بخش چهارم/فصل دوم: جلوههايي از کارآمدي نظام جمهوري اسلامي...
فصل دوم: جلوههايي از کارآمدي نظام جمهوري اسلامي
در پرتو ولايت فقيه
هرگاه نظام سياسي بتواند در عمل، کارآمدي خود را نشان دهد، ميتواند الگوي ديگر نظامها شود. ما بر اين باوریم که نهتنها نظرية ولايت فقيه، در درون خود، واجد ظرفيتهاي لازم براي کارآمدي يک نظام است، بلکه اين تئوري در عمل نيز کارآمدي خود را نشان داده است. ازاينرو در اين فصل کوشیدهایم تا به مباحثی دربارة کارآمدي نظام جمهوري اسلامي توجه کنیم، بهويژه آن بُعد از کارآمدي نظام که در نظرية ولايت فقيه ریشه دارد.
پیش از ورود به بحث کارآمدي نظام جمهوري اسلامي، ذکر چند نکته بااهميت است:
1. معيار قضاوت و ارزشگذاري دربارة کارآمدي يا ناکارآمدي نظام جمهوري اسلامي نبايد معيارهاي غربي باشد؛ چون آنها فرهنگ ديگري دارند و بهدنبال اهدافی کاملاً متفاوت با اهداف ما هستند. کارآمدي يا ناکارآمدي يک نظام را بايد با اهداف خود سنجيد، نه با اهداف ديگران. اساس شکلگيري انقلاب اسلامي اين بود که فرهنگ غربي ـ که در دروة پهلوي در کشور ما حاکم شده بود ـ کنار رود؛ اما روشن است که اگر کسي بهدنبال آن فرهنگ باشد، حکومت محمدرضاشاه براي او مناسب است؛ بهویژه اگر ازنظر اقتصادي نیز نيازهاي او را برمیآورد. در آن فرهنگ، شاخص اصلي کارآمدي نظام، تنها درآمد ناخالص ملي و شاخص رشد اقتصادي و اموري ازايندست بود و ارزشهاي الهي و انساني در آن جايگاهي نداشت؛ ولی آنچه ما بهدنبال آن هستيم، تنها پيشرفت اقتصادي نيست. اگر درآمد ملي و سرانة ملي ما
افزايش يابد يا حتي بهکلي فقر از جامعة ما رخت بربندد، هنوز ايدئال ما محقق نشده است؛ چون هنگامی این ايدئال محقق خواهد شد که تمام اهداف نظام جمهوري اسلامي را محقق سازیم و افزون بر رشد اقتصادي، فساد اخلاقي و بيايماني و کفر را نیز از جامعه ريشهکن کنیم. آنچه براي ما در درجة نخست اهميت قرار دارد، رشد فرهنگي و باورها و ارزشهاي الهي و انساني است. بنابراین، براي ارزشگذاري و قضاوت دربارة اينکه آيا نظام جمهوري اسلامي کارآمد است يا خير، نبايد به ارزشهاي مادي غربي بسنده کرد؛ چون هدف ايجاد نظام جمهوري اسلامي فراتر از اين مسائل بود.
2. در تحليل کارآمدي نظام سياسي، انتقاد از عملکرد يک دستگاه يا چند دستگاه، بهمعناي انتقاد از کل نظام نيست. نظام سياسي همچون بدن انسان است که شامل مغز، قلب، کبد، ريه، انگشت، ناخن، مو و دیگر اعضا ميشود و اگر کسي در موردي نقص عضوي داشت، کليت او بياعتبار نميشود. مثلاً اگر کسي ريزش مو دارد و ما او را متوجه این امر میکنیم، بدين معنا نيست که به کليت آن شخص اعتراض داريم؛ چون او هزاران عضو ديگر در بدن دارد که سالم است. انتقاد از برخی اندامها بهسبب نارساييها و کمبودها، بهویژه اگر کمبودها براثر غفلت و تنبلي و اغراض شخصي و گروهي و جناحي باشد، شايسته و بلکه لازم است، تا آن نارساييها و آفتها به دیگر بخشها سرايت نکند. پس انتقاد از برخی بخشها بهمعناي تضعيف نظام نيست، بلکه گاهي بياعتنايي و انتقادنکردن سبب تضعيف نظام خواهد شد.
از آنجا كه نظام عبارت است از چينش منظم و باهدف مهرهها در کنار يکديگر تا آنها در آن قالب و چارچوب، وظايف خود را ایفا کنند، لذا انتقاد از يك بخش نظام به معناي تضعيف آن نظام نيست. در تحليل کارآمدي نظام جمهوري اسلامي، نباید ضعف برخي افراد يا نهادها به قضاوت نهايي بینجامد و فرد بهسبب برخي عملکردها، روش اعتراض را درپيش گيرد. دشمنان اسلام میکوشند تا با پررنگکردن برخي مشکلات کشور، القا کنند که نظام جمهوري اسلامي کارآمدي ندارد تا ديگران را به اين نتيجه برسانند که احکام اسلام کارآمد نيست. بنابراین در تحليل کارآمدي نظام جمهوري اسلامي، نبايد اشکال يک فرد را به پاي کل نظام گذاشت و نظام را زير سؤال برد، بلکه اگر اشتباه يا انحراف يک کارگزار، کوچک و قابل اغماض بود، بايد از آن چشم
پوشيد؛ اما اگر مهم است، بايد از او انتقاد کرد تا متوجه اشتباه و انحرافش بشود. البته اگر بتوان تا پیشازاين مرحله، با يک تماس خصوصي، اشکالات فرد را با وی درمیان گذاشت، بايد چنين کرد؛ اما اگر با اين شکل، اصلاحي صورت نگرفت، ميتوان انتقاد را به سطح عمومی کشاند تا مؤثر افتد. ولي بههرحال، اشکال در برخي افراد يا نهادها سبب نميشود که کسي به خود اجازه دهد اصل نظام را زير سؤال ببرد.
3. در تحليل کارآمدي نظام جمهوري اسلامي، هم بايد به اهداف توجه کرد و هم به ابزارها و امکانات دستیابی به آنها. همچنين افزون بر مقتضيات، بايد به موانع يک نظام سياسي در نيل به آن هدف نيز توجه کرد. اگر اين عوامل را کامل در کنار هم درنظر بگیریم، تحليلي جامع و علمي از کارآمدي نظام جمهوري اسلامي بهدست خواهیم داد. بیتوجهی به اهداف و ابزار و موانع ميتواند منشأ اشتباه در تحليل کارآمدي شود و از دقت آن بکاهد.
