش، مي‌توان دو جنبه را درنظر داشت؛ نفس آفرينش ازآن‌‌رو كه منسوب به خداوند است، از همه نواقص و محدوديت‌ها مبراست؛ بدين ‌معنا كه آفرينش خداوند كه فعل اوست، در زمان و مكان كه از لوازم ماده‌اند، صورت نمي‌گيرد و فراتر از قالب‌هاي محدود اين جهاني است؛ اما آ‏فريدگان خداوند كه حاصل فعل او‌يند، ممكن است موجودات مجرد يا مادي باشند و به‌هرصورت، محدوديت‌ها و لوازم خود را به‌دوش مي‌كشند.

و به گردش نمي‌افتاد. اما نمي‌دانيم چه رابطه‌اي ميان خداوند و كار او وجود دارد و كار خداوند چگونه است؛ چون نمونه‎اش را نديده‏ايم. وقتي درباره صفات الهي، برهان اقامه شد بر اينكه علم خدا اكتسابي نيست، براي ما پذيرفتني بود كه علمي باشد كه اكتسابي نباشد؛ اما آن، چه علمي است، نمي‎دانيم. از‌اين‌رو مي‎گفتيم: عالمٌ لا كعِلْمِنا؛ «او هم عالم است، اما نه مثل علم ما»؛(1) درمورد افعال هم عيناً همين مطلب صادق است. وقتي مي‎گوييم خدا كارگردان و تدبيركنندة جهان است، بايد بگوييم: نه مثل تدبير ما. اگر در اصطلاحات فلسفي و كلامي هم مي‌گوييم خدا علت جهان است يا علت‌العلل است، بايد اين قيد را اضافه كنيم كه: اما نه مثل عليت ما. آن ويژگي‌هايي كه در رابطه علت و معلولي بين پديده‌هاي جهان هست، هيچ‌گاه بين خدا و جهان نيست. آن نيز نوعي عليت است، اما نه از صنف عليت‌هايي كه ما با آنها سروكار داريم. عقل ما نمي‎تواند حقيقت و كنه آن رابطه را درك كند. همين اندازه مي‌تواند درك كند كه خدا علت جهان است؛ به اين معنا كه اگر خدا نبود، جهان هم نبود. البته اگر مي‌گوييم با عقل نمي‌توانيم حقيقت و كنه فعل الهي يا به‌عبارت‌ديگر، رابطه خدا را با مخلوقاتش درك كنيم، معنايش اين نيست كه عقل و فكر خود را تعطيل كنيم و هيچ‌گونه تفكر و انديشه‌اي را دربارة‌ افعال الهي روا ندانيم و تنها به گفتن «نمي‌دانم» بسنده كنيم. آن «نمي‎دانم» كه عالِم پس از ساليان دراز پژوهش و تحقيق مي‌گويد، غير از آن «نمي‎دانم» است كه يك جاهل در آغاز كار مي‌گويد؛ زيرا مي‌توانيم به‌كمك عقل خود پيش برويم و با كاوش‌هاي دقيق عقلي، تااندازه‌اي به‌واسطة مفاهيم كلي، از اين حقيقت آگاهي يابيم. اگر بخواهيم به‌زبان فلسفه، حقيقت عليت خداوند را بيان كنيم،


1. قرآن كريم در آيه شريفة لَيْسَ كمِثْلِهِ شَيْء (شوري:11) وجود هرگونه شباهتي را ميان خود و مخلوقاتش مطلقاً نفي كرده است؛ بنابراين، نمي‌توان ذات، صفات و حتي افعال خداوند را شبيه آفريده‌هايش دانست. در احاديث معصومان(عليهم السلام) نيز هرگونه تشبيه و تعيين كيفيت براي ذات، صفات و افعال الهي، نفي شده است. درباره فهرستي از اين احاديث، ر.ك: محمدبن‌علي‌بن‌بابويه قمي (شيخ صدوق)، التوحيد، با تصحيح و تعليق سيد هاشم حسيني طهراني، ص471، 473 و ص440 سطر 3 و 4.

