- مقدمه معاونت پژوهش
- شرح مناجات محبین
- گفتار سيوهفتم: جايگاه محبت و انس با معبود
- گفتار سيوهشتم: نگاهي دوباره به قرب الهي
- گفتار سيونهم: جستاري در مفهوم و گستره ولايت
- گفتار چهلم: ارتباط محبت به خدا با رضايت به قضا و قدر او
- گفتار چهلويكم: جلوههايي ديگر از محبت به خداوند (1)
- گفتار چهلودوم: جلوههايي ديگر از محبت به خداوند (2)
- گفتار چهلوسوم: نگاهي به مقامات دوستان خدا
- شرح مناجات متوسلان
- شرح مناجات مفتقرين
- شرح مناجات عارفان
- گفتار چهلوهشتم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (1)
- گفتار چهلونهم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (2)
- گفتار پنجاهم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (3)
- گفتار پنجاهويكم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (4)
- گفتار پنجاهودوم: جلوههاي معرفت و عشق به خدا
- گفتار پنجاهوسوم: آرمانهاي بلند اولياي خدا
- شرح مناجات ذاكرين
- شرح مناجات معتصمين
- شرح مناجات زاهدين
- كتابنامه
- نمايهها
گفتار پنجاهونهم
اعتصام به خدا (1)
مفهوم اعتصام
يکي از مناجاتهاي امام سجاد(علیه السلام) مناجات معتصمين، يعني مناجات چنگزنندگان به ريسمان الهي، نام دارد. در اين مناجات، امام دربارة عظمت و اهميت تمسک و اعتصام به خداوند و دين و هدايتهاي الهي سخن گفتهاند. گفتني است که زبان عربي عمق، غنا و گستردگي واژگاني فراواني دارد و ازاينحيث بر زبان فارسي و بسياري از زبانهاي ديگر برتري دارد. ازجمله گاهي واژهاي داراي چندين مترادف است که گرچه همة آنها بهظاهر معناي مشابهي دارند، هريک ويژگي خاصي دارد كه ديگر واژگان ندارند؛ درحاليكه براي همة اين واژگان مترادف بيش از يک معادل در زبان فارسي يافت نميشود؛ مانند واژگان «اعتصام» «تمسک» و «تشبث» که همگي معناي مشابهي را ميرسانند و در زبان فارسي به «چنگ زدن» يا «چنگ آويختن» ترجمه ميشوند. در قرآن نيز واژة «تمسک»، «استمساک» و «اعتصام» و واژگان همخانوادة آنها به کار رفته است و بهويژه بر استمساک و اعتصام به ريسمان مستحکم الهي تأکيد شده است. خداوند دراينباره در جايي ميفرمايد: فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَك
بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيم؛(1)«پس هرکه به طاغوت کافر شود و به خداي ايمان آورد بهراستي به استوارترين دستاويز چنگ زده است که آن را گسستن نيست، و خدا شنوا و داناست».
در آيات ديگر ميخوانيم: وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ... وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا...؛(2)«و هر کس به [دين و کتاب] خدا چنگ زند بهراستي به راه راست هدايت شده است... و همگي به ريسمان خداي (توحيد، دين و کتاب) چنگ زنيد و پراکنده مشويد».
چرايي توسل به اسباب و غفلت از خداوند
براي اينکه معناي اعتصام به حبل الهي و بالتّبع معناي «معتصم» روشن شود و نيز براي اينکه ارتباط عنوان «معتصمين» با بياناتي که در اين مناجات گرد آمده است روشن شود، بايد دقيقتر بهمعناي واژة اعتصام (= چنگ آويختن) بنگريم. معمولاً وقتي انسان احساس خطر ميکند، مثلاً در آستانة سقوط از بلندي قرار ميگيرد و آنگاه ريسمان و يا هر وسيلة ديگري را فرادست خود ميبيند، محکم آن را ميگيرد تا سقوط نکند. به اين دست آويختن به وسيله و عاملي که ميتواند انسان را از سقوط و خطر نجات دهد، اعتصام ميگويند.
