قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

بسم الله الرحمن الرحيم

سيماى شيعيان (30)

آن چه پيش رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 11/06/88 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

حضرت امير(ع) در ادامه بيان اوصاف متقين مي‌فرمايند: إِنْ زُكِّيَ أَحَدُهُمْ خَافَ مِمَّا يَقُولُونَ وَ قَالَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي وَ رَبِّي أَعْلَمُ بِي اللَّهُمَّ لَا تُواخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِي خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِي مَا لَا يَعْلَمُونَ فَإِنَّكَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ وَ سَاتِرُ الْعُيُوبِ؛؛ اگر کسي مؤمنان ممتاز را تعريف و ستايش کند، آن‌ها از حرف‌هايش نگران می‌شوند و اظهار می‌کنند: من خودم را بهتر می‌شناسم و خدا مرا بهتر از خودم می‌شناسد؛ و از خدا می‌خواهند: خدايا ما را به اين ستايش‌ها و تعريف‌ها مؤاخذه نکن؛ ولي ما را بهتر از آنچه گمان می‌کنند، قرار بده و گناهاني را که مرتکب شده‌ايم و آن‌ها نمی‌دانند، ببخش که تو داننده نهان‌ها و پوشاننده خطاها هستي.

مؤمن و ستايش ديگران

موضوع بحث در اين فقره از روايت بيان حال مؤمنين در برابر ستايش ديگران است. آيا از نظر اسلام مي‌توان از ديگران تعريف کرد، يا بهتر است از ستايش و تمجيد ديگران خودداري شود؟
اين سؤال به نحو کلي جواب قاطعي ندارد؛ چون اين‌گونه نيست که هر ستايشي، در هر جايي، به هر صورتي و از هر کسي مطلقاً خوب باشد؛ هم‌چنين است ستايش نکردن و کتمان صفات خوب ديگران. در مقابل، تا حدودي مشخص است که مذمت و عيب‌جويي ازديگران به طور کلي پسنديده نيست؛ اما آيا جايي هست که بايد كسي را نکوهش کرد؟
در جواب اين سؤال بايد گفت که هر يك از اين موارد شقوق مختلفي دارد. ستايش ديگران از سويي در بعضي از موارد تا حد وجوب هم مي‌ر‌سد؛ و از سوي ديگر در مواردي به عنوان رذيلت اخلاقي محسوب شده و حتي به حد حرمت مي‌رسد. اين شقوق در باره مذمت ديگران هم وجود دارد. لذا پاسخ به سؤال فوق به شرايط و موقعيت انسان، آثار ناشي از ستايش يا نکوهش و نيت شخص از اين رفتار بستگي دارد.
می‌دانيم خداي متعال دوست دارد انسان‌هاي پاک و با فضيلت در جامعه شناخته شوند و براي جامعه اسلامي مطلوب نيست كه فضيلت‌ها مکتوم بماند و فقط زشتی‌ها، پليدی‌ها و پلشتی‌ها رواج پيدا کند و شايع شود. چون در اين صورت تدريجاً در جامعه خوبی‌ها از رونق مي‌افتد، سکه فضايل در جامعه کساد مي‌شود و مردم از شناختن خوبان محروم مي‌شوند و نمي‌توانند از آنها الگو بگيرند. ما تمام چيزهاي خوبي را كه ياد گرفته‌ايم از کساني آموخته‌ايم که به آن‌ها اعتماد داشتيم و از زماني که بنا را بر تحقيق گذاشتيم و در صدد برآمديم كه اعتقادات و دين‌‌مان را از حالت تقليدي خارج كرده، مستند به مباني فکري و تحقيقي كنيم، به دنبال كساني رفتيم که آنها را به خوبي و نيکي می‌شناختيم و به آنها اعتماد داشتيم.

