- جلسه اول؛ دلبستگی به دنیا؛ ريشه همه انحرافات
- جلسه دوم؛ عوامل فتنه (1)
- جلسه سوم؛ عوامل فتنه (2)
- جلسه چهارم؛ بدعتگذاري نتيجه تبعيت از هواي نفس
- جلسه پنجم؛ نقش شیطان در انحرافات
- جلسه ششم؛هوای نفس؛ اصلیترین عامل انحراف
- جلسه هفتم؛ هوای نفس مذموم يا مطلوب؟
- جلسه هشتم؛ ملاک ارزشیابی کارها
- جلسه نهم؛ مراتب ارزش کارها
- جلسه دهم؛ دنیا؛ مطلوب و مذموم
- جلسه یازدهم؛ اصالت آخرت و ابزاربودن دنيا
- جلسه دوازدهم؛ نگاه ابزاری به دنیا
- جلسه سیزدهم؛ دنیا و آخرت
- جلسه چهاردهم؛ از آخرتباوري تا آخرتطلبي
- جلسه پانزدهم؛ چگونه از شر دنیا راحت بشویم؟!
- جلسه شانزدهم؛ کشتزار دنیا
- جلسه هفدهم؛ امکان جمع دنیا و آخرت
- جلسه هجدهم؛ شیطانشناسی
- جلسه نوزدهم؛ شیطانشناسی (2)
- جلسه بيستم؛ مهار هواي نفس
- جلسه بيستويکم؛ ضرورت ايمان براي مهار نفس
- جلسه بيستودوم؛ هواپرستي؛ ريشه انحراف و سقوط
- جلسه بيستوسوم؛ هواپرستی؛ ریشه فساد و افساد
- جلسه بيستوچهارم؛ چگونه بر هوای نفس غالب شویم؟
- جلسه بيستوپنجم؛ درجات و پيامدهاي متابعت و مخالفت با هوای نفس
- جلسه بيستوششم؛ دنيا براي آخرت
- جلسه بيستوهفتم؛ نسبت ميان دنیا و آخرت
- جلسه بیستوهشتم؛ دنيا؛ خانهاي در محاصره بلاها
- جلسه بيستونهم؛ نعمتها و بلاها؛ وسیله امتحان
- جلسه سيام؛ دنیا در روايات اهلبيت عليهمالسلام
- جلسه سيويکم؛ آثار حب دنیا در نگاه روایات ائمه علیهمالسلام
- جلسه سيودوم؛ حقارت دنیا
- جلسه سيوسوم؛ دنیا شبيه چيست؟
- جلسه سيوچهارم؛ تشبيهات و تمثلات دنیا و آخرت در روايات اهل بيتعليهمالسلام
- جلسه سيوپنجم؛ سیره انبیا در بهرهمندي از دنیا
- جلسه سيوششم؛ سیره امیرمؤمنانعلیهالسلام در بهرهمندی از دنیا
- جلسه سيوهفتم؛ دنیا در کلام امیرمؤمنانعلیهالسلام
- جلسه سيوهشتم؛ اختلاف وظايف در بهرهمندي از دنیا
- جلسه سيونهم؛ زهد؛ کلید همه خوبیها
- جلسه چهلم؛ جمعبندي مباحث درباره حب دنیا
- جلسه چهلويکم؛نیت؛ رکن ارزش در فلسفه اخلاق الهی
- جلسه چهلودوم؛ عرصههای فریب شیطان
- جلسه چهلوسوم؛
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برایدریافتفایلصوتیاینجاراکلیککنید | 13.88 مگابایت |
برایدریافتفایلتصویریاینجاراکلیککنید | 58.1 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 18/1/95، مطابق با بیست وهشتم جمادیالثانی 1437 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
تحلیلی روانشناختی از تحولات صدر اسلام
(13)
دنيا و آخرت
اشاره
در اين دوره اين موضوع را مطرح کرديم که چه ميشود افرادي با سوابق و معلومات خوب تغيير مسير ميدهند و گاهي 180درجه مسيرشان عوض ميشود. در تحلیل این موضوع با استفاده از فرمایشات امیرمؤمنان در نهجالبلاغه به اين نتيجه رسيديم که در سقوط انسان غالباً سه عامل هوای نفس، دنیا و شیطان با هم همکاري دارند. درباره هواي نفس چند جلسه بحث کرديم و پس از جمعبندي نتايج، وارد بحث دنيا شديم که به يک معنا بحثی جنجالي است و در آن نکتههاي ابهام زيادي وجود دارد. گفتيم دنیا صفت برای موصوف محذوف «الحیاة» است. دنیا به معنای نزدیک است و حیات انسان به الحیاة الدنیا و الحیات الاخرة تقسیم میشود. ما انسانها يک زندگي نزديک داريم که اکنون با آن مواجه هستيم و يک زندگي پسين داريم که به دنبال ميآيد. در قرآن برای اين زندگی تعبیرات الدنيا، الاولي و العاجلة، و برای زندگي پسين، الآخرة و الآجلة به کار رفته است. این دو واژه صدها بار به صورتهای مختلف در کتب آسمانی تکرار شده است و شاید بتوانیم بگوییم در مکتب انبيا سلاماللهعليهماجمعين هیچ واژهای به اندازه این دو واژه مطرح نشده است؛ حتی برخی ادعا کردهاند که بیش از ثلث آیات قرآن درباره این دو موضوع است. جای سؤال است که این مسئله چه اهميتي دارد که اين قدر روی آن تکیه شده است؟ مردم در مقابل این معرفت چه اشتباهاتي داشتند که اين قدر اين مسئله تکرار شده است؟ براي اينکه بحث نسبتا جامعي در اینباره مطرح کنیم لازم است ابتدا چگونگی برخورد مردم با اين دو واژه و همچنین اعتقاد آنها به وجود آخرت را بررسی کنیم تا دلیل این همه تأکید روشن شود.
انکار آخرت
روشن است که گروهی صاف و صريح آخرت را انکار ميکنند و ميگويند: هيچ خبري نيست، زندگي همين است که اکنون داريم و بعد از اين زندگي دیگری نيست؛ هر کسي از وقتی که متولد میشود، مدتي در اين عالم زندگی میکند و مراحلي را ميگذراند. يک روز هم ميميرد و تمام ميشود. آیات قرآن نیز اين ادعا را از کساني نقل کرده است؛ إِنْ هِي إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَنَحْيا؛[1] حیاتی جز همين حيات و زندگي دنيا نيست. حتی برخی به گمان خويش دليل اقامه کردهاند تا ثابت کنند که آخرت ممکن نيست وجود داشته باشد.
برخورد ديگر مربوط به کساني است که مفاهيم ديني را اسطورهاي میدانند و ميگويند آنچه در کتابهاي ديني وجود دارد نظير اساطير است؛ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ.[2] این گروه میگویند: کتب آسمانی مثل کتاب کليله و دمنه ميماند. این کتاب، کتاب خيلي خوبي است، از آن هم استفاده ميشود، بايد هم از آن بهره گرفت، اما اين بدان معنا نیست که واقعا داستان موش و گربه یا گرگ و میشی که در این کتاب است، واقعیت داشته باشد. اينها داستانهایي است که منظور نويسنده از بیان آنها، القای راز و پيامي است. آنها معتقدند داستانها و مطالب قرآن هم برای این است که در تربیت مردم تأثير خوب داشته باشد و اینگونه نیست که حتما واقعیت داشته باشد. قرآن با زبان خاصي مطالبي را بيان کرده است تا مردم باورهايي پيدا کنند و برای ارزشهايي که اعتبار میشود بها قائل شوند و آنها را ملاک عمل قرار دهند.
