قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس هفدهم

 

 

راه رسيدن به جوار الهى

 

 

 

ـ درجات معرفت و همّت مؤمنان

ـ راه رسيدن به مقام قرب خدا

ـ ياد مرگ و ذخيره براى آخرت

 

 

 

 

راه رسيدن به جوار الهى

يا ابْنَ جُنْدَب اِنْ اَحْبَبْتَ اَنْ تُجاوِرَ الجَليلَ فى دارِهِ و تُسْكِنَ الفِردَوسَ فى جِوارِهِ فَلْتَهِنْ عَلَيْكَ الدُّنيا وَ اجْعَلِ المَوتَ نَصْبَ عَيْنِكَ و لاتَدَّخِرْ شيئاً لِغَد وَ اعْلَمْ اَنَّ لَكَ ما قَدَّمْتَ و عَلَيْكَ ما اَخَّرْتَ.

 

درجات معرفت و همّت مؤمنان

مى‌دانيم كه ايمان مراتبى دارد، معرفت افراد نسبت به حقايق دين متفاوت است و همّت افراد نيز ذاتاً با يكديگر تفاوت دارد. اگر انسان هدفى عالى و بلند در سر دارد كه به دنبال رسيدن به آن است، بايد اولا، آن هدف را درست بشناسد و به وجود آن ايمان داشته باشد و ثانياً، تلاش لازم براى رسيدن به آن هدف بلند را نيز انجام دهد. افرادى كه معرفت و ايمانشان ضعيف است، در صورت تقويت معرفت خود، اين آمادگى و همّت را پيدا خواهند كرد كه با تلاش بيش‌تر به اهداف بلند خود نايل آيند. اما كسانى كه همّتشان ضعيف است و حتى در امور دنيايى هم همّت بلندى ندارند ـ صرف نظر از اين‌كه امور دنيا نسبت به آخرت چه موقعيتى دارد ـ هر قدر هم كه زمينه معرفت و ايمان برايشان فراهم باشد، هيچ‌گونه ترقى و پيشرفتى نخواهند داشت. به اين افراد بايد هشدار داد تا با تقويت همّت خود، براى رسيدن به اهداف عاليه، راه صحيح را انتخاب كنند. البته مؤمنان، هم از نظر مرتبه ايمان و هم ازنظر همّت، با يكديگر تفاوت‌هايى دارند.

در اين بخش از روايت، امام صادق(عليه السلام) در مقام يك مربى مى‌خواهند با ايجاد انگيزه در شيعيان، همّت مؤمنان را تعالى بخشند؛ يعنى آنها را متوجه اين مسأله نمايند كه فقط به فكر رهايى از عذاب جهنم نباشند، بلكه همّتشان بيش از اين باشد. كسانى كه به معاد ايمان دارند متوجه اين نكته هستند كه انجام بعضى از كارها موجب عذاب ابدى مى‌گردد، لذا سعى مى‌كنند آن گناهان را مرتكب نشوند تا ايمانشان محفوظ بماند. اين افراد اگر عذاب‌هايى هم در عالم

برزخ داشته باشند، نهايتاً به واسطه شفاعت هم كه شده نجات پيدا مى‌كنند. اين پايين‌ترين مرتبه ايمان است. اما كسانى كه از همّت بالاترى برخوردارند سعى مى‌كنند در اين دنيا به گونه‌اى عمل نمايند كه هم در موقع جان كندن، هم در شب اول قبر و هم در عالم برزخ مبتلا به عذاب نشوند. كسانى هم هستند كه همّتشان از اين هم بالاتر است؛ آنان تنها به رهايى از عذاب و نجات از جهنم اكتفا نمى‌كنند، بلكه دلشان مى‌خواهد از مقاماتى عالى‌تر و درجاتى بلندتر در بهشت و نيز از نعمت‌هايى بيش‌تر در آخرت بهره‌مند شوند. درجات بهشت بسيار زياد است به‌گونه‌اى كه‌قابل‌شمارش‌نيست. دربرخى از روايات، تعداد درجات بهشت برابر با تعداد آيات قرآن ذكر شده است؛ يعنى بيش از شش هزار درجه. البته اين‌كه فاصله درجات را چقدر حساب كنيم خود بحثى ديگر است. از اين‌رو، مؤمنان بهشتى هم، از نظر مقام و مرتبه تفاوت زيادى با يكديگر دارند.

