قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول2.44 مگابایت
قسمت دوم2.47 مگابایت

 

بسم الله الرحمن الرحيم

سيماى شيعيان (35)

آن چه پيش رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 16/06/88 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

موضوع بحث ما در اين جلسات روايت نوف بکالي از اميرالمؤمنين(ع) در وصف شيعيان بود. در بخشي از اين روايت آن حضرت علامت‌هايي را براي شيعيان ذکر فرمودند. هم‌چنان كه عرض شد اين اوصاف مربوط به مؤمنين ممتاز است؛ كساني كه به حداقل ايمان اکتفا نمي‌کنند و در پي آن هستند كه به مراتب عالي‌تري از ايمان ترقي كنند.
لازمه ايمان اين است که انسان ملتزم به رعايت احکام الهي و عبادت خدا باشد؛ آنچه كه سرلوحه دعوت همه انبياء‌؛ بوده؛ وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ1.؛ كمترين مرتبه عبادت آن چيزي است كه اغلب مؤمنان انجام مي‌دهند و در حد اسقاط تکليف است؛ به جا آوردن تکاليف واجب. اما اين‌که عبادت چه اندازه در تکامل روح و سعادت اخروي فرد مؤثر باشد، بستگي به شرايط خاصي دارد که در قرآن و روايات به تفصيل بيان شده است. مهم‌ترين شرط، خشوع در حال عبادت است. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ2؛ فلاح و رستگاري از آن مؤمناني است که در نمازشان خاشع‌اند.

خضوع و خشوع

يکي از کليدواژه‌هاي مطرح در فرهنگ اسلامي «خشوع»؛ است. هر مؤمني که در صدد ترقي و تکامل معنوي است بايد خشوع در عبادت را وجهه همت خود قرار دهد. بعضي تصور مي‌کنند خشوع حالتي ظاهري در بدن است؛ انسان هنگام نماز نگاهش به محل سجده باشد، يا در حال رکوع گردنش کشيده و در حال قيام به حالت تواضع باشد. اين حالات كه در ظاهر نمازگزار پديدار مي‌شود و حاكي از تبعيت و تسليم اوست، «خضوع»؛ ناميده مي‌شود. اما «خشوع»؛ حالتي ادراکي است كه متعلق به قلب است؛ هر چند اثر آن ناخودآگاه در بدن هم ظاهر مي‌شود. أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ3؟ «خشوع»؛ به معناي فروشکستن و در اينجا مرادف دل‌شکستگي است. «شکستن»؛ در مورد چيزي قابل تصور است كه قابليت آن را داشته باشد. مثل ظرف چيني كه با ضربه‌اي ترک بر مي‌دارد و هر چه ضربه شديدتر باشد بيشتر مي‌شكند.
دل انسان هم در مقابل بعضي ادراکات حالت انفعالي دارد و اثري در آن ظاهر مي‌شود. اين اثر گاهي کم است و دوامي ندارد؛ گاهي هم اين اثر شديدتر است؛ تا جايي كه انسان به حالتي مي‌رسد که به کلي خود را مي‌بازد، بي‌اختيار اشکش جاري مي‌شود و بدنش به ‌لرزش مي‌افتد. اين، مرتبه شديد خشوع است؛ مراتب پايين‌تري از خشوع هم به حسب ظرفيت و آمادگي روحي و قلبي اشخاص در آن‌ها ظاهر مي‌شود. مهم اين است که بدانيم خشوع چگونه پيدا مي‌شود. قرآن کريم مي‌فرمايد: لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ4؛ اگر قرآن را ما بر کوه ـ که نماد سختي و مقاومت است‌ـ نازل کرده بوديم، در اثر خشوعي كه در آن ايجاد مي‌شد، از هم مي‌شکافت. چرا بايد کوه از هم بپاشد؟ در ادامه آيه منشأ «خشوع»؛ و از هم پاشيدن و شکافتن كوه را چنين بيان مي‌فرمايد: مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ.