4. اين نکته را بايد خاطرنشان سازيم که تشکيل حکومت ديني، لزوماً بدین معنا نیست که هيچ تخلفي در جامعه و حتي بهدست حکومت صورت نگیرد. ممکن است برخي گمان کنند که برخي نابسامانيها و تخلفات در نظام جمهوري اسلامي، آن را از ماهيت ديني مياندازد؛ حالآنکه مفهوم «حکومت ديني»، مفهومي مشکّک و ذومراتب و کشدار است. مرتبهاي از حکومت ديني، همان مرتبهاي است که با ظهور حضرت حجت عجل الله تعالي فرج الشرف تحقق خواهد يافت؛ حکومتي که در آن از فساد کارگزاران، رشوه در ادارات، پارتيبازي، باندبازي و اموري ازاينقبيل خبري نخواهد بود. بديهي است که ما در حال حاضر، با تحقق چنين حکومت آرمانيای فاصله داريم؛ اما با وجود برخي اشکالات، اين نظام از نظام پهلوي که رسماً اسلام را از صحنة اجتماع و سياست ميزدود، بسيار دور است و به آن حکومت آرماني بسيار نزديکتر است؛ زیرا حتي در قانون اساسي جمهوري اسلامي آمده است که هيچيک از مقررات و قوانين نظام جمهوري اسلامي نبايد با اطلاقات و عمومات قرآن و سنت مخالفت داشته باشد.(1) براي جلوگيري از وقوع تخلف
(1). در اصل چهارم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران آمده است: «کلية قوانين و مقررات مدني، جزايي، مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سياسي و غير اينها بايد براساس موازين اسلامي باشد. اين اصل بر اطلاق يا عموم همة اصول قانون اساسي و قوانين و مقررات ديگر حاکم است و تشخيص اين امر بر عهدة فقهاي شوراي نگهبان است».
در اين زمينه، يک نهاد رسمي، به نام شوراي نگهبان در قانون پيشبيني شده است که وظيفه دارد از تصويب مصوبات خلاف شرع جلوگيري کند. خلاصه آنکه در پاسخ به اين سؤال که آيا نظام جمهوري اسلامي، حکومتي ديني است يا خير، بايد گفت: آري، حکومت ديني است؛ اما مرتبهاي از مراتب حکومت ديني، نه آن شکل مطلقش که هيچ عنصر غيرديني يا ضدديني در آن وجود نداشته باشد.
بهعبارتديگر، از کساني که مدعياند اين نظام مبتنيبر ولايت فقيه بايد به يک نظام لائيک تغيير يابد ـ چون موفق نبوده استـ بايد پرسيد که شما موفقيت يک نظام را به چه ميدانيد؟ بسیاری خواهند گفت که اگر آن نظام، خواستههاي مردم را تأمين کند و به اهدافش برسد، موفق است؛ اما اگر به اهدافش نرسد و نتواند مردم را راضي نگاه دارد، ناموفق خواهد بود. دراينباره، ما بايد به اين نکته توجه کنیم که خواستههاي مردم دنيا در برقراري يک نظام با یکدیگر متفاوت است. کساني هستند که نظامي را بر سر کار ميآورند تا خواستهها و نيازمنديهاي مادي و هوسهاي دنياييشان را برآورد. آنان بهدنبال محيطی آرام و بيسروصدا هستند که بتوانند خوب بخورند و خوب بپوشند و همواره در خوشي باشند:
ذَرْهُمْ يَأْکلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُون؛(1) «بگذار آنها بخورند و بهره گيرند و آرزوها آنان را غافل سازد؛ ولي بهزودي خواهند فهميد».
وَالَّذِينَ کَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُم؛(2) «و کافران از متاع زودگذر دنيا بهره ميگيرند و همچون چهارپايان ميخورند و سرانجام آتش دوزخ جايگاه آنهاست».
قرآن کریم با تعابیر پیشگفته، از چنين کساني ياد کرده، و خواستهاي آنان را در محدودة خواستهاي حيواني دانسته است. با چنين نگاهي، اگر يک نظام بتواند اين خواستهها را برآورد، نظام موفقي خواهد بود؛ ولی ما براساس بينش الهي خویش، تحقق چنين امري را موفقيت نميدانيم، بلکه موفقيت نظام را در اين ميدانيم که بتواند زمينة رشد انساني را فراهم کند. درحقيقت، انسانيت انسان به رشد معنوي اوست، نه رشد
(1). حجر (15)، 3.
(2). محمد (47)، 12.
حيوانياش. البته نيازهاي حيواني ما نيز بايد تأمين شود، ولي اين هدف اصلي نيست، بلكه هدف متوسط و به يك معنا ابزار است. هدف اصلي انسان، تکامل انساني و معنوي و قرب خداست. بنابراين از ديدگاه ما نظامي موفق است که بتواند به اين هدف در جامعه تحقق بخشد.
