- پيش گفتار
- درساول:دوستان واقعى اهل بيت(عليهم السلام)
- درسدوم:محاسبه نفس (1)
- درسسوم:محاسبه نفس (2)
- درسچهارم:نگاه مؤمن به دنيا
- درسپنجم:دعوت به اهل بيت(عليهم السلام) با رفتار و گفتار
- درسششم:نشانههاى ايمان و مؤمن حقيقى
- درسهفتم:رابطه ابزار انگارى دين و جهل دينى
- درسهشتم:ثمرات استقامت در دين دارى
- درسنهم:شرط نجات بخش بودن ولايت اهل بيت(عليهم السلام)
- درسدهم:خوف و رجا
- درسيازدهم:شادى از ديدگاه اسلام
- درسدوازدهم:دامهاى شيطانى
- درسسيزدهم:برحذر بودن از چند كاستى اخلاقى
- درسچهاردهم:پاداشهايى بزرگ براى شيعيان واقعى
- درسپانزدهم:شيعه از منظر امام صادق(عليه السلام)
- درسشانزدهم:گناه مغفور و نيكى مقبول
- درسهفدهم:راه رسيدن به جوار الهى
- درسهجدهم:چند نكته و سفارش اخلاقى
- درسنوزدهم:عاقل، برحذر از تملق جاهل
- درسبيستم:رابطه مؤمن با دنيا و ماديات
- درسبيستويكم:رابطه مؤمن با مؤمنان ديگر
- درسبيستودوم:پندهايى براى خردورزان
- درسبيستوسوم:سفارشهاى عيسى بن مريم(عليه السلام) به حواريون
- درسبيستوچهارم:اخلاق سالكان
- درسبيستوپنجم:خدا و آخرت، غايت افعال مؤمن
- درس بيستوششم:نماز مقبول و آثار آن
- درسبيستوهفتم:بحثى پيرامون حيا
- درسبيستوهشتم:محبت اهل بيت(عليهم السلام) پايه م ،حكم اسلام
درس بيستم
رابطه مؤمن با دنيا و ماديات
ـ عدم دلبستگى به دنيا
ـ استفاده مطلوب از عمر
ـ ديدگاه اسلام درباره توسعه اقتصادى
ـ نكاتى درباره استفاده از نعمتهاى دنيا
ـ اَشكال مختلف رابطه انسان با مال دنيا
رابطه مؤمن با دنيا و ماديات
فلا تُضَيِّعْ مالَكَ و تُصْلِحُ مالَ غَيْرِكَ ما خَلَّفْتَهُ وراءَ ظَهْرِكَ واقْنَعْ بِما قَسَّمُهُ اللّهُ لَكَ و لاتَنْظُرْ اِلاّ اِلى ما عِنْدَكَ و لاتَتَمَنَّ ما لَسْتَ تَنالُهُ فَاِنَّ مَنْ قَنَعَ شَبَعَ وَ مَنْ لَمْ يَقْنَعْ لَمْ يَشْبَعْ و خُذْ حَظَّكَ مِنْ آخرَتِك و لاتَكُنْ بَطِراً فى الغِنى و لا جَزِعاً فى الفَقْرِ.
عدم دلبستگى به دنيا
در قرآن كريم و روايات اهل بيت(عليهم السلام)مطالب بسيارى درباره زهد و وارستگى و قناعت و عزت نفس بيان شده است. همچنين در كتابهاى اخلاقى ما، مخصوصاً كتابهايى كه بيشتر جنبه روايتى دارد، بحثهاى فراوانى در اينباره وجود دارد. نكتهاى كه در اين جا هست اين است كه در اينگونه موارد معمولا فقط يك بُعد قضيه مطرح و تبيين مىگردد، لذا وظيفه علما و فقها، يعنى كسانى كه دينشناس و آشنا به كلمات اهل بيت(عليهم السلام) و مبانى اسلام هستند، اين است كه به ساير ابعاد نيز توجه نموده و با بررسى آنها نظر اسلام و اهل بيت(عليهم السلام)را در موارد خاص بيان كنند.
يك مسأله اين است كه توجه انسان نبايد معطوف به امور مادى و زودگذر دنيا باشد؛ يعنى تعلقاتش متمركز در شهوات و لذات زودگذر دنيا نباشد، بلكه بايد دورانديش و آخرتگرا و داراى همّتى بلند بوده، متوجه اين مطلب باشد كه زندگى دنيا چند روزى بيش نيست و زندگى ابدى و حقيقى در عالم ديگر است. بر اساس اين بينش است كه انسان همه زندگى دنيا، نه تنها آنچه نصيب او مىشود، بلكه تمام نعمتهايى را كه در اين جهان هست، نسبت به عالم آخرت پشيزى به حساب نمىآورد؛ زيرا در نظر او، دنيا محدود و متناهى و عالم آخرت نامحدود و نامتناهى است و روشن است كه بين متناهىونامتناهى هيچ نسبتى وجود ندارد؛ حتى اگر بگوييم نسبتِ متناهى با نامتناهى به اندازه يك چشم برهم زدن مىباشد، باز هم زياد گفتهايم.
