قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

گفتار پنجاه‌وهفتم

جستاري در حقيقت لذت و نيازمندي‌هاي انسان

 

 

توجه به حالات اولياي خدا و دغدغه‌هاي آنان و درخواست‌هايشان از خداوند، اين انگيزه را در انسان، پديد مي‌آورد كه با تأسي به آنان از خداوند بخواهد به ما نيز چنين حالاتي را عنايت كند. ما در دعاهايمان چيزهايي را از خداوند درخواست مي‌كنيم كه ارزش آنها را درك كرده باشيم و اگر به ارزش و والايي چيزي پي ‌نبريم، در پي تحصيل آن برنمي‌آييم. اما وقتي به دعاهاي اولياي خدا توجه مي‌كنيم و درمي‌يابيم كه چه اموري براي آنها والا و ارزشمند بوده است، مي‌كوشيم كه درخواست‌هاي آنها را محور دعاهاي خود قرار دهيم. برخي از درخواست‌هاي متعالي و ارزشمند اولياي خدا، درخواست‌هايي است كه امام سجاد(علیه السلام) در ادامة مناجات ذاكرين از خداوند دارند و مي‌فرمايند:

وأَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ، وَمِنْ كُلِّ رَاحَةٍ بِغَيْرِ أُنْسِكَ، وَمِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ، وَمِنْ كُلِّ شُغُلٍ بِغَيْرِ طَاعَتِك‏؛ «از تو استغفار مي‌طلبم و آمرزش مي‌جويم از هر لذتي غير از ياد تو (كه لذت حقيقي روح است) و از هر راحتي و آسايشي به‌جز انس با تو و از هر سرور و نشاطي به‌جز مقام قرب تو و از هركاري به‌جز اطاعت تو».

حقيقت لذت

در جملة اول اين فراز، امام از هر لذت غيرالهي و هر لذتي كه از غير ذكر خدا حاصل شده است، استغفار مي‌كند و از خداوند درخواست عفو و بخشش دارد. در تعريف لذت گفته‌اند كه آن عبارت است از ادراك هر امر ملايم و سازگار با طبع و در مقابل، الم و رنج عبارت است از ادراك هرآنچه مخالف با طبع است. توضيح آنكه، انسان قوايي دارد كه هريك نيازهايي دارند و وقتي آن نيازها تأمين مي‌شود، براي انسان حالت دروني خاصي پديد مي‌آيد كه به آن لذت گفته مي‌شود؛ اين حالت همان ادراك به دست آوردن چيزي است كه ما بدان ميل داريم. اين لذت دروني عامل تحرك و اقدام انسان براي دستيابي به نيازهاي مادي و معنوي و كمالات خويش است. به‌عبارت‌ديگر، لذت از يك نظر انگيزة فعاليت و تلاش در زندگي، و ازنظر ديگر نتيجه و ثمرة آن است ـ چون انگيزه علت غايي رفتار است و ازحيث تصور، علت غايي مقدم است و در تحقق خارجي، مؤخر و عبارت از نتيجه و ثمره‌اي است كه بر رفتار مترتب مي‌گردد‌ـ و ازنظر آخر مي‌توان لذت را كمال نسبي براي موجودات ذي‌شعور دانست؛ زيرا صفتي است وجودي كه آدميان استعداد واجد شدن آن را دارند.(1)

لذت را به خداوند نيز نسبت مي‌دهند؛ اما چون او كمال مطلق و نامتناهي است و از هر نقصي مبرّاست، آن لذت از نقايص مادي و امكاني تهي است؛ چون لذت همان كمال وجودي براي درك‌كننده است و اگر از لوازم و نقايص امكاني تجريد شود، مي‌توان آن را به خداوند نيز نسبت داد. همچنين دربارة خداوند تعددي ميان لذت‌برنده و موجود لذت‌بخش نيست و آنچه خداوند از آن لذت مي‌برد ذات مقدس‌‌ خودش است، نه چيزي بيرون از ذات او. البته در مورد خداوند به‌جاي واژه «لذت» از واژة


1. محمدتقي مصباح يزدي، به‌سوي خودسازي، ص83ـ84.

«بهجت» و مشتقات آن استفاده مي‌كنند و مثلاً مي‌گويند خداوند از درك ذات خود مبتهج است. از ظاهر روايات و آيات استفاده مي‌شود كه ملائكه نيز متناسب با وجود خود لذت دارند و از عبادت و پرستش خداوند حظ و لذت مي‌برند؛ يعني خداوند آنان را چنان آفريده است كه همواره به عبادت و پرستش او مشغول باشند و از آن لذت ببرند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: وإِنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً رُكَّعاً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَإِنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً سُجَّداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة؛(1) «و خدا را فرشته‌هايي ا‌ست كه در ركوع‌اند تا روز قيامت و فرشته‌هايي است كه در سجودند تا روز قيامت».

همچنين خداوند مي‌فرمايد: يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لا يَفْتُرُون؛(2)«فرشتگان شب و روز خداي را به پاكي مي‌ستايند و سستي نمي‌كنند».

حيوانات نيز لذت‌هايي شبيه لذت‌هاي انسان دارند؛ ازاين‌رو، آنان هم هنگام برآورده شدن نيازهاي طبيعي‌شان حالاتي شبيه حالات انسان از خود بروز مي‌دهند. ‌چنان‌كه ما از غذا خوردن و سير شدن لذت مي‌بريم، حيوانات نيز وقتي غذا مي‌خورند و سير مي‌شوند، حالاتي شبيه حالات ما از خود بروز مي‌دهند و ما از آن حالات و رفتار آنان حدس مي‌زنيم كه لذت مي‌برند. ازسوي‌ديگر وقتي كسي به آنها آزار برساند، با سروصدا و واكنش‌هاي دفاعي خود، نشان مي‌دهند كه احساس درد و رنج دارند.

حكمت وجود لذت و سير تدريجي احساس لذت

اگر بپرسند كه چرا خداوند براي موجود مُدرِكْ لذت قرار داده است، در پاسخ بايد گفت كه بي‌ترديد لذت‌هايي كه عايد موجودات صاحب درك و شعور مي‌شود، بدون علت و حكمت نيست. يكي از حكمت‌هاي لذت بردن اين است كه موجودات زنده و


1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج59، باب23، ص174، ح4.

2. انبياء (21)، 20.

صاحب درك و شعور، براي بقاي خود نيازمند موادي هستند كه بايد آنها را جذب كنند و اگر پس ‌از جذب آن مواد و تأمين نيازهاي خود لذت نبرند، انگيزه‌اي براي تأمين آنها ندارند و درنتيجه نيازشان برطرف نمي‌شود. براي نمونه، اگر حيوان گرسنه احساس گرسنگي و كمبود نكند و از غذا خوردن نيز لذت نبرد، غذا نمي‌خورد و درنتيجه اين نياز او برطرف نمي‌شود. اگر وقتي ما گرسنه مي‌شويم احساس گرسنگي نكنيم و پس ‌از آنكه كمبود ناشي از گرسنگي برطرف شد، از غذا خوردن لذت نبريم، براي تأمين غذا و خوردن آن اقدام نمي‌كنيم. اگر احساس گرسنگي و كمبود و رنج ناشي از آن و نيز لذت ناشي از رفع گرسنگي در ما نبود، چه‌بسا بسياري از افراد فراموش مي‌كردند كه غذا بخورند و درنتيجه از بين مي‌رفتند. اگر لذت‌هاي حيواني نبود، زندگي انسان‌ها مختل مي‌شد و آنان از فعاليت بازمي‌ايستادند؛ چون بيشتر فعاليت‌هاي انسان‌ها براي تحصيل لذت شكم و ديگر لذت‌هاي حيواني انجام مي‌شود. به‌هرحال حكمت الهي دربارة موجودي كه كمبود‌ها و نيازهايي دارد و لازم است به‌گونه‌اي درصدد رفع آنها برآيد، ايجاب مي‌كند كه در آن موجود احساس كمبود و رنج و ناراحتي از آن كمبود پديد آيد و آن‌گاه وقتي درصدد تأمين نياز خود و آنچه ملايم با وجودش است برآمد، احساس لذت كند.

شكي نيست كه به‌حسب قواي گوناگون انسان، لذت‌ها متفاوت است و متناسب با هريك از قوا و ادراكات لذت خاصي به انسان دست مي‌دهد. با لحاظ اينكه قواي ادراكي كم‌كم در انسان بروز مي‌يابند و ممكن است قوه‌اي در شخصي به فعليت رسيده باشد و در ديگري به فعليت نرسيده باشد، لذت‌ها به‌تدريج و همراه با به فعليت رسيدن استعدادها و قواي انسان ادراك مي‌شوند.(1) با مروري بر لذت‌هايي كه انسان در طول


1. محمد‌تقي مصباح يزدي، همان، ص86.

زندگي خود دارد، به اين نتيجه مي‌رسيم كه نخستين لذتي كه براي كودك از هنگام تولد بروز مي‌يابد، لذت شير خوردن است؛ چون نياز به غذا جزو اولين و ضروري‌ترين نيازهايي است كه براي انسان رخ مي‌نمايد. كودك از هنگام تولد براي اينكه زنده بماند نيازمند شير است تا بتواند به زندگي ادامه دهد و ازاين‌رو تأمين غذا و رفع گرسنگي براي كودك لذت‌بخش است.

همچنين بر اساس تحقيقات روان‌شناسي كودك از اينكه در آغوش مادر قرار گيرد و نوازش‌هاي او را احساس كند، لذت مي‌برد. وقتي كه كم‌كم كودك بزرگ‌تر مي‌شود و به بازي كردن، مخصوصاً با اسباب بازي، احساس نياز مي‌كند، از سرگرم شدن و بازي كردن با اسباب‌بازي‌هاي خود لذت مي‌برد و اين لذت چندان در او قوي مي‌شود كه چه‌بسا به‌هنگام سرگرم شدن با اسباب‌بازي‌هايش، فراموش كند كه گرسنه است. درنتيجه در اين مقطع عمر لذت بازي بر لذت‌ خوردن و آشاميدن فائق مي‌آيد.

بر اساس تحقيقات، دليل اين تغيير اين است كه رشد فكري و ذهني كودك بيشتر از راه بازي كردن حاصل مي‌شود و اگر كودك سرگرم بازي نشود، مغزش رشد كافي و به‌هنگام نخواهد داشت و قواي عقلي‌اش دير شكوفا مي‌شود. پس خداوند براي سرعت بخشيدن به رشد و شكوفايي فكري و ذهني كودك، نياز به بازي را در او قرار مي‌دهد تا او از بازي كردن با اسباب‌بازي و با هم‌بازي‌هاي خود لذت ببرد. اگر كودك در سن خاصي كه بايد با اسباب‌بازي سرگرم شود و به‌‌طور طبيعي بايد نياز خود را از اين طريق تأمين كند، اين نياز را فراموش كند و برحسب عادت گذشتة خود، به‌جاي بازي كردن، پستانك در دهانش قرار دهد و بمكد، و هرچند پدر و مادر او را از آن عادت زشت بازدارند، حاضر نشود آن عادت را كنار بگذارد و از آن كار لذت برد، بي‌ترديد لذتي كه عايد او مي‌شود، طبيعي و متناسب با نياز او نيست؛ بلكه ناشي از عادتي است كه از گذشته در او باقي مانده است. درنتيجه وقتي به‌تدريج عقل و فهم آن كودك رشد

يافت، متوجه عادت زشت خود مي‌شود و از انجام آن خجالت مي‌كشد و وقتي مي‌بيند كه ديگران او را سرزنش و ريشخند مي‌كنند، تضادي در درون او پديد مي‌آيد و درنتيجه آن عادت زشت را كنار مي‌گذارد.

همچنان‌كه كودك رشد مي‌كند، نيازهاي جديدي درخود مي‌يابد كه از تأمين آنها لذت مي‌برد. يكي از اين نيازها استقلال‌خواهي است. روان‌شناسان، و به‌ويژه روان‌شناسان رشد، به كشف و بررسي اين نياز رواني پرداخته‌اند. بر اساس اين احساس، كودك ديگر اجازه نمي‌دهد كه غذا در دهانش بگذارند و خودش مي‌كوشد كه به‌تنهايي و بدون كمك ديگران غذا بخورد. او در اين هنگام از اينكه قاشق را به دست مي‌گيرد و با دست خود غذا را در دهانش مي‌گذارد، لذت مي‌برد. با اين احساس روحي و رواني، كودك به اين باور مي‌رسد كه بايد مستقل باشد و نبايد نگران آن باشد كه ديگران به او غذا بدهند؛ بلكه بايد بدون كمك ديگران غذا بخورد؛ هرچند در ابتدا مقداري از غذا به لباس و اطراف او بريزد و محيط اطرافش را كثيف كند. به همين ترتيب وقتي پدر و يا مادر دست كودك چهارسالة خود را مي‌گيرند تا او را از خيابان عبور دهند، آن كودك دست خود را از دست آنان رها مي‌كند؛ زيرا نمي‌خواهد در هنگام راه رفتن كسي دست او را بگيرد و به او كمك كند. او از اينكه مي‌تواند بدون كمك ديگران حركت كند و مسيري را بپيمايد لذت مي‌برد.

يكي ديگر از نيازهاي رواني كه از دوران كودكي خود را مي‌نماياند، نياز به تشويق است. در جهت تأمين اين نياز، كودك مي‌كوشد كه با رفتار خود و حتي با كارهاي نامعقول و شلوغ‌كاري‌هاي نامعمول، توجه ديگران را به خود جلب كند تا او را تشويق كنند. حتي دليل بسياري از رفتار‌هاي ناصواب و نامعقولي كه كودك از خود بروز مي‌دهد، چه‌بسا جلب توجه ديگران و نياز به تشويق است؛ اما چون قدرت تشخيص صواب از ناصواب در او ضعيف است، براي رسيدن به منظور خود تفاوتي بين رفتار صحيح از ناصحيح نمي‌بيند.

اشاره‌اي به اقسام نياز

درهرصورت در مراحل رشد انسان نيازهاي جديدي رخ مي‌نمايد كه انسان با رفع آن نيازها و كمبودها احساس لذت مي‌كند. بخشي از آن نيازها حسي و مادي هستند و كاملاً براي ما شناخته شده‌اند. هرگاه اين نيازها به‌‌وسيلة قوا و اندام حسي انسان تأمين مي‌شود، لذتي متناسب و ملايم با هريك از قوا به انسان دست مي‌دهد.

مثلاً وقتي ما از صداي گوش‌نوازي لذت مي‌بريم، بدين‌معناست كه آن صدا با قوة شنوايي ما درك شده است و با آن تناسب و تلائم يافته است. به همين دليل ما با چشممان از صداي خوب لذت نمي‌بريم؛ چون امواج صوتي توسط چشم درك نمي‌شوند؛ چه‌ رسد كه تلائم و تناسبي بين آن دو رخ دهد. با اين وصف، در ارتباط با هر لذتي، اگر كسي حس متناسب با آن لذت را نداشته باشد، از درك آن عاجز خواهد بود. اگر كسي چشم نداشته باشد، از ديدني‌هاي زيبا لذت نمي‌برد.(1)

