- جلسه اول؛ دلبستگی به دنیا؛ ريشه همه انحرافات
- جلسه دوم؛ عوامل فتنه (1)
- جلسه سوم؛ عوامل فتنه (2)
- جلسه چهارم؛ بدعتگذاري نتيجه تبعيت از هواي نفس
- جلسه پنجم؛ نقش شیطان در انحرافات
- جلسه ششم؛هوای نفس؛ اصلیترین عامل انحراف
- جلسه هفتم؛ هوای نفس مذموم يا مطلوب؟
- جلسه هشتم؛ ملاک ارزشیابی کارها
- جلسه نهم؛ مراتب ارزش کارها
- جلسه دهم؛ دنیا؛ مطلوب و مذموم
- جلسه یازدهم؛ اصالت آخرت و ابزاربودن دنيا
- جلسه دوازدهم؛ نگاه ابزاری به دنیا
- جلسه سیزدهم؛ دنیا و آخرت
- جلسه چهاردهم؛ از آخرتباوري تا آخرتطلبي
- جلسه پانزدهم؛ چگونه از شر دنیا راحت بشویم؟!
- جلسه شانزدهم؛ کشتزار دنیا
- جلسه هفدهم؛ امکان جمع دنیا و آخرت
- جلسه هجدهم؛ شیطانشناسی
- جلسه نوزدهم؛ شیطانشناسی (2)
- جلسه بيستم؛ مهار هواي نفس
- جلسه بيستويکم؛ ضرورت ايمان براي مهار نفس
- جلسه بيستودوم؛ هواپرستي؛ ريشه انحراف و سقوط
- جلسه بيستوسوم؛ هواپرستی؛ ریشه فساد و افساد
- جلسه بيستوچهارم؛ چگونه بر هوای نفس غالب شویم؟
- جلسه بيستوپنجم؛ درجات و پيامدهاي متابعت و مخالفت با هوای نفس
- جلسه بيستوششم؛ دنيا براي آخرت
- جلسه بيستوهفتم؛ نسبت ميان دنیا و آخرت
- جلسه بیستوهشتم؛ دنيا؛ خانهاي در محاصره بلاها
- جلسه بيستونهم؛ نعمتها و بلاها؛ وسیله امتحان
- جلسه سيام؛ دنیا در روايات اهلبيت عليهمالسلام
- جلسه سيويکم؛ آثار حب دنیا در نگاه روایات ائمه علیهمالسلام
- جلسه سيودوم؛ حقارت دنیا
- جلسه سيوسوم؛ دنیا شبيه چيست؟
- جلسه سيوچهارم؛ تشبيهات و تمثلات دنیا و آخرت در روايات اهل بيتعليهمالسلام
- جلسه سيوپنجم؛ سیره انبیا در بهرهمندي از دنیا
- جلسه سيوششم؛ سیره امیرمؤمنانعلیهالسلام در بهرهمندی از دنیا
- جلسه سيوهفتم؛ دنیا در کلام امیرمؤمنانعلیهالسلام
- جلسه سيوهشتم؛ اختلاف وظايف در بهرهمندي از دنیا
- جلسه سيونهم؛ زهد؛ کلید همه خوبیها
- جلسه چهلم؛ جمعبندي مباحث درباره حب دنیا
- جلسه چهلويکم؛نیت؛ رکن ارزش در فلسفه اخلاق الهی
- جلسه چهلودوم؛ عرصههای فریب شیطان
- جلسه چهلوسوم؛
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برایدریافتاینفایلصوتیاینجاراکلیککنید | 12.65 مگابایت |
برایدریافتفایلتصویریاینجاراکلیککنید | 59.74 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 22/2/95، مطابق با چهارم شعبان 1437 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
تحلیلی روانشناختی از تحولات صدر اسلام
(18)
شیطانشناسي
اشاره
همان طور که میدانید امسال به خاطر سؤالات بسیاری که درباره بعضي از حوادث، موضعگيريها و تحولات ميشد و انسان را به ياد تحولات صدر اسلام ميانداخت اين موضوع را مورد بحث قرار دادیم که چه ميشود که در رفتار انسان تحول پيدا میشود و حتي با اينکه کساني مدتهاي طولاني راه صحيح را میپيمایند ناگهان تغيير مسير ميدهند؟ بالاخره همه ما نعمتهايي داريم که بايد اعتراف کنيم قدر اين نعمتها را نميدانیم. کشور ما در شرايطي قرار گرفته که در مقايسه با بسیاری از کشورها بايد بگوييم بهشت است. خداي متعال به برکت اسلام، انقلاب و مردان مخلصي که در اين کشور تلاش کردند تا اين انقلاب به پيروزي رسيد و در هشت سال دفاع مقدس با تمام وجودشان در راه خدا مبارزه کردند و هماکنون نیز براي هر نوع انجام وظيفهاي آمادگی دارند، نعمتهايي به ما داده است که قابل اندازهگيري و ارزيابي نيست، ولي هيچ ضمانتي ندارد که این نعمتها باقي بماند، بلکه در خود قرآن کريم، کلمات اهل بيت صلواتاللهعليهماجمعين و نيز در بررسي تاريخ اسلام با این هشدار روبهرو میشویم که ممکن است در اثر ناسپاسي نعمتها سلب ميشود و وقتي سلب شد، پيداست که چه چيزي جانشين آنها ميشود و چه مفاسدي و فجايعي به بار ميآيد. اين است که جا دارد يک آسيبشناسي کلی درباره این موضوع بکنیم که چگونه میشود که انسان بهيکباره ناسپاس ميشود و نعمتهاي عظيمي که خدا به او داده و عمري از آنها بهرهمند شده است، فراموش ميکند.