اگر همه عمر دنيا را از ابتدا تا انتها، اعم از آنچه در كره زمين و كرات ديگر منظومه شمسى و نيز ساير كهكشانها است ـ كهكشانهايى كه گاهى ميلياردها سال نورى با ما فاصله دارند ـ با زندگى آخرت مقايسه كنيم هيچ نسبتى بين آنها نمىيابيم؛ چراكه در هر حال مقايسه محدود با نامحدود است. اگر وضع عمر همه دنيا در مقايسه با آخرت اينگونه است، وضعيت عمر محدود صد ساله انسان معلوم است كه چيست! اين بينشى است كه اديان الهى و پيامبران خدا به انسان ارائه مىدهند.
آنچه درباره ناچيز بودن دنيا ذكر شد، مبتنى بر يك بينش عميق علمى، فلسفى و اعتقادى است و چنين اقتضايى دارد كه انسان نسبت به دنيا و زخارف آن سر سوزنى دلبستگى پيدا نكند.
استفاده مطلوب از عمر
مسأله ديگر اين كه، درست است زندگى دنيا محدود و از يك چشم بر هم زدن هم كمتر است، اما بايد توجه داشت كه همين زندگى محدود است كه سرنوشت زندگى نامتناهى را مشخص مىسازد. خوشبختى و بدبختى ما در زندگى نامتناهى ابدى، در گرو كارهايى است كه در زندگى دنيا انجام مىدهيم. بنابراين، از يك جهت زندگى دنيا ارزشى ندارد و نسبت به زندگى آخرت چيزى به حساب نمىآيد، اما از جهت ديگر به لحاظ تأثيرى كه در زندگى آخرت دارد، همپاى زندگى آخرت با ارزش است و از اين نظر، ارزش عمر دنيا بىنهايت مىباشد؛ زيرا نتيجه آن بىنهايت است: يا بىنهايت نعمت و ثواب، يا بىنهايت عذاب و عِقاب. پس براى لذتهاى دنيا نبايد حسابى باز كنيم، اما براى عمرى كه در اين دنيا داريم، قطعاً بايد حساب باز كنيم و هر چشم بر هم زدنش را بيهوده از دست ندهيم. طبيعى است كه اداره كردن زندگى فردى و خانوادگى بدون فعاليت و تلاش امكانپذير نيست. اين سنت الهى است كه انسان در دنيا زحمت بكشد تا هم نيازهاى فردى خود و خانوادهاش را تأمين كند و هم بخشى از نياز جامعه را برطرف نمايد. تا اينها نباشد، زمينه امتحان فراهم نمىشود، زمينه امتحان كه نبود، انتخاب نيست، زمينه انتخاب كه نبود، رشد انسانى محقق نمىشود، رشد انسانى كه نبود، ثوابهاى اخروى نخواهد بود. آن ثوابها براى انتخاب آگاهانه انسانى است نه فعاليتهاى جبرى.
ممكن است سؤال شود كه چه نسبتى بين زحمتى كه انسان براى كسب روزى مىكشد با
تكاليف ديگرى كه بر عهده او است، وجود دارد و چگونه بايد بين اينها جمع كرد؟ در پاسخ بايد بگوييم كه مشخص كردن اولويتها و درجه اهميت آنها، وظيفه فقيهان دينشناس است. البته مسايل مبهم و مشتبه نيز ممكن است انسان را در انتخاب و تعيين اولويتها دچار ترديد نمايد. مثلا، اينكه الان آيا تحصيل براى من اولويت دارد يا غيرتحصيل؟ چه مقدار از زمانى را كه به تحصيل اختصاص مىدهم بايد به عبادت بپردازم؟ مطالعه براى من بيشتر اهميت دارد يا خواندن نافله؟ صبح زود به پاى درس حاضر شدن بيشتر براى من اهميت دارد يا قرائت قرآن؟ ورزش بيشتر براى من اهميت دارد يا استراحت؟ و ... . تمام اينها مسايل خاص خود را دارد كه انسان بايد بر اساس آن زندگىاش را برنامهريزى كند.
يكى از پرسشهاى اساسى كه در اين زمينه وجود دارد اين است كه ما براى تأمين زندگى دنيا بايد تا چه حد تلاش كنيم؟ اين پرسش يك جنبه فردى دارد و يك بعد اجتماعى. در بعد فردى، اجمالا بسته به تفاوت شرايط زندگى هر فرد اين حد متفاوت است. براى مثال، سربازى كه در جبهه مىجنگد، و پرستارى كه در بيمارستان خدمت مىكند، نمىتوانند كار توليدى انجام دهند، اما كشاورزى كه در مزرعه فعاليت مىكند يا كارگرى كه در كارخانه كار مىكند حسابشان جدا است. مديرى هم كه در اداره كار مىكند حساب ديگرى دارد. طلبه و استاد و مانند اينها هم هر كدام حساب خودشان را دارند. در هر حال آنچه فعلا بيشتر مد نظر است بعد اجتماعى اين مسأله و بحث «توسعه اقتصادى» از ديدگاه اسلام است كه مناسب است در اينجا اشارهاى به آن داشته باشيم.
ديدگاه اسلام درباره توسعه اقتصادى
مسألهاى كه امروزه با آن مواجه هستيم اين است كه آيا افراد جامعه بايد براى كسب امور مادى و به دست آوردن مال و ثروت تلاش كنند يا خير؟ يكى از مسايلى كه در سطح جامعه ما ـ به خصوص پس از دوران جنگ ـ مطرح شده، اين است كه بايد برنامههايى براى توسعه اقتصادى داشته باشيم. از آن زمان بحثهايى مطرح شد كه آيا اسلام توسعه اقتصادى را مىپذيرد يا خير؟ آيا بايد به فكر ارتقاى سطح ثروت ملى و سطح زندگى مردم بود و يا اينكه بايد كارى كرد كه مردم مسلمان به نان جوى قانع باشند و بيشتر به عبادت بپردازند؟ اين مباحث حتى به سطح دانشگاهها و محافل علمى نيز كشيده شد؛ سخنرانىها، كنفرانسها و
سمينارهايى برپا گرديد و مقالاتى نيز در اين زمينهها به رشته تحرير درآمد. البته كسانى هم از اين شرايط سوءاستفادههايى كردند؛ يعنى به اسم دلسوزى ولى با انگيزههايى ديگر، كه خدا مىداند، كارهايى كردند و بحثهايى انجام دادند كه معنايش اين بود كه يا بايد دين را بپذيريم يا پيشرفت اقتصادى را. آنها اين مسأله را مطرح كردند كه اصلا دين با پيشرفت و توسعه اقتصادى سازگار نيست؛ دين دعوت به زهد و قناعت و دورى از دنيا مىكند، پس اگر انقلاب، انقلاب اسلامى است نبايد سخنى از توسعه به ميان آيد!
اما آيا به راستى اسلام گفته كه نبايد ثروت دنيا در دست مسلمانها باشد؟! آيا در اسلام چنين بينشى وجود دارد كه هر كس مجموعهاى از نعمتهاى خدا در دستش باشد از نظر اسلام مذموم است؟! حال آنكه در قرآن كريم، سخن حضرت سليمان(عليه السلام)آمده كه در يكى از دعاهايش خطاب به پروردگار عرض مىكند: رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَد مِنْ بَعْدِي؛(1) بارالها به لطف و كرمت از خطاى من درگذر و مرا ملك و سلطنتى عطا فرما كه پس از من احدى لايق آن نباشد. البته يهود و نصارا، حضرت سليمان(عليه السلام) را پيامبر نمىدانند، ولى از ديد ما مسلمانان، آن حضرت يكى از پيغمبران بزرگ الهى است. اگر داشتن ثروت و بهرهمندى از نعمتهاى خدادادى مذموم مىبود، قرآن كريم از حضرت سليمان(عليه السلام) كه نعمتهاى فراوانى در اختيارش بود اين مقدار ستايش نمىكرد. از جمله نعمتهايى كه خداوند به حضرت سليمان(عليه السلام)عطا فرمود اين بود كه باد، جن، وحوش و شياطين را مسخّر او گردانيد. آن حضرت كاخهايى از جنس بلور داشت كه شايد امروز هم در جهان نمونهاش وجود نداشته باشد؛ به طورى كه وقتى ملكه سبا، بلقيس، وارد كاخ او شد به گمان اينكه بايد از نهر آب عبور كند لباسهايش را جمع كرد. حضرت سليمان(عليه السلام) به او گفت: إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ؛(2) اين قصرى است از آبگينه صاف. حضرت سليمان(عليه السلام)چنين كاخى داشت و نعمتهاى فراوان ديگرى كه در قرآن به برخى از آنها اشاره شده است.
در سيره و احوالات پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام)، حتى زاهدترين امامان(عليهم السلام)، آمده است كه آن بزرگواران سالى دهها برده آزاد مىكردند. برده آزاد كردن كار آسانى نيست. درست است كه امروز بردهاى نيست تا قيمت آن در بازار معلوم شود، ولى اجمالا قيمت و ارزش يك
1. ص (38)، 35.
2. نمل (27)، 44.