معرفي ارباب فضيلت

صلاحيت و شايستگي افراد، گاهي از طريق معاشرت با ايشان شناخته مي‌شود. ولي اکثر اوقات خوبي ديگران با معرفي ساير افراد شناخته مي‌شود. مگر ممكن است همه علماي بزرگ و اساتيدي را که دين را از آنها فرا مي‌گيريم، بر اساس معاشرت با آن‌ها بشناسيم؟ اگر کسي ايشان را معرفي نکرده و خوبی‌هايشان را نگفته بود، ما آنها را مي‌شناختم؟ طبيعي است که اگر خوبي‌هاي آنها را نمی‌دانستيم، نمي‌توانستيم به ايشان اعتماد كنيم؛ و در نتيجه معرفت ديني ما ناقص می‌ماند. در بسياري از امور ديگر زندگي نيز انسان نيازمند اطمينان و اعتماد به ديگران است و چون انسان نمي‌تواند در همه موارد شخصاً نسبت به ديگران اطمينان كسب كند ـ‌هم‌چنان‌كه همه علوم و تجربيات را نمي‌تواند شخصاً به دست آورد‌ـ در اغلب موارد با استفاده از شناخت‌ها و تعريف‌هاي ديگران اطمينان لازم را به دست مي‌آورد. بنابر اين اگر خوبی‌هاي ديگران گفته نشود، راه کسب بسياري از علوم بسته می‌شود و بسياري از مصالح زندگي اجتماعي كه مترتب بر روابط انساني است، از دست مي‌رود.
از همين رو گاهي نيز نکوهش ديگران واجب می‌شود. زيرا هم چنان‌كه بعضي مصالح اجتماعي اقتضا مي‌كند كه خوبي‌ها و محاسن افراد شناخته شود، گاهي نيز بعضي مصالح مترتب بر اطلاع از بدي‌ها و عيب‌هاي افراد است. مثال روشن اين مسأله پاسخ به سؤال كسي است كه در مورد خواستگار تحقيق مي‌كند. اگر اين شخص از ابتدا نسبت به معايب خواستگار آگاه شود، از مفاسد و ضررهاي مالي، اخلاقي و اجتماعي زيادي جلوگيري مي‌شود. در چنين موردي غيبت كردن و اظهار عيب‌هاي خواستگار واجب است. هم‌چنان‌كه کساني که داوطلب تصدي مناصبي در سطوح مختلف اجتماعي مي‌شوند، واجب است محاسن و معايبشان ـ تا جايي كه با مصالح جامعه ارتباط دارد‌ـ براي ديگران معرفي شود؛ مبادا به واسطه بعضي عيوب اين داوطلب زياني متوجه جامعه و نظام شود. لذا لازم است افراد مطلع، از باب مشورت، عيوب اين داوطلب را که در کار او مؤثر است،‌به ديگران گوشزد كنند. در اين جا نمي‌توان گفت: من غيبت نمی‌کنم؛ يا حفظ احترام مؤمنين واجب است؛ اين خيانت به جامعه، کشور و نظام است.
ستايش ديگري در غير حضور خود او چگونه است؟ آيا مي‌توان فضايل اخلاقي كسي را در غيبتش بيان کرد؟ نمي‌توان گفت اين كار به طور مطلق ارزش مثبت دارد؛ بلكه ؛ بايد نيت فرد را از ستايش سنجيد. گاهي انسان کسي را در غيبتش ستايش می‌کند، چون می‌داند خبر اين ستايش به گوشش می‌رسد و او هم به خاطر اين ستايش، سفارش او را نزد ديگران می‌کند؛ يعني يک داد و ستد! چنين‌كاري فضيلت اخلاقي محسوب نمی‌شود. اما گاهي انسانْ مؤمني را نزد ديگران ستايش می‌کند، تا مؤمن در جامعه محترم باشد و مردم او را به خاطر ايمان و فضايل اخلاقی‌‌اش دوست بدارند. اين‌كار باعث ترويج فضايل اخلاقي و شناخته شدن اصحاب فضيلت در جامعه مي‌شود و كاري پسنديده و ارزش‌مند است و برخي فوايد اجتماعي نيز بر آن مترتب مي‌شود.

