قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس دهم

 

 

خوف و رجا

 

 

 

ـ مفهوم خوف و رجا و تأثير انگيزه در انجام اعمال اختيارى انسان

ـ رابطه اميد و ترس با ميزان شناخت افراد

ـ خوف و رجا از خدا، عامل حركت انسانى

ـ حد نصاب خوف و رجا

ـ توازن بين خوف و رجا

 

 

 

 

خوف و رجا

يَا ابْنَ جُنْدَب يَهْلِكُ الْمُتَّكِلُ عَلى عَمَلِهِ وَ لا يَنْجُو الْمُتَجَرِّىءُ علَى الذُّنوبِ اَلْواثِقُ بِرَحْمَةِ اللّهِ قُلْتُ فَمَنْ يَنْجُو قال الَّذينَهُمْ بَيْنَ الرَّجاءِ وَالْخَوْفِ كَأَنَّ قُلوبَهُمْ فى مِخْلَبِ طائر شَوْقاً اِلَى الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعَذابِ.

 

مفهوم خوف و رجا و تأثير انگيزه در انجام اعمال اختيارى انسان

امام صادق(عليه السلام) در اين بخش از وصيت خود به ابن جندب، نجات يافتگان از عذاب الهى را كسانى معرفى مى‌كند كه خوف و رجاى حقيقى و متعادل در دل‌هايشان وجود دارد:

يَهلِكُ المُتَّكِلُ عَلى عَمَلِهِ و لا يَنجُوا المُتَجَرِّىءُ عَلى الذُّنوبِ اَلْواثِقُ بِرَحْمَةِ اللّهِ قُلْتُ فَمَن يَنْجوُ؟ قال اَلَّذينَهُمْ بَيْنَ الرَّجاءِ والخَوْف كَاَنَّ قُلوبَهُم فى مِخْلَبِ طائر شَوْقاً اِلَى الثَّوابِ وَ خَوْفَاً مِنَ العَذابِ؛ كسى كه به اعمال [خوب] خود اعتماد دارد، به هلاكت مى‌رسد و كسى هم كه به اميد رحمت خداوند، بر انجام گناهان تجرّى پيدا مى‌كند نجات نخواهد يافت.[ابن جندب] سؤال كرد پس چه كسى نجات پيدا مى‌كند؟ حضرت فرمودند: كسانى كه حالشان ميان خوف و رجا باشد [يعنى نه خوفشان آن‌چنان است كه از آمرزش گناهانشان نااميد باشند و نه اميدوارى آنان به رحمت خداوند آن‌چنان است كه جرأت ارتكاب گناه را داشته باشند.] گويى قلب‌هاى آنان در چنگال پرنده‌اى است[ كه هر لحظه احتمال مى‌رود آن را در چنگال خود بفشارد يا آن را رها كند و آنان رهايى يابند] هم شوق به ثواب در دل هايشان وجود دارد و هم خوف از عذاب.

رواياتى از ائمه معصومين(عليهم السلام) آمده است كه بيان مى‌دارد در دل مؤمن دو نور وجود دارد؛

يكى نور خوف و يكى هم نور رجا كه اگر آنها را در دو كفه يك ترازو قرار دهند، هيچ كدام از ديگرى سنگين‌تر نخواهد بود.(1)

انسان براى انجام كارهاى اختيارى خود حتماً بايد انگيزه‌اى داشته باشد، به تعبير فلاسفه، بايد مبادى اراده، يعنى حالاتى روحى و قلبى در فرد پديد آيد تا وادار به انجام كارى شود. مهم‌ترين انگيزه‌اى كه باعث مى‌شود تا انسان كارى را انجام دهد و ياامورى را ترك نمايد، احساس لذت و درد است. اگر انسان اطمينان داشته باشد كه با انجام يك كار خاص احساس لذتى برايش فراهم خواهد شد، آن كار را با انگيزه و اميدوارى انجام مى‌دهد و برعكس، براى در امان ماندن از ناراحتى و درد و رنج، يك سرى كارها را ترك خواهد كرد. اين حالت، مشترك بين انسان و حيوان و هر موجودى است كه داراى قدرت اراده و اختيار مى‌باشد. انسان براى رسيدن به لذت و يا فرار از درد، بايد مقدماتى را فراهم كند. مثلا يك نفر كه از صبح تا شب كار مى‌كند و زحمت مى‌كشد، اميد دارد تا لقمه نانى به دست بياورد و با خوردن آن لذت ببرد. فلاسفه بعضاً براى اين‌گونه لذت‌هايