قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

گفتار چهل‌و‌يکم

جلوه‌هايي ديگر از محبت به خداوند (1)

 

 

توجه كامل به خداوند؛ پيامد محبت خالص به معبود

خواندن ادعيه و مناجات‌هاي اهل‌بيت عصمت و طهارت(علیهم السلام) باعث مي‌شود كه انسان با صفات عالي انساني و مقامات والايي كه مي‌تواند بدانها دست يابد و نيز شيوة صحيح ارتباط با خداوند آشنا گردد. اين آموزه‌هاي ارزشمند ديني، انسان را با حقايقي آشنا مي‌سازد كه اشتغالات مادي و شرايط زندگي دنيوي كمتر فرصت انديشيدن دربارة آنها را در اختيارش مي‌نهد. با مطالعة آن مناجات‌ها و ادعيه، انسان به مسير حركت تكاملي و سازوكار و ابزاري كه پيمودن آن مسير را برايش تسهيل مي‌كند آگاه مي‌شود و به سود و زيان خويش واقف مي‌گردد و درمي‌يابد كه زندگي در آب و نان و عيش و نوش خلاصه نمي‌شود و فراتر از آنها حقايقي وجود دارند كه به حيات انسان هويت و تعالي مي‌بخشند و ترسيم‌كنندة حيات انساني و معنوي او هستند. ازجمله در مناجات محبّين كه بر محور محبت و قرب الهي سامان يافته، ما به عالي‌ترين خصلت‌هاي الهي و انساني كه همان محبت به خداوند است، رهنمون مي‌شويم. چنان‌كه گذشت، در طليعة آن مناجات، حضرت از خداوند درخواست مي‌كنند كه محبت ايشان را به خود خالص گرداند. پرواضح است كه قلب آن حضرت آكنده از محبت خداست، اما از خدا

درخواست مي‌کند كه اين محبت به نهايت برسد؛ آن‌سان كه جز مهر و محبت خدا، چيز ديگري در قلبش نماند؛ چه اينكه با چنين محبت خالصانه‌، انسان به عالي‌ترين مراتب تعالي و كمال دست مي‌يابد.

طبيعي است كه وقتي محبت انسان به خداوند خالص شد و محبت خداوند بر سراسر قلبش سايه افكند، توجه انسان يك‌پارچه معطوف خداوند مي‌شود و فكر و ذهن انسان از غير وي منصرف گشته و تنها متوجه او مي‌گردد؛ چنان‌كه در محبت‌هاي عادي وقتي انسان به كسي شديداً علاقه‌مند مي‌شود، شب و روز فكرش متوجه اوست و هرگاه از اشتغالات و امور زندگي فارغ گردد، دلش متوجه محبوب مي‌شود و پيوسته در پي آن است كه وي را ملاقات كند و با او انس گيرد. آن‌گاه حضرت به بيان لوازم و آثار محبت خالصانه به خداوند مي‌پردازند كه دربارة يكي از آن آثار و لوازم كه رضاي به قضاي الهي است سخن گفتيم. حضرت در اين باره و در ادامة مناجات خود مي‌فرمايند: وَمَنَحْتَهُ بِالنَّظَرِ إلَي وَجْهِكَ وَحَبَوْتَهُ بِرضَاكَ وَأعَذْتَهُ مِنْ هِجْرِكَ وَقِلاك؛ «[مرا از شمار كساني قرار ده] كه نعمت ديدارت را به او عطا كردي و وي را براي مقام رضايت برگزيدي و او را به درد فراق و هجرانت مبتلا نساختي».

دوستان خدا و مشاهدة جمال ربوبي

رؤيت و مشاهدة خداوند كه در اين مناجات از آن با عبارت بالنظر الي وجهك ياد شده، براي بندگان خالص خداوند تحقق مي‌يابد و اگر امري واقعي و تحقق‌يافتني نمي‌بود، اين‌همه در روايات، آيات و دعاها بدان اشاره نمي‌شد. البته مشاهدة خداوند داراي مراتب است و حضرات معصومين(علیهم السلام) عالي‌ترين مراتب آن را دارند و مراتب نازل‌تر آن براي سايرين امکان تحقق دارد و البته توفيق نيل به هر مرتبه‌اي از نظر به وجه‌الله نهايت شرافت و عظمت براي انسان به‌شمار مي‌آيد. مشاهده و نظر به وجه‌الله

داراي لذتي بي‌نهايت است كه هيچ لذتي و ازجمله لذت نعمت‌هاي بهشتي به درجة آن نمي‌رسد. ازاين‌رو امام سجاد(علیه السلام) در مناجات خود نيل بدان را از خداوند درخواست مي‌كند. همچنين نظر به وجه‌الله، بالاترين مرتبه و درجة كسي كه هستي و جان خود را فداي خداوند كرده و به مقام شهادت نائل آمده است، به‌شمار مي‌آيد. بااين‌وجود جا دارد كه ما در حد ميسور به فهم و شناخت اين مرتبة عالي و ارزشمند نائل شويم و فراتر از ملاحظة تعابيري كه دلالت بر مشاهدة خداوند و نظر به وجه‌الله دارند، به حقيقت آن نيز واقف گرديم؛ حقيقتي كه خداوند دربارة آن و در وصف بهشتيان سرمست و شادمان از آن مشاهده مي‌فرمايد: وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَة* إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَة؛(1)«آن روز چهره‌هايي تازه و خرم است، كه به پروردگار خويش مي‌نگرند [و پاداش اعمال نيكشان را دريافت مي‌كنند]».

در ادامة آن آيات،‌ خداوند دربارة محرومان از مشاهده‌اش مي‌فرمايد: وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ *تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَة؛ «و چهره‌هايي تيره و ترش است، گمان دارند كه با آنها رفتاري كمرشكن مي‌كنند».

