- پيش گفتار
- درساول:دوستان واقعى اهل بيت(عليهم السلام)
- درسدوم:محاسبه نفس (1)
- درسسوم:محاسبه نفس (2)
- درسچهارم:نگاه مؤمن به دنيا
- درسپنجم:دعوت به اهل بيت(عليهم السلام) با رفتار و گفتار
- درسششم:نشانههاى ايمان و مؤمن حقيقى
- درسهفتم:رابطه ابزار انگارى دين و جهل دينى
- درسهشتم:ثمرات استقامت در دين دارى
- درسنهم:شرط نجات بخش بودن ولايت اهل بيت(عليهم السلام)
- درسدهم:خوف و رجا
- درسيازدهم:شادى از ديدگاه اسلام
- درسدوازدهم:دامهاى شيطانى
- درسسيزدهم:برحذر بودن از چند كاستى اخلاقى
- درسچهاردهم:پاداشهايى بزرگ براى شيعيان واقعى
- درسپانزدهم:شيعه از منظر امام صادق(عليه السلام)
- درسشانزدهم:گناه مغفور و نيكى مقبول
- درسهفدهم:راه رسيدن به جوار الهى
- درسهجدهم:چند نكته و سفارش اخلاقى
- درسنوزدهم:عاقل، برحذر از تملق جاهل
- درسبيستم:رابطه مؤمن با دنيا و ماديات
- درسبيستويكم:رابطه مؤمن با مؤمنان ديگر
- درسبيستودوم:پندهايى براى خردورزان
- درسبيستوسوم:سفارشهاى عيسى بن مريم(عليه السلام) به حواريون
- درسبيستوچهارم:اخلاق سالكان
- درسبيستوپنجم:خدا و آخرت، غايت افعال مؤمن
- درس بيستوششم:نماز مقبول و آثار آن
- درسبيستوهفتم:بحثى پيرامون حيا
- درسبيستوهشتم:محبت اهل بيت(عليهم السلام) پايه م ،حكم اسلام
درس يازدهم
شادى از ديدگاه اسلام
ـ شاد كردن برادر مؤمن
ـ «شاد بودن» مطلوب فطرى انسان
ـ حزن مطلوب
ـ شادى در گرو تأمين خواست افراد
ـ شادى مطلوب از نظر اسلام
شادى از ديدگاه اسلام
يَا ابْنَ جندب مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُزَوِّجَهُ اللّهُ الْحورَ الْعين و يُتَوِّجُهُ بالنّور فَلْيُدْخِلْ عَلى اَخيهِ الْمُؤمِنِ السُّرورَ.
شاد كردن برادر مؤمن
اين مضمون كه شاد كردن برادر مؤمن، يكى از عبادات بزرگ است به صورتهاى گوناگون در روايات بسيارى وارد شده و ابوابى از مجموعههاى روايى مثل كافى، وافى، وسائل الشيعه و... را به خود اختصاص داده است. در اينجا به چند نمونه از اين روايات و توضيح آنها اشاره مىكنيم.
مضمون بعضى از اين روايات اين است كه بهترين و يا محبوبترين عبادات نزد خداى متعال اين است كه انسان دل برادر مؤمن خود را شاد نمايد و يا به تعبير معروف، در قلب مؤمن «ادخال سرور» كند. در اينباره مرحوم كلينى روايتى را از امام باقر(عليه السلام) در كافى آورده است: ما عُبِدَ اللّهُ بِشَىْء أَحَبَّ اِلَى اللّهِ مِنْ اِدْخالِ السُّرورِ عَلَى المؤمن؛(1) يعنى خداى متعال عبادت نشده به چيزى كه محبوبتر باشد نزد او از آنكه سرورى در قلب مؤمن وارد كنند. اين روايت بيانگر اين حقيقت است كه شاد كردن مؤمن محبوبترين عبادتها نزد خداى متعال است. در اصول كافى نظير همين مضمون از خود پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز نقل شده است: اِنَّ اَحَبَّ الاَْعْمالِ اِلَى اللّهِ تعالى اِدْخالُ السُّرورِ عَلَى الْمُؤْمنين؛(2) محبوبترين اعمال نزد خدا، شاد كردن مؤمنين است. در بعضى از روايات براى تشويق مردم به شاد كردن برادران ايمانىشان، چنين آمده است: كسى كه مؤمنى را شاد كند تنها يك شخص را شاد نكرده بلكه ما اهل بيت(عليه السلام) را نيز شاد كرده است و كسى كه ما را شاد كند، پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله) را شاد كرده است.(3) در روايت ديگرى
1. اصول كافى، ج 2، ص 188.