دستة ديگري از نيازهاي انسان و لذت‌هايي كه پس از تأمين آنها حاصل مي‌شود، روحي و رواني است. اين نيازها در مكاتب گوناگون روان‌شناسي بررسي شده‌اند. برخي از نيازهاي انسان، نظير نياز به غذا، از هنگام تولد ظهور مي‌يابند و برخي از نيازها به‌تدريج و با پشت ‌سر گذاشتن مراحلي از رشد انسان و شكوفا شدن استعدادها ظهور مي‌يابند. برخي از نيازها موقتي و موسمي هستند و در دورة خاصي از حيات انسان پديد مي‌آيند؛ اما بخشي از نيازهاي انسان هميشگي است و تا پايان عمر تداوم دارد؛ چون غريزه‌اي كه برانگيزانندة آن نياز است تا پايان عمر فعال است؛ مانند نياز به غذا كه تا پايان حيات انسان باقي است.


1. محمدتقي مصباح يزدي، به‌سوي خودسازي، ص86ـ87.

چنان‌كه گفتيم بازي با اسباب‌بازي و عروسك مربوط به دوران كودكي است و كودك تا حدود ده‌سالگي به آنها علاقه نشان مي‌دهد و پس‌ از آن به ‌سراغ بازي‌هاي ديگري مي‌رود؛ مثلاً پسرها به بازي فوتبال علاقه نشان مي‌دهند و بازي‌هاي كودكانه را فروتر از شأن خود مي‌دانند. اگر كسي پس ‌از پشت ‌سر گذاشتن دوران كودكي، باز به اسباب‌بازي و عروسك علاقه نشان دهد، اين رفتار ازروي عادت و برخلاف طبيعت و ناشي از نقص رواني و تربيتي است. چون به‌طور طبيعي وقتي عقل انسان مراحلي از رشد را گذراند، به كارهايي كه متناسب با او نيست دست نمي‌زند و اگر برحسب عادت منفي به آنها دست زد، از كردة خود خجل مي‌شود و عذرخواهي مي‌كند. البته تشخيص لذت‌ها و نيازهاي فصلي و موسمي و تعيين دامنة زماني آنها بر عهدة روان‌شناسان است؛ اما به‌هر‌روي مشخص است كه انسان با ارتقاي موقعيت و شأن و رشد عقلاني‌اش، ديگر برخي از لذت‌ها را فروتر از شأن خود مي‌داند. چنان‌كه شخص صاحب شأن و موقعيت والاي اجتماعي، در شأن خود نمي‌داند كه مشاغل نازل متناسب با طبقات فرودست جامعه را داشته باشد. البته ازنظر اسلام هر كاري محترم و ارزشمند است؛ اما در ارزش‌گذاري اجتماعي، مأمور نظافت كوچه و خيابان را در سطح فرماندار و ساير مقامات شهري قرار نمي‌دهند و كار او را پست‌تر تلقي مي‌كنند.

ضرورت تناسب دل‌بستگي‌ها با شأن و شخصيت فرد

چنان‌كه شخص برخوردار از شأن و اعتبار والاي اجتماعي، حاضر نمي‌شود به كاري اشتغال يابد كه درخور افراد فرودست جامعه است و خجالت مي‌كشد كه وقتش را صرف چنان كاري كند، كسي كه به مراتب عالي معرفت الهي دست يافته و لذت ارتباط با خداوند را چشيده است، در شأن خود نمي‌بيند كه كاري را براي لذت مادي‌اش انجام دهد. او براي اطاعت خدا و انجام وظيفه و در حد ضرورت، و نه براي لذت‌جويي، به

امور عادي زندگي مي‌پردازد. چنان‌كه يك پزشك و هر انسان متشخصي حاضر نمي‌شود خود را به بازي‌هاي بچگانه سرگرم كند و از بازي با عروسك شرم مي‌كند، كساني كه سطح معرفت و ايمانشان والاست، خجالت مي‌كشند به كارهايي بپردازند كه ما آنها را براي خود مهم و ارزشمند مي‌دانيم؛ زيرا آنان آن كارها و تلاش براي رسيدن به خيلي از خواسته‌هايي را كه ما داريم، بچگانه و زشت مي‌شمرند.

