قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
برای‌دریافت‌فایل‌صوتی‌این‌جاراکلیک‌کنید11.31 مگابایت
برای‌دریافت‌فایل‌تصویری‌این‌جاراکلیک‌کنید59.96 مگابایت

بسم الله الرحمن الرحيم

آن چه پيش‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت‌الله مصباح‌يزدي (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 8/2/95، مطابق با نوزدهم رجب 1437 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

تحلیلی روان­شناختی از تحولات صدر اسلام

(16)

کشت‌زار دنیا

دنیا، مذموم یا ممدوح؟

در چند جلسه گذشته بحث‌هايي درباره دنيا به عنوان یکي از عوامل سقوط انسان مطرح شد و با استفاده از آیات و روایات، مطالبي به عرض عزیزان رسید. یکی از سؤالاتي که درباره اين موضوع مطرح مي‌شود این است که هرچند دنیا در فرهنگ اسلامی به عنوان یک عامل فساد و سقوط و بالاخره امري شرّ به‌شمار مي‌رود، که باعث می‌شود انسان‌ها فریب بخورند و از راه حق منحرف شوند، ولی به هر حال دنيا نيز مرحله‌ای از وجود انسان است و مخلوق خداست. خدای متعال خود فرموده که همه مخلوقاتش را بر وجه حسن آفریده است؛ الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيءٍ خَلَقَهُ. بنابراين درباره دنيا با اين عظمت و از آن جهت که مخلوق خداست، نمي‌توان گفت که چیز بدی است. از سويي ديگر، در تمام اديان ـ به‌خصوص اسلام‌ـ با مذمت‌هايي از دنيا روبه‌رو هستيم. کتاب‌های اخلاقی ما هم به تبع آیات و روایات، از مذمت دنيا پرشده، و در خیلی از کتاب‌ها مثل معراج السعاده و جامع السعادات، باب مفصلی درباره مذمت دنیا منعقد شده است. بالاخره چگونه باید بین این دوجنبه جمع کرد ‌که دنیا یک مخلوق عظیم الهی است که یکی از پدیده‌هایش انسان است، و مذمت‌هایی که درباره دنیا شده است؟

 

خير و شر نسبي پديده‌ها

براي پاسخ به اين پرسش بايد بگوييم که واژه حسن، خير و امثال آن‌ها یک جنبه هستي‌شناسانه دارند و يک جنبه اخلاقي و ارزشي. اين دو با هم تلازم ندارند و ممکن است چيزي ذاتا خودش خوب و وصفش حسن باشد، اما رفتاري که ما نسبت به آن انجام مي‌دهيم رفتار بدي باشد. در اين صورت بدي به عنوان اولي و ذاتي مربوط به رفتار ماست و اگر به متعلق فعل نيز بد، زشت يا شر می‌گوییم بالعرض است. براي مثال، در بين حيوانات مار به‌عنوان موجودي موذي معروف است، و وقتي مي‌خواهند تعبير زشتي درباره چيزي بکنند آن را به مار و زهر او تشبيه مي‌کنند. اما آيا واقعاً مار موجود بدي است؟! آیا مار مشمول آيه الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيءٍ خَلَقَهُ  نيست؟ بسياري از مرض‌ها هستند که با زهر مار معالجه مي‌شوند. امروز مراکزي وجود دارد که در آن مار را پرورش مي‌دهند و زهرش را براي مداوا مي‌‌گیرند و به قيمت‌هاي گزاف مي‌فروشند. بنابراين، شر مار نسبي است؛ مار براي کسي که او را نيش بزند بد است، اما براي مریضی که به‌وسيله آن معالجه مي‌شود، خوب است. بنابراين حسن و قبح، و خير و شري  که به يک موجود نسبت داده مي‌شود نسبي است و ممکن است چيزي نسبت به چيزي خير و نسبت به چيز ديگري شر باشد. بيشتر داروها اين طور است. داروها بايد با دوز معين و مقدار مشخصي در شرايط خاصي مصرف شوند، و اگر زائد بر آن استفاده شود يا شرايط آن رعايت نشود ممکن است حتي کشنده باشد. اما اين باعث نمي‌شود که بگوييم دارو بد است. بيشتر حسن و قبح‌هايي که به اشياء نسبت مي‌دهيم نسبي است و علتش هم آن است که يک چيز نسبت به چيز ديگري اثر خوب و مطلوبي دارد و نسبت به چيز ديگري اثر نامطلوبي دارد.

