قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

گفتار چهل‌وسوم

نگاهي به مقامات دوستان خدا

 

 

ضرورت باورداشت مقامات و درجات متعالي دوستان خدا

از مباحثي كه در راستاي شرح و بررسي مناجات محبين طرح شد، به دست آمد كه فراتر از خواسته‌هايي كه در زندگي داريم و ارزش‌هايي كه به آنها دل ‌بسته‌ايم، خواسته‌هاي متعالي و ارزش‌هاي والايي وجود دارند كه دوستان خدا آنها را باور دارند و در پيِ رسيدن به آنها هستند. گرچه آن خواسته‌ها و ارزش‌ها از افق درك و درخواست ما دورند، گفت‌وگو دربارة آنها قدري از دل‌بستگي‌هاي دنيوي مي‌كاهد و ما را از هوس‌ها و خواسته‌هاي پست دور مي‌سازد و متوجه كساني مي‌كند كه از ما شايسته‌تر و بهتر‌ند و بر ما در بندگي خدا و دريافت مقامات متعالي سبقت جسته‌اند. اگر ما حقيقتاً به مقام و مرتبه‌اي كه آنها بدان نائل شده‌‌اند و جايگاهي كه در بهشت بدان رسيدند پي ببريم و به مقايسة آنان با خود بپردازيم، بر عمر بر باد رفته‌مان افسوس مي‌خوريم كه چگونه آن را تباه ساختيم و صرف امور بيهوده كرديم و از آن در جهت نيل به ارزش‌ها و مقامات جاودانه و متعالي بهره نگرفتيم. البته راهي كه آنان پيمودند، به روي ما مسدود نيست،‌ اما بس طولاني و پيمودن آن براي ما دشوار است.

وقتي ما از درك و فهم حقايق و مقاماتي كه در ادعيه و مناجات‌هاي ائمة اطهار(علیهم السلام)

آمده عاجزيم، نبايد در سند آن ادعيه و مناجات‌ها تشكيك كنيم و به اين بهانه كه ممكن است سندشان ضعيف باشد، آنها را از دسترس خارج سازيم؛ بلكه با توجه به اينكه آن حقايق و مقامات در دعاها، مناجات‌ها و ادعية فراواني نقل شده‌اند و دست‌كم تواتر اجمالي بر مضمونشان حاصل شده است، نمي‌توان آنها را انكار كرد. پس ما بايد بكوشيم كه فهمشان را براي خود تسهيل گردانيم و در جست‌وجوي راهي باشيم كه بهتر بتوانيم آنها را باور كنيم و انگيزة حركت و تلاش براي دستيابي به آنها را در خود پديد آوريم. به‌راستي با توجه به اعتقاد ما به عصمت ائمة اطهار(علیهم السلام) و اينكه هرچه آنان فرموده‌اند حق و واقعيت است و هرگز آنها دروغ نگفته و در صدد فريب ديگران نبوده‌اند، آيا مي‌توان در سخنانشان تشكيك كرد؟

پيش‌از‌اين دربارة دوستان خدا كه در آخرت به جوار خداوند نائل مي‌آيند، سخن گفتيم و اشاره كرديم كه فهم ما از جوار و همسايگي با خداوند در آخرت همسان با فهم ما از همسايگي با افراد معمولي است و ارزش، عظمت و واقعيت جوار الهي را درك نمي‌كنيم. همچنين دوستي ما معطوف به چيزهايي است كه ديگران در زندگي‌شان از آنها بهره‌برداري مي‌كنند. مثلاً‌ انسان غذايي را مي‌خواهد بخورد كه دوست مي‌دارد، يا خانه‌اي را دوست دارد كه در آن زندگي كند يا ماشيني را دوست دارد كه از آن استفاده كند يا همسري را دوست دارد كه مي‌خواهد با او زندگي كند، اما به‌دليل نداشتن دركي از خداوند و صفاتش نمي‌داند كه دوستي با خدا چگونه است و چه ارزشي دارد. او با درك اين معنا كه كسي و چيزي جز خدا بالاصاله دوست‌داشتني نيست، خيلي فاصله دارد. ازاين‌رو، كساني كه به درك دوستي با خدا دست نيافته‌اند، ارزش شب‌زنده‌داري و مناجات با او را درك نمي‌كنند. آنان خيلي هنر كنند در طول سال، شب‌هاي قدر را احيا مي‌گيرند و به دعا و مناجات مي‌پردازند و مي‌گريند و گرية آنان ناشي از آن است كه گناهانشان را در نظر مي‌گيرند و از آتش جهنم مي‌ترسند. اما ره‌يافتگان به معرفت ناب

توحيدي نه‌فقط درك درستي از دوستي و محبت به خدا دارند، بلكه بر آن باورند كه اصالتاً كسي و چيزي غيرخدا دوست‌داشتني نيست و اگر كسي و چيزي را دوست داشته باشند، ازآن‌روست كه آن را منتسب به خدا مي‌دانند؛ به تعبير ديگر، دوستي آنان نسبت به غيرخدا، پرتو و شعاعي از دوستي خدا به‌شمار مي‌آيد.

يكي از بندگان خاص خدا كه با همة وجود به وي عشق مي‌ورزيد و آتش عشق به خدا، شراره بر جانش افكنده و راحت و قرار را از او ستانده بود، حضرت شعيب است. از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده است:

شعيب از محبت خدا آن‌قدر گريست كه نابينا شد، پس خدا ديده‌اش را به او برگرداند. باز آن‌قدر گريست كه نابينا شد و باز خدا او را بينا كرد تا سه مرتبه. در مرتبة چهارم خداوند به او وحي كرد كه اي شعيب تا كي گريه مي‌كني؟ اگر از ترس جهنم مي‌گريي، تو را از آن امان دادم، و اگر از شوق بهشت گريه مي‌كني، آن را گواراي تو ساختم. شعيب گفت: اي خداوند و سيد من، تو مي‌داني كه گرية من از ترس جهنم و شوق بهشت نيست، ليكن محبت تو در دلم قرار گرفته است و از شوق لقاي تو مي‌گريم. پس خداوند به او وحي فرستاد: من به اين سبب كليم خود، موسي‌بن‌عمران(علیه السلام) را به‌سويِ تو مي‌فرستم تا به تو خدمت كند.(1)

اگر ما در كنار اشتغالات روزمره، وقتي را به مطالعه و مرور ادعيه و مناجات ائمة اطهار(علیهم السلام) اختصاص دهيم و بنگريم كه آنان چه مي‌گفتند و ما چه مي‌گوييم، آنان در چه درجه و مرتبه‌اي بودند و ما در چه مرتبه‌اي هستيم، آنان به چه مي‌انديشيدند و ما به چه مي‌انديشيم، ضرر نكرده‌ايم. بنگريم كه چگونه امام سجاد(علیه السلام) در مناجات محبين از


1. محمدباقر مجلسي،‌ حيات القلوب، ج1، ص575.

كساني سخن مي‌گويد كه خالصانه خداوند را دوست مي‌دارند و به مقام وصول و لقاي او رسيده‌اند و به وجه‌الله نظر مي‌كنند. البته امكان رؤيت و مشاهدة كامل خداوند در اين دنيا فراهم نيست و روح انسان در اين دنيا به تدبير بدن اشتغال دارد و اين تعلق به بدن باعث مي‌شود كه روح نتواند كاملاً توجه‌اش را بر مشاهدة خداوند متمركز كند؛ چون در اين صورت از تدبير بدن بازمي‌ماند. آن‌گاه پس از مرگ كه روح از بدن جدا مي‌شود، مي‌تواند به مشاهدة كامل خداوند نائل گردد. شايد ازاين‌روست كه دوستان خدا آرزوي مرگ مي‌كنند؛ چون در آن صورت است كه امكان مشاهدة كامل او برايشان فراهم مي‌شود.

روابط خاص خداوند با دوستان خود

چنان‌كه از آيات، روايات و حكايت‌هايي كه از بزرگان و اولياي خدا نقل شده به دست مي‌آيد، خداوند با دوستان و بندگان ويژه‌اش روابط خاصي دارد؛‌ تا آنجا كه در خلوت و جمع، و به‌خصوص در تاريكي شب با آنان سخن مي‌گويد و روحشان را با خنكاي كلامش مي‌نوازد و سرور و شادماني از انسش را بر سراسر وجودشان مي‌پراكند؛ چنان‌كه خداوند در فرازي از حديث معراج و گفت‌وگو با حبيبش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دربارة دوستان خاصش كه در صدد تحصيل رضاي او برآمده‌اند، مي‌فرمايد:

أُعَرِّفُهُ شُكْراً لا يُخَالِطُهُ الْجَهلُ وذِكْراً لاَ يُخَالِطُهُ النِسْيانُ وَمَحَبَّةً لا يُؤْثِرُ عَلَي مَحَبَّتيِ مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقينَ. فَإذَا أحَبَّني أحْبَبْتُهُ وَأفْتَحُ عَيْنَ قَلْبه إلَي جَلالي فَلا أخْفِي عَلَيْه خاصَّةَ خَلْقي فَأُنَاجِيهِ فيِ ظُلَمِ اللَّيْلِ وَنُورِ النَّهَارِ حَتَّي يَنْقَطِعُ حَديثُهُ مَعَ المَخْلُوقينَ وَمُجَالَسَتُهُ مَعَهُم؛(1) «به او (بندة فرمان‌بردار)


1. همو، بحار الانوار، ج77، باب 2، ص28ـ29، ح6.

سپاسگزاري و سپاسي را مي‌آموزم كه با جهل همراه نشود و توجه و ذكري را به او عطا مي‌كنم كه با فراموشي همراه نگردد و محبتي بدو ارزاني مي‌دارم كه با داشتن آن، هيچ محبتي را بر محبت من ترجيح ندهد. وقتي او مرا دوست داشت، من نيز او را دوست مي‌دارم و چشم دلش را براي نظاره به جلالم مي‌گشايم و بندگان خاص و برگزيده‌ام را از او پنهان نمي‌كنم. در تاريكي شب و روشني روز با او مناجات مي‌كنم، تا از سخن گفتن با مردم بپرهيزد و از هم‌نشيني با آنان گريزان شود».

در ادامة مناجات، حضرت مي‌فرمايند: يَا مَنْ اَنْوارُ قُدْسِهِ لِأبْصَارِ مُحِبّيِهِ رَائِقَةٌ، وَسُبُحَاتُ وَجْهِهِ لِقُلُوبِ‏ عَارِفيِهِ شائِفَة؛«اي خدايي كه انوار قدسش، روشني‌بخش چشمان دوستانش است و تجليات ذاتش بر قلوب عارفانش هويدا است».

در بسياري موارد كه نور بر خداوند اطلاق مي‌شود، بعد از آن، كلمات «قدس» يا «قدوس» ذكر مي‌گردد. اضافه يا عطف واژگان «قدس» و «قدوس» به نور براي متمايز بودن نور الهي از نورهاي حسي است و براي اين است كه انسان نور الهي را با ساير انوار يك‌سان نبيند. اين انوار قدس الهي در چشم دوستان خدا، بسيار چشم‌نواز است و آنان را سرمست مي‌سازد. آنان حاضرند همة دنيا و لذت‌هايش را بدهند و لحظه‌اي آن نور را درك كنند. در جملة وَسُبُحَاتُ وَجْهِهِ لِقُلُوبِ عارِفيهِ شَائِفَة،‌ «سبحات».به‌معناي تجليات است. ظاهراً در بعضي از نسخه‌ها در ضبط واژة شايقه اشتباهي صورت پذيرفته و ضبط صحيح «شايفه» است كه به‌معناي درخشان و هويداست.

بين خداوند و دوستانش روابط خاص و رمزهايي وجود دارد كه بي‌خبران از طعم محبت الهي، اطلاعي از آنها ندارند. از جملة روابط خاص و رمز‌ و رازهايي كه بين خدا و دوستانش برقرار مي‌باشد، اين است كه انوار قدسي الهي بر قلبشان ظاهر مي‌شود و آنان با چشم دل به نظاره مي‌نشينند. همچنين تجليات ذات الهي بر قلبشان پرتو

مي‌افكند و آنان را سرمست و سرشار از سرور و شادماني مي‌كند. در داستان‌ها و حكايت‌هايي كه عشق انساني را به تصوير كشيده‌اند، نظير آنچه دربارة ليلي و مجنون نقل شده، گاهي عشق و محبت بين عاشق و معشوق چنان پررنگ و شديد ترسيم شده كه تصورش نيز برايمان دشوار است. براي نمونه در داستان ليلي و مجنون آمده كه مجنون از شب تا صبح بيدار مي‌ماند تا چراغ خانة ليلي روشن شود و روشن شدن آن چراغ چنان لذتي را به او مي‌بخشيد كه حاضر بود براي تماشاي آن تا صبح بيدار بماند:

برقي از منزل ليلي بدرخشيد سحر              وه كه با خرمن مجنون دل‌افگار چه كرد

برق در آسمان زياد ظاهر مي‌شود، اما برق خانة ليلي جاذبة وصف‌ناشدني براي مجنون دارد؛ به‌خصوص اگر ليلي آن چراغ را براي جلب نظر مجنون و علامت دادن به او كه از شب تا صبح انتظار آن لحظه را مي‌كشيد، روشن كند، او را از خود بي‌خود مي‌سازد. اگر بين خداوند و بنده‌اش رابطه‌اي عميق و ناگسستني باشد، پيوسته خداوند بر قلب آن بنده انوارش را مي‌تاباند و او را متوجه خود مي‌كند. اگر آن بنده در جمع اهل غفلت حضور يافت و از ياد خداوند غافل شد، خداوند او را متوجه خود مي‌كند. با اين وصف لذت درك انوار الهي براي آن بنده، بسيار فراتر از لذتي است كه مجنون از برق خانة ليلي مي‌برد. حالِ چنان بنده‌اي كه از ياد و انس با خدا لذت بي‌نهايت مي‌برد، بسيار متفاوت است با كسي كه خوشش نمي‌آيد در حضور او اسمي از خدا، قيامت و مرگ برده شود. خداوند دربارة غافلان از يادش و فريفتگان زر و زيور دنيا مي‌فرمايد: وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُون؛(1) «و چون خداوند به يگانگي ياد شود، دل‌هاي كساني كه به آن جهان ايمان ندارند برَمد، و چون آنان كه جز او هستند (معبودهاشان) ياد شوند، ناگاه شادمان گردند».


1. زمر (39)، 45.

درحالي‌كه انسان مي‌تواند با محبت به خداوند و ارتباط با او و بهره‌گيري از عنايات و الطافش به عالي‌ترين مقامات نائل شود و لذت واقعي را در انس به خداوند و ياد او بيابد، اما برخي عمري را در غفلت و گمراهي سپري مي‌سازند؛ به‌جاي اينكه قدم در راه خدا نهند و مرحله‌به‌مرحله به كمال و تعالي نزديك گردند، خود را به چيزهايي مشغول مي‌سازند كه آنان را از خداوند دور مي‌كند و با هر قدمي كه برمي‌دارند و هر انديشه‌اي كه به ذهنشان راه مي‌يابد، حجاب بين خود با خدا را گسترده‌تر مي‌سازند و بيشتر در وادي غفلت و گمراهي غوطه‌ور مي‌گردند. بي‌ترديد اگر اين دسته دريابند كه دوستان خدا به چه مراحلي از تعالي و كمال رسيده‌اند و به چه لذت‌هايي دست يافته‌اند كه تصورش براي ما دشوار است، بر عمر بر باد رفته‌شان، سخت پشيمان خواهند شد. قلبي كه مي‌تواند جلوه‌گاه نور خدا و عشق به او شود، نسزد كه صرف امور پوچ و گاهي صرف كارهاي حرام گردد و باعث شود انسان در دنيا از فيوضات رحماني و عنايات الهي محروم گردد و در آخرت به عذاب ابدي گرفتار شود.

به‌هر‌حال، براي اينكه ما دست‌كم درك مبهمي از مسائل معنوي و ارتباطات خداوند با بندگان خاصش داشته باشيم، بايد از تعابيري كه در دعاها و مناجات‌ها و ازجمله اين مناجات آمده و در آنها به انوار و تجليات الهي اشاره شده، استفاده كنيم. بنگريم كه آن چه نوري است كه وقتي خداوند در دل دوستانش مي‌تاباند، آنان را بي‌تاب مي‌سازد و چنان لذتي را در كام جانشان مي‌نشاند كه براي درك لحظه‌اي از آن حاضرند همة عمر به انتظار بنشينند؛ چنان‌كه مجنون از شب تا صبح منتظر مي‌ماند تا برقي از خانة ليلي بجهد و او را سرشار از لذت و سرور سازد. دربارة مرحوم كلباسي، از بزرگان و علماي اصفهان، آمده است كه ايشان همة شب‌ها را احيا مي‌گرفت تا شب قدر را درك كند؛ چون او از شب قدر نوري را دريافته و در آن شب انسي با خدا برقرار كرده بود كه حاضر بود همة شب‌ها را نخوابد تا آن نور را

درك كند و طعم انس با خدا را بچشد و حاضر نبود كه از درك آن لحظة‌ طلايي بي‌نصيب بماند.

يا مُنَى‏ قُلُوبِ الْمُشْتَاقيِنَ وَيَا غَايَةَ اَمَالِ الْمُحِبّيِنَ، اَسْئَلُكَ حُبَّكَ وَحُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَحُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنى‏ اِليَ قُرْبِكَ، وَاَنْ تَجْعَلَكَ اَحَبَّ اِلَىَّ مِمَّا سِواكَ، وَاَنْ تَجْعَلَ حُبّى‏ اِيَّاكَ قآئِداً اِلَى‏ رِضْوَانِكَ، وَشَوْقى‏ اِلَيْكَ ذائِداً عَنْ عِصْيانِك؛ «اي آرزوي دل مشتاقان و اي منتهاي مقصود محبان، از تو درخواست مي‌كنم دوستي تو را و دوستي دوستدارانت را و دوست ‌داشتن هر كاري كه مرا به مقام قربت رساند و هم از تو درخواست دارم كه خود را از هرچه غير خودت بر من محبوب‌تر گرداني و فرجام محبتم به خودت را رضوان و خشنودي‌ات قرار دهي و شوقم به تو را از عصيانت دور سازي».

نمود و بازتاب عالي‌ترين مرتبة محبت به خداوند

«مني» به‌معناي آرزوهاست و مُنَى‏ قُلُوبِ الْمُشْتَاقيِن يعني تو متعلق آرزوهاي مشتاقان، و كسي هستي كه همة آرزوهاي آنها در تو جمع شده است. آنچه در اين فراز از سخن امام سجاد(علیه السلام) آمده، آثار ديگري از محبت خالصانه به خداوند است؛ چنان‌كه آثار ديگري از محبت به او را برشمرديم و ازجمله روشن شد كه خداوند روابط خاصي با عاشق و محبش دارد و جلوه‌ها و تجلياتش را در قلب او ظاهر مي‌گرداند و انوارش را بر دل او مي‌تاباند. در خلوت و جلوت به نجواي با او مي‌پردازد. هنگامي كه او در ميان جمع و مشغول انجام وظايفش است، آن هنگام كه در جبهه با دشمن مي‌جنگد، يا به تدريس مشغول است و يا درس مي‌خواند، خداوند با او سخن مي‌گويد و لحظه‌اي او را به خود وانمي‌گذارد. در فرازي كه اكنون در پيِ بررسي آن هستيم، حضرت افزون بر بيان رابطة

عاشقانة خود با خداوند، بر يك نكتة‌ اساسي توحيدي تأكيد مي‌ورزد و آن اينكه همة آن آثار و نتايجي كه از محبت خداوند براي دوستانش حاصل مي‌شود، ناشي از لطف و عنايت خداست و تا او نخواهد و اراده نكند، كسي به اين سرمايه‌هاي متعالي و ارزشمند دست نمي‌يابد. ما گاهي از اين نكته غافليم كه همه‌چيز، حتي معرفت خداوند با عنايت و لطف او حاصل مي‌شود و غافليم از اينكه اگر خدا اراده كند آنچه از معارف، فقه، فلسفه، عرفان و ساير علوم اندوخته‌ايم و حتي اعتقاد به خدا ضمانت بقاء ندارد و همة اين امور، لحظه‌به‌لحظه با ارادة خداوند در ما باقي مي‌ماند. با توجه به اين حقيقت و معرفت توحيدي است كه حضرت از خداوند درخواست مي‌كند كه محبتش را به ايشان ارزاني كند. اين خواسته از سوي كسي صادق است كه واقعاً طالب محبت خداست و راضي است كه بلا بر او ببارد و به فقر و بيماري مبتلا شود، اما خداوند محبتش را از او نگيرد. آن‌گاه با توجه به اينكه لازمة محبت خداوند اين است كه انسان كساني را كه با خداوند ارتباط دارند دوست بدارد، از او درخواست مي‌كند كه دوستي دوستدارانش را به ايشان عنايت كند.

محال است كه انسان خداوند را دوست بدارد، اما پيامبرش را كه از عزيز‌ترين بندگان اوست و نيز ساير اوليايش را دوست نداشته باشد. محبت دوستان خدا اثر محبت اوست كه در دوستي آنان ظاهر شده است. پس دو يا چند محبت در انسان پديد نيامده، بلكه يك محبت است كه اصالتاً به خداوند تعلق يافته، و به تبع آن، دوستان خدا را نيز شامل شده است. نظير اينكه وقتي انسان كسي را دوست مي‌دارد، لباس، خانه، شهر و هرآنچه را براي اوست، دوست مي‌دارد و آن محبت متكثر و متعدد نشده، بلكه يك محبت است كه به شخص و آنچه وابسته به اوست، تعلق يافته است. همچنين محبت به خدا جداي از محبت سيدالشهدا(علیه السلام) نيست، و محبت به آن حضرت و ساير امامان معصوم(علیهم السلام) و اوليا، برگ و بار محبت خداست كه بر ثبات و شکوفايي آن مي‌افزايد.

در مرحلة سوم، حضرت از خداوند درخواست مي‌كنند كه علاقه و محبت به كارهايي را كه راه و مقدمة دستيابي به محبت خداوند هستند، به ايشان عنايت كند؛ چون محبت خداوند بي‌حساب و بدون تلاش به انسان ارزاني نمي‌شود و او بايد اعمالي را انجام دهد كه زمينة نيل به محبت و قرب الهي را فراهم مي‌آورند، و انجام آن اعمال در گرو علاقه بدانهاست؛ زيرا اگر انسان علاقه به كاري نداشته باشد، به‌خصوص اگر آن كار با زحمت و تلاش زيادي همراه باشد، به انجام آن مبادرت نمي‌ورزد. نشانة محبت خالصانه و راسخ به خداوند اين است كه انسان، خداوند را بيش از غير او دوست بدارد و در مقام تزاحم، محبت خدا و آنچه را مورد رضايت اوست بر كارها و خواسته‌هايي كه مخالف رضاي اوست، ترجيح دهد. ازاين‌رو حضرت از خداوند درخواست مي‌كنند كه خود را براي ايشان محبوب‌تر از اغيار گرداند و فرجام آن محبت را رضوان و خشنودي خويش قرار دهد. ممكن نيست انسان كسي را دوست داشته باشد و در صدد جلب رضايت و خشنودي او برنيايد. نيل به مقام رضوان و خشنودي خداوند لازمه و نتيجة قطعي محبت خالصانه به اوست. نتيجة چنين محبت خالصانه‌‌اي به خداوند، محبوب گشتن نزد اوست. خداوند در ضمن تهديد انسان‌هاي سست‌عنصر، دربارة كساني كه محبوب او گرديده‌اند، مي‌فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيم؛(1) «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، هركس از شما كه از دين خويش برگردد، به‌زودي خداوند گروهي را بياورد كه ايشان را دوست دارد و ايشان نيز


1. مائده (5)، 54.

او را دوست دارند، با مؤمنان نرم و خاكسارند و بر كافران سخت و گردن‌فراز؛ در راه خدا جهاد مي‌كنند و از سرزنش هيچ سرزنش‌كننده‌اي نمي‌ترسند. اين برتري و بخشش خداست كه آن را به هركه بخواهد مي‌دهد و خداوند گشايش‌بخشي داناست».

همچنين تلاش براي جلب رضايت خداوند و دستيابي به آن، راضي شدن انسان به تدبير و خواست او را در پي دارد و اين رضايت طرفيني و دوجانبه است. خداوند در اين باره و دربارة جان‌هاي اطمينان‌يافته به خود مي‌فرمايد: يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة* ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّة؛(1)«اي جان آرام (آرامش و اطمينان‌يافته) به‌سوي پروردگارت بازگرد، درحالي‌كه تو از او خشنودي و او از تو خشنود است».

به‌طور طبيعي برخي از خواسته‌ها و غرايز انسان بر ديگر خواسته‌ها و غرايز غلبه مي‌يابند، مگر آنكه عاملي قوي در انسان پديد آيد و بر آن خواسته و غريزه چيره شود. براي نمونه، گاهي غريزة بازيگوشي، چنان بر كودك غلبه مي‌يابد و او آن‌قدر سرگرم بازي مي‌شود كه فراموش مي‌كند گرسنه است. ازاين‌رو، به‌زحمت مي‌توان بچه‌هاي بازيگوش را از بازي بازداشت و آنان را به خوردن غذا واداشت. بنابراين تا محبت خداوند بر وجود و دل انسان غلبه و تسلط نيابد، او نمي‌تواند خواسته‌هاي غيرالهي و شيطاني را كنار نهد. پس انسان در درجة اول بايد بكوشد كه محبت خداوند در وجود او راسخ و استوار شود و با همة وجود به خداوند عشق بورزد كه در اين صورت ساير خواسته‌هاي او، زير‌مجموعة محبت و رضايت الهي قرار مي‌گيرند. كسي كه گناه مي‌كند و به لذت‌هاي حرام و استفادة نامشروع از غرايزش مي‌پردازد، ممكن است به خداوند و بهشت و فرجام نيكوكاران و عاقبت ننگين و خسارت‌بار گنهكاران اعتقاد داشته باشد،


1. فجر (89)، 27ـ28.

