- مقدمه معاونت پژوهش
- شرح مناجات محبین
- گفتار سيوهفتم: جايگاه محبت و انس با معبود
- گفتار سيوهشتم: نگاهي دوباره به قرب الهي
- گفتار سيونهم: جستاري در مفهوم و گستره ولايت
- گفتار چهلم: ارتباط محبت به خدا با رضايت به قضا و قدر او
- گفتار چهلويكم: جلوههايي ديگر از محبت به خداوند (1)
- گفتار چهلودوم: جلوههايي ديگر از محبت به خداوند (2)
- گفتار چهلوسوم: نگاهي به مقامات دوستان خدا
- شرح مناجات متوسلان
- شرح مناجات مفتقرين
- شرح مناجات عارفان
- گفتار چهلوهشتم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (1)
- گفتار چهلونهم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (2)
- گفتار پنجاهم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (3)
- گفتار پنجاهويكم: جستاري در چيستي و گسترة معرفت خدا (4)
- گفتار پنجاهودوم: جلوههاي معرفت و عشق به خدا
- گفتار پنجاهوسوم: آرمانهاي بلند اولياي خدا
- شرح مناجات ذاكرين
- شرح مناجات معتصمين
- شرح مناجات زاهدين
- كتابنامه
- نمايهها
گفتار سيونهم
جستاري در مفهوم و گستره ولايت
معاني ولايت و مشتقات آن در قرآن
چنانكه گذشت، امام سجاد(علیه السلام) در بيان نوراني خود از خداوند خواستند كه ايشان را در شمار كساني قرار دهد كه براي مقام قرب و ولايتش برگزيده است. دربارة مقام قرب الهي سخن گفتيم و در اين مقال در حد ميسور به مفهوم ولايت الهي ميپردازيم. مادة «و ـ ل ـ ي» و مشتقات آن و ازجمله واژة «ولايت» در فرهنگ اسلامي و بهخصوص در آموزههاي مكتب تشيع كاربرد فراواني دارد و مسئلة ولايت در مكتب تشيع جايگاه ويژهاي گرفته است. در قرآن 233 بار مشتقات مادة «و ـ ل ـ ي» استعمال شده است. از اين تعداد 110 بار بهصورت فعل (ماضي، مضارع و امر) و 123 بار بهصورت اسم آمده است كه عبارتاند از وليّ (44 مورد)، أولياء (42 مورد)، ولايت (2 مورد)، مَوْلي و مَوالي (21 مورد)، أوْلي (11 مورد) و وَال، مَوُلِّي و أوْلَيان (هركدام يك مورد). ولايت در لغت بهمعناي نصرت، سرپرستي، تدبير و تصرف در اشيا و قرب است.
با توجه به آنكه در مواردي واژهاي مشتقات و معاني گوناگوني دارد و گاه استعمال يك واژه در معاني گوناگون بهصورت اشتراك لفظي و گاهي بهصورت اشتراك معنوي است، همچنين برخي كاربردهاي معنايي، حقيقي و برخي مجازي هستند و همچنين
كنايه، استعاره، اشراب و تضمين و ساير صنايع ادبي كه در علوم فصاحت و بلاغت تبيين شدهاند، در استعمالات راه مييابند، برخي از علماي لغت كوشيدهاند كه معاني گوناگون يك كلمه را به يك معنا ارجاع دهند كه در مواردي دچار تكلف شدهاند؛ چه آنكه در بسياري موارد ارجاع چندين معناي يك واژه بهمعناي واحد، بسيار دشوار مينمايد. ازجمله معاني گوناگون ولايت كه واژة ولايت به نحو اشتراك معنوي در آنها به كار ميرود، بهمعناي قرب و اتصال و پيوستگي ارجاع داده ميشوند و لازمة قرب به چيزي، سرپرستي امور، نصرت و محبت خواهد بود. البته در كتابهاي لغت فقط معاني گوناگون هر واژه احصا و معرفي ميشوند و بههيچوجه كتاب لغت در صدد شناسايي معناي حقيقي از معناي مجازي يا شناساندن مشترك لفظي و مشترك معنوي نيست و شناخت اين امور به دانشهايي چون علم بلاغت و علم اصول مربوط ميشود.