 خداي متعال اين عالم و همه مخلوقات را طوري آفريده که حتي آن‌هايي که براي بعضي ديگر مضر هستند، در يک نظام کلي جايگاه بسیار مطلوبي دارند. شما وقتي زشت‌ترين، پست‌ترين، خطرناک‌ترين،‌ و مضرترين حيوانات را در نظام کلي خلقت بسنجيد خواهيد ديد که همان شر نسبي‌شان نيز مغلوب حسن‌شان است و حسن‌شان بيشتر از شرشان است. افزون بر اين،‌ اگر ما به کل عالم خلقت با نظري جامع نگاه کنيم و آن را همانند تابلويی بي‌کران در نظر بگیریم که طول و عرضش مشخص نيست، نظرمان تغییر می‌کند. اگر شما در يک تابلوي نقاشي رنگ سياهي ببينيد، ممکن است ابتدا بگوييد چقدر نقاش بي‌سليقه بوده است که در این‌جا از رنگ سياه استفاده کرده است و اگر از رنگ روشن استفاده مي‌کرد، بهتر بود. اما اهل فن می‌گویند اگر اين نقطه سياه نبود، اصلاً زيبايي اين تابلو مشخص نمي‌شد. وجود اين سياهي است که در کنار سفيدي و رنگ‌هاي ديگر تابلوي زيبايي می‌آفريند. اگر همه‌اش يک رنگ بود که هنر نبود. هنر نقاش اين است که رنگ‌هاي گوناگون را به تناسب به‌کاربرد، و در جاهایی که می‌بایست رنگ تیره استفاده کند. اگر آن رنگ به آن تيرگي نباشد، آن زيبايي ايجاد نمي‌شود.

داستان کربلا فجيع‌ترين حادثه‌اي است که ما در زندگي بشر سراغ داريم،‌ که در آن کساني به جنايت عليه سيدالشهدا صلوات‌الله‌عليه با آن وضعي که قابل گفتن نيست، اقدام کردند؛ اما آیا اگر اين جريان در تاريخ اتفاق نيافتاده بود، فداکاري سيدالشهدا معلوم مي‌شد و تحقق پيدا مي‌کرد؟! حادثه کربلا سبب شد تا تسليم‌بودن امام حسین در مقابل امر خدا، و خيرخواهي‌اش براي مردم روشن شود. به واسطه یاد و تأثر از همین حادثه است که تا روز قيامت ميلياردها انسان الگو می‌گیرند، آمرزيده می‌شوند، و به راه صحيح می‌آيند. حال داستان کربلا خوب بود يا بد؟! اگر آن جنايت‌ها واقع نمي‌شد، اين زيبايي را نداشت. اصلاً بايد آن همه جنايت و قساوت واقع شود تا زيبايي کار سيدالشهدا معلوم شود. بنابراین اگر انسان مجموع عالم را بسنجد و ببیند که هر چيزي در جاي خودش چه نقشي دارد، به این نتیجه می‌رسد که کل جهان يک تابلوي بسيار زيباست که زيباتر از اين ممکن نيست! اين‌که حضرت زينب سلام‌الله‌عليها فرمودند: ما رأيت الا جميلا، تعارف نبود. ايشان آن زيبايي را درک مي‌کردند براي اين‌که اين حادثه را در ميان مجموع حوادث گذشته و آينده و نتايجي که تا روز قيامت برايش مترتب مي‌شود مي‌ديدند.