درمان بيماري‌هاي روحي با ستايش ديگران

گاهى نيز ستايش ديگران موجب درمان مشكلات پنهان روحي و اخلاقي شخص مي‌شود؛ اما چگونه؟ در ميان آدميان كمتر كسي وجود دارد كه كما بيش مبتلا به حسد نباشد. البته تا زماني كه حسادت در دل شخص نهفته و در خارج بروز نيافته، ـ‌فى حد نفسه‌ـ گناه محسوب نمى‏شود. اما اگر در صدد برآمد اين ناراحتى باطنى را به وسيله تخطئه ديگرى تسكين دهد، چنين كاري «اِعمال حسد»؛ است كه از گناهان كبيره شمرده مي‌شود و ممكن است تا پاي قتل طرف مقابل هم پيش برود؛ آن‌چنان‌كه قابيل دست به قتل برادر خود هابيل زد؛ تنها به اين دليل كه نسبت به او حسد ورزيد. وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ1. اولين قتلى كه روى زمين اتفاق افتاد اين قتل بود كه باعث آن حسد بود. برادران حضرت يوسف(ع) نيز كه همگي پيغمبرزاده و از نوادگان حضرت ابراهيم خليل(ع) بودند، هنگامي كه ديدند پدرشان به حضرت يوسف(ع) بيشتر علاقه دارد، به يك‌‌ديگر گفتند: إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ2؛ پدر پير ما گمراه شده كه يكى از فرزندانش را بيشتر از بقيه دوست دارد. براي حل اين مشكل يوسف را بايد از پيش چشم پدر دور كرد. اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ3.نقل اين داستان‏ها در قرآن براى اين است كه ما بدانيم ممكن است در قلب ما هم ذره‌اي از حسد باشد كه تدريجاً سرنوشت خود ما و حتي گاهى ملتى را تغيير دهد. هم‌چنان‌كه به حسب روايتى ريشه همه مخالفت‏هايى كه با اهل بيت(ع) شد، حسد بود.
اين بيماري روحي، تا زماني كه طغيان نكرده و به حد بحران نرسيده، قابل درمان است و يكى از بهترين راه‏هاي درمان آن اين است كه انسان كسي را كه نسبت به او حسد مى‌ورزد، در پيش رو مورد احترام قرار دهد و در پشت سر از او تعريف و تمجيد كند. اين رفتار باعث مى‏شود تدريجاً آتش حسدش فروكش كند و به حدى نرسد كه او را به گناه وادار سازد. اين يكي از مواردي است كه ستايش ديگرى پشت سرش، داروى بيماري دروني ماست.

تملق؟

ستايش ديگران در حضورشان چگونه است؟ غالباً ستايش ديگران جلوي روي خودشان آفاتي دارد. چون معمولاً انگيزه چنين ستايشي جلب نظر و محبت طرف مقابل است و اين كار در واقع نوعي رشوه دادن است؛ او را ستايش مى‏كند، تا او هم متقابلاً از او تعريف كند. اين كار هم ارزش اخلاقى ندارد.
اما گاهي ممكن است ستودن ديگري در پيش روي او به نيت خدايى انجام شود. هم‌چنان‌كه تعريف از كسي نزد ديگران به قصد ترويج فضايل و شناخته شدن اصحاب فضيلت پسنديده و مطلوب است، اگر كسى باشد كه تعريف و تمجيدش توسط ديگران در او تأثيري ندارد، گفتن فضايل او در پيش رويش نيز به نيت ترويج فضيلت، كاري مطلوب است و در روايات نيز سفارش ؛ شده كه مروت بعضي افراد بايد ظاهر شود.
آسيب اين كار در جايي است كه انسان در حضور كسى او را ستايش كند، در حالي كه او شايستگي چنين ستايشى را ندارد؛ اين، يعنى تملق. يا كسي را ستايش كند تا از او نفعى ببرد. اين ستايش بي‌جا، كه از آن به عنوان تملق، اطراء و چرب زبانى ياد مي‌شود، كاري است بسيار زشت و اخلاقي است ناپسند كه در روايات هم از آن مذمت زيادي شده است. شايد يكى از گزنده‏ترين تعبيرات، اين روايت است كه از پيغمبر اكرم(ص) نقل شده كه فرمودند: احْثُوا فِي وُجُوهِ الْمَدَّاحِينَ التُّرَاب4؛ خاك به صورت متملقان بپاشيد. با استفاده از قرائني مي‌توان فهميد كه منظور آن حضرت از «مداحين»؛ كساني است كه در حضور ديگري از روى تملق، يا ؛ به خاطر طمع او را مدح ‏كنند.

خاك بر سر متملقان!