پس براي ارزيابي هر نظام سياسي، در درجة نخست بايد ديد که ملاک موفقيت، براساس مباني و چارچوبهاي فکري آن نظام، چيست. مطلب ديگر آنکه کساني، در ارزيابي عملکرد جمهوري اسلامي و کارآمدي آن، چنين القا ميکنند که همة امور جامعه تابع نظام و حکومتي است که در رأس آن قرار گرفته است. بنابراین، تمام خوبيها و بديهاي جامعه بر گردن حکومت است و در همة آنها حکومت نقش دارد. درحقيقت، اينان حکومت را مسئول تأمين تمام خواستههاي جامعه ميدانند و تمام مشکلات را به گردن حکومت مياندازند و مثلاً میگویند که حکومت نتوانست نظام اقتصادي درستی برقرار سازد؛ فرهنگ را اصلاح کند؛ رشد سياسي بدهد؛ یا سبب رشد معنوي افراد شود. در اينجا نیز مغالطهاي درگرفته است؛ زيرا نقش حکومت در مصالح و مفاسد جامعه علت تامه نيست، بلکه فقط جزئي از سرنوشت جامعه در دست حکومت است، نه اينکه همهچيز مردم در دست حکومت باشد. ازاینرو اين حقيقت را نميتوان کتمان کرد که حکومتي بالاتر از حکومت علي علیه السلام نيست و دستور حکومتيای بالاتر از دستور اسلام وجود ندارد. با وجود اين دو ويژگي در حکومت علي علیه السلام ، ايشان تا چه اندازه توانست جامعه را اصلاح کند؟ آيا صددرصد اهداف ايشان در آن حکومت تأمين شد؟ قطعاً پاسخ، منفي است؛ زيرا جنگهاي داخلي صفين و جمل و نهروان، تهديدات دشمنان خارجي، کمبود نيروي انساني توانمند و تربيتشده، فزونی مشکلات، گستردگي بدعتها و سنتهاي فاسد و آلودگيهاي مزمن اجتماعي و تغيير چارچوب نظام ارزشي، زمينهاي فراهم ساخت تا جامعة ايدئالي آن حضرت، کامل محقق نشود. بهعبارتديگر، حکومت همهچيز مردم را در اختيار ندارد و تکتک مردم جامعه، ارادة مستقل، و حتي خواستههاي متفاوتي دارند. همچنین، مسائل گوناگونی هست که تحت کنترل حکومت نيست و حکومت نمیتواند لجام آنها را در دست گيرد. پس براي تعیین ميزان کارآمدي يک نظام بايد ديد که حکومت چه سهمي میتواند در سرنوشت جامعه داشته باشد. اگر در آن
سهم درست عمل کرد، موفق است؛ هرچند جامعه همچنان با هزاران آفت و آسيب روبهرو باشد.
نکتة ديگري که از گفتههای پيشين برمیآید این است که کارآيي حکومت در همة شرايط تاريخي و اجتماعي يکسان نيست، بلکه گاهي حتي عوامل بيروني ميتواند مانع کارآيي حکومت شود؛ مثلاً وقتي دشمن احساس کرد که در درون جمهوري اسلامي ظرفيتهاي پيشرفت و ترقي مادي و معنوي فراهم است، کوشید تا با دخالتهاي نظامي و تبلیغاتی، فشارهاي اقتصادي و اموري ازايندست، موانعي بر سر راه کارآمدي نظام ايجاد کند. بديهي است که بخشي از اين امور را نمیتوان کامل کنترل کرد و بههرحال، در نظام و جامعه اثرگذار است.
بنابراین، در ارزيابي حکومتها بايد ديد که آن حکومت در شرايط عادي قرار دارد يا اينکه با تهديدات فراواني روبهروست؛ مثلاً اگر درصدديم که دربارة مشکلات اقتصادي کشور نظر دهيم، بايد توجه کنيم که منشأ اين مشکلات چيست. بديهي است که بخشي از اين مشکلات ناشي از عوامل گوناگونی است که داوري در موفقيت نظام اسلامي به بررسي آنها بستگی دارد؛ مثلاً تغيير فرهنگ مصرف جامعه و بالارفتن سطح توقعات، تحريمهاي اقتصادي، تحميل جنگ ازسوي عراق به ايران به جرم پايبندي به ارزشهاي اسلامي و حوادث طبيعي فراوان، همه در پيدايش اين مشکلات نقش دارد. ناهنجاريهاي فرهنگي نيز چنين است. بسياري از انديشمندان اسلامي و مربيان ديني، پيش از انقلاب درگير مبارزه يا در بند رژيم طاغوت بودند و پس از انقلاب، بهسبب نياز شديد نظام به کارهاي اجرايي مشغول شدند. گروهي از ارزشمندترين تربيتيافتگان مکتب اسلام همچون شهيد بهشتي، مطهري، باهنر، رجایي و شهداي محراب، که هريک سرمايههاي بينظير نظام و اسلام بهشمار ميآمدند، در حوادث آغازين انقلاب، بهدست خيانتکاران و دشمنان اسلام به شهادت رسيدند. افزون بر اين، دخالت دشمن در ايجاد فضاي آلودة فرهنگي براي نسل جوان، در نابسامانيهاي فرهنگي تأثيري عميق گذاشت.
با توجه به نکتههای بالا، برخي از مهمترين جلوههاي کارآمدي نظام جمهوري اسلامي در پرتو ولايت مطلقة فقيه به قرار زیر است:
1. جمهوري اسلامي؛ نظامي برپاية خدامحوري
ولايت فقيه، بهعنوان رکن اصلي و اصيل نظام جمهوري اسلامي، رمز بقاي اين نظام بوده است؛ چنانکه تا کنون توانسته است به پشتوانة آن دربرابر تمام تهديدها و چالشها مقاومت و چارهانديشي کند. اساس اين مقاومت در اين نهفته است که حاکميت فقيه در عصر غيبت به حاکميت خداوند گره خورده است و جامعة مسلمانان، تحت لواي اين نوع حاکميت، با جانودل در حفظ و استمرار آن ميکوشند.
تنها نظام ما به «جمهوري اسلامي» مزيّن نشده است، بلکه کشورهاي ديگري همچون پاکستان و موريتاني، اين عنوان را يدک ميکشند. حتي در برخي کشورها بهظاهر، قوانين اسلام را سختگيرانه اجرا ميکنند؛ مانند عربستان سعودي که دستبريدن و گردنزدن و مجازاتهايي ازاينقبيل در آنجا مرسوم است؛ اما چرا قدرتهاي شيطاني دنيا از ايران اسلامي میهراسند و به اين کشورها واکنش جدي نشان نميدهند؟ زیرا این کشورها در مشت قدرتهاي بزرگ دنيا هستند و در برخي از آنها مانند افغانستان، مسلمانان براي استقرار حاکميت الهي در جامعة خويش بسیار میکوشند؛ اما بهدليل نداشتن اعتقاداتي همچون اعتقاد به ولايت فقيه در نيمة راه بازماندهاند و قدرتهاي شيطاني حرکتهاي آنها را بهنفع خود مصادره کردهاند. اما در ايران، حرکت مردم به رهبري کسي شکل گرفت که از عمق وجود معتقد بود که اين حکومت بايد براساس اسلام شکل گيرد و کساني متصدي امر شوند که حق حکومت و ولایت از جانب معصومان علیهم السلام به آنها داده شده است. بديهي است که دراينصورت، هر عملي در نظام جمهوري اسلامي بايد با اذن ولي فقيه انجام شود؛ وگرنه از اعتبار ساقط است. بنابراین، در کشورهاي ديگری همچون کشور ما قانون اساسي، انتخابات، مجلس شورا و اموري ازاينقبيل وجود دارد؛ ولي آن چيزي که جمهوري اسلامي را از نظامهاي سياسي ديگر متمايز ساخت، مشروعيت الهي آن بود که نمادي از خدامحوري در جامعة اسلامي است. ازهمينروست که مردم مسلمان ايران، از عمق وجود از دستورهای ولي فقيه پیروی ميکنند؛ زیرا او را مأذون خداوند و نمايندة حضرت حجت عجل الله تعالي فرج الشرف در حال حاضر ميدانند.
