قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

بخش چهارم/فصل اول: ظرفيت‌هاي تئوريک نظرية ولايت فقيه...

فصل اول: ظرفيت‌هاي تئوريک نظرية ولايت فقيه
 

براي کارآمدي نظام سياسي

يکي از امتيازات و ويژگي‌هاي منحصربه‌فرد نظرية ولايت مطلقة فقيه، اين است که چنان ظرفيتي دارد که مي‌تواند سطح بالايي از کارآمدي را نشان دهد. در اينجا خواهیم کوشید تا برخي وجوه کارآمدي اين نظريه را نشان دهیم؛ هرچند در مطالب پيشين، به‌تناسب بحث، به برخي زواياي اين مبحث توجه کردیم.

1. ولايت؛ حصن الهي براي قرب الهي

افزون بر ادلة نقلي فراواني که در ترسيم اهميت و جايگاه ولايت و نقش آن در کارآمدي نظام سياسي بيان شده است، مي‌توان با تبيين عقلي نيز به اين کارآمدي اذعان کرد. بدين‌ منظور، چند نکته را بايد درنظر گرفت:

الف) عالي‌ترين هدف آفرينش، دستیابی به قرب خداست. هدف از آفرينش انسان اين است که آدمي با اختيار خود، خداشناس و خداپرست شود و به او نزديک شود. در قرآن کريم، تصريح شده است که هدف اصلي آفرينش، تحقق عبوديت خداوند است:

وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ؛(1) «جن و انس را نيافريدم، مگر اينکه مرا عبادت کنند».

درحقيقت، هدف خلقت اين است که درنهايت، انسان به مقامي برسد که از آن با تعبير «نزد خدا» ياد مي‌شود:


(1). ذاريات (51)، 56.

فى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليکٍ مُقْتَدِر؛(1) «در جايگاه صدق، نزد خداوند مالک مقتدر».

وَضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَکَ بَيْتاً فِى الْجَنَّة؛(2) «و خداوند براي مؤمنان به همسر فرعون مثال زده است، در آن هنگام که گفت: پروردگارا، خانه‌اي براي من نزد خودت در بهشت بساز».

در این آیة نورانی، خداوند همسر فرعون را الگوی مؤمنان معرفي کرده است؛ زيرا فرعون ادعاي خدايي داشت و اهل مصر او را می‌پرستیدند. همسر فرعون کسي بود که در کاخ فرعون زندگي مي‌کرد. بااينکه براي او انواع و اقسام لذايذ فراهم بود، به خدا ايمان ‌آورد و از او درخواستي کرد که بايد سرمشق اهل ايمان قرار گيرد. درحقيقت، ما بايد معرفت خویش را به خداوند تا آنجا بالا ببريم که همچون همسر فرعون باشیم: بااينکه در چنان فضايي مي‌زيست، هيچ‌گاه اصالت خويش را ازدست نداد و از خداوند خواست که برايش خانه‌اي در بهشت در جوار خویش بسازد. کوتاه آنکه هدف متوسط از خلقت انسان، بندگي خداست و بالاترين درجه‌اي که بندگان مي‌توانند بدان دست يابند، مقام قرب الهي است.

ب) رسيدن به هدف خلقت، دستاورد بزرگي براي بشر به همراه دارد: مصونيت از هرگونه عذاب. با دستیابی به اين هدف، ديگر نقصي وجود نخواهد داشت تا عذابي درپي باشد و بدین‌گونه انسان در يک دژ مستحکم قرار مي‌گيرد. اگر کسي پي ببرد به اینکه کسي جز «الله» پرستیدنی نيست و در عمل راه او راه پرستش خدا شد و به مقصد رسید، ديگر هيچ خطري او را تهديد نمي‌کند؛ بلکه خطر، زماني تهديدآفرین است که او در میانة‌ راه منحرف شود. حديثي از امام رضا علیه السلام در اين زمينه وارد شده، که به حديث سلسلة‌الذّهب شهرت يافته، و ازحيث سند، روايتی بسيار محکم و طلايي است؛ زيرا امام رضا علیه السلام از پدرشان، و ايشان از اجداد مطهرشان اين روايت را نقل کرده‌اند تا به شخص پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسيده است و ايشان نيز به نقل از خداوند فرموده‌اند:

لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ حِصْنِى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِى أَمِنَ مِنْ عَذَابِي؛(3) «کلمة «لا اله الا الله» دژ مستحکم


(1). قمر (54)، 55.

(2). تحريم (66)، 11.

