قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول3.16 مگابایت
قسمت دوم2.76 مگابایت

 

بسم الله الرحمن الرحيم

سيماى شيعيان (23)

؛ آن چه پيش رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 04/06/88 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

اميرالمومنين(ع) در ادامه بيان اوصاف شيعيان حقيقي يکي ديگر از صفات ايشان را چنين بيان مي‌فرمايند: قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ؛؛ دل‏هايشان محزون است و مردم از شر ايشان در امان هستند. در اين جا اين سؤال مطرح مي‌شود که آيا محزون و غمگين بودن از نظر اسلام صفت مطلوبى است، و يا شاد و مسرور بودن مطلوب است؟

شادي، خواسته فطري انسان

انسان بالفطرة طالب خوشى و شادى است و طبعاً از غم و اندوه گريزان است. هرچند درون انسان هيچ‌گاه به طور كلى از غم خالى نيست، ولى مطلوب او هميشه شادي است. شاهد اين امر آياتي است كه در مقام بيان يكي از ويژگي‌‌هاي بهشتيان مي‌فرمايد آنها هرگز در جهان ابدي غم و حزنى نخواهند داشت. قرآن از زبان آن‏ها چنين نقل مى‏كند: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ1؛ سپاس خدايي را که غم و اندوه را از ما برداشت. و يا لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ2؛ هيچ رنج و خستگى عارض ما نمى‏شود. در اين آيات خداوند به انسان‌ها وعده مى‏دهد كه اگر شما مرا اطاعت كنيد، دائماً از نعمت‏هاى بهشتى بهره‌مند خواهيد شد؛ و هيچ خستگي و غم و اندوهي همراه با آنها وجود ندارد. از اين بشارت مي‌توان فهميد که انسان فطرتاً از غم و اندوه بيزار است.

چرا خدا غم را آفريد؟

پس چرا خدا انسان را به‌گونه‌اي آفريده که در اين عالم گاهى غم‌ناك و گاهى شاد و مسرور است؟ در پاسخ به اين سؤال بايد گفت تحولاتي از قبيل غم و شادي، مثل گرسنگي و تشنگي لازمه زندگي در اين عالم است. زيرا اين عالم ماهيتاً براي آزمايش بشر خلق شده است. لذا بايد انواع حالات براى انسان ايجاد شود تا در مقابل هر يك از آن‌ها آزموده شود. شادى نشانه رسيدن شخص به خواسته‏ها و لذت‏هاست. در مقابل، اگر كسي از چيزى محروم ‏شود احساس ناراحتى، رنج و خستگى مى‏كند و به دنبال آن اندوه و غم مى‏آيد؛ به دنبال غم و اندوه، اشك و گريه است. بايد همه اين حالات در انسان باشد، تا هم در زندگى اين دنيا از بهره‌هايي كه بر هر يك از آنها مترتب است استفاده كند و هم وسيله‏اى براى آزمايش او باشد؛ و در نتيجه به كمال ابدى نايل ‌شود.

نعمت درد و رنج

درد و رنج هم يكي از نعمت‌هاي خداوند است. هنگامي كه ما بيمار مى‏شويم، با احساس درد متوجه بيمارى مي‌شويم و در صدد معالجه برمي‌آييم. اما اگر انسان هنگام بيماري درد و رنجي در بدن خود احساس نكند، متوجه بيماري نمي‌شود تا نسبت به معالجه خود اقدام كند و حتي ممكن است اين بيماري به مرگ او منتهي شود. بنابر اين احساس درد نعمتى است كه خداوند به وسيله آن انسان را متوجه كمبودى در وجودش مي‌کند. اما در جهان ابدي چون بيمارى وجود ندارد، نيازي به احساس درد نيست؛ در آن‏جا اگر دردى باشد، عقوبت الهى است که انسان به كيفر گناهاني كه در دنيا انجام داده، به آن مبتلا مي‌شود.
غم و اندوه، تنها از دردهاى جسمانى نيست؛ بلکه مسايلي مثل فراق عزيزان و يا حوادث ناگوار ديگر نيز منجر به غم و اندوه مى‏شود. حكمت اين غم و اندوه چيست؟ گفتيم كه همه جريانات و حوادثي كه در عالم واقع مي‌شود براي آزمايش انسان است و شخص در برابر هر يك از آنها وظيفه‌اي دارد. در مقابل حوادث ناگوار نيز انسان موظف است در صدد باشد كه اگر نقصى از ناحيه او بوده، آن را جبران كند. فرض كنيد كسي هنگام رانندگي اصول و قوانين رانندگى را رعايت نكرد و در اثر سهل‏انگارى تصادف كرد. در نتيجه خسارت‌هاي مالي مثل خراب شدن ماشين، جريمه و يا زندان و احتمالاً صدمات جاني به او وارد مى‏شود. اگر اين شخص به خاطر خسارت‌ها و صدمات وارده غمگين ‌شود، ممكن است بعد از اين حواسش را جمع كند و ديگر تخلف نكند؛ اما اگر چنين رنجى وجود نداشته باشد، داعى ندارد كه مقررات را رعايت كند؛ و اين امر باعث مى‏شود كه تصادفات، تلفات و ابتلائات روزافزون شود. اگر غم و اندوه ناشى از چنين اتفاقاتي در امور دنيايي نبود، هر كس هر كارى كه مي‌خواست، انجام مى‌داد. در حالي كه اين غم و اندوه باعث مى‏شود حداقل انسان براي دور ماندن از رنج و غم در صدد باشد كمتر مرتكب خطا و تخلف شود.
بنابراين، اين حالات و احساسات و هم‌چنين عواطفى كه منشأ اين احساسات مى‏شود، نعمتى‌هايي است كه براى گذران زندگى اين دنيا لازم است. علاوه بر اين كه همه آنها زمينه را براى امتحان انسان فراهم مى‏كند. اگر انسان در اثر كوتاهى، يا پرخورى و يا عدم رعايت بهداشت بيمار شد، وظيفه دارد در صدد معالجه بيماري خود باشد. در همين يك مورد امتحانات زيادي براي افراد مختلف نهفته است. آيا دكتر درست طبابت مى‌كند؟ آيا داروساز داروى صحيح آماده مى‏كند؟ آيا در خريد و فروش آن رعايت انصاف مى‏شود؟ و ... تمام اتفاقاتي كه در دنيا واقع مي‌شود زمينه‏اى براى انجام كارهاى ارزشى حلال و حرام است.

مشكلات، عامل تقرب به خدا

از سوي ديگر، هنگام ابتلا به بيماري، يا درد و رنج رابطه انسان با خدا چگونه است؟ آيا از خدا شاكي است كه چرا او را به مصيبتي مبتلا کرده، يا مى‏گويد خدايا من به رضاى تو راضى هستم و از تو مى‏خواهم توفيق صبر و شكر به من مرحمت كنى؟ اين هم امتحان ديگري است و انسان هميشه بايد سعى و تمرين كند كه به قضا و قدر الهى راضى باشد.
نقل است كه مرحوم آقاى الهى قمشه‏اى، مترجم معروف قرآن كريم، در يكى از سفرهايش به مشهد مقدس، در حرم به ذهنش آمد كه از امام(ع) مقام رضا به تقديرات الهي را درخواست كند. ايشان بعد از درخواستش از امام رضا(ع) و بعد از خروج از حرم، در خيابان با يك تاكسى برخورد مى‏كند و نقش بر زمين مى‏شود. مردم اطراف ايشان جمع مى‏شوند و سعي مي‌كنند كه راننده تاكسى را بگيرند و به كلانتري ببرند؛ اما ايشان مى‏گويد: به راننده كاري نداشته باشيد؛ او آزاد است و مى‏تواند برود. من از امام رضا(ع) خواسته بودم كه مقام رضا به من بدهند و آن حضرت براي آزمودن من اين جريان را پيش آوردند. مقام رضا را چگونه مى‏دهند؟ بايد جريانى مخالف طبع آدمي پيش آيد تا شخص به آن راضى شود. در خوشى‌ها و ملايمات زندگي همه راضي هستند و مقام رضا دارند! كسى مقام رضا را از خدا دريافت مي‌کند كه به سختى‏ها و مصيبت‏ها راضى باشد. هم‌چنان‌كه سيدالشهداء(ع) در آخرين لحظه حيات مباركش فرمود: إلهي رِضاً بِقَضائِك.
پس دانستيم كه شادى‏ها، غم‏ها، سختى‏ها و راحتى‏هاى دنيا، همه وسيله آزمايش است و هدف از ايجاد آنها ـ‌علي‌رغم اين‌كه فطرت بشر بيشتر طالب شادي است‌ـ. آزمودن انسان و فراهم كردن زمينه تكامل اوست. قرآن مى‏فرمايد وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً3. شما را با بدى‏ها و خوبى‏ها مى‏آزماييم. چون در برابر هر يك از اين حالات ما وظيفه‏اى داريم. آيا وظيفه‏مان را درست انجام مى‏دهيم، يا نه؟ آيا وقتى نعمتى به ما رسيد، سرمست و مغرور مى‏شويم و خدا را فراموش مى‏كنيم؟ يا در آن حال هم خدا را فراموش نمى‏كنيم و شاكر هستيم و از اين‏كه به غفلت مبتلا شويم به خدا پناه مي‌بريم؟

شادي يا حزن

سؤال ديگر اين است که آيا ما بيشتر بايد سعى كنيم شاد باشيم يا محزون؟ البته هر شادى و غمى در اختيار شخص نيست، تا ما هر وقت خواستيم شادى را براى خود بيافرينيم و هر گاه نخواستيم مبتلا به غم شويم. هر چند گاهى مى‏توانيم زمينه غم را فراهم و يا آن را تشديد كنيم. مثلاً درباره آنچه موجب غم مى‏شود فكر و تمركز پيدا كنيم، هم‌چنان‌كه ممكن است شخص هنگام ابتلا به غم و اندوه، در باره چيزهاى ديگري فكر كند و ذهن خود را از عامل غم منصرف كرده و عامل شادى را در ذهن خودش ايجاد كند و يا برعكس، وقتى زمينه شادى برايش فراهم است، ممكن است ذهنش را متوجه مطلب غم‌انگيزى كند؛ مثل مؤمني كه هنگام شادي هم به جاي پرداختن به اموري كه او را از ياد خدا غافل مي‌كند، به گناهان خود و آثار آنها مي‌انديشد.

تفاوت شادي و نشاط

در اينجا تذكر اين نكته لازم است كه گاهي شادی؛ و نشاط با يك‌ديگر اشتباه می‌شوند. بسياری؛ از اوقات شادی؛ همراه با نشاط است؛ هنگام شادي انسان آمادگي و تمايل بيشتر دارد هر كاري را ـ‌اعم از كار بدني يا فكري‌ـ انجام دهد؛ چون در حالت شادي نشاط انسان برای؛ انجام کار بيشتر است؛ بر عکس، انسان زماني كه مبتلا به غم و اندوهی؛ باشد، معمولاً حوصله انجام كاري را ندارد و می‌خواهد گوشه‌ای؛ کز کند. اما اين دو با هم تلازم ندارند. گاهی؛ ممکن است انسان خيلی؛ محزون باشد، اما در عين حال با نشاط هم باشد. به عنوان مثال، كساني كه شب عاشورا تا صبح در دسته‌جات مختلف به عزاداري و سينه‌‌زني مي‌پردازند و در ماتم شهادت سيدالشهداء(ع) اشك می‌ريزند، در نهايت حزن و اندوه، با نشاط هستند و از عزاداري خسته نمی‌شوند؛ چون شوری؛ که در اثر علاقه به اهل بيت(ع) در درون آنها مي‌جوشد، موجب مي‌شود كه از کارشان خسته نشوند؛ محزون هستند، اما بی‌نشاط نيستند. بنابراين نشاط و شادی؛ هميشه با هم تلازم ندارند؛ هم‌چنان‌كه حزن و اندوه هميشه با نشاط تزاحم ندرند. ضمن اين‌كه نشاط هميشه مطلوب است و انسان بايد سعی؛ کند در همه کارها نشاط داشته باشد. خستگی، کسالت، تنبلی؛ و بی‌حالی؛ نه به درد دنيا می‌خورد و نه به درد آخرت.
اما غم و شادى چطور؟ آيا ما بايد بيشتر سعى كنيم غمگين باشيم يا شاد؟ مى‏دانيم كه محور فرهنگ جهانى، به خصوص در دوران معاصر، شادى و آرامش است. حتى در روانشناسى و علوم تربيتى غم و اندوه را نوعي بيماري تلقى مى‏كنند و معتقدند انسان غير شاد در مراحل حاد حتي بايد در بيمارستان بستري و معالجه شود. تلقي اكثر جوامع و فرهنگ‌ها اين است كه انسان بايد كارى كند كه هميشه در زندگي شاد باشد. دليل اين مسأله هم اين است كه شادى را با نشاط توأم مى‏دانند؛ لذا مي‌گويند انسان براي با نشاط بودن هميشه بايد شاد باشد. طبعاً وقتى محور ارزش‌ها شادى باشد، براساس اين نظريه، بايد اسباب شادى هم به صورت‏هاى مختلف تجويز شود و كم كم براساس اين قاعده كه «هدف وسيله را توجيه مى‏كند»؛ هر چه موجب شادى شود مطلوب خواهد بود؛ احياناً بعضى از موسيقى‏ها، رقص‌ها و پايكوبى‏ها هم، چون موجب شادى است، خوب و مطلوب مي‌شود. گاهي ممكن است به آداب و رسوم باستانى مثل چهارشنبه‌سورى و نظاير آن هم گريزي زده شود؛ و بگويند چون اين‏؛ مراسم از رسوم پدران ما بوده و جزء سنت‏هاى آباء و اجدادى است، بايد احيا شود تا مردم شاد باشند! همه اين نتايج بر اساس اين فلسفه است كه «ما زندگى مى‏كنيم تا شاد باشيم.»؛ و «شادى ارزش مطلق است»؛ لذا بايد سعى كرد همه شاد باشند!