براساس نگرش ديني، تمام عالم هستي متعلق به خداست و تا او اذن تصرف در آن را ندهد، کسي حق ندارد در آن تصرف کند. حاکم نیز تنها در صورتي ميتواند بر
مردم حکومت کند که اين اذن تصرف را از خداوند گرفته باشد؛ وگرنه او نیز مانند ديگران، بندهاي از بندگان خداست و ازاينحيث تفاوتي با آنها ندارد. کسي که در صدد وضع قانون براي ديگران و دستور دادن به آنهاست، بايد از خداوند اجازه داشته باشد؛ چون همهچيز ملک خداست و همة افراد بندة اویند.
نظام جمهوري اسلامي بر اين پايه قرار دارد که در تمام قوانين و ضوابط حکومتي بايد اذن خداوند احراز شود. همچنين حاکم بايد منصوب خداوند باشد تا برای تصرف در جانومال و آبروي ديگران اذن یابد. بنابراین، نظام جمهوري اسلامي اساساً در مقابل جريان سکولار حاکم بر دنياست که انسان را بهجاي خدا نشانده است و خواست و رضايت او را منشأ مشروعيت قانون ميداند و حاکمي را برميتابد که مردم او را معرفي کرده باشند و وکيل آنها باشد.
2. جمهوري اسلامي؛ نظامي بر پاية اعتقادات بنياديِ اسلامي
دشمنان اسلام، بهخصوص ابرقدرتهاي بزرگ دنيا نه پيروزي انقلاب را پیشبینی میکردند و نه استمرار آن را؛ زیرا رژيم محمدرضاشاه آنچنان قدرت يافته بود که كسي گمان نميكرد به اين زودي شکست بخورد و ساقط شود و پيشبيني نميشد که نظامي بر سر کار آيد که در رأس آنْ فقيه قرار گیرد. همچنين وقتي آنها احساس کردند که اين نظام، قوام يافته است، با تمام توان کوشیدند تا آن را ساقط کنند؛ اما از هر راهی وارد شدند، نهتنها موفق نشدند، بلکه به اين نتيجه رسيدند که روزبهروز ريشههاي اين نظام قويتر ميشود. اين مسئله سبب حساسيت بيشتر مراکز تحقيقاتي آنها شد. ازاینرو بهشکلهاي مختلف کوشیدند تا پاسخ اين سؤال را بيابند که علت شکلگيري و بقاي نظام جمهوري اسلامي چيست. نتيجة مشترک تحقيقات مختلف آنها، بر آنان روشن ساخت که در اين انقلاب، سه عنصر وجود دارد که با انقلابهاي ديگر متفاوت است و عامل پيروزي و بقاي آن بوده است:
الف) اعتقاد به امامت و اهميت مسئلة عاشورا و حضرت سيدالشهدا علیه السلام در ميان شيعيان و الگوگيري از آن حضرت و تقويت روحية شهادتطلبي؛
ب) اعتقاد به مهدويت و اينکه سرانجام، روزي منجي بشر خواهد آمد و مشکلات
را حل خواهد کرد. اين امر شيعيان را هميشه فعال و اميدوار و پرنشاط نگاه ميدارد؛
ج) اعتقاد به ولايت فقيه.
تحليلگران، عامل اخير را عامل اصلي و قريبِ پيروزيها ميدانند. با توجه به نکتة بالا، بديهي است که دشمن تمرکز اصلي خود را بر تضعيف این اعتقادات سهگانه بگذارد و در اين راستا از هر روشي بهره گيرد.
بنابراین، منشأ پيروزي و استمرار اين انقلاب در اعتقادات ديني است و چنانکه اين اعتقادات در پيروزي انقلاب اسلامي مؤثر بوده، در استمرار و جهتدهي آن نیز اثرگذار است. از جملة اين اعتقادات، همانطور که پيشازاين گفتیم، اعتقاد به امامت و حب اهلبيت علیهم السلام است. دوست و دشمن اعتراف میکنند که اگر ولايت اهلبيت علیهم السلام در ايران نبود، چنين انقلابي به سرانجام نميرسيد. چنانکه دیدیم، پیرامون ما و در کشورهاي اسلامي، پيش از ما حرکتهايي در جهت مبارزه با استعمار و استبداد و ستم درگرفت؛ اما هيچکدام به نتيجة نهايي و مطلوب نرسيد. در همسايگي ما و در کشور افغانستان، تقريباً همزمان با انقلاب ما مبارزه با ابرقدرت شرق روی داد و حقيقتاً مردم افغانستان اعم از شيعه و سني، بسیار کوشیدند؛ ولي متأسفانه به نتيجة مطلوب نرسيدند و بهجاي اينکه در ازاي اين فداکاريها به حکومت عزتمند و مقتدر اسلامي دست یابند، بر روی هم سلاح کشيدند و آنچه نبايد رخ ميداد، اتفاق افتاد. اصليترين تفاوت انقلاب ما و انقلاب افغانستان وجود نور معرفت و مودّت اهلبيت علیهم السلام در عموم مردم و تعهد به ولايت و لوازم آن است که در آنجا كمرنگ بود. اين از برکات ولايت بود که در انقلاب اسلامي در ولايت فقيه تجسم یافت و مردم این را وظيفة ديني خویش ميدانستند که از مرجع تقليدشان و از کسي اطاعت کنند که پرچم مبارزه با دشمنان اسلام را برافراشته بود. ازاینرو حاضر شدند فداکاري کنند و انقلاب به ثمر رسيد.
