- جلسه اول؛ دلبستگی به دنیا؛ ريشه همه انحرافات
- جلسه دوم؛ عوامل فتنه (1)
- جلسه سوم؛ عوامل فتنه (2)
- جلسه چهارم؛ بدعتگذاري نتيجه تبعيت از هواي نفس
- جلسه پنجم؛ نقش شیطان در انحرافات
- جلسه ششم؛هوای نفس؛ اصلیترین عامل انحراف
- جلسه هفتم؛ هوای نفس مذموم يا مطلوب؟
- جلسه هشتم؛ ملاک ارزشیابی کارها
- جلسه نهم؛ مراتب ارزش کارها
- جلسه دهم؛ دنیا؛ مطلوب و مذموم
- جلسه یازدهم؛ اصالت آخرت و ابزاربودن دنيا
- جلسه دوازدهم؛ نگاه ابزاری به دنیا
- جلسه سیزدهم؛ دنیا و آخرت
- جلسه چهاردهم؛ از آخرتباوري تا آخرتطلبي
- جلسه پانزدهم؛ چگونه از شر دنیا راحت بشویم؟!
- جلسه شانزدهم؛ کشتزار دنیا
- جلسه هفدهم؛ امکان جمع دنیا و آخرت
- جلسه هجدهم؛ شیطانشناسی
- جلسه نوزدهم؛ شیطانشناسی (2)
- جلسه بيستم؛ مهار هواي نفس
- جلسه بيستويکم؛ ضرورت ايمان براي مهار نفس
- جلسه بيستودوم؛ هواپرستي؛ ريشه انحراف و سقوط
- جلسه بيستوسوم؛ هواپرستی؛ ریشه فساد و افساد
- جلسه بيستوچهارم؛ چگونه بر هوای نفس غالب شویم؟
- جلسه بيستوپنجم؛ درجات و پيامدهاي متابعت و مخالفت با هوای نفس
- جلسه بيستوششم؛ دنيا براي آخرت
- جلسه بيستوهفتم؛ نسبت ميان دنیا و آخرت
- جلسه بیستوهشتم؛ دنيا؛ خانهاي در محاصره بلاها
- جلسه بيستونهم؛ نعمتها و بلاها؛ وسیله امتحان
- جلسه سيام؛ دنیا در روايات اهلبيت عليهمالسلام
- جلسه سيويکم؛ آثار حب دنیا در نگاه روایات ائمه علیهمالسلام
- جلسه سيودوم؛ حقارت دنیا
- جلسه سيوسوم؛ دنیا شبيه چيست؟
- جلسه سيوچهارم؛ تشبيهات و تمثلات دنیا و آخرت در روايات اهل بيتعليهمالسلام
- جلسه سيوپنجم؛ سیره انبیا در بهرهمندي از دنیا
- جلسه سيوششم؛ سیره امیرمؤمنانعلیهالسلام در بهرهمندی از دنیا
- جلسه سيوهفتم؛ دنیا در کلام امیرمؤمنانعلیهالسلام
- جلسه سيوهشتم؛ اختلاف وظايف در بهرهمندي از دنیا
- جلسه سيونهم؛ زهد؛ کلید همه خوبیها
- جلسه چهلم؛ جمعبندي مباحث درباره حب دنیا
- جلسه چهلويکم؛نیت؛ رکن ارزش در فلسفه اخلاق الهی
- جلسه چهلودوم؛ عرصههای فریب شیطان
- جلسه چهلوسوم؛
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برایدریافتفایلصوتیاینجاراکلیککنید | 15.07 مگابایت |
برایدریافتفایلتصویریاینجاراکلیککنید | 58.36 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 14/11/94، مطابق با بیستوسوم ربیعالثانی 1437 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
تحلیلی روانشناختی از تحولات صدر اسلام
(۸)
ملاک ارزشیابی کارها
اشاره
در جلسات گذشته با استفاده از فرمایشات امیرالمؤمنین عليهالسلام در نهجالبلاغه گفتیم که در انحراف و سقوط انسان، هوای نفس عامل قریب است، دنيا هواهاي بالقوه را بالفعل ميکند، و شيطان باعث تقويت توجه به نفس و هواي نفس ميشود. اين سه عامل مثلثی را تشکيل ميدهند که بیشتر گناهان و مفاسد از ترکيب تأثير اين سه عامل به وجود ميآيند. براي توضيح بيشتر این مطلب لازم دانستیم که هر يک از اين سه عنوان را توضيح دهيم. در جلسه گذشته کلمه هوا و نفس را معنا کرديم و کاربردهاي معروف آنها را يادآور شديم و نتيجه گرفتيم که اصل واژه هوا بار مثبت یا منفي ندارد و هوا به دوست داشتن خوب هم اطلاق میشود. نفس هم خودبهخود معناي بدي ندارد و در کاربردهاي خاصي است که بار ارزشي منفي پيدا ميکند. نفس هم در محاورات عرفي عربي و هم در قرآن کريم و روايات شريف، موارد استعمال مختلفي دارد، ولي در مباحث اخلاقي معناي خاصي دارد که بار معنايي منفي در آن اشراب شده و معمولا در مقابل عقل قرار ميگيرد. گاهي چنين تعبير ميشود که در باطن انسان اين دو با هم ميجنگند و گاهي نفس و گاهي عقل غالب ميشود.
جنگ عقل و نفس
امیرمؤمنان در خطبه ۲۲۰ نهجالبلاغه در وصف کسي که راه خدا را در پيش گرفته، ميفرمايد: قد احيا عقله وامات نفسه. این تعبیر افزون بر اینکه تقابل بين عقل و نفس را میرساند، بیان میکند که هر دو اينها قابل مرگ و زندگي هستند. همچنین در خطبه 87 از نهجالبلاغه ميفرمايد: إِنَ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِه؛ از جمله بندگانی که خدا بيش از ديگران دوستشان دارد، کسي است که در مقام نبرد با نفس قرار بگیرد و خدا او را کمک کند تا بر آن پيروز شود. در اين فرمایش، نفس به عنوان موجودي تلقي شده که در باطن انسان است و انسان با آن ميجنگد و در شرف اين است که از آن شکست بخورد، مگر اینکه از خدا استعانت بجويد و خدا او را کمک کند و بر نفسش پيروز شود. بنابراين تعبير جنگ انسان با نفس، تقابل عقل و نفس، و جنگ عقل با نفس ريشه ديني دارد و ابتدا در منابع ديني ذکر شده است و علماي اخلاق از آنها اقتباس کردهاند. جا دارد ما هم درباره اين اصطلاح و این تقابل بين عقل و نفس دقت کنيم و ببينيم جنگ اين دو با هم چیست و چگونه ميجنگند.
تلقي عمومي ما این است که انسان نسبت به انجام هر یک از کارهاي خوب یا بد ميل و گرايشي دارد که اگر به انجام کار خوب موفق شود، ميگوييم عقلش را زنده کرد و اگر نفس غالب شود ميگوييم عقلش را مغلوب کرده است. اين تشبیهی است و تلقي نادرستي نیز نيست، اما باز این پرسش مطرح میشود که واقعا در درون آدم چه ميگذرد که بر نفس يا عقل پیروز میشود؟ هنگامی اين پرسش اهمیت بیشتری پیدا میکند که میببينیم برخی کارهاست که هم با حکم عقل و هم با حکم نفس انجامپذیر است. چگونه است که در انجام عمل واحد يک جا عقل غالب است و يک جا نفس؟ غذاخوردن يک کار است، اما روز ماه مبارک رمضان به حکم نفس است و پس از مغرب به حکم عقل. اين مسئله بسيار مهمي در فلسفه اخلاق است که متأسفانه بنده در طول دوران طلبگي بيان قانعکنندهاي در زمينه آن پيدا نکردم. تصور بنده اين است که اين مسئله وقتي حل ميشود که ما فلسفه وجودي انسان را بشناسيم و بدانیم هدف از خلقت انسان چيست.