در جاي ديگر خداوند مي‌فرمايد: وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ * ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ * وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَة * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ * أُولَئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَة؛(2)«روي‌هايي در آن روز تابان و درخشان است، خندان و شادمان، و روي‌هايي در آن روز بر آنها غبار نشسته است، آنها را تيرگي و سياهي پوشانده؛ اينان همان كافران بدكارِ گنه‌پيشه‌اند».

انسان در محبت‌هاي انساني، از ارتباط و انس يافتن و به‌خصوص ملاقات و مشاهدة محبوبش لذت مي‌برد؛ به‌ويژه اگر آن محبت تشديد شود و به عشق بينجامد. لذت سرشار عاشق از مشاهدة معشوق داراي چنان ارزش و جايگاهي است كه محور ادبيات


1. قيامت (75)، 22ـ23.

2. عبس (80)، 38ـ42.

و داستان‌هاي عشقي رايج در تمام فرهنگ‌هاي بشري شده است و در آنها بيش از هر چيز از ديدار محبوب و معشوق و لذتي كه از آن عايد عاشق مي‌شود و ترس و شِكوه از فراق و جدايي از محبوب سخن به ميان آمده است.

پرواضح است كه مشاهدة خداوند، مشاهدة حسي نيست‌؛ چون خداوند مجرد است و جسماني نيست. براي دستيابي به مفهوم و معناي رؤيت و مشاهدة خداوند، بايد به مفهوم مواجهه بين انسان‌ها نظري افكنيم تا از آن طريق، فهم مشاهدة خداوند براي ما تسهيل شود. در ملاقاتي كه افراد با يكديگر دارند، چون ملاقات با رو‌در‌رو شدن و مشاهدة صورت انجام مي‌پذيرد و در زبان عربي از صورت به «وجه».ياد مي‌شود و دو فرد ملاقات‌كننده، رو‌به‌روي هم قرار مي‌گيرند و صورت يكديگر را مشاهده مي‌كنند، تعبير به مواجهه مي‌شود. پس منظور از ديدار و مواجهه و ازجمله ديدار عاشق با معشوق روبه‌رو شدن با آن حيثيت و بخشي از وجود ديگري است كه صورت و وجه ناميده مي‌شود و در هر ملاقاتي روي و صورت افراد است كه در برابر هم قرار مي‌گيرد و هيچ‌گاه از مشاهده و ديدن پشت سر كسي، تعبير به ديدار نمي‌شود. لازمة ملاقات با محبوب و مواجهة معشوق با عاشق، محبت و علاقه‌اي است كه بين آن دو برقرار است. منظور از مشاهدة خداوند و مواجهه با او، اظهار محبت خالصانه به خداوند و مواجهه با صفت رحمانيت وي و درنتيجه بهره‌مند شدن از رحمت و رأفت بي‌كران اوست.

در هر ديداري، درك زيبايي‌هاي محبوب به انسان لذت مي‌بخشد و هر قدر محبوب و يا كسي كه انسان او را مشاهده مي‌كند زيباتر باشد، لذت بيشتري از اين مشاهده عايدش مي‌شود. پس براي لذت بردن از مشاهدة كسي، در درجة اول، آن شخص بايد زيبا باشد؛ در درجة دوم بايد انسان داراي نيروي درك‌كنندة زيبايي باشد. پس اگر انسان شخصي را زشت مي‌داند و زيبايي در او نمي‌بيند، از مشاهده‌اش لذت نمي‌برد. يا اگر آن شخص زيباست و انسان هم قبول دارد كه او زيباست، اما چشم ندارد كه به عيان

زيبايي او را مشاهده كند، باز لذت نمي‌برد و هر قدر چشم انسان كم‌سوتر باشد، از مشاهدة زيبايي‌ها كمتر لذت مي‌برد و هرچه چشم پرنورتر باشد، لذت بيشتري از مشاهدة زيبايي‌ها عايدش مي‌شود.

عظمت مشاهدة كمالات و زيبايي‌هاي نامحدود خداوند

زيبايي ازآن‌رو كه كمال است، دوست‌داشتني و لذت‌بخش است؛ همچنان‌كه زشتي ازآن‌رو كه نقص است، مشاهدة آن انسان را آزرده مي‌سازد. پس اگر همة زيبايي‌هاي عالم را متمركز و يك‌پارچه در جايي گرد آورند، از مشاهدة آن لذتي به انسان دست مي‌دهد كه تصوركردني نيست. وقتي كه دلداده‌اي با مشاهدة زيبارو و چشم و ابروي او، دل و ديده از كف مي‌دهد و از لذت مشاهدة آن زيبارو از پا درمي‌آيد و حاضر است هستي خود را به پاي آن معشوق زيبارو بيفكند، به آن دلداده با مشاهدة يك‌جا و يك‌پارچة همة زيبايي‌هاي زيبا‌رويان عالم، چه حالي دست خواهد داد؟ اجتماع همة زيبايي‌ها در كسي و جايي محال است و به فرض كه چنين چيزي ممكن شود، آن زيبايي، متراكم از زيبايي‌هاي محدود است و در برابر كمال بي‌نهايت خداوند و زيبايي‌هاي بي‌نهايت و نامحدود تجليات رباني چيزي به‌شمار نمي‌آيد. ازاين‌رو اگر كسي توفيق درك جلوه‌هاي معشوق واقعي و لياقت نظاره كردن به رخ زيباي معبود ازلي و ابدي و سرمديِ داراي كمالات بي‌نهايت را پيدا كند، به چنان لذت سرشار و بي‌نهايتي دست مي‌يابد كه در وصف نمي‌گنجد و نمي‌توان آن را با لذت‌هاي محدود غيرالهي مقايسه كرد.

