قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

گفتار شصتم

اعتصام به خدا (2)

 

 

ضرورت استمرار توجه و اعتصام انسان به خدا

چنان‌که در گفتار پيشين گفتيم، وقتي انسان با خطري روبه‌رو مي‌شود و براي رهايي از خطر به‌وسيله‌اي چنگ مي‌زند تا از خطر رهايي يابد، گفته مي‌شود که بدان وسيله اعتصام جسته است. بر اين اساس وقتي انسان با بلا و خطر روبه‌رو شود و به‌ناچار سراغ خداوند رود و از او ياري جويد، گفته مي‌شود که به خداوند اعتصام جسته است. دراين‌باره از واژگان «استمساک» و يا «تمسک» نيز استفاده مي‌شود. البته توجه به خداوند و مدد خواستن از او در هنگامة خطر، که انسان از غيرخدا نااميد شده، ناشي از ضعف ايمان انسان است؛ وگرنه موحد و مؤمن واقعي همواره خود را نيازمند خداوند مي‌داند. او بر اين عقيده است که هيچ‌کس جز خداوند مشکلات او را برطرف نمي‌سازد و هرچه به او مي‌رسد از خداست؛ درنتيجه هرگز از خداوند غفلت نمي‌ورزد و نظرش از خداوند بازنگشته، به غير او معطوف نمي‌شود. خداوند نيز مي‌فرمايد:

وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كَاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُور

الرَّحِيمُ؛(1)و اگر خدا گزندي به تو رساند، آن را جز او هيچ بازبرنده‌اي نيست؛ و اگر براي تو نيکي بخواهد، پس فضل او را هيچ بازگرداننده‌اي نيست. آن را به هرکس از بندگان خود بخواهد مي‌رساند و اوست آمرزگار و مهربان.

گرچه ما بايد از اسباب استفاده کنيم و آنها را داراي تأثير بدانيم، ولي بايد توجه اصلي‌مان معطوف به مسبب‌الاسباب باشد و همواره به ياد او باشيم. البته از راه‌هايي ديگر نيز ياد خداوند و اميد به او بيشتر زنده مي‌شود: 1. توجه يافتن به خداوند در گيرودار بلا‌ها و گرفتاري‌هايي که انسان راهي براي نجات خود نمي‌يابد؛ 2. مطالعة سرگذشت کساني که هنگام خطر و در رويارويي با رخدادهاي سهمگين با اعتصام به خداوند از خطر رهيدند؛ هنگامه‌اي که همة اميد‌هاي خود را از دست دادند.

نگراني دوستان خدا از عذاب و گرفتاري‌هاي اخروي

آنچه امام سجاد(علیه السلام) را واداشته تا به خداوند اعتصام يابند و از او درخواست ياري کنند، خطرات مادي و ترس از مرگ يا بيماري و گرسنگي و يا هيمنة آتش دنيا نيست؛ زيرا آن حضرت بيمي از اين امور به خود راه نمي‌داده‌اند؛ بلکه اعتصام آن حضرت به خداوند دربرابر خطرات و عذاب‌هاي آخرت است که بسيار شديدتر و سهمگين‌تر از خطرات دنيوي‌اند. اگر بلا‌هاي دنيوي بر انسان وارد شود، مثلاً اگر انسان در آتش دنيا بسوزد، درنهايت انسان از دنيا مي‌رود و چند صباحي از عمرش کاسته مي‌شود. اگر وي در آتش نسوزد، هفتاد يا هشتاد سال عمر مي‌كند و اکنون چند سال زودتر عمرش به انجام رسيده است. همچنين اگر نميرد و آثار سوختگي در او باقي بماند، مدتي كوتاه با درد و شکنجه


1. يونس (10)،107.