چون انسان بيشتر نيازهاي خود را مستقيماً بهوسيلة اسبابي که در اختيار دارد تأمين ميکند، خود را نيازمند و محتاج به آن اسباب مييابد و احساس نميکند که به مسببالاسباب نيز محتاج است. همچنين او تا زماني خود را نيازمند به اسباب و وسايط مييابد که بتواند بهوسيلة آنها نياز خويش را تأمين کند. پس اگر احساس كند که به سبب و وسيلهاي محتاج نيست، سراغ آن نميرود. مثلاً کودک در خردسالي که هنوز
1. بقره (2)، 256.
2. آل عمران (3)، 101، 103.
نميتواند بهتنهايي راه برود، چون احساس ميکند که بايد از ديگران کمک بگيرد، دست در دست مادر و يا پدر خود مينهد و بهکمک آنها حرکت ميکند؛ اما وقتيکه بزرگتر شد و احساس کرد که ميتواند بدون کمک گرفتن از ديگران حرکت کند و راه برود، دستش را از دست ديگران خارج ميکند و بهتنهايي و بدون کمک خواستن از ديگران حرکت ميکند. به همين ترتيب وقتي انسان گرسنه ميشود، اگر دسترس به غذا نداشته باشد، به سراغ کسي ميرود که غذايي در اختيار او بگذارد؛ اما اگر غذا داشته باشد، ديگر خود را محتاج کسي نميبيند که غذا در اختيار او گذارد.
وقتي نعمتهاي فراوان الهي در اختيار ماست و نيازهاي ما را برآورده ميكند و وقتي مشکلاتي فراروي ماست كه ميتوانيم آنها را با عوامل و اسبابي که در اختيار داريم برطرف كنيم، چهبسا در خود احساس نياز به خداوند نبينيم. درست بهدليل وجود اين حالت رواني غفلت و احساس عدم نياز به خداوند در هنگام برخورداري از امکانات و نعمتها در افراد کوتهبين و جاهل است که خداوند احساس استغنا و بينيازي و برخورداري از مواهب و امکانات مادي را موجب طغيان ميداند و ميفرمايد: ...كَلا إِنَّ الإنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى؛(1)«آري، هرآينه آدمي سرکشي ميکند و از حد ميگذرد؛ ازآنرو که خود را بينياز و توانگر ميبيند».
اينکه وقتي همهچيز براي انسان فراهم است، او ديگر خود را محتاج خداوند نبيند و درِ خانة او نرود، ناشي از غفلت و جهل به اين حقيقت است که در پرتو قدرت مطلق الهي و خواست اوست که نيازها و حوايج ما برآورده ميشود و خداوند ازروي حکمت، اين اسباب و عوامل را قرار داده تا ازطريق آنها خواست او انجام پذيرد و او اگر نخواهد و اراده نکند، آن اسباب بياثر ميشوند. ممکن است انسان اين مطلب را با
1. علق (96)، 6ـ7.
براهين فلسفي و ادلة عقلي بپذيرد؛ اما در دل باور نداشته باشد. او ميپذيرد که زمين، آب و دانة گندم را خدا آفريده است؛ اما وقتي محصول گندم تبديل به آرد و سپس نان شد و در سفرة او قرار گرفت، او چندان باور ندارد که به خداوند احتياج دارد.