بايد بگوييم عليت خداوند براي جهان و موجودات آن، افاضة وجود به‌معناي دقيق كلمه است؛ بدين‌ معنا كه وجود تمام موجودات اين عالم، اعم از معلول‌هاي مادي و غيرمادي و علت‌هاي آنها، عين ربط به وجود خداوند است و ساير علت‌ها به‌منزلة مجاري فيض وجودند كه با اختلاف مراتبي كه دارند، نقش وسايط را بين سرچشمة اصلي وجود و ديگر مخلوقات، ايفا مي‌كنند.(1) به‌هرصورت، اين سنخ از معرفت، معرفتي كلي و عقلي است و با آن، هرگز نمي‎توان به كنه و حقيقت موضوع دست يافت؛ اما تاجايي‌كه مي‌توان، بايد تلاش كرد و معرفت عقلاني خود را دراين‎باره افزود. قرآن نيز در اين راه راهنمايي مي‎فرمايد.

قرآن كريم در موارد گوناگون، چگونگي رابطه خدا با خلق را با عبارت‌هاي گوناگوني بيان كرده است و با دقت در اين بيانات مي‌توان معرفت خود را درباره چگونگي فعل خداوند و فاعليت او بالا برد. در اينجا همين اندازه اشاره مي‌كنيم كه ازنظر قرآن، آفرينش تمام جهان و بقاي آن، منوط به اذن، مشيت، اراده، تقدير و قضاي الهي است و هيچ‌چيز در عالم، خارج از اين روابط تحقق نمي‌يابد.(2)

2. شناخت حضوري

دانستيم كه انسان با عقل خود راهي به درك مستقيم و بي‌واسطة حقيقت فعل الهي ندارد؛ چنان‌كه با عقل به حقيقت ذات و صفات الهي نيز نمي‎توان راه يافت. رسيدن به چنين معرفتي، تنها از راه معرفت شهودي و حضوري امكان‎پذير است. اگر كسي بتواند به لطف و عنايت الهي به اين معرفت دست يابد، مي‌تواند درحد ظرفيت وجودي خود، حقيقت فعل الهي (آفرينش و تدبير) را درك كند؛ اما آيا خداوند چنين معرفتي را در اختيار كسي قرار داده است؟


1. ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، آموزش فلسفه، ج2، درس شصت و چهار، ص390، 391.

2. در درس هجدهم و نوزدهم، در‌اين‌باره سخن خواهيم گفت.

هرچند با قاطعيت نمي‎توان ديدگاه قرآن را دراين‎باره بيان كرد، اما شايد درخواست حضرت ابراهيم(عليه السلام) از خداوند براي ديدن چگونگي زنده كردن مردگان، ناظر به چنين شهودي باشد؛ آنجا كه قرآن كريم از زبان آن حضرت مي‌فرمايد: رَبِّ أرِنِي كيْفَ تُحْيِـي الْمَوْتَي (بقره:260)؛ «خدايا به من نشان بده كه چگونه مردگان را زنده مي‌كني». يك برداشت سطحي از اين آيه، اين است كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) مي‌خواست ببيند چگونه يك مرده زنده مي‎شود؛ چون اثر ديدن بر دل بيشتر است؛ اما مرحوم علامه طباطباييقدس‌سره به نكتة دقيقي در آيه اشاره دارد و مي‌فرمايد: حضرت ابراهيم(عليه السلام) نگفت: «خدايا به من نشان بده كه چگونه مردگان زنده مي‎شوند»؛ بلكه عرض كرد: «خدايا به من نشان بده كه تو چگونه مردگان را زنده مي‌كني»؛ يعني مي‌خواست چگونگي احياي الهي را ببيند و آن رابطه حقيقي ميان خدا و خلقش را در زنده كردن مردگان مشاهده كند؛ نه چگونگي زنده شدن مردگان را؛ به‌عبارت‌ديگر، مي‎خواست مصداق كار خدا را بيابد. همان كه همه دلشان مي‌خواهد ببينند تا بدانند كه خدا چه كار مي‌كند كه اين عالم به وجود مي‌آيد و جريان هستي به گردش مي‌افتد و اداره مي‌شود؛ رابطه خدا با خلق چگونه است. خداي متعال دستور داد كه چهار پرنده را بگير و سر ببر؛ اجزاي بدنشان را با‌هم مخلوط كن؛ سپس آنها را به چهار قسمت كن و هركدام را سر كوهي بگذار؛ سپس آنها را به‌سوي خود بخوان؛ آن‌گاه مي‌بيني كه چگونه اينها زنده مي‌شوند. درواقع، حضرت ابراهيم(عليه السلام) مجراي احياي الهي قرار گرفت و ارادة خداوند بر زنده شدن آن چند پرنده، از مجراي ارادة حضرت ابراهيم(عليه السلام) تحقق يافت؛ ازاين‌رو، ديد كه چگونه اين اراده اثر مي‌كند.(1) اگر چنين معرفتي نصيب كسي شود، آن‌گاه به اندازه ظرفيت خود، حقيقت فعل خدا را هم خواهد يافت.


1. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص366ـ368، ذيل همين آيه شريفه.

قلمرو خالقيت و تدبير

هر موحدي پيدايش مادة‎ اولية‎ جهان و تدبير كلي عالم را به خدا نسبت مي‎دهد؛ اما آيا پديده‎هاي جزئي كه براثر تغيير و تحولات اجزاي جهان پيدا مي‌شود نيز، در قلمرو آفرينش و تدبير خداست يا اينكه آفرينش و تدبير الهي، به آفرينش اصل عالم و تدبير كلي آن منحصر مي‎شود؟ مثلاً هر انسان موحدي اعتقاد دارد كه خداوند، خورشيد را آفريده و به آن گرمي و حرارت بخشيده است؛ اما آيا مي‌توان تمام پديده‎هايي را هم كه براثر تابش نور خورشيد به وجـود مي‎آيند ـ مانند رويش و رشد گياهان ـ كار خدا دانست؟ دربارة‎ آفرينش انسان نيز مي‌توان اين پرسش را مطرح كرد كه آيا تنها آفرينش آدم ابوالبشر به‌دست خدا صورت گرفته است و بني‌آدم، بدون دخالت خدا، براثر مجموعه‎اي از فعل‌وانفعالات طبيعي پديدار شده‎اند يا اينكه آفرينش ابناي بشر را نيز بايد ازجانب خدا دانست؟ بنابر فرض اخير، آيا افعال اختياري انسان را نيز مي‌توان به خدا نسبت داد؟

هرچند اين مسئله با كندوكاو در مفهوم «توحيد در خالقيت و ربوبيت» حل‌شدني است و اگر كسي يگانگي خالق و رب را بپذيرد، مي‌تواند به پاسخ آن برسد؛ ولي اين‌گونه نيست كه همه مردم با توجه به مفهوم توحيد، قادر به حلّ آن باشند. درميان عامة‎ مردم، تصورات و عقايد مختلفي دراين‌باره وجود دارد.(1) دانشمندان نيز ديدگاه‎هاي مختلفي دراين‎باره مطرح كرده‎اند. برخي معتقدند منظور از اينكه مي‌گوييم: «خدا همه‌چيز را آفريده است»، اين است كه خداوند، ماده نخستين جهان را آفريده و اين‌


1. برخي از افراد سطحي‌نگر ـ گذشته‌از آفرينش و تدبير نخستين جهـان ـ در تكوينيات، فقط كارهاي خارق‌العاده را به خـدا نسبت مي‌دهند ـ مانند كارهاي خـارق‌العاده‎اي كه گاهي با عنايت ويژة خداوند به‌منظـور تأييد پيامبران انجام مي‌شود ـ ؛ ولي ساير پديده‌هاي عادي را تنها به علل عادي و طبيعي آنها منسوب مي‌كنند و نقشي براي خدا در تحقق آنها نمي‌بينند. برخي از ايشان، قدري در قلمرو خالقيت و تدبير الهي توسعه مي‌دهند و پديده‌هايي مانند سيل و زلزله و... را كه علت آنها را نمي‌شناسند نيز ازجانب خدا مي‌دانند!

ماده با ديناميزم(1) خود تمام پديده‎هاي بعدي را به وجود آورده است؛ بنابراين، پس از تحقق مادة‎ عالم، نيازي به وجود خدا نيست! صاحب‌نظران اديان توحيدي نيز دراين‌باره ديدگاه‌هاي مختلفي ابراز داشته‌اند.(2) ببينيم نظر قرآن دراين‌زمينه چيست.


