قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس سوم

 

 

محاسبه نفس (2)

 

 

 

ـ حساب‌گرى، حتى در اجتناب از كارهاى لغو، مشتبه و مكروه

ـ وسعت نظر اولياى خدا در عبادت

ـ استغفار از نماز!

ـ شدت علاقه اولياى خدا به او

ـ يادى از مرحوم شيخ انصارى

 

 

 

 

محاسبه نفس (2)

يَا ابْنَ جُنْدَب حَقٌّ عَلى كُلِّ مُسْلِم يَعْرِفُنا اَنْ يَعْرِضُ عَمَلَهُ فى كُلِّ يَوم و لَيْلَة عَلى نَفْسِهِ فَيَكُونُ مُحاسِبَ نَفْسِهِ فَاِنْ رَأى حَسَنَةً اسْتَزادَ مِنْها و اِنْ رَأى سَيِّئَةً اسْتَغْفَرَ مِنْها لِئَلاّ يُخْزى يَوْمَ القيامةِ.

 

حساب‌گرى، حتى در اجتناب از كارهاى لغو، مشتبه و مكروه

در جلسه گذشته گفته شد كه امام صادق(عليه السلام) به عبدالله بن جندب فرمودند: هر كه افتخار انتساب به مكتب ما را دارد و از معرفت اسلام بهره‌مند مى‌باشد و ظيفه دارد در هر شبانه روز نسبت به اعمال خود محاسبه‌اى داشته باشد. به عبارت ديگر، هر كس بايد از خودش حساب بكشد؛ اگر ديد كارهاى خوبى انجام داده، از خدا بخواهد كه توفيق زيادتى آن كارها را به او مرحمت كند و اگر ديد لغزشى از وى سر زده، استغفار كند تا در قيامت مبتلا به خزى و رسوايى نشود.

در محاسبه، بايد توجه داشته باشيم كه آيا اعمال خوبى هم كه از ما سر زده واقعاً مؤثّر بوده و مورد قبول واقع شده، يا فاسد گرديده و به مرتبه قبولى نرسيده است؟ زيرا كارهاى خوب هم در صورتى حسنه واقعى است و در سعادت انسان تأثير دارد كه با نيتى صحيح انجام گيرد. اگر انسان كار خوب را به نيت ريا و سُمعه انجام دهد، براى اين‌كه ديگران ببينند و بشنوند و از او تعريف كنند، نه تنها ثوابى از آن نمى‌برد و موجب سعادتش نمى‌شود، بلكه حتى ممكن است موجب سقوط او هم بشود.

انسان براى آن كه موقعيت خود را در مقابل رفتارهايش بهتر درك كند، خوب است همين طور كه در دنيا نسبت به اموالش حساب‌گر است، قدرى تأمل كند و به حساب اعمالش هم رسيدگى نمايد. به طور طبيعى، هر كسى سرمايه‌اى دارد نگران آن است كه آيا كسبش سود كافى داشته يا نه. يك تاجر و كاسب گاهى وقتى حساب مى‌كند، مى‌بيند كه سرمايه‌اش از بين رفته و هيچ

سودى عايدش نشده است. وضعيت بدتر اين است كه با سرمايه‌اش چيزى خريده باشد كه نه تنها سودى برايش نياورده، بلكه ضررهاى جسمى، روحى، خانوادگى، و رسوايى هم در پى داشته است. كسانى كه در اموالشان اهل محاسبه هستند، علاوه بر اين‌كه سعى مى‌كنند از اين دو وضعيت اجتناب كنند، در مورد سود هم هميشه به دنبال آن هستند معامله‌اى انجام دهند كه سود بيش‌ترى داشته باشد. اين گونه افراد اگر متوجه شوند كه مثلاً، با سرمايه گذارى در كارى هزار تومان سود به دست مى‌آورند، حاضر نيستند آن سرمايه را در كار ديگرى كه پانصد تومان سود برايشان مى‌آورد، صرف كنند و با خود مى‌گويند: چرا سرمايه را صرف كارى كنيم كه سودش كم است؟

در مورد اعمالى هم كه ما انجام مى‌دهيم شبيه اين وضعيت‌ها وجود دارد. گاهى ما اعمالى انجام داده‌ايم كه نه تنها برايمان سودى نداشته، بلكه موجب رسوايى و ذلّت ما در قيامت نيز مى‌شود. آيا اين پشيمانى ندارد؟ اگر انسان به جاى آن كه سرمايه‌اش را در كارى كه سود و درآمدى دارد به جريان بيندازد، آن را راكد بگذارد يا در زمينه نامناسبى از آن استفاده كند، كار بيهوده‌اى انجام نداده است؟ شايد هيچ ضررى نكرده باشد ولى به هر حال كسى كه اهل تجارت و اهل حساب باشد، نه فقط از ضرر بلكه از اين هم كه از معامله‌اش هيچ فايده‌اى نبرده است ناراحت مى‌شود. اين گونه كارهاى بى‌فايده در لسان شرع «لغو» ناميده مى‌شود. در سوره مؤمنون مى‌خوانيم: وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ؛(1) مؤمنان كسانى‌اند كه از كارهاى بى‌فايده اعراض مى‌كنند. وقتى سرمايه‌اى داريم كه مى‌توان با آن به سودى سرشار رسيد چرا آن را در كارى صرف كنيم كه هيچ فايده‌اى ندارد؟

برخى افراد آن‌قدر حساب‌گرند كه حتى شب نگرانند مبادا از جنسى كه خريده‌اند در معامله فردا سود خوبى نبرند، مبادا جنس آنها معيوب باشد. ما نيز در اعمالمان، در مورد ارتكاب اعمال مشتبه بايد چنين باشيم؛ يعنى كارى كه انسان نمى‌داند حرام است يا نه، و ممكن است بر اساس اصل اباحه ظاهراً مباح هم باشد، اما چون مشتبه است و احتمال حرمت آن وجود دارد، مؤمن بايد نگران باشد كه نكند كارى كه انجام داده در واقع خلاف باشد.

مادامى كه مى‌توانيم جنسى بخريم كه يقين به سالم بودن آن داريم، آيا معقول است پولمان را در مقابل جنسى بدهيم كه مشكوك به معيوب بودن است؟! مبادا روزى افسوس بخوريم از


1. مؤمنون (23)، 3.

اين‌كه چرا وقتى مى‌توانستيم كارى صددرصد درست انجام دهيم، كارى مشكوك و متشابه انجام داده‌ايم؟ اگر انسان حساب‌گر باشد و قدر عمر و سرمايه‌اش را بداند از اين هم نگران مى‌شود، چه برسد به انجام مكروهات (كارهايى كه هر چند عذاب ندارد، ولى به هر حال، از نظر شرع مرجوح است).

 

وسعت نظر اولياى خدا در عبادت

امثال بنده كه در مراتب پايين‌ترى از ايمان هستيم، بايد از خدا بخواهيم توفيق دهد كه واجباتمان را انجام دهيم و محرّمات را ترك كنيم؛ ولى بايد بدانيم خداوند بندگانى دارد كه افق ديدشان بسيار بالاتر از اينها است. محاسباتى دارند كه با ما فرق مى‌كند؛ كسانى هستند كه اصلاً مرتكب حرام نمى‌شوند و اگر هم لغزشى از آنها سر بزند در مكروهات و مشتبهات است. اينها نگران آن نيستند كه كار حرامى كرده‌اند يا نه، بلكه به دنبال آن هستند كه ببينند آيا كار لغوى كرده‌اند يا نه. آنها سعى مى‌كنند حتى كارى كه براى آخرتشان هم بى‌فايده است انجام ندهند، تا چه رسد به كارى كه مضرّ است.