2. همان، ص 189.
3. بحار الانوار، ج 74، باب 30، روايت 27.
آمده است: كسى كه مؤمنى را شاد كند، رسول الله(صلى الله عليه وآله) را شاد كرده است.(1) اينگونه مضامين در روايات ما مكرر نقل شده است. از جمله در كافى آمده است: عن الصادق(عليه السلام) قال لا يُرى اَحَدُكُمْ اذا اَدْخَلَ عَلى مُؤمن سُروراً اَنَّه عليه اَدْخَلَه فقط بل و اللّهِ علينا بل و اللّه على رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)؛(2) يعنى اگر يكى از شما برادر ايمانى خود را شاد كرد، فكر نكند كه فقط او را شاد كرده، به خدا قسم ما را شاد كرده است، به خدا قسم اين شادى را در دل رسول الله(صلى الله عليه وآله) وارد كرده است. روايتى هم از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وارد شده كه مىفرمايد: مَنْ سَرَّ مؤمناً فَقَدْ سَرَّنى و مَنْ سَرَّنى فَقَد سَرّ اللّهَ؛(3)كسى كه مؤمنى را شاد كند، مرا شاد كرده و كسى كه مرا شاد كند خدا را شاد كرده است.
موارد ياد شده، نمونههايى از روايات متعددى است كه در اين باره وارد شده است. بنابراين جاى هيچگونه شكى نيست كه از نظر اهل بيت(عليهم السلام) شاد كردن مؤمنان كارى بسيار پسنديده و بلكه بالاترين عبادات است. اما در باره اين مطلب سؤالاتى مطرح مىشود و ابهاماتى براى انسان پيش مىآيد. گاهى هم اشتباهاتى واقع شده و برداشتها و نتيجههاى نادرستى گرفته شده است. بعضى از اين سؤالات را با مضامينى كه در ساير روايات وارد شده و يا از طريق قراين قطعى، به راحتى مىتوان پاسخ داد. يكى از اين سؤالات اين است كه آيا انسان هر كسى را، از هر راهى كه شاد كند، چنين عملى عبادتى بزرگ محسوب مىشود؟ پاسخ اين سؤال تقريباً روشن است. هر كس كه آشنايى مختصرى با نظام ارزشى اسلام، مكتب اهل بيت(عليهم السلام) و معارف اسلامى داشته باشد، جواب اين سؤال را مىداند. منظور اين نيست كه كسى از راه گناه، ديگرى را شاد كند؛ يعنى گناهى مرتكب شود تا ديگرى شاد شود. مسلّماً اين كار نه تنها ثوابى ندارد، بلكه گناهش هم محفوظ است. در بعضى از روايات به اين نكته، كه نبايد شاد كردن مؤمن همراه با گناه باشد، تأكيد شده است. بعضى از بزرگان مىگويند شاد كردن مؤمن، حتى به صورتى كه مستلزم كارهاى لغو و مبتذل باشد، مطلوب نيست. ممكن است افراد غير متقى و كسانى كه در گفتار و رفتارشان چندان مقيّد نيستند، بعضى بذلهگويىها و مسخرهبازىهايى كه در شأن مؤمن نيست، انجام دهند و تصور كنند كه چون با اين كارها ديگران را شاد كردهاند، بالاترين عبادات را انجام دادهاند. هر چند فرض كنيم كه اينگونه كارها حرام نباشد، اما دست كم جزو كارهاى نامطلوب و احياناً مذموم (مكروه يا مشتبه) به
1. بحارالانوار، ج 74، باب 20، روايت 70.
2. اصول كافى، ج 2، ص 189.