مفهوم ولايت الهي
براي روشن شدن مفهوم ولايت الهي، چنانكه پيشتر نيز گفتهايم، يادآور ميشويم كه برخي از واژگان فقط دربارة امور حسي و مادي كاربرد دارند و دربارة امور مجرد به كار نميروند، اما برخي از واژگان هم در مورد امور محسوس به كار ميروند و هم در مورد مجردات، و كاربرد آنها در امور غيرمادي و مجرد پس از تجريد جنبههاي حسي و توسعهاي است كه در معناي آنها صورت ميپذيرد. بر اين اساس اغلب مفاهيم غيرمادي ريشه در مفاهيم و معاني امور محسوس و مادي دارند كه پس از تجريد جنبههاي حسي و مادي از مفاهيم مادي، بهصورت اشتراك بر امور مجرد نيز تطبيق داده ميشوند. ازاينرو است که ما واژهاي را كه در مورد امري مادي و جسماني به كار ميبريم، در مورد خداوند كه مجرد است نيز به كار ميبريم. براي نمونه، ما خداوند را علي و عظيم ميخوانيم، درصورتيكه مفهوم ابتدايي عُلو به چيزي كه بالاي چيز ديگر قرار دارد
نسبت داده ميشود و درنتيجه ما چيزي را كه بالا قرار دارد، عالي و چيزي را كه پايين قرار دارد، سافل ميدانيم. آنگاه به لحاظ وجود برتري و فوقيت در مفهوم عالي و پس از كنار نهادن جنبههاي محسوس و مادي آن برتري و فوقيت، علو معنوي را اختراع ميكنيم و درنتيجه، وقتي خداوند را علي ميناميم، اين كاربرد به لحاظ برتري و تعالي معنوي خداوند بر ساير موجودات است؛ چه اينكه ما با توجه به علو حسي و مادي، دست به اختراع علو اعتباري نيز ميزنيم و آن را به كساني نسبت ميدهيم كه به لحاظ مناصب اعتباري و پست و مقام فراتر از ديگران قرار دارند. در اين صورت، استعمال علو در معناي حسي و معنوي حقيقي و استعمال سوم آن اعتباري بهحساب ميآيد. در مقام مفاهمه و براي انتقال مفاهيم معنوي انسان ناچار است از الفاظي كه براي امور حسي وضع شدهاند، استفاده كند و پس از تجريد مفهوم آن الفاظ از جنبههاي حسي، بهوسيلة آنها مفاهيم معنوي را به مخاطبش ارائه كند. شايد قدرت انسان در انتقال از مفاهيم حسي به مفاهيم معنوي و تعميم و توسعة مفهومي و نيز انتقال از معناي حقيقي لفظ به معاني مجازي و ساير تصرفاتي كه ذهن خلاق انسان در مفاهيم و معاني صورت ميدهد، مورد اشارة خداوند در آية عَلَّمَهُ الْبَيَان(1) باشد.
براي فهم معناي ولايت كه بهخصوص در فرهنگ شيعه جايگاه ويژهاي دارد، تا آنجا كه در آموزههاي اسلامي آمده است كه قوام اسلام و فرهنگ شيعه به ولايت اهلبيت(علیهم السلام) است،(2) همچنين براي فهم ولايت در كلام نوراني امام سجاد(علیه السلام)، در مناجات خود، بايد بهمعناي لغوي ولايت كه در امور حسي به كار ميرود نظر افكنيم، تا با لحاظ تناسب آن
1. الرحمن (55)، 4.
2. از امام باقر(علیه السلام) روايت شده كه فرمود: بُنِيَ الاسْلامُ عَلَي خَمْسٍ، عَلَي الصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَالْوَلايَةِ وَلَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالوَلايَة؛ «اسلام بر پنج پايه استوار شده است: نماز و زكات و روزه و حج و ولايت و آنسان كه براي ولايت فرياد زده شده [و بر آن تأكيد شده]، براي هيچچيز ديگر فرياد زده نشده است».(محمدبنيعقوب كليني، كافي، ج2، ص21، ح1).