انسان را مىتوان تصور كرد؛ آن هم انسانى كه يك عمر در اختيار يك فرد قرار مىگيرد تا او از كار، توانايىها، مهارتها و هنرهايش استفاده كند. كسى كه مىخواهد صد برده آزاد كند مسلّماً بايد توانايى اين كار را از لحاظ مادى داشته باشد. حضرت امام حسن(عليه السلام)در طول عمر شريفشان چندين بار ثروت خود را بين فقرا تقسيم كردند؛ نصف براى خودشان و نصف ديگر براى فقرا. اينطور نبود كه همه امامان(عليهم السلام) به اصطلاح به يك لقمه نان جو محتاج باشند و شب با شكم گرسنه سر بر بالين بگذارند. درست است كه آنها كم استفاده مىكردند، اما اين به معناى فقر و تنگدستى ائمه(عليهم السلام)نيست.
بنابراين، اگر پرسش اين است كه آيا اسلام مىخواهد ثروت دنيا در دست مسلمانها باشد، پاسخ مثبت است. هيچگاه اسلام نمىخواهد مسلمانها خوار و زبون، گرسنه، عقبافتاده و توسرى خور باشند. كار كردن، توليد ثروت كردن، مالك ثروت شدن و ثروت را در راه خدا صرف كردن يك مسأله است، و دلبستگى به مال دنيا و اهميت دادن به دنيا در مقابل آخرت مسألهاى ديگر. اتفاقاً يكى از نظريههايى كه امروزه در مسايل اجتماعى و اقتصادى مطرح مىباشد، اين است كه از جمله عوامل پيشرفت صنعت در دنيا اين بوده كه مسيحيان مخلص و مؤمن، كم مصرف مىكردند و زياد پسانداز مىنمودند. اين اموال پسانداز شده موجب گرديد تا سرمايههاى فراوانى پديد آيد و صنايع بزرگى شكل گيرد. آقاى ماكس وبر در اين زمينه كتابى نوشته ودرآن روند شكلگيرى سرمايهدارى در اروپا را تشريح كرده است. او يكى از دلايل رواج سرمايهدارى را در غرب «اخلاق پروتستان» مىداند؛ يعنى روحيهاى كه باعث مىشد مردم زياد كار و كم مصرف كنند. البته درصدد اين نيستم كه بگويم آيا اين توجيه درست است يا خير، بلكه اجمالا مىخواهم بگويم كسانى هم هستند كه فكر مىكنند كم مصرف كردن موجب رشد اقتصادى مىشود. البته نظرياتى عكس آن هم وجود دارد.
در هر حال سخن در اين است كه نداشتن ثروت، زبونى و پستى و حقارت يك مطلب است و داشتن عزت نفس، بىاعتنايى به دنيا، پارسايى، پيراستگى و وارستگى مطلب ديگرى است. ممكن است كسانى نان شب هم نداشته باشند، اما دنياپرست باشند. كسانى هم ممكن است ثروت دنيا را در اختيار داشته باشند، اما طالب آخرت و دشمن دنيا باشند؛ آنطور كه اهل بيت(عليهم السلام)و تربيتيافتگان راستينشانبودند. توصيهها و سفارشهايى كه در اسلام درباره
قناعت و زهد شده، معنايش اين نيست كه كار نكنيد، توليد نكنيد و ثروت نداشته باشيد، بلكه از ديدگاهى، دست كم براى حفظ عزت اسلامى در مقابل دشمنان، كسب ثروت واجب است، و اين هيچ منافاتى با زهد ندارد. آموزههاى تربيتى اسلام در خصوص قناعت و زهد به اين دليل است كه مسلمانان دل به دنيا نبندند، نه اينكه دنيا نداشته باشند. اين دو حيثيت را بايد كاملا از يكديگر تفكيك كنيم.
بنابراين توسعه اقتصادى هيچ منافاتى با روح زهد ندارد. كسانى هستند كه به جمعآورى مال و ثروت مىپردازند و كمكم خود آن مال و ثروت برايشان موضوعيت پيدا مىكند. پول و ثروت ابتدا براى انسان جنبه ابزارى دارد؛ يعنى وسيلهاى است براى رفع نيازها، اما براى كسانى مطلوب بالذات مىشود. براى آنها چگونگى مصرف پول مهم نيست، بلكه صرف داشتن آن مهم است. طبعاً وقتى خودشان پول را مصرف نكردند، خوشبينانهترين وضعيتش اين است كه نصيب وارثان شود و آنها هم به درستى از آن استفاده كنند. آيا اين كار عاقلانهاى است كه انسان زحمت بكشد و پول دربياورد و بدون اينكه خودش مصرف كند آن را براى ديگران بگذارد؟ البته وقتى انسان زحمتى كشيد و خودش هم از آن بهرهمند شد و به وظايف شرعىاش هم عمل كرد، اگر ثروتى از او باقى ماند، حق وارث است كه از آن استفاده كند و اين حق را خداوند بر اساس حكمتهايى قرار داده است.