كسى كه مورد تملق ديگري قرار گرفته نيز بايد در برابر تملق عكس‏العمل نشان دهد و شخص متملق را با برخورد خود تأديب كند. البته روشن است كه نحوه برخورد در موارد مختلف متفاوت است. گاهى كسى از سر احساسات و بدون قصد و غرض تعريف بى‏جايى كرده، که در اين صورت لازم نيست حتماً با او هم برخورد تندي بشود. بلكه ممكن است در خلوت و به صورت خصوصى به او تذكر داده شود كه حتي اگر اينكار را بر اساس احساس وظيفه انجام داده، بايد حد و اندازه نگاه دارد.
اما اگر كسي به قصد اين‌كه نظر طرف مقابل را جلب كرده و منفعتي كسب كند،‌؛ تملق بي‌جايي گفت، تكليف طرف مقابل چيست؟ در چنين موردي، اگر عكس‌العمل فوري و علني منتهي به مفسده‏اى نشود، لازم است زشتي كار متملق به او گوشزد شود. اما اگر چنين برخوردي ممكن است موجب مفسده‏اى ‏شود، بايد در موقعيتي مناسب و به صورت خصوصي شخص متملق را متوجه اشتباهش كرده و به او تذكر دهيم كه از كار او بيزار هستيم. هم‌چنان‌كه حضرت امير(ع) در مقابل كساني كه تعريف‏هاى اغراق‏آميزي در باره آن حضرت مي‌كردند، براي اظهار بيزاري از رفتار و گفتار آنها دست به دعا برداشت و فرمود: خدايا من خود را بهتر از اينان مى‏شناسم و تو مرا بهتر از خودم مى‏شناسي. خدايا مرا بهتر از آنچه ايشان تصور مي‌كنند قرار ده و عيوب مرا كه از آنها مخفى كرده‌اي ببخش5.
حضرت امير(ع) در وصف متقين هم چنين تعابيري را از زبان مؤمناني كه مورد تملق ديگران قرار گرفته‌اند، مى‏فرمايد. آن حضرت مي‌فرمايد: إِنْ زُكِّيَ أَحَدُهُمْ خَافَ مِمَّا يَقُولُونَ؛ اگر كسى در مقابل شيعيان خالص به تعريف و تمجيد ايشان پرداخت، آنها نه تنها از اين تمجيد خوششان نمى‌آيد، بلكه نگران مى‏شوند و در پاسخ به شخص متملق سخني با او مى‌گويند و درخواستي هم از خدا دارند. به آن شخص مى‌گويند: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي وَ رَبِّي أَعْلَمُ بِي؛ من خودم را از ديگران بهتر مى‏شناسم و خدا مرا از خودم بهتر مى‏شناسد. سپس دست به دعا برداشته و مي‌گويند:؛ اللَّهُمَّ لَا تُؤاخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ؛ خدايا مرا به خاطر حرف‏هايى كه در باره من زدند، مؤاخذه نكن؛ مبادا رفتار من به‌گونه‌اي بوده كه موجب فريب اين افراد شده و به اشتباه چنين تصوراتى پيدا كرده‌اند! من از اين حرف‏ها تبرى مى‏جويم. وَ اجْعَلْنِي خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ؛ اما تو مرا از آنچه اينان در باره من گمان دارند، بالاتر و بهتر قرار ده. اگر گمان بدى دارند و از روى نفاق اظهار ستايش و مدح مى‏كنند، مرا بالاتر قرار ده. و اگر واقعاً فضيلتى را براي من تصور كرده‌اند، باز هم مرا بالاتر از آن قرار ده. وَ اغْفِرْ لِي مَا لَا يَعْلَمُونَ؛ و كارهاى بدى كه از من سر زده و آنها از آن بي‌خبرند، ببخش. فَإِنَّكَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ وَ سَاتِرُ الْعُيُوبِ.


1. مائده / 27.

2. يوسف / 8.

3. يوسف / 9.

4. بحارالأنوار، ج 70، ص 294، باب 134.

5. نهج‏البلاغه، ص 485، حكمت 100؛ وَ قَالَ ع وَ مَدَحَهُ قَوْمٌ فِي وَجْهِهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعْلَمُ بِي مِنْ نَفْسِي وَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْهُمْ اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَا يَعْلَمُونَ.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org