3. همان، ص 188.
شمار مىآيد. البته ممكن است در اين مورد استثنائاتى باشد. فرض كنيد فردى در اثر گرفتارى و مشكلات زندگى دچار افسردگى شديد شده و يك حالت بيمارگونهاى پيدا كرده باشد به گونهاى كه اگر بخواهند او را از اين حالت خارج كرده و شاد كنند راهى جز بذلهگويى يا انجام رفتارهايى كه در شرايط عادى مطلوب نيست وجود ندارد. اين كار ممكن است نوعى معالجه باشد. اين حالت استثنا است و نمىتوان گفت كه هر كس براى شاد كردن ديگران، به هر شكل رفتار كند، بالاترين عبادت را انجام داده است. مسلّماً نمىتوان از طريق گناه و حتى از راه امور مكروه، مشتبه و يا لغو، چنين عملى را انجام داد. كارهاى لغوى وجود دارد كه فى حدّ نفسه مطلوب نيست: وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون؛(1) از صفات مؤمنان اين است كه مرتكب كارهاى بيهوده نمىشوند. بنابراين مىتوان گفت كه به طور مطلق، شاد كردن هر كسى بالاترين عبادات نيست بلكه تنها شاد كردن مؤمنان از مجارى شرعيه و راههايى كه شرعاً مجاز است مطلوب و پسنديده و بالاترين عبادات محسوب مىشود.
«شاد بودن» مطلوب فطرى انسان
سؤالهاى ديگرى نيز، كه بسيار عميقتر و پيچيدهتر و جزو مسايل اصولى و بنيادى است، در اين زمينه مطرح مىشود. مهمترين اين سؤالها اين است كه اصولا مگر «شاد بودن» در زندگى مطلوبيتى دارد كه اسلام براى شاد كردن ديگران اين همه سفارش كرده و براى آن ثواب در نظر گرفته است؟ به عبارت ديگر، آيا از ديدگاه اسلام وضع مطلوب اين است كه انسان بسيار شاد و مسرور باشد يا به عكس، محزون؟
با توجه به رواياتى كه در مدح حُزن وارد شده است، از جمله روايتى به اين مضمون كه اگر در جمعى شخص محزونى باشد، خدا همه آن جمع را به واسطه آن شخص محزون مورد رحمت قرار مىدهد، اين سؤال مطرح مىشود كه چگونه مىتوان بين اين دو گروه روايات جمع كرد؟ آيا «شاد بودن» از نظر اسلام امرى مطلوب است؟ اگر «شاد بودن» انسان مطلوبيت زيادى ندارد، پس چطور «شاد كردن» ديگران ثواب دارد، بلكه بالاترين عبادات تلقى مىشود؟ اين سؤالى است كه جواب آن چندان آسان نيست. براى پاسخ به اين سؤال، بايد مقدماتى را بيان كرد.
1. مؤمنون (23)، 3.
بدون شك اصل مسرور بودن و شاد بودن يك مطلوب فطرى است. از نعمتهايى كه خداى متعال وعده اعطاى آن را به انسان در روز قيامت داده است، اين است كه مؤمن در بهشت غمگين نمىشود و شاد خواهد بود: وُجُوهٌ يَوْمَئِذ ناعِمَة؛(1) چهرههاى مؤمنان در بهشت بسيار شاداب و خرّم است. در جاى ديگرى مىفرمايد: يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً؛(2) مؤمن پس از محاسبه، نزد اهل و عيالش، در حالى كه بسيار شاد و خندان است، بازمىگردد. بىشك انسان فطرتاً طالب خوشى، شادى و سرور است. مفاهيمى از قبيل خوشبختى، خوشوقتى، خوشحالى و... همگى از خوشى گرفته شده است؛ يعنى انسان، خود به خود، طالب خوشى است و اين اشكالى ندارد. مؤمنان وقتى در روز قيامت وارد بهشت مىشوند مىگويند: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ؛(3) خدا را ستايش مىكنند كه حزن و اندوه را از آنان برداشت؛ يعنى دوران حزن و غمى كه در دنيا داشتند سپرى شد و زمانى كه وارد بهشت مىشوند، ديگر از حزن و اندوه خبرى نيست. پس شاد بودن و محزون نبودن فطرتاً مطلوب است و اين پاداش مؤمنان در بهشت است. برعكس، اهل جهنم، هميشه غمگين و افسرده هستند. قيافههاى درهم كشيده (عَبُوساً قَمْطَرِيرا)(4) و چهرههاى چروكيده و سياه (وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّة)(5) از حالات دوزخيان است. قرآن آنگاه كه مىخواهد از شهدا تعريف كند و غير مستقيم ديگران را تشويق نمايد كه به خيل شهدا بپيوندند، مىفرمايد: فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ؛(6) آنها به سبب نعمتهايى كه خداوند به آنها داده است در شادى و سرور هستند. بنابراين، داشتن شادى و سرور، يك امر مطلوب فطرى است، كه هم در برزخ و هم در آخرت، قطعاً جزو نعمتهاى بزرگ الهى مىباشد. همه ما بايد طالب چنين نعمتى باشيم.