سپري مي‌کند يا بهبود مي‌يابد و از درد و رنج راحت مي‌شود، يا با همان وضع عمرش به سر مي‌رسد و از درد و رنج مي‌رهد. درمقابل، آتش و عذاب آخرت، هم شديدتر و سوزنده‌تر از آتش دنياست و هم دايمي ‌و ابدي است و وقتي پوست و بدن انسان بدان بسوزد، دوباره پوست و گوشتي نو مي‌رويد و درمعرض عذاب آتش جهنم قرار مي‌گيرد. اين جريان پيوسته و تا بي‌نهايت ادامه مي‌يابد؛ چنان که خداوند مي‌فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا؛(1) کساني که به آيات ما کافر شدند، به‌زودي آنها را به آتش درآوريم که هرگاه پوست تنشان پخته شود و بسوزد، آنان را پوست‌هاي ديگري جاي‌گزين سازيم تا عذاب را بچشند، که خدا تواناي بي‌همتا و داناي استوارکار است.

خداوند در اين آية شريفه مي‌فرمايد پس از آنکه پوست بدن جهنميان به‌‌وسيلة عذاب الهي مي‌سوزد و از بين مي‌رود، ما پوستي تازه بر بدن آنها مي‌رويانيم که همچنان عذاب دردناک الهي را بچشند و اين فرايند تا ابد تداوم مي‌يابد. اگر انسان دربارة اين آيه و ديگر آيات عذاب الهي بينديشد، متوجه مي‌شود که عذاب‌ها و مصايب دنيا دربرابر عذاب‌هاي آخرت بسيار اندك است و چيزي به شمار نمي‌آيد.

چنان‌که گذشت، امام(علیه السلام) پس از ذکر اسماي الهي متناسب با مقام التجا و اعتصام به خداوند، با تعابير گوناگوني مي‌فرمايند که خدايا، آنچه مرا واداشت که به‌سوي تو بيايم و به دامان تو چنگ زنم و به رحمت واسعه‌ات اعتصام جويم، گناهان من است، نه خطرات و بلاهاي مادي و دنيوي:

وَقَد أَلْجَأَتْنِي الذُّنُوبُ إِلَي التَّشَبُّثِ بِأَذْيَالِ عَفْوِکَ، وأَحْوَجَتْنِي الْخَطَايا إِلي


1. نساء (4)، 56.

اسْتِفْتَاحِ أَبْوَابِ صَفْحِکَ، وَدَعَتْنِي الأِسَائَةُ إِلَي الإنَاخَةِ بِفِنَاءِ عِزِّکَ، وَحَمَلَتْنِي المَخَافَةُ مِنْ نِقْمَتِکَ عَلَي التَّمَسُّکِ بِعُرْوَةِ عَطْفِک؛ همانا گناهان بي‌شمار، مرا ناگزير ساخته که به دامان عفوت چنگ آويزم؛ و خطا‌هاي بي‌شمار، مرا محتاج ساخته که از درهاي لطف و بخششت گشايش طلبم؛ و کردار زشت، مرا واداشته که در بارگاه بزرگواري و عزتت فرود آيم؛ و ترس از انتقام تو، مرا واداشت که به حلقة عطوفت و مهرت چنگ زنم.

چرايي انتساب پديده‌ها به خداوند و ساير عوامل

دربارة اين سخن امام(علیه السلام) که گناهان، ايشان را ناگزير ساخته و واداشته که به خداوند پناه آورند، اين پرسش مطرح مي‌شود که چگونه گناهاني که موجب عذاب ابدي است، انسان را وامي‌دارد تا به خداوند پناه برد؟ پيش از پاسخ به اين پرسش مطلبي را بيان مي‌کنيم که در جاي‌جاي معارف الهي کاربردي فراوان دارد، و آن اينکه در قرآن و روايات، گاه امري به خداوند نسبت داده شده است و گاه به فرشتگان و گاه به خود انسان‌ها. حال براي کساني که آشنايي چنداني به فرهنگ قرآن و روايات ندارند، اين پرسش مطرح مي‌شود که چرا خداوند در جايي پديده‌اي را به خود نسبت مي‌دهد و خود را علت آن معرفي مي‌کند؛ در جاي ديگر، آن را به فرشتگان نسبت مي‌دهد و آنان را علت آن پديده معرفي مي‌کند و در جاي ديگر همان پديده را به انسان‌ها استناد مي‌دهد و آنان را علت برمي‌شمارد؟ براي نمونه، خداوند در برخي از آيات قرآن اجل انسان‌ها و گرفتن جان آنها را به خود نسبت مي‌دهد و مي‌فرمايد:

اللَّهُ يَتَوَفَّى الأنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الأخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَات

لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون؛(1) خداست که جان‌ها را هنگام مرگشان مي‌گيرد و كسي را که نمرده باشد در خوابش [مي‌گيرد]. سپس آن [جان] را که حکم مرگ بر آن رفته است نگاه مي‌دارد و آن ديگر را تا سرآمدي معلوم بازمي‌فرستد.

در برخي از آيات، خداوند گرفتن جان انسان‌ها را به ملک‌الموت و فرشتگان خود نسبت مي‌دهد و مي‌فرمايد: قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُون؛(2)«بگو فرشتة مرگ (عزرائيل) که بر شما گماشته شده، جان شما را برگيرد [پس گم و نابود نمي‌شويد]؛ سپس به سوي پروردگارتان بازگردانده مي‌شويد». خداوند همچنين مي‌فرمايد: وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لا يُفَرِّطُون؛(3)«و اوست چيره بر فراز بندگان خويش و نگاهباناني بر شما مي‌فرستد، تا هنگامي‌‌که مرگِ يکي از شما فرا رسد، فرستادگان ما [جانِ] او را برگيرند؛ و آنان [در کار خود] کوتاهي نمي‌کنند».

در جاي ديگر، خداوند مرگ و اجل را به خود انسان‌ها نسبت مي‌دهد و دربارة کفار در هنگام جان دادن مي‌فرمايد:

وَالْمَلائِكَةُ بَاسِطُو أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنْتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُون؛(4) فرشتگان درحالي‌که دست‌هاي خويش را گسترده‌اند [به آنها مي‌گويند:] جان‌هاي خود را برآريد؛ امروز [هنگام مرگتان يا وقتي‌که به برزخ و قيامت درمي‌آييد] به


1. زمر (39)،42.

2. سجده (32)، 11.

3. انعام (6)، 61.

4. انعام (6)، 93.

سزاي آن سخنان ناروا که دربارة خدا مي‌گفتيد و دربرابر آيات او گردنکشي مي‌کرديد، شما را به عذاب خوارکننده کيفر دهند.

همچنين در قرآن، خداوند نازل‌کنندة باران معرفي شده است: وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيد؛(1)«و اوست آن [خدايي] که باران سودمند را پس از آنکه [از آمدنش] نااميد شدند فرومي‌فرستد و رحمت خويش را مي‌گستراند [باران را مي‌پراکند و انواع گياهان و درختان و ميوه‌ها را پديد مي‌آورد]؛ و اوست دوست و کارساز [مؤمنان] و ستوده».

دليل اينکه يک پديده هم به خداوند و هم به ساير عوامل نسبت داده مي‌شود اين است که چندين عامل در پيدايش هر پديده‌اي دخيل‌اند؛ عواملي ازقبيل مقتضي، شرط، فقدان مانع و علت اعدادي که همگي عوامل طولي به شمار مي‌آيند و در طول علت ايجادي، يعني خداوند، تأثير مي‌بخشند. وقتي همة عوامل، ازجمله اراده و مشيت الهي تحقق يابند، علت تامة معلول و پديده محقق مي‌شود، که با وجود آن، معلول تحقق مي‌يابد. بديهي است که تأثير همة عوامل، ناشي از اراده و مشيت الهي است و ازاين‌جهت، خداوند مسبب‌الاسباب و علت‌العلل است که بدون اراده و مشيت او کاري انجام نمي‌پذيرد. با توجه به اينکه مجموعه‌اي از علل و عوامل در پيدايش معلول دخيل‌اند، مي‌توان معلول را به هريک از آن عوامل استناد داد. ازاين‌رو به‌اقتضاي مقام و موقعيت بيان، گاه معلول به مقتضي نسبت داده مي‌شود، گاه به شرط و گاه به علت اعدادي. البته هريک از اين عوامل، علت ناقصه و به‌تعبير‌ديگر جزء العله هستند و در طول اراده و مشيت الهي قرار دارند.

