قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول2.38 مگابایت
قسمت دوم2.37 مگابایت

 

بسم الله الرحمن الرحيم

سيماى شيعيان (22)

؛ آن چه پيش رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 03/06/88 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

مقدمه

همانطور که در شب‌هاي گذشت بيان شد، حضرت امير(ع) در مقام بيان اوصافي براى شيعيان حقيقى فرمايشاتي را ايراد فرموده‌اند كه ما به منظور آشنايي با اين اوصاف، بيانات آن حضرت را تلاوت مي‌كنيم و به اندازة توفيق توضيحاتى را عرض مي‌كنيم.
اميرالمؤمنين(ع) در باره شيعيان مى‏فرمايند: فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ رَآهَا فَهُمْ عَلَى أَرَائِكِهَا مُتَّكِئُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ أَدْخَلَهَا فَهُمْ فِيهَا يُعَذَّبُونَ.؛ شيعيان حقيقى گويا در بهشت بر تخت‏هاى بهشتى تكيه زده و مورد رحمت و لطف الهى قرار گرفته‏اند؛ و حال ايشان نسبت به جهنم چنان است كه گويا آن‏ها را وارد جهنم كرده‏اند و در آن‏جا عذاب مي‌شوند. مشابه اين فرمايش حضرت امير(ع)، با اندكي اختلاف در تعبيرات، در روايات زيادى وارد شده است. از جمله اين‌كه مؤمنان واقعي بهشت و كساني را كه از نعمت‌هاي آن بهره‌مند هستند مي‌بينند؛ هم‌چنان‌كه جهنم و اهل آن را كه معذبند، مي‌بينند.

ديدن بهشت و جهنم

در اين جا اين سؤال مطرح مي‌شود که آيا واقعاً ممكن است انسان در اين عالم بهشت و جهنم واقعى را ببيند و كسانى که در آن‏جا مورد رحمت و يا در عذاب هستند، مشاهده کند؟ شكي نيست كه چنين ادعايي نسبت به حضرات معصومين(ع) بعيد نيست. اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايند: لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً1؛ در مواردى هم اشاره دارند كه من اهل بهشت و جهنم را مى‏شناسم و اگر بخواهيد آنها را معرفي مي‌كنم.
در مورد غير معصومين هم اين ادعا را در باره اصحاب خاصي مثل جناب سلمان ـ‌كه در مورد ايشان گفته شده سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت2، يا اين‌كه علم اولين و آخرين به او داده شده‌ـ مي‌توان پذيرفت. اما ساير مصاديق را ما نمى‏توانيم تعيين كنيم و صرف اين كه كسى چنين ادعايي كند، نمى‏توان او را تصديق كرد.
شكل ديگر مسأله اين است كه منظور از رؤيت بهشت و جهنم، رؤيت حقيقى نيست، بلكه نوعي مكاشفه است كه براى عده‌اي حاصل شده است. مكاشفه حالتى است بين خواب و بيدارى كه براى كسانى كه به مقامات معنوى بالايي رسيده‌اند، پيدا مى‏شود و در آن حالت چيزهايى را مى‏بينند، آن‌چنان كه گويا در بيدارى ديده‌اند.
درباره اصل وقوع مکاشفه به قدري بحث و ادعا شده كه از حد تواتر گذشته و فى‏الجمله به صورت يک واقعيت پذيرفته شده است. اما اين‌كه اعتبار آن تا چه اندازه است، موضوعي‏؛ است كه بايد در جاي خودش در مدرسه بحث شود.
توجيه ديگري كه براي اين بيان شده اين است‏كه تعبير «رؤيت بهشت و جهنم»؛ فقط يك تشبيه است؛ يعنى همان‌گونه که انسان با ديدن چيزى نسبت به آن اطمينان حاصل مي‌کند و روح و رفتارش تحت تأثير آن واقع مى‏شود، شيعيان هم نسبت به بهشت و جهنم اين‌گونه هستند؛ وقتى بهشت را تصور مى‏كنند، گويا دارند آن را مى‏بينند؛ نه تنها بهشت و دار رحمت الهى را مى‏بينند، بلکه احساس مي‌کنند خودشان نيز در آن متنعمند و از آن نعمت‏ها استفاده مى‏كنند. ظاهر عبارت كَمَنْ رَآهَا فَهُمْ عَلَى أَرَائِكِهَا مُتَّكِئُونَ؛ هم همين است.
هر كدام از اين‏؛ احتمالات سه‌گانه كه پذيرفته شود براى ما جاى درس گرفتن و پندآموزي دارد. ما گاهى آن قدر از حقايق دور مى‏شويم كه اموري را با چشم خود مى‏بينيم، اما چندان تحت تأثير واقع نمى‏شويم. هم‌چنان‌كه عده‌اي كه در زمان پيغمبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) زندگى مى‏كردند، آن بزرگواران را با چشم خود مي‌ديدند، اما گويا ايشان را نمى‏ديدند. چون تحت تأثير آن بزرگواران قرار نمي‌گرفتند. چنين نيست كه هر كس با چشم ظاهرى چيزى را ديد، آن را درك كند.

