قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

گفتار چهل‌وششم

نجواي نيازمندان به معبود(1)

 

 

نقش درک فقر ذاتي در نيل به کمال و قرب خدا

در ادامة بررسي مناجات‌هاي پانزده‌گانه به شرح و بررسي مناجات مفتقرين مي‌پردازيم. «مفتقرين» جمع «مفتقر» و از مادة «فقر» و به‌معناي نيازمندان است. با توجه به عنواني که براي اين مناجات انتخاب شده، اين سؤال مطرح مي‌شود که در مضامين آن چه ويژگي‌اي وجود دارد که چنين عنواني برايش برگزيده شده است. براي فهم اين مطلب، بايد برخي از اموري را که در مباحث پيشين مطرح شد و اصول موضوعه است، بپذيريم. يکي از آن امور باورداشت اين حقيقت است که انسان براي عبادت و بندگي خدا آفريده شده است؛ چنان‌که خداوند نيز فرمود: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُون؛(1) «و پريان و آدميان را نيافريدم مگر براي اينکه مرا بپرستند».

کمال مطلوب انسان، تنها از راه عبادت و بندگي خدا حاصل مي‌شود و حقيقت بندگي، اين است که انسان، بنده و عبد بودنش را درک کند و به منصة ظهور برساند. بنده و عبد بودن بدين معناست که مالک چيزي و حتي مالک خودش نيست و خداوند


1. ذاريات (51)، 56.

به‌راستي مالک انسان و همة چيزهايي است که در اختيارش قرار دارد. مالکيت انسان بر چيزهايي که به او تعلق دارند، اعتباري است؛ چه اينکه کساني که به‌عنوان مولي و ارباب شناخته مي‌شوند، اعتباراً مالک عبد و بنده‌شان هستند و دربرابر پولي که مي‌دهند، اعتباراً مالک آن بنده مي‌شوند. البته در مالکيت مولي بر خود بنده مسامحه است و درواقع آن مولي، مالک کار و ثمرة فعاليت‌هاي آن بنده است و حق دارد از او بهره‌برداري کند، نه اينکه مالک ذات او باشد.

برخي از عبادات چون نماز، حج و روزه براي باور اين حقيقت وضع شده‌اند که خداوند، مولي و مالک همه‌چيز است. چه اينکه با اين عبادت‌هاي خاص، انسان به‌راستي بندگي خدا را با عملش بروز مي‌دهد. البته ساير اعمال حسنه و هر کاري که با قصد تقرب خدا انجام گيرد، نيز عبادت او به شمار مي‌آيد و درنتيجه ترسيم‌کنندة بندگي انسان دربرابر خداوند خواهد بود. انجام عبادت و بندگي حقيقي خدا با سجده، نماز و يا هر کار نيکي که به‌قصد قربت انجام پذيرد، متوقف بر آن است که انسان دست‌كم بداند و باور داشته باشد که در امور و جهاتي حقيقةً نيازمند خداست. البته انسان‌ها نوعاً خيلي دير به اين حقيقت باور پيدا مي‌کنند که همه‌چيز از آنِ خداست و آنان از خود چيزي ندارند؛ چنان‌که خداوند از قول قارون نقل مي‌کند که مي‌گفت من با علم خود اين ثروت کلان را فراهم ساخته‌ام:

قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وأكْثَرُ جَمْعًا وَلا يُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُون؛(1)«گفت: همانا آنچه به من داده شده بنابر دانشي است كه نزد من است. آيا ندانست که خدا پيش از او نسل‌هايي را نابود کرد که نيرويشان از او فزون‌تر و فراهم آوردنشان [از مال دنيا] از او بيشتر بود؟و


1. قصص (28)، 78.

بزهکاران را از گناهانشان نپرسند [يعني آنان را بي‌حساب به دوزخ برند، يا عذرهايي که براي گناهانشان مي‌تراشند شنيده نمي‌شود و عذاب دامن‌گيرشان مي‌شود]».