احساس نياز مطلق به خدا در پرتو تعاليم آسماني
در پرتو تعاليم و تربيت انبيا(علیهم السلام) انسان به اين باور ميرسد که او تنها به خداوند نيازمند است و اين اسباب، تنها ابزارهايي در اختيار خداوند هستند كه فقط به ارادة او تأثير ميگذارند. ازباب تشبيه، ممکن است يک کودک وقتي ميبيند که با زدن کليد برق، لامپ روشن ميشود، تصور کند که آن کليد، برق را ايجاد ميکند؛ درصورتيکه کليد برق تنها وسيلهاي براي انتقال جريان الکتريسيته به لامپ است تا انرژي الکتريکي را به نور تبديل كند. پس آن کليد تنها واسطة اتصال جريان برق است و دستگاه مولد برق است که انرژي را توليد ميكند و سيم برق مجراي انتقال و هادي آن برق است و نقش اساسي در اين فرايند از آنِ دستگاه مولد برق است.
با تنزل فراوان، اسباب اين عالم شبيه کليد برق هستند که بهوسيلة آنها اراده و خواست خداوند به انجام ميرسد. اين واسطهها از خود استقلالي ندارند و تابع خواست خداوندند. خداوند در جايجاي قرآن ما را به اين حقيقت توجه ميدهد که مؤثر حقيقي در عالم، او است و عوامل و اسباب ظاهري، وسايط و ابزاري هستند در اختيار خدا که بهاذن او تأثير ميگذارند و از خود استقلالي ندارند. ازاينرو اعتماد و اتکاي ما فقط بايد به خداوند باشد و اعتمادي به اسباب نداشته باشيم و باور کنيم که کارها فقط با اراده و اذن خداوند انجام ميپذيرد. ازجمله در سورة واقعه ميفرمايد:
أَفَرأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ * أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ * لَوْ نَشَاء
لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ * إِنَّا لَمُغْرَمُون * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ * أَفَرأَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ * أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أمْ نَحْن الْمُنْزِلُونَ * لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلا تَشْكُرُونَ؛(1)آيا آنچه را ميکاريد ديدهايد؟ آيا شما آن را ميرويانيد يا ما رويانندهايم؟ اگر بخواهيم آن را گياهي درهمشکسته ميگردانيم تا سراسيمه و در شگفت بمانيد، [و گوييد] بهراستي که ما زيان کردهايم؛ بلکه ما بيبهره ماندهايم. آيا آبي را که ميآشاميد ديدهايد؟ آيا شما آن را از ابر فرود آوردهايد يا ما فرود آورندهايم؟ اگر بخواهيم آن را تلخ و شور ميگردانيم؛ پس چرا سپاس نميگزاريد؟
در جاي ديگر، خداوند پس از آنکه نشانههاي ربوبيت را به مشرکان گوشزد ميکند و برخي از نشانههاي ربوبيت خود را در عالم خلقت برميشمرد، ميفرمايد: قل أرءيتم ان اصبح ماؤکم غوراً فمن يأتيکم بماءٍ معين؛(2)«بگو: مرا گوييد که اگر آب شما [به زمين] فرو شود، چه کسي شما را آب روان ميآورد».
خداوند بارها از ما ميخواهد که به اسباب ظاهري اعتماد و تکيه نداشته باشيم؛ چون اختيار آن اسباب در دست خداست و تا خداوند اراده نکند، کاري از آنها ساخته نيست. گرچه با برهان عقلي هم براي ما ثابت شده است که علت اصلي همة پديدهها خداوند است و خداوند پس از آنکه عوامل و اسباب و همة پديدهها را به وجود آورد، لحظهبهلحظه به آنها وجود افاضه ميکند، اما باز ما بهجاي آنکه به خداوند و قدرت مطلق او اعتماد کنيم، به اسباب و عوامل ظاهري اعتماد ميکنيم. اين بهدليل جهلي است که در اعماق دل ما ريشه دوانيده است.
1. واقعه (56)،63ـ70.
2. ملك (67)، 30.
توجه انسان به حاکميت مطلق خدا در شرايط خاص
گاهي خداوند براي آنکه انسان را به حاکميت و ربوبيت خويش بر عالم آگاه كند و پردة جهل و غفلت را ازبرابر چشمانش بردارد، راهها و روزنههايي را فراروي انسان ميگشايد تا انسان اين حقيقت را دريابد که مؤثر حقيقي خداست؛ پس گاهي انسان را با خطرات و حوادث سخت و سهمگين مواجه ميكند؛ حوادث و خطراتي که در گيرودار آنها انسان درمييابد که اسباب ظاهري کارساز نيستند و تنها خداوند ميتواند انسان را از دام بلا نجات دهد. گاهي خداوند از راههايي چون معجزه و کرامت، پديدهها و امور خارقالعادهاي را پديد ميآورد تا انسان با مشاهدة اين امور خارقالعاده و استثنايي، که پيدايش آنها از مسير طبيعي و عادي نظام اسباب و مسببات انجام نپذيرفته است، به قدرت بلامنازع خداوند پي ببرد و به مسير حق راه يابد و با مشاهدة آن امور غيرعادي و خارقالعاده و حوادث سخت و هشداردهنده، پردههاي درهمتنيدة جهل که در شرايط عادي از فراروي او کنار نميرود، از پيش چشمش برداشته شود.
انسان بايد با استفاده از عقل خود و با پيروي از دستورات انبيا، جهل را از ساحت دل خود بزدايد و خداوند را دستاندرکار همة امور عالم بداند و باور داشته باشد که همهچيز با اراده و مشيت الهي انجام ميپذيرد. اما انسان براثر طغيان و جهل از اين حقيقت غافل ميشود. آنگاه خداوند با به وجود آوردن حوادث و رخدادهاي استثنايي، انسان را در بحران و تنگنا قرار ميدهد تا او به خود آيد و به نداي فطرتش گوش فرادهد و به سراغ خداوند برود. خداوند دربارة عکسالعمل انسان به حوادث سخت و سهمگين و غفلت دوبارة او پس از رهايي از خطر ميفرمايد: فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ؛(1) «و چون در کشتي سوار
1. عنکبوت (29)،65.
شوند، خداي را بااخلاص و پاکديني (يکتاگرايي) بخوانند، و چون بهسوي خشکي برهاندشان، آنگاه شرک ميورزند».
در آية ديگري نيز خداوند دربارة توجه انسان به خداوند در خطرات و بحرانهاي زندگي و غفلت او از خداوند و طغيان در زمين بههنگام احساس آرامش و امنيت ميفرمايد:
هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ * فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ...؛(1) اوست آنکه شما را در خشکي و دريا ميبَرد، تا آنگاه که بر کشتيها سوار شويد و آنها به کمک بادي خوش، شما را به پيش بَرَند كه بدان شادمان شويد؛ ناگاه بادي تند و سهمگين وزيدن گيرد و موج ازهرسو بديشان رسد و چنان دانند که فرا گرفته شده و به هلاکت افتادهاند، خداي را درحاليکه دين را ويژة او کنند [با اخلاص] بخوانند که اگر ما را از اين [بلا و ورطة هلاکت] برهاني هرآينه از سپاسگزاران باشيم؛ و چون ايشان را برهاند آنگاه در زمين به ناحق ستم و سرکشي آغاز ميکنند.
اگر انسان با خطر مواجه شود، مثلاً درميان شعلههاي آتش گرفتار شود و دريابد که کاري از او و ديگران ساخته نيست، با همة وجود متوجه خداوند ميشود و از او ميخواهد که نجاتش دهد. گاهي براي سنگنوردها و صخرهنوردها اتفاق ميافتد که در شرايط سخت و خطرناکي قرار ميگيرند و در بالاي صخرهاي با گرفتن تکهسنگي مانع سقوط خود به دره ميشوند. در آن حال اگر آن سنگ از جاي کنده شود، آنها سقوط
1. يونس (10)، 22ـ23.
ميکنند و از ديگر سوي بهشدت خسته شدهاند و ياراي مقاومت ندارند و نزديک است که دستشان از آن تکهسنگ رها شود. در چنين وضعيتي که کسي به ياريشان نميشتابد، متوجه خداوند ميشوند و از او ميخواهند که آنان را از آن مهلکه نجات دهد.