شاد باشيم يا محزون؟

آيا نظر اسلام هم همين است؟ بدون شك اسلام چيزى را بر خلاف فطرت، بر مردم تحميل نمى‏كند، ولي فطري بودن غير از مطابق دلخواه بودن است؛ گرچه ما گاهى چيزهايى را كه با خواسته‏هايمان موافق نيست آن چنان وانمود مى‏كنيم كه مضر است. مثلاً مدت‏ها قبل اين بحث در قالب يك مسأله‌؛ پزشكي مطرح بود كه گريه براى چشم، قلب و اعصاب ضرر دارد. در حالي‌كه مدتي طولى نكشيد كه ثابت شد گريه كردن نه تنها ضرر ندارد، بلکه براى سلامتى چشم مفيد است و اگر كسي مدتي گريه نكند براى اعصاب و قلب او هم ضرر دارد. هم‌چنين ثابت شده که گريه باعث آرامش اعصاب کسانی؛ مي‌شود كه به مصيبتی؛ مبتلا شده‌اند. در فرهنگ اسلامى و به‌خصوص در فرهنگ شيعه هم از گريه كردن تعريف شده است.
روايات زيادى داريم که در آن حزن را مذموم مي‌شمارد و انسان را از آن بر حذر مي‌دارد. حتى در رواياتي از انجام بعضي كارها نهي شده، چون موجب حزن و اندوه مى‏شود4. در روايات فراواني نيز به حفظ شادي و مبارزه با غم و اندوه سفارش شده و در اين جهت انجام بعضي كارها5؛ و يا حتي خوردن بعضي طعام‌ها6؛ نيز توصيه شده است.
در مقابل اين دسته از روايات، آيات و روايات ديگري به‌ظاهر، خلاف اين مسأله را مطرح مي‌كند. به عنوان مثال در داستان قارون مؤمنين بنى‏اسرائيل به قارون گفتند: لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ7؛ شادى نكن و مبتلا به فرح و سرمستى مشو كه خداوند كساني را كه خيلى شاد هستند دوست ندارد. آيه ديگري نيز در مورد كسانى كه در آخرت معذب مى‏شوند مى‏گويد: إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً8؛ چنين كسي در دنيا، در ميان خانواده و بستگانش خيلى شاد بود. از اين آيات مي‌توان چنين برداشت كرد كه عاقبت شاد بودن در دنيا بدبختى آخرت است.
چگونه روايات دسته اول كه حزن و اندوه را مذموم شمرده و توصيه‌هايي براي حفظ شادي ارايه مي‌كند، با آياتي كه فرح و سرور را مذمت مي‌كند جمع كنيم؟ علاوه بر اين‌كه گفتيم حزن و اندوه فطرتاً نامطلوب و شادي و سرور موافق طبع آدمي است.