كسي كه خداشناس است و مي‌تواند با خداوند هم‌نشين گردد، حاضر نمي‌شود كه به خانه، ماشين و ساير امكانات زندگي دل‌بستگي داشته باشد و دل‌بستن به ماشين و يك مشت سنگ و آهن را بچگانه و فروتر از شأن خود مي‌داند. چطور كسي كه بايد دلش را كانون توجه به خدا و محبت او قرار دهد، حاضر مي‌شود محبت مشتي آهن‌پاره و سنگ و آجر جامد را در دل جاي دهد؟ بزرگي مي‌گفت دل‌هاي بيشتر ما اصطبل اسب و الاغ و يا پاركينگ ماشين است. در گذشته كه از اسب و الاغ استفاده مي‌كردند، كساني كه به آن حيوانات علاقه نشان مي‌دادند و احساس دل‌بستگي مي‌كردند، درواقع دلشان را اصطبل آن حيوانات قرار داده بودند و امروزه اگر كسي به ماشين نو و لوكس خود علاقه و دل‌بستگي نشان دهد و حاضر نشود كه خطي به آن بيفتد، مثل آن است كه دل خود را پاركينگ آن ماشين قرار داده باشد.

درك لذت ياد خدا و فروگذاشتن لذت‌هاي مادي

ما بايد در خود بنگريم كه به چه ‌چيز دل مي‌ببنديم و بدانيم ارزش و بهاي ما در حد همان چيزي است كه بدان دل بسته‌ايم. كسي كه به معرفت الهي نائل شود و حقايق را بشناسد و به شأن و مقام الهي و انساني خود آگاه شود و دريابد كه كارهاي فروماية دنيوي متناسب با شأن و ارزشي كه خداوند به او بخشيده نيست و توجه يابد كه حيف است ذهن و فكر خود را صرف امور پوچ دنيايي كند، از اينكه وقت و عمر خود را

صرف كارهايي كرده كه متناسب با مقام انساني او نيست، خجالت مي‌كشد و بر خسارتي كه به خودش زده است، تأسف مي‌خورد. كسي كه طعم ياد خدا و لذت هم‌نشيني با خدا را بچشد، درمي‌يابد كه هم‌نشيني و دل‌بستگي به سنگ و آهن، و گاو و گوسفند و مانند آنها خجالت‌آور است و بايد از آن استغفار كرد. بر اين اساس، استغفار اولياي خدا از گناه نيست؛ چون ساحت آنها از معصيت و گناه پاك است؛ بلكه استغفار آنها از هر آن چيزي است كه انسان را از لذت ياد خدا بازمي‌دارد.

كسي كه به لذت ياد خدا پي نبرده است، وقتي به اكراه و با تحميل بر خود تصميم مي‌گيرد ذكر «لا اله الا الله» را هزار بار بگويد، چون از آن اذكار لذت نمي‌برد، پس ‌از ‌چندي خسته مي‌شود و چندين ‌بار خود را جابه‌جا مي‌كند تا آنكه آن اذكار تمام شوند؛ يا وقتي مي‌خواهد يك جزء قرآن را ختم كند، چندين بار صفحات باقي‌مانده را مي‌شمارد تا آنكه آن جزء را ختم كند؛ نمازش را نيز با كسالت و احساس سنگيني مي‌خواند و از آن لذت نمي‌برد؛ ازاين‌رو، خداوند مي‌فرمايد: وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاّ عَلَى الْخَاشِعِين؛(1)«و از شكيبايي و نماز ياري بخواهيد؛ كه اينها گران و دشوار است، مگر بر فروتنان خداترس».

در مقابل، كسي كه دلش از زمزم زلال معرفت الهي سيراب شده و لذت ياد خدا، كه از هر لذتي فراتر است و لذت‌هاي ديگر در مقابل آن رنگ مي‌بازند، در جانش نشسته است، وقتي مشغول ياد خداست چنان لذت مي‌برد كه به هيچ‌چيز ديگري توجه ندارد. او چنان از ياد خدا سرمست مي‌شود كه حتي به بهترين امور لذت‌آفريني كه در تصور ما مي‌گنجد نيز توجه ندارد.