1. ديناميزم (Dynamism)، در اينجا به‌معناي نيروي ذاتي و پويايي دروني است. اين واژه نامي براي نظام (System)، نظريه (Theory) يا آموزه‌اي (Doctrine) فلسفي است كه در پي تبيين پديده‌هاي جهان (Phenomena of The Universe) براساس انرژي يا نيرويي پايدار يا دروني (Immanent Force or Energy) است (The Oxford English Dictionary, vol. III, p. 736 re)؛ به‌عبارت‌ديگر، ديناميزم نظريه‌اي است كه در آن، تمام پديده‌هاي طبيعي، ازجمله خود ماده (Material) تبلور نيرو قلمداد مي‌شوند. بااينكه معمولاً بنيان‌گذار اين نظريه را راجر بُسكويچ (Rudjer Boscovich) مي‌دانند، ولي انديشة آن، ريشه در تلاش‌هاي علمي و فلسفي نيوتن و لايب‌نيتس دارد (ر.ك: re ,Edwards ، Paul؛ The Encyclopedia of philosophy ؛ vol. II؛ p. 444.) اين نظريه يا مكتب كه به «اصالت پويايي» نيز ترجمه شده و نمونة آن مكتب فلسفي لايب‌نيتس است، دربرابر مكتب مكانيسم (mechanism) دكارت قرار دارد (ر.ك: جميل صليبا، المعجم الفلسفي، ج1، ص574ـ575).

2. دانشمندان مسلمان از ديرباز درباره اين مسئله بحث كرده‎اند. دراين‌ميان، اشاعره معتقدند تمام كارهايي كه در عالم تحقق پيدا مي‎كنند، ازجمله كارهاي انسان‎ها و آثاري كه به‌ظاهر بر آنها مترتب مي‎شوند، همه را خدا مي‌آفريند (ر.ك: شيخ‌ابوالحسن اشعري، الابانة عن اصول الديانة، ص20؛ همو، مقالات الاسلاميين واختلاف المصلين، ج1، ص291). بنابر اين نظريه، ديگران، حقيقتاً هيچ تأثيري در عالم ندارند و نسبت دادن افعال به غيرخدا، نوعي مجازگويي است. ايشان دراين‌باره كه چرا با يك فعل خاص، هميشه يك اثر خاص پيدا مي‎شود، مي‎گويند: عادت الهي بر اين جاري شده است كه پس از افعال خاص، آثاري خاص به وجود بيايد؛ مثلاً عادت خدا بر اين جاري شده است كه با افروختن آتش، حرارت توليد شود؛ وگرنه آتش از خود حرارتي ندارد و تمام‌ آثار، مستقيماً ازجانب خداست. درباره افعال اختياري انسان نيز مي‎گويند: خدا ارادة‎ انسان را ايجاد مي‎كند و فعل خارجي را نيز كه به‌ظاهر مترتب بر آن است، خدا ايجاد مي‎كند؛ منتها عادت الهي بر اين جاري شده است كه هم‌زمان با ايجاد ارادة‎ خاص در انسان، فعل خاصي را در خارج ايجاد كند. دربرابر، معتزله معتقدند فاعل‌ها در فاعليت خودشان مستقل‌اند؛ مثلاً آتش را خدا ايجاد مي‎كند؛ اما حرارت و سوزاندن، از خود آتش است (ر.ك: محمد‌بن‌عبدالكريم شهرستاني، الملل والنحل، ج1، ص45). طبعاً هردو دسته دلايلي دارند كه مجال طرح آنها نيست. دانشمندان شيعه با استفاده از آموزه‌هاي اهل‌بيت(عليهم السلام) مشرب ديگري برگزيده‌اند كه به «امرٌ بين الامرين» معروف است. حاصل اين ديدگاه به‌طور اجمال اين است كه نسبت فعل به فاعل‌هايي غير از خداوند (فاعل‌هاي طبيعي و ماورايي)، حقيقي است؛ ولي اين نسبت، مانع از نسبت اين افعال در درجه‎اي عالي‎تر به خداوند متعال نمي‎شود؛ به‌ديگرسخن، در اين عالم فاعل‎هايي طولي وجود دارد كه هركدام فوق ديگري است. بنابراين، فعل، هم با فاعل مباشر نسبت حقيقي دارد و هم با خدا. تفاوت سطح فاعليت خداوند با ديگر موجودات در اين است كه هستي تمام موجودات و آثار آنها، وابسته به ارادة‎ خداوند متعال است و اگر ارادة‎ حق‌تعالي برداشته شود، ديگران به‌معناي واقعي هيچ‎اند؛ اما ارادة‎ خداوند متعال كه از ذات اقدس الهي سرچشمه مي‎گيرد، به هيچ‌چيز ديگري وابسته نيست. افعال انساني هم اين‌گونه‌اند؛ حتي افعال اختياري انسان كه حقيقتاً فعل خود اويند، در مرتبه‎اي عالي‎تر وابسته به ارادة‎ الهي‌اند و اگر مشيت و ارادة خداوند نباشد، كاري از كسي سر نمي‎زند. دربارة‎ نسبت فاعل‎هاي مختلفِ مؤثر در يك پديده، در درس‌هاي آينده توضيح بيشتري خواهيم داد.