در گرفتاريها و مشکلات ديگر زندگي نيز که گاهي آبروي انسان در خطر قرار ميگيرد و يا انسان دچار بيماري ميشود و پزشکان تشخيص ميدهند که بيماري او درماني ندارد، وقتي انسان مضطر و درمانده گشت و اميدش از غير خداوند قطع شد، روزنة اميدي بهروي او گشوده ميشود و به خداوند توجه مييابد و از او درخواست ياري ميکند. خداوند دوست دارد که انسان همواره در زندگياش به او توجه و اعتصام داشته باشد و حتي هنگاميکه اسباب براي او فراهم است، باور داشته باشد که از نياز او به خداوند کاسته نشده است؛ چون خداوند آن اسباب را در اختيار او نهاده است. اگر انسان اين حقيقت را درک کرد و همواره خود را محتاج خداوند ديد، خداوند از هر راهي که خود صلاح بداند نياز او را رفع ميکند و مشکلاتش را برطرف ميکند. مهمتر آنکه دراينصورت انسان گمراه نميشود: وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيم؛(1) «و هرکس به [دين و کتاب] خدا چنگ بزند، بهراستي به راه راست هدايت ميشود».
شايسته است که انسان هميشه متوجه خداوند باشد و باور داشته باشد که خداوند همواره او را ياري ميكند؛ باور داشته باشد که وقتي دستش از همهجا قطع شد، خدا نجاتش ميدهد؛ وقتي دشمنان درصدد برآمدند که به او ضربه بزنند و آبروي او را بريزند، خداوند حمايتش ميکند و آبرويش را حفظ ميکند؛ وقتي بيمار شد و هيچ دارويي تأثيري در درمان او نبخشيد، خداوند او را شفا ميدهد. اين باور زمينة اعتصام به خداوند را در انسان فراهم ميآورد و آنگاه انسان در مقام اعتصام به خداوند و در هنگام عرض
1. آل عمران (3)، 101.
حاجت نزد خداوند، به اسما و صفات الهي که متناسب با رفع آن حاجت است، تمسک و توسل ميجويد تا درياي رحمت الهي را به تلاطم آورد. پس از اين توضيحات اکنون قسمتي از مناجات معتصمين را مرور ميكنيم.
تجلي اعتصام به خدا در زندگي دوستان خدا
أَللَّهُمَّ يا مَلاذَ الْلائِذينَ وَيا مَعَاذَ الْعَائِذين(1) وَيا مُنْجِيَ الْهَالِکيِنَ وَيَا عَاصِمَ الْبَائِسينَ وَيا رَاحِمَ الْمَسَاکِينَ وَيَا مُجيِبَ المُضطَرِّينَ وَيا کَنْزَ الْمُفْتَقِرِينَ وَيا جَابِرَ الْمُنکَسِرِينَ؛(2) وَيَا مَأْوَي الْمُنْقَطِعِينَ وَيَا نَاصِرَ الْمُسْتَضْعَفِينَ وَيَا مُجِيرَ الْخَائِفِينَ وَيا مُغِيثَ الْمَکْرُوبِينَ وَيَا حِصْنَ اللاجِين؛خدايا، اي پناهبخش پناهآورندگان و اي نجاتبخش بههلاکتافتادگان و اي نگاهدار بيچارگان و اي رحمکننده به حال بينوايان و اي اجابتکنندة دعاي پريشانان و بيچارگان و اي گنج فقيران و تهيدستان و اي جبرانکنندة دلشکستگان و اي مأوا و پناهدهنده به وانهادهشدگان از کسان، و اي ياريکنندة ضعيفان و اي پناه ترسناکان و اي فريادرس ستمديدگان و اي حصار محکم پناهآورندگان.