بسياري از ما برآنيم که علم و دانشمان را با تلاش و زحمت خود فراهم ساخته‌‌ايم و آن را کاملاً در اختيار خويش مي‌دانيم؛ يا معتقديم که حيثيت و آبرويي را که در جامعه داريم با زحمت خويش به ‌دست آورده‌ايم؛ يا خود را مالک چشم، دست و پا و ساير جوارح و اعضاي بدنمان مي‌دانيم. براي اينکه حقيقتاً خداوند را بندگي کنيم، در درجة اول بايد باور کنيم که ما مالک چيزهايي كه بدان‌ها نيازمنديم، نيستيم و خداوند بايد آنها را در اختيار ما قرار دهد؛ در درجة دوم سعي کنيم توجه خداوند را به خود جلب کنيم تا او آنچه را ما مي‌خواهيم در اختيارمان نهد، و جلب توجه خداوند با بندگي و عبادت او حاصل مي‌شود. کساني که خود را محتاج غير خدا مي‌دانند و مثلاً براي اينکه از فردي ثروتمند پولي بگيرند، سعي مي‌کنند با اظهار کوچکي و ستايش او و يا با هر حيلة ديگري نظرش را به خود جلب کنند، درواقع با رفتار خود بدو اعلام بندگي مي‌کنند؛ يا کساني که در پي به دست آوردن عزت و احترام و موقعيت در جامعه هستند، براي اين منظور سخنان مردم‌فريب مي‌گويند و کاري مي‌کنند که مردم از آنها خوششان بيايد و آنان را بستايند و به ايشان احترام بگذارند، به‌نوعي مردم را بندگي کرده‌اند و اين رفتارشان شرک خفي است. مگر جز اين است که عزت و احترام و ثروت از آنِ خداست و ديگران هرچه دارند از او دارند؟ پس انسان بايد به اين باور برسد که همه‌چيز از خداست و ديگران نيز گداي اويند و هرچه دارند، او به آنها داده است. اگر اين دو مقدمة ذهني و معرفتي در انسان پديد آمد، يعني او خود را نيازمند خدا ديد و درصدد جلب توجهش برآمد و نيز خويش را محتاج غير خدا نديد و براي تأمين همة نيازهايش درِ خانة خداوند رفت، انگيزة عبادت و بندگي حقيقي در او پديد مي‌آيد.

طغيان و سرکشي؛ نتيجة احساس بي‌نيازي از خدا

اگر انسان احساس نياز به خداوند نداشت، نه فقط هيچ انگيزه‌اي براي بندگي‌اش ندارد، بلکه در مقام معارضه با او نيز برمي‌آيد؛ چنان‌که فرعون احساس بي‌نيازي از خدا کرد و آن‌گاه گفت: أَنَا رَبُّكُمُ الأعْلَى؛(1)«منم خداي برتر شما».

در آية ديگر خداوند مي‌فرمايد: كَلا إِنَّ الإنْسَانَ لَيَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى؛(2)«آري، هرآينه آدمي سرکشي مي‌کند و از حد مي‌گذرد، ازآن‌رو که خود را بي‌نياز و توانگر ببيند».

وقتي انسان خود را برخوردار يافت واحساس نياز به چيزي نداشت، منت خدا را نمي‌کشد. او پيش خود مي‌انديشد که من چشم دارم، گوش و دست و پا دارم که با آنها ببينم و بشنوم و حرکت کنم و هرچه مي‌‌خواهم برگيرم؛ امکانات و ثروت کافي نيز اندوخته‌ام؛ پس ديگر نيازي به خدا ندارم که منت او را بکشم و به درگاهش دعا کنم. شاهد اين معنا اين است که وقتي امکانات از او گرفته شد يا جان و زندگي‌اش در خطر قرار گرفت، چون خود را کاملاً به خداوند، نيازمند مي‌يابد، به سراغش مي‌رود و از او رهايي و نجات مي‌طلبد: فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُون؛(3) «و چون در کشتي سوار شوند، خدا را با اخلاص و پاک‌ديني [(يکتا‌گرايي)] بخوانند، و چون به‌سوي خشكي برهاندشان، آن‌گاه شرک مي‌ورزند».

وقتي امواج متلاطم دريا، کشتي را در خطر غرق شدن قرار مي‌دهد، چون ساکنان کشتي با همة وجود درمي‌يابند که کسي جز خدا آنها را از خطر نمي‌رهاند، مخلصانه به خداوند پناه مي‌برند و از او ياري مي‌طلبند؛ چون در آن حال، آنان احتياجشان به خداوند را کاملاً درک مي‌کنند. اما وقتي در ساحل امن و نجات قرار گرفتند و


1. نازعات (79)، 24.