(3). ابوجعفر محمد‌بن‌علي‌بن‌بابويه قمي (شيخ صدوق)، عيون أخبار الرضا علیه السلام ، تحقيق و تصحيح و تعليق حسين الاعلمي، ج1، باب 37، ص145، روايت 4.

من است. هرکس داخل اين دژ شود، از عذاب من ايمن است».

پس کلمة توحيد، کلمة نجات و سعادت است؛ کلمه‌اي که نه‌تنها بايد همواره بر سر زبان ما باشد، بلکه در عمل نیز باید توحيدمحور باشیم.

ج) مراد از توحيد، توحيد در خالقيت و ربوبيت تکويني و تشريعي الهي است؛ زيرا اگر کلمة توحيد و تعبير «لا اله الا الله» را تحليل کنیم، چند مفهوم از آن به‌دست مي‌آوریم: نخست آنکه بايد معتقد باشيم که خالقي جز «الله» نيست؛ چون الوهيت و پرستش، فقط شأن کسي است که آفريدگار باشد. دوم آنکه افزون بر خالقيت خداوند، بايد به ربوبيت او نیز اعتقاد داشته باشيم؛ يعني بايد بپذيريم که گذشته از اينکه خداوند متعالی عالم را آفريده، ادارة آن و اختيار انسان نیز به‌دست اوست و کسي بر ارادة وی حکومت نمي‌کند و چيزي بي‌ارادة او تحقق نمی‌یابد. اين فکر دربرابر افکار انحرافي برخي يهوديان بود که قائل بودند به اینکه خداوند، عالم را آفريده، ولي آن را به حال خود رها کرده است و ديگر مديريت عالم با خداوند نيست. فرقه‌اي به نام مفوّضه نیز به همين مسئله معتقد بودند كه خداوند اختيار عالم را به انسان تفويض کرده است.

پس مرحلة دوم، اعتقاد به توحيد در ربوبيت است. ربوبيت نیز تنها شامل ربوبيت تکويني نمي‌شود، بلکه ربوبيت تشريعي را نیز دربرمی‌گیرد. ابليس، هم خالقيت و هم ربوبيت تکويني خداوند را قبول داشت و مي‌دانست که جهان با ارادة او در حرکت است؛ اما مشکل وی در پذيرش ربوبيت تشريعي خداوند بود. لازمة ربوبيت تشريعي آن است که چون خدا صاحب‌اختيار عالم است، از هر دستور وی بايد اطاعت کرد و هر قانوني که او وضع مي‌کند، معتبر است و هيچ‌کس ديگري استقلالاً حق قانون‌گذاري ندارد؛ حتي احکامي که پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمة اطهار علیهم السلام صادر مي‌فرمودند، تبعیتش، ازآن‌حيث که به‌اذن خدا بوده، بر ما لازم است.

د) اگر نکات پیش‌گفته را بپذيريم و بدان‌ها اعتقاد داشته باشيم، به اينجا خواهيم رسيد که ارادة خداوند بر اين تعلق گرفته است که مبيّن و مجري قوانين در عالم، در درجة نخست، پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، و سپس ائمة معصومان علیهم السلام باشند. ازاين‌رو زيارت جامعه، که از زبان معصوم علیه السلام صادر شده است، منکر ولايت اهل‌بيت علیهم السلام را کافر شمرده است:

وَمَنْ جَحَدَکمْ کافِر؛(1) «و کسي که شما را انکار کند، کافر است».

معناي اين سخن آن است که اگر بر کسي ثابت شد که خداوند فرموده است بايد از معصومان علیهم السلام تبعيت کنيد و در عين حال بگويد من تبعيت نمي‌کنم، عمل وي همچون عمل ابليس است. البته اگر براي شخصي اين مطلب ثابت نشده، يا نفهميده باشد، چنين شخصي مستضعف است و به‌اندازه‌اي که نفهميده و نمي‌توانسته بفهمد، معذور است؛ اما کسي که اين مطلب بر وی ثابت شد، اگر انکار کند، قلباً کافر است، اگرچه در ظاهر مسلمان باشد.

پس براي اينکه توحيد کامل تحقق يابد، بايد توحيد در خالقيت و ربوبيت تکويني و ربوبيت تشريعي در کنار یکدیگر محقق شود. ربوبيت تشريعي خداوند نیز اقتضا مي‌کند که دستورهای پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمة اطهار علیهم السلام را نيز بپذيريم و اگر دستورهای ايشان را قبول نکنيم، حکم خداوند را قبول نکرده‌ايم؛ يعني ربوبيت تشريعي خداوند را نپذيرفته‌ايم و دراين‌‌صورت در توحيد مشکل داريم. پس کلمة «لا اله الا الله» شامل ولايت معصومان علیهم السلام نيز مي‌شود. بنابراین در ادامة همين روايت آمده، که پذيرفتن ولايت ائمة اطهار علیهم السلام از لوازم خود توحيد است و اگر آنها را نپذیریم، در توحيد در ربوبيت نقص داريم. ازاین‌رو در حديث معتبري، امام رضا علیه السلام از اجداد مطهرشان نقل فرمودند که پيامبر صلی الله علیه و آله ازجانب جبرئيل، و او ازجانب ميکائيل، و او ازجانب اسرافيل، و او ازجانب لوح، و آن ازجانب قلم روايت کرده است که خداوند متعال فرمود:

ولَايَةُ عَلِيِّ‌بن‌أَبِى طَالِبٍ حِصْنِى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِى أَمِنَ مِنْ عَذَابِي؛(2) «ولايت علي‌بن‌ابي‌طالب دژ مستحکم من است؛ هرکس در آن داخل شود، از عذاب من در امان است».

اگر اين حديث را در کنار حديث سلسلة‌الذهب قرار دهيم، چنین به‌دست مي‌آيد که حصن توحيد و حصن ولايت چه ارتباط تنگاتنگي با يکديگر دارند و توحید، بدون ولايت محقق نمي‌شود. نکتة جالب توجه در تأييد اين نکته، آن است که حديث سلسلة‌الذهب را امام رضا علیه السلام در نيشابور، سوار بر مرکب بیان کردند. چنين نقل شده


(1). همان، ج2، ص613، الزيارة الجامعة.

(2). همان، ج1، باب 38، ص146.

 است که وقتي آن حضرت این جمله را بر زبان راندند، مرکب ايشان کمي حرکت کرد. در همين حال، آن حضرت ندا داد:

بِشُرُوطِهَا وَأَنَا مِنْ شُرُوطِهَا؛ «[کلمة توحيد] شرايطي دارد و من يکي از آن شرایطم». مراد حضرت از اين جمله آن بود که کلمة توحيد که حصن خداست، شروطي دارد و من يکي از آن شروطم؛ يعني شما وقتي وارد حصن خدا مي‌شويد که ولايت من را بپذيريد.

هـ) انکار مرتبه‌اي از توحيد، به‌معناي انکار توحيد است؛ زيرا اين سه مرتبة توحيد، سه وجه يک حقيقت‌اند. بنابراین، موحد کسي است که هر سه را قبول داشته باشد و اگر يکي را نپذیرفت، يعني توحيد را قبول ندارد؛ مانند اینکه کسي که بگويد من همة اسلام را قبول دارم و فقط نماز را نمی‌پذیرم. چنين كسي ديگر مسلمان شمرده نمي‌شود؛ زیرا مسلمان کسي است که اين مجموعه را کامل پذيرفته باشد و اگر ذره‌ای از آن کاسته شد، ديگر فايده‌اي ندارد. بنابراين نبايد گفت که چون ابليس، خالقيت خدا را قبول داشته، از بسیاری کسان بهتر است؛ زیرا افراد بسياري هستند که منکر اصل خدا و نبوت و اصولی ازاین‌دست‌اند و هيچ‌يک را قبول ندارند؛ چراکه ابليس رکني را منکر شد که اساس اعتقاد را به‌هم مي‌ريزد.

6. تا کنون روشن شد که ولايت در درون توحيد است؛ زيرا توحيد، به توحيد در خالقيت و ربوبيت تکويني و ربوبيت تشريعي منحل مي‌شود و ولايت، از شئون ربوبيت تشريعي است؛ يعني خداوند مي‌گويد: حاکم را من بايد تعيين کنم و قانون را من بايد جعل کنم و اگر ديگري دخالت کند، شرک است.

اکنون مي‌گوييم که براساس ادلة ولايت فقيه، ولايت فقيه در عصر غيبت، استمرار همان ولايت ائمة معصومان علیهم السلام است. بنابراین در اين زمان، ولايت فقيه حصن الهي است. در روايت مقبولة عمربن‌حنظله، امام صادق علیه السلام پس از آنکه فقیهان جامع‌الشرايط را ازجانب خود منصوب فرمودند، تصريح كردند کسي که از اين دستور ما سر باز زند، حکم خدا را کوچک شمرده، و ما را رد کرده است، و کسي که ما را رد کند، کافر است و تا مرز شرک پيش رفته است. بنابراین، همان‌طور که ابليس با انکار ربوبيت تشريعي خداوند مشرک شد، رد امام معصوم علیه السلام نیز موجب شرک مي‌شود. البته اين شرک، شرک باطني است که دربرابر

 ايمان است، نه اسلام، و احکام ظاهري بر آن بار نمي‌شود. ازاین‌رو با وجود عدم تبعيت، آن شخص همچنان پاک است و ذبيحه‌اش حلال است و ازدواج با او اشکالي ندارد؛ چنان‌که منافقان در صدر اسلام اين‌گونه بودند.

کوتاه آنکه اگر ازاين‌حيث توحيد را تحليل کنيم و مراتب آن را بسنجيم، به اينجا مي‌رسيم که توحيد، ولايت ائمه علیهم السلام را نیز شامل مي‌شود و در مرتبة بعد، ولايت فقيه را نیز دربرمي‌گيرد. بنابراين، سخن گزافي نيست که بگوييم امروز ولايت فقيه، حصن الهي است و هرکس داخل آن شود، از عذاب الهي مصون مي‌ماند؛ يعني به همان دليل که «لا اله الا الله» حصن‌الله است، «ولايت علي‌بن‌ابي‌طالب» حصن الله است و به همان دليل که «ولايت امام رضا علیه السلام » از شروط توحيد است، ولايت ولي فقيهي که مرضي امام زمان عجل الله تعالي فرج الشرف است، حصن الهي است.

2. اذن ولي فقيه؛ زمينه‌ساز تصرف در عالَم در عصر غيبت

ما به‌عنوان مسلمان و موحد، معتقديم که کل اين هستي از آن خداست و تنها او حق تصرف استقلالي در جهان را دارد. برحسب اين اعتقاد، تصرف در بندگان خدا جز با اجازة او امکان‌پذير نمي‌شود. بنابراین‌، اگر کسي مي‌خواهد بر کسي ولایت و حکومت کند، بايد نخست از خداوند اذن داشته باشد و دوم در همان محدوده و قلمروي حرکت کند که شرع اسلام به او اجازه مي‌دهد. پس در حکومت اسلامي، ولي فقيه نمي‌تواند برخلاف اذن الهي به کسي دستوري دهد؛ اما در دیگر نظام‌ها که به چنين چيزي اعتقاد ندارند، ملاک تصميم‌ها و رفتارها خود اشخاص‌اند و در چارچوب قوانين خودساخته حرکت مي‌کنند، نه چارچوب ترسيم‌شده در مسیر اذن الهي. بنابراین، حاکم اسلامي در قبال هر عملي که انجام مي‌دهد، بايد پاسخ‌گو باشد که آيا در اين زمينه از خداوند اذن داشته است يا خير؟ همين امر زمينة کنترل شديد ولي فقيه را فراهم مي‌آورد و حاکم مجالي نمي‌يابد که در خارج از چارچوب اذن الهي اقدام کند. اين ضابطه سبب مي‌شود که حکومت تحت حاکميت ولي فقيه، همواره در معرض سؤال و مؤاخذه براي حرکت در مسيري باشد که خداوند به او اجازه داده است.

3. ولايت فقيه؛ عامل وحدت‌بخش

وحدت در جوامع بايد حول يک محور مشترک صورت گیرد. اگر پذيرفتيم که حيات واقعي انسان در پیروی از انبيا و تقرب به خداست، بايد وحدت ما نیز براي دستیابی به آن هدف مشترک باشد؛ يعني براي رسيدن به آن هدف عالي، بايد محوري وجود داشته باشد تا همه دور آن گرد آیند. اگر دراين‌ميان، کساني باشند که موازنه را برهم بزنند و در وحدت حول اين محور خللي بیافرینند، بديهي است که آسيب آن متوجه همگان خواهد بود و آن مجموعه متلاشي خواهد شد. در آموزه‌هاي ديني، اين محور مشخص شده است: کتاب خدا و اهل‌بيت‌ علیهم السلام . پس وحدت در آغاز، به هدف مشخص نیاز دارد و سپس محوری مي‌خواهد که جاذبه داشته باشد تا در فرايند حرکت تکاملي، نيروي گريز از مرکز، افراد را نپراکند. در زمان امام معصوم علیه السلام ، خود ايشان محور وحدت در جامعة اسلامي است؛ چنان‌که حضرت فاطمة زهرا عليهاالسلام در خطبة فدکيه تصريح فرمودند:

ففرض الايمان تطهيراً من الشرک ... والامامة لَمّاً من الفرقة؛(1) «خداوند ايمان را براي تطهير از شرک و...، و امامت را براي جلوگيري از تفرقه واجب ساخت».

در عصر غيبت، اين وحدت در ولي فقيه متجلي مي‌شود. بنابراین بايد ولايت و امامت، همواره نقشی وحدت‌بخش در جامعه ايفا کند و زدایندة اختلاف‌ها باشد. ازاین‌رو اگر اين محور آسيب ببيند، خواه‌ناخواه، جامعه به اختلاف و پراکندگي درمی‌افتد و دراین‌صورت، عزت و قدرت و سعادتي باقي نخواهد ماند. پس اگر کسي واقعاً خواستار وحدت امت اسلامي است و نمي‌خواهد آن ازهم بپاشد، بايد حول محور ولي فقيه حرکت کند و او را ملاک قرار دهد. درحقيقت، ولي فقيه حافظ وحدت و محوري است که همه بايد دور او گرد آيند؛ چنان‌که اگر از حول او پراکنده شوند، اماني براي وحدت امت اسلامي باقي نمي‌ماند. بنابراین، دشمن بر آن است تا به هر طريق ممکن، اين نقطة وحدت‌بخش را تضعيف کند تا بتواند امت اسلامي را تحت استعمار خود قرار دهد.

يکي از امتيازات ويژة نظام مبتني‌بر ولايت فقيه بر دیگر نظام‌ها اين است که


(1). ابوجعفر محمد‌بن‌علي‌بن‌بابويه قمي (شيخ صدوق)، علل الشرايع، تحقيق و تقديم السيدمحمدصادق بحرالعلوم، ج1، باب 182، ص248، روايت 2.

 مي‌تواند انسجام و يکپارچگي در درون نظام اسلامي را، به بهترين شکل، به‌ارمغان آورد. چنان‌که پیش‌تر گفتیم، اصل و قاعدة اساسي در نظام ولايي اين است که همة قواي تشکيل‌دهندة ساختار هرم حکومت در رأس هرم متمرکز مي‌شوند؛ يعني وقتي ساختار حکومت را ـ‌ که از قوا و سلسله‌مراتب مختلف تشکيل يافته است‌ـ‌ به هرم مثلث‌القاعده‌اي تشبيه مي‌کنيم، هرچه از بالاي هرم به پايين مي‌آييم، قوا را متکثر و پراکنده‌تر مي‌يابيم تا اينکه در پايين و قاعدة هرم، می‌بینیم که سازمان‌هاي حکومتي، حجم و وسعت و کثرت چشمگيري دارند. اما به‌تدريج، از پايين هرم به بالا، قوا و ساختار سازمان‌هاي حکومتي فشرده‌تر و متمرکزتر مي‌شوند تا اينکه همة قوا در رأس هرم به‌هم مي‌رسند و در نقطه‌اي متمرکز مي‌شوند و آن قدرت پراکنده و متکثر به بساطت و وحدت مي‌گرايد.

در نظام‌هاي موجود دنيا، پس از پذيرش اين اصل که شاکلة حکومت بايد رويه‌هاي گوناگون داشته باشد ـ‌که معمولاً سه روية قوة مقننه و قوة قضائيه و قوة مجريه را براي آن برمي‌شمارندـ عملاً تمرکز قوا در رأس هرم قدرت به‌درستي تبيين و توجيه نمي‌شود؛ يعني در آن نظام‌ها اصل اين است که قواي حکومتي در سه بخش مجزا از يکديگر تفکيک شوند و هيچ‌يک در امور يکديگر دخالت نکنند. اما در عمل، اين تفکيک صورت نمي‌گيرد؛ چنان‌که بسياري از مسائل جنبة اجرايي دارند و ازنظر ساختار بايد در حوزة قوة مجريه باشند؛ اما چون اهميت دارند، نظارت و دخالت قوة مقننه را در سامان‌گرفتن آنها معتبر دانسته‌اند؛ مثل معاهدات بين‌المللي، که بااينکه جنبة اجرايي دارد، بايد به تصويب قوة مقننه برسد. اينجاست که قوة مقننه در قوة مجريه دخالت مي‌کند. همچنین، هيئت دولت مصوبات و مقرراتي تصويب و اجرا مي‏‌کند که گرچه عنوان قانون بر آنها اطلاق نمي‌شود، ماهيت قانوني دارد و تصويب آنها کارويژة قوة مقننه است و به‌دلايلي، در قانون اساسي يا قوانين عادي، تصويب و وضع آنها بر عهدة قوة مجريه نهاده شده است. بدين‌ترتيب، بخشي از کارکردهاي قانون‌گذاري به قوة مجريه سپرده شده است و عملاً قوة مجريه در قوة مقننه دخالت می‌کند. به‌هررو درنظام‌هاي گوناگون، کم‌وبيش قوا در يکديگر دخالت مي‌کنند. دخالت‌هاي محدود قوا در يکديگر بدان سبب است که رويه‌هاي گوناگون حکومت و قواي سه‌ گانه، باهم يک

دستگاه حکومتي را تشکيل مي‌دهند و تفکيک کامل آنها به‌معناي گسستن اين وحدت خواهد بود.

بنابراین در نظام‌هاي دموکراتيک، شاخص اصلي پيشرفت و دموکراتيک‌بودن را تفکيک و عدم دخالت قوا در امور يکديگر مي‌دانند؛ اما عملاً نظامي سراغ نداريم که در آن، قوا کاملاً از يکديگر مستقل باشند و در امور يکديگر دخالت نکنند و قانون تا حدي به قوا، دخالت در کار يکديگر را اجازه نداده باشد. البته همة اينها افزون بر دخالت‌هاي غيرقانوني و تخلفات و اعمال فشارهاي برخي قواست. در اين نظام‌ها، عملاً قدرت در اختيار يک قوه قرار مي‌گيرد و آن قوه با استفاده از قدرت و امکانات گسترده‌ای همچون نيروهاي نظامي و انتظامي و امکانات مالي و اقتصادي و بودجة يک مملکت ـ‌که آنها را به‌منظور پشتيباني از همة قوا در اختيار دارد‌ـ عملاً همة اهرم‌هاي فشار را تصاحب مي‌کند و هر‌گاه بخواهد، مي‌تواند از قدرت خود سوءاستفاده کند. اين زمينه‌ها نوعی ناهماهنگي دروني در نظام‌هاي دموکراتيک پدید می‌آورند.

در نظام مبتني‌بر ولايت فقيه، در عين تفکيک قوا و استقلال آنها از یکدیگر، ناهماهنگي وجود ندارد؛ چون از يک عامل وحدت‌بخش و هماهنگ‌کننده به نام ولايت فقيه برخوردار است که با اشراف بر قواي حکومتي، میان آنها هماهنگي و انسجام می‌آفریند و به‌عنوان محور نظام، از بحران جلوگيري مي‌کند.

4. ولايت فقيه؛ نظامي مبتني‌بر ضمانت اجراي دروني و بيروني

امتياز ديگر نظام مبتني‌بر ولايت فقيه بر دیگر نظام‌ها ضمانت اجرايي دروني است که در آحاد مردم وجود دارد. اين ضمانت اجرا و کنترل دروني در پرتو احساس وظيفة شرعي در اطاعت از مقررات و قوانين اين نظام و دولت اسلامي پدید مي‌آيد که در دیگر نظام‌ها وجود ندارد و در اکثر قريب‌به‌اتفاق آنها، قوانين با قدرت و زور بر مردم تحميل مي‌شود و هرکجا مردم احساس آزادي بيشتر و کنترل کمتري کنند، از زير بار قوانين شانه خالي مي‌کنند.ممکن است بگویند که مردم کشورهای اروپایی در رعايت مقررات و نظم در کشورهاي اروپايي بسيار دقيق‌اند؛ زيرا مردم، اتوماتيک‌وار قوانين و مقررات را اجرا

مي‌کنند و ماليات مي‌پردازند. با قدری توجه، درمی‌یابیم که اين نظم و انضباط ظاهري در ساية حاکميت سيستم کنترلي به‌دست آمده است که مردم را به رعايت قوانين ملزم مي‌کند و ماليات می‌گیرد و کمتر کسي مي‌تواند از آن تخلف کند. سيستم وصول ماليات، در ساية تجربيات چندين‌قرنی مغرب‌زمین، سازوكار دقيق و پيچيده‌اي یافته است. بر اين‌ اساس، به‌شکل‌‌هاي مختلف از مردم ماليات می‌گیرد و اجازة تخلف به آنها نمي‌دهد، گرچه همچنان شرکت‌هاي بزرگ، با زدوبند با مسئولان مملکتي و روابط با صاحبان قدرت، می‌کوشند تا از پرداخت ماليات فرار کنند. پس اگر در کشورهاي غربي، نظم در رعايت قوانين وجود دارد، به‌سبب ترس از عوامل کنترل‌کننده‌اي همچون پليس و ماهواره و سيستم‌هاي الکترونيکي بسيار پيشرفته است که بیشتر تخلفات را کشف مي‌کند، نه به‌دلیل عامل دروني؛ يعني آنان امکان تخلف ندارند وگرنه شناگران ماهري هستند.