معناي ترس از خدا و ديگر عوامل

در بسياري از آيات و روايات، ضرورت ترس از خدا مطرح شده است. نيز در آيات و


1. شورا (42)، 28.

روايات مربوط به مسئلة تقواي الهي، به ترس از خدا نيز سفارش شده است؛ زيرا تقوا گرچه از مادة «وقايه» به‌معناي صيانت و حفظ کردن گرفته شده، متضمن ترس از خدا نيز هست و ترس از خدا و به‌تعبير‌ديگر، ترس از گناه و عذاب الهي در آن اشراب شده است. براي نمونه، خداوند مي‌فرمايد: جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أبَدًا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّه؛(1)«پاداش ايشان (ايمان‌آورندگان و...) نزد پروردگارشان بهشت‌هاي پاينده است که از زير آنها جوي‌ها روان است؛ در آنجا هميشه جاودانه باشند. خدا از آنان خشنود است و آنان از خدا خشنودند. اين [پاداش] براي کسي است که از پروردگار خود بترسد». در آيه‌اي ديگر خداوند مي‌فرمايد: وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَان؛(2)«و براي کسي که از ايستادن در پيشگاه پروردگار خويش [جايگاه حساب] بترسد، دو بهشت است».

در برخي از آيات ديگر قرآن، ترس از عذاب الهي مطرح شده است؛ براي نمونه مي‌توان به اين آيه اشاره كرد: قُلْ إِنِّي أخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيم؛(3)«بگو: من مي‌ترسم که اگر پروردگار خويش را نافرماني کنم، گرفتار عذاب روزي بزرگ شوم». در برخي از آيات نيز به ترس از روزي سفارش شده است که گناهکاران در آن عذاب مي‌شوند: وَاتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لا يُظْلَمُون؛(4) و بترسيد از روزي که شما را به‌سوي خدا بازگردانند؛ آن‌گاه به هرکسي [پاداش] آنچه کرده است، به‌تمامي دهند و بر آنان ستم نرود».

حال با توجه به اينکه در جايي از ما خواسته شده که از خدا بترسيم و در جاي


1. بينه (98)، 8.

2. رحمان (55)، 46.

3. انعام (6)، 15.

4. بقره (2)، 281.

ديگر، ترس از گناهان و اعمال زشت مطرح شده و در جاي ديگر ترس از نتيجه و ثمرة گناهان که همان عذاب الهي است، ما از چه بايد بترسيم؟ پاسخ اين است که آنچه ما بايد از آن بترسيم، عذاب الهي است و علت آن عذاب نيز گناهاني است که مرتکب مي‌شويم. درنتيجه ما بايد از گناهان که موجب عذاب مي‌شوند نيز بترسيم. همچنين ما بايد از روز قيامت که ظرف تحمل عذاب الهي است و جهنم که جايگاه عذاب است نيز بترسيم. همچنين ازآن‌جهت که نظام دنيا و آخرت و نظام پاداش و کيفر را خداوند ايجاد کرده، و خداوند است که دربرابر گناهان، به ما عذاب مي‌چشاند، بايد از او نيز بترسيم. ترس از خداوند بدين معنا نيست که خداوند موجودي ترسناک است؛ بلکه درواقع اين ترس ناشي از عذابي است که براثر گناهان و اعمال زشت نصيب ما مي‌شود. همچنين ازآنجا‌كه اختيار همة هستي در دست خداوند است و نظام دنيا و آخرت را او بنا نهاده و عذاب نيز در چهارچوب نظام علّي و معلولي‌اي که خداوند تأسيس کرده متوجه ما مي‌شود، ما بايد از خداوند نيز بترسيم؛ خدايي که همه‌کارة عالم است و همة امور، ازجمله عذاب و کيفر، با اراده و مشيت او رخ مي‌دهند. پس بايد توجه اصلي ما به خداوند باشد و ترس ما از خداوند، به‌معناي ترس از عذاب، و گناهاني است که عذاب الهي را در پي دارند.