درباره تدبير خداوند نيز اين پرسش پيش مي‎آيد كه آيا خداوند پس از آفرينش جهان و برقراري نظم ميان اجزاي آن، جهان را به‌حال خود رها كرد تا با همان نظم ويژه به مسير خود ادامه دهد؛ درست مانند ساعت‌سازي كه اجزاي ساعت و چرخ‌دنده‌هاي آن را چنان منظم مي‌كند كه وقتي ساعت را كوك مي‌كنند، مدت‌ها بدون دخالت او به ‌كار خود ادامه مي‌دهد يا اينكه تمام حوادث و موجودات جهان، پيوسته نيازمند تدبير خدايند و ربوبيت او همه پديده‌ها را در طول زمان و در پهنة مكان دربرمي‌گيرد؟ درباره اين مسئله نيز صاحب‌نظران اديان توحيدي ديدگاه‌هاي متفاوتي ابراز كرده‌اند كه جاي طرح آنها نيست.(1) ما درصدد جست‌وجوي پاسخ اين پرسش از قرآن هستيم.

گسترة خالقيت و تدبير الهي در قرآن

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت: ازنظر قرآن، خالقيت و ربوبيت خداوند در تمام اجزا و پديده‌هاي عالم جريان دارد. آيات بيانگر اين حقيقت را مي‌توان به دو دستة كلي تقسيم كرد:


1. شايد شنيده باشيد كه بين دو نفر از دانشمندان اروپايي كه هردو نيز موحد بودند، درباره تفسير ربوبيت الهي و قلمرو خالقيت او درخصوص جهان، گفت‌وگوهايي بود. يكي از آنها فيلسوف، رياضي‌دان و فيزيك‌دان فرانسوي در عصر رنسانس، رنه دكارت (1596ـ1650م) و ديگري، نويسنده، فيلسوف، طبيعـي‌دان و مهندس فرانسـوي معاصر وي، بلـز پاسـكال (1623ـ1662م) بود. دكارت، مكانيزم جهـان را ‌چنان مستقل و دقيق بيان مي‌كرد كه گـويي ديگـر احتياجي به تأثير خدا ندارد. در نگاه او، اين جهان در آغاز براي حركت، تنها نياز به يك تلنگر خدا داشت و خدا فقط محرك اول جهان است. پاسكال كه روح عرفاني و معنوي‌اش قوي‌تر بود، دكارت را متهم كرد به اينكه براساس اعتقاد دكارت، ديگر ما براي تدبير جهان و بقاي آن نياز به خداوند نداريم؛ كار خدا فقط يك تلنگر زدن بوده و بس! البته برخي از دانشمندان، انتقاد پاسكال از دكارت را اغراق‌آميز و مبتني‌بر تصوري نادرست از ديدگاه دكارت درباره حركت جهان و محرك اول دانسته‌اند. به‌گفتة ايشان، نظام طبيعت و توالي و تعاقبي كه دكارت به قوانين طبيعت نسبت مي‌دهد، همه متكي‌بر خلاقيت هميشگي خداوند است و در يك كلمه، از نگاه دكارت، حفظ و بقاي عالم، مساوي و مساوق با خلق مدام است و عالم در هر وجهِ مثبت و محصلي و در هر آن، نيازمند خداوند است (ر.ك: فردريك كاپلستون، تاريخ فلسفه، ج4 (از دكارت تا لايب‌نيتس)، ترجمه غلام‌رضا اعواني، ص168ـ173؛ همان، ص205ـ206؛

1. دستة اول، آياتي كه به‌طوركلي همه‌چيز را آفريدة خدا و در قلمرو تدبير الهي مي‌دانند. قرآن دراين‌باره به‌صراحت مي‎فرمايد: خدا همه‌چيز را آفريده است؛ براي نمونه، به آيات زير توجه كنيد:

وَخَلَقَ كلَّ شَيْء (انعام:101 و فرقان:2)؛ «و خدا هرچيزي را آفريده است».