دسته آخر كسانى هستند كه نه تنها به دنيا، بلكه به لذايذ و نعمت‌هاى بهشت هم پشت‌پا مى‌زنند. آنها تنها دل به خدا مى‌دهند و رضايت او را مى‌طلبند؛ آن‌چنان محبت خدا در دلشان جاى گرفته است كه جز رضايت او به چيزى نمى‌انديشند. البته هيچ كس از عذاب خوشش نمى‌آيد، نيز همه مردم نعمت‌هاى بهشت را دوست دارند، ولى آنها آن‌قدر معرفتشان بلند است كه در مقابل لذت لقاى الهى و رضوان او هيچ چيز ديگرى برايشان ارزش ندارد. تمام همّ آنها اين است كه بيش‌تر به خدا نزديك شوند. تعبيرى هم كه همسر فرعون در دعاى خود به كار مى‌برد و در قرآن نيز آمده است، اشاره به همين مطلب دارد. وقتى فرعون او را تهديد كرد كه اگر دست از ايمان به حضرت موسى(عليه السلام) بر ندارد كشته خواهد شد، خطاب به خداوند عرض مى‌كند: رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ؛(1) پروردگارا براى من خانه‌اى در نزد خودت در بهشت قرار بده. او انواع شكنجه‌ها و سختى‌ها را به جان خريد براى اين‌كه ايمانش محفوظ بماند. او نجات از عذاب جهنم و يا بهره‌مندى از نعمت‌هاى بهشت را از خداوند درخواست نمى‌كند، بلكه به خدا مى‌گويد مى‌خواهم در مقام «عِنْدَك: جوار تو» باشم؛ اين همان مقام قُرب است. البته خدا جسم نيست كه ـ العياذ بالله ـ يك خانه جسمانى داشته باشد، ولى رابطه معنوى بنده عاشق با خدا مى‌تواند آن قدر زياد باشد كه مثل دو همسايه به يكديگر نزديك باشند.

همه انسان‌ها چنين همّتى ندارند كه از همه چيز چشم بپوشند و در دعا بگويند خدايا من


1. تحريم (66)، 11.

تنها قرب تو را مى‌خواهم و دوست دارم در جوار تو باشم. البته در جوار خدا بودن يعنى داشتن همه چيز، ولى توجه بنده عاشق اصلا به آنها نيست، بلكه فقط مى‌خواهد فاصله‌اى با خدا نداشته باشد؛ مثل عاشقى كه براى رسيدن به محبوبش همه مشكلات و سختى‌ها را تحمل مى‌كند تا هميشه در كنار او باشد، او اصلا متوجه نيست كه در آن‌جا چه به او مى‌گذرد، همين كه به محبوبش نزديك باشد، همه چيز برايش فراهم است. البته براى رسيدن به اين مقام، همّتى بلند لازم است تا آدمى به جاى اين‌كه تمام توجهش معطوف به رهايى از عذاب الهى و آتش جهنم و رسيدن به نعمت‌هاى بهشتى از قبيل حورالعين و قصرهاى مجلل و غذاهاى لذيذ و مانند آن باشد، توجهش را فقط به اين معطوف دارد كه آيا به خدا نزديك است يا خير.

 

راه رسيدن به مقام قرب خدا

راه اين‌كه توجه انسان تنها به قرب خدا باشد اين است كه آن‌چنان معرفت خدا و محبت او در دل ريشه بدواند كه انسان رضوان او را بر هر چيزى مقدم بدارد. لازمه رسيدن به چنين مقامى، فراهم نمودن مقدمات آن در همين دنيا است؛ زيرا وقتى انسان از اين دنيا رفت ديگر نمى‌تواند كارى انجام دهد كه به خدا نزديك شود. به ديگر سخن، همان‌گونه كه بايد براى نجات از عذاب جهنم و بهره‌مندى از نعمت‌هاى بهشتى، در همين دنيا تلاش كرد، كسى هم كه جوار خدا را مى‌خواهد بايد مقدماتش را در همين دنيا فراهم كند. جاذبه‌هاى دنيا، هوا و هوس‌ها و غرايز انسانى ممكن است ما را از آن هدف اصلى دور سازد و موجب شود تا براى رسيدن به آن آرمان بلند كم‌تر تلاش كنيم. ما بسيارى از اوقات فراموش مى‌كنيم كه دنبال چه هستيم و غافل مى‌شويم كه بايد به كجا و به چه مقامى برسيم. اما كسانى نيز داراى همتى بلند هستند به وجود چنين مقامى آگاهند و پيوسته دلشان مى‌خواهد به آن مقام برسند، اما نمى‌دانند در اين راه چگونه بايد با مشكلات مقابله كنند و موانع را از سر راه بردارند. مشكل آنها اين است كه نمى‌دانند چه كارهايى بايد انجام دهند تا بهتر و زودتر به اين مقام دست يابند.

مخاطبان حضرت در اين بخش از روايت، افرادى‌اند كه همّتشان ضعيف است و يا در صورت داشتن همت بلند، راه رسيدن به هدف را نمى‌دانند. حضرت به عبدالله بن جندب مى‌فرمايند: اگر مى‌خواهى با خداى صاحب جلالت مجاورت و همسايگى داشته باشى؛ يعنى آن‌قدر اوج بگيرى كه در ميان مخلوقات، نسبتت به خدا از همه بيش‌تر باشد و از مراتب پست

حيوانى و شيطانى دور شوى و در ميان مؤمنان هم ترقى و تعالى پيدا كنى و در مقامى قرار بگيرى كه بعد از آن ديگر مقام مخلوقات نيست بلكه مقام خدا است، بايد كارى كنى كه دنيا در نظرت خوار باشد: يا بن جُنْدَبِ اِنْ اَحْبَبْتَ اَنْ تُجاوِرَ الجليلَ فى دارِهِ و تُسْكِنَ الفِردَوسَ فى جوارِهِ فَلْتَهُنْ عَلَيْكَ الدُّنيا؛ حضرت در اين فراز از سخنان خود، با بيان يك توصيه كلى اخلاقى مى‌فرمايند، آنچه موجب مى‌شود كه نتوانى اين راه را طى كنى اين است كه دنيا در نظرت بزرگ است. وقتى توجهت به دنيا جلب مى‌شود و دل به آن مى‌سپارى، ديگر دلت سراغ خدا نمى‌رود و نمى‌توانى آن هدف را در دل خودت زنده نگاه‌دارى. هر چه زرق و برق دنيا بيش‌تر در چشم تو جلوه كند، از آن مقام دورتر مى‌شوى؛ زيرا توجهت معطوف به آن مى‌شود. توجه انسان به هر چيزى كه معطوف شد، براى همان كار مى‌كند و به مسايل ديگر توجه نمى‌كند. جاذبه‌هاى دنيا مانع از تلاش ما براى رسيدن به مقامات عالى ايمان مى‌شود؛ چون چشم و گوش ما را به دنبال خود مى‌كشاند و وقتى دل به سراغ دنيا رفت، ديگر جايى براى محبت خدا در آن باقى نمى‌ماند.

 

ياد مرگ و ذخيره براى آخرت

شايد كم‌تر خطبه‌اى از نهج البلاغه را بتوان يافت كه در آن اشاره‌اى به پستى دنيا نشده باشد، اما در بعضى موارد، اميرالمؤمنين(عليه السلام) تعبيراتى بسيار كوبنده نسبت به دنيا دارد كه براى شنوندگان و دوستان حضرت بسيار ارزنده است. اميرالمؤمنين(عليه السلام)در يكى از خطبه‌هاى خود، بى‌مقدارى و زودگذرى دنيا را به رطوبتِ باقى مانده از ظرف آبى تشبيه مى‌كنند كه آب آن را خالى كرده باشند.(1) در چنين ظرفى مگر چقدر آب مى‌ماند كه انسان براى رفع تشنگى خود به آن توجه كند؟! همه آنچه در دنيا است در مقايسه با آخرت و نعمت‌هاى آن، از اين مقدار نيز كمتر است. حضرت در جايى ديگر، درباره پستى و بى‌ارزشى دنيا مى‌فرمايند: دنيا در نظر من از آب بينى بز زكامى هم كم اهميت‌تر است.(2) از اين تعبير رساتر، كلامى است كه در خطبه‌اى ديگر بيان فرموده‌اند: دنيا مثل استخوان پوسيده خوك مرده است كه در دست شخص مبتلا به مرض جذام باشد.(3) اشخاصى كه مبتلا به اين مرض مى‌گردند آن قدر زشت مى‌شوند كه كسى


1. ر. ك: نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 42.

2. همان، خطبه 3.

3. همان، كلمات قصار، ش 228.

رغبت نمى‌كند به آنها نگاه كند. حالا تصور كنيد اگر در دست چنين فردى با آن قيافه وحشتناك ـ كه انسان حتى رغبت نمى‌كند يك شاخه گل هم از او بگيرد ـ استخوان پوسيده خوك مرده‌اى ـ كه زنده آن هم زشت و پليد است و گوشتش نيز حرام و نجس ـ باشد، آيا انسان رغبت مى‌كند براى گرفتن آن به سراغ او برود؟ دنيا بايد در نظر مؤمن اين‌گونه باشد؛ يعنى بايد آن‌قدر معرفت داشته باشد كه بداند دلبستگى به دنيا او را از هدفش دور مى‌كند. البته اين سخن بدين معنا نيست كه انسان از فعاليت‌ها و انجام وظايف فردى و اجتماعى كه در دنيا دارد صرف نظر كند. انجام تكليف بحثى ديگر است، بحث در نوع بينش و نگرش انسان نسبت به دنيا است. گاهى بر انسان واجب مى‌شود كه استخوان خوكى را هم بردارد، اما سخن در اين است كه انسان بايد دنيا را در مقام مقايسه با آخرت، مقامات معنوى و قرب خدا چگونه ببيند. براى اين‌كه زيبايى‌هاى دنيا و به طور كلى غرايز ما موجب بى‌توجهى به آخرت و مقامات معنوى نگردد، هميشه بايد به ياد مرگ باشيم. ياد مرگ ارزش دنيا را در نظر انسان كم مى‌كند و او را از فريب‌هاى شيطانى و زرق و برق‌هاى دنيا محفوظ نگاه مى‌دارد.