با توجه به توضيحات مزبور، امام(علیه السلام) مي‌فرمايند: «خدايا! گناهان بي‌شمار، مرا ناگزير ساخته که به دامان عفوت چنگ آويزم». حال با توجه به آنکه گناه، انسان را از خداوند دور مي‌کند، منظور حضرت اين است که وقتي انسان به گناهانش مي‌نگرد که موجب هلاک و عذاب ابدي مي‌شوند، ترس از عذاب الهي در او پديد مي‌آيد. درنتيجه انسان براي رهايي از آن عذاب، به خداوند پناه مي‌برد و از او درخواست عفو و بخشش مي‌کند. پس آنچه انسان را متوجه خداوند و درياي بي‌کران رحمت و عفو او مي‌کند، ترس از عذابي است که از گناهان انسان ناشي شده است. با توجه به آنکه گناه در سلسلة اسباب و مُسببات قرار دارد و

نيز با توجه به آنکه برحسب اقتضاي مقام خطاب و بيان، گاهي ما فعل را به حلقة اخير اسباب و عوامل، و گاه به حلقة متوسط يا حلقة بعيد نسبت مي‌دهيم، امام(علیه السلام) مي‌فرمايند که گناهان، مرا متوجه عفو و بخشش خدا کرد. ايشان مي‌توانستند بگويند که خود خداوند، علت روي آوردن ايشان به درگاهش شده است؛ اما چون به سنت عفو و بخشش خداوند و توبه‌پذيري او اعتقاد دارند، رو به‌سوي خدا مي‌آورند و مي‌فرمايند ترس از عذابي که بر گناهان من مترتب است، مرا واداشته تا به درياي رحمت و عفو تو پناه آورم.

اگر انسان آن سنت الهي را باور نمي‌داشت و معتقد نمي‌بود که خداوند توبة بنده خويش را مي‌پذيرد و از گناه او درمي‌گذرد، هرچند از عذاب الهي مي‌ترسيد، درِ خانة خداوند نمي‌رفت و از او درخواست عفو و بخشش نمي‌کرد. اين باور و اعتقاد، با توفيق الهي حاصل مي‌شود و اساساً خداوند خود زمينة توجه يافتن انسان به‌سوي خود را فراهم مي‌آورد. هم او به انسان ايمان و معرفت مي‌دهد و نيز او خود، انسان را به آستان خانة خود مي‌کشاند. او وعده داده که اگر بندة گنهکار نزدش برود، او را ببخشد؛ حتي اگر گناهان او به عظمت کوه‌ها و فراخناي درياها باشد.

روشن شد که ما مي‌توانيم بگوييم خدا خود، ما را به‌‌سوي عفو خود مي‌کشاند، و اميد به بخشش او ما را به‌سوي درياي عفوش جذب مي‌كند. نيز مي‌توانيم بگوييم گناه و ترس از عقوبت آن، ما را وامي‌دارد تا به دامن عفو الهي چنگ زنيم. البته امام(علیه السلام) در مقامي هستند که بايد توجه كنند گناهان موجب عذاب الهي مي‌شوند؛ وگرنه خداوند نمي‌خواهد بندة خود را گرفتار جهنم و عذاب کند و انسان نيز ازروي اختيار مرتکب گناه مي‌شود. همچنين امام(علیه السلام) به‌جهت رعايت بلاغت در سخن، بايد بفرمايند: خدايا! گناهانْ مرا به‌سوي عفو تو کشاند و ترس من از گناهاني است که به اختيار خود مرتکب شدم؛ چون از اين گناهان و عذابي که پيامد آنهاست مي‌ترسم، به تو پناه آورده‌ام و از کردار خود پشيمانم و عهد مي‌کنم که ديگر مرتکب گناه نشوم.