گفتیم که از بررسی معارف ديني به این نتیجه میرسیم که این انحرافات به سه عامل عمده هوای نفس، دنیا و شیطان برمیگردد. درباره هوای نفس و دنیا در جلسات گذشته بحثهايي مطرح شد. در این دو جلسه باقیمانده، عامل سوم که همان شیطان است را بررسی میکنیم. سراسر قرآن از داستان شيطان، ابليس و آثار سويي که در زندگي انسانها دارد پر است. او اين مهلت را دارد که تا این عالم بهپاست بندگان را وسوسه کند و آثار سوء بگذارد؛ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ * إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.[1]
مفهومشناسي شیطان و ابليس
ابتدا باید ببینیم واژه شيطان به چه معناست و او چه کسي است. ميدانيم که در قرآن دو واژه شیطان و ابلیس درباره شيطان به کار رفته است. درباره اينکه اين دو واژه در اصل عربي هستند يا نه، مفسران و لغتشناسان اختلاف دارند. درباره هر دو واژه گفته شده است که اصلشان غير عربي بوده است. با اين تفاوت که ابليس عَلَم شخصي است و به همين صورتي که اکنون استعمال ميشود در زبان اصلي نیز بوده است. این واژه بهعلت داشتن ویژگیهای «عجمه» و «علميت» غير منصرف است و الف و لام و تنوین هم نميگيرد؛ اما شيطان اين طور نيست و هم الف و لام ميگيرد، هم جمع بسته ميشود و هم احکام غير منصرف را ندارد. شيطان در اصل، صفت و به معنای شرور است. دقت در موارد استعمال شیطان در قرآن و روایات نیز ما را به این نتیجه میرساند که تقریبا در همه موارد استعمال این واژه، معناي شرارت وجود دارد. بنابراین فرق کلمه «ابليس» با «شيطان» اين است که شيطان يعني شرور، اما ابليس يعني آن شخص خاصي که داستاني معروف در قرآن دارد و به او امر شد که به حضرت آدم به سجده کند و ابا کرد؛ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ.[2] از اینرو شيطان بر ديگران هم قابل اطلاق است و شياطين جن و شياطين انس هم داريم. همان طور که به ابليس گفته ميشود شيطان است، انسانهايي نیز هستند که از نظر قرآن شيطانند و به آنها شياطين الانس میگوید. براساس همین معنای وصفی بود که امام آمريکا را شيطان بزرگ، به معنای بزرگترین شرور این زمان میدانست.
طول عمر ابليس
درباره وجود و تاريخ تولد شیطان اطلاع زيادي نداريم. فقط امیرمؤمنانعلیهالسلام در خطبه قاصعه به مناسبتي از ابليس ياد ميکنند و ميفرمايند: قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَة؛ ابليس قبل از خلقت حضرت آدم ششهزار سال عبادت خداي يگانه کرده بود که معلوم نيست اين شش هزار سال از سنخ همين سالهايي است که ما ميشناسيم يا نه، از سالهايي است که هر روزش هزار سال است؛ وَإِنَّ يوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ.[3] شش هزار سال در کنار ملائکه پرستش خدا کرد. بعد از اين شش هزار سال، خداوند آدم را آفريد و دستور داد که همه فرشتگان در مقابل آدم به خاک بيفتند، اما ابليس قبول نکرد؛ قَالَ أَنَا خَيرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ.[4] گفت اينکه موجود شريفتر در مقابل موجود غير شريف به خاک بيفتد کار حکيمانهاي نيست. اگر بنا باشد يکي از ماها براي ديگري به خاک بيفتد بايد آدم براي من سجده کند. آخر من شش هزار سال است عبادت خدا ميکنم اين حالا تازه آمده است، آن وقت من بياييم و براي اين سجده کنم؟! این بود که از دستگاه خداوند طرد شد؛ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ * وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ.[5] بياني که اميرمؤمنينعلیهالسلام در خطبه قاصعه دارند براي تذکر دادن به اين است که ای آدميزادها به اينکه مدتي عبادت خدا کردهايد مغرور نشويد! ابليس ششهزار سال خدا را پرستش کرد اما موقع امتحان رفوزه شد و همه شش هزارسالش بر باد رفت. خدايي که ابليس را امتحان کرد با خدايي که شما را امتحان ميکند يکي است. حواستان جمع باشد!