نكاتى درباره استفاده از نعمتهاى دنيا
درباره مسايلى كه مربوط به ارتباط انسان با نعمتهاى دنيا است ـ و غالباً در آيات و روايات به نوعى از آنها نكوهش و مذمت شده است ـ بحثهاى گوناگونى انجام مىگيرد كه در بسيارى از موارد جنبه افراط و تفريط به خود مىگيرد. ما براى آن كه در اين زمينه به كج فهمى مبتلا نشويم، بايد چند حيثيت را از يكديگر تفكيك كنيم.
يك نكته اين است كه بدانيم آيا واقعاً خود اين نعمتها فى حد نفسه خوب هستند يا بد؟ آيا غذاهاى لذيذ، لباسهاى خوب، عطرهاى خوشبو، گلهاى زيبا و مانند آنها فى حد نفسه چيزهاى بدى هستند؟ كسانى چنين مىپندارند كه نعمتهاى دنيا اصلا پليد و زشتاند و استفادهكنندگان از آنها اهل عذاب و جهنم! اين يك نوع اشتباه در فهم آيات و روايات است. درست است كه در برخى از روايات، دنيا به مار و چيزهاى مضر و خطرناك تشبيه شده است،
اما اينگونه مطالب ناظر به جنبه ديگرى است كه توضيح آن در ادامه خواهد آمد. قرآن كريم، نعمتهاى دنيا را «طيبات» مىنامد و مىفرمايد: أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ؛(1) براى شما هرچه پاكيزه است حلال شده. در جاى ديگرى مىفرمايد: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؛(2) بگو اى پيغمبر چه كسى زينتهاى خدا را كه براى بندگان آفريده حرام كرده و از صَرف رزق حلال و پاكيزه منع كرده است؟ قرآن كريم در بسيارى از آيات خود از زينتها به عنوان نعمتهاى خدا ياد مىكند. حتى آسمان و ستارگان را به عنوان زينتى براى مردم ذكر مىكند و مىفرمايد: وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنّاها لِلنّاظِرِينَ؛(3) ما در آسمان كاخهاى بلند برافراشتيم و بر چشم تماشاگران عالم، آن كاخها را به زينت و زيور بياراستيم؛ يعنى يكى از فوايد خلقت آسمانها اين است كه مردم از تماشاى آن لذت مىبرند. قرآن حتى تا آنجا پيش مىرود كه در مورد به چرارفتن حيوانات مىفرمايد: وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ؛(4) و هنگامى كه شبانگاه برگردند يا صبحگاه به چرا بيرون روند زيب و جمال شما باشند.البته ما چون زندگى روستايى و كشاورزى نداريم، شايد به درستى اين زيبايى را درك نكنيم، ولى آنهايى كه دامدار هستند و سروكارشان با گوسفند است، قطعاً اين زيبايى را در گلههاى گوسفند مشاهده مىكنند. بنابراين از منظر قرآن كريم تمام نعمتهاى خدادادى «طيبات» و «زينت» هستند و هيچگاه مورد انكار و مذمت قرار نگرفتهاند.
نكته دوم اين است كه آيا بايد از اين نعمتها استفاده كرد يا به طور كلى بايد از آنها كناره گرفت؟ اجمالا مىتوان گفت: در اينكه از اين نعمتها بايد استفاده كرد هيچ شكى نيست. در بعضى موارد حتى زينت كردن در خود قرآن امر شده است: خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد؛(5) وقتى به عبادتگاه مىرويد خودتان را زينت كنيد. در روايات بسيارى هم مسواك زدن، لباس تميز پوشيدن، عطر زدن و شانه كردن موها و محاسن هنگام رفتن به مسجد تأكيد شده است. به هر حال استفاده از زينتها مورد امر قرآن و مطلوب اسلام است. البته در اينكه از بعضى زينتها هم نهى شده است هيچ شكى نيست.
1. مائده (5)، 10.
2. اعراف (7)، 32.
3. حجر (15)، 16.
4. نحل (16)، 6.
5. اعراف، (7)، 31.
نكته مهمترى كه مورد تأكيد آيات و روايات است و عمدتاً بحثهاى قرآنى و روايى ناظر به آن هستند، مسأله ارتباط قلبى انسان با اين نعمتها است؛ يعنى اينكه چه اندازه به آنها دل ببنديم و چه بخشى از دل را ـ كه جايگاه محبتها و عواطف است ـ به اين امور اختصاص دهيم؟ در اينجا انسان بايد چنان قدرتى داشته باشد كه به هيچ كدام از نعمتهايى كه در اختيارش هست دل نبندد؛ يعنى بود و نبود آنها برايش مساوى باشد. تمام آيات و رواياتى كه درباره مذمت دنيا است، در واقع مذمت دنيازدگى ما است. اگر دنيا «دارالغرور» است، در واقع مذمت غرور و فريفته شدن ما در مقابل دنيا است. اگر زندگى دنيا «لهو»، «لعب»، «زينة» و «تفاخر» است، به اين دليل است كه لهو و لعب و زينت و تفاخرِ ما است. سرگرم شدن ما به دنيا مذموم است نه اينكه دنيا چيز بدى باشد.