حکمت آفرینش انسان
خداوند متعال موجودات ذيشعوري را آفريده است که فقط به خير گرایش دارند و اصلا به شرور میل پيدا نميکنند. نام اين موجودات ملائکه است و تا آخر همان طور که آفریده شدهاند باقی میمانند. اراده حکیمانه خداوند اين بود که مخلوقي بيافريند که خودش بتواند راه خوب و بد را انتخاب کند و با اختيار خودش به هدف خلقتش برسد. راه این مخلوق يک طرفه نیست و همیشه برای انتخاب دو راه دارد. این موجود طبق يک تمثيل در نقطهاي قرار گرفته است که يک مسير تعالي دارد و يک مسير تنزل. آن خطي که رو به بالا ميرود به طرف خداست و آن که پايين ميرود به طرف جهنم. نام این اسفل السافلين است و نام آن اعلي عليين. انسان در این وسط واقع شده است و از وقتی که به تکلیف میرسد، اختيار دست اوست؛ هم ميتواند بالا برود و هم ميتواند پایین برود. افزون بر اينکه ميتواند راهش را نیز عوض کند؛ ميتواند بالا برود و دوباره برگردد همچنانکه وقتی تنزل کرد ميتواند دوباره تصميم بگيرد و راهش را عوض کند. يعني دايره اختيارش تنها در نقطه اول نيست که اگر اين راه را انتخاب کرد تا آخر همين باشد. تا زنده است ميتواند راهش را عوض کند.
اين عالم ظرف انتخاب و اختيارش است، ولي نهايتا به يک نقطهاي ميرسد که آن نقطه ثبات است. به آنجا که رسيد ديگر هيچ تغييري نميکند. آنهايي که به جهنم ميروند، فرشتگان برميگردند و در جهنم را ميبندند حتی پشت در را هم مياندازند و آن را قفل ميکنند؛ فِي عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ؛[1]عَلَيهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَة؛[2] برای کسانیکه در نهایت به جهنم ميروند ديگر اميد بيرون آمدن نيست. حتي التماس ميکنند که يک روز از عذاب ما را کم کنيد، اما فایدهای ندارد؛ ادْعُوا رَبَّكُمْ يخَفِّفْ عَنَّا يوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ؛[3] قَالَ اخْسَؤُوا فِيهَا؛[4] با تعبير تحقيرآميزي میفرماید: گم شويد! شما جايتان همين جاست و هيچ تغييري هم نميکند. آنهايي هم که به بهشت رفتند، در آن جا ثابت هستند. آنجا هيچ تغييري نميکند. هر چه تغيير لازم است در عالم برزخ یا در آغاز قيامت واقع میشود، اما وقتی به بهشت خلد رفتند ديگر ثابتند. آنچه تعيين ميکند که اينجا باشند يا آنجا، اعمال گذشته و برآيند آنهاست.
دنیا مهلت انتخاب
خداوند انسان را براي جهنم خلق نکرده است، هدف او رحمت است، اما براي اينکه عاليترين رحمت را به مخلوقي بدهد، بايد آن مخلوق راهش را خودش انتخاب کند و امتحانش را پس بدهد تا ثابت کند که من لياقت اين رحمت را دارم. به خاطر اينکه آن هدف تحقق پيدا کند، بايد عذابي نیز برای متخلفان باشد. اختيار يک طرفه نميشود. بايد جهنمي هم باشد که اگر طرف اهل تخلف و عصيان بود بداند چه نتيجهاي دارد و آگاهانه انتخاب کند. بنابراین جهنم رفتن مطلوب بالعرض است. هدف اصلي و اوليه خدا رحمت است، اما از آنجا که دادن اعلي مراتب رحمت تابع انتخاب خود شخص است، بايد راه ديگري نیز باشد که بالعرض مطلوب است. عمر آدميزاد در اين دنيا مهلتي است که برای انتخابها دارد تا هر چه بيشتر با انتخاب خودش براي دريافت آن رحمت بيپايان الهي آمادگی پيدا کند. هر لحظه بايد دهها و صدها نوع گزينه جلويش باشد، تا انتخاب کاملتر باشد. اگر انتخاب در دايره محدودي باشد، ارزشي هم که از آن حاصل ميشود، محدود است. هرچه دايره انتخاب وسيعتر باشد، ترقيها یا تنزلهاي بیشتری را پیش روی انسان میگذارد. از اينرو خداوند چيزهايي را در وجود انسان قرار داده است که دائما در هم تنيده ميشوند و تأثير و تأثر ميگذارند و زمينه انتخاب جديدي فراهم ميشود.
اگر بیاندیشید ميبينيد که هر لحظه در درون ما غوغايي از زمينههاي انتخاب است. هر لحظه دهها گزينه جلوي ماست؛ چشم، گوش، دست، پا، ظاهر، باطن، اخم، لبخند تا ميرسد به مسائل اجتماعي و مسائل پيچيده سياسي، مبارزات، جنگ، صلح و اطاعت از رهبري و.... من باور نميکنم انساني بتواند مجموع گزينههايي را که در عمرش واقع شده بشمارد. اگر آیه وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا؛[5] درست است، اين مطلب هم درست است. هر نعمتي که ميآيد، امتحاني نیز همراه آن است. وقتي نعمتها قابل شماره نيست، امتحانات هم قابل شماره نيست. بساط عجيبي خدا آفريده است که هرچه انسان دقت میکند نمیتواند به عمق و عظمتش پي ببرد. فقط کار خودش است و هيچ کس ديگر نه عقلش ميرسد که چنين کاري بکند و نه حتى ايدهاش به ذهنش ميآيد. انسان با ديدن فيلمي که در آن ده بيست داستان در هم تنيده شده است، تعجب ميکند که چه فکر عجيبي داشتهاند و اين داستانها را چگونه ساخته و به هم مربوط کردهاند. حال اين عالم را در نظر بگيريد که کران ناپيداست و بين يک منظومه تا منظومه ديگرش ميليونها سال نوري فاصله است و هر ذرهاي در آن به طوري آفريده شده که همه حکمت و مصلحت است. جز عظمت الهي کس ديگري نميتواند چنين کاري بکند و بالاخره گل سر سبد اين نظام مخلوقي است به نام انسان که ميتواند به دست خودش، خودش را به بالاترين کمالات برساند يا به پستترين مقامات تنزل بدهد که از هر جانوري پستتر شود.
حکمت آفرینش امیال
بخشی از چيزهايي که خداوند در این راه در اختيار انسان قرار داده است، برای زنده ماندن در این دنیاست. هدفي که خداوند دارد متوقف بر اين است که این فرد مثلا حدود صد سال زنده باشد تا اين کارها را انجام بدهد و انتخابهاي مختلف را داشته باشد، اگر عمرش نصف شود روشن است که حکمت خداوند بهطور کامل عملي نشده است. بايد غذا بخورد، از هوا استفاده کند، آب بنوشد و... تا اين عمر ادامه پيدا کند. همین بخشی از فوايد چيزهايي است که در اختيار انسان است و انسان ميل دارد که از آنها استفاده کند؛ گرسنه ميشود، بايد احساس گرسنگي کند تا به سراغ غذا برود و زنده بماند. اگر ميل به غذا نداشته باشد، فراموش میکند که در عالم غذاخوردني هم وجود دارد و به کاری ديگر سرگرم ميشود. در نتیجه انرژي بدن تمام ميشود و میمیرد. خود اينکه انسان اشتهاي غذاخوردن داشته باشد، کار حکيمانهاي است. اگر نباشد حکمت الهي تحقق پيدا نميکند. باز حکمت الهي اين نبود که فقط يک انسان زنده بماند. ابتدا فقط آدم و حوا خلق شدند، ولي حکمت الهي اقتضا ميکرد که ميلياردها انسان آفريده شوند. اگر بخواهد اين تکثر پيدا شود و زمينه براي رحمتهاي بيپايان الهي از لحاظ کثرت افراد پيدا شود، بايد غريزه جنسي باشد و انسان را به توالد و تناسل وادار کند. بنابراین وجود غريزه جنسي نیز از حکمتهاي بزرگ خداست و مقتضاي همان حکمت اصلي است که هر چه بيشتر به موجودات ذيشعور مختار رحمت بدهد.