اما چون جاذبه‌هاي مادي و خواسته‌هاي غريزي بر خواسته‌هاي عقلاني و ديني غلبه يافته‌اند، از معصيت و گناه و ارضاي غرايز خودداري نمي‌كند و دم را غنيمت مي‌شمارد. اين از‌آن‌روست كه او محبت به خداوند را بر وجودش حاكم نساخته و درنتيجه دوستي اندك او به خداوند و خواسته‌هاي اخروي و معنوي تحت‌الشعاع خواسته‌هاي مادي و لذايذ قرار گرفته‌اند. در مناجات شعبانيه مي‌خوانيم: اِلهى‏ لَمْ يَكُنْ لِى‏ حَوْلٌ فَانْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ اِلاَّ فى‏ وَقْتٍ اَيْقَظْتَنى‏ لِمَحَبَّتِك؛(1)«خدايا، من توان و قدرتي كه بدان معصيت نكنم ندارم، مگر آنكه تو مرا به عشق و محبت بيدار گرداني».

با توجه به آنچه بيان شد، حضرت از خداوند درخواست مي‌كنند كه شوق و محبتي به ايشان عنايت كند كه بر معصيت و نافرماني از دستورات الهي غلبه داشته باشد. در پايان مناجات حضرت مي‌فرمايند:

وَامْنُنْ بِالنَّظَرِ اِلَيْكَ عَلَىَّ، وَانْظُرْ بِعَيْنِ الْوُدِّ وَالْعَطْفِ اِلَىَّ، وَلا تَصْرِفْ عَنّى‏ وَجْهَكَ، وَاجْعَلْنى‏ مِنْ اَهْلِ الْاِسْعَادِ وَالْحِظْوَةِ عِنْدَكَ، يَا مُجيبُ يَا اَرْحَمَ الرَّاحِمين؛(2)«بر من با نظر كردن به جمالت منت گذار و با چشم لطف و محبت به من بنگر و هيچ‌گاه روي از من برمگردان و مرا از اهل سعادت و كاميابي در نزد خود قرار ده، اي اجابت‌كنندة دعاي خلق، اي مهربان‌ترين مهربانان عالم».

ممكن نيست انسان كسي را دوست داشته باشد و نخواهد او را ببيند؛ ازاين‌رو حضرت از خداوند درخواست مي‌كنند كه توفيق نظاره كردن به جمالش را به ايشان عنايت كند. سپس مي‌فرمايند: خدايا، به ديدة لطف و كرم به من بنگر. كسي محبوب خداوند مي‌شود كه توشه‌اي سرشار از فضايل و اعمال صالح فراهم آورده است. اما


1. مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.

2. همان.

كسي كه دستش از اعمال صالح، خالي است و در عوض، آلودگي‌ها، عصيان و غفلت سراپاي وجود او را فراگرفته است، نمي‌تواند انتظار داشته باشد كه خداوند او را دوست داشته باشد و با نظر رحمت به او بنگرد. ازاين‌رو، از خداوند مي‌خواهد كه با عدلش با او رفتار نكند و از رفتار زشت او درگذرد و با عطوفت و مهر به او بنگرد؛ يعني خدايا، من محتاج لطف و كرم تو هستم و اگر لطف و كرمت شامل حالم نشود، بيچاره و بدبخت مي‌گردم؛ چنان‌كه وقتي مريضي، گوشه‌اي افتاده و در شرف مرگ است، ديگران به كمك او مي‌شتابند. در آن شرايط خاص كسي به رفتار زشتي كه او داشته و دشمني كه در حقش كرده، نمي‌انديشد و در فكر تلافي و انتقام برنمي‌آيد، بلكه در صدد كمك به او برمي‌آيد. ما نيز از خداوند درخواست مي‌كنيم كه به عيب‌ها و گناهانمان ننگرد و با عنايت و لطف به ما نظر كند و روي از ما برنگرداند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org