تمركز ذهني

در مقابل، كسانى هستند كه چشمشان نمى‏بيند، اما حالشان به گونه‌اي است كه گويا واقعاً مى‏بينند. آيا چنين چيزى امکان دارد؟ در روانشناسى بحث‏هايى در اين باره انجام شده كه گاهى انسان ـ‌اگر شرايط محيط و فرد مناسب باشد‌ـ در اثر شدت تخيل و تمركز بر امري ذهنى به جايي مي‌رسد كه گويا آن امر ذهني را حس کرده و حتي گاهي تأثير چنين حالتي از ديدن حسى بيشتر است. اين مسأله در روانشناسى ثابت شده است كه تمركز بر يك مسأله آثار بسيار عجيبى در ديدنى‏ها، شنيدنى‏ها، ترس‏ها، شادى‏ها، محبت‏ها، بغض‏ها و ... دارد. داستان‏هايى نيز در اين خصوص نقل شده است. گاهى اتفاق مي‌افتد که در طول روز حادثه كوچكى براي شخص اتفاق افتاده، مثلاً با كسى گفتگوى ساده‏اى داشته، اما شيطان او را وسوسه مى‏كند كه منظور طرف مقابل چنين و چنان بود، و به‌قدري اين گفتگوي ساده در ذهن شخص آب و تاب داده مي‌شود و خيالات او چنان تقويت مى‏شود كه خواب از چشمش مى‏برد و حتي ممكن است او را چنان هيجان‌زده كند كه گويا دشمنش در برابر او حاضر شده و قصد دارد گلويش را بفشارد. عكس اين هم ممكن است. گاهى انسان با يك نگاه مجذوب و مسحور يك شخص يا يك تصوير مي‌شود؛ با اين كه جذابيتى فوق‏العاده‏؛ هم ندارد! اين يك واقعيت است كه ذهن و روح انسان مى‏تواند نسبت به اموري تمركز كرده و توجه او را كاملا به آن‌ها منعطف كند. مثل ذره‏بينى كه در مقابل نور خورشيد قرار گرفته و آن را چنان بر كاغذ متمركز مى‏كند كه كاغذ آتش مى‏گيرد. اين حرارت از همان نور خورشيد است که متمركز شده و باعث سوختن كاغذ مي‌شود. ذهن انسان هم چنين خاصيتى دارد كه گاهى مى‏تواند آن چنان متمركز شود كه آثار عجيبى بر آن بار شود؛ آثاري كه از رؤيت واقعى و خارجى بيشتر و قوى‏تر باشد. تمركز ذهني خاصيتي است كه خداوند در روح انسان قرار داده و داراي آثار عملى نيز هست. آثار عجيبى كه از بعضي مرتاضان ديده مي‌شود نتيجه همين تمرکز ذهني است. پيدايش چنين حالتي براي شيعيان واقعي در نتيجه تمركز و تفكر در حالات بهشتيان و دوزخيان كه موجب مي‌شود ايشان هم خود را غرق در نعمت‌هاي بهشتي يا در ميان شعله‌هاي آتش دوزخ احساس كنند، يكي از وجوهي است كه براي اين فرمايش حضرت امير(ع) قابل تصور است. ناگفته نماند كه اين پايين‌ترين مراتب قابل تصور براي اين فرمايش است.