بحث ديگرى كه جنبه تربيتى هم دارد اين است كه انسان چگونه با كسانى كه كمابيش تحت تأثير گفتار و رفتار او هستند رفتار كند تا آنها را به سوى قله وارستگى و بىاعتنايى به دنيا رهنمون گردد؟ يكى از اصول اساسى و شايد استثناناپذير در مسايل تربيتى، رعايت اعتدال است. هر چيزى كه به افراط و تفريط گرايش پيدا كند زيانآفرين خواهد شد. بنابراين يك نكته مهم در امر تربيت اين است كه شرايط را به گونهاى فراهم كنيم تا متربى به تدريج به سمت امور خير سوق داده شود، وگرنه اگر از همان روز اول بخواهيم مراتب عاليه كمال را به او پيشنهاد كنيم، مشخص است كه طاقت نمىآورد. براى مثال، اگر مىخواهيم نوجوانى را كه در آغاز تكليف است تربيت كنيم، بايد با او با آرامى و نرمى رفتار نماييم و شرايطى را فراهم آوريم كه نسبت به امور معنوى رغبت و تمايل پيدا كند. رغبت به امور مادى، طبيعى است و احتياج به تعليم و تربيت ندارد، مربى بايد سعى كند كه متربى به تدريج رغبت به امور معنوى را جايگزين رغبت به امور مادى نمايد.
اگر انسان شرايط را به گونهاى فراهم آورد كه ميزان بهرهمندى افراد تحت تربيتش از نعمتهاى مادى، بسيار بيشتر از حد متوسط ساير افراد جامعه باشد، در واقع آنها را به دنيازدگى تشويق كرده است؛ زيرا ناخودآگاه اينگونه به آنها القا مىكند كه همين امور مادى هستند كه داراى ارزشاند. به ديگر سخن، هم غرايز حيوانى به طور طبيعى آنها را به سمت امور مادى سوق مىدهد و هم ما زمينه را بيشتر برايشان فراهم مىكنيم. سنجيدن ظرفيت متربى از مسايل بسيار مهم است؛ اگر ديديم ظرفيت دارد، تدريجاً بايد سعى كنيم شرايط را به
گونهاى فراهم آوريم تا او از لحاظ بهرهمندىهاى مادى كمتر از ديگران باشد. در هر حال، انسان بايد سعى كند در تمام امور نه تنها از حد متعارف فراتر نرود، بلكه تا مىتواند از لذايذ مادى كمتر بهرهمند شود تا آنها براى مردم جنبه ارزش پيدا نكند. گرايش به برترىجويى، در امور مادى حتى مىتواند انسان را تا پرتگاه كفر به پيش ببرد. قرآن چه زيبا سرنوشت كسانى را كه به فكر برترىجويى نيستند بيان مىفرمايد:
تِلْكَ الدّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً؛(1) ما اين دار ـ بهشت ابدى ـ آخرت را براى آنان كه در زمين اراده علو و فساد و سركشى ندارند مخصوص مىگردانيم.
در روايتى آمده است كه اگر كسى دوست داشته باشد بند كفشش زيباتر از بند كفش رفيقش باشد، در واقع دچار مرتبهاى از برترىجويى شده است.
امام صادق(عليه السلام) به عبداللّه بن جندب مىفرمايد: اِقْنَعْ بما قَسَّمَهُ اللّهُ لك؛ به آنچه خدا براى تو مقدّر كرده و شرايطش را ـ از استعدادهاى ذاتى و شرايط اجتماعى ـ برايت فراهم نموده قانع باش. ولا تَنْظُرْ الاّ الى ما عِنْدكَ؛ نظرت به همان چيزهايى باشد كه دارى.
نگاه نكن كه ديگران چه دارند و تو آنها را ندارى، ببين كه خدا چه نعمتهايى به تو داده است. مَثَل معروفى است كه مىگويد بعضىها نيمه خالى ليوان را مىبينند و بعضى نصفه پر آن را. خدا مىخواهد انسان را طورى تربيت كند كه هميشه نيمه پر ليوان را ببيند و قدردان نعمتهايى باشد كه دارد و شكر آنها را به جا بياورد. ولا تَتَمَنَّ ما لَسْتَ تَنالُهُ؛ چيزى را كه به آن نمىرسى آرزو مكن. چيزهايى هستند كه انسان در شرايط عادى اجتماعى اصلا به آنها نمىرسد؛ از اينرو، انسان نبايد تمام فكر و ذكرش رسيدن به آنها باشد و بيهوده وقت خود را صرف تصاحب چيزهاى دست نيافتنى كند. فَاِنَّ مَنْ قَنَعَ شَبَعَ وَ مَنْ لَمْ يَقْنَعْ لَمْ يَشْبَعْ؛ كسى كه روحيه قناعت دارد سير مىشود، اما اگر كسى قناعت نداشته باشد هيچ وقت سير نمىشود و هميشه احساس گرسنگى و كمبود مىكند. آب دنيا آب شورى است كه هر چه از آن بخورى تشنهتر مىشوى. اگر اين روحيه در انسان پيدا شد كه به آنچه دارد قانع باشد، هميشه شاد خواهد بود و زندگى شيرينى خواهد داشت. اما اگر انسان از روحيه قناعت برخوردار نباشد، هميشه غمگين است و هر اندازه هم كه ثروت داشته باشد، باز چشمش به دنبال ثروت ديگران
1. قصص (28)، 83.