قُلِ اللّهُ خَالِقُ كلِّ شَيْء (رعد:16)؛ «بگو خداوند آفرينندة هرچيزي است».

ذَلِكمُ اللَّهُ رَبُّكمْ خَالِقُ كلِّ شَيْء (غافر:62)؛ «اين است الله، خداوندگار شما، آفرينندة هرچيز».

درخصوص تدبير هم آيات قرآن دلالت بر اين دارد كه هرجا مسئله تدبير و اراده مطرح است، تدبير و ربوبيت الهي نيز حضور دارد. برخي از اين آيات بدين قرارند:

يُدَبِّرُ الأمْر (يونس:3، رعد:2 و سجده:5)؛ «خدا همه امور را تدبير مي‌كند».(1)

بَل لِّلّهِ الأمْرُ جَمِيعًا (رعد:31)؛ «بلكه تدبير همه امور، تنها از آنِ خداست».(2)

ألاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأمْرُ تَبَارَك اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِين(3) (اعراف:54)؛ «آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير امور از آنِ اوست؛ فرخنده خدايي است، خداوندگار جهانيان».

از مجموع اين آيات به‌دست مي‌آيد كه خالقيت و ربوبيت خدا، در تمام شئون هستي جريان دارند.

2. دستة دوم، آياتي‌اند كه پديده‌هاي جهان هستي را به‌تفصيل ذكر مي‎كنند و مي‎گويند، خداست كه اين كارها را انجام مي‌دهد. اين آيات برحسب موضوع خود، به چند دسته قابل تقسيم‌اند. براي نمونه، به چند آيه اشاره مي‌كنيم:


1. اطلاق «يُدَبِّرُ الأَمْرَ» اقتضا مي‌كند كه تدبير همه امور به‌دست خدا باشد.

2. تقديم جار و مجرور در اين آيه و آيه بعد، مفيد حصر است؛ يعني تدبير امور، تنها به‌دست خداست.

3. تعبير «رَبُّ الْعَالَمِينَ» در اين آيه شريفه، صفت يا بدل بيان براي الله است و به‌دليل مضمون جملة قبل (منحصر بودن آفرينش و تدبير در خداوند)، اشعار دارد؛ يعني چون همه‌چيز تحت پوشش ربوبيت او قرار دارد، هم آفرينش از اوست و هم تدبير به‌دست اوست.

آفرينش جهان و پديده‌هاي طبيعي

خداوند درباره جهان و پديده‌هاي طبيعي آن مي‌فرمايد: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْك الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء فَأحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَيْنَ السَّمَاء وَالأرْضِ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُون (بقره:164)؛ «به‌راستي در آفرينش آسمان‌ها و زمين و در پي يكديگر آمدن شب و روز و كشتي‌هايي كه در دريا روان‌اند با آنچه به مردم سود مي‏رساند و [همچنين] آبي كه خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمين را پس از مردنش زنده گردانيده و در آن، هرگونه جنبنده‏اي را پراكنده كرده است و [نيز در] گردانيدن بادها و ابري كه ميان آسمان و زمين رام شده است، براي گروهي كه مي‏انديشند، واقعاً نشانه‏هايي [گويا] وجود دارد». درباره ساده‌ترين امور، مانند شكافته شدن پوست دانه و برآمدن گياه مي‌فرمايد: إِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَي يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذَلِكمُ اللّه (انعام:95)؛ «خداوند، شكافندة دانه و هسته است؛ زنده را از [دل] مرده بيرون مي‌كشد و مرده را از زنده بيرون مي‌كشد، اين است خدا».

روزي دادن بندگان

وسعت روزي و تنگ‌دستي به عوامل مختلفي بستگي دارد كه در قرآن به برخي از آنها اشاره شده است. درعين‌حال، قرآن درباره روزي انسان مي‎فرمايد: اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكلِّ شَيْءٍ عَلِيم (رعد:62)؛ «خداوند روزي هر بنده‌اي را كه بخواهد، فراوان مي‌سازد و بر هركه خواهد، تنگ مي‌گيرد».