از آيات قرآن، روايات و ازجمله مناجاتي كه به بررسي آن مي‌پردازيم، برمي‌آيد كه انسان استعداد و ظرفيت درك آن زيبايي نامحدود و لذت بردن از آن را دارد؛ آن‌هم لذتي كه يك لحظه دريافت و درك آن، از درك همة لذايذ عالم در طول عمر، فراتر و بيشتر

است؛ چون آن لذايذ محدودند ولي لذت درك مشاهدة خداوند و درك زيبايي جلوه‌هاي معبود، نامتناهي و نامحدود است. آن‌گاه اگر انسان به اين استعداد و ظرفيت عظيم و شگفت‌انگيزي كه خداوند در وجود او به وديعت نهاده است، پي ‌ببرد و دريابد كه به چه مقام و درجه‌اي مي‌تواند دست يابد و اينكه مي‌تواند به آن محبوب با زيبايي‌هاي نامتناهي دل ببندد، آيا حاضر است خود را اسير امور مادي پست و گذرا و محدود و توأم با آفت، پليدي و زشتي‌هاي فراوان كند؟

اگر ما لياقت درك حقايقي متعالي چون مشاهدة خداوند و نظر به تجليات ربوبي را نداريم، خواندن دعاها و مناجات‌ها و ازجمله اين مناجات كه از چنان حقايقي خبر مي‌دهند دست‌كم ما را به وجود آن حقايق رهنمون مي‌سازد. به برکت مطالعة آموزه‌هاي ناب ديني است كه عظمت انسان و استعدادها و ظرفيت‌هاي متعالي او برايمان آشكار مي‌شود و درمي‌يابيم كه انسان مي‌تواند به مقامات و درجاتي نائل گردد كه تصورش هم براي ما دشوار است. پس آيا سزاوار است كه عمر و وقتمان را صرف امور پوچ و بيهوده كنيم و از حقيقت وجودمان غافل شويم؟ حقيقت وجودي كه خداوند دربارة آن فرمود: وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي؛(1) «و تو را براي خود پروردم و برگزيدم».و يا در حديث قدسي مي‌خوانيم كه خداوند فرمود: عَبْدي خَلَقْتُ الأشْياءَ لأجْلِِكَ وَخَلَقْتُكَ لِأجْليِ وَهَبْتُكَ الدُّنْيَا بِالْإحْسَانِ وَالأخِرَةَ بالْإِيمَان؛(2) «بندة من، من همة اشيا را براي تو آفريدم و تو را براي خودم خلق كردم. دنيا را با احسانم به تو بخشيدم و آخرت را به‌پاس ايمانت به تو خواهم بخشيد».

تحصيل رضا به قضاي الهي از بستر محبت به خداوند

قبلاً دربارة رضا به قضاي الهي سخن گفتيم. دستيابي به اين مقام كه در روايات و متون


1. طه (20)، 41.

2. شيخ‌حر عاملي، الجواهر السنيه،‌ ص361.

ديني فراوان از آن سخن به ميان آمده و از مقامات بلند معرفتي به‌شمار مي‌آيد، از راه‌هاي عادي، بسيار به طول مي‌انجامد و دشواري‌هاي فراوان به همراه دارد. بسياري از خواسته‌هاي انسان با آنچه خداوند مقرر مي‌فرمايد متفاوت است و گاهي انسان از آنچه اتفاق مي‌افتد و مطابق با تقدير الهي است ناراحت و ناراضي مي‌باشد. براي انسان بسيار دشوار است كه با صرف تفكر در اين باره كه تقديرها و كارهاي خداوند ازروي حكمت و به مصلحت اوست،‌ به قضاي الهي راضي شود. اما از طريق محبت به خداوند، به‌خصوص محبت شديد و خالصانه، راضي شدن به قضاي الهي آسان مي‌شود؛ چون وقتي انسان كسي را دوست داشت، به‌خصوص اگر آن محبت شديد و كامل بود، هرچه او انجام مي‌دهد، مي‌پذيرد و در برابر آن تسليم است و آنچه از دوست مي‌رسد، مي‌پسندد و با همة وجود مي‌پذيرد و كاري به سود و زيان آن ندارد. كسي كه خالصانه خدا را دوست دارد، اگر اتفاقي برايش افتاد، مثلاً پايش شكست، يا فقير شد، يا بچه‌اش بيمار گرديد، چون اين حوادث را مطابق با خواست خداوند مي‌داند، بدانها رضايت مي‌دهد. متقابلاً چنين كسي در پي آن است كه خداوند نيز از او راضي شود. چون وقتي انسان كسي را دوست داشت، در پي آن است كه محبوب نيز او را دوست بدارد و اثر و نتيجة محبت محبوب به انسان، رضايت اوست. براي وي خيلي سخت است كه بداند محبوبش از او ناراحت و ناراضي است و در مقابل، نهايت آرزويش اين است كه محبوبش از او راضي باشد. با توجه به اينكه نهايت آرزوي بندة مطيع فرمان خدا كه خالصانه به وي محبت دارد، اين است كه خداوند نيز از او راضي شود، امام سجاد(علیه السلام) از خداوند مي‌خواهند كه ايشان را در شمار كساني قرار دهد كه رضايت خود را به آنها بخشيده‌ و آنان را براي مقام رضايتش برگزيده است و مي‌فرمايند: وحَبَوْتَهُ بِرِضَاك. آن‌گاه حضرت يكي ديگر از آثار محبت خداوند را برمي‌شمارند و مي‌فرمايند: وأعَذْتَهُ مِنْ هِجْرِكَ وَقِلَاك؛ «و مرا در شمار كساني قرار ده كه به درد فراق و هجرانت مبتلا نساختي».