در نظام اسلامي، غير از چنين کنترل بيروني‌اي، عامل مهم ديگري هست که اگر در مردم تقويت شود، توانايي بالايي در حل بسياري از مشکلات اجتماعي دارد: کنترل و نظارت دروني افراد در اجرای مقررات و قوانين. اين عامل ناشي از ايمان مردم به لزوم اطاعت از مقررات و قوانين دولت اسلامي است. درواقع، مردم اجرای مقررات را وظيفة شرعي خود مي‌دانند. اينکه امام خميني رحمه الله ، در مقام مقتدا و پيشوا و مرجع تقليد مردم، تأکيد مي‌کنند بر اینکه اطاعت از مقررات دولت اسلامي شرعاً واجب است، موجب مي‌شود که مردم، قوانين دولت اسلامي را قوانين خدا و مورد رضايت او بدانند. در نتيجه، با احساس وظيفة الهي و شرعي بدان گردن نهند و تخلف از آن مقررات را موجب مجازات الهي و اخروي بدانند. البته ما انکار نمي‌کنيم که در نظام ولايي، تخلفاتي صورت مي‌گيرد؛ اما دربرابر موارد تبعيت و اطاعت از قوانين ناچيز است. اگر بنا بود که شمار تخلفات از موارد اطاعت قانون بيش از موارد اطاعت باشد، نظام ازهم می‌گسست.

5. قداست ولي فقيه؛ رمز مصونيت دربرابر تهديدات

پیش از بيان دستاوردهاي قائل‌شدن به قداست ولي فقيه، گفتنی است که اساس ايمان، محبت و دوستي است. در روايتي از امام صادق رحمه الله آمده است: وهل الايمان الّا

 

الحبّ؛(1) «و آيا ايمان چيزي جز محبت است؟»

اين محبت در جامعة اسلامي، در قالب قداست رخ‌ مي‌نمايد. بديهي است که اصل قداست به خداوند متعال تعلق دارد که موجودي کامل است. بنابراین، انسان از عمق فطرتش به آن احترام می‌گذارد. اگر کسي باور داشته باشد که خدا هست، قلباً در قبال او احساس احترام مي‌کند و اين همان قداست است. پس در اسلام، نخستین مرتبة قداست متعلق به خداوند تبارک‌وتعالي است. پروردگار، به‌دليل هستي مطلق و کمال مطلق، طبعاً از همه برتر و محبوب‌تر و دوست‌داشتني‌تر است؛ چنان‌که شايسته است دربرابر او به‌خاک افتاد و پيشاني بر زمين ساييد. اين سجده به‌دليل همان قداست است.

يکي از لوازم قداست، اين است که به متعلقات خود سرايت کند؛ همچون محبت که اگر کسي دیگری را دوست داشته باشد، متعلقات آن مانند کتاب، عکس، لباس، خانه و بستگانش را نیز دوست مي‌دارد. دربارة قداست نيز چنين است: هرکس به خدا نزديک‌تر است، پرتوي از قداست الهي به او مي‌تابد. به باور مسلمانان، پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزديک‌ترين بنده به خداست. بنابراین، پرتوی از قداست خداوند به پيامبر صلی الله علیه و آله مي‌تابد و ايشان نیز براي ما مقدس مي‌شود. اتفاقاً اسلام اين سرايت قداست را امضا کرده است. ازاين‌رو اگر کسي بر کاغذ بنويسد «م»، هيچ قداستي ندارد، اگر «ح» نیز در کنارش بگذارد، همين‌طور است، اگر «م» ديگري پهلوي آنها بياورد، همچنان قداستي ندارد؛ اما همين‌که حرف «د» در کنار آن قرار گيرد و تبديل به «محمد» شود، در صورتي كه از آن نام، حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله اراده شود، قداست پيدا مي‌کند و نمي‌توان بي‌وضو به آن دست زد. اين درحقيقت همان قداست خداست که به بندة خاص او سرايت کرده و اين قداست حتي به نام او کشيده شده است. بنابراین پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، به‌دليل بيشترين ارتباط با خداوند، تقدس و احترام بيشتري دارد، تا آنجا که خداوند و فرشتگانش بر او درود مي‌فرستند و از مؤمنان نيز مي‌خواهند که بر ايشان درود بفرستند.(2)


(1). محمد‌بن‌يعقوب الکليني، الکافي، تصحيح و تعليق علي‌اکبر الغفاري، ج2، باب الحب في الله و البغض في الله، ص125، روايت 5.