کوتاه آنکه هرچه ما ـ چه قبل از پيروزي انقلاب و چه بعد از آن ـ بهدست آوردهايم، به طفيل ولايت اهلبيت علیهم السلام است. پس باید در ساية اين پيروزي، بکوشیم تا معرفت اهلبيت علیهم السلام ، هم در داخل و هم در خارج، بيشتر رواج یابد تا در آينده نیز دیگر انسانها از اين انوار پاک بيشتر بهره برند. وظيفة ماست که اين نور و اين رحمت را به همة جهانيان ـ که صلاحيتش را دارند و اهل اين امانت هستندـ برسانيم.
امام خميني رحمه الله با بهرهگيري از اين اعتقادات اصيل شيعه، حرکتي را آغاز کرد. مردم بر اين باور بودند که بايد از رهبر دينيشان اطاعت کنند. بنابراین، حاضر شدند حتي جان خود را در راه مبارزه با شاه و دستگاه پهلوي فدا کنند. ازاینرو در آن زمان، دستهدسته ميآمدند و از امام ميخواستند که به آنان رهنمود بدهد تا براي اقدام عملي حجت شرعي داشته باشند. ازآنجاکه مردم ما تربيتشدة مکتب دين بودند، جان خود را در راه اهداف پست مادي و جناحي و پيروزيهاي موقت سياسي فدا نميکردند، بلکه چون انقلاب با اعتقادات آنها گره خورده بود، حاضر شدند جان خود را در طبق اخلاص نهند. بههرحال، اگر اين اعتقاد در ميان مردم نبود که اطاعت از دستور رهبر مذهبي و مرجع تقليد بر همگان واجب است، چنین نهضتی پا نميگرفت.
3. جمهوري اسلامي؛ احياگر ارزشهاي ديني در جامعه
در تحليل کارآمدي نظام جمهوري اسلامي، برخي در صدد برآمدهاند تا دستاوردهاي نظام جمهوري اسلامي را شناسايي کنند؛ اما غالباً بهسمت دستاوردهايي رفتهاند که نتايجی عيني و محسوس دارد. درک اين دستاوردها بهدليل اينکه محسوس است، کار مشکلي نيست و بازگفتن آن بر ديگران آسان است؛ اما سلسلهآثاری وجود دارد که بسي ارزشمندتر از اين آثار محسوس است؛ ولي چون غيرحسي است، ديرتر به آن توجه میکنند يا گاهي بهکل از آن غافل میشوند.
برخي دستاوردهاي محسوس انقلاب اسلامي، پيش چشم ماست؛ مانند احترامي که جامعة اسلامي ما در بين جوامع ديگر یافته، و موقعيتي که در نظام بينالمللی پيدا کرده است؛ نیز عزتي که ايرانيها در مقابل دیگر ملتها يافتهاند؛ اما سلسلهآثار ديگري بر اين انقلاب مترتب شده، که بسي ارزشمندتر از اين موارد است و آن آثار معنويای است که بهبرکت انقلاب اسلامي پيدا شده است.
تا پیش از پيروزي انقلاب، اگر دانشجوي مسلماني ميخواست در دانشگاه نماز بخواند، از همکلاسهاي خود خجالت ميکشيد و درحقيقت، نمازخواندن براي يک جوان، عيب و عار بود. اگر آن دانشجو فرد بسیار مقيّدي بود، بايد مکانی خلوت مییافت تا نمازش را بهجای آورد و ديگران مسخرهاش نکنند. کار بدانجا کشيد که در سالهاي
آخر دوران ستمشاهي، زمينة تصويب و اجراي قانوني در کشور فراهم آمد که بر آن اساس، ورود زنان باحجاب به دانشگاه ممنوع میشد. در آن دوران، تاريخ اسلامي و هجري را به تاريخ زمان کورش و تاريخ هخامنشي برگرداندند تا تاريخ اسلام به فراموشي سپرده شود. در آن زمان، در شهرهايي مانند تهران، چندان كه مشروبفروشي وجود داشت کمتر صنف ديگري بهچشم ميخورد؛ گوشت خوک را در علن میفروختند؛ کازينوها اجازة فعاليت داشتند؛ عرقخوري در سطح جامعه رواج داشت؛ و در نشريات و کتابها مطالب و تصاوير مستهجن بهچشم ميخورد. وضع چنان بود که اگر کسي وارد کشور ميشد، متوجه نميشد که اينجا کشور کفر است يا کشور اسلامي.
امروز، بهبرکت انقلاب اسلامي، آثار حاکميت دين در جامعه نمايان شده است و اعتقادات و باورها و ارزشها و مراسم و مناسک ديني و مذهبي، روزبهروز بيشتر رونق مییابد و با وجود اينهمه عوامل نامساعد فرهنگي، علاقة جوانان، روزبهروز به دين و مظاهر دين بيشتر ميشود. بنابراین میبینیم که در ايام اعتکاف، دانشجويان صف ميکشند تا در مساجد دانشگاهها معتکف شوند؛ حالآنکه تا قبل از پيروزي انقلاب، خجالت ميکشيدند در دانشگاه نماز بگزارند. توسعة کمّي و کيفي مساجد، نشر روزافزون کتابهاي ديني و مذمومبودن اعمال خلاف شرع در ديدگان مردم، فقط بخشي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي در حوزة معنويت است.
بنابراین مهمترين اثر اين انقلاب، مسئلة حاکميت دين و ارزشهاي ديني در جامعه است. البته اين بدان معنا نيست که هيچ متخلف و قانونشکني در کشور وجود ندارد، بلکه ادعا اين است که بیشتر افراد جامعه به ارزشهاي ديني احترام ميگذارند و بهفرض اگر شخصي پايبند به احکام شرع نباشد، براي کسي که عامل به ارزشهاي ديني است، ارزش قائل است. ازاینرو میبینیم پدر و مادرانی که نماز نميخوانند، فرزندان خود را به مدارسي ميفرستند که آموزههاي ديني را به آنها یاد دهند.
پس ارزشهاي ديني بر جامعه حاکم است و اين از برکات حاکميت دين و رهبري ديني بر جامعة ماست. تلاش دشمن اين است که به مردم القا کند اين انقلاب با هدف اقتصادي روی داده، يا اينکه مليگرايانه بوده؛ اما روشن است که مردم براي احياي ارزشهاي الهي در جامعه، انقلاب کردند. ازاینرو دیدیم که محور سخنان امام خميني رحمه الله
ـ از روزي که سخنرانيهايشان را در مسجد اعظم قم شروع کردندـ اين بود که براي اسلام احساس خطر ميکنند. ایشان تا آخرين لحظة عمر شريفشان بر همين مسئله تأکيد میورزیدند و همواره به اسلام سفارش ميکردند. ما در ساية پيروزي انقلاب اسلامي و برقراري نظام جمهوري اسلامي، فرصت یافتیم که اسلام را بهتر بشناسيم و بدان بهتر عمل کنيم و آن را بهتر به دنيا بشناسانیم.