با ولايت خدا و اهلبيت(علیهم السلام) و ايجاد تغيير و توسعة مفهومي و تجريد آن از جنبههاي حسي، آن را بر مورد بحث، تطبيق دهيم: اصل مادة «و ـ ل ـ ي» براي قرب، پيوستگي و اتصال بين دو چيز به كار ميرود؛ بهگونهايكه شيء سومي بين آن دو فاصله نيندازد و هريك از آن دو چيز در ديگري اثر بگذارد. پس مفهوم لغوي «و ـ ل ـ ي» داراي سه ركن است: 1. وجود دو چيز؛ 2. مقارنت و اتصال آن دو به يكديگر و عدم توسط شيء سوم بين آن دو؛ 3. تأثيرگذاري هريك بر ديگري. اين معناي لغوي براي برخي از مشتقات «ولي» در قرآن نيز به كار رفته است؛ آنجا كه خداوند ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِين؛(1) «اي كساني كه ايمان آوردهايد، با كافراني كه به شما نزديكاند، كارزار كنيد و بايد كه در شما درشتي و سختي بيابند، و بدانيد كه خدا با پرهيزكاران است».
«يلون» فعل مضارع و از مادة «ولي» است و در آن معناي قرب، نزديكي و همجواري لحاظ شده است. خداوند در اين آيه، به مسلمانان فرمان ميدهد كه دشمنان دورتر آنان را از دشمناني كه در همسايگي و مجاورتشان به سر ميبرند و آنان را تهديد ميكنند، غافل نسازند؛ بلكه قبل از جنگ با دشمنان دور، با طوايف يهود كه اطراف مدينه زندگي ميكنند و به دشمني و تهديد مسلمانان ميپردازند، جهاد كنند.
با توجه بهمعناي ولايت در امور حسي و كاربرد آن در موردي كه دو شيء با يكديگر متصل و نزديك باشند و شيء ديگري بين آنها فاصله نيندازد يا يكي از آن دو در ديگري اثر بگذارد يا آن دو در يكديگر تأثير متقابل داشته باشند، همين واژه و واژگان همخانوادة آنها پس از تصرف و توسعه و تجريد از جنبههاي حسي در امور معنوي و اعتباري نيز به كار ميروند. پس اگر دو موجود داراي ارتباطي عميق و
1. توبه (9)، 123.
تنگاتنگ بودند كه بيگانهاي نتواند بين آن دو فاصله اندازد و يكي از آن دو در ديگري تصرف و تأثير داشت يا آن دو در يكديگر تأثير و تصرف داشتند، براي حكايت از اين ارتباط و نزديكي، از مادّة «ولي» و واژة «ولايت» استفاده ميشود. از اين نظر وقتي مينگريم كه دو انسان چنان به يكديگر علاقهمندند و ارتباط روحي عميقي دارند كه گويي روح و دلشان به يكديگر پيوند خورده و هيچ فاصلهاي بين آن دو وجود ندارد و اين رابطة عميق روحي باعث شده كه در يكديگر اثر بگذارند، گفته ميشود كه بين آن دو، رابطة ولايت حاكم است. همچنين با توجه به اينكه خداوند از هر چيز به مخلوقات و ازجمله به انسانها نزديكتر است و خود ميفرمايد: وَنَحْنُ أقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد؛(1) «ما از رگ گردن به او نزديكتريم». او بر همة مخلوقات خود ولايت تكويني دارد و سرپرستي، اداره و تدبير همة امور و شئون موجودات و ازجمله انسان بهوسيلة خداوند انجام ميشود. اين ولايت تكويني عام است و بر همة مخلوقات و ازجمله انسانها، بنا بر ظرفيتها و اقتضائات وجودي كه خداوند در آنها قرار داده است، اعمال ميشود.
اقسام ولايت الهي
1. ولايت عام تكويني خداوند
خلق موجودات و تصرفاتي كه خداوند دربارة موجودات انجام ميدهد و تدبير همة شئون آنها ناشي از ولايت تكويني خداوند است و با توجه به اين ولايت تكويني عام الهي است كه ما همة امور عالم را به خداوند نسبت ميدهيم و خداوند ميفرمايد: وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّه؛(2)«و هيچكس جز به فرمان خدا نميرد».
1. ق (50)، 16.
2.آل عمران (3)، 145.