انسان فطرتاً طالب خوشى است. در دنيا خوشىها و ناخوشىها، به طور طبيعى و تكوينى، براى همه وجود دارد؛ هيچ كس در دنيا نيست كه در همه عمر خود شاد و يا در سراسر اين مدت غمگين باشد. هر كسى كمابيش غمها و شادىهايى دارد. انسان به طور طبيعى مىخواهد
1. غاشيه (88)، 8.
2. انشقاق (84)، 9.
3. فاطر (25)، 34.
4. انسان (76)، 10.
5. زمر (39)، 60.
6. آل عمران (3)، 17.
در دنيا شاد باشد، و اين شادىها از راههاى مختلفى پيدا مىشود. گاهى يك شادى، غمهاى طولانى را در پى دارد، مانند شادىهايى كه از يك گناه موقتى پيدا مىشود. هر چند انسان ممكن است با انجام يك گناه به طور موقت شاد شود، اما گرفتارىهاى بعدى را به دنبال خواهد داشت. كسانى هم كه از راههاى غيرمشروع مانند استعمال مواد مخدر، مسكرات و... خود را شاد مىكنند، شادى آنان موقتى است و پس از آن، ساعتها بلكه عمرى را بدبخت خواهند شد. اين نوع شادى، مطلوبيتى ندارد و عقل هم هيچ وقت چنين شاديى را تجويز نمىكند كه انسان لحظهاى از مواد مخدر استفاده كند، شادى كاذبى پيدا كند و بعد عمرى معتاد شده، خود، خانواده و جامعهاش را بدبخت كند.
طبق نظام ارزشى اسلام، مطلوبيت واقعى هر چيزى زمانى است كه در مسير مطلوبيت نهايى و سعادت ابدى انسان باشد. اگر شادىهاى دنيايى انسان در راستاى كمك به شادى آخرت او باشد، بسيار پسنديده و مطلوب است. آيا اساساً چنين شادىهايى وجود دارد؟ پاسخ مثبت است. انسانى كه افسردگى مطلق داشته باشد، به دنبال هيچ كارى نمىرود، عبادت هم نمىكند. چنين كسى نه كار دنيا را مىتواند درست انجام دهد نه كار آخرت را. كسى كه نشاط ندارد، تنها مىخواهد گوشهاى بنشيند، نه حرفى بزند، نه حرفى بشنود و نه كارى انجام دهد. چنين فردى نه به درد دنيا و آخرت خودش مىخورد و نه دنيا و آخرت ديگران. حُزن و اندوهى كه انسان را از كار و زندگى باز دارد و باعث شود كه فرد نه به كار دنيا برسد و نه به كار آخرت، در واقع نوعى بيمارى است و هيچگونه مطلوبيتى ندارد. اين كار حتى ممكن است به كفر نيز منتهى شود. گاهى هم موجب مىشود كسانى كه ايمان ندارند يا داراى ايمانى ضعيف هستند، دست به خودكشى بزنند. چنين حُزنهايى هيچ وقت مطلوب نيست. برعكس، آن حالت نشاطى كه انسان را وادار كند به اينكه هم كارهاى دنيايى و هم كارهاى آخرتى خود را درست انجام دهد، مثلا موجب شود كه درسش را بهتر بخواند و عبادتش را بهتر انجام دهد، امرى مطلوب است. از اين روى، استفاده از وسيلهاى كه سعادت اخروى انسان را به دنبال داشته باشد مطلوب خواهد بود.