درد فراق و هجران محبوب

كشنده‌ترين چيز براي محب اين است كه محبوب با او قهر كند و به او اعتنايي نداشته باشد. ازاين‌رو، حضرت پس از آنكه از خداوند مي‌خواهد كه از ايشان راضي و خشنود باشد، همچنين درخواست مي‌كند كه ايشان را از شمار كساني قرار دهد كه به قهر و هجران خود مبتلا نساخته است و ايشان را به درد كشندة بي‌مهري و بي‌اعتنايي‌اش مبتلا نمي‌سازد. «هجر» فراق و ترك كردن ازروي ناخشنودي و به‌معناي «قهر كردن» است. مطلق فراق، هجر به‌شمار نمي‌آيد؛ چه اينكه لازمة زندگي دنيا فراق از محبوب و حرمان از لقا و وصال اوست. نهايت آرزوي بندگان سالك و شايستة خدا، وصال معبود است، اما شرايط اين عالم ايجاب مي‌كند كه آنان در غم فراق معبود بسوزند و حرمان از يار، ايشان را مي‌آزارد و حزني هميشگي بر جانشان مي‌نشاند. اما آنچه براي آنان كشنده و تحمل‌ناپذير است، هجران محبوب و قهر وي با ايشان و ناخشنودي يار مي‌باشد. حتي تصور اينكه محبوب به آنان اعتنايي ندارد و به هجرش مبتلا ساخته، برايشان كشنده است. «قلي» نيز تقريباً مرادف با «هجر» و به‌معناي «بي‌مهري» و «قهر» است و در برخي از آيات قرآن نيز به كار رفته است؛ آنجا كه خداوند مي‌فرمايد: وَالضُّحَى * وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى * مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى؛(1)«سوگند به روشنايي و برآمدن روز، سوگند به شب چون درآيد و آرام گيرد (تاريكي آن همه را فروپوشد)، كه پروردگارت نه تو را فروگذاشته و نه با تو قهر كرده است».

در ادامة مناجات، حضرت دربارة بخشي ديگر از آثار محبت خالصانه به خداوند مي‌فرمايند:

وَبَوَّاْتَهُ مَقْعَدَ الصِّدْقِ فى‏ جِوَارِكَ، وَخَصَصْتَهُ بِمَعْرِفَتِكَ، وَاَهَّلْتَهُ لِعِبادَتِكَ،


1. ضحي (93)، 1ـ3.

وَهَيَّمْتَ قَلْبَهُ لِإِرَادَتِكَ، وَاجْتَبَيْتَهُ لِمُشَاهَدَتِكَ، وَاَخْلَيْتَ وَجْهَهُ لَكَ، وَفَرَّغْتَ فُؤَادَهُ لِحُبِّكَ، وَرَغَّبْتَهُ فِيما عِنْدَكَ، وَاَلْهَمْتَهُ ذِكْرَكَ، وَاَوْزَعْتَهُ شُكْرَكَ، وَشَغَلْتَهُ‏ بِطاعَتِكَ وَصَيَّرْتَهُ مِنْ صالِحى‏ بَرِيَّتِكَ، وَاخْتَرْتَهُ لِمُنَاجَاتِكَ، وَقَطَعْتَ عَنْهُ كُلَّ شَىْ‏ءٍ يَقْطَعُهُ عَنْك؛ «مرا از شمار كساني قرار ده كه در جوارت، در نشيمن‌گاه عالم صدق و حقيقت جاي دادي و به مرتبة معرفتت مخصوص كردي و لايق پرستشت ساختي و قلبش را دل‌باخته و شيفتة ارادت و محبتت گرداندي و براي مشاهده‌ات برگزيدي. روي او را يك‌پارچه به‌سويِ خود گرداندي و قلبش را از هرچه جز دوستي توست، خالي ساختي و او را به آنچه نزدت است، راغب گرداندي و ذكرت را به او الهام كردي و شكرت را به او ارزاني داشتي و به طاعتت سرگرمش ساختي. او را از صالحان خلق خود قرار دادي و براي مناجاتت انتخابش كردي و علاقه‌اش را از هرچه او را از تو دور كند، قطع كردي».

شناخت خداوند و درك عظمت مقام قرب و جوار الهي

هم‌جواري با محبوب و در كنارش زيستن و به سر بردن با او بالاترين آرزوي هر انساني است. ره‌يافتگان به زمزم عشق و محبت الهي بيش از هر چيز آرزو دارند كه در جوار او از رحمت و لطف بي‌نهايتش بهره‌مند شوند. بي‌ترديد جوار معبود، والاترين و شريف‌ترين جايگاهي است كه مي‌توان بدان دست يافت و در پرتو آن جايگاه عظيم و الهي، عالي‌ترين افتخار نصيب انسان مي‌شود؛ چه اينكه در آن جايگاه انسان از همة ناراحتي‌ها و نگراني‌ها مي‌رهد و به اطمينان خاطر و آسايش و آرامش ابدي دست مي‌يابد. ازاين‌رو، آسيه، زن فرعون، پس از آنكه به خداوند و حضرت موسي(علیه السلام) ايمان آورد و به اين دليل، تحت شديد‌ترين شكنجه‌هاي فرعون قرار گرفت تا از آيين

توحيدي دست كشد و دوباره به فرعون و آيين شرك روي آورد، زير شكنجه گفت: رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِين؛(1)«پروردگارا، براي من نزد خويش، در بهشت خانه‌اي بساز و مرا از فرعون و كردار او برَهان و مرا از گروه ستمكاران رهايي ‌بخش». امام سجاد(علیه السلام) نيز از خداوند درخواست مي‌كنند كه در شمار راه‌يافتگان به جوار الهي و برخوردارشدگان از معرفت خاص خداوند قرار گيرند.

