قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
برای‌دریافت‌فایل‌صوتی‌این‌جاراکلیک‌کنید12.03 مگابایت
برای‌دریافت‌فایل‌تصویری‌این‌جاراکلیک‌کنید50.5 مگابایت

بسم الله الرحمن الرحيم

آن چه پيش‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت‌الله مصباح‌يزدي (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 15/2/95، مطابق با بیست‌وششم رجب 1437 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

تحلیلی روان­شناختی از تحولات صدر اسلام

(17)

امکان جمع دنیا و آخرت

مقدمه

در جلسه گذشته سؤالی درباره امکان جمع بين دنيا و آخرت مطرح کردیم. اين سؤال وقتي بيشتر جاي خودش را باز مي‌کند که از يک طرف در قرآن کريم، روایات، دعاها و مناجات‌ها با عباراتی روبه‌رو می‌شویم که در آن‌ها خیر دنیا و آخرت را می‌خواهیم. برای مثال در همين دعاي ماه رجب هر روز از خداوند می‌خواهیم که اعطني بمسألتي اياک جميع خير الدنيا وجميع خير الاخرة واصرف عني بمسألتي اياک جميع شرّ الدنيا وشر الاخرة. از سوی دیگر، در فرمايشات اهل‌بيت‌علیهم‌السلام به تعبيراتي برمي‌خوريم که ايهام خلاف اين مسئله را دارد. از جمله در حديث معروفي از امیرمؤمنان‌علیه‌السلام نقل شده که فرمودند: الدنيا والاخرة ضرتان لاتجتمعان؛[1] دنيا و آخرت مانند دو هوو مي‌ما‌نند که يک‌جا جمع نمي‌شوند. حتي در بعضي از روايات به این مطلب اشاره شده است که وقتي چیزی از دنيا به کسي داده مي‌شود، از آخرتش کاسته مي‌شود.  اين است که این سؤال مطرح مي‌شود که بالاخره آیا می‌توان بین دنیا و آخرت جمع کرد يا نه؟

 

دنیا و آخرت به‌عنوان دو بخش از زندگي هر انسان

همان‌گونه که اشاره شد، واژه دنيا و آخرت کاربردهاي مختلفي دارند. گاهي به دو بخش از زندگي انسان اطلاق مي‌شوند و مادامي که شخص در اين عالم ادامه حيات مي‌دهد در دنياست، و وقتي عمرش تمام شد و از اين دنيا رفت وارد آخرت مي‌شود. در این کاربرد، منظور از دنيا و آخرت دو بخش از حيات هر انسان است.

 

دنيا و آخرت به‌عنوان دو نظام در عالم هستي

در کاربرد ديگر، دنیا به مجموعه‌اي از پديده‌ها گفته مي‌شود که خداوند آنها را تحت نظام خاصي (که ما با آن آشنا هستيم و آن را تجربه مي‌کنيم) اداره مي‌کند. در دنيا، بخار آب از دريا بلند مي‌شود، به جاهاي سردي مي‌رسد و تبديل به ابر و آب مي‌شود و باران مي‌بارد؛ و با اين باران زمين‌ها سرسبز مي‌شود. در قرآن به تکرار به اين معنا اشاره شده است؛ فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ.[2]هم‌چنین پيدايش انسان‌ها در دنيا براساس مقررات خاصي است؛ بين مرد و زن ازدواجي واقع مي‌شود و خداوند به آن‌ها فرزندي مرحمت مي‌کند. گرسنه شدن، سيرشدن، حرکت کردن و... همه اين‌ها قوانين و مقرراتي دارد که بعضي از آن‌ها را شناخته‌ايم و بعضي ديگر تدريجا کشف مي‌شود؛ ولي مي‌دانيم اين قوانين حاکم بر اين عالم است واين عالم با اين نظام اداره مي‌شود.

از سخنان انبيا و به‌خصوص قرآن کريم و روايات اهل‌بيت صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين به دست می‌آید که عالم ديگري هم وجود دارد که طبق اين نظام اداره نمي‌شود. در دنیا وقتی کشاورزي مي‌خواهد انگوري را بار بياورد، بايد نهالش را غرس کند، آبیاری کند، چند سال صبر کند تا اين درخت به بار بنشيند؛ ميوه آن ابتدا غوره است، کم‌کم مي‌رسد و انگور شیرین مي‌شود؛ پس از این مراحل می‌تواند آن را بچيند و از آن استفاده کند. اما در آن عالم اين‌گونه نيست. همین‌که بهشتیان هوس مي‌کنند که مثلا از فلان انگور تناول کنند، شاخه انگور خودش را در دسترس آن‌ها قرار می‌دهد. بهشتیان در آن عالم هر وقت هر چه ميلشان باشد فوراً برايشان فراهم مي‌شود؛ لَهُمْ فِيهَا مَا يشَاؤُونَ[3].