مرحوم حاج‌شيخ‌غلام‌رضا يزدي(رحمه الله) روايتي را نقل مي‌كرد كه مضمونش اين است: در


1. بقره (2)، 45.

بهشت برخي از حوريان از بهشتيان نزد خداوند شكايت مي‌كنند و مي‌گويند: «خدايا؛ تو ما را براي اين مؤمن بهشتي آفريدي؛ اما او هيچ توجهي به ما ندارد». چون آن بهشتيان چنان سرمست تجليات الهي مي‌شوند و از آنها لذت مي‌برند كه در آن حال حتي حاضر نمي‌شوند به حوريان بهشتي نيز نگاه كنند؛ چه‌ رسد به اينكه در فكر كام‌جويي از آنها باشند. اگر همة زيبايي‌هاي زنان عالم در يك زن گرد آيد، او در جمال و زيبايي به‌‌پاي يك حوري نمي‌رسد؛ آن‌وقت در بهشت كسي كه سرمست توجه به خدا و تجليات اوست، به چنين حوري دل‌ربايي، كه سرآمد جمال و زيبايي است، اعتنا نمي‌كند؛ چون او به لذت فراتري كه لذت انس با خداست دست يافته است؛ لذتي كه كام‌جويي از حوري در برابر آن بي‌مقدار است و براي او بسيار دشوار است كه از آن لذت متعالي صرف‌نظر كند و به لذت بردن از حوريان بهشتي سرگرم شود. كسي كه روحش از دل‌بستگي‌هاي مادي برهد، در لطافت و صفا و تعالي به مرحله‌اي مي‌رسد كه پي‌جويي هر لذتي را، جز لذت ياد خدا، براي خود خسران و گناه مي‌داند و از آن استغفار مي‌کند. چنين شخصي معناي سخن امام سجاد(علیه السلام) را درك مي‌كند كه مي‌فرمايد: أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لِذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِك.

استفادة ديگري كه از اين جمله مي‌شود اين است كه وقتي رابطة محبت و مودت بين دو شخص برقرار شود، محبت و عشق ايجاب مي‌كند كه تمام توجه عاشق به محبوب باشد؛ پس اگر به شخص ديگري نيز توجه داشته باشد، در حق معشوق و محبوب خود جفا كرده است. توقع و انتظار محبوب نيز اين است كه عاشق، تنها به او عشق بورزد. اگر توجه عاشق به غير محبوب خود نيز جلب شود، او دلش را كاملاً وقف معشوق خود نكرده است. كسي كه به غيرخداوند نيز محبت داشته باشد و درنتيجه از كاري به‌جز ذكر و ياد خدا نيز لذت ببرد، در حق خداوند خيانت كرده و در محبتش به خداوند موحد نيست. موحد بايد دلش را به محبوب حقيقي اختصاص دهد و به غيرخداوند توجهي نداشته باشد؛ به‌جز در مواردي كه خداوند فرمان داده است و مواردي كه وظيفه‌ ايجاب مي‌كند كه به

غيرخدا نيز توجه داشته باشد. درواقع در اين موارد نيز كه انسان در جهت انجام وظيفه و تكليف الهي، به امور دنيوي مي‌پردازد و حتي از آنها لذت نيز مي‌برد، از توجه به خداوند غافل نشده است و لذتي نيز كه عايد او مي‌شود الهي است و منافاتي با لذت ياد خدا ندارد. پس وقتي كسي عاشق خدا شد، بايد با همة وجود وقف معشوق باشد و توجهي به غيرخدا نداشته باشد. در اين هنگام اگر به دنبال لذتي جز لذت ياد خدا و انس با معبود رفت، بايد از اين خيانتي كه در حق معبودش روا داشته است، استغفار و توبه كند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org