چیستی و چرايي ابليس
پذیرفتن داستان شیطان بهخصوص با ويژگيهایی که در منابع اسلامی برای آن بیان میشود براي کساني مشکل است. برای مثال در آیه 27 سوره اعراف آمده است که إِنَّهُ يرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ؛ نهتنها شیطان خودش شما را ميبيند و شما او را نميبينيد، بلکه دار و دستهاش و فرزندانش و بستگانش هم همين طورند. قبول اين مسایل براي خيليها مشکل است و میپرسند این چه طور چيزي است که ما آن را نميبينيم؟ همینطور درباره تعبیراتی مثل يوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاس[6]، میپرسند آخر چگونه در سينههاي انسانها وسوسه ميکند؟ اين چه طور وارد سينه ما ميشود؟ اگر او ميآيد و ما را وسوسه و اغوا ميکند، چهطور ما او را نميبينيم؟! آیا اصلا چنين موجودي واقعيت دارد و چيزی حقيقي است؟!
کساني از اقوام و مذاهب مختلف، زبان دين را زبان خاصي ميدانند. آنها ميگويند زبان دين، زبان واقعنما نيست. برخی تعبير ميکنند زبان اسطوره است و مثل داستانهاي کليله و دمنه ميماند که قصهاي را با مقدماتي ميسازد که مفيد نیز است و از آن استفاده هم ميکنند، ولي واقعیت ندارد و براي اين است که شما از پيامش استفاده کنيد. طرفداران اين گرايش درباره شيطان گفتهاند: شيطان به معنای قوه وهميه انسان است؛ خلق از آتش، دستور سجده براي آدم، و استکبار او همه افسانه است و واقعیتی ندارد و به این معناست که قوه وهميه ما در مقابل قوه عاقله زود تسليم نميشود. البته این بدان معنا نیست که آنچه درباره شيطان در منابع ديني آمده، بیفایده است و باید آنها را دور ريخت، بلکه بايد از آنها استفاده افسانه کرد و پيامشان را گرفت.
روشن است که اين افکار انحرافي است و با قرآن و سنت و قطعيات دين ما نميسازد. شيطان موجودی واقعي و مکلف است. قرآن ميفرمايد: کان من الجن. همچنین قرآن ميفرمايد: جن موجودي است که مثل انسان مکلف است؛ يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أَلَمْ يأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يقُصُّونَ عَلَيكُمْ آياتِي وَينذِرُونَكُمْ.[7] جن و انس هر دو مکلفند و سورهای به نام سوره جن در قرآن داريم. شيطان يک موجود واقعي از اين سنخ موجودات است و مکلف بوده، و عصيان کرده است؛ عصيان بسيار بزرگي که سرنوشتش را عوض کرده است.
تدبير حکيمانه الهي این بوده است که روزي در اين عالم خليفهاي را خلق کند که موجود مختاري باشد و دو راه در پيش داشته باشد؛ راه خير و راه شر. هر دو راه میبایست عوامل تقويتکنندهاي داشته باشد. عوامل تقویتکننده راه خير، انبيا و فرشتگاناند، و برای تقويت راه شر نیز باید موجودي باشد تا اين تعادل را برقرار کند، و زمينه اختيار براي همه فراهم شود. از شش هزار سال پيش از خلقت انسان، خداوند نقشه این را کشيده است. کارهاي خدا اينگونه است و گاهي مقدمات حادثهاي را که قرار است هزار سال بعد اتفاق بيفتد، از هزار سال پيش فراهم ميکند. خود اين درسي برای ماست که متوجه باشيم کارهايي که امروز انجام ميدهيم ممکن است مقدمه براي حادثهاي باشد که هزار سال بعد قرار است اتفاق بيفتد. ما ميتوانيم نقش مثبت در آن داشته باشيم، چنانکه ميتوانيم نقش منفي داشته باشيم. مثلاً ميتوانيم کاري کنيم که ظهور حضرت حجت نزديکتر شود، همانطور که ميتوانيم کاري کنيم که تأخير بيفتد.