امور معنوي (هدايت و گمراهي)

هدايت و گمراهي انسان‌ها نيز عوامل مختلفي دارد. از‌نظر قرآن، سلسله‌جنبان هستي،

خداست و همه امور، ازجمله امور معنوي و هدايت و گمراهي، به او بازمي‌گردند. قرآن دراين‌باره مي‌فرمايد: وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكمْ أمَّةً وَاحِدَةً وَلكن يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَلَتُسْألُنَّ عَمَّا كنتُمْ تَعْمَلُونَ (نحل:‌93)؛ «و اگر خدا مي‏خواست، قطعاً شما را [به‌ارادة خلل‌ناپذير خود] امتي واحد قرار مي‏داد؛ ولي هركه را بخواهد گمراه و هركه را بخواهد هدايت مي‏كند و از آنچه انجام مي‏داديد، حتماً سؤال خواهيد شد».(1)

كارهاي اختياري

در كارهاي اختياري انسان نيز خلق و تدبير الهي حضور دارد: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـكنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـكنَّ اللّهَ رَمَي وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (انفال:‌17)؛ «و شما آنان را نكشتيد؛ بلكه خدا آنان را كشت و چون [ريگ به‌سوي آنان] افكندي، تو نيفكندي؛ بلكه خدا افكند. [آري خدا چنين كرد تا كافران را مغلوب كند] و بدين‌وسيله، مؤمنان را به آزمايشي نيكو بيازمايد؛ قطعاً خدا شنواي داناست».(2)

خداوند در اين آيه شريفه، در همان حال كه «رمي» را كار پيامبر(صلى الله عليه وآله) مي‎داند، آن را به‌خود نسبت مي‌دهد. اين مطلب افزون بر تأكيد بر شرافت اين عمل، مي‌تواند تذكاري بر توحيد افعالي باشد؛ يعني مسلمانان بايد به مصداق آيه شريفة وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِند


1. «لو» در اين آيه شريفه، امتناعيه و مفيد اين معناست كه خداوند هرگز نخواسته است كه به‌‌اجبار، شما را هدايت كند؛ بلكه اساس هدايت بر اختيار است؛ بنابراين، هر انساني مسئول اعمال خود است و بايد پاسخ‌گوي ريز و درشت كارهاي خود باشد. در‌عين‌حال، اين نكته بايد هميشه به انسان گوشزد شود كه رسيدن به هر هدايتي، ازجانب خدا و به‌توفيق اوست. از‌سوي‌ديگر، نافرماني خدا و انحراف از مسير هدايت نيز فرار از مشيت او نيست؛ زيرا محال است امري، خواه در حوزه كارهاي اختياري انسان و خواه غير آن، بي‌اذن، مشيت و ارادة الهي تحقق يابد.

2. در شأن نزول اين آيه شريفه آمده است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در بحبوحة جنگ بدر، مشتي شن‌ريزه به‌دست گرفت و به‌سوي كفار پاشيد و به‌فرمان الهي، آن شن‌ريزه‌ها به‌سختي به چهرة كفار نواخته شد و همين امر، سرانجام موجب شكست آنها شد (ر.ك: ابوعلي فضل‌بن‌حسن طبرسي، مجمع‌‌ البيان، ج3ـ4، ص814؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج19، ص287، باب 10، روايت 33).

اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكيمِ (آل‌ عمران:‌126)، پيروزي خود و شكست مشركان را مانند هر واقعه ديگر، ازجانب خدا بدانند تا در اين مرحله، دچار عجب و غرور نشوند.

با توجه به اين آيات، مي‌توان گفت كه از ديدگاه قرآن، تمام پديده‌هاي هستي وابسته به خدايند و هيچ موجودي در هيچ زمان، مكان و جهتي از خدا بي‌نياز نيست. اعتقاد به توحيد افعالي و فراگيري آفرينش و تدبير الهي، حتي در جزئي‌ترين امور مادي و معنوي و حتي در كارهاي اختياري انسان، پرسش‌هاي مهمي را برمي‌انگيزانَد؛ ازجمله اينكه آيا اعتقاد به حضور اراده و تدبير خداوند در همه كارهاي جهان، به‌معناي نفي تأثير علل و عوامل مادي و معنوي از‌يك‌سو و انكار اراده و اختيار انسان (اعتقاد به جبر) از‌سوي‌ديگر نيست؟