ما فكر مى‌كنيم دايره واجبات و مستحبات محدود است، و بيش‌تر اعمال ما مباح مى‌باشد مانند نفس كشيدن، نگاه كردن، غذا خوردن و خوابيدن - ولى صرف نظر از اين‌كه همين‌ها هم با عناوين ثانوى ممكن است واجب يا حرام باشند؛ اگر بدانيم چه تكاليفى به عنوان ثانوى داريم، خواهيم ديد كه اگر تمام عمرمان را هم صرف واجبات كنيم، وقت كم مى‌آوريم. براى مثال، اگر ما طلبه‌ها توجه كنيم كه چه وظايفى داريم و شبهاتى را كه در مسايل اعتقادى براى ديگران مطرح مى‌شود، بايد پاسخ دهيم، آن‌گاه به اين نتيجه خواهيم رسيد كه اگر 24 ساعتمان را هم صرف مطالعه و تحقيق كنيم باز هم كم است، چه رسد به اين‌كه بخواهيم ميلياردها انسان عالم را، كه به معارف اهل‌بيت(عليهم السلام) نياز دارند، هدايت كنيم. ما موظفيم اين معارف را به همه مردم دنيا برسانيم، اين امانتى است در دست ما، و قرآن مى‌فرمايد: إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها؛(1) خدا به شما فرمان مى‌دهد كه امانت‌ها را به صاحبانش برسانيد. اگر به اين تكاليف توجه داشته باشيم، خواهيم فهميد كه اصلاً جايى براى مستحبات هم باقى نمى‌ماند، چه رسد به مباحات.


1. نساء (4)، 58.

كسانى كه افق ديد بالاترى دارند اگر هم فرصتى براى انجام مستحبات داشته باشند، به هر كار ديگرى غير از واجب و مستحب كه دست بزنند از آن استغفار مى‌كنند. حرام كه جاى خود دارد، آنها حتى از مشتبه و مكروه هم استغفار مى‌كنند؛ زيرا خدا دوست ندارد انسان اهل لغو باشد: وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ.(1) اين گونه افراد وقتى شب محاسبه مى‌كنند و مى‌بينند در طول روز كار حرامى مرتكب نشده‌اند، خيالشان راحت مى‌شود، اما حساب مى‌كنند چند كار لغو از آنها سرزده است. اين افراد محاسبه‌شان بيش‌تر از اين جهت است كه كدام كار را انجام داده‌اند كه اگر انجام نمى‌دادند ضررى به آخرتشان نمى‌رسيد؛ چه نگاهى كرده‌اند، چه سخنى گفته‌اند، كدام صدا را شنيده‌اند،... كه اگر هم انجام نمى‌شد مشكلى براى آخرتشان پيش نمى‌آمد. نگرانى‌بيش‌تر از اين است كه چرا اين قبيل كارها را انجام داده‌اند و وقتشان را صرف كارى نكرده‌اند كه حتماً سود داشته باشد.

 

استغفار از نماز!

شايد تصور كنيم بالاتر از آنچه تا به حال گفتيم ديگر فرض ندارد و كسى نيست؛ اما اين تصور اشتباه است. افرادى هستند كه آنچه را ما عبادت مى‌دانيم و دلمان خوش است كه خدا توفيق انجامش را به ما داده است، گناه مى‌دانند؛ كه حسناتُ الابرار سيّئات المقرّبين.

يكى از بهترين كارهايى كه در صدر اعمال خوب ما قرار دارد نماز است؛ كه فرمودند الصّلوةُ عمودُ الدّينِ،(2) الصّلوةُ خيرُ موضوع(3) والصّلوةُ قربانُ كلِّ تقىّ.(4) اما آيا نمازهاى ما چنين شأنى دارند؟ اولياى خدا از نمازهايى كه ما مى‌خوانيم استغفار مى‌كنند و آنها را براى خودشان گناه مى‌دانند. اين گونه نماز خواندن در شأن اولياى خدا نيست. مقدار وقتى را كه ما در 24 ساعت صرف خواندن نماز مى‌كنيم حتى به يك ساعت هم نمى‌رسد. همين يك ساعت هم غالباً با توجه كامل همراه نيست. اگر نماز سخن گفتن با خدا است، بايد از توجه به غير مبرّا باشد. كمال بى‌ادبى است كه به هنگام سخن گفتن با خدا دل و قلبمان جاى ديگر باشد. تصور كنيد كه يكى از دوستانتان با شما صحبت مى‌كند، اما در بين صحبت پشتش را به طرف شما و


1. مؤمنون (23)، 3.