حتی قوانین تشریعی این عالم برخی احکام ظاهري است. برای مثال، اگر کسي شهادتين را بگوید، موظفيم با او معامله مسلمان کنيم؛ بدنش پاک است، می‌توان با او ازدواج کرد، ريختن خونش حرام است، و نمی‌توان به مالش تجاوز کرد. چه بسا اصلا اعتقادي هم ندارد، اما همین‌که شهادتين را گفته است حکم ظاهري بر او جاري مي‌شود. اما در عالم آخرت این‌گونه نیست. در آن عالم هر چه در باطن و حتی لايه‌هاي عميق روح انسان است آشکار مي‌شود. آن‌جا کسي نمي‌تواند ظاهرسازي کند و طبعا احکام ظاهري نیز ديگر وجود نخواهد داشت. آن‌جا آن‌چه باعث تحقق نعمت‌ها و خواستني‌هاي انسان مي‌شود ايمان و عملي است که در دنيا به جا آورده است، و آن‌چه موجب عذاب مي‌شود کفر و عصياني است که در دنيا انجام داده است. در اين‌جا با عملمان برای آن‌جا مي‌کاريم، و آن‌جا برداشت مي‌کنيم. دنیا و آخرت در این کاربرد، دو نوع عالم است که با دو نظام اداره مي‌شود.

 

دنیا و آخرت به‌عنوان دو مفهوم اخلاقي

کاربرد ديگر دنيا و آخرت مربوط به خود انسان است که خودش را اهل دنيا يا اهل آخرت کند. دو کاربرد گذشته هستي‌شناسانه بود؛ اما کاربرد سوم مربوط به رفتار ماست. روشن است که اگر دنیا مذمت مي‌شود براي اين معناي سوم است. معنای هستی‌شناسانه دنیا مذمتي ندارد و عالمي است که خداوند آن را خلق کرده است و هرچه او خلق کند نیکو است؛ الذي احسن کل شيء خلقه. اگر از دنیا مدح یا مذمت مي‌شود در واقع مدح و مذمت رفتار ما، يا ارتباطي است که ما با دنيا برقرار مي‌کنيم. تعبيرات قرآن برای اين کاربرد بيشتر تحت عنوان «دنياخواهي» است. مَن كَانَ يرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ؛[4] بحث سر دنياخواهي است.

اين خواستن همان است که در فارسي واژه «دلخواه» را برای آن به‌کار می‌بریم. کسي که آخرت را مي‌خواهد يعني کسي که به آخرت دلبستگي دارد. البته دلبستگي و محبت مراتبي دارد که از صفر شروع مي‌شود و به جایی می‌رسد که نمی‌‌توان هیچ حدی براي آن تعيين کرد. محبت دنيا و آخرت طيفي از تعلق، ميل، توجه و وابستگي را شامل مي‌شود. می‌شود دو قطب براي آن فرض کرد؛ يکي اين‌که تمام خواست، توجه و محبت انسان در يکي از اين‌ها متمرکز باشد؛ مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَينِ فِي جَوْفِهِ.[5] اگر دل از محبتی پر شد جايي براي چيز ديگر باقي نمي‌ماند. عشق کامل تعدد برنمي‌دارد، مگر اين‌که دومي شعاع همان محبت اول باشد، زيرا وقتي انسان کسي را دوست ‌دارد متعلقات او را هم با همان محبت دوست می‌دارد.

امشب شب مبعث پيغمبر اکرم صلي‌الله‌عليه‌وآله است؛ خدا ان‌شاءالله دل‌هاي ما را پر از محبت ایشان کند، اما این طور نیست که اگر دل ما از محبت ایشان پر شد ديگر جايي براي محبت حضرت علي و فاطمه‌علیهماالسلام نماند. اصلا این محبت از آن محبت جدا نيست. محبت اهل‌بیت جلوه‌ای از محبت پیامبر است. نمي‌شود انسان پیامبر را دوست بدارد و اهل‌بيت او را که همه چيزشان شبيه اوست، دوست نداشته باشد. نمی‌شود انسان خدا را دوست بدارد، اما پيغمبرش را دوست نداشته باشد. وقتي انسان بداند که اين پيغمبر محبوب‌ترين بنده خداست، نمي‌تواند او را دوست نداشته باشد. اين همان محبت است که شعاعش به پيغمبر و به بندگاني که او دوست می‌دارد، می‌تابد.