خوف از عظمت الهي

ما معمولاً تصور مي‌كنيم فقط زماني كه انسان به ياد عذاب‌هاي قيامت و شهيق و زفير جهنم بيافتد، مي‌ترسد و خشيت و خوف پيدا مي‌کند. خوف و خشيت منحصر به خوف از عذاب نيست. بلکه مهم‌ترين خشيت،‌؛ خشيتي است که از احساس حقارت در مقابل شخصيتي عظيم حاصل مي‌شود. روشن است که منظور از «خشيت»؛ در اين آيه ترس كوه از عذاب نيست. زيرا اولاً لازم نيست در هر آيه قرآن ذکري از عذاب باشد. ثانياً کوه امكان ارتكاب گناهي را ندارد که از عذاب بترسد. در آيه ديگري نيز به خشيت كوه از خدا اشاره شده: وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ5؛ بعضي از سنگ‌ها از خشيت الهي از کوه به پايين فرو مي‌غلطتند. تعبير ديگري شبيه اين در داستان حضرت موسي(ع) وارد شده، هنگامي كه آن حضرت در کوه طور از خداي متعال درخواست کرد: رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ؛؛ جواب داده شد: لَن تَرَانِي وَلَـكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا6؛ جلوه‌اي از خدا براي کوه ظاهر شد، کوه از هم فروپاشيد و حضرت موسي(ع) بيهوش روي زمين افتاد. به بعضي موجودات ديگر، حتي موجودات بي‌شعور، كه به ‌ظاهر از درک و فهم برخوردار نيستند، نيز خوف و خشيت الهي نسبت داده شده: وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ7.
اين چه حالتي است که وقتي جلوه‌اي از خداي متعال براي موجودي ظاهر مي‌شود، اين‌چنين از هم فرو مي‌پاشد؟ آنچه اجمالاً مي‌توانيم در قالب مفاهيم ذهن خود بگوييم اين است که اين حالت ناشي از درک گوشه‌اي از عظمت خداست. اما اين كه اين چه درکي است و چگونه در دل اثر مي‌گذارد، هر کس شمه‌اي از اين حالات برايش پيدا شده و درک کرده باشد، مي‌تواند تصور مبهمي از آن داشته باشد. اين واقعيتي است كه قرآن به صورت‌هاي مختلفي به آن اشاره کرده است که همه موجودات خداي متعال را تسبيح مي‌گويند و در برابر او سجده مي‌کنند و خشيت و خوف الهي دارند. روشن است كه اين خوف هميشه ترس از عذاب نيست؛ زيرا همه موجودات عصيان نمي‌کنند. بلكه اين، حالت فروشکستن در مقابل درک عظمت الهي است و هر موجودي به اندازه ظرفيت وجودي خود، آن را درك مي‌کند. اگر بخواهيم چنين حالاتي براي‌؛ ما پيدا شود و از شيعيان و متقين محسوب شويم، بايد سعي کنيم حالت خوف و خشيت به معناي وسيع آن در ما ايجاد شود، تا در اثر اين خوف و خشيت حالت شکستگي، خودباختگي و احساس حقارت دربرابر خداوند در ما پيدا شود. در چنين حالتي عبادت اثر مي‌کند؛ نماز همراه با خشوع موجب فلاح و رستگاري مي‌شود.

عوامل خشوع

درباره چه چيزهايي بايد فکر و تمرکز پيدا کنيم تا موجب خشوع ‌شود؟ ابتدا بايد ببينيم چه چيزهايي موجب خوف و خشيت مي‌شود. براي امثال ما که در سطح پاييني از بندگي هستيم، اولين چيزي که به صورت طبيعي موجب خوف مي‌شود، ترس از عذاب است. شايد از همين رو در قرآن کريم آيات فراواني به انذار از عذاب‌هاي جهنم اختصاص داده شده؛ تعابيري كه مكرراَ در قرآن به كار رفته: عَذَابًا شَدِيدًا؛ عَذَابًا أَلِيمًا؛ لَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ؛ و توصيف‌‌هاي مختلفي که براي عذاب ذکر شده است؛ مانند زفير، شهيق، غسلين، زقوم، نار جهنم، سوخته شدن پوست و چروکيده شدن آن. طبعيت آدمي، به خصوص در مراحل اوليه که هنوز معرفتش اوج نگرفته، بيش از همه چيز از چنين اموري متأثر مي‌شود. لذا خداوند بيشتر از تبشير، با زبان انذار در صدد هدايت و تربيت مردم بر آمده است.