(2). ر.ک: احزاب (33)، 56.

دربارة‌ جانشين پيامبر صلی الله علیه و آله نیز همين‌گونه است. مگر مي‌توان براي پيامبر صلی الله علیه و آله قداست قائل بود، اما براي جانشينانش نه؟ بديهي است که اين قداست به جانشينان ايشان نیز سرايت مي‌کند. بوسيدن ضريح امامان علیهم السلام و زيارت حرم آنها همگي برخاسته از همين قداست است.

در مراتب بعدي، يعني پس از امامان علیهم السلام ، اين قداست به همة کساني که به‌گونه‌اي به آنان منتسب‌اند، مانند سادات و مراجع و علماي ديني، سرايت مي‌کند. اسلام، بااينکه بوسيدن دست و تواضع بيش از اندازه براي غيرخدا را نکوهیده، مواردي را استثنا کرده است؛ از جمله در روايتي از امام صادق علیه السلام آمده است:

لا يقبل رأس أحد ولا يده إلاّ رسول الله صلی الله علیه و آله أو من اريد به رسول الله صلی الله علیه و آله ؛(2) «نبايد سر و دست کسي را بوسيد، مگر سرودست رسول خداˆ يا کسي که به‌سبب انتساب به رسول خداصلی الله علیه و آله سر و دستش را مي‌بوسند».

همچنین ولي فقيه، به‌عنوان جانشين پيامبر صلی الله علیه و آله و معصومان علیهم السلام ، دارای پرتوي از همان قداستي است که از خداوند به پيامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام سرايت کرده است. بنابراین، جامعة اسلامي پيوند قلبي ناگسستني‌ای با ولي فقيه پيدا مي‌کند.

پس از ذکر نکات فوق دربارة منشأ قداست در نگرش اسلامي، نوبت به اين بحث مي‌رسد که قداست ولي فقيه چه اثراتي در جامعة اسلامي برجاي مي‌گذارد؟ روشن است که کيان شيعه و حيات آن در زمان غيبت با همين قداست حفظ شده است. مردم در طول تاريخ براي مراجع خود احترام خاصي قائل بوده‌اند و دشمنان نيز همواره از اين قداست هراسیده‌اند؛ چنان‌که هميشه از حکم جهاد مراجع ديني در خوف بوده‌اند. ولي فقيه نيز به‌دليل اينکه مردم او را نايب امام زمان عجل الله تعالي فرج الشرف مي‌دانند، قداست ويژه‌اي دارد. ازاین‌رو مردم حاضرند جان‌ومال و هستي خود را فدا کنند تا حکم او بر زمين نماند.ديديم که چگونه فتواي تاريخي ميرزاي شيرازي در تحريم توتون و تنباکو، استعمار پير انگلستان را شکست داد و ايران را از بحران رهايي بخشيد.

به‌تبعِ همين قداست بود که امام خميني رحمه الله توانست انقلاب را رهبري کند و درنهايتْ


(1). محمد‌بن‌حسن الحر العاملي، وسائل الشيعة، ج8، باب استحباب تقبيل المؤمن و موضع التقبيل، ص565، روايت 3.

حکومت 2500سالة شاهنشاهي را ريشه‌کن سازد و به‌جاي آن جمهوري اسلامي را بنشاند. اگر قداست مرجعيت و ولايت فقيه نبود، چه کسي حاضر می‌شد خود را آماج گلوله‌هاي دژخيمان شاه کند؟ اگر مردم، حکم امام خميني رحمه الله را حکم خدا و امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشریف نمي‌دانستند، چه کسي حاضر بود از لذت‌هاي دنيا دست بشوید و شب و روزش را در جبهه‌ها بگذراند و بهترين عزيزانش را در راه خدا فدا کند؟

ازاين‌رو دشمنان اسلام، همواره می‌کوشند تا اين قداست را که رمز وحدت و پيروزي و قدرت و مقاومت دربرابر تمام دشمنان است، بشکنند و از خداوند و پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، معصومان علیهم السلام و ولي فقيه قداست‌زدایی کنند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org