 

محدوديت‌هاي دنيا‌طلبي

اگر دل کسي آن‌چنان عاشق دنيا شد که در کنارش محبت ديگري امکان نداشت، پيداست که این محبت با آخرت‌خواهي جمع نمي‌شود. کساني که سراسر زندگي‌شان فقط فکر لذت دنيا هستند و حاضرند همه چيز را زير پا بگذارند تا به اين لذت‌ها برسند، و هيچ چيز ديگر در کنار آن برايشان محترم نيست، چنین کسانی تا زماني به چيز ديگری علاقه نشان مي‌دهند و یا ارتباط برقرار مي‌کنند که با دنیایشان تضاد نداشته باشد و جاي اين را نگيرد. اين‌ها همان کسانی هستند که خداوند درباره آن‌ها می‌فرماید: من کان يريد العاجلة عجلنا له فيها ما نشاء لمن نريد؛ به چنین کسانی مقداري از خواسته‌هايشان را مي‌دهيم؛ البته هر اندازه خودمان صلاح بدانيم و به هر کس ما صلاح بدانيم. اين قیدها اشاره به اين است که اين‌گونه نيست که هر کس عاشق دنيا شد، حتما به همه خواسته‌هايش در دنيا مي‌رسد.

خداوند متعال سنت‌هايي دارد که آن‌ها را اعمال مي‌کند. بخشي‌ از آن سنت‌ها امتحان یا پاداش است. مثلا فردی احسان کرده است. همین احسانش باعث مي‌شود که خدا نعمت دنيا و عمرش را زياد کند. اين نعمتي که اضافه مي‌شود، پاداش آن احسانی است که انجام داده است. اما اگر بنا باشد هر کس هر چيز را خواست به او بدهند نظام عالم به هم مي‌خورد،‌ چون بعضی از خواسته‌ها با هم قابل جمع نیستند. برای مثال همه کسانی که کاندیدای ریاست‌جمهوری می‌شوند دلشان مي‌خواهد رئيس‌جمهور شوند، اما فقط یکی رئيس می‌شود. اين است که خداوند می‌فرماید این‌که به چه کسي و چقدر بدهيم تابع مصالحي است که ما مي‌دانيم و کس ديگر خبر ندارد. ما هر چه صلاح بدانيم مي‌دهيم. تازه آن‌هايي که عاشق دنيا هستند و تمام تلاششان را مي‌کنند، اين طور نيست که به همه خواسته‌هايشان برسند، بلکه يک قوانين، ضوابط و سنت‌هايي داريم که براساس آن‌ها عالم را اداره مي‌کنيم.

اما آخرت اين طور نيست. اگر کسي واقعا طالب آخرت بود و تلاش خودش را کرد نه تنها آن‌چه مي‌خواهد به او مي‌دهيم بلکه خيلي بيشتر از آن هم به او خواهيم داد؛ لهم فيها ما يشاؤون ولدينا مزيد. تفاوت دنياخواهي با آخرت‌خواهي این است که اگر به طور کامل دل انسان در اختيار آخرت باشد، همه خواسته‌هاي اخروي‌اش تأمين مي‌شود بلکه اضافه هم مي‌شود، اما اگر دل به دنيا سپرد مقدار اندکي از آن‌ها، آن هم طبق مقرراتي که خدا مي‌داند، به او می‌رسد. روشن است که اين کاربرد از دنیا و آخرت مربوط به دل و کار انسان است. «ارادة الدنيا» است، که یک مرحله‌اش دنياخواهي، دنيا دوستي و دنياپرستي است. اين يک مفهوم اخلاقي است و اثر عملي دارد، و سر و کار این مفهوم با فعل اختياري انسان است.