2. بحارالانوار، ج 82، باب 1، روايت 36.

3. همان، ج 82، باب 4، روايت 9.

4. همان، ج 78، باب 16، روايت 138.

رويش را به طرف ديگر مى‌كند؛ آيا اين كار را بى‌حرمتى و اهانت به خودتان تلقى نمى‌كنيد؟ هنگام نماز هم كه رويمان را به طرف خدا مى‌كنيم، اگر دلمان متوجه چيز ديگرى باشد، در واقع به خدا پشت كرده‌ايم. خداوند جسم نيست كه رو و صورت ما به طرف او باشد، بلكه دل ما بايد به طرف خدا باشد. وقتى دلمان متوجه او نيست مثل اين است كه رويمان را از او برگردانيده‌ايم. در اين صورت، آيا چنين نمازى استحقاق ثواب دارد؟ آيا باز هم بايد به خودمان بباليم كه چنين عبادتى كرده‌ايم؟ يا بايد شرمنده باشيم كه چقدر بى‌ادب بوده‌ايم؟

در روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه مى‌فرمايد: كسى كه در نماز توجهش به غير خدا است، آيا نمى‌ترسد از اين‌كه خداوند او را به صورت الاغى مسخ كند؟(1) آنهايى كه از ما بالاترند وقتى اعمال خود را محاسبه مى‌كنند، براى مثال، از خود مى‌پرسند، نماز صبحى كه خوانديم، يا دعا و قرآنى كه خوانديم، چقدر با حضور قلب و توجه به خدا همراه بود؟ به اين دليل، هميشه استغفار مى‌كنند؛ چون مى‌بينند چيزى ندارند كه عرضه كنند، حتى در جايى كه خواسته‌اند با محبوبشان انس بگيرند، بى‌ادبى كرده‌اند.

البته امثال بنده در اين سطح نيستيم، اما توجه به اين مقامات كم‌ترين فايده‌اش اين است كه بدانيم كه هستيم و چه مى‌كنيم و به اين عبادت‌هاى دست و پا شكسته خود مغرور نشويم. اگر يك شب موفق شويم دو ركعت نافله بخوانيم، شيطان ما را وسوسه مى‌كند و دچار عُجب مى‌شويم كه عجب عبادتى كرده‌ايم! اولياى خدا نه از گناهانشان، كه از ذكر و عبادتشان نيز به درگاه خداوند استغفار مى‌كنند. ما هم بايد از خدا بخواهيم به ما توفيق دهد گاهى به آنها شباهتى پيدا كنيم. تشيّع و پيروى كردن از اهل‌بيت(عليهم السلام) يعنى اين كه انسان سعى كند شباهتى به آنها پيدا كند. حضرت على (عليه السلام) مى‌فرمايد: اَلا اِنّكم لا تَقْدِرونَ على ذلك و لكن اَعينوني بِوَرَع وَ اجْتهاد و عفّة وسِداد؛(2) بدانيد كه شما قدرت آن را نداريد( كه مثل من به قرص نان و جرعه آبى بسازيد) ولى با اجتناب از محارم، كوشش، پاك‌دامنى و خودنگه‌دارى مرا يارى رسانيد. بايد تلاش كنيم مثل آنها بشويم. انسان وقتى بداند چنين افرادى هم وجود دارند، از خدا مى‌خواهد به او توفيق دهد كه گاهى از اين حالات پيدا كند.