علت سقوط ابليس
در اینجا این پرسش مطرح میشود که اين شيطان با این همه عبادت چهطور شد که رانده درگاه خداوند شد؟ قرآن پاسخ این پرسش را با صراحت و تأکید، بدون هيچ ابهامي بیان فرموده است. شيطان در عمق دلش ميکروبي داشت که در شرايط خاصي بروز ميکرد و مرضي را ايجاد ميکرد؛ مرض کشندهاي که مزمن ميشد و هيچ وقت از او جدا نميشد. این بیماری عبارت بود از کبر و خودبزرگبيني؛ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ؛ قالَ أَنَاْ خَيرٌ مِّنْهُ. اين آفتي بود که در عمق دل شيطان بود، اما بروزي نداشت و در کنار ملائکه مشغول عبادت بود. بزرگان فرمودهاند که ملائکه خيال ميکردند ابليس هم نوعی ملک است که اين همه عبادت ميکند. به تعبیر نهجالبلاغه، اين جريان شش هزار سال گذشت تا مورد امتحان پيش آمد. وقتي شیطان فهميد که این امر شوخي نيست، و خدا از تکلیفش دستبردار نيست، و بايد مثل فرشتگان در مقابل آدم به خاک بيفتد، گفت: لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ؛[8] خداوند از او پرسید: تو چرا سجده نکردي؟ ما دستور داديم! جواب داد: من کسي نيستم که براي چنين موجودي سجده کنم. من! کسي که شش هزار سال عبادت کردهام، در مقابل کسي که تازه از خاک خارج کردهاي سجده کنم؟! مگر چنين چيزي ميشود؟! تخم کينه انسان از همين جا در دل شیطان کاشته شد. شیطان پس از ششهزارسال عبادت مورد امتحان قرار گرفت، آن وقت اگر خدا به کسی هفتاد سال مهلت دهد تا امتحانش کند عجيب است؟!
کينه ابليس نسبت به آدميزاد از اينجا شروع شد که گفت آدم باعث شد که من را از بهشت خارج کنند و از آن مقامي که دارم ساقط شوم، و مورد لعن خدا قرار بگيرم. اگر آدم نبود ما مشغول عبادت خدا بوديم و در کنار فرشتگان مقام و منزلتي داشتيم! اين آدم که پيدا شد باعث شد ما گرفتار شويم! اما تدبير الهي چيزي ديگري بود. بايد موجودي پيدا شود که نسبت به آدمها دشمني داشته باشد و خودش و بچههايش تا روز قيامت به جان آدميزادها بیفتند تا زمينه انتخاب براي آنها فراهم شود. آدميزادهايي که بناست در میانشان خليفهالله و اشرف همه مخلوقات پيدا شود. وقتي چنين موجودي پيدا ميشود که زمينه انتخاب و اختيار در حد اعلا برايشان فراهم باشد. باید سختترين شرايط انتخاب پيش آيد و هر کس ظرفيتش بيشتر است، امتحانش سختتر است، و طبعا خطرش هم بيشتر است.
اين جريان اتفاق افتاد تا اينکه خداي متعال به حضرت آدم فرمود شما از اين درخت بهشتي نخوريد! بهشتي بود و آدم و حوا در آن جا بودند و ابليس هم به آنجا راه داشت. شیطان فهميد که خداي متعال به حضرت آدم و حوا امر فرموده که از اين درخت استفاده نکنند. او سوگند خورده بود که همه انسانها را گمراه میکند؛ قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ[9] البته اين اندازه عقلش ميرسيد که زورش به همه نميرسد، و استثنایی هم آورده بود؛ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ. ولي قصد جدي داشت که همه انسانها را تا آن جايي که ممکن است گمراه کند. گفت خوب سوژهاي پيدا کردم؛ از همين جا شروع ميکنم. نزد حضرت آدم آمد و خيلي با ادب و احترام با او سخن گفت. به صفات علياي الهي و اسماي حسناي الهي سوگند خورد که من ميخواهم يک خيرخواهي براي شما بکنم؛ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ.[10] در روايات دارد که حضرت آدم و حوا با آن فطرت پاکی که داشتند باور نميکردند کسي جرئت کند قسم دروغ به خدا بخورد. پرسیدند آن نصيحت چيست؟ گفت: ميدانيد چرا خدا گفته از اين درخت نخوريد؟ خدا خواسته است شما ملک نشويد. چون ملائکه زيادي خلق کرده، خواسته است مخلوق دیگري هم داشته باشد که ملک نباشد؛ ولي اگر از اين درخت بخوريد ملک ميشويد. فايده ديگر این درخت هم اين است که با خوردن آن عمرتان هم ابدي ميشود. نميخواهید هميشه زنده باشيد؟ اگر ميخواهيد ملک بشويد يا ميخواهيد عمرتان هميشگي شود، نصيحت من را گوش کنيد و برويد از اين درخت تناول کنيد. بالاخره آدم و حوا تحت تأثير واقع شدند و از آن درخت تناول کردند.