2. علق (96)، 6ـ7.

3. عنکبوت (29)، 65.

خداوند آنان را رهانيد، مجدداً راه سرکشي و طغيان پيشه مي‌کنند. در آية ديگر نيز خداوند مي‌فرمايد:

هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِين؛(1) اوست آن که شما را در خشکي و دريا مي‌بَرد، تا آن‌گاه که در کشتي‌ها باشيد و آنها با بادي خوش، ايشان را ببرند و آنان بدان شادمان شوند، ناگاه بادي تند و سهمگين بر آنها وزيدن گيرد و موج از هرسو بديشان روي آورد و چنان دانند که فراگرفته شده و به هلاکت افتاده‌اند، خدا را درحالي‌که دين را ويژة او دانند [با اخلاص] بخوانند که اگر ما را از اين [بلا و ورطة هلاکت] برَهاني، هرآينه از سپاسگزاران باشيم.

راهکار درک نياز به خدا

روشن شد که براي بندگي خدا، انسان بايد درک کند که نيازمند اوست. راه رسيدن به اين درک، اين است که به چيزهايي که ندارد بينديشد و در تأمين آنها، خود را نيازمند خدا بداند. چون درارتباط ‌با آنچه در اختيار دارد، به‌راحتي قبول نمي‌کند که براي او نيست و عاريه و امانت الهي است که در اختيار او قرار گرفته تاآنکه خود را بدهکار خدا بداند. سپس به آنچه در اختيار دارد بنگرد که آنها نيز از آنِ او نيست و خداوند، آنها را در اختيارش نهاده است. بنگرد که او در آغاز، قطره‌اي آب گنديده بيش نبود و فهم، قدرت، عزت، موقعيت و ساير آنچه را دارد خداوند به او عنايت کرد و براي بقا و دوام آنها باز نيازمند اوست؛ چون خداوند مي‌تواند آنها را از انسان باز ستاند و او را تهي‌دست و بيچاره


1. يونس (10)، 22.

کند. کسي بدان معرفت نائل شده است که خود را کاملاً نيازمند خدا بداند؛ وقتي سخن مي‌گويد بر اين باور است که با خواست خدا کلمات به ذهن او خطور مي‌كنند و بر زبانش جاري مي‌شوند و اگر کلمه‌اي را بر زبان جاري کرد، تا خداوند اراده نکند نمي‌تواند کلمة ديگري بگويد. وقتي نَفَس پايين مي‌رود، تا خداوند اراده نکند آن نَفَس بالا نمي‌آيد و رفت‌وآمد نفس به اراده و خواست خداست. گاهي اتفاق مي‌افتد که انسان در نماز مشغول خواندن سورة حمد مي‌شود و پس از خواندن آية اول، آية دوم فراموشش مي‌شود يا شمارة رکعات نماز را فراموش مي‌کند و اين حاکي از ضعف و نياز انسان است.

گاهي انسان نيازهاي خود را مي‌داند، اما خيال مي‌کند که ديگران نظير پدر، مادر، رفيق و استاد مي‌توانند نيازهاي او را تأمين کنند و براي آنان نقش استقلالي در تأمين نيازهايش قايل است. درصورتي‌که او بايد باور داشته باشد که جز خدا کس ديگري نمي‌تواند نيازهاي او را تأمين کند و ديگران وسايلي هستند که خداوند قرار داده تا ازطريق آنها اراده و خواست خود را به انجام رساند و اگر او نخواهد، کاري از آنها ساخته نيست. ديگران نيز چون ما گدا و فقيرند و تا خداوند به آنها ثروت، علم يا قدرت ندهد، نمي‌توانند کاري را براي ما انجام دهند.

نقش مناجات مفتقرين در درک نياز به خداوند

مناجات مفتقرين انسان را به فقر و نيازمندي‌اش به خداوند آگاه مي‌كند و اين باور و معرفت را در او پديد مي‌آورد که سر تا پا نيازمند خداست و هم درآنچه ندارد، محتاج خداست و هم درآنچه در اختيار دارد.