در اينجا امام(علیه السلام) چند تعبير به کار مي‌برند که گرچه ازحيث عبارت و کلمات متفاوت‌اند، مضمون همة آنها يکي است. يکي از آن تعابير، ازاين‌قرار است: وَدَعَتْنيِ الأِسَائَةُ إِلَي الإِنَاخَةِ بِفِنَاء عِزِّک؛ «و کردار زشت، مرا واداشته که در درگاه بزرگواري و عزتت فرود آيم». «اناخه» به‌معناي خوابانيدن و فرود آمدن است. اين واژه دراصل دربارة خوابانيدن شتر برروي دو زانو به كار مي‌رفته و سپس به مطلق فرود آمدن و بار يافتن در پيشگاه ديگري تعميم يافته است. فِناء به‌معناي ساحت، پيشگاه و ميدان مقابل کاخ و قصر اميران و حاکمان است. معمولاً کاخ و قصر داراي ميدان و پيشگاهي بوده که ارباب‌رجوع و کساني که خواهان ملاقات با امير و حاكم بودند در آن جمع مي‌شدند. به‌همين‌دليل، از‌باب تشبيه معقول به محسوس، عزت الهي همچون کاخي داراي ميدان و پيشگاه تصور شده است که بندگان نيازمندِ لطف و عفو الهي در آن فرود مي‌آيند تا به پيشگاه خداوند بار يابند و از لطف و عفوش بهره‌مند شوند.

درگاه خدا؛ پناهگاه پناه‌جويان و درماندگان

امام سجاد(علیه السلام) پس از آنکه در مناجات خويش فرمودند گناهان مرا وادار ساخت تا به دامن عفو تو چنگ آويزم، به‌منزلة کبراي کلي مي‌فرمايند سزاوار و شايسته نيست که پناهنده به خويش را رها کني: وَمَا حَقُّ مَنِ اعْتَصَمَ بِحَبْلِکَ أَنْ يُخْذَلَ وَلايَلِيقُ بِمَنْ اسْتَجَارَ بِعِزِّکَ أَنْ يُسْلَمَ أوْ يُهْمَل؛«هرگز کسي که به رشتة عفو و کرمت چنگ آويخته، مستحق حرمان نيست، و سزاوار نيست کسي که به مقام عزتت پناه آورده، تسليم بلا گردد و بدو اعتنايي نشود». ممكن نيست خداوند، پناهنده به خويش را رها کند و به او اعتنايي نداشته باشد و او را از خود براند؛ زيرا ازسويي بندة خاطي و گنهکار، اما پشيمان، با همة وجود به خداوند روي آورده و از او درخواست عفو و بخشش دارد؛ ازسوي ديگر، خداوند منبع رحمت بي‌کران است و وقتي انسان به رحمت و صفات جمال الهي

مي‌نگرد و اوضاع روحي و رواني بندة پشيمان خدا را مشاهده مي‌کند، اطمينان مي‌يابد که ممکن نيست خداي داراي لطف و کرم بي‌نهايت، آن بندة پشيمان را از خود نااميد کند و از او درنگذرد.

امام(علیه السلام) سپس در مقام نتيجه‌گيري از صغرا و کبرايي که در مناجات خود ترسيم کردند و نيز ازباب ذکر مصداق مي‌فرمايند که من به تو پناهنده شده‌ام، و مرا از درگاه خويش محروم نساز: إِلَهي، فَلا تُخْلِنَا مِنْ حِمَايَتِکَ وَلا تُعْرِنَا مِنْ رِعَايَتِکَ وَذُرْنَا عَنْ مَوَارِدِ الْهَلَکَةِ فَإِنَّا بِعَيْنِکَ وَفي کَنَفِک؛«پس اي خدا! ما را از حفظ و حمايت خود محروم نكن و از رعايت و لطفت دور مساز و از هلاکت محفوظ دار که پيش چشم عنايت تو، و در کنف حمايت توييم».