شناخت و معرفت، مقدمه و سرآغاز دستيابي به هر هدفي است. همچنين كسي كه جوياي محبت به خداوند و آثار آن است و ازجمله خواهان بهره‌مند شدن از جوار الهي و بار يافتن به حريم اوست كه بدون واسطه و حايلي با معشوق و معبود خود به گفت‌وگو پردازد، بايد به خداوند معرفت پيدا كند. وقتي انسان شناخت كافي و لازم به خداوند ندارد و حضور او را درك نمي‌كند، چگونه مي‌تواند درخواست‌هاي متعالي چون محبت خالص و هم‌جواري با او را داشته باشد؟ بسياري از مردم، شناخت مستقيمي از خداوند ندارند و تنها وي را موجودي مي‌دانند كه عالم و بهشت و جهنم را خلق كرده است و چون شناختي از خود او و ساير صفاتش ندارند، توجهشان معطوف به آثار و نعمت‌هاي الهي و بهشت و جهنم است. آنان بيش از آنكه خود را نيازمند به خداوند بدانند، نيازمند نعمت‌هاي خداوند در دنيا مي‌دانند؛ غافل از آنكه نياز انسان به خداوند، بسيار بيشتر و فراتر از نيازش به مخلوقات اوست. براي اينكه انسان نياز هميشگي و سرشارش را به خداوند درك كند و دريابد كه وي تا چه حد دوست‌داشتني است و نمي‌شود از او بي‌نياز گشت و جاي‌گزيني برايش يافت نمي‌شود، بايد خداوند را بشناسد. طبيعي است كه هر قدر اين شناخت و معرفت زيادتر شود، انسان بيشتر به


1. تحريم (66)، 11.

عظمت خداوند آگاه مي‌گردد و محبتش به او افزايش مي‌يابد. كسي كه گوهرشناس نيست، فرقي بين گوهر گران‌قيمت و ارزشمند با خرمهره و شيشة معمولي نمي‌گذارد. چه‌بسا او شيشة معمولي را كه در ظاهر پرزرق‌وبرق‌تر و زيباتر است، بر آن گوهر گران‌قيمت ترجيح دهد.

كسي كه خداوند و مقام قرب و جوارش در عالم آخرت را نمي‌شناسد، همچنين كسي كه از اهميت و عظمت محبت وي آگاه نيست و نيز شناختي از بهشت و نعمت‌هاي اخروي ندارد، دارايي‌ها و سرمايه‌هاي دنيوي را بر نعمت‌هاي بهشتي و جوار خداوند در بهشت ترجيح مي‌دهد. او با توجه به آنكه لذت‌هاي دنيا برايش قابل درك هستند و شناختي از لذت‌هاي اخروي ندارد، لذت‌هاي دنيوي را ترجيح مي‌دهد. براي او خانه‌هاي مجلل و كاخ‌هاي دنيوي، پرجاذبه‌تر از قصرها و كاخ‌هاي بهشت هستند. مطلوب او منحصر در اين دنياست و شناختي از مطلوب واقعي‌اش كه قرب و جوار الهي است، ندارد. او به تأسّي از امامان معصوم(علیهم السلام) و براي نيل به ثوابي كه وعده داده شده، دعاهاي رسيده را كه متضمن درخواست بهشت و نعمت‌هاي بهشتي و مقامات متعالي انساني است، مي‌‌خواند، ولي از حقيقت و عظمت آنچه مي‌خواند و درخواست مي‌كند، آگاه نيست. در صورتي انسان از ته دل و با همة وجود، مقامات عالي انساني و معنوي و ازجمله قرب و هم‌جواري با خداوند را درخواست مي‌كند و به تلاش براي رسيدن به آن مقصود متعالي مي‌پردازد و براي آن از درخواست‌هاي پوچ و بي‌مقدار صرف‌نظر مي‌كند و به لوازم چنان خواسته‌اي نيز پايبند مي‌ماند كه به شناخت واقعي و حقيقي خداوند و مقامات اولياي خدا دست يابد. اين همان شناخت ويژه‌اي است كه تنها افراد اندكي بدان دست يافته‌اند و اكثريت مردم از آن نصيبي ندارند و اهميت و عظمت آن تا حدي است كه امام سجاد(علیه السلام) از خداوند آن را درخواست مي‌كنند.

عظمت بندگي خدا

با توجه به آنكه راه نيل به قرب و جوار الهي و درك عظمت و ارزش آن، بندگي خداست، حضرت مي‌فرمايند: وأهَّلْتَهُ لِعِبادَتِك؛ «مرا در شمار كساني قرار ده كه لايق پرستشت ساختي». بندگي خدا يعني انسان به‌راستي درك كند از خودش چيزي ندارد و سر‌تاپا نيازمند خدا، و بندة اوست و اين بندگي را نه‌فقط با زبان، كه با همة رفتارش در طول زندگي‌ نشان دهد. عبادت‌هاي خاص و توقيفي ازجمله نماز كه در آن انسان در پيشگاه خداوند تعظيم مي‌كند و به سجده مي‌افتد، دربرگيرندة روح بندگي خداست. همچنين هر كار ديگري كه براي اطاعت خداوند و جلب رضايت وي انجام مي‌گيرد، نمايشگر بندگي اوست. آن كار وقتي با قصد اطاعت و براي خداوند انجام گرفت، عبادت محسوب مي‌شود و به‌وسيلة آن، انسان خواست خود را فداي خواست خداوند مي‌کند و در برابر ارادة الهي از خواسته‌هاي خود صرف‌نظر مي‌نمايد. اگر ما پس از آنكه عمرمان در راه تحصيل علم گذشته است و سالياني با معارف توحيدي سروكار داشته‌ايم، به مرحله‌اي نرسيده‌ايم كه براي خودمان شأني قايل نباشيم و همه‌چيز را براي خدا بخواهيم دليل آن است كه هنوز به مقام بندگي خدا و تحصيل توفيق عبادت خالصانة خداوند دست نيافته‌ايم. كسي كه محركش در زندگي پول،‌ شهرت و مقام است و خود را اسير شكم و شهوت و دنيا ساخته است، لياقت بندگي خدا را ندارد. در صورتي انسان، لياقت بندگي خدا را پيدا مي‌كند كه از بند اسارت دنيا و شهرت و مقام، خود را نجات دهد و دست‌كم در حدي كه خداوند اجازه داده و برايش مباح دانسته است، از آن امور استفاده كند؛ و پا را فراتر از تكاليف الهي ننهد و مرتكب حرام و گناه نشود، كه در اين صورت به اولين مرحلة بندگي خدا دست يافته است. البته مرحلة كامل‌تر بندگي خدا ايجاب مي‌كند كه انسان تنها به‌جهت اطاعت فرمان خدا به نيازمندي‌هاي دنيوي‌اش بپردازد به‌گونه‌اي كه اگر خداوند به او نمي‌فرمود كه غذا