غالباً وقتي نعمتي از انسان گرفته مي‌شود، تازه قدر آن نعمت را مي‌شناسد و متوجه مي‌شود که آن ‌را خداوند در اختيار او نهاده بود والاّ اگر حقيقتاً او مالک و صاحبش بود، آن ‌را از دست نمي‌داد. ازاين‌رو خداوند گاهي براي اينکه انسان، مغرور و غافل نشود،

نعمتش را از او مي‌گيرد. براساس اين شيوة مؤثر تربيتي الهي، گاهي بندگان مؤمن که اهل تهجد و نماز شب هستند، موفق به انجام نماز شب نمي‌شوند. خداوند بدين وسيله به آنها تفهيم مي‌کند که اراده و تصميم آنها، نقش اساسي در برخاستن از خواب و انجام نماز شب ندارد؛ بلكه آنها با توفيق الهي موفق به انجام آن عمل ارزشمند مي‌گردند. گاهي براي عقوبت گناه يا غفلتي که از انسان سرزده، نعمتي را از او مي‌گيرد. بنابراين از دست دادن نعمت مي‌تواند موجب تذکر و توجه انسان و زدودن غفلت شود.

مطالعه و تدبر در دعاها و مناجات‌ها و ازجمله مناجات مفتقرين نيز انسان را متوجه فقر ذاتي خود مي‌کند و اين باور را در او پديد مي‌آورد که هرچه دارد، از خداست و هرچه را بدان نيازمند است، از خداوند درخواست کند. با توجه به مضامين عالي و معارف بلند وآثار تربيتي فراوان نهفته در دعاها، مناجات‌ها و کلمات امامان معصوم(علیهم السلام) است که امام فرمودند: «قرآن کلام نازل خداست و دعاها، قرآني صاعد هستند».(1) يعني خداوند، خود، اين معارف ارزشمند را به رسول ‌خدا و ائمة ‌اطهار(علیهم السلام) تعليم و الهام فرمود، تا بندگان تشنة معارف ناب از آبشخور آنها جانشان را سيراب سازند و با استفاده از آنها مدارج تعالي و کمال را طي کنند. اين کلمات نوراني چون منشأ الهي دارند، به‌سوي خداوند صعود مي‌کنند؛ إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّب؛(2) «سخن نيکو و پاک به‌سوي او بالا مي‌رود».

با توجه به معارف بلند و آثار ارزشمندي که دعاها بر جان و رفتار ما دارند، بايسته است که انسان دعا را با تأمل و تدبر بخواند و سعي کند حالش مساعد و با مضامين دعا هماهنگ شود و به صرف خواندن دعا اکتفا نکند. گاهي انسان الفاظ و کلمات دعا را مي‌خواند و توجهي به معاني آنها ندارد، نظير کساني که به زبان عربي آشنا نيستند و ترجمة دعا نيز ذيل جملات آن نوشته نشده است تا با خواندن آن پي به معاني دعا ببرند. دراين‌صورت صرف


1. امام خميني، صحيفة نور، ج13، ص32.

2. فاطر (35)،10.

خواندن دعا انجام شده، اما عمل دعا کردن تحقق نيافته است. گاهي انسان متوجه معاني دعا نيز مي‌شود و وقتي دعاهاي مذكور از امير مؤمنان و امام ‌زين‌العابدين(علیهماالسلام) و ساير امامان را مي‌خواند، مي‌فهمد که آنان چه فرموده‌اند. دراين‌صورت گرچه فهم معاني دعا و توجّه به آنها مهم است، ولي مهم‌تر آن است که آن دعا از دل انسان برخيزد و آن درصورتي است که افزون بر خواندن کلمات و فهم معاني دعا، حال انسان نيز مساعد و با مضمون دعا هماهنگ باشد. مسلماً براي اين منظور، انسان بايد مقدمات و شرايط کافي را در خود پديد آورد و آمادگي كامل روحي و معنوي براي خواندن دعا داشته باشد که دراين‌صورت کلمات از دل برمي‌خيزد و آن دعا تأثير کاملي بر انسان مي‌گذارد. اگر انسان با توجه و حال مساعد و تدبر، مناجات مفتقرين را بخواند، درمي‌يابد که چه نيازهايي دارد و تنها خداوند است که آن نيازها را تأمين مي‌کند. ما بايد باور کنيم که سرتا‌پا نيازيم و همه‌چيز از خداست و جز او کس ديگري نمي‌تواند نياز ما را رفع کند. بايد باور کنيم که ديگران نيز همانند ما فقير و گداي خدايند و مستقلاً کاري از آنان برنمي‌آيد. در بخش اول مناجات، حضرت مي‌فرمايند: إِلَهي کَسْري لاَ يَجْبُرُهُ إِلَّا لُطْفُکَ وَحَنَانُکَ وَفَقْري لَا يُغْنيهِ إِلاّ عَطْفُکَ وَإِحْسَانُکَ وَرَوْعَتي لَا يسَکّنُهاَ إلَّا أمَانُک؛ «خدايا، کسر و نقصان مرا چيزي جز لطف و عطايت تدارک و جبران نمي‌کند و فقر و بينوايي‌ام را چيزي جز احسان و کرم تو برطرف نمي‌سازد و ترس و اضطرابم را جز امان تو ايمني نمي‌بخشد».