در آيهاي ديگر ايمان آوردن به ولايت الله و تدبير و حاكميت مطلق او بر جهان هستي نسبت داده شده است: وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أنْ تُؤْمِنَ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّه...؛(1)«و هيچكس را توان آن نيست كه ايمان بياورد مگر به خواست خدا...».
وقتي خداوند به همة هستي و امور، ولايت و حاكميت داشت، اراده و اختيار انسان نيز در بستر ولايت او اعمال ميگردد و انسان چيزي را ميتواند اراده كند و برگزيند كه در دايرة ارادة خداوند قرار گرفته باشد. خداوند در اين باره ميفرمايد: وَمَا تَشَاءُونَ إِلاّ أنْ يَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا؛(2)«و شما نميخواهيد مگر آنكه خدا بخواهد؛ همانا خداوند دانا و باحكمت است».
جهان آخرت در واقع، صحنة ظهور حاكميت خداوند و ولايت اوست و در روز قيامت كه حجابها از برابر ديدة بندگان كنار خواهد رفت، همگان درمييابند كه همة كارها با اراده و مشيت الهي انجام ميپذيرد و ارادهاي جز ارادة الهي مستقلاً مؤثر و كارساز نيست: هُنَالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَق...؛(3) «آنجا (در روز رستاخيز) ياري و كارسازي تنها از آن خداست...».
در آيهاي ديگر ميفرمايد: يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار؛(4)«روزي كه نمايان شوند، هيچچيز از آنان بر خدا پوشيده نباشد، [ندا آيد كه] امروز پادشاهي از آنِ کيست؟ از آنِ خدا است، آن يگانة بر همه چيره».
2. ولايت خاص تكويني خداوند
البته خداوند داراي ولايت تكويني خاص نيز هست كه درحق اولياي خدا و رهيافتگان
1.يونس (10)، 100.
2.انسان (76)، 30.
3.كهف (18)، 44.
4.غافر (40)، 16.
به تعالي و كمالْ اعمال ميگردد و بر اساس آن خداوند حتي افكار و رفتار اختياري آنها را در جهت تعالي و كمالْ تدبير و هدايت ميكند. خداوند دربارة اين ولايت تكويني خاص خود ميفرمايد: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ...؛(1)«خدا سرپرست و كارساز مؤمنان است و آنان را از تاريكيها به روشنايي ميبرد...».
لازمة ولايت خاص الهي محبت است و از اين نظر اگر كسي مشمول ولايت خاص خداوند قرار گرفت، محبوب خداوند نيز هست و چون محبت طرفيني است، ولايت بهمعناي محبت نيز طرفيني است و وقتي خداوند وليّ كسي گرديد، او نيز وليّ خدا ميگردد و بر اين اساس ما دربارة امير مؤمنان(علیه السلام) كه بندة برگزيدة خداست ميگوييم: أشهدُ أنَّ عَلياً وَليُّ الله.
وقتي كساني به خداوند تقرب جستند و فقط با او سروكار داشتند و همواره به ياد خداوند بودند و پيرو محض دستورات او گرديدند، خداوند نيز امور آنان را تدبير ميكند و در پرتو ولايت الهي، آنان به مصالح و منافع واقعي دنيوي و اخروي دست مييابند. در برخي از آيات اين ولايت كه درحق مؤمنان اعمال ميگردد با واژة «مولي» بيان شده است: ذَلِكَ بِأنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وأنَّ الْكَافِرِينَ لا مَوْلَى لَهُم؛(2)«اين [فرجام هلاكت و نابودي براي كافران] ازآنروست كه خدا يار و ياور مؤمنان است و كافران را يار و ياوري نيست».
وقتي خداوند بر بندگان مؤمن خاص خود ولايت داشت، آنان به خداوند توكل ميكنند و تقدير و اصلاح امور را به او واگذار ميكنند. البته اين ولايت بهتناسب اختلاف مراتب ايمان اشخاصْ متفاوت ميگردد و هركس از ايمان قويتري برخوردار بود، اِعمال ولايت الهي درحق او قوّت و وسعت بيشتري خواهد داشت. اين ولايت الهي دربارة
1.بقره (2)، 257.
2.محمد (47)، 11.