امروز يکي از مسائلي که در الهيات دنيا بهخصوص مسیحیت مطرح است، همین بحث زبان دین است. در اینکه آیا زبان دين واقعنماست يا زبان اسطورهاي است يا تمثيلي، بحثهايي بین دانشمندان مطرح است و بحث زنده روز در دنیاست. اخیرا در کشور ما نیز کمابيش اينگونه بحثها مطرح ميشود که زبان دين چه زباني است؟ عدهاي ميپندارند زبان قرآن زبان تمثيل است؛ مثلا درباره آیه 32 سوره الحاقة که میفرماید: ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ، میگویند واقعا اینگونه نیست که روز قيامت گناهکاري را در زنجيري به طول هفتاد ذراع ببندند و با اين زنجير بکشانند؛ بلکه اين بيان تمثيلي است و ميخواهد بگويد خيلي زندگي سختي دارد و دست و پايش را محکم ميبندند و نميگذارند تکان بخورد! گاهي يک مسلمان معتقد و چهبسا نمازخوان که درباره بحثهاي ديني و اظهار ارادت به ائمه و پيغمبر اکرم بحث ميکند، وقتي از دنيا و آخرت بحث ميکند ميگويد: حقيقت دنيا و آخرت حقيقت سود و ارزش است؛ آخرت هم همينجاست و زندگي ديگري نيست که انسان دوباره زنده شود. زندگي ما در اينجا دو جور است. يک وقت براي سود کار ميکنيم و يک وقت براي ارزش، اگر براي سود کار کرديم اسمش دنياست، اگر به خاطر ارزشش کاري را انجام داديم خودش آخرت است. پس آخرت يعني همينجا، و خوب است که انسان براي ارزش کارها را انجام بدهد تا هم وجدانش راضي باشد و هم جامعه اصلاح شود. این دیدگاه دنيا و آخرت را دو چهره از همين زندگي مادي و انگيزههاي انسان میداند، و آیاتی و روایاتی که دلالت بر وجود آخرت پس از مرگ میکند را زبان اسطورهاي میداند و میگوید این زبان، زبان فيزيک یا تاریخ نيست که بخواهد واقعيتي را بيان کند؛ اين زبان سمبليک است و با مفاهيم نمادين با مردم سخن میگوید!
شک در آخرت
برخی دیگر گفتهاند ما نميتوانيم بفهميم که واقعا آخرت هست يا نیست؛ گرچه کساني ميگويند هست، اما نه برای اثبات و نه برای نفیاش دليل نداريم. اين نظر در فرقههاي مختلف فلسفي شايع است. میگویند: آخرت را نفي نميکنيم چون نفياش هم دليل ميخواهد، اما نميتوانيم به اينها دل ببنديم و اين را يک واقعيتي حساب کنيم. قرآن درباره اين گرایش هم اشاراتي دارد. ميفرمايد: بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمِونَ؛[3] سه مرحله را ذکر ميفرماید؛ یک مرحله این است که نسبت به آخرت علمي ندارند. شخص در این حالت اصلا به صورت مسئله توجه نکرده است. سپس ميفرمايد: بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّنْهَا؛ در این مرحله کأنه مسئله مطرح شده است و عدم توجه به جهل بسيط تبدیل شده است. ميگويد نميدانم و شک دارم. بعد پا را بالاتر ميگذارد؛ بَلْ هُم مِّنْهَا عَمِونَ؛ اصلا اينها کورند و نميتوانند آخرت را درک و باور کنند.
آخرت سایهی دنیا
در گرايشی ديگر، افراد به دلائل شواهدي که برايشان پيش آمده مقداري منصفترند و میگویند: اين طور نيست که انسان وقتي ميميرد نابود شود. پس از مرگ چيزي هست، اما بهگونهاي نیست که بشود روي آن حساب کرد. آخرت شبيه خوابدیدن است. برخی برای اینکه شب خواب بد نبینند، در روز از برخی کارها پرهیز میکنند. این کار خوبی است، ولی اگر رعایت نکرد و خواب هم دید درست است که آشفته و ناراحت میشود ولی بالاخره بیدار میشود و میفهمد واقعیتی ندارد. اینکه انبيا تأکید دارند فريب دنيا را نخوريد براي اين است که پس از مرگ خواب بد نبينيد. بعد از مرگ هم ممکن است آدم خوابهاي خوش يا ناخوشي داشته باشد. چه بسا این خواب طولاني باشد و انسان اذيت هم بشود، ولي به این معنا نیست که انسان واقعا زنده شود. این گرایش میگوید دنيا اصل است و واقعيت دارد؛ آخرت نیز سايهاي از اين دنياست، خوابي است که انسان بعد از مردنش هم ميبيند. همان اندازه که خواب و بيداري براي ما متفاوت است، دنيا و آخرت نیز با هم متفاوتند!