«کسر» به‌معناي شکستگي است و مصداق روشن آن شکستگي استخوان است. «جبر» نيز به‌معناي ترميم و جبران است. جبر و جبران شکستگي استخوان به‌معناي شکسته‌بندي و ترميم آن است. مسلماً منظور از کسر در سخن حضرت، شکستگي استخوان نيست، بلکه آن واژه، به‌طور استعاره به‌معناي هرنوع کمبود و نقص و اختلالي است که در زندگي انسان وجود دارد يا پديد مي‌‌آيد و حضرت مي‌‌فرمايند: خدايا، کمبود‌ها و کاستي‌هاي زندگي‌ام تنها با‌‌ لطف و مهر تو برطرف مي‌شود. فقر و تهي‌د‌ستي من نيز تنها با ‌عنايت و بخششت از بين مي‌رود و

ديگران که چون من فقيرند، نمي‌توانند فقرم را برطرف سازند: يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيد؛(1) «اي مردم، شماييد نيازمندان به خدا و خداست بي‌نياز و ستوده».

انسان، طالب آرامش است و آسود‌گي و آرامش، يکي از نيازهاي طبيعي و رواني اوست. اما زندگي انسان پيوسته عجين با اضطراب است و هرقدر معرفت و فهمش نسبت به مشکلات زندگي فزوني يابد و بيشتر به آيندة‌ خود بينديشد، اضطراب و نگراني‌اش افزايش مي‌يابد و افزون بر اضطراب‌ها و نگراني‌هايي که براي آيندة خود در اين دنيا دارد، نگران سرنوشتي است که هنگام جان دادن و شب اول قبر و در عالم برزخ و قيامت خواهد داشت. ازاين‌رو امام سجاد(علیه السلام) مي‌فرمايند: خدايا، تنها تو مي‌تواني مرا در حصن امان خويش قرار دهي و اضطراب، ترس و وحشتم را برطرف سازي.

وَذِلَّتى‏ لا يُعِزُّهآ اِلاَّ سُلْطانُكَ، وَاُمْنِيَّتى‏ لا يُبَلِّغُنيهآ اِلاَّ فَضْلُكَ، وَخَلَّتى‏ لا يَسُدُّها اِلاَّ طَوْلُكَ، وَحاجَتى‏ لا يَقْضيها غَيْرُكَ، وَكَرْبى‏ لا يُفَرِّجُهُ سِوى‏ رَحْمَتِكَ، وَضُرّى‏ لا يَكْشِفُهُ غَيْرُ رَاْفَتِكَ؛ «و ذلت و خواري‌ام را جز سلطنت و بزرگي تو به عزت تبديل نمي‌كند و جز فضل و کرمت، کسي مرا به آرزويم نمي‌رساند و نقص و کمبود مرا جز عطايت برطرف نمي‌سازد و حاجتم را جز تو، کسي روا نمي‌كند و غم و اندوهم را جز رحمت بي‌پايانت به شادي بدل نمي‌سازد و رنج و دردم را جز رأفت و مهرباني‌ات برطرف نمي‌كند».

آنچه حضرت در جملات فوق خواسته‌اند، براي همه قابل فهم است. اما در جملات بعد، حضرت نيازها و درخواست‌هايي را مطرح مي‌کنند که براي همگان قابل درک نيست و ازاين‌رو تا فهم و درک آن نيازها در انسان پديد نيايد، عطشي براي برطرف ساختن آنها در وي به ‌وجود نمي‌آيد. فقر و ناداري و کمبودها و مشکلات زندگي براي


1. فاطر (35)، 15.