 

حسن و قبح اخلاقی کارهاي اختياري

حسن و قبح دیگري نيز وجود دارد که مربوط به افعال اختياري است. این حسن و قبح درباره اشياي عيني به‌کار نمی‌رود و مصداق آن کار يا صفتي در انسان است که منشأ فعلي می‌شود. برای تحقق اين حسن و قبح باید فاعل در شرايطي قرار گیرد که زمينه دست‌کم دو کار برايش فراهم باشد. اگر موجودي باشد که جز يک کار خاص از او سر نمي‌زند، جاي تحسين يا تقبيح ندارد. وقتي مي‌شود کاري را مورد تحسين قرار داد که قابلیت این را داشته باشد که به‌طور ديگري واقع شود و مستحق مذمت شود. باید زمينه براي هر دو کار باشد و انسان با اختيار خودش يکي را انتخاب کند، وگرنه اگر هيچ اختياري نداشته باشد، استحقاق مدح یا ذم نیز وجود ندارد. مدح چنين موجودي مانند مدحي است که از ياقوت مي‌کنند که عجب سنگ زيبايي است. زيبايي یاقوت مدح اخلاقي ندارد و کسی نمي‌گويد یاقوت عجب کار خوبي کرده است که اين قدر زيبايي به خرج داده است. بنابراین حسن و قبح اخلاقي فقط در کارهاي اختياري جا دارد، آن هم در جايي که امکان انتخاب هر دو طرف براي شخص باشد.

خداوند متعال براي اين‌که چنين موجودي به وجود آيد، انسان را آفريده است. خداوند ملائکه را خلق کرده بود و هيچ جاي عالم نبود که خالي از فرشتگان باشد، ولي مسير زندگی فرشتگان يک طرفه است؛ کارشان تسبيح و تقديس است، و اين طور نيست که بتوانند مثلا يک گناه کبيره‌ انجام دهند، ولي به‌جاي آن مشغول تسبيح شوند. آن‌ها غير از اين علاقه‌اي ندارند؛ علاقه‌شان همين تسبيح است. بله آنها «خوب» به معناي هستي‌شناسانه هستند. موجودات محترمي‌اند که کارهاي زیبا و خوب انجام مي‌دهند و کمالاتي دارند. اما خوب اخلاقي درباره کارهاي آن‌ها معنا ندارد، تا مدح و ذم و پاداش و کيفر داشته باشد. به یاد نمی‌آورم در هیچ آيه یا روايتي آمده باشد که خداوند فرشتگان را روز قيامت مبعوث مي‌کند و آ‌ن‌ها را به ثواب اعمال‌شان مي‌رساند. برعکس، برخي از آن‌ها در بهشت خادم انسان‌ها هستند؛ جايشان آن جاست و کارشان هم خدمت به بهشتيان است. برخي از آنها نیز مالک دوزخ‌اند؛ آن‌ها هم مشغول تسبيح و تقديس خدا هستند و وظيفه‌شان اين است که موکل جهنم باشند، وگرنه کار بدي نکرده‌اند و مخلوقات بدي نيستند.

 

انسان انتخاب‌گر

حکمت وجود انسان اين است که شرايطي در اين عالم برايش پيش بيايد که سر دو راهي‌ها واقع شود تا انتخاب کند. اين همان چیزی است که در فرهنگ ديني به آن امتحان می‌گویند. ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِي الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛[1] شما به‌جاي پيشينيان آمديد، شرايطي برايتان فراهم کرديم تا ببينيم شما چه مي‌کنيد. آن‌ها کارهايي کردند و نتايجش را ديدند؛ اکنون نوبت شماست. خداوند اين جمله را براي هر نسلي بیان می‌کند، ولی گوش ما کمي سنگين است و نمي‌شنویم! اين نسل هم که مي‌رود باز خداوند خطاب به نسل بعد مي‌فرمايد: ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِي الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛ تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ؛[2]ما شما را آورديم ببينيم شما چه کاره‌ايد؛ أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا...؛[3] بايد حوادثي پيش بيايد و آن قدر زير و رو شويد تا هر انساني در صحنه‌هاي مختلف آزمايش شود. شرايط انتخاب مختلف برايش فراهم شود لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛ تا ببينيم شما چه کاره‌ايد!