آخرت بیارتباط با دنیا
گرايش ديگري میگوید: ممکن است انسان پس از مرگ زنده شود ولي همان نیز بخش ديگري از زندگي اوست و هر کاري اکنون ميکنیم آنجا هم بايد بکنیم. آنجا هم وقتي زنده شديم دوباره بايد از نو فعالیتهایمان را از سر بگیریم. خيلي نبايد دغدغه داشته باشیم که وقتي زنده شديم چه کار بايد بکنيم. هر کاري حالا ميکنيم آن وقت هم میکنیم! وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا؛[4] ميگويد: فکر نميکنم قيامتي در کار باشد؛ اما اگر هم بود، مثل الان که خدا به ما نعمت داده، بعدش هم ميدهد. این گرایش میگوید رابطهاي بين اين زندگي و آن زندگي نيست. دو بخش از زندگي است، همانند جوانی و پیری. همه انسانها میدانند که دوران پیری دوران از کارافتادگیشان است، اما برای آن عزا نمیگیرند، و میگویند بالاخره پيري هم بخشي از زندگي است، و وقتی پير شديم هر کاري از دستمان بر بيايد انجام ميدهيم.
دنیاي نقد و آخرت نسیه
گرایش دیگر مربوط به کساني است که به خاطر ادله و شواهدی معتقد شدهاند که ما حيات ديگري بعد از مرگ داريم، ولي اين بدان معنا نيست که ما از اکنون عزاي آن وقت را بگيريم. میگویند: زندگی دنیا امري است نقد و واقعيتي است که اکنون با آن مواجهيم. این را نمیتوانیم رها کنیم براي امر نسيهاي که معلوم نیست چهقدر پس از مرگ طول بکشد تا برپا شود. فعلا دم غنيمت است. آخرت را انکار نميکنيم، زنده هم ميشويم، اما نميتوانيم کارمان را بر اين اساس تنظيم کنيم. به عبارت دیگر این گرایش میگوید: آخرت قبول، اما دنيا نقد است و آخرت نسيه و انسان عاقل نقد را به نسيه نميدهد.
دنيا مقدمه آخرت
در مقابل همه اين گرایشات، کساني اعتقاد دارند که بعد از مرگ حيات واقعي وجود دارد و همه انسانها زنده ميشوند. آن زندگي نسبت به اين زندگي، هم از نظر زمان و هم از نظر کیفیت قابل مقايسه نيست. آنها باور دارند که اينجا بالاخره تمام ميشود، ولي آن زندگي تمام شدني نيست. نعمتها و عذابهاي آنجا هم قابل مقايسه با اينجا نيست و این نعمتها يا عذابها با اعمال خود ما در اينجا ساخته ميشود؛ يعني بين دنيا و آخرت رابطه سببيت و مسببيت برقرار است. بنابراین باید حواسمان را جمع کنيم، برنامهای داشته باشیم و کارمان را درست انجام بدهيم تا براي سعادت آخرت که سعادتی ابدی است مفيد باشد.
روشن است که این اعتقاد میبایست تأثیر بسیاری بر روی عمل انسان داشته باشد، اما باز کسانی یافت میشوند که دارای این اعتقاد هستند اما عملشان با کسی که منکر آخرت است، تفاوت چندانی ندارد. اصل مسئله اينجاست. ما الحمدلله کساني نيستيم که منکر آخرت باشيم يا برای آن تفسيرهاي غلط بکنيم. قبول داريم که زندگي آخرت حيات حقيقي است، به حسابها دقيقا رسيدگي ميکنند و مو را از ماست ميکشند؛ فَمَن يعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيرًا يرَهُ؛[5] اما در مقام عمل طور ديگری رفتار میکنیم. تمام این مقدمات برای این بود که ما مخاطب را در کلام خدا و روایات بشناسيم. روشن است که خداوند به منکران آخرت نمیگوید: لَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا.[6] مخاطب این سخن افرادي مانند «منِ» معتقدند؛ وگرنه آن که منکر است نميترسد، و ميگويد اينها همهاش دروغ و افسانه است.