همه ملموس و محسوس است، اما کمتر کسي سوز دل ناشي از فراق خدا را درک مي‌کند. اين سوز دل در کسي پديد مي‌آيد که طعم و لذت لقاي الهي را چشيده باشد.

وَغُلَّتى‏ لا يُبَرِّدُها اِلاَّ وَصْلُكَ،وَلَوْعَتى‏ لا يُطْفيها اِلاَّ لِقآؤُكَ، وَشَوْقى‏ اِلَيْكَ لا يَبُلُّهُ اِلَّا النَّظَرُ اِلى‏وَجْهِكَ، وَقَرارى‏ لا يَقِّرُّدُونَ دُنُوّى‏ مِنْكَ وَلَهْفَتى‏ لا يَرُدُّها اِلا رَوْحُكَ، وَسُقْمى‏ لا يَشْفيهِ اِلاَّ طِبُّكَ، وَغَمّى‏ لا يُزيلُهُ اِلاَّ قُرْبُك؛ «و حرارت اشتياقم را جز وصالت فرو نمي‌نشاند و شعلة سوز و گدازم را جز لقايت خاموش نمي‌کند و آتش شوقم را چيزي جز نظر به جمالت فرو نمي‌نشاند و دلم جز در جوار تو آرام نمي‌گيرد و اندوه و حسرتم را جز نسيم رحمتت زايل نمي‌گرداند و دردم را جز درمان تو شفا نمي‌بخشد و چيزي جز قرب تو غم از دلم نمي‌زدايد».

در ادامه حضرت مي‌فرمايند: وَجُرْحى‏ لا يُبْرِئُهُ اِلاَّ صَفْحُكَ، وَرَيْنُ قَلْبى‏ لا يَجْلُوهُ اِلاَّ عَفْوُكَ، وَوَسْواسُ صَدْرى‏ لا يُزيحُهُ اِلاَّ اَمْرُك؛«و بر جراحتم جز بخششت مرهم نمي‌گذارد و زنگار قلبم را جز عفوت پاک نمي‌سازد و وسواس و انديشه‌هاي باطل درونم را جز فرمان تو زايل نمي‌كند».

زخم‌هايي که بر تن انسان، نشسته ‌است با مرهم و دارو درمان مي‌شود، اما زخم‌هايي که براثر طغيان و معصيت بر جان انسان، نشسته است و به‌مراتب خطرناک‌تر از زخم تن است، تنها با گذشت و بخشش خداوند التيام مي‌يابد. همچنين دل زنگارگرفته از معصيت را تنها آب توبه صيقل مي‌دهد و عفو الهي، زنگار آن را مي‌زدايد. نکتة ديگري که از بيان نوراني امام ‌سجاد(علیه السلام) استفاده مي‌شود، اين است که وسوسه‌ها و شبهه‌هايي که به دل ما راه مي‌يابند، مانع يقين و اطمينان يافتن به حقايق و معارف الهي مي‌شود و دل آلوده به وسواس نمي‌تواند مسير کمال و تعالي را بشناسد و آنچه وسوسه و شبهه را از دل مي‌زدايد و باعث باور داشتن حقانيت طريق الهي و مسير کمال و تعالي مي‌گردد، اوامر و روشنگري‌هايي است که خداوند فراروي ما قرار داده و شناخت آنها و به کار بستنشان، شيطان را از حريم دل انسان خارج مي‌سازد و نور الهي را بر آن حاکم مي‌كند.

تقدم نيازهاي معنوي بر نيازهاي مادي

امام ‌سجاد(علیه السلام) در سخنان خود برخي از نيازهايشان را برمي‌شمارند و مي‌فرمايند که جز خداوند، کسي نمي‌تواند آنها را برطرف سازد. برخي از آن نيازها مفهومي عام دارند و داراي مصاديق مادي و معنوي هستند و بي‌ترديد مصاديق معنوي نسبت به مصاديق مادّي اولويت دارد. ما نيز بايد سعي کنيم مصاديق معنوي آنها را بشناسيم و درک کنيم و توجهمان را بدان‌ها معطوف سازيم. مثلاً فقر هم داراي مصداق مادي است و براي آنان که با ناداري و گرفتاري‌هاي مادي روبه‌رو هستند و از تأمين نيازهاي مادي‌شان عاجزند، محسوس و قابل درک است و ازاين‌رو، در صدد برطرف كردن آن برمي‌آيند و خواستة رفع آن را سرلوحة دعاها و درخواست‌هاي خود از خدا قرار مي‌دهند. اما بدتر و مصيبت‌بارتر از فقر مادي، فقر معنوي است و ما در درجة اول بايد آن را بشناسيم و باور کنيم، و آن‌گاه در صدد رفع آن برآييم و از خداوند نيز بخواهيم آن را برطرف سازد. براي اينکه در هنگام خواندن مناجات مفتقرين، حال مساعدي به ما دست بدهد، بايد باورها و ذهنيت‌هايمان را تصحيح کنيم و شناخت و باور آنچه را در کلام امام ‌سجاد(علیه السلام) آمده براي خود فراهم آوريم و مانند کسي که با همة وجود، آنها را درک و لمس مي‌کند، آنها را مطرح سازيم.

گاهي ما در صفحة حوادث روزنامه‌ها مي‌خوانيم که در فلان شهر زلزله رُخ داده يا تصادفي اتفاق افتاده يا فلان خانه‌ آتش گرفته است. بي‌ترديد چنين اخباري براي ما ناراحت‌کننده است، اما هيچ‌گاه ناراحتي ما به‌اندازة ناراحتي و رنج کسي که آن حوادث برايش رخ داده و با همة وجود، خطرات وآسيب‌هاي آنها را درک کرده است، نمي‌رسد. حالِ ما در هنگام مناجات و دعا بايد همانند حالِ چنين کسي باشد. بايد حال ما چون کسي باشد که لباسش آتش گرفته، و هرچه تلاش مي‌کند، نمي‌تواند آن را خاموش کند؛ شعله‌هاي آتش، بدنش را نيز مي‌سوزاند و فرياد‌رسي جز خدا نمي‌يابد و با همة وجود از خداوند ياري مي‌طلبد و خطاب به او مي‌گويد که خدايا، تنها تو مي‌تواني مرا از اين مصيبت و گرفتاري برهاني و نجات دهي.

يکي از دوستان نقل مي‌کرد که در ايام حج و در سرزمين منا، حاجي‌اي اهل يکي از کشورهاي غربي گم شد و هرچه تلاش کرد به کاروانش دست نيافت. او نقل کرده بود که در آن شرايط، حتي کسي را نيافتم که زبانم را بشناسد و متوجه منظورم شود و سخت مضطرب و نگران شدم. وقتي هيچ راهي براي نجاتم نيافتم، متوجه حضرت صاحب‌الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شدم و از آن حضرت خواستم که مرا راهنمايي كنند. ناگهان آقايي نزد من آمد و گفت كه دوستانت فلان‌جا هستند؛ برو تا به آنها برسي. من با خودم گفتم آن آقا از کجا زبان مرا مي‌دانست و چگونه مطلع شده بود که من گم شده‌ام.

اگر انسان واقعاً احساس کند که گرفتار هجران و فراق است و به فقر معنوي مبتلا شده، و باور کند که گناهان چون آتشي بر جانش افتاده‌اند، با حال مساعد و هماهنگ با مناجاتي چون مناجات مفتقرين به خداوند پناه مي‌برد و از او مي‌خواهد که گرفتاري‌هاي معنوي‌اش را برطرف سازد. اما اگر کسي اين نيازهاي معنوي و اساسي را درک نكرده و فهم او در امور مادي و مشکلات دنيوي متوقف مانده باشد، در دعا و توسل خود تنها از خداوند مي‌خواهد که بيماري‌اش را شفا دهد و مشکلات مالي و مادي‌اش را برطرف سازد و از اين سخن امام ‌سجاد(علیه السلام) که خدايا، سوز دل مرا جز لقاي تو خاموش نمي‌كند، درك و فهمي نخواهد داشت.

با خواندن اين مناجات‌ها، متوجه مي‌شويم که غير از نيازهاي روزمره، نيازهاي اساسي و مهم ديگري نيز هستند که نظر و توجه اولياي خدا بيشتر به آنها معطوف بوده، و خواستة برطرف شدنشان را سرلوحة دعا‌ها و درخواست‌هاي خود از خداوند قرار مي‌دادند. پس از آگاهي از وجود چنين خواسته‌ها و نيازهايي است که به‌صورت جدّي از خداوند مي‌خواهيم آنها را تأمين كند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org