نقش شيطان در امتحان انسان
در برخی از احتجاجاتي که با ائمه اطهار سلاماللهعليهماجمعين شده، سؤالاتی از این قبیل مطرح شده است که خدا آدم را براي بهشت خلق کرد یا براي جهنم؟ اگر براي بهشت خلق کرد، چرا از آن بيرونش کرد؛ چرا از آن درخت نهياش کرد؛ و چرا گذاشت ابليس وارد بهشت شود و آنها را فريب دهد؟ خداوند ميدانست که شیطان این وسوسه را میکند يا نه؟ اگر نميدانست، چه خدايي است؟ و اگر ميدانست، چرا او را به بهشت راه داد تا وسوسه کند؟
پاسخ حقيقي اين پرسشها آن است که تدبير خداوند این بود که خليفهاللهي پيدا شود که همه امتحانات را پشت سر بگذارد و ثابت کند که در همه شرايط اطاعت خدا میکند. برای پیدا شدن چنین مقامی بايد سختترين شرايط فراهم شود، و يکي از این شرایط سخت هم اين بود که میبایست بتواند تحت تأثير شيطان واقع شود. انسان اصلا آفريده شده بود تا براي امتحان به همين دنياي فاني بیاید. آفريده نشده بود که از ابتدا در بهشت بماند. آنجا زمينهاي بود که يکي از امتحاناتش انجام بگيرد و به این عالم منتقل شود.
یکی دیگر از پرسشهایی که در این باره مطرح است این است که آيا آن امر به نخوردن از درخت، يک امر مولوي بود يا امري ارشادي؟ بسياري از بزرگان فرمودهاند که آنجا اصلا دارِ تکليف نبود، و اين امر، امری ارشادي بود. از اینرو خداوند فرمود که اگر از آن تناول کنيد مبتلا به گرسنگي و برهنگي ميشويد؛ از آن تناول نکنيد تا به سختي نيفتيد. اين يک تدبير الهي بود که بايد ابتدا این امتحان در آن عالم ــکه شايد از سنخ عالم برزخ بودهــ اتفاق بيفتد و وسيلهاي شود که انسان به این عالم منتقل گردد. اصلا راه خروج و هبوط انسان از آن عالم همين بود که بايد شيطان او را وسوسه کند و او وسوسهاش را قبول کند؛ وگرنه آن جا ميماند و در آنجا گرسنگی و تشنگی و توالد و تناسلي در کار نبود. اگر آن جا بودند فقط همان آدم و حوا باقي ميماندند و من و شمايي به وجود نميآمديم. بايد به اين عالم بيایند تا اين همه برکات پيدا شود. نه تنها ما، بلکه انبيا و اوليا و ائمه معصومين مکان تحققشان در اين عالم بود. بايد آدم و حوا به این عالم بيايند تا فرزنددار شوند و اين همه برکات پيدا شود. آنها حکمتهاي خداست و ما هر چه فکر کنيم به کنهاش نميرسيم. بالاخره اين جريان به اين جا منتهي شد که ابليس هم به این عالم بيايد و از آن بهشت خارج شود. خود ابليس هم در اينجا فرزنددار شد و قبيله ابليس در اين جا پديد آمد. اين بچه شيطانها، از شيطان بزرگش گرفته تا بچهشيطانهاي داخلي، همه از نسل آن شیطان هستند. درباره قدرت شیطان و تصرف او در انسانها بحثهايي وجود دارد که انشاءالله در جلسه آینده به آن میپردازیم.
وصلی الله علي محمد وآله الطاهرين.
[1]. ص، 79-81.
[2]. بقره، 34.
[3]. حج، 47.
[4]. ص، 76.
[5]. همان، 78.
[6]. ناس، 5.
[7]. انعام، 130.
[8]. حجر، 33.
[9]. ص، 82-83.
[10]. اعراف، 21.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org