نکته دیگر این‌که حسن و قبحي که در افعال اختياري به کار مي‌رود، هميشه در جايي است که نتايجي به دنبال آن‌ مترتب مي‌شود و خوبی یا بدی کار در سايه آن نتيجه مشخص مي‌شود. مثلا این‌که می‌گوییم احسان به مستمندان يا والدين کار خوبي است، به خاطر نتيجه‌اي است که بر اين احسان مترتب مي‌شود. برای هر کاري که شما می‌گوييد خوب است جا دارد درباره چرایی آن بپرسند. پاسخ نیز همان نتايجي است که بر آن کار مترتب مي‌شود.

 

دنيا صحنه امتحان و انتخاب!

یکی از پرسش‌هایی که بسیار سؤال می‌شود این است که چه می‌شد اگر خداوند انسان را از ابتدا همان جايي که بايد برود خلق می‌کرد و نیازی به این امتحانات و ابتلائات دنيايي نبود. باید گفت: اگر انسان طوري آفريده شود که در معرض اين امتحانات قرار نگيرد و انتخابی نداشته باشد، انسان نيست؛ در آن صورت هدف آفرينش او که خلافت الهي بود تحقق پيدا نمي‌کرد، و سزاوار مدح و ذم و ثواب و عقابي نبود. ثواب و عقاب براي کار اختياري است، و بايد جايي باشد که فرد در آن کار اختياري انجام دهد تا مستحق ثواب و عقاب شود. اين استحقاق نیز قراردادي نيست؛ اگر اين شرايط پيش نيايد، انسان اصلا آن رحمتي را که در سايه اطاعت خدا پيدا مي‌شود درک نمی‌کند. اگر انسان از ابتدا در اين دنيا آفريده نمي‌شد، انسان نمي‌شد. اگر راهش یک‌سویه به طرف خیر بود حداکثر ملک مي‌شد؛ ولی ملک خليفة‌الله نيست. خدا مي‌خواهد خليفة‌الله خلق کند؛ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً.[4] اين موجود بايد طوري باشد که بتواند فساد و خونریزی هم بکند؛ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء. چنين موجودي مي‌تواند خليفه خدا شود. اگر خداوند آدميزاد را از ابتدا در بهشت خلق مي‌کرد، اين آفریده اصلا آدم نبود، بلکه ملک ديگري بود در کنار دیگر خادمان بهشت. چنین موجودی هرگز لذت‌هايي که در بهشت نصيب انسان مي‌شود را درک نمي‌کرد. همان طور که ملائکه آن‌چه خدا به اولیائش داده را درک نمي‌کنند و از همین‌رو حتی ملائکه مقرب الهی خادم اولياي خدايند.

براي اين‌که چنين زمينه‌اي براي اين موجود فراهم شود، بايد در جهاني باشد که دائما شرايط مختلف براي انتخابش آماده شود. هر کدام از ما در هر لحظه چندین انتخاب و چندين امتحان داريم: به چه چيز نگاه کنيم، چه صدايي بشنويم، چه بگوييم، چه چیزی در دلمان خطور کند، به چه کسي محبت داشته باشيم، به چه کسي بغض داشته باشيم، ... . همه اين‌ها امتحاناتي است در يک لحظه که براي همه انسان‌ها هست. اصلا اين عالم براي همين است؛ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.[5] اين عالم خلق شده است تا مثل پيغمبر اکرم و ائمه معصومين صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين در آن پيدا شوند و رشد کنند. براي اين که آن‌ها به آن مقام برسند بايد اين زمينه‌هاي فساد وجود داشته باشد. ان لک درجة لا تنالها الا بالشهادة؛ بايد شرایطی فراهم شود و او حاضر شود همه چيزش را فقط براي خدا فدا کند تا به آن درجات قرب برسد. این شرایط وقتی فراهم می‌شود که عوامل فساد انسان را احاطه کرده باشند.

بنابراین دنیا نه تنها زشت نيست، بلکه خيلي هم زيباست. بايد اين عالم خلق شود تا اين زيبايي‌ها را داشته باشد. کلام در اين است که وجود اين زيبايي‌ها هيچ وقت کار من را توجيه نمي‌کند. هیچ‌گاه اين که امام حسين عليه‌السلام با تحمل شدائد به آن مقام مي‌رسد، کار شمر را توجيه نمي‌کند؛ بلکه او مسئوليت خودش را دارد. اما این حادثه در مجموع حوادث جهان مثل يک نقطه سياهي است که باید در يک تابلوي نقاشي زيبا باشد تا رنگ‌هاي اطرافش جلوه خودش را داشته باشد و زيبايي‌اش معلوم شود. از نظر هستي‌شناختي و به لحاظ آفرينش زيباست، اما به لحاظ اخلاقي و اين‌که فردي در فرایند اختيار سوء‌استفاده کرده است، برای او قبيح است.

 

نقش جاذبه‌هاي دنيا

حکمت ديگر آفرینش دنیا با جاذبه‌هاي فريبنده‌اش اين است که فراهم شدن اين عالم در گرو آن است که اين جاذبه‌ها وجود داشته باشد. اگر جاذبه خوردن نبود انسان گرسنه نمي‌شد؛ اگر گرسنه نمي‌شد، غذاخوردن برای او جاذبه نداشت، و اگر غذا نمي‌خورد، از دنیا می‌رفت، و در این صورت غرض از آفرينش انسان تحقق پيدا نمي‌کرد. انسان خلق نشده است تا يک لحظه زندگي کند؛ انسان خلق شده تا هزارها سال روي اين کره زندگي کند. اگر جاذبه جنسي نبود، انسان‌ها محدود به همان آدم و حوا می‌شدند و فرزندي برای آن‌ها پيدا نمي‌شد. جاذبه جنسي بايد باشد تا انسان‌ها ازدواج کنند و فرزندي از آن‌ها پيدا شود؛ از دو نفر ميلياردها انسان به وجود آيد که هر کدام‌شان استعداد خليفة‌الله شدن را دارند. اگر جاذبه جنسي نبود کسي اين کارها را نمي‌کرد و دردسر براي خودش درست نمي‌کرد! بايد آن چنان مقهور اين غريزه باشد که با هزار زحمت دنبالش برود تا اين کار انجام بگيرد و ازدواج حاصل شود،‌ تا هدف خلقت تأمين گردد. براي تحقق اين هدف حکيمانه که ميلياردها انسان مختار روي اين کره به وجود آيند، بايد جاذبه جنسي وجود داشته باشد.

در اين‌جا این سؤال مطرح مي‌شود که چرا جاذبه جنسي محدود نیست؟ مثلا خوب بود هر کسي آن قدر گرايش به جنس مخالف داشته باشد که مثلا يک، دو یا سه فرزند از او به وجود بيايد، همان‌طور که برخي حيوانات فعالیت جنسی‌شان محدود به فصل یا روزهای معيني است و ايام ديگر سال احساس نياز به جنس مخالف نمي‌کنند. اگر خداوند انسان را اين‌گونه خلق کرده بود، هم نسل بشر باقي مي‌ماند و هم آن عوارض بد وجود نداشت!

در پاسخ باید گفت که حکمت اصلي این است که انسان همیشه در معرض انتخاب قرار گيرد، تا روشن شود که آيا اين غريزه را از راه حلال ارضا مي‌کند يا از راه حرام. اين باب باید همیشه براي انسان مفتوح باشد و سر اين دو راهي‌ها قرار گیرد. همه مقدمات، از نگاهش گرفته تا نهايت کار، همه امتحان است. هویت اين موجود به انتخاب‌گري است؛ اگر اين قدرت انتخاب نبود، انسان نمي‌شد. حداکثر فرشته‌اي مانند فرشتگان ديگر بود. اين برای انسان خيلي هنر نبود؛ هنر وقتي است که موجودی بتواند گناه کند، وسايل گناه هم فراهم باشد، اما او راه خدا را انتخاب کند؛ وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛[6] در ميان فرشتگان چه کسي را پيدا مي‌‌کنيد که این‌گونه باشد؟ بايد زمينه فساد فراهم شود، عواملي بايد باشد که او را به این کار دعوت کند، گويا به این‌کار مجبور می‌شود؛ به هر جا نگاه مي‌کند آينه‌هايی می‌بیند که صورت زليخا در آن نمایان است، در‌ها هم بسته است و نمی‌تواند بیرون برود، این در نهايت و اوج شهوت، او در نهايت زيبايي، آراستگي و عرضه کردن خود؛ اما می‌گوید: معاذ الله. تا اين عالم نباشد و اين غريزه به اين شدت و قاهريت وجود نداشته باشد، زيبايي اين انتخاب معلوم نمي‌شود.