به هر حال، يكى از مراتب محاسبه اين است كه بعضى از بندگان خدا توجه به غير خدا را


1. بحار الانوار، ج 84، باب 15، روايت 3.

2. نهج‌البلاغه با ترجمه فيض الاسلام، نامه 45.

«در هر حالى» براى خودشان گناه مى‌دانند، همان طور كه توجه به غير خدا در نماز، براى مقربان گناه است و نمازهاى امثال بنده، جزو سيئات آنها به شمار مى‌آيد.

البته مقرّبان هم درجاتى دارند، حتى انبيا(عليهم السلام) نيز در يك مرتبه نيستند و با يكديگر فرق دارند: تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض؛(1) بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى بخشيديم. بعضى از اولياى خدا اگر توجهى به غير او پيدا كنند آن را براى خودشان يك گناه مى‌دانند؛ زيرا هميشه در حضور خدا هستند؛ در حالى كه ما فقط نماز را حضور در مقابل خدا مى‌دانيم و در حالات ديگر، به فكر كار، درس، بحث، خانه و فرزندمان هستيم. خودمان هم طمعى نداريم كه در اوقات غير نماز توجهى به خدا داشته باشيم. اما بعضى از بندگان خدا هميشه او را حاضر مى‌بينند؛ بنا به فرمايش امام راحل(رحمه الله)، عالم را محضر الهى مى‌دانند و هميشه خودشان را با خدا روبرو مى‌بينند. بنابراين اگر توجهى به غير او پيدا كنند و قلبشان از او منصرف شود، استغفار مى‌نمايند. خداوند در وصف آنان مى‌فرمايد: رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ؛(2) مردانى كه تجارت و معامله، آنان را از ياد خدا غافل نمى‌سازد. اين مقام بسيار عالى است. هستند در ميان طلبه‌ها كسانى كه در حين درس و بحث از ياد خدا غافل نيستند، وقتى هم كه در عمق تفكراتشان هستند و مى‌خواهند يك مشكل علمى را حل كنند، آن‌جا نيز دلشان با خدا است.

 

شدت علاقه اولياى خدا به او

آيا واقعاً چنين چيزى ممكن است؟ شايد تصورش كمى براى ما دشوار باشد، اما نبايد هرچه را براى ما ميسّر نيست غير ممكن بشماريم. كسى كه فكر كردنش را يك وسيله وابزار مى‌داند براى اين‌كه علم را از خدا دريافت كند، چطور ممكن است از او غافل شود؟ او تمرين كرده كه همه معارف را از دست خدا بگيرد. مگر ممكن است خدا را غايب ببيند؟ اگر او با كسى صحبت مى‌كند، توجه دارد كه خدا خواسته تا اين مطالب به زبان او جارى شود و كسانى هدايت شوند و راه خدا را پيدا كنند. او مى‌داند كه در حضور خدا است و به امر خدا اين سخنان را مى‌گويد. چنين كسى هيچ‌گاه از خدا غافل نمى‌شود. خدا چنين بندگانى دارد. اگر ما


1. بقره (2)، 253.

2. نور (24)، 27.

آنها را نمى‌شناسيم دليل بر اين نيست كه وجود ندارند. به وجود همين‌ها است كه خدا بركاتش را بر مردم نازل مى‌كند؛ شيعيان خالصى كه به بركت آنها آفات و بليّات از اهل زمين برداشته مى‌شود.