برخي از بندگان مؤمن به مرحلهاي ميرسد كه اراده و خواست خداوند جانشين اراده و خواست آن بندگان ميشود و همة تصميمات و كارهاي آنها از مسير ولايت خاص الهي انفاذ و اجرا ميگردد؛ چنانكه خداوند در حديث قدسي دربارة بندگان مطيع و فرمانبردار خود كه افزون بر انجام تكليف الزامي، ميكوشند كه با انجام مستحبات به خداوند تقرب جويند، ميفرمايد: كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الّذي يُبْصِرُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتي يَبْطِشُ بِها إن سَألَني أعْطَيْتُهُ وأنْ اسْتَعاذَني أعَذْتُه؛(1) «من گوش او ميگردم كه با آن ميشنود و چشم او ميگردم كه با آن ميبيند و دست او ميگردم كه با آن برميگيرد، اگر از من چيزي بخواهد به او ميدهم و اگر به من پناه آورد پناهش ميدهم».
همچنين با توجه به آنكه در پرتو بندگي و كسب رضايت پروردگار، بنده مشمول ولايت خاص الهي ميشود، خداوند امور و شئون وجودي وي را اداره و تدبير ميكند و اراده و اختيار خداوند جايگزين اراده و اختيار او ميگردد و كارهاي انسان بر وفق مراد و مصلحت و در مسير سعادت انجام ميپذيرد. امام حسين(علیه السلام) در دعاي عرفه، از خداوند درخواست ميكنند: اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبيرِكَ لى عَنْ تَدْبيرى وَبِاخْتِيارِكَ عَنِ اخْتِيارى؛(2)«خدايا، با تدبير خود مرا از تدبير در كار خويش بينياز گردان و با اختيار خود [امورم را به انجام رسان] مرا از اختيار خود بينياز گردان».
3. ولايت تشريعي خداوند
يكي از اقسام ولايت، ولايت در امور اجتماعي است كه جعلي و اعتباري ميباشد و ما در حوزة مباحث اسلامي از آن به ولايت تشريعي تعبير ميكنيم. اگر بر اساس سازوكار قانوني اين ولايت به كسي سپرده شود، مثلاً اگر سرپرستي و ولايت بر جامعهاي به كسي
1.ديلمي، ارشاد القلوب، ج1، ص91.
2.مفاتيح الجنان، دعاي عرفه.
سپرده شود، او متصدي امور آن جامعه و حاكم و والي بهحساب ميآيد و ديگران ملزم به اطاعت از او هستند. همچنين اگر كسي متولي موقوفهاي گرديد، امور مربوط به آن موقوفه و رعايت مصالح وقف با نظر و صلاحديد او انجام ميپذيرد و هر تصرفي كه از ناحية ديگران و بدون اجازة او انجام پذيرد نامشروع است. اين ولايت يكطرفه است و تنها مربوط به كسي است كه وليّ و يا والي جامعهاي انتخاب شده است. در اين صورت وقتي كسي وليّ و والي جامعه گرديد، اوست كه به جامعه ولايت دارد و جامعه ولايتي بر او ندارد. ازآنرو كه اين ولايت، اعتباري است و مقامي حقيقي بهحساب نميآيد، متصدي آن بايد نصب شود و در صورت از دست دادن شرايط عزل ميگردد.
از منظر ما مسلمانان ولايت تشريعي كه بهمعناي ارائة دستورالعملها و قانونگذاريهاي الهي است، در درجة اول بهوسيلة خداوند و براي هدايت انسانها صورت ميپذيرد. آنگاه خداوند اين منصب را در اختيار جانشينانش ميگذارد و آنان موظفاند كه دستورات و قوانين الهي را در اختيار مردم بگذارند و همچنين آنان از جانب خداوند وظيفة حاكميت بر مردم را نيز بر عهده دارد و مردم موظف به اطاعت از آنها هستند. افزون بر آنكه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عهدهدار حكومت و ولايت تشريعي بر جوامع اسلامي است، از منظر شيعه، اين ولايت پس از آن حضرت به ائمة اطهار(علیهم السلام) سپرده شده است و ازاينرو ولايت تشريعي ائمة اثناعشر(علیهم السلام) و وجوب اطاعت از آنان از مقومات و ركن اساسي اعتقاد ما به امامت اهلبيت(علیهم السلام) است. دايرة ولايت تشريعي ائمه(علیهم السلام) بيشتر مربوط به احكام و مسائل اجتماعي است؛ مانند انواع معاملات، حقوق، وظايف اجتماعي، جهاد، مسائل سياسي و بينالمللي و مسائل اقتصادي.