منشأ ارزش شادي و حزن

آنچه به عنوان وجه جمع اين دو دسته از آيات و روايات به نظر مي‌‌‏رسد اين است كه شادى و غم ـ‌فى حد نفسه‌ـ هيچ يك ارزش مطلق و يا ضد ارزش نيست. هم‌چنان‌كه پيش از اين نيز گفتيم، اين امور مثل سيرى و گرسنگى از لوازم زندگى اين دنياست. مطلوب و يا نامطلوب بودن شادي و غم بستگى به منشأ آنها دارد. ما معمولاً زمانى كه پولى را گم مى‏كنيم، يا گوشه‌اي از خانه يا اسباب و وسايل آن خراب مي‌شود و يا بيمار شويم، ناراحت مي‌شويم. در زندگي ما چنين مسايلي موجب غم و اندوه مى‏شود. چنين غم‏هايي مسلماً در اسلام مطلوب نيست؛ چون دنيا در نظر اسلام ارزشي ندارد كه دل مؤمن براى آن غمگين شود. با چنين حزن‏هايي كه در اثر از دست دادن نعمتى، يا مشكلي دنيوى خاطر آدمي را آزرده مي‌كند بايد مقابله كرد. بهترين راه رفع چنين غمي‌؛ را هم خدا نشان داده است، و آن دل نبستن به دنياست. هم‌چنان كه مسرور شدن به نعمت‏هاى دنيا هم مطلوب نيست.
در مقابل، گاهي غم و شادى، خداپسند است. انسان از اين كه بندگان خدا به گناه مبتلا شوند و دنيا وآخرت آنها خراب شود غمگين مى‏شود؛ و يا از اين‌که يكى از وسايل هدايت مردم در جامعه مخدوش شده است، مردم وسيله هدايتشان را از دست داده‌اند، و كسى كه مى‏توانست مردمى را هدايت و ارشاد كند از دنيا رفت. اگر انسان به واسطه چنين مسايلي محزون شود، حزن او مقدس است و ثواب هم دارد. هم‌چنان‌كه شادى براي امورى كه موجب سعادت و ثواب اخروى است، بسيار مطلوب است.
غم و شادى نسبت به امور دنيا چه؟ آيا انسان اصلاً نبايد براي آنها غمگين يا شاد شود؟ اگر كسي بدهي ديگري را پرداخت كرد،
يا به بيمارى كمك كرد و موجب شادي او شد، آيا اين شادي ارزش دارد؟ پاسخ اين است كه اگر غم مقدسى است، سعى كنيد غمگين شويد؛ چنين غمي ثواب دارد و مطلوب است. همچنين اگر شادى مقدسى است، سعى كنيد شاد شويد. مثلاً در جشن نيمه شعبان كه روز ولادت حضرت بقيه‏الله الاعظم ـ‌ارواحنا فداه‌ـ است‌؛ هم شاد شدن مطلوب است و هم شاد كردن ديگران. چون امر مقدسى است كه وسيله سعادت آخرت و موجب رضايت خداست.
پس ارزش يا ضد ارزش بودن غم و شادى بستگى به انگيزه‏؛ آن دارد. اگر انگيزه شاد شدن از نعمت‏هاى دنيا بهره بردن از لذت‌هاي دنيا باشد، اين شاد شدن مطلوب نيست و حتي گاهى به حد حرمت هم مى‏رسد. مثلاً اگر شاد شدن موجب تكبر و فخر فروشى بر ديگران يا موجب تحقير مؤمنين شود ـ‌آن چنان كه قارون شد‌ـ بايد گفت: لا تَفْرَحْ؛؛ اين شادى‏مطلوب نيست. إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ؛ خداوند انسان‌‏هايى را كه به واسطه نعمت‏هاى دنيا سرمست و مغرور شوند، و آخرت را فراموش كرده و ديگران را تحقير كنند، دوست نمى‏دارد. همچنين مغموم شدن و محزون شدن نسبت به امور ساده دنيا ـ‌حتى از دست دادن عزيزى‌ـ مطلوب نيست. مؤمن بايد بداند كه همه چيز امانت خداست؛ دادن و ندادنش هم حكمتى دارد. بايد به تقدير خدا راضى بود. آيه كوتاهي در قرآن هست كه همه اين مسائل را به طور كامل حل كرده است. خداوند مى‏فرمايد: مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ٭؛ لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ9؛ هر مشكل و مصيبتى در زندگى به شما برسد، قبلاً در كتابى مكتوب است ـ‌يعنى همه امور طبق تقدير و تدبير الهى انجام مى‏گيرد‌ـ و اين كار براى خدا آسان است. مؤمن بايد نسبت به تقدير خدا حسن ظن داشته باشد و بداند آنچه واقع شده، با تدبير الهى بوده و رشته كار از دست خدا خارج نشده است. خدا مى‏دانسته چه چيز براى بنده مؤمن مصلحت است، همان را برايش مقدر فرموده است. نكته ظريف اين آيه در اين است كه خداوند مى‏فرمايد ما اين امر را به شما گوشزد مي‌كنيم: لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ؛ براى اين كه اگر چيزى را از دست داديد، ناراحت نشويد. بگوييد اين تقدير الهى و بر اساس حكمت بوده و ناراحتى ندارد. اگر انسان بداند كارش را به دست كاردانى سپرده، نگرانى ندارد. البته معناي اين كلام اين نيست كه من كارى كنم كه خودم را به گرفتاري مبتلا كنم. بايد حساب تكليف و تكوين از يك‌ديگر تفكيك شود. راضى بودن به تقدير الهى مربوط به حيثيت تكوين است؛ يعني بايد به آنچه بر اساس تدبير خدا اتفاق مي‌افتد راضى بود. اما اگر انسان در انجام تكليف خود كوتاهى كرد، بايد توبه كند. اگر انسان قوانين رانندگى را رعايت نكرد و تصادف كرد و حادثه‌اي براي او و يا ديگران پيش آمد، بايد توبه كند. پس سرّ اين كه خداى متعال مى‏فرمايد ما همه امور را در قضا و قدر خودمان منظور كرده‏ايم و به شما مى‏گوييم كه اين‏ها را نوشته‏ايم، اين است كه؛ لِلكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ؛؛ اگر چيزى از دستتان رفت محزون نشويد و اگر نعمتى هم به شما رسيد مغرور نشويد. همه اين‏ها وسيله آزمايش است. بايد ببينيد تكليف شما نسبت به هر يك چيست، و به آن عمل كنيد.