انسان برای زندگی و استفاده از امکانات این عالم نیازمند معلومات بسیاري است. بسیاری از اينها تجربياتي است که از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود. پس انسانها بايد با هم زندگي کنند و به کمک هم خطرها را دفع و منافع را جلب کنند. باید به همديگر چيز ياد بدهند و تجربياتشان را به ديگران منتقل کنند. و بالاخره انسان برای پیداکردن راه صحيح زندگي به تعليم و تعلم و رشد عقلاني نیاز دارد که باز اقتضا ميکند که انسانها به هم گرايش داشته باشند و با هم انس بگیرند و بخواهند با هم زندگي کنند. اگر انسانها از یکديگر بدشان بيايد يا نسبت به هم بيتفاوت باشند، شاگردي کنار معلم نميماند و معلم علاقه ندارد چيزي را به شاگردش ياد بدهد. در این صورت هر کسي میبایست خودش از صفر شروع و تجربه کند. انتقال تجربهها و پدیدآمدن علوم مختلف در صورتي است که زندگي اجتماعي باشد که از يک طرف موجب تکثير نسل و از يک طرف موجب افزايش معلومات ميشود. در هر بابي از میلهایی که خداوند در انسان قرار داده است، وارد شوید با هزاران حکمت روبهرو میشوید. بنابراین هیچکدام از امیال، گرایشها و قدرتهایی که خدا در وجود انسان قرار داده است خودبهخود بد نیست. بلکه به يک معنا همه آنها خوب است؛ چون وسايلي است براي تحقق حکمت الهي؛ الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ.[6] از اين ديد، مجموع اين عالم، نظام احسن است و حسن تکويني دارد.
حکمت میراندن
اکنون این پرسش مطرح میشود که چرا خداوند این عالم را با این ویژگیها آفرید؟ چرا انسان را از ابتدا در بهشت نیافريد که هميشه آنجا باشد و اصلا نمیرد؟ پاسخ این است که همه اینها براساس همان حکمت است. از آنجا که رسیدن به آن مقام در گرو انتخاب و اختيار است باید در اين عالم تحولاتي باشد که هر روز گزينهها و امتحانات جديدی را پیش رو داشته باشد. وقتي انسان امتحانش را داد و به آن جايي رسيد که بايد برسد، ديگر ماندنش در اين عالم حکمتي ندارد؛ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً؛[7] وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ؛[8] روز به روز ضعيفتر، عاجزتر، مريضتر، و خستهتر ميشود و بالاخره به نقطه مرگ منتهي ميشود. دوران امتحان هميشه محدود است، اما نتايجش طولاني است. زندگي دنيا براي امتحان، براي خودسازي و براي انتخاب مسير نهايي محدود است، اما نتيجهاش ثابت است.