 

جمع خیر دنیا و آخرت

حال این سؤال مطرح می‌شود که آیا ممکن است کسي از لذت‌هايي که به حسب شرايط اين عالم برايش میسر است استفاده کند، و در آخرت نیز از بهترين ميوه‌ها، باغ‌ها و کاخ‌ها استفاده کند؟ پاسخ این پرسش في‌الجمله مثبت است. اين‌که دعا مي‌کنيم اعطني بمسألتي اياک جميع خير الدنيا وجميع خير الاخرة به همین معناست. يعني ما تا در دنيا هستيم آن‌چه به حسب سنت‌هاي حاکم بر اين عالم براي ما ميسر مي‌شود از ما مضايقه نشود، و در آخرت هم از نعمت‌هايي که خداوند در قرآن گفته‌ است بهره‌مند شویم. اين امکان جمع دارد. حتي ممکن است در اين دنيا خداوند به بنده‌اي از بندگانش آن چنان قدرت، سلطنت و عزتي دهد که نمونه ديگر نداشته باشد. حضرت سلیمان از خداوند خواست که رب هب لي ملکا لا ينبغي لاحد من بعدي. به حسب ظاهر، اين دعا مستجاب شد و خدا به حضرت سليمان که از انبيای بزرگ بود و مقاماتش در آخرت محفوظ است، سلطنتي داد که به هيچ انسان ديگري نداده است. نتیجه‌ این‌که جمع ميان لذائذ دنيا و لذائذ آخرت براي انسان ممکن است. می‌توانیم از خدا بخواهيم که اين امکان را به فعليت برساند و بهترين لذت‌ها را در دنيا ببريم و در آخرت نیز از بهترين نعمت‌هاي بهشتي بهره‌مند شويم.

بسیاری از ما آخرت را واقعا دوست داريم. اسلام را پذيرفته‌ايم، محبت اهل بيت را داریم، برای اطاعت خدا نماز می‌خوانیم و روزه می‌گیریم و... . همه این‌ها براي اين است که آخرت را دوست داريم. از سوی دیگر دنيا را نیز دوست داریم. هر کسي ممکن است چيزهايي را برای خودش دوست بدارد، و گاهي اين تزاحم باعث می‌شود که بعضي از چيزهايي را که براي آخرت مفيد است انجام ندهد. اين حالت مراتب مختلفي دارد و مراتبي از دنياخواهي با مراتبي از آخرت‌خواهي قابل جمع است. اما به جاهايي مي‌رسد که خود خدا هم فرموده که اين‌ها قابل اغماض نيست و با بهشت جمع نمي‌شود.

 

مراتب غيرقابل‌جمع محبت دنيا و آخرت

اما اوج دنياخواهي و آخرت‌خواهي با هم قابل جمع نیست. انسان نمي‌شود هم عاشق دنيا باشد و هم عاشق آخرت. خداوند دو دل براي آدميزاد قرار نداده است. اگر انسان عاشق دنيا شد دیگر از هيچ گناهي پرهيز نمي‌کند و به دنبال خواسته خودش است و به هر قيمتي شده، حتی قتل همه انبيا، می‌خواهد به خواسته‌اش برسد. عاشق دنیا در راه رسیدن به آن فجيع‌ترين گناهان را مرتکب مي‌شود. لذت‌هاي دنيا را مي‌خواهد و چيز ديگري در کنار آن برایش مطلوب نيست. شايد روایت الدنيا والاخرة ضرتان لاتجتمان، اشاره به این مطلب باشد که اگر کسي دنياپرست و دنيازده شد، ديگر نمی‌تواند آخرت‌خواه باشد. همان‌طور که خداوند نیز مقصد و مقصود انسان را به دو قسمت «من کان يريد العاجلة» و «ومن اراد الاخرة» تقسیم کرده است. فرض سومی ندارد.

خداوند می‌فرماید: إِنَّ اللّهَ لاَ يغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يشَاء ؛[6] خداوند شرک را نمي‌آمرزد. بر اساس این آیه، قدر متيقن آن شرکي که از روي عناد باشد و از روي استضعاف یا جهل مطلق نباشد، قابل بخشش نيست. از اين‌که گذشت، بقيه چيزها قابل بخشش است، اگر چه ممکن است شرايطي داشته باشد. يک راه آن توبه است و اگر انسان توبه کند بخشيده مي‌شود. اما اگر دنياخواهي انسان را به شرک کشانيد دیگر قابل بخشش نیست. کساني بوده‌اند که در دنيا عبادت‌ها مي‌کردند و به مقاماتي رسيدند. بعد امتحاني برايشان پيش آمد و در برابر آن امتحان رفوزه شدند. این شد که همه گذشته‌هايشان به باد رفت و راه سعادت آخرت هم به روی آن‌ها بسته شد؛ وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ * وَسَوَاء عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ؛[7]چه بسا افرادي بوده‌اند که ابتدا انسان‌های خوبي هم بوده‌اند اما کم‌کم چيزهايي پيش آمده و عشق‌هايی به دنيا در دلشان جوانه زده است. در این صورت ممکن است کار انسان به جايي برسد که خدا را هم فراموش کند. نه تنها فراموش کند بلکه کنار بگذارد و بگويد نخواستيم! مثال کوبنده‌اي که خود قرآن بیان می‌کند بلعم باعور است؛ وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا؛[8] ما آیات خود را به او داده بودیم و مي‌توانستيم همين را وسيله را ترقيات او قرار بدهيم، اما او خودش نخواست، وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ. کلب را که ديگر به بهشت نمي‌برند!