بنابراين مىتوان گفت، اينطور نيست كه هر سرور و فرحى در دنيا مطلوب است، به خصوص اگر حالت افراطى پيدا كند. در قرآن غالباً از فرح مربوط به دنيا با لحنى نكوهشآميز ياد شده است؛ مانند: إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ؛(1) او [انسان] شادمان و فخرفروش است. يا: لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا
1. هود (11)، 10.
يُحِبُّ الْفَرِحِينَ.(1) اين آيه درباره قارون است كه به واسطه نعمتهاى دنيايى، به خود مىباليد و بسيار مغرور بود. بنىاسرائيل براى نصحيت او به نزدش آمدند و گفتند: لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ؛ خيلى سرمستى نكن، خدا فرحين را دوست نمىدارد. معمولا در ادبيات فارسى تعبير «سرمستى» براى اينگونه سرورها و فرحهاى افراطى به كار مىرود. اينگونه شادىها مسلّماً نامطلوب است؛ زيرا نه تنها كمكى به حركت تكاملى انسان نمىكند، بلكه انسان را در دام شيطان مىاندازد، او را غافل و مغرور ساخته از وظايف و تكاليفش باز مىدارد و موجب مىشود كه به ديگران فخر بفروشد. در بعضى از آيات قرآنى هم اشاره شده است كه كسانى كه در دنيا خيلى سرور داشتند، وضعشان در آخرت خيلى خوب نيست: إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً؛(2)در وصف جهنميان مىفرمايد، آنها كسانى هستند كه در دنيا خوشگذرانى كرده و زندگى را به شادى و سرمستى مىگذراندند.
حزن مطلوب
در مقابل، حزنى كه انسان را متوجه خدا، آخرت و مسؤوليتهاى شرعى و اجتماعىاش كند، حزنى مطلوب است؛ حزن از اينكه چرا در انجام تكاليف كوتاهى كردهايم. انسان عاقلى كه مرتكب گناهى شده، اگر متوجه شود اين عمل موجب شده كه سعادت آخرت را از دست بدهد، در حالى كه مىتوانست با انجام دادن كار ديگرى سعادت دنيا و آخرت را كسب كند، محزون مىشود. اينگونه حزنها اگر به حد افراط نرسد، مطلوب است، اما اگر به حدى برسد كه انسان را از كار و زندگى باز دارد و باعث شود كه فرد تكاليف شرعى خود را نتواند انجام دهد، هيچ فايدهاى ندارد. غم و غصهاى كه موجب شود انسان در زندگى نتواند درس بخواند، عبادت كند، جهاد برود، به اجتماع خدمت كند و ساير فعاليتهاى مطلوب دينى را انجام دهد، چه فايدهاى دارد؟ بنابراين مرتبهاى از حزن هم مىتواند مطلوب باشد؛ و آن زمانى است كه انسان را وادار به جبران گذشته نمايد و تكاليف و كارهاى خيرى كه باعث سعادت آخرت او مىشوند انجام دهد.
شادى در گرو تأمين خواست افراد
نكته سومى كه بايد در نظر داشت اين است كه سرور و شادى براى هر كسى وقتى حاصل
1. قصص (28)، 76.
2. انشقاق (84)، 13.