نکته دیگر اینکه همه چیزهایی که خداوند در جهت زندهماندن، کسب معلومات، تغییر زمينههاي امتحان و... در اختیار انسان میگذارد در صورتي است که به آن غرض اصلي صدمه نزند. اگر آزادیها به جايي رسيد که از آن سوءاستفاده شد، اگر فساد آن قدر شايع شد که اصل آن غرض به خطر افتاد، این مهلت از انسان گرفته میشود. حضرت نوح حدود هزار سال قومش را دعوت و راهنمايي کرد و به جايي نرسيد. در آخر دست به دعا برداشت و گفت خدايا من شبانهروز اينها را راهنمايي کردم، ولي اکنون به جايي رسيدهاند که ديگر در فرزندانشان هم آدم خوبي پيدا نخواهد شد؛ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا[9] اينجاست که عذاب نازل ميشود و همه آنها غرق ميشوند. بنا بود اين جا باشند تا راه کمال و سعادت را انتخاب کنند. هدف اصلي آنهايي بودند که راه صحيح را انتخاب ميکردند، ديگران طفيلي بودند. اگر بنا شد که ديگر اصلا انتخاب صحيح تحقق پيدا نکند و همه راه فساد بروند، ديگر زنده نگه داشتن اينها حکمتي ندارد و اصل ديگري از آنچه در تدبير الهي پيشبيني شده مقدم میشود.
ملاک خوبی و بدی
گفتیم خوردن حکمت دارد و براي اين است که ما زنده بمانيم. غريزه جنسي حکمت دارد و باعث بقاي نسل انسان ميشود. همچنین تجربههاي علمي و تعليم و تعلم نیز دارای حکمت است. اکنون نوبت سخن درباره ملاک خوبیها و بدهاست. چه چیزی باعث میشود کاری خوب یا بد شود؟
همانگونه که بیان شد، هدف اصلي اين است که اين موجود به انتخاب خودش راهي را بپيمايد تا لياقت بهترين رحمتهاي الهي را پيدا کند. روشن است که هرچه به او در پیمودن این راه کمک کند خوب است. بنابراین خوبي و بدي واقعي از ارتباط کار با هدف آفرينش سنجيده ميشود. کارهايي که ما ميکنيم اگر مستقيما در رسيدن به آن هدف مؤثر باشد، خود مطلوب بالذات است، ولي همه کارهاي دنيا اينگونه نيست. کارهاي دنيا زنجيره فعاليتهايي است که هر کدام مقدمه کار ديگري است تا انسان را به هدف بالاتري برساند که آن، هدف اصلي است. اگر اين زنجيره در مسيري قرار بگيرد که در نهایت ما را به آن هدف نهايي برساند، همه خوب است؛ زیرا هر کدام انجام نگيرد کار بعدی تحقق پيدا نميکند و ما را به هدف نمیرساند. همه اینها خوب و ارزشمند است، چون هر کدام مقدمه موقعيت ديگري است که آن موقعيت ارزشمندتر از خود اين کار است و ميتواند ما را تدريجا به هدفي برساند که ارزش مطلق دارد و ديگر بالاتر از آن ارزشي براي ما تصور نميشود.
نقش نیت در ارزش اعمال
نکته دیگر تفاوت ارزش عمل افراد است. فرض کنید دو نفر وارد مسجد ميشوند و هر دو مثل هم نماز میخوانند، ولی اين دو در عمل با هم تفاوتي دارند که هيچ نمودي ندارد. يکي از آنها در دلش اين است که مسجديان ببينند که چه نماز خوبي خوانده است و دیگری در دلش اين است که اي کاش اينها مرا نميديدند و من فقط با خداي خودم گفتوگو داشتم. چگونه نماز اولی او را جهنمي و نماز دومی او را بهشتي میکند؟ اين تفاوت در خوبي و بدي از کجا پيدا ميشود؟
در پاسخ باید گفت اين همان امتياز بزرگي است که فلسفه اخلاق ديني بر ساير فلسفههاي اخلاق معروف دارد. نظامي که تاکنون درباره آن سخن میگفتيم، نظام قالبهاست، اما اين قالبها روحي دارند و آن روح توجه به خدا و احساس بندگي در مقابل خداست. اگر آن روح در این کار دميده شده باشد، موثر است، ولی اگر نباشد، قالب تهي است و ممکن است ضرر هم داشته باشد. بنابراین غير از اينکه قالب رفتار ما بايد به گونهاي باشد که ما را برای نزديک شدن به هدف نهایی کمک کند، روح اين اعمال نیز بايد بهگونهای باشد که اين عمل را لايق آن هدف بسازد. اينکه در اسلام اين همه روي نيت تکيه شده است و حتي گفته شده نیت مؤمن بهتر از عملش است، بهخاطر همین مسئله است. بعضي از اين چيزها را ما با عقل خودمان نیز میفهمیم. فردی را فرض کنيد از روي مسخره جلوي شما میآید خم و راست ميشود. روشن است که ارزشي برای اینکار قائل نمیشوید. عقل ما ميفهمد که اينجا با نيت، ارزش کار تعیین ميشود. در حديث قدسي داريم که خدا ميفرمايد: آیا کسي که به نماز ميايستد و توجهاش به ديگران است، نميترسد که او را به صورت الاغي مسخ کنم؛ آیا بنده من، مرا مسخره کرده است؟[10] حاصل مطلب اينکه کار خوب در منطق اسلام عبارت از کاري است که قالب آن به نزديک شدن انسان به هدف نهايي کمک کند و در آن روح بندگي و اخلاص هم باشد.