پس از امام معصوم(علیه السلام) و در زمان غيبت كه مردم دسترسي به امام معصوم(علیه السلام) ندارند، در موارد فوق مردم بايد به فقيه جامعالشرايط مراجعه كرده و از او اطاعت كنند. اين اطاعت نيز مثل وجوب اطاعت از پيامبر و ائمه(علیهم السلام) مطلق است و همة امور حکومتي را
شامل ميشود، مگر دليل خاصي داشته باشيم كه بعضي موارد را استثنا كرده باشد و ولايت در آن را خاص معصوم(علیه السلام) دانسته باشد. البته با توجه به اينكه وجود چند حاكم مستقل و در عرض هم براي ادارة يك جامعه ممكن نيست، بديهي است كه در صورت تعدد فقها در يك زمان، از ميان آنها يك نفر بايد عهدهدار اين امر شود. چنين فقيهي جانشين امام معصوم(علیه السلام) و اطاعتش مثل اطاعت امام معصوم(علیه السلام) واجب است. برخي از آيات قرآن ناظر به ولايت تشريعي و اجتماعي است، ازجمله آية إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُون؛(1)«همانا دوست و سرپرست شما خداست و پيامبرش و كساني كه ايمان آوردهاند؛ آنان كه نماز را بر پا ميدارند و زكات ميدهند درحاليكه در ركوعاند».
با توجه به اينكه آية فوق در بين آياتي قرار گرفته كه از پيروي اهل كتاب نهي ميكنند و نيز با توجه به آية بعد، منظور از ولايت در آن، ولايت تشريعي است و خداوند در آية شريفه در صدد جعل ولايت تشريعي براي پيامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمة اطهار(علیهم السلام) است.
ارتباط قرب الهي با توكل به خدا و واگذاري امور به او
چنانكه متذكر شديم، بهجز قسم اخير، ساير اقسام ولايت، ازجمله ولايت بهمعناي قرب و پيوستگي تكويني هستند؛ چه اينكه قرب بين دو موجود ذيشعور بهمعناي ارتباط خاص روحي و قلبي بين آن دو است كه امري حقيقي بهحساب ميآيد. ساير معاني ولايت نظير نصرت، محبت و سرپرستي لوازم معناي ولايت كه همان قرب و پيوستگي است، بهحساب ميآيند و اين قرب در صورتي تحقق ميپذيرد كه دو موجود كاملاً با يكديگر ارتباط و اتصال برقرار كنند و بيگانهاي بين آن دو فاصله و
1.مائده (5)، 55.
جدايي نيندازد. حال به يك معنا خداوند قريب و نزديك به همة موجودات، ازجمله انسانهاست و اين قرب عام تكويني خداوند، امتيازي بهحساب نميآيد؛ چه اينكه كفار نيز از اين قرب برخوردارند.
قربي كه امام سجاد(علیه السلام) از خداوند درخواست دارند، قرب اكتسابي است كه در پرتو پيروي از دستورات خداوند، بندگي و خودسازي تحصيل ميگردد و از اين نظر خاص بندگان برگزيده و مؤمن خداست و تنها آنان از اين امتياز عالي برخوردارند. در ساية اين ولايت و قرب خاص است كه آن بندگان مؤمن كارها و امورشان را به خداوند واگذار ميكنند. طبيعي است وقتي انسان با طيب خاطر امورش را به خداوند واميگذارد كه سنتهاي الهي را بشناسد و كارها و تدبيرهاي الهي را مطابق مصلحت واقعي و برخاسته از حكمت بداند. وقتي انسان در مورد دعاوي و اختلافات، كسي را بهعنوان وكيل خود انتخاب ميكند كه او را آشناي به قوانين حقوقي و جزايي و سازوكارهاي دفاع از موكل و احقاق حقوق او بداند و مطمئن باشد كه آن وكيل قصد ياري او را دارد. كسي كه بر خدا توكل ميكند و كارهايش را به او واميگذارد و به قضاي الهي راضي ميگردد، بايد بداند كه چهبسا برخي از تقديرات الهي برحسب ظاهر به ضرر او هستند و خداوند بندگان خود را با بلا و گرفتاريها نيز مواجه ميگرداند و از اين طريق آنها را مورد آزمايش قرار ميدهد. خداوند در اين باره ميفرمايد:
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأمْوَالِ وَالأنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ *الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون * أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون؛(1)«و هرآينه شما را به چيزي از بيم و گرسنگي و كاهش مالها و جانها
1.بقره (2)، 155ـ157.