در پايان مناجات، حضرت با نهايت خضوع و تواضع، به فرشتگان و بندگان شايستة خداوند توسل مي‌جويند، و با لحني که گويي خود را شايستة بار يافتن به پيشگاه خداوند و برخوردار شدن از عفو او نمي‌دانند، از خداوند مي‌خواهند که به حق آنها و مقام و منزلتي که در پيشگاه خداوند دارند، بر ايشان منت نهد. ايشان سپس خواسته‌هاي ديگر خود را مطرح مي‌سازند:

وَ أَسْألُکَ بِأَهْلِ خَاصَّتِکَ مِنْ مَلائِکَتِکَ وَالصَّالِحِينَ مِنْ بَرِيَّتِکَ أَنْ تَجْعَلَ عَلَيْنَا وَاقِيةً تُنْجِينَا مِنَ الْهَلَکَاتِ وَتُجَنِّبُنَا مِنَ الاَفَاتِ وَتُکِنُّنَا مِن دَوَاهِي الْمُصيِبَاتِ، وأَنْ تُنْزِلَ عَلَيْنَا مِنْ سَکِينَتِکَ وأَنْ تُغَشِّيَ وُجُوهَنَا بِأَنْوَارِ مَحَبَّتِکَ وأَنْ تُؤْوِيَنَا إِلَي شَدِيدِ رُكْنِكَ وأَنْ تَحْوِيَنَا فيِ أَکْنَافِ عِصْمَتِکَ بِرَأْفَتِکَ وَرَحْمَتِکَ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمين؛ از تو درخواست مي‌کنم به‌حق خاصان درگاهت از ملايکة مقرب و نيکان از بندگانت که براي ما سپر و نگهباني قرار دهي که ما را از مهالک نجات بخشد و از بلا و آفت دور دارد و از مصيبت‌هاي بزرگ مانع گردد؛ و از تو درخواست مي‌کنم که وقار و سکينه‌ات را در دل ما قرار

دهي و روي دل ما را به انوار عشق و محبت خود بپوشاني و ما را در رکن محکم خود جاي بخشي و ازهر‌سو ما را حفظ کني و از لغزش مصون داري. به‌حق رأفت و رحمتت، اي مهربان‌ترين مهربانان.

نظر به آنکه ترس از گناهان، دلهره و اضطراب انسان گنهکار را فراهم مي‌آورد و در پي اين حالت، از توان انسان براي انجام وظايفش کاسته مي‌شود، امام(علیه السلام) از خداوند درخواست سکينت و آرامش مي‌کنند؛ زيرا انسان با اطمينان خاطر و آرامش روحي مي‌تواند وظايف خود را انجام دهد و به تدارک و جبران کوتاهي‌ها و رفتار زشت خود اقدام ورزد. امام(علیه السلام) همچنين پس از شفاعت خواستن از ملايکة مقرب خدا و بندگان خاص خداوند، و پس از اطمينان از اينکه مشمول عفو خداوند شده‌اند، از خداوند مي‌خواهند که ايشان را غرق انوار محبت خود سازد. آن حضرت در پايان از خداوند درخواست مي‌کنند که ايشان را در کنف عصمت خود قرار دهد. «کنف» به‌معناي پناه، آغوش و دامن است و منظور ايشان از اينکه در کنف عصمت خدا قرار گيرند اين است که خداوند دربرابر خطا‌ها و معصيت‌ها ايشان را پناه دهد و از افتادن به ورطة هلاکت و عصيان بازدارد و از انحراف و خطا معصوم و مصون دارد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org