نتيجه

از آنچه گفته شد نتيجه گرفتيم كه حزن و سرور، هيچ يك مطلوبيت ذاتى ندارد و خوب و بد بودن آنها تابع انگيزه و عاملي است كه باعث شادي و سرور ما مي‌شود. اگر عاملي الهى بود، خدا را شكر كنيم؛ حتي اگر موجب غم و اندوه ما باشد؛ اگر غم يا شادي ما را از خدا دور كرد، به درگاه خداوند استغفار كنيم و از او عذرخواهى كنيم كه از او غافل شديم.


1. فاطر / 34.

2. فاطر / 35.

3. انبياء / 35.

4. به عنوان نمونه: ر.ك: مستدرك‏الوسائل، ج 3، ص 313، باب 44: وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَلْبَسَ السَّرَاوِيلَ فَلَا تَلْبَسْهُ وَ أَنْتَ قَائِمٌ وَ الْبَسْ وَ أَنْتَ جَالِسٌ فَإِنَّهُ يُورِثُ الْحَبَنَ وَ الْمَاءَ الْأَصْفَرَ وَ يُورِثُ الْغَمَّ وَ الْهَم‏.

5. ر.ك: بحارالأنوار، ج 73، ص 84، باب 4: غَسْلُ الرَّأْسِ يَذْهَبُ بِالدَّرَنِ وَ يُنَقِّي الْقَذَى وَ قَالَ ع غَسْلُ الثِّيَابِ يَذْهَبُ بِالْهَمِّ وَ الْحُزْن.

6. ر.ك: بحارالأنوار، ج 59، ص 283، باب 88: أَنَّ أَكْلَ الْعِنَبِ الْأَسْوَدِ يُذْهِبُ الْغَم.

7. قصص / 76.

8. انشقاق / 13.

9. حديد / 22-23.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org