براى اين‌كه اين مسايل به ذهنمان نزديك‌تر شود، مى‌توانيم از مواردى كه شايد براى خود ما هم گاهى پيش آمده باشد مثال بزنيم. مثلا كسى كه ـ خداى نخواسته ـ عزيزى از دست داده باشد، وقتى در كلاس حاضر مى‌شود دائماً حواسش پيش عزيز از دست رفته است. درس مى‌خواند، گوش مى‌دهد، مباحثه هم مى‌كند، اما عمق دلش پيش او است. يا مثلاً كسانى كه در آتش محبت و عشق به محبوبى مى‌سوزند، در عين حال كه به كارهاى روزمره‌شان مى‌پردازند اما ته دلشان متوجه محبوبشان است. كسانى هم كه خدارا شناخته‌اند، جمال و جلال الهى را كم‌تر از مخلوقاتش نمى‌دانند. به همين دليل، بيش از آن كه به مخلوقات محبت پيدا كنند، به خدا محبت مىورزند و وقتى محبت پيدا شد دل نمى‌تواند سراغ محبوب نرود؛ زيرا به طور طبيعى، دل متوجه محبوب است: الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّه؛(1) مؤمنان محبتشان به خدا بيش‌تر از ديگران است.

پس بايد از خدا بخواهيم، از دستورات اهل‌بيت(عليهم السلام) هم استفاده كنيم، هم‌چنين به آنها متوسّل شويم، تا به بركت اين انوار مقدس، خدا دل‌هاى ما را به نور معرفت و محبت خود روشن كند. اگر چنين سعادتى نصيب انسان شود و محبت خدا در دلش جا بگيرد و ريشه بدواند، آن وقت ياد خدا كردن كار مشكلى نيست كه برعكس، اگر لحظه‌اى غافل شود مثل اين است كه گم شده بزرگى دارد.

 

يادى از مرحوم شيخ انصارى

خدا بندگانى دارد كه واقعاً دوستش مى‌دارند. آنها دوستى خدا را با هيچ چيز عوض نمى‌كنند، دنبال فرصتى مى‌گردند تا با او خلوت كنند و به راز و نياز با او بپردازند. يكى از اعاظم از مرحوم شيخ انصارى(رضي الله عنه) نقل مى‌كرد كه روزى شيخ در گرماى تابستان وارد منزل مى‌شود. تشنگى به شيخ فشار آورده بوده و طلب آب مى‌كند. (شايد ديده يا شنيده باشيد كه آن وقت‌ها در نجف يخ و يخچال نبود، مشربه‌ها و كوزه‌هايى بود كه آنها را داخل سرداب‌ها آويزان


1. بقره (2)، 165.

مى‌كردند تا از خنكى سرداب، قدرى خنك شود.) در اين فاصله شيخ با خودش مى‌گويد: خوب است دو ركعت نماز بخوانم. تصور كنيد ظهر تابستان نجف با گرماى 50 درجه، شيخ هم خسته از درس برگشته، گفته برايش آب بياورند، اما در اين فاصله بى‌كار نمى‌نشيند. از قضا وقتى شيخ مشغول نماز مى‌شود، حالى پيدا مى‌كند و در نماز، يكى از سوره‌هاى طويل قرآن را مى‌خواند. تا وقتى نماز شيخ تمام شود، مدتى طول مى‌كشد. وقتى مى‌خواهند آب را تناول كنند مى‌بينند گرم شده است. در نهايت، از همان آب گرم كمى مى‌خورند و دنبال كارشان مى‌روند.

آرى! امثال شيخ انصارى همين‌كه فرصتى پيدا مى‌كنند، به نماز مى‌ايستند، گويى محبوبشان را پيدا كرده‌اند، آن هم با چه انسى! آنقدر از اين نماز لذت مى‌برند كه تشنگى را فراموش مى‌كنند.

اينها واقعيت دارد. اين حكايت از آن دارد كه اين مرد بزرگ چقدر با خدا انس داشته است. ما فقط رسائل و مكاسب شيخ انصارى را مى‌شناسيم و كم‌تر به مقامات معنوى او معرفت داريم. بايد از خدا بخواهيم كه بهره‌اى از اين معرفت‌ها را به ما هم مرحمت كند تا قدر عمرمان را بيش‌تر بدانيم، بهتر در مسير بندگى خدا قدم برداريم و بيش‌تر به اهل‌بيت(عليهم السلام) شباهت پيدا كنيم، تا ان‌شاءالله مشمول شفاعت آنها واقع شويم.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org