است. و خُذْ حَظَّكَ مِنْ آخِرتِكَ؛ از آنچه در اختيار تو است فقط براى تأمين نيازمندىهاى زندگى دنيا استفاده نكن، بلكه به فكر اين باش كه از اين اموال براى سعادت آخرتت هم بهرهگيرى تا ارزش آن بىنهايت شود.
اَشكال مختلف رابطه انسان با مال دنيا
رابطه انسان با مال دنيا از چند منظر قابل بررسى است؛ يك جهت آن مربوط به دلبستگى انسان به مال دنيا مىشود. در اين خصوص، تفاوتى بين مال زياد و مال كم وجود ندارد؛ ممكن است كسى مال اندكى هم داشته باشد، ولى دلبستگىاش به آن بسيار زياد باشد. دلبستگى انسان به مال دنيا، كم يا زياد، مطلقاً مبغوض است، منتها مبغوضيتى كه به حد حرمت نمىرسد، اما مىتواند انسان را به معصيت بكشاند. اگر دلبستگى به مال دنيا بهگونهاى باشد كه مانع انسان در راه انجام وظيفه شرعى گردد و يا به حدى باشد كه موجب كوچكترين ضربه و آسيبى به فعاليتهاى انسان از قبيل عبادت و تحصيل گردد، بسيار مذموم است. بنابراين وظيفه انسان است كه با اينگونه دلبستگىها مبارزه نمايد. بهترين حالت در اين زمينه اين است كه وجود و عدم مال دنيا براى انسان على السويه باشد؛ يعنى اگر مالك مال دنيا بود، زياد خوشحال نشود و اگر هيچ چيز نداشت و يا اموال خود را از دست داد، خيلى غصهدار و ناراحت نگردد؛ چرا كه هر دو حالت براى او وسيله آزمايش و امتحان الهى است: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ؛(1) تا هرگز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ نشويد و به آنچه به شما رسد دلشادنگرديد. البتهگفتن اينمطلب آسان است، امارسيدن به آن، كار چندان آسانى نيست.
يكى از راههاى پيدايش اين حالت اين است كه انسان سعى كند مقدارى از دارايى خود را، آن هم از چيزهايى كه دوست دارد، در حدى كه برايش ميسّر است در راه خدا انفاق كند: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ؛(2) هرگز به مقام نيكوكاران و خاصان خدا ـ يا درجات عاليه بهشت ـ نخواهيد رسيد مگر آنكه از آنچه دوست مىداريد در راه خدا انفاق كنيد.
البته حسن تلاش براى كسب مال به منظور انفاق در راه خدا يك شرط دارد و آن اين است كه كسب مال و ثروت به انگيزه انجام مستحبات، موجب بازماندن انسان از واجبات و مسايل
1. حديد ()، 23.
2. آل عمران (3)، 92.
اصلى و مهم وى نگردد. مثلا اگر يك طلبه، يا يك دانشجو، يا مجتهد و محقق، به انگيزه انفاق در راه خدا، تمام وقت و نيرو و فكر و ذهن خود را صرف كسب ثروت و مال دنيا كند به گونهاى كه از وظيفه اصلىاش، يعنى تحصيل و تحقيق، بازبماند، كار مطلوبى انجام نداده و در واقع واجب را فداى مستحب كرده است.
پرداختن به كارى كه موجب ترك واجبى مىشود شبهه حرمت پيدا مىكند. بنابراين هميشه كسب مال حتى به انگيزه صحيح و نيت مطلوب، مطلقاً مطلوب نيست، شرطش اين است كه مزاحم با تكليف ارجحى نباشد؛ اگر مزاحم با تكليف واجبى باشد، انجام آن حرام است و اگر مزاحم با تكليف مستحب ارجحى باشد، پرداختن به آن در حكم مكروه است. پس اگر انگيزه كسب مال، انجام تكليف واجبى باشد، مـطـلـوب، بلكه واجب است و نيز اگر به انگيزه انجام كار مستحبى باشد كه مزاحم با تكليف واجب يا تكليف ارجحى نيست، مستحب است.