و ميوهها ميآزماييم و شكيبايان را مژده ده؛ آنان كه چون مصيبتي (پيشامد ناخوشايندي) به ايشان رسد، گويند: ما از آن خداييم و بهسوي او بازميگرديم. آناناند كه درودها و بخشايشي از پروردگارشان بر آنهاست و ايشاناند راهيافتگان».
برخي به دنبال زندگي راحت و بدون دردسر هستند و از سختيها و گرفتاريها گريزاناند، درصورتيكه سختيها و گرفتاريها لازمة زندگياند. بر اساس سنت الهي، انسانها چنانكه با خوشيها و راحتيها مواجه ميگردند، بايد با تنگناها و مشكلات نيز مواجه شوند و بهواقع خوشيها و سختيها ابزار آزمون انسانها هستند و هيچكس را گريزي از آزمون الهي نيست و در بوتة آزمايش اوست كه صالح از ناصالح و بندگان صادق از مدعيان دروغين بازشناخته ميشوند:
أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ *وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِين؛(1)«آيا مردم پنداشتهاند همينكه [به زبان] گويند ايمان آورديم آنان را واميگذارند (رها ميكنند) و آزموده نميشوند؟ و ما كساني را كه پيش از آنان بودند آزموديم، تا خداوند همانا كساني را كه راست گفتند معلوم كند و دروغگويان را نيز معلوم كند».
كسي كه به خداوند توكل ميكند، بايد بداند كه خداوند كار بيهوده انجام نميدهد و همة سنتها و تدبيرهاي خداوند منطبق بر حكمت الهي است و آنگاه با چنين باوري و توفيقي كه درزمينة بندگي خالصانة خداوند كسب كرده است، از خداوند درخواست ميكند به تدبير امور او بپردازد و او را مشمول ولايت خاص خود گرداند؛ چنانكه
1.عنكبوت (29)، 2ـ3.
وقتي كسي به ولايت اعتباري ديگري بر خود تمكين ميكند، به آنچه او انجام ميدهد و قضاوتي كه در حقش روا ميدارد، رضايت ميدهد. اگر حاكم عادل، سهمي مساوي با ديگران و ازجمله سهمي مساوي با سهم فقرا از بيتالمال براي او تعيين كرد، مخالفت نميكند و بر او خُرده نميگيرد كه چرا در تقسيم بيتالمال موقعيت و شئونات افراد را در نظر نگرفته است. يا اگر قاضي بر اساس قوانين و دستورات قضايي اسلام حكم كرد كه بر مجرم حد جاري كنند، به اين بهانه كه اجراي حدود با ملاحظات اجتماعي سازگار نيست و اگر كسي گناهي مرتكب شد و مثلاً زنا كرد، نبايد او را تازيانه بزنند و آبرويش را نزد ديگران بريزند، با حكم قاضي و حكم خدا مخالفت نميورزد؛ بلكه او اجراي حدود الهي را ضروري و منطبق با مصالح واقعي دانسته و بر اين باور است كه در ساية حدود الهي است كه جامعه سالم ميماند و از آفت و فساد محفوظ ميشود، و بر اين اساس خداوند ميفرمايد:
الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِين؛(1)«به هر زن و مرد زناكار صد تازيانه بزنيد و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، در [كار] دين خدا نسبت به آن دو دلسوزي نكنيد، و بايد گروهي از مؤمنان كيفر آن دو را حاضر و شاهد باشند».