 

امکان جمع دنیا و آخرت

پرسش دیگری که در این‌جا مطرح می‌شود این است که شما مي‌گوييد دنياخواهي مذمت دارد، و آن‌هايي که فاسد شدند دنيا فریبشان داده است؛ ولي از سوی دیگر با آيات، روایات و سيره‌هايي از پيغمبر، اهل بيت و مؤمنان روبه‌رو هستیم که آن‌ها دنيا را مي‌خواستند و حتي دعا مي‌کردند که خداوند خير دنيا و آخرت را به آن‌ها بدهد. در دعاي ماه رجب از خدا مي‌خواهيم که خير دنيا و آخرت را به ما بدهد. اگر خير دنيا نیز مطلوب است و چيز بدي نيست، چرا دنیا را مذمت مي‌کنيم؟ از این بالاتر، قرآن درباره حضرت ابراهیم ‌علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام مي‌فرمايد: وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا؛ در دنيا اجرش را به او داديم. بنابراین دنيا تنها جاي کار نیست؛ حتي جاي اجر هم هست، و این موضوع با این‌که شما مي‌گوييد دنيا جاي کار است و مزد برای آخرت است، منافات دارد. اين مسئله به شکل ديگري نیز مطرح مي‌شود که آيا جمع بين دنيا و آخرت ممکن است يا نه؟ آیا مي‌شود انسان طوري زندگي کند که هم در دنيا به او  خيلي خوش بگذرد و هم در آخرت در اوج مقامات عاليه باشد؟

پاسخ اجمالی به این پرسش آن است که انسان می‌تواند بين دنيا و آخرت را جمع کند به شرط آن که به دنیا نظر ابزاری داشته باشد. در این صورت انسان دنيا را براي دنيا نمی‌خواهد؛ دنبال غذاي خوب می‌رود اما هدفش اين است که براي عبادت و اطاعت خدا سالم و نیرومند باشد. گاهی خوردن روزه مستحبی ثوابی بسیار بالاتر از امساک دارد. شاید روزه عيد غدير بالاترين ثواب را در بین روزه‌های مستحبي داشته باشد، اما اگر فرد به خاطر اين که دوست مؤمنش شاد شود، به او نگويد که من روزه هستم و به دعوت او، روزه‌اش را بخورد، هفتاد برابر آن روزه به او ثواب مي‌دهند. در این صورت، هم لذت خوردن را برده است و هم هفتاد برابر ثواب روزه عيد غدير را. این فرمول در همه مسايل زندگي جریان دارد. در یکی از جلسات گذشته داستان آقاشيخ مرتضي زاهد را نقل کردم که به خاطر انجام يک تکليف شرعي‌ که نسبت به همسرش انجام داده بود، فرشتگان از آسمان برایش آب بهشتي آوردند که ايشان را غسل دهند. برای يک عمل حيواني، فرشتگان از آسمان آمدند تا آقاشيخ مرتضي زاهد از آب بهشتي غسل کند! دلیلش هم این بود که او هيچ چيزي براي خودش نمي‌خواست، صرفاً براي اطاعت امر خدا بود. بنابراین انسان می‌تواند از همه لذت‌هاي دنيا استفاده کند به شرط اين که هدف نهايي‌اش اطاعت خدا باشد؛ البته گاهي امر بر ما مشتبه مي‌شود و خيال مي‌کنيم براي خداست، اما شوخي مي‌کنيم! ان‌شاءالله در جلسه آینده درباره این مسئله بیشتر بحث می‌کنیم.

وصلی ‌الله علي محمد و آله ‌الطاهرين



[1].  يونس، 14.

[2]. بقره، 134.

[3].  عنکبوت، 2.

[4].  بقره، 30.

[5].  ملک، 2.

[6]. یوسف، 23.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org