بخورد و نيازهاي دنيوي خودش را تأمين كند، او به تأمين حداقل نيازهاي خود نيز نمي‌پرداخت. كسي كه بندة شكم و شهوت است، لياقت بندگي خدا را ندارد، ازاين‌جهت از عبادت لذت نمي‌برد و از انجامش احساس خستگي مي‌كند. اما كسي كه لايق بندگي خداست، چنان از عبادت و راز و نياز با خدا لذت مي‌برد كه جز براي پرداختن به امور ضروري زندگي‌اش، حاضر نيست عبادت را رها كند و خود را از فيض نجواي با معبود محروم سازد.

قلب شيفتة جمال ربوبي

وَهَيَّمْتَ قَلْبَهُ لِإِرادَتِكَ وَاجْتَبَيْتَهُ لِمُشَاهَدَتِك. در زبان عربي از شيفتگي به «هيام» تعبير مي‌شود، و آن حالت شديد محبت است كه در پيِ آن، عاشق با همة وجود مجذوب معشوق مي‌شود و جذبه‌اش او را واله و سرگشته مي‌سازد. اين حالت چنان انسان را از خود غافل مي‌گرداند و همة هوش و حواسش را متوجه محبوب مي‌سازد كه وقتي ديگران رفتار و حالات او را مي‌نگرند، ديوانه‌اش مي‌پندارند. انسان براثر معرفت و محبت خالصانه به خداوند و بندگي‌اش، با همة وجود شيفتة وي مي‌شود و ديگر به غير او توجهي ندارد و توجه و نظرش يك‌پارچه به معبود معطوف مي‌شود. امام سجاد(علیه السلام) نيز از خداوند درخواست مي‌كنند كه ايشان را در شمار مجذوبان و شيفتگانش و كساني كه آنان را براي مشاهده‌اش برگزيده است قرار دهد. دربارة مقام مشاهده در مباحث گوناگون و ازجمله در چند جلسة قبل سخن گفتيم. فهم و درك واقعيت مشاهدة خداوند بسيار دشوار است و چنان‌كه از آيات و روايات استفاده مي‌شود، اولياي خدا و مؤمنان كامل به مراتبي از مشاهدة خداوند نائل مي‌گردند. البته اين مشاهده، حسي نيست و به‌معناي مشاهدة خداوند با چشم دل و نور ايمان است. ازاين‌رو، وقتي از امير مؤمنان(علیه السلام) سؤال شد كه آيا خدايت را مشاهده كرده‌اي؟ حضرت در پاسخ فرمودند: أَ فَأعْبُدُ مَا لَا أَرَى؟ فَقَال

وَكَيْفَ تَرَاهُ؟ فَقَال(علیه السلام) لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَلَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان؛(1)«آيا خدايي را كه نبينم مي‌پرستم؟ گفت: چگونه او را مي‌بيني؟ فرمود: چشم‌ها او را چون اجسام نبينند و درنيابند؛ اما دل‌ها در پرتو ايمان راستين او را ببينند و دريابند».

البته مرتبة كامل مشاهدة خداوند در عالم آخرت، آن‌هم در حدي كه براي ممكنات ميسور و تحقق‌پذير است، به مؤمنان و اولياي خدا عنايت مي‌شود. در اين دنيا كه انسان محكوم قوانين عالم ماده است و به‌جهت تعلقات مادي مرتبة كامل آن مشاهده محقق نمي‌شود و مرتبة فروتر آن، با عنايت و توفيق الهي براي اولياي خدا حاصل مي‌گردد. ازاين‌رو، دربارة درخواست مشاهدة خداوند از سويِ حضرت موسي(علیه السلام) و عكس‌العمل خداوند به آن پرسش كه آن حضرت به نمايندگي از بني‌اسرائيل مطرح كرد، در قرآن آمده است:

وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِين؛(2) «و چون موسي به وعده‌گاه ما آمد و پروردگارش [بي‌واسطه] با او سخن گفت، گفت: پروردگارا، [خود را] به من بنماي تا به تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهي ديد، وليكن به اين كوه بنگر، پس اگر در جاي خود قرار و آرام داشت مرا خواهي ديد، و چون پروردگارش بر آن كوه تجلي كرد، آن را خُرد و پراكنده ساخت و موسي مدهوش بيفتاد و چون به خود آمد، گفت: [بارخدايا،] تو پاك و منزهي [از اينكه با چشم ديده شوي]. به تو بازگشتم و من نخستين باوردارنده‌ام».


1. نهج البلاغه، خطبة 179.

2. اعراف (7)، 143.