مکاشفه

احتمال ديگر اين است كه منظور از رؤيت نوعي تخيل حاصل از تمركز ذهني نيست؛ بلکه گونه‌اي از رؤيت است که در حالتي بين خواب و بيدارى حاصل مي‌شود و عرفا از آن به «مكاشفه»؛ تعبير مي‌كنند. در اين جا داستانى را براي تقريب مفهوم «مكاشفه»؛ به ذهن نقل كنم. پيرمردى در شهر شيراز به نام حاج مؤمن زندگي مي‌كرد كه خادم چند امامزاده بود. اين پيرمرد كه شخصي ساده و به دور از تظاهر و ادعا بود، نقل مى‏كرد: من يك شب در اطراف شهر شيراز تا نزديک صبح احيا داشتم. بعد از اذان صبح خدمت ولى عصر ـ‌صلوات الله عليه‌ـ مشرف شدم و ديدم كه آن حضرت با اصحابشان مشغول نماز صبح هستند. من هم جلو رفتم و نماز را به آقا اقتدا كردم. بعد از آن هم به شهر برگشتم. آقاى ديگري كه اهل دقت بود، از حاج مؤمن پرسيد: وقتى به شهر برگشتي، آيا نماز صبح را خواندى؟ پيرمرد در جواب گفت: بله خواندم. او هم گفت: مگر تو پشت سر امام(عج) نماز نخوانده بودى؟ پس براى چه دوباره نماز صبح را خواندى؟!
اين حالت، مكاشفه است؛ حالتى شبيه خواب، با اين تفاوت كه شخص هنگامي كه در اين حالت است تصور مي‌كند كه آنچه مى‏بيند واقعي است؛ اما هنگامي كه از آن حالت خارج شد متوجه مي‌شود كه آنچه ديده واقعى و عينى نبوده است. در اينجا هدف ما قضاوت در باره مصاديق مكاشفات نيست؛ بلكه منظور اين است كه اين حالت ـ‌كه پديده‌اي روانشناختى است‌ـ گاهى براي انسان ايجاد مى‏شود كه چيزى را مى‏بيند و در حال ديدن آن تصور مى‏كند كه واقعيتي خارجى است؛ در حالي كه آنچه ديده شبيه به خواب بوده است.
اين دومين وجه براي توجيه اين فرمايش حضرت امير(ع) در مقام بيان حال شيعيان واقعي نسبت به بهشت و جهنم است؛ گويا در عالم مكاشفه بهشت و جهنم را مى‏بينند؛ مرتبه‌اي از رؤيت؛ مانند رؤياى صادقه، که انسان جرياني را در خواب مى‏بيند و بعد هم واقعيت پيدا مى‏كند.

رؤيت حقيقي بهشت و دوزخ

وجه سوم براي توجيه اين فرمايش حضرت امير(ع) كه مصداق حقيقى آن حضرات معصومين(ع) هستند، اين است که انسان واقعاً بهشت و جهنم را مي‌بيند. مصداق اتم اين احتمال پيغمبر اكرم(ص) است كه در شب معراج همه عوالم، ازجمله بهشت و جهنم، و طبقات آنها، كسانى كه در هر درجه‏اى از درجات بهشت و دوزخ بودند، و حتي عواملى كه باعث رسيدن آن‏ها به آن درجات شده بود، را ديدند. اين رؤيت حقيقى بود؛ رويتي عميق‏تر، قوى‏تر و حقيقى‏تر از رؤيت با چشم مادي. چون احتمال خطا در باره چشم مادي وجود دارد؛ ولي آنچه پيامبر اكرم(ص) در شب معراج مشاهده كرد، خطايي در آن راه ندارد.
در اين‏جا اين سؤال مطرح مى‏شود كه چگونه ممکن است پيغمبر اكرم(ص) در شب معراج كسانى را كه هنوز متولد نشده‏اند، در بهشت و يا جهنم ديده باشند؟ جواب‌هاى مختلفي به ااين سؤال داده شده است که به بعضي از آنها اشاره مي‌کنم.

پرده‌اي بر عالم ديگر

جواب اول، جوابي تعبدى است. بر اساس آنچه از آيات و روايات استفاده مى‏شود، نسبت بين اين عالم با عالم آخرت نسبت ظاهر و باطن است. هم‌چنان‌كه در اين آيه شريفه خداوند خطاب به انسان مى‏فرمايد: لَقَدْ كُنتَ فِى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ3؛ اي انسان! تو از عذاب دوزخ غافل بودى. امروز ما پرده را از جلوى چشمت برداشتيم و چشمان تو امروز تيزبين است. تعبير «غفلت»؛ در جايى به كار مى‏رود كه چيزى وجود داشته و انسان به آن توجه نداشته باشد. در بعضي روايات نيز گفته شده پرده گناه روى چشم گناه‌كاران را گرفته و در روز قيامت اين پرده برداشته مي‌شود. چيز جديدى ايجاد نشده، بلكه پرده از روي آنچه وجود داشت برداشته مي‌شود. تعبيراتى ديگر نيز از اين قبيل در قرآن آمده: يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ4؛ قيامت روز بروز و ظهور است. يا؛ يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ5؛ روزي كه پنهان‏ها آشكار مى‏شود. در آيه ديگري هم مي‌فرمايد: يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ6. يعني عالم دنيا، ظاهرى است و انسان‌ها از باطن آن كه آخرت است غافلند. در جاي ديگر هم از قول گنهكاران مي‌فرمايد: رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنّا مُوقِنُونَ7؛ در روز قيامت گنهکاران مي‌گويند خدايا امروز ديديم و شنيديم. از اين بيان استفاده مي‌شود كه پيش از اين نيز بود، ولي ما نمى‏ديديم. روايات فراواني نيز حاكي از اين واقعيت است كه بهشت و جهنم خلق شده و تحولاتي كه در آنها به وجود مي‌آيد نتيجه اعمال ما است.
اين يكي از وجوهى است كه كما بيش از آيات و روايات استفاده مى‏شود كه عالم ديگري وجود دارد كه ارتباط آن با عالم دنيا براي ما روشن نيست. آن عالم حقيقتي است كه الان موجود است، ولي پرده‏اى روى آن قرار دارد و ما آن را نمى‏بينيم؛ ما اين سوي پرده بازيگر ظاهرى صحنه هستيم؛ ولي حقيقت در وراى پرده است و هنگامي كه پرده برداشته شود حقيقت آشكار مى‏شود. اين بيان نوعى استظهار از آيات و روايات است؛ هر چند حقيقت اين رؤيت را براى ما روشن نمى‏كند.
بيان ديگري در قالب تشبيه براي فهميدن رابطه آخرت با دنيا گفته شده است: تصور كنيد كه تمام عوالم درون كره‏اى قرار داشته باشد. بين اجزايي كه داخل اين كره قرار دارند نسبت‏هايى برقرار است؛ مثل اين‌كه يكي بر ديگري مقدم است و جزء بعدي مؤخر از اين جزء است. اما فضايى كه محيط بر كره است، با همه اجزاء موجود در كره نسبت برابري دارد و از آنجا همه اينها با هم ديده مي‌شوند. تشبيه عاميانه ديگر براي پاسخ به اين سؤال اين‌كه کارواني از شتر را تصور كنيد كه از روزنه كوچكى در يك اتاق آنها را تماشا مي‌كنيد. اگر اين روزنه به اندازه ديدن يك شتر باشد، شما در هر لحظه فقط يك شتر را مى‏بينيد. اما اگر به بام اتاق رفتيد، از آن‌جا همه شترها را با هم مى‏بينيد.
اگر كسى وارد عالم ديگر شود و اشراف بر آن پيدا كند، از آن‌جا ظرفى را مى‏بيند كه احاطه بر گذشته و حال و آينده دارد. بنابراين تعجبى نيست كه پيغمبر اكرم(ص) در شب معراج گذشتگان و آيندگان را يك جا ببينند. چون، اين نگاه كردن از پشت بام است، نه از دريچه. همه اين مثال‏ها براى تقريب به ذهن است؛ هر چند عقل ما قاصرتر از اين است كه حقيقت آنها را درك كند.

نتيجه

از تمام آنچه گفته شد اجمالاً مى‏توان فهميد كه ممكن است انسان در اين عالم باشد، اما به نحوى آخرت را درك كند؛ حال يا حقيقتاً آن را ببيند، آن‌چنان كه پيغمبر اكرم(ص) در شب معراج ديد؛ يا به صورت مكاشفه ببيند، شبيه آنچه عارفان ادعا مى‏كنند ـ‌؛ و فى الجمله قرائنى بر صحت آنها وجود دارد‌؛ يا حد اقل مي‌توان گفت مؤمنين واقعى آن چنان فكرشان متوجه آخرت و متمركز بر آن است که گويا در ثواب و عقاب غرقه هستند.
هرچند ممكن است حالت اول و دوم براي ما دور از دست‌رس باشد، اما آنچه يقيناً براي ما امكان دارد اين است كه فكر و ذهنمان را بيشتر بر امور مربوط به آخرت متمركز كنيم تا حال ما شبيه حال كسانى شود كه گويا آخرت را مى‏بينند.
اما چه كنيم كه چنين تمركزى پيدا كنيم؟ يكى از بهترين راه‏ها انس با قرآن است. در ايام ماه مبارك رمضان ـ‌كه بهار قرآن است‌ـ سعى كنيم فقط به خواندن الفاظ يا حتى توجه به مفاهيم آيات قرآن اكتفا نكنيم؛ سعى كنيم اندكي در اين مفاهيم تأمل كنيم و حالى را براى خودمان مجسم كنيم كه در روايات دستور داده شده است: هنگامي كه به آيه رحمت مى‏رسيم خود را مشمول آن رحمت تصور كنيم. زماني كه به آيه عذاب مى‏رسيم، خود را مورد خطاب خداي متعال ببينيم؛ گويا خداوند با لحن انذار و عتاب با ما سخن مى‏گويد. تلاش كنيم چنين حالي را براى خود ايجاد كنيم. اگر بيشتر با آيات و رواياتى كه مربوط به قيامت و بهشت و دوزخ است انس بگيريم و در باره آنها تفكر كنيم، به اين حالت نزديك مى‏شويم؛ حالتي كه گويا هم بهشت را مى‏بينيم و از نعمت‌هاي آن بهره‌منديم؛ و هم عذاب‏هاى جهنم را حس مي‌كنيم.


1. بحارالأنوار، ج 84، ص 304، باب 12.

2. بحارالأنوار، ج 17، ص 169، باب 1.

3. ق / 22.

4. غافر / 16.

5. طارق / 9.

6. روم / 7.

7. سجده / 12.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org