 

دنياي ابزاري

بنابراین عدم جمع دنیا و آخرت کليت ندارد و مي‌‌توان بعضي از محبت‌هاي دنيا را با محبت‌هاي آخرت جمع کرد. یکی از مواردی که حتما قابل جمع است جايي است که محبت دنيا با نظر آلي و ابزاري باشد. در این صورت این محبت شعاعي از محبت خداست. اگر کسی واقعا با اين ديد به دنیا نگاه کند (نه ادعا)، اگر همه عالم را هم دوست بدارد به محبت خدایی‌اش ضرر نمي‌‌زند، زیرا اين محبت فرع محبت خدا و شعاعي از محبت اوست و با هم تزاحم ندارند. عالي‌ترين مقامات بهشت با بيشترين محبت به بعضي امور دنيوي قابل جمع است، فقط به اين شرط ‌که نظر استقلالي به دنيا نباشد. در این صورت، محبت اصيل يکي است و آن دیگري فرع آن است. اگر کسي عالم را فقط به عنوان مظاهر الهي ببيند، هر چه هم به آن محبت داشته باشد، مزاحم محبت خدا نيست. از آن جهت آن‌ها را دوست مي‌دارد که از مظاهر صفات و اسماي الهي هستند، و اگر جايي منافات داشته باشد، آن حيثيتش را دوست ندارد.

 

نتيجه‌گيري

نتیجه این‌که با چهارمعنايي که براي دنيا گفته شد، احتمال جمع شدن دنيا و آخرت تفاوت مي‌کند. اگر منظور از دنیا بخشي از زندگي که مقدم بر بخش ديگري است باشد، با آخرت هرگز جمع نمي‌شود و بايد اين بگذرد تا آن ديگري بيايد. اگر منظور عالمي است که داراي اين مقررات و ضوابطي است که بر آن حاکم است (و عمدتا قوانين مادي است)، باز با آخرت جمع نمی‌شود. انسان بايد از دنيا برود تا وارد آن عالم شود. اگر به این معنا باشد که انسان عاشق دنيا باشد و کاملا دلش را در اختيار لذت‌هاي دنيا بگذارد، اين هم با آخرت نمي‌سازد؛ اما اگر عشق کامل به دنیا نباشد، کمابيش با آخرت مي‌سازد و  بستگي به این دارد که کدام محبت بيشتر باشد.

وقتي کسي عاشق آخرت است، محبت خدا در دلش اصيل است و احکام خدا را بهتر رعايت مي‌کند. اول واجبات، بعد مستحبات، بعد ترک مکروهات و مشتبهات، و حتي از مباحات در جايي که مزاحم تکليف واجب يا مستحبي باشد، دوری می‌کند. هر قدر انسان به این‌ها بيشتر ملتزم باشد، معلوم مي‌شود محبتش به آخرت بيشتر است و قابل جمع با درجاتي از محبت دنياست، اما هر چه کمتر شد، این محبت نیز کم می‌شود تا جايي که ديگر اصلا قابل جمع نیست. در این صورت گاهی می‌بیند برای رسیدن به خواسته دنیوی باید حکم خدا را زير پا بگذارد،‌ و کم‌کم حکم خدا که هيچ، (العياذ بالله) خود خدا را مي‌خواهد زير پا بگذارد؛ ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يسْتَهْزِؤُون.[9]

اعاذنا الله واياکم، والسلام عليکم ورحمه‌الله


[1]. الوافی، ج26، ص524.

[2].  حج، 5.

[3].  فرقان، 16.

[4]. شوري، 20.

[5].  احزاب، 4.

[6].  نساء، 48.

[7]. یس، 9-10.

[8]. اعراف، 175-176.

[9]. روم، 10.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org