قلب اولياي خدا، كانون توجه و محبت به خداوند

وَاَخْلَيْتَ وَجْهَهُ لَكَ، وَفَرَّغْتَ فُؤَادَهُ لِحُبِّكَ، وَرَغَّبْتَهُ فِيما عِنْدَكَ. وقتي انسان با كسي مواجه مي‌شود و مي‌خواهد با او سخن گويد و به‌خصوص وقتي مي‌خواهد با كسي انس گيرد، روبه‌روي او مي‌ايستد و صورتش را در برابر صورت او قرار مي‌دهد و هيچ‌گاه در حال سخن گفتن و انس يافتن با كسي به او پشت نمي‌كند. «توجه».كه در آن عنايت خاص به كسي و چيزي نهفته است، از «وجه» به‌معناي «صورت» گرفته شده است. وقتي از «نظر به وجه‌الله» سخن گفته مي‌شود، در آن تعبير حيثيت توجه، مواجهه و عنايت به خداوند و انس يافتن به او لحاظ شده است. امام سجاد(علیه السلام) از خداوند درخواست مي‌كنند كه ايشان را در شمار كساني قرار دهد كه توجه و روي او را يك‌پارچه به‌سويِ خود گردانده است. توجه كامل به خداوند از آثار محبت خالص به وي است و گرچه تصور آن، چه رسد به عينيت يافتن آن، براي ما دشوار است، اين حالت براي اولياي او كه دلشان را يك‌پارچه مجلاي عشق و محبت الهي ساخته‌اند، امري عادي به‌حساب مي‌آيد. در روابط انساني و در مواجهة افراد با يكديگر، اين سنخ توجه، يعني توجه كامل به گوينده و يا مخاطب و توجه نكردن به غير او فراوان اتفاق مي‌افتد. مثلاً شما عزيزان كه در اين مجلس حاضريد، براي اينكه سخنان مرا بشنويد و آنها را به خاطر بسپاريد، كاملاً توجه‌تان معطوف به من و سخنانم است و حواس و ذهنتان را به مسائل ديگر مشغول نمي‌سازيد؛ چون در آن صورت از دريافت مطالبي كه گفته مي‌شود بازمي‌مانيد. همچنين كسي كه دل در گرو عشق و محبت به خدا دارد و فقط در پيِ انس يافتن با اوست، يك‌سره به وي توجه دارد و خود را به غير او مشغول نمي‌سازد. البته چون خداوند مجرد است و جسماني نيست، منظور از توجه يافتن به او، مواجهة جسماني نيست، بلكه منظور آن است كه انسان قلب و دلش را به خداوند، الطاف و عنايات وي متوجه مي‌كند و از اشتغالات مادي و عوامل بازدارنده از توجه به او تهي مي‌سازد.

جملة وَفَرَّغْتَ فُؤَادَهُ لِحُبِّك را هم مي‌توان از آثار محبت خالص به خداوند برشمرد، و هم مي‌توان آن را تعبيري ديگر از محبت خالص به او دانست. با اين جمله حضرت از خداوند درخواست مي‌كنند كه دلشان را مختص محبت خود گرداند و از محبت به غير او خالي سازد. براي اينكه گلاب خالص بماند و فاسد نشود، نبايد در آن سركه ريخت. همچنين نبايد علاقه و محبت به غيرخدا را در دل راه داد؛ چون دل‌بستگي و علاقه به غير وي با محبت و توجه به او سازگار نيست و دل را از محبت خدا تهي مي‌سازد. وقتي خداوند به بنده‌اش عنايت و توجه دارد و مي‌خواهد محبتش را در قلب او جاي دهد و طعم و لذت آن را به او بچشاند، دل او را از تعلقات مادي و آلودگي‌هايي كه با محبتش ناسازگار است، پاك مي‌سازد و آن‌گاه كه دل بنده، پاك و مصفا شد، محبتش را در آن قرار مي‌دهد؛ چنان‌كه اگر انسان بخواهد در ظرفي گلاب يا عطري خوش‌بو و دل‌انگيز بريزد، آن ظرف را تميز مي‌كند تا مايعي ديگر با آن عطر و گلاب مخلوط نشود و آن را فاسد نسازد. خداوند نيز با وسايلي كه فراهم مي‌آورد، دل مؤمن را از آلودگي‌ها و تعلقات غيرالهي پاك مي‌كند و آن‌گاه محبتش را در آن قرار مي‌دهد. البته تعلقات و آلودگي‌هاي دل متفاوت‌اند؛ برخي از آنها به‌راحتي از دل زدوده مي‌شوند، اما برخي از آنها به‌سختي و در درازمدت از دل پاك مي‌شوند؛ چنان‌كه اگر بخواهيم در ظرفي كه در آن آب هست گلاب بريزيم، به مجرد خالي كردن آب،‌ ظرف پاك و مهياي ريختن گلاب در آن مي‌شود. اما اگر در آن ظرف، مايع چرب يا چسبنده‌اي هست، بايد پس از تخلية آن، ظرف را كاملاً شست‌وشو داد. حال اگر در ظرفي كه در آن گريس ريخته‌اند بخواهيم عطر بريزيم، بايد پس از تخلية گريس، آن ظرف را چندين بار شست‌وشو دهيم تا كاملاً چربي و بوي گريس برطرف شود.

دل جوانان كه چندان به تعلقات دنيوي آلوده نگشته، و آلودگي‌ها كاملاً در آن رسوخ نيافته است، سراسر مهياي پاك شدن از آلودگي و دل‌بستگي‌هاي دنيوي و زينت

يافتن به محبت الهي است. اما كساني كه عمري از آنها گذشته و به‌مرور و طي عمر طولاني‌شان، تعلقات دنيوي نظير تعلق به مال، مقام، رياست، خانه و وسايل آسايش كاملاً در دلشان رسوخ يافته است، به‌آساني و در زماني كوتاه نمي‌توانند دلشان را از آن تعلقات پاك كنند و محبت خدا را جاي‌گزين آنها سازند. براي اين منظور، بايد وسايل فراواني فراهم شود و آنان با توفيق الهي براي زدودن هريك از آن تعلقات، زماني طولاني صرف كنند، تا پس از ساليان طولاني و با زحمت و رياضت فراوان، خداوند آنان را رهين توفيق و عنايتش ‌سازد و دلشان را از همة آلودگي‌ها مصفا و پيراسته ‌گرداند و آن‌گاه محبتش را در آن قرار ‌دهد. بي‌ترديد گرفتاري‌هايي كه در زندگي براي مؤمنان و دوستان خدا رخ مي‌دهد، در زمرة وسايلي قرار دارند كه خداوند فراروي آنان مي‌گذارد تا بدين‌وسيله به خداوند متذكر شوند؛ تعلقات را از دلشان بزدايند و آمادة آراستن قلب به نور الهي و محبت خالصانة او گردند.

بي‌رغبتيِ دوستان خدا به دنيا و رغبت آنها به آنچه نزد خداست

يكي از آثار محبت خالصانه به خداوند، رغبت يافتن به آنچه در نزد اوست و علاقه نشان ندادن به دنيا و زرق و برق زودگذر آن مي‌باشد. بي‌ترديد اين خصلت در كسي پديد مي‌آيد كه باور كند دنيا و تعلقات آن پوچ و بي‌ارزش است و آنچه در نزد خداست، اصيل، ماندني و داراي ارزش نامحدود است. رياست، مقام و ساير دارايي‌هاي دنيوي، فاني‌اند و برخلاف تصور ما، خيلي زود از بين مي‌روند. گاهي انسان سالياني براي رسيدن به پست و مقام تلاش مي‌كند و قبل از‌ آنكه در مقامش مستقر شود و بهرة لازم را از آن ببرد، عمرش به سر مي‌رسد و ناكام از دنيا و مقام، روانة سراي آخرت مي‌گردد. برخي در ميانة راه و قبل از آنكه به مقصود و مقامي كه در پيِ آن بوده‌اند برسند، عزرائيل به سراغشان مي‌آيد و به زندگي‌شان خاتمه مي‌دهد.

خداوند دربارة پايداري و ماندگاري آنچه در نزد خداست و ناپايداري تعلقات دنيوي‌اي كه انسان بدانها دل‌خوش كرده، مي‌فرمايد: مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُون؛(1)«آنچه نزد شماست، پايان پذيرد و آنچه نزد خداست، ماندني است و كساني كه شكيبايي كردند، هرآينه مزدشان را بر پاية نيكوترين كاري كه مي‌كردند دهيم».

در آية ديگر خداوند پس از آنكه مرگ را سرنوشت محتوم همگان معرفي مي‌كند و به مؤمنان رهيده از دام شيطان وعدة رستگاري و نيل به پاداش كامل در رستاخيز و بهره‌مندي از سراي جاودانة بهشت مي‌دهد، مي‌فرمايد: وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاّ مَتَاعُ الْغُرُور؛(2)«و زندگي دنيا چيزي جز كالاي فريب نيست».

در جاي ديگر خداوند دربارة برتري كيفي و كمّي آخرت بر دنيا مي‌فرمايد: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * وَالآخِرَةُ خَيْرٌ وأبْقَى؛(3)«بلكه شما زندگي اين جهان را برمي‌گزينيد، و حال‌آنكه آن جهان بهتر و پاينده‌تر است».

«خير» در آية شريفه ناظر به برتري كيفي و بهتر بودن آخرت نسبت به دنياست و «ابقي» ناظر به برتري كمّي و پايدارتر بودن آخرت نسبت به دنياست. در آية ديگر، اين برتري كمّي و كيفي به خداوند نسبت داده شده است و از قول ساحران دربار فرعون كه پس از مشاهدة معجزة حضرت موسي(علیه السلام) به خداوند ايمان مي‌آورند و براي اينكه دست از ايمان به خدا بكشند و دوباره به فرعون ايمان آورند، شكنجه مي‌شوند، نقل مي‌كند: إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وأَبْقَى؛(4) «ما به


1. نحل (16)، 96.

2. آل ‌عمران (3)، 185.

3. اعلي (87)، 16ـ17.

4. طه (20)، 73.

پروردگارمان ايمان آورديم تا لغزش‌هاي ما و آن سحري كه ما را بدان وادار كردي بيامرزد؛ و خدا بهتر و پاينده‌تر است».

كسي كه به معرفت حقيقي و محبت خالصانه به خداوند نائل شده، و به آنچه نزد خداوند هست رغبت دارد، همواره بايد به ياد خداوند باشد؛ چون ياد خداوند عوامل غفلت‌زايي را كه در دنياي انسان قرار دارند، كنار مي‌نهد و بي‌اثر مي‌سازد. از‌اين‌رو حضرت از خداوند مي‌خواهد كه ايشان را در شمار كساني قرار دهد كه ذكرش را به آنها الهام كرده، و شكر‌گزاري نعمت‌هايش را به آنان آموخته است. قدرداني و شكرگزاري از نعمت‌هاي خداوند ناشي از درك عظمت نعمت‌هاي الهي و اهميت آنهاست و باعث مي‌شود كه انسان همواره به نعمت‌هاي خداوند توجه داشته باشد و قدر آنها را بداند. همچنين حضرت از خداوند درخواست مي‌كنند كه ايشان را در شمار كساني قرار دهد كه آنان را به طاعت و بندگي‌اش سرگرم ساخته، و در زمرة صالحان و شايستگان خلقش قرار داده و براي مناجات با او برگزيده است و علاقه‌شان را از هرچه آنان را از خداوند دور مي‌سازد، قطع كرده است.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org