ترس از عذاب

اولين راه‌كار براي ايجاد خوف و خشيت اين است که ما بيش از پيش در باره اوصاف عذاب و جهنم که در خود قرآن آمده، دقت کنيم و براي خود لحظه‌اي را مجسم کنيم که ما را به جهنم مي‌برند، جهنمي با همان اوصافي که در قرآن و روايات توصيف شده؛ در چنين لحظه‌اي چه حالتي براي انسان پيش مي‌آيد و چه کسي مي‌تواند ما را از عذاب نجات دهد؟
تجسم عذاب و توجه به اين که فقط خدا مي‌تواند ما را از اين عذاب حفظ کند، اولين گام در راه خشوع است. البته ما بايد به لطف خدا اميد داشته باشيم و از عنايت او مأيوس نشويم كه يأس از رحمت الهي از شديدترين گناهان است. اما بحث در اين است که چه کسي مي‌تواند از عذاب الهي ايمن باشد؟ چه کسي مي‌تواند بگويد همه تکاليفي را که خداوند واجب فرموده، انجام داده‌ام، شکر همه نعمت‌هايش را به جا آورده‌ام، گناهي مرتکب نشده‌ام، يا از همه گناهان توبه کرده‌ام؟ و چه کسي مطمئن است که توبه‌اش قبول شده باشد؟ بنا بر اين احتمال عذاب براي همه وجود دارد. لذا بايد خوف از عذاب هم براي همه ما باشد و كسي نمي‌تواند بگويد: من مطمئن هستم كه به جهنم نمي‌روم. اين، امن از مکرالله است که از بزرگ‌ترين گناهان کبيره است.
اگر انسان عذاب‌هاي قطعي را كه در قرآن ذکر شده و قابل انکار نيست، قبل از عبادت‌هاي خودش مجسم کند، حالت خوف و خشيتي براي او پيدا مي‌شود، و به دنبال آن حالت دل‌شکستگي و فروشکستگي ايجاد مي‌شود که اسمش «خشوع»؛ است.

ترس از بي‌مهري

مرتبه بعدي خوف و خشيت متعلق به کساني است كه علاوه بر خوف از اين عذاب‌ها، عذاب‌هاي روحي را كه بسي سخت‌تر از عذاب‌هاي جسمي است، درك مي‌كنند و از آنها ‌هراس دارند. بندگاني هستند که ترس از محروميت از رحمت‌ها و نوازش‌هاي الهي دارند. قرآن کريم يکي از عذاب‌هاي سخت را براي کساني که جنايت‌هاي بزرگ مرتکب شده‌اند، چنين توصيف مي‌فرمايد:
وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ8؛ خدا با ايشان سخن نمي‌گويد و به آن‌ها نگاه نمي‌کند. يكي از نيازهاي انسان باشعور در قيامت اين است که احساس کند خدا نظر رحمت به او دارد. لذا اگر كفار احساس کنند که از چشم خدا افتاده‌اند و خدا به آنها اعتنايي نمي‌کند، اين برايشان بدترين عذاب است. شايد امروز ما نياز به لطف و عنايت خدا را درك نكنيم؛ اما وقتي در روز قيامت پرده‌ها برداشته مي‌شود و نياز فطري ما ظهور پيدا مي‌کند، مي‌فهميم چقدر به لطف و رحمت خدا نياز داريم.
چه کسي مطمئن است كه در روز قيامت از لطف الهي بهره‌مند خواهد شد؟ همه ما نگران هستيم که مبادا از اين لطف محروم بشويم. اگر انسان وارد صحنه‌اي شود و منتظر است نگاهي از لطف به او بشود، يا كلام محبت‌آميزي بشنود، ولي به جاي آن، به او بگويند: اخْسَؤُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ؛ 9؛ اين بزرگترين شكنجه و دومين خوفي است که براي انسان پيدا مي‌شود.