ممكن است انسان اموال زيادى هم در اختيار داشته باشد، اما خودش از آن استفاده نكند. خوبى يا بدى اين كار به انگيزه انسان بازمىگردد. گاهى مصرف نكردن به اين دليل است كه انسان دوست دارد مالش دست نخورده باقى بماند. به اين حالت بخل مىگويند كه از نظر اسلام بسيار مذموم و نامطلوب است. اما اگر استفاده نكردن از مال و ثروت به اين انگيزه باشد كه انسان به لذايذ دنيا عادت نكند، هدفى والا و مطلوب به شمار مىآيد. انسان وقتى از داشتن چيزى لذت ببرد، ناخودآگاه به آن علاقهمند مىشود. معمولا نحوه شكلگيرى محبتها اينگونه است؛ يعنى انسان ابتدا از چيزى لذتى مىبرد، سپس كم كم از آن خوشش مىآيد و دلش مىخواهد هميشه آن را داشته باشد. بنابراين يكى از راههاى عدم دلبستگى به مال دنيا اين است كه انسان كمتر از آن استفاده كند تا از آن كمتر لذت ببرد. اگر كممصرف كردن به اين انگيزه باشد كه به مال دنيا دلبستگى پيدا نكند، به تدريج به صفت زهد كه مطلوب اولياى خدا و يكى از اوصاف كماليه است، دست پيدا خواهد كرد. زاهد بودن به معناى فاقد بودن نيست؛ انسان ممكن است ثروت زيادى هم داشته باشد، اما زاهد باشد. معروف است كه حضرت سليمان(عليه السلام) با وجود آن همه مواهبى كه خداوند به او داده بود به نان جوى، آن هم از دسترنج خودش، قانع بود؛ يعنى در عين داشتن ثروت كلان، زاهدانه زندگى مىكرد.
رابطه ديگرى كه انسان با مال دنيا پيدا مىكند، از جهات اخلاقى و ارزشى است؛ از اين حيث ممكن است صفات اخلاقى خوب يا بدى در انسان شكل گيرد. اگر انسان شيفته مال دنيا
باشد، به حدى كه آن را ارزش بداند، در صورت ازدياد مالش، از فرط خوشحالى ـ به اصطلاح ـ خودش را گم مىكند. در زبان عرب، به اين حالت خوشحالى زياد كه به واسطه برخوردارى از يك نعمت به انسان دست مىدهد، «بطر» مىگويند. عكسِ اين حالت نيز زمانى است كه انسانِ صاحب مال و توانگرى، با از دست دادن ثروتش غصهدار شود، به گونهاى كه از فرط ناراحتى، آرامش و سلامت روانى خود را نيز از دست بدهد.
اين دو حالت، لازمه دلبستگى به دنيا است. اگر انسان علاقهاى به مال دنيا نداشته باشد و فقط آن را براى انجام وظايف بخواهد، هيچگاه دلبسته آن نمىشود. انسان بايد ببيند در اين موقعيت كه قرار گرفته است چه وظيفهاى دارد. انفاق در راه خدا در اوج توانمندى، يا صبر و شكيبايى در نهايت فقر، از وظايف انسان است كه نوعى عبادت نيز به شمار مىرود.
كسى كه هدفش آخرت است، نه با به دست آوردن مال آنچنان خوشحال مىشود و نه با از دست دادن آن چندان غمگين و افسرده. امام صادق(عليه السلام) نيز به عبداللّه بن جندب مىفرمايد: و لاتَكُنْ بَطِراً فى الغِنى؛ آنگاه كه مال زيادى دارى و توانگر هستى سرمست مشو.
خداوند انسانهايى را كه از فرط شادى سرمست مىشوند و ـ به اصطلاح ـ خودشان را گم مىكنند، دوست ندارد: اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ الْفَرِحينَ.(1) همچنين خداوند انسانهايى را كه با از دست دادن مال و ثروتشان از زندگى سير مىشوند، به گونهاى كه ديگر نه حوصله معاشرت با كسى دارند و نه حوصله درس خواندن و درس دادن و...، مذمت مىكند. اين حالت مخصوص انسانهايى است كه از تربيت صحيح دينى محروم بوده و هدف از زندگى را به درستى نشناختهاند: إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً إِلاَّ الْمُصَلِّينَ؛(2)مىفرمايد: انسان مخلوقى طبعاً حريص و بىصبر است. چون شر و زيانى به او رسد، سخت جزع و بىقرارى كند و چون مال و دولتى به او رو كند ـ بخل ـ ورزد و منع ـ احسان ـ نمايد، مگر نمازگزاران حقيقى. نجات يافتن انسان از اين حالتهاى پَست، كه به دليل ضعف نفس است، در گرو ايجاد رابطه با خدا است كه بهترين نمود و جلوه آن نماز است. بنابراين، انسان بايد سعى كند كه هر دو حالت بطر (در حالت غنا و ثروتمندى) و جزع (در حال فقر و مصيبت) را از خود دور كند.
1. قصص (28)، 76.
2. معارج (70)، 19ـ23.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org