دنیاطلبي آخرتباوران
خداوند میفرماید: مَن كَانَ يرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا* وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيهُم مَّشْكُورًا؛[7] مردم دو دستهاند؛ بعضيها همین زندگي زودگذر را ميخواهند و ارادهشان به همين زندگي عاجل و زودگذر تعلق گرفته است. خداوند میفرماید: اين طور نيست که هر کس در اینجا هرچه خواست، برايش ميسر کنيم، اما به بعضي، از آنچه میخواهند، به اندازهاي که خودمان بخواهيم، ميدهيم. اجباري نداريم، قولي هم ندادهايم که به هر کس هر چه خواست بدهيم، ولي راهي را باز گذاشتهايم و وسايلي فراهم را کردهايم تا کساني به بعضي از خواستههايشان برسند. اين سنت ما درباره کساني است که طالب دنيا هستند؛ اما بعد آنها را سرافکنده و سرزنششده به جهنم میاندازیم و با خفت و خواري در آتش ميسوزند. اما اگر کساني خواستار آخرت باشند و تلاشی که شايسته طالب آخرت است انجام بدهند، ما از آنها تشکر و قدرداني ميکنيم. نتیجه قدردانی خدا چیست؟ لَهُم مَّا يشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَينَا مَزِيدٌ؛[8] هر چه بخواهند به آنها ميدهيم، حتی فوق آنچه عقلشان ميرسد و ميخواهند به آنها ميدهيم.
در آیه بعد، خداوند سنت خود را بیان میکند و میفرماید:كُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاء رَبِّكَ مَحْظُورًا؛[9] بناي ما بر اين است که هر کس را در راهي که انتخاب میکند، کمک کنيم تا در آن راه پيش برود. اگر راه خوب را انتخاب کند کمک ميکنيم پيشرفت کند. اگر راه بد را هم انتخاب کند رهایش نميکنيم، زمينه را برايش فراهم ميکنيم که به همان راهي را که انتخاب کرده است، برود. هر دو دسته را امداد ميکنيم. چيزي جلوي عطيه خدا را نميگيرد و بخشش الهي براي همه است، اما نحوه بخشش و تقسيم عطا تفاوت میکند.
روشن است که مخاطب آیات بالا کسانی هستند که آخرت را قبول دارند، اما برای کسانی که آخرت را قبول ندارند بهگونه دیگری سخن میگوید. مثلا برای بیان امکان آخرت میفرماید: شما زمين خشک را ببینید که باران ميآيد و چگونه در بهار گلها ميرويد! دیدید چگونه زمین زنده شد؟ شما هم بعد از مردنتان زنده میشوید؛ وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُورُ.[10] برخی از بیانها نیز برای بیان حکمت وجود آخرت است و میفرماید: اگر فکر کنيد که زندگي فقط همين است که دنياداران دارند، و به فرمایش امیرمؤمنانعلیهالسلام، همچون سگ به جان هم ميافتند، اصلا آفرينش لغو و عبث بود؛ أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا.[11]خداوند پس از بیان همه این مسایل به من و شما ميگويد: فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا. بنابراین بايد ببينيم انسانها چگونه مغرور حيات دنيا ميشوند تا بتوانیم برای خود چارهای بیندیشیم.
خطر دلبستگي به دنيا
اگر انسان به کسي خيلي علاقهمند شود، پس از مدتي این علاقه استقرار پيدا ميکند و در اين حالت، در طرف مقابل فقط زيباييها و کمالات را ميبيند و خيال ميکند اين اصلا در عالم بينظير است و بايد زندگي خود را به پاي او بريزد. بعدها کمکم ميفهمد اينگونه نيست، و حتی اگر باشد نیز صلاح او نيست که زندگیاش را صرف او کند، و تصميم ميگيرد اين علاقه را از سر خودش باز کند، اما هر کاري ميکند نميتواند؛ در خواب و بیداری، شادی و عزا به ياد اوست. اسير اين محبت میشود و هرچه ميخواهد از اين خلاص شود، نميتواند و توانش را ندارد.
کساني که نسبت به دنيا عشق پيدا ميکنند، لذايذ دنيا برايشان اینگونه میشود. شايد بعضي جوانها را ديده باشيد که عاشق دیدن فيلمهاي عجيب و غريب شدهاند. فيلمهايي که غير از خشونت و وحشت چيزي در آنها نيست اما برخی جوانها و نوجوانها چنان عاشق آنها ميشوند که اگر آنها را ده بار در روز هم ببينند، سير نميشوند. گاهی به خود میآید و میگوید اين هيجاني که در اثر اين وحشت پيدا ميشود چيز مطلوبي نیست و ناراحت هم ميشود، ولي باز هم دست برنميدارد. حتی اگر روزي مستبصر شد و خواست دستبردارد، باز نميتواند و همینکه به خانه میرسد به سراغ آن وسیله میرود. آدميزاد بهگونهای خلق شده است که وقتي از چيزي لذتي برد و این لذت تکرار شد، اسير آن ميشود. این حالت اگر درباره امور خوب مثل محبت خدا و اولياي خدا و کارهاي خوب باشد کمک بزرگي برای انسان است، اما اگر در مسير غلط هم بيفتد، بلاي بسیار بزرگي است.
اینکه انسان با وجود علم به فانی بودن دنیا و اصالت آخرت، آنچنان دلباخته دنياست که انگار وجود آخرت را محال ميداند، براي آن است که عشق به امور دنیوی آهسته آهسته در دلش لانه کرده است و روز به روز رشد کرده و ريشه دوانده است. در این صورت دیگر نميتواند آن را رها کند، و وقتي زمينه پيدا ميشود که از آن استفاده کند و به خيالات و آرزوهاي دنيوي خود برسد مسيرش را تغيير ميدهد و همه چيز ديگر را فدای آن میکند. همین است که میفرماید: حبالدنیا رأس کل خطیئة. این سخن بدان معنا نیست که انسان باید از غذاي شيرين بدش بيايد؛ این حماقت است که انسان از ديدن منظره زيبا بدش بیايد. حتی بعضي حيوانات هم از ديدن سبزه و گل خوششان ميآيد و بعضي پرندگان نیز از ديدن گل مست ميشوند. دلبستگي و اسارت دنیا اشتباه است زيرا مانع ميشود که انسان به وظايف و نعمتهای بهتر، بادوامتر و با کيفيتتر برسد.
حکمت الهي اقتضا کرده است که انسان در اين عالم از چيزهايي خوشش بيايد تا آثاري برايش مترتب شود؛ غذاي خوب بخورد، مناظر زيبا ببيند و انس بگيرد. دوستي همسر و فرزندان حب الدنيا نيست؛ اينها احساساتی زودگذر است. موجي است که روي درياي وجود انسان پيدا ميشود و بايد بشود، اما اگر اين موج تبدیل شد به موجي که کشتي را غرق ميکند، باید جلوی آن را گرفت. اگر دلبستگي به اين مسایل بهگونهای شد که انسان همه چيز ديگر را فراموش کرد و وظایف شرعی خود را پشت گوش انداخت، خطرناک میشود. در این حالت کارهاي خير و وظايف شرعي، بهخصوص جهاد، با مزاج انسان نميسازد و او را ناراحت میکند. خداوند در آیه 24 سوره توبه میفرماید: قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ؛ نميگويد اصلا نسبت به امور دنيا بيتفاوت باشيد و هيچ احساس خوشي نکنيد. دلبستگي به دنیاست که مذموم است و مانع ميشود انسان به وظایف خودش برسد. حب دنیا تا آن اندازهاي که عموميت دارد و احساس زودگذري است مطلوب است و اشکالي هم ندارد، اما اگر انسان دلبسته آن شود، کار به جایی میرسد که همه چيز را کنار ميگذارد و برده آن میشود.
نمونههای فراوانی از این مشکل وجود دارد. خداوند درباره یک نمونه از آنها میفرماید: وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ؛[12] بلعم باعورا هم همين چيزهاي دنيا را ميخواست. در روايات هست که مستجابالدعوه بود و مردم نزد او ميآمدند. ايشان هم خيلي خوشش ميآمد و عاشق اين مقام، پست، احترام و هدایایی شد که مردم برايش ميآوردند، و ديگر به حرف موسي هم گوش نداد. گفت خود ما ديگر کسي هستيم. همين آقا که خداوند آیات خودش را به او داده بود وقتي دلبستگي پيدا کرد و اسير دنيا شد، فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيهِ يلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يلْهَث.
اعاذنا واياکم انشاءالله.
[1]. جاثيه، 24.
[2]. انعام، 25.
[3]. نمل، 66.
[4]. کهف، 36.
[5]. زالزال، 8.
[6]. لقمان،33.
[7]. اسراء، 18-19.
[8]. ق، 35.
[9]. اسراء، 20.
[10]. فاطر، 9.
[11]. مومنون، 116.
[12]. اعراف، 176.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org