بي‌ترديد، تأثير علل و عوامل مادي و غير‌مادي در مجموعه جهان هستي، مورد تأييد قرآن است و مصاديق فراواني از علل شناخته‌شده و ناشناختة مؤثر در پديده‌هاي عالم، در قرآن بيان شده است. از‌سوي‌ديگر، نفي اراده و اختيار انسان و اعتقاد به جبر، با فلسفة ارسال پيامبران، نزول كتب آسماني، تشريع قوانين الهي و نيز با مسئول بودن انسان و حسابرسي به اعمال او كاملاً ناسازگار است. بنابراين، آيات بيانگر توحيد افعالي، مسلماً نافي اين اصول نيستند؛ اما اينكه چگونه مي‌توان ميان توحيد افعالي و انتساب همه كارها به خداوند، با انتساب آنها به ساير عوامل اثرگذار و اعتقاد به اراده و اختيار در انسان سازگاري برقرار كرد، در درس آينده توضيح خواهيم داد.

خلاصه

1. تدبير مخلوقات به‌معناي آفرينش هماهنگ آنها‌ست؛ از‌اين‌رو، قرآن كريم در مقام بيان توحيد ربوبي، بر فراگيري آفرينش الهي تكيه كرده است.

2. شناخت حقيقت افعال الهي، مانند ذات و صفات او، از راه علم حصولي ميسر نيست. مفاهيمي مانند «انجام كار» و «اداره امور» را كه مي‎شناسيم، از مصاديق محدود آن گرفته‌ايم؛ از‌اين‌رو، هنگام نسبت دادن اين مفاهيم به خداوند، بايد جهات نقص و عدمي را از آن حذف كرد و به خدا نسبت داد.

3. حقيقت افعال الهي از راه علم شهودي و حضوري، تنها به‌عنايت ويژة الهي قابل شناخت است. شايد آيه شريفة رَبِّ أرِنِي كيْفَ تُحْيِـي الْمَوْتَي (بقره:‌260)، ناظر به چنين شهودي باشد؛ با اين توضيح كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) از خدا خواست تا به او نشان دهد كه او چگونه مردگان را زنده مي‎كند و خداوند نيز فعل خود را از مجراي ارادة حضرت ابراهيم(عليه السلام) محقق ساخت تا آن حضرت، خود مستقيماً شاهد اين احيا باشد.

4. خالقيت و ربوبيت خداوند از ديدگاه قرآن، در همه اجزا و پديده‌هاي عالم جريان دارد. آيات بيانگر اين حقيقت را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد. دستة اول، آياتي‌اند كه به‌صورت كلي همه‌چيز را در قلمرو آفرينش و تدبير خداوند مي‎دانند؛ مانند انعام:‌101؛ رعد:‌16، ‌31 و اعراف:‌54. و دستة دوم، آياتي كه انواعي از پديده‌هاي جهان هستي را ذكر مي‌كنند و مي‌گويند: خداست كه اين كارها را انجام مي‌دهد؛ مانند انعام:‌95؛ رعد:‌62؛ نحل:‌93؛ و انفال:‌17.

5. اعتقاد به توحيد افعالي و حضور اراده و تدبير الهي در تمام پديده‎هاي عالم، به‌معناي نفي تأثير ديگر علل و عوامل، ازجمله اراده و اختيار انسان نيست. قرآن كريم پديده‎هاي عالم را در يك سطح، به عوامل طبيعي و در سطوح ديگر، به عوامل ديگري مانند فرشتگان و درنهايت، به خدا نسبت داده است.

پرسش‌ها

1. معناي تدبير الهي و رابطه آن با خالقيت خداوند چيست؟

2. چرا نمي‌توانيم حقيقت فعل الهي را كاملاً درك كنيم؟

3. حقيقت افعال الهي چگونه قابل درك است؟ با ذكر آيه‌اي درباره آن توضيح دهيد.

4. قلمرو آفرينش و تدبير الهي تا كجاست؟ پس از اشاره به ديدگاه دانشمندان دراين‌زمينه، ديدگاه قرآن را بيان كنيد.

5. آيا پذيرش فراگيري آفرينش و تدبير الهي، به‌معناي نفي تأثير ديگر عوامل و سلب اراده و اختيار انسان است؟

فعاليت تكميلي

قرايني را كه مرحوم علامه در مدعاي خود درباره تفسير رَبِّ أرِنِي كيْفَ تُحْيِـي الْمَوْتَي ارائه كرده‌‎اند، به‌شكل منظم بيان كنيد.

منابعي براي مطالعه بيشتر

جوادي آملي، عبدالله، توحيد در قرآن، فصل سوم، توحيد افعالي، ص426ـ432.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org