ترس از شرمساري

کساني که معرفت بيشتري دارند، با يادآوري لطف و محبت بيكران خدا نسبت به خودشان، و عصيان و سركشي كه در برابر او داشته‌اند ـ ‌به ويژه در حالي كه خدا ايشان را نظاره‌گر بوده‌ـ شرمسار و خجل مي‌شوند. از امام حسن مجتبي(ع) نقل شده است که ايشان از «هَول مُطَّلَع»؛ بسيار گريه مي‌کردند. اين براي ما تعبير ناآشنايي است؛ چون در حجابيم و خود را مواجه با خدا نمي‌بينيم. اما روزي كه از اين دنيا به عالم ديگر برويم و وارد صحنه قيامت شويم، خود را با خدا مواجه مي‌بينيم؛ خدايي که هزاران مرتبه او را مخالفت کرده‌ايم؛ در حالي كه او از هيچ لطفي در حق ما دريغ نكرده است. در چنين لحظه‌اي چقدر انسان خجالت‌زده و شرمسار خواهد شد؟ خجالتي كه از هر عذابي بدتر است. آيا نبايد همين امروز، قبل از اين‌که به آن عالم برسيم و اين‌چنين سرافكنده شويم، با خود بيانديشيم كه هر روز چند بار از احكام و دستورات خدا تخلف مي‌كنيم و به نواميس الهي خيانت مي‌کنيم؟ مگر نه اين است كه احکام خدا نواميس الهي است؟ چگونه مي‌خواهيم در روز قيامت با خدا روبرو شويم؟
در دعاي بعد از زيارت حضرت رضا(ع) استغفارهاي متعددي ذكر شده كه اول آنها اين است: رَبِّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ حَياءٍ.؛ خوب است كمي با خود بيانديشيم که با چه کسي حرف مي‌زنيم؟ با چه کسي مخالفت کرده‌ايم؟ با چه ابزار و وسايلي او را مخالفت کرده‌ايم؟ با نعمت‌هايي که او به من داد، تا از آنها براي تکاملم استفاده کنم؛ اما من همان نعمت‌ها را وسيله گناه قرار دادم! چقدر زشت و ناپسند! تصور چنين مسايلي باعث مي‌شود حالت خشوع براي انسان پيدا شود.

خشوع دربرابر عظمت الهي

گفتيم يکي از عوامل خشيت اين است که انسان حقارت خود را در برابر عظمت الهي درك كند و هر چه بيشتر در اين زمينه تأمل كند، بيشتر زمينه خشوع براي او فراهم مي‌شود. اما ما نمي‌توانيم عظمت خدا را به درستي درک کنيم؛ لذا از طريق تفكر در عظمت مخلوقات او در جبران اين نقيصه سعي مي‌كنيم. براي اين كار از عظمت حسي و حجمي ـ‌که نزديک‌ترين مفاهيم به ذهن ماست‌ـ آغاز مي‌كنيم. ما در مقابل حجم عالَم چه هستيم؟ نسبت ما با كره زمين، مانند قطره‌اي است به اقيانوس؛ حال اگر کره زمين را نسبت به منظومه شمسي بسنجيم، مثل پرتغالي است که روي زمين افتاده باشد؛ خود منظومه شمسي در برابر کهکشان به قطره‌اي در دريا مي‌ماند؛ و اين کهکشان در ميان ميليون‌ها کهکشان ديگر؟ حال ما چه هستيم؟! همه اين عالم عظيم ـ‌که ما قادر به درك عظمت آن نيستيم‌ـ با يک اراده الهي ايجاد شده و با قطع اراده او نابود مي‌شود. ما بنده چنين خدايي هستيم و با گستاخي تمام او را مخالفت مي‌کنيم!
تأمل و انديشه در اين مسايل زمينه را براي پيدايش حالت خشوع در انسان فراهم مي‌کند. انسان هر قدر بتواند ناچيزي و حقارت خود را در برابر عظمت الهي درك کند، حالت شکستگي و بريدگيپيدا خواهد کرد؛ حالتي که قابل وصف نيست‌. مانند کسي كه عمري به عنوان فردي ثروتمند زندگي کرده؛ اما دفعتاً خود را در حالي ببيند که حتي مالک يک پول سياه نيست؛ ناگهان فرو مي‌ريزد، مي‌شكند، آب مي‌شود و حالت انقطاع و بريدگي برايش پيدا مي‌شود و طبيعتاً در چنين حالي ناله و زاري سر مي‌دهد و اشکش جاري مي‌شود. هر چه معرفت بندگان خدا بيشتر ‌شود، چنيين حالتي در آن‌ها بيشتر مي‌شود؛ تا جايي که نيمه شب صيحه مي‌زنند و خوابشان نمي‌برد. حالت مرحوم آيت‌الله بهجت را در نماز به خاطر داريد؟ چنين حالي براي ما قابل فهم نيست. همين اندازه مي‌دانيم كه خدا به او معرفتي داده که به اندازه ظرفيت خود، عظمت خدا را درک کند و در نتيجه درك عظمت الهي و حقارت خود، حالت خشوع در دلش ايجاد شده، و دل، صدا و بدنش را نيز به رعشه انداخته است.


1؛ . نحل / 36.

2؛ . مؤمنون / 1-2.

3؛ . حديد / 16.

4؛ . حشر / 21.

5؛ . بقره / 74.

6؛ . اعراف / 143.

7؛ . رعد / 13.

8؛ . بقره / 174.

9؛ . مؤمنون / 108.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org