امام صادق(عليه السلام) در سفارش خود به عبداللّه بن جندب مى‌فرمايند:

وَاجْعَلِ الْمَوتَ نَصْبَ عَيْنِكَ؛ هميشه به ياد مرگ باش، طورى كه هميشه مرگ جلوى چشمت باشد.

بينش ما نسبت به دنيا بايد به گونه‌اى باشد كه توجه بيش‌ترى به مرگ و عالم‌آخرت داشته باشيم. ما تنها در صورتى مى‌توانيم خود را از چنگال دنيا نجات دهيم كه آرزوهايمان را نسبت به آينده كم كنيم و به فكر لذت‌هاى دنيايى نباشيم؛ تنها به فكر رفع نياز امروزمان آن هم از راه مشروع باشيم وبراى فردايمان كه نمى‌دانيم زنده هستيم يا نه و نسبت به آن تكليفى نداريم، بى‌جهت فكر خود را مشغول نكنيم. ما اگر تكليفى نسبت به آينده داشته باشيم، مربوط به آخرت است و آخرت‌خواهى مسأله ديگرى است. حرص نسبت به دنيا و ذخيره كردن براى آينده‌اى كه معلوم نيست آن را درك كنيم، موجب مى‌شود كه ما بيش‌تر دنيازده شويم. انسان بايد با اين گرايش مبارزه كند و سعى نمايد چيزى را براى فردايش نگه ندارد، اگر هم چيزى از زندگى‌اش زياد آمد آن را انفاق كند. البته كسانى هستند كه از اين مقام گذشته‌اند و امروز وفرداى دنيا برايشان تفاوتى نمى‌كند. اما براى كسانى كه در ابتداى راه هستند، مبارزه با دنيازدگى بايد جزو برنامه‌هاى زندگى آنها باشد؛ مثلا ما بايد تمرين كنيم كه اگر پولى از

زندگى‌مان زياد آمد براى سال آينده و سال‌هاى‌بعد نگه نداريم، بلكه سعى كنيم آن را در همان سال مصرف كنيم و اگرنيازى نداريم، در راه خدا انفاق نماييم.

البته ممكن است براى كسانى كه از مراتب ايمان و معرفت بالايى برخوردارند راحت‌تر اين باشد كه مايحتاج سال خود را يك‌جا تهيه و ذخيره نمايند. حضرت سلمان(رضي الله عنه)جزو آن دسته افرادى بود كه امروز و فرداى دنيا برايش تفاوتى نمى‌كرد. او اگر مايحتاج يك سال خود را يك‌جا تهيه مى‌كند نه براى حرص بر دنيا است. ايمانى كه سلمان(رضي الله عنه)داشت با ايمان ما قابل مقايسه نيست و حتماً انگيزه‌هاى الهى برترى از اين كار داشته است. اما ما كه مى‌خواهيم دل‌بسته نبودن به دنيا را تمرين كنيم، بهتر است كه به فكر ذخيره براى آينده نباشيم و اين روحيه را از خود دور كنيم. به عكس، ما بايد اين روحيه را در خودمان تقويت كنيم كه اگر چيزى از زندگى‌مان زياد آمد، آن را در راه خدا مصرف نماييم. بر خلاف نظر برخى كه فكر مى‌كنند بذل و بخشش و انفاق موجب از بين رفتن مال و سرمايه مى‌شود و فقط آنچه ذخيره شود حفظ مى‌گردد، حضرت مى‌فرمايند: آنچه در دنيا بماند براى تو نفعى ندارد، بلكه مال تو چيزى است كه براى آخرت خود ذخيره مى‌كنى: و لاتَدَّخِرْ شيئاً لِغَد و اعْلَمْ اَنَّ لَكَ ما قَدَّمْتَ و عَلَيْكَ ما اَخَّرْتَ. اموالى كه انسان ذخيره مى‌كند و آن را بعد از مرگش در اين جهان باقى مى‌گذارد، نه تنها سودى برايش نخواهد داشت، بلكه اگر آنها از حقوق مردم باشد، گناهش براى او باقى مى‌ماند.

از خداى متعال مى‌خواهيم ايمان و معرفت ما را كامل و توفيق عمل به دستورات اهل‌بيت(عليهم السلام) رابه همه ماعنايت فرمايد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org