نیت و انقلاب ماهیت کار
در روايت داريم اگر کسي در روزي که ثواب روزهاش از همه روزههای سال بيشتر است (عید غدیر) روزه مستحبی گرفته است و احساس میکند که دوست مؤمنش مايل است که او آن روز مهمان او باشد، اگر نگويد که من روزه هستم و فقط براي خدا و براي شاد کردن دل برادر مؤمن از غذاي او تناول کند، هفتاد برابر ثواب روزه روز عيد غدير به او ميدهند. این ثواب بهخاطر آن نيت است؛ او خورد تا برادر مؤمنش را شاد کند. نيت اين قدر ماهيت کار را منقلب ميکند. حال شما ارزش کار کسانی را حساب کنيد که در جبهه شرکت ميکنند؛ همه هستيشان را پای رضایت خدا ميگذارند. چقدر انسان در زندگي خودش، خانوادهاش و بستگانش آرزو دارد؛ میخواهد بچههايش را بزرگ کند، دامادی و عروسیشان را ببیند؛ اين فرد همه اینها را کنار میگذارد و در جواني به جبهه میرود و آرزو ميکند که به شهادت برسد. چنین کسی از هنگامی که از خانه بيرون ميآید، فرشتگان براي او استغفار ميکنند و برایش ثواب مينويسند تا وقتي که روي زمين ميافتد و آخرين نفسها را ميکشد. چه بسا سرش در دامان سيدالشهدا و امامان معصوم و پيغمبر اکرم صلواتاللهعلیهم اجمعين باشد. البته شهدا نیز همه مساوي نيستند و این مقامات بسته به مراتب نيت فرد دارد؛ اینکه اخلاصش چقدر است، خدا را چقدر ميشناسد و چگونه حاضر است براي خدا فداکاري کنيد؟ هر قدر معرفت، محبت و اخلاصش بیشتر باشد، ثوابش بيشتر است. هرچه دلبستگیاش به پيشرفت اسلام و تحقق احکام اسلام و ارزشهاي اسلامي بیشتر باشد ارزش کارش بيشتر است. کار همان کار است اما آن مبادي نفساني که در قلب اوست، روح اين کار است و آن است به کار ارزش ميبخشد. انشاءالله در جلسه آینده این بحث را دنبال میکنیم.
[1]. همزه، 9.
[2]. بلد، 20.
[3]. غافر، 49.
[4]. مؤمنون، 108.
[5]. ابراهيم، 34.
[6]. سجده، 7.
[7]. روم، 54.
[8]. يس، 68.
[9]. نوح، 27.
[10]. أَمَا يَخَافُ الَّذِي يُحَوِّلُ وَجْهَهُ فِي الصَّلَاةِ أَنْ يُحَوِّلَ اللَّهُ وَجْهَهُ وَجْهَ حِمَار (عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج1، ص 322).
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org