انتخاب تعابير مزبور در آغاز مناجات، متناسب با حال کسي است که از غير خدا نااميد شده و با همة وجود، خود را محتاج خداوند ميداند و رو بهسوي او آورده و با نهايت ذلت و درماندگي و با اعتراف به فقر و ناداري و بيچارگي خود ميکوشد که درياي
1. گاهي براي چند واژة عربي تنها يک معادل در زبان فارسي وجود دارد؛ چنانکه واژگان «لائذ». «معاذ».و «لاجئ» همگي در زبان فارسي به «پناه بردن» ترجمه ميشوند؛ درصورتيکه آن واژگان گرچه در زبان عربي مرادف هم هستند، هريک داراي ويژگي خاصي هستند که در کتابهاي فقه اللغه ذکر شده است.
2. «جابر» از «جبر» بهمعناي شکستهبندي، گرفته شده و بهمعناي شکستهبند يا کسي است که کمبودها و شكستها را جبران ميکند. «منکسر» نيز کسي است که دلش شکسته است يا مشکلات و گرفتاريها شرايط بدي را براي او رقم زدهاند.
رحمت الهي را به تلاطم آورد و خود را مشمول رحمت او كند. امام در ادامه ميفرمايند: إنْ لَمْ أَعُذ بِعِزَّتِکَ فَبِمَنْ أعُوذُ وَإِنْ لَم ألُذْ بِقُدْرَتِکَ فَبِمَنْ ألُوذُ وَقَدْ أَلجَأَتْنِي الذُّنُوبُ إِلَي التَّشَبُّثِِ بِِأَذْيَالِ ِعَفْوِِکَ؛ «اگر من به مقام عزت و اقتدار تو پناه نبرم، ديگر به که پناهنده شوم و همانا گناهان بيشمار، مرا ناگزير كرده که به دامان عفوت چنگ آويزم».
امام پس از آنکه ميفرمايند هيچ اميدي به غير خدا ندارند، اذعان ميكنند که وراي عزت و قدرت الهي، عزت و قدرتي وجود ندارد. پس اگر به عزت و قدرت او پناه نبريم، به چه کسي پناه ببريم؟(1) انسانهاي عادي وقتي با سختيها و گرفتاريهاي مادي نظير گرسنگي، تشنگي، خطر سقوط از بلندي، غرق شدن و يا مشکلات اجتماعي مواجه ميشوند، به خداوند پناه ميآورند و ازاينجهت نيازهاي مادي، محرک آنان براي اعتصام به خداوند است؛ اما براي مؤمن نياز به مغفرت الهي مهمتر و فراتر از نيازهاي مادي است؛ چون گرفتاريها و سختيهاي اينجهاني و خواري و ذلت دنيوي با مرگ تمام ميشود؛ اما نيازهاي اخروي و گرفتاريها و مشکلاتي که براثر گناهان و قصور و تقصير در بندگي خدا فراهم آمدهاند، تا ابد باقياند و تنها خداوند ميتواند آنها را مرتفع كند. ازايننظر مؤمن وقتي مينگرد كه همة قدرتها از آنِ خداوند است و از هيچکس جز او کاري ساخته نيست، بهجاي اينکه از خداوند بخواهد که آب و نان و ساير نيازهاي مادي را که مربوط به عمر چندروزة دنيا هستند برايش تأمين کند، از خداوند ميخواهد که او را از گرفتاريهاي جهان آخرت که ابدي هستند برهاند، و با تمام وجود از شر گناهان و آبروريزي در سراي آخرت و عذابهاي جاودانة آن به خداوند پناه ميبرد.
1. بايد توجه داشت که در زبان محاوره «عزيز» بهمعناي «محبوب» و «عزت» بهمعناي «محبت» به کار ميرود؛ درصورتيکه «عزيز» در لغت بهمعناي شکستناپذير است و ازايننظر در واژة «قدرت» و «عزت» مشابه و بهيک معنا مرادفاند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org