مىشود كه خواستهاش تأمين شود. اما خواستههاى افراد يكسان نيست و شادى افراد با يكديگر تفاوت دارد؛ براى مثال، وقتى شما مىخواهيد كودك خردسالتان را شاد كنيد ممكن است زمانى اين كار را با دادن خوراكى و يا اسباببازى انجام دهيد، و وقتى كودك مقدارى بزرگتر شد، برايش قصه و داستان تعريف كنيد. اينها انواع شادى كودكانه است كه با خوردن، بازى كردن، شنيدن داستانهاى خندهدار و نظاير آنها حاصل مىشود. اما در سنين جوانى، كسانى كه رشد طبيعى و معقولى دارند و ابعاد روانى آنان رشد پيدا كرده است، ديگر به اين چيزها چندان شاد نمىشوند. انسان در جوانى خواستههاى ديگرى دارد؛ به جز خواستههايى كه مربوط به جهات بدنى مىشود، از نظر روانى هم خواستههايى دارد. جـوان دلش مىخواهد شخصيت و احترام داشته باشد. از دوره نوجوانى اين خواست در فرد شكوفا مىشود و البته گاهى هم حالت بسيار افراطى پيدا مىكند؛ مثلا گاهى پرخاشگرى جوان براى اين است كه مىخواهد شخصيت خودش را نشان دهد. انسان در هر سنى به طور طبيعى خواستههايى دارد كه اگر تأمين گردد شاد مىشود. البته برخى خواستههايى هم وجود دارد كه در طول زندگى ادامه دارد؛ مانند نيازهايى كه انسان به خوراك، مسكن و... دارد.
شادى مطلوب در نظر اسلام
اكنون با توجه به نكتههايى كه بيان گرديد، بايد ببينيم كه آيا شادى از نظر اسلام امرى مطلوب است يا نامطلوب؟ در پاسخ بايد بگوييم هر نوع شادى كه در جهت كمال معنوى باشد مطلوب است. اگر شما بخواهيد كسى را كه آنقدر روحش تعالى پيدا كرده كه جز با مناجات خدا و سرساييدن به آستان الهى شاد نمىشود شاد كنيد، مسلّماً بايد زمينهاى را فراهم كنيد كه او بتواند به عبادتش بپردازد. امام سجاد(عليه السلام)در يكى از مناجاتهايش عرض مىكند: وَ اسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّة بِغَيْرِ اُنْسِك؛(1) از هر لذتى كه از غير اُنس با تو بردم استغفار مىكنم، هر سرورى كه جز از لقاى تو حاصل شود، براى من گناه است، از چنين شادمانى به تو پناه مىبرم. كسانى آنچنان اوج پيدا مىكنند كه جز در اثر اُنس با خدا و مناجات با او و نهايتاً لقاى الهى به چيزى شاد نمىشوند، اگر انسان بخواهد چنين كسانى را شاد نمايد، بايد كارى كند كه مزاحمتها و موانع راهشان برداشته شود و آنها در اين مسير پيشرفت كنند. چنين شاديى است كه ارزش
1. مفاتيحالجنان، مناجات خمس عشرة، مناجات الذاكرين.
مطلق دارد؛ زيرا شاد كردن چنين مؤمنى براى رسيدن به مقصد خود، هيچ قيد و شرطى ندارد. چون اينها جز از راه مشروع شاد نمىشوند، شاديشان هم به عبادت خدا و انس با خدا است و هميشه اين شادى مطلوب است. اما شادىهاى ديگر، ممكن است شادى دنيوى باشد، اما كمك كند به اينكه انسان در جهت تكامل معنوى پيشرفت كند يا لااقل مبتلا به گناه نشود، مثل شادى دنيوى كه دو همسر در محيط خانواده با يكديگر دارند. اين نوع شادى مستقيماً ارتباط با خدا و قيامت ندارد، التذاذى است كه دو همسر در محيط خانواده از يكديگر مىبرند، اما اگر با قصد قربت انجام شود، مىتواند عبادت باشد. اگر هم قصد قربت در كار نباشد، دست كم مانع از ابتلاى به معصيت است. البته اين هم مرتبهاى از عبادت است؛ زيرا براى جلوگيرى از ابتلاى به معصيت صورت گرفته است.
شادىهاى دنيوى كه مؤمنان در زندگى خودشان دارند به اين منظور است كه براى انجام عبادات و وظايفشان نشاطى داشته باشند. مزاح مخصوصاً در سفر در حدى كه افراط نشود و موجب لغو و اتلاف وقت نگردد و همچنين تمسخر، توهين و اذيت ديگران را به دنبال نداشته باشد مطلوب است، تا جايى كه از مستحبات بوده و در اسلام بر آن تأكيد شده است. اين يك شادى دنيوى است كه موجب جلوگيرى از ملال، افسردگى و خستگى است و به علاوه، از چيزهايى است كه مانع از انجام وظايف بعدى نمىشود. فراهم كردن وسايل چنين شادى براى ديگران و نيز شاد شدن خود انسان هم در اين حد عيبى ندارد و مطلوب است.