شرايط نيل به ولايت معصومان(علیهم السلام)
در پايان بحث دو روايت دربارة شرايط نيل به ولايت ائمة اطهار(علیهم السلام) ذكر ميكنيم. در روايت اول، امام صادق(علیه السلام) به يكي از اصحاب خاص خود به نام عبداللهبنجندب
1.نور (24)، 2.
ميفرمايند: يَاابْنَ جُنْدَب بَلّغْ مَعَاشِرَ شيعَتِنا وَقُل لَهُم: لا تَذْهَبَنَّ بكُمُ المَذاهِبُ، فَوَاللهِ لا تُنَال وَلايَتُنَا إلاَّ بالْوَرَعِ وَالإجْتِهَادِ في الدُّنْيَا وَمواسَاةِ الإخْوانِ في اللهِ...؛(1) «پسر جندب، به شيعيان ما ابلاغ كن و به آنها بگو: اين طرف و آن طرف نرويد. به خدا سوگند به ولايت ما نميرسيد مگر با ورع و كوشش در دنيا و مواسات با برادران در راه خدا...».
كسي به ولايت اهلبيت عصمت(علیهم السلام) نائل ميگردد كه تقوا داشته باشد و از گناهان بپرهيزد و در راه انجام وظايفش تلاش چشمگير و فراوان از خود نشان دهد. همچنين نسبت به برادران ديني خود احساس همدردي و همياري داشته باشد؛ فقط به فكر خود نباشد، بلكه در صدد خيرخواهي و كمك به آنان برآيد و آنچه براي خود ميخواهد و ميپسندد، براي آنان نيز بخواهد.
در روايت ديگر امام باقر(علیه السلام) در يكي از سفارشهاي خود به جابربنيزيد جعفي ميفرمايند:
يَا جَابِرُ... وَاعْلَمْ بِأنَّكَ لاتَكُونُ لَنَا وَلِيّاً حَتَّي لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْكَ أهْلُ مِصْرِكَ وَقالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ يَحْزُنْكَ ذَلكَ، وَلَوْ قالوُا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالحٌ لَمْ يَسُرَّك ذَلِكَ، وَلَكنْ اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَي كِتَابِ الله فَإنْ كُنْتَ سَالِكاً سَبِيلَهُ زاهِداً فِي تَزْهِيدِهِ راغِباً في تَرْغيبه خَائِفاً مِنْ تَخْوِيفه فَاثْبُتْ وَأبْشِرْ فَإنَّهُ لايَضُرّكَ ما قِيلَ فِيكَ، وإِنْ كُنْتَ مُبَايِناً لِلْقُرآنِ فَمَا ذا الَّذيِ يَغُرّكَ مِنْ نَفْسِك؛(2) «اي جابر... و بدان كه تو دوست ما شمرده نخواهي شد تا [چنان شوي كه] اگر تمام مردم شهرت جمع شدند و گفتند: "تو مرد بدي هستي" اين سخن محزونت نسازد و اگر گفتند: "تو مرد خوبي هستي" تو را خوشحال نكند، ولي نفس خود را بر كتاب خدا عرضه دار. پس اگر پويندة راه قرآن بودي و در آنچه قرآن بيرغبتي بدان را خواسته است، زاهد بودي و به
1.محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج78، باب 24، ص281، ح1.
2. همان، باب 22، ص162ـ163، ح1.
آنچه قرآن بدان ترغيب كرده است، ميل و رغبت داشتي و از تهديدش ترسان شدي، در اين صورت پابرجا باش و تو را مژده باد كه بيشك آن سخنان كه دربارهات گفتند، هيچ زياني به تو نخواهد رساند و اگر از قرآن جدا شدهاي، پس ديگر به خود باليدنت براي چيست؟»
منظور از ولايتي كه امام سجاد(علیه السلام) در مناجاتش از خداوند درخواست ميكنند، اين است كه انسان كاملاً تسليم وي شود و امورش را به او واگذارد و از صميم دل به تدبيرهايش راضي گردد. فقط به خداوند اميد داشته باشد و از وي بترسد و از غير او ترس و بيمي به خود راه ندهد. تعريف و تمجيد ديگران او را خوشحال و مغرور نسازد و بدگويي ديگران او را ناراحت نكند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org