4. جمهوري اسلامي؛ نظامي منسجم و متحد
بهبرکت نظام جمهوري اسلامي، در عين اينکه تنوع قوميتي و زباني و مذهبي آشکار است، انسجام و يکپارچگي و اتحاد همچنان به قوت خود باقي است. اين انسجام و همبستگي را در عرصههاي گوناگون ميتوان نشان داد و نقش بيبديل ولايت فقيه را در آنها ترسيم کرد. در اينجا به برخي مظاهر انسجامبخشي ولايت فقيه در نظام جمهوري اسلامي اشاره ميکنيم:
الف) انسجام در ساختار در عين تفکيک قوا: در نظام جمهوري اسلامي، سه قوة مقننه و مجريه و قضائيه از يکديگر تفکيک شدهاند؛ اما در رأس هرم، تمام قدرتها در يک نقطة وحدتبخش متمرکز ميشوند. در نظام مبتنيبر ولايت فقيه، قواي سهگانه تحت اشراف نقطة مرکزي، يعني ولي فقيه قرار ميگيرند و چون او، هم حافظ قانون اساسي و هم ارزشهاي اسلامي است، موظف است که براي جلوگيري از تخلفات در اجراي احکام اسلامي نظارت کافي داشته باشد. همچنين ولي فقيه، نقش هماهنگکنندة قواي سهگانه را ایفا میکند و از تنش در جامعه بازمیدارد و همگان را به هماهنگي و دوستي و همدلي فرامیخواند و اگر تنشهاي شديد و بحران پديد آيد، آنها را دفع ميکند. در اين چند دهه که از عمر نظام جمهوري اسلامي ميگذرد، چه در زمان حيات امام خميني رحمه الله و چه در زمان رهبري مقام معظم رهبري، بارها بهسبب تنشهاي خاصي که خواهناخواه در هر جامعهاي پيش ميآيد، نظام در شرف بحران قرار گرفته است؛ و چنانچه تدبيرهاي حکيمانة ايشان نبود، کشور بهسبب اختلافات درونساختاري، دستخوش بحرانهايي شبيه به آنچه میشد که در برخي کشورها رخ داده است.
اگر ما در صدد مقايسة نظام جمهوري اسلامي با دیگر نظامهاي دموکراتيک جهان
ـکه امروز پيشرفتهترين نظامهاي حکومتي شناخته ميشوندـ برآييم، درخواهيم يافت که از مهمترين امتيازات نظام جمهوري اسلامي ايران بر دیگر نظامها، انسجام دروني آن است. در همة نظامهاي دموکراتيک، شاخص اصلي دموکراتيک و پيشرفتهبودن را اين ميدانند که قوا از يکديگر تفکيک شوند و در هم دخالتي نداشته باشند؛ ولي ما عملاً هيچ کشوری را سراغ نداريم که در آن، قوا کاملاً از هم منفک باشند و در هم دخالت نکنند. پس نوعی ناهماهنگي دروني در نظامهاي دموکراتيک فعلي دنيا وجود دارد؛ اما در نظام جمهوري اسلامي، درعينحال که سه قوه از هم منفکاند و تکاليف و اختياراتشان از هم جداست، يک عامل هماهنگکننده و بازدارنده از بحران نیز پيشبيني شده است که بر هر سه قوه اشراف دارد. ولي فقيه، مسئول هيچيک از قوا نيست؛ اما مسئولان قوا مشروعيت خود را از او ميگيرند و تا نصب وي نباشد، آنها حق اعمالنظر ندارند. اين امر سبب شده است كه عامل وحدتبخشي در نظام جمهوري اسلامي شكل گيرد. در عمل نیز ديديم که رهبري چه نقش مهمي در اين زمينه ايفا، و از تنشهاي شديد میان مسئولان قواي مختلف جلوگيري کرده، و اجازه نداده است که اختلافات دروني به بحران بدل شود.
ب) انسجام مردم و آحاد جامعه: دشمن همواره در تلاش بود تا با اشاعة اندیشههای فرقهگرايانه و نژادپرستانه، ميان گروههاي مختلف جامعه شکاف اندازد؛ اما وجود رهبر آگاه و مدبر مانع تحقق آمال و ايدههاي او شد. در زمان امام خميني رحمه الله ، بهويژه در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي، دشمن براي تفرقه انداختن ميان قوميتهاي مختلف، تلاشهاي گستردهاي کرد؛ اما درنهايت، با فرمايشها و رهبريهاي مدبرانة امام خمینی رحمه الله ، اين نقشهها نقش بر آب ميشد و استعمارگران ناکام ميماندند. دليل اصلی ناکاميهاي دشمن در ايجاد اختلافات اين بود که بیشتر مردم ايران، از هر قوم و دستهاي، کلام امام رحمه الله را حجت ميدانستند و سخنان ايشان را نهتنها بهعنوان رهبر سياسي ميپذيرفتند، بلکه اطاعت از او را وظيفة ديني خود میشمردند. اين پشتوانة اعتقادات ديني مردم بود که کار را بر دشمنان نظام سخت ميکرد. اين اعتقاد که ولي فقيه، جانشين امام زمان عجل الله تعالي فرج الشرف است و اطاعت از او همچون اطاعت از آن حضرت واجب است، سبب ميشد که مردم ايشان را محور حرکت و مسير خود قرار دهند.
اگر نظام جمهوري اسلامي ايران را با دیگر کشورهاي اسلامي مقايسه کنیم، بهروشني درمییابیم که در کشورهايي مجاهدتهاي بسیاری صورت گرفت تا حکومت براساس اسلام نهاده شود؛ مثلاً براي شکلگيري جمهوري اسلامي پاکستان، مردم آن کشور با انگليس و هند مدتها در جنگ بودند و افراد بسیاری فدا شدند؛ اما درنهايت، استعمارگران، با نفوذ در آن کشور، زمينههاي اختلافات داخلي را تشديد کردند و وضعيتي در آنجا حاکم ساختند تا بتوانند مدتهاي مديد از اين آب گلآلود ماهي بگيرند. در افغانستان نيز مجاهدان آن کشور براي رفع سلطة بيگانگان در کشورشان بسیار کوشیدند؛ اما بهدليل نبود رهبري منسجم و واحد، همچنان درگير مسائل داخلي خويشاند. ولی در نظام جمهوري اسلامي چنین اتفاقی نیفتاد؛ زیرا در اينجا نظام مبتنيبر ولايت فقيه حاکم شد و قداست اين مقام نزد مردم مانع از اين بود که اختلافات آنان جدي شود. درحقيقت در ايران، سخن از وجوب شرعي تبعيت از ولي فقيه بود و تعصبات قومي و قبيلهاي و حزبي در ميان مردم جايگاهي نیافت.
ازهمينرو دشمن تمام توان خود را به كار برده است تا از هر راه ممکن اين جايگاه را تضعيف کند و از ابهت آن بکاهد. ميتوان ادعا کرد که هيچ موضوعي بهاندازة ولايت فقيه مورد هجمة دشمنان داخلي و خارجي قرار نگرفته است. گاه اصل ولايت فقيه و گاه شخص ولي فقيه هدف اصلي تهاجم دشمنان است. اين حاکي از آن است که بزرگترين خطر براي آنها، و بزرگترين پشتيباني براي نظام جمهوري اسلامي ايران، ولايت فقيه است.
5. جمهوري اسلامي؛ نظامي متکي بر ضمانت اجراهایي دروني و بيروني
از جمله امتيازات نظام جمهوري اسلامي بر دیگر نظامهاي رايج دنيا اين است که افزون بر ضمانت اجراهاي بيروني، ضمانت اجرايي دروني نيز دارد. يعني افراد، در درون خود، يک ضامن اجرا براي اطاعت از مقررات اين نظام دارند. اکثر قريببهاتفاق نظامها، با زور و قدرت، مقررات دولت را بر مردم تحميل ميکنند و بنابراین، مردم هرجا بتوانند، از زير بار آن شانه خالی میکنند، و مهمترین عاملي که ميتواند افراد را قانونمدار و مطيع قانون کند، ترس از جريمه و زندان و مجازات است. ازاینرو، وقتي ترسي در میان نباشد، انسان
ممکن است دست به هر عملي بزند. اما نظام اسلامي مجازاتها و جريمههايي براي تخلفات درنظر گرفته است. عامل ديگري نیز هست که اگر در مردم تقويت شود، میتواند بسياري از مشکلات اجتماعي را حل کند و آن، عامل عبارت است از ايمان مردم به اينکه شرعاً بايد از مقررات دولت اسلامي اطاعت کرد. اين ضامن اجرا يک ضامن اجراي دروني است و ناشي از ايمان فرد است. البته نميتوان انکار کرد که موارد تخلفي در نظام جمهوري اسلامي ديده ميشود؛ اما بايد درنظر داشت که اگر اين نظارت دروني نبود، تخلفات بسيار گستردهتر از اطاعتها ميشد و سنگ روي سنگ بند نميشد. پس مهمترین عاملي که ميتواند مردم را کنترل و قانونمدار سازد، اين است که انگيزة الهي و تقيد به وظيفة الهي و شرعي را در خود تقويت کنند.
6. عزت و اقتدار رهبري؛ زمينهساز اقتدار نظام جمهوري اسلامي
در دوران حاضر، در تمام کشورهاي اسلامي نميتوان پديدهاي همچون انقلاب اسلامي ايران را شناسايي کرد. ما ممکن است به اين دليل كه خود در اين موج حرکت قرار داريم، نتوانيم اهميت و منزلت اين انقلاب را آنگونه که بايدوشايد، درک کنيم. از همان آغاز، قدرتهاي بزرگ دنيا در مقابل حرکتي که در ايران به رهبري امام خميني رحمه الله آغاز شد، موضعگيري کردند و ايستادند. نظام جمهوري اسلامي هنوز در آغاز کار بود که دشمنانش، در زمان جنگ تحميلي عراق عليه ايران براي تقويت عراق، از هیچ کمکي دريغ نکردند و صدام را واداشتند که هشت سال با ما بجنگد. اين در حالي بود که ما ازیکسو، در آغاز مسير حرکت نظام جمهوري اسلامي، ارتشي نداشتيم که خود را در دفاع از کشور آزموده باشد. نيروهاي ديگر نیز هنوز براي اين امر آمادگي نداشتند. ازسويديگر، اوضاع داخلي کشور مناسب نبود و هر روز ترورهايي رخ میداد. در آن زمان، گروههاي تجزيهطلبي تحت عناوين پانعربيسم، پانترکيسم، خلق عرب، خلق کرد و خلق ترکمن، از گوشهکنار سر برآورده بودند. همچنین، کشور ما در محاصرة شديد اقتصادي بود و ما قدرت تأمين سادهترين نيازمنديهاي جنگي خود را از خارج نداشتيم. در چنين اوضاعي، خداوند متعال اين مردم را چنان ياري کرد که همة قدرتهاي جهاني را مبهوت قدرت و شوکت اين ملت ساخت. در ساية رهبريهاي
مدبرانة امام خمینی رحمه الله و مقام معظم رهبري، روزبهروز بر قدرت و شوکت و عظمت اين ملت و نظام افزوده شد و کار به جايي رسيد که خود مردم ايران بر سرنوشت خويش حاکم شدند و دست اجانب را تسلط بر اين کشور قطع کردند. البته اين قدرت و شوکت در ساية امدادهاي الهي بهدست آمده، و شرط استمرار آن نیز بهرهمندي از استعانتهاي الهي و تبعيت از ولايت فقيه است.
بايد يادآور شويم خطرهایی که متوجه قدرت و عزت مردم ايران بوده، تنها در عرصة خارجي روی نداده است، بلکه دشمن، همواره کوشیده است تا اين قدرت و اقتدار را با بهرهگيري از مهرههاي داخلي خود تضعيف کند. نمونة برجستة اين تلاشها را در فتنة سال 1388 دیدیم. در اين فتنة عظيم، نه يک گروه اقليت بياهميت، بلکه کساني بر آتش فتنه دامن زدند که روزي در همين نظام جمهوري اسلامي، جزو عاليترين مسئولان سياسي کشور بودند و سالها، بهعنوان يار امام يا سردمدار انقلاب، سرنوشت مردم را در دست داشتند. طبعاً در گوشهکنار اين کشور، چنين کسانی ياراني براي خود فراهم کردهاند تا در زمان مناسب از آنها سوءاستفاده کنند. ازاینرو در اين فتنه، نظام با حرکتي روبهرو شد که در رأس آن شخصيتهايي قرار داشتند که مورد حمايت احزاب رسمي کشور بودند. اين فتنه با اين وسعت، از سالها پيش طراحي شده، و دشمن خارجي در طول اين مدت کوشیده بود تا زمينههاي داخلي ساقطکردن نظام جمهوري اسلامي را فراهم کند. بديهي است که خطر اين فتنه بيش از خطر جنگ تحميلي است؛ زيرا در جنگ تحميلي با دشمنی مشترک روبهرو بوديم و کسي نميتوانست دراينباره ترديد ايجاد کند؛ اما وقتي در داخل کشور فتنهاي درمیگیرد، آنهم بهدست کساني که انتظار ميرود از وفادارترين عناصر به اسلام و انقلاب و امام باشند، ترديد در دلها لانه میکند. بنابراین خطر اين فتنه، بهمراتب از خطر صدام و صداميان مهمتر بود و عملاً تمام فتنهگران در يک خط قرار گرفتند و آن مقابله با ولايت فقيه بود؛ اما چنين فتنة عظيمي، با درايت و مديريت مقام معظم رهبري، راه به جايي نبرد و ايشان اين کشتي طوفانزده را به ساحل رساند.
7. جمهوري اسلامي؛ نظامي مبتنيبر خودباوري و خودکفايي
در ساية هدايتهاي ولي فقيه و استقرار نظام جمهوري اسلامي، جامعة ما هر روز به
آينده اميدوارتر و خودباورتر شده است. امروز شاهد پيروزيهايي در عرصة خودکفايي کشور هستيم که زماني به خیالمان نیز نمیرسید. زماني کسي باور نداشت که روزي بتوانيم به اين پايه از علم و تکنولوژي هستهاي برسيم. در رژيم طاغوت، حتي به بهترين مختصصان ما اجازة تعمير هواپيما نميدادند. در نتیجه، اگر کوچکترين ايرادي در هواپيما پديد ميآمد، ميبايست مختصصاني از آن کمپانيها مشکل را برطرف میساختند. در آغاز جنگ، برخي رزمندگان ما ـ که تانکهاي دشمن را غنيمت ميگرفتندـ چگونگی کار با آن را نميدانستند؛ اما در مدت کوتاهي، خودْ سازندة تانک شدند و هماينک پيشرفتهترين سلاحها را توليد ميکنند. تحقق اين امر بهبرکت پيروزي انقلاب و دميدن روح شجاعت و خودباوري در مردم بود. لطف امام زمان عجل الله تعالي فرج الشرف شامل حال ملت ما شد و بهبرکت انقلاب اسلامي، با عنايت آن حضرت، ما هم در مسائل شخصي و خانوادگي و هم در مسائل اجتماعي و سياسي و بينالمللي، از آن عقبماندگي نجات یافتیم و يکي از عزيزترين ملتهاي دنيا شديم.
8. جمهوري اسلامي؛ الگوی مسلمانان و مستضعفان جهان
تحقق انقلاب اسلامي در ايران، موجب سرفرازي و عزتمندي کشور ايران در سراسر جهان و سربلندي امت مسلمان دربرابر طاغوتها و مستکبران دنيا شد. همين کافي بود تا نظام جمهوري اسلامي مورد توجه و عنايت بخش عظيمي از ملل مسلمان و مستضعف جهان قرار گيرد. بیگمان، بيداري اسلامي در کشورهاي مختلف مسلمان از نهضت ديني و الهي ملت ايران الگو گرفته است که از برکات رويآوردن به دين و ولايت «الله» شمرده ميشود. امروزه، بهبرکت انقلاب ما، در کشورهايي مانند مصر و تونس و ليبي، گرايش به تحقق آرمانهاي الهي در جامعه تقويت شده است.
9. جمهوري اسلامي؛ احياکنندة انسانيت و اخلاق و معنويت در سطح جامعه
ايران در برهههايي از تاريخ، از کشورهاي طراز اول فرهنگي و اقتصادي بوده است؛ اما طاغوتيان آن را به يکي از کشورهاي عقبافتادة جهانسومي بدل کردند. ازآنجاکه کشور ما اسلامي است، ممکن است برخي دچار توهم شوند که اين عقبافتادگي ناشي
از التزام مردم به دين است. بايد به اين حقيقت توجه کرد که افزايش ميزان رشد اقتصادي و علمي و صنعتي و تکنولوژيکي هرگز برابر و ملازم با رشد اخلاقي و معنوي و انساني نيست. آری، ما همچنان در حوزة مسائل اخلاقي، معنوي، آرامش فکري و روحي و امنيت مشکلاتي داریم؛ ولی محسوسات و تجربيات نشان ميدهد که مردم هيچ کشوري بهاندازة مردم ايران، آرامش فکري و اطمينان خاطر و سلامت روان ندارند.
بنابراین، هرچند ما ازنظر علمي و صنعتي و اقتصادي دچار عقبماندگيهايي شدهايم و بخشي از تقصير آن به گردن مسئولان امور، بخشي ناشي از تنبلي خود ما، و بخشي براثر فشارهاي خارجي است، اما ازنظر آرامش روحي و فضايل اخلاقي در صدر کشورهای دنیا قرار داریم.
پس اسلام در کشور ما ماية افتخار و سبب آرامش روان و سلامت روح و جامعه است. ازاینرو يکي از افتخارات نظام جمهوري اسلامي اين است که درپی پیروزی انقلاب، کساني را که در دوران رژيم پهلوي در کوچهها ولگردي ميکردند و نه بهدنبال درس و بحثي بودند و نه کار مفيدي در جامعه میکردند، متحول، و در ساية معنويت حاکم بر انقلاب و جنگ تحميلي عراق عليه ايران، به عناصر مؤثر در انقلاب تبديل کرد. اينان در ساية اين نظام و پرورش ذهن و فکرشان و در نتیجة فرمايشهاي امام خمینی رحمه الله و مقام معظم رهبري و رهنمودهاي اسلام، آنچنان تحول یافتند که اگر روزي نمازشان بهتأخير افتد، غمزده ميشوند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org