به هر حال، ملاكْ شاد كردن مؤمن است و مؤمن از آن جهتى كه مؤمن است هيچگاه به گناه شاد نمىشود؛ شادى او يا مستقيماً در ارتباط با خدا است و يا براى تكامل معنوى و انجام وظايف و يا دست كم براى جلوگيرى از گناه مىباشد. البته با توجه به نكته آخر، كه گفتيم مراتب ايمان افراد با يكديگر فرق مىكند، طبيعتاً شاد كردن افراد هم فرق مىكند و اين مسأله منحصر به افراد بالغ نمىباشد بلكه شامل بچهها هم مىشود. شاد كردن مؤمنى هم كه هنوز در سن طفوليت است و تازه به تكليف رسيده ثواب دارد. شادكردن او در همان حدى است كه او مىفهمد. اگر شما بخواهيد وسايل شادى را در حد كسانى كه در اوج معرفت هستند براى يك كودك فراهم كنيد، او اصلا درك نمىكند و هيچ وقت با آنها شاد نمىشود. در هر حال، بيرون آوردن اين مؤمن از افسردگى مطلوب است؛ زيرا افسردگى برايش ضرر دارد. البته از بين بردن حزنى كه براى خدا است و باعث اين مىشود كه فرد در جهت انجام وظايفش موفقتر باشد،
مطلوب نيست؛ مثلا ما نبايد كسى را كه در مجلس عزاى سيدالشهدا(عليه السلام) مشغول گريه است، براى اينكه شاد بشود به خنده بيندازيم؛ زيرا اين مجلس اصلا براى گريه كردن و براى غمگين بودن است. اينجا جاى شاد كردن نيست، اينجا جايى است كه گريه كردن و غمگين بودن مطلوب است. يا اگر كسى را كه در نيمه شب با خدا راز و نياز مىكند و اشكش جارى شده و در حالت حزن قرار دارد، بخندانيم، آيا كار خوبى انجام دادهايم؟! قطعاً اين شادىها مطلوب نيست و متقابلا آن حزنهايى هم كه انسان را از حركت طبيعى به سوى سعادت دنيوى و اخروى باز دارد نامطلوب است.
البته بايد توجه داشته باشيم كه برخى ممكن است به اتكاى اطلاق اينگونه روايات، خواستههاى نفسانى خود را ارضا كنند. انسانهايى كه مىخواهند خوشگذرانى و بذلهگويى كنند، بخندند و بخندانند و...، استدلال مىكنند به اينكه ادخال سرور به مؤمن ثواب دارد! حال آن كه هر ادخال سرورى ثواب ندارد. اگر ادخال سرور در جهت تكامل باشد و لااقل موجب شود كه موانع عبادت و تكامل شخص برطرف گردد و در راه انجام وظايفش نشاطى پيدا كند، مىتواند مطلوب باشد، چه خود انسان وسايل آن را فراهم كند، چه ديگران به اين شادى كمك كنند.
به هر حال، واقعنگرى و واقعبينى انسان را متوجه اين امر مىكند كه در اين دنيا گرفتارىهاى زيادى براى همه انسانها پيش مىآيد و فقط نوع، شكل و زمان آن با يكديگر فرق مىكند؛ گاهى بيمارى، فقر و گرفتارى است، گاهى از دست دادن عزيزى است، گاهى هم بلاهاى اجتماعى مانند زلزله، سيل و طوفان است. مسلّماً كمك كردن به چنين كسانى كه مبتلا به چنين غم و اندوههايى شدهاند و از انجام وظايف خود بازماندهاند و در نهايت، شاد كردن آنها از بهترين عبادات است. البته بايد توجه داشته باشيم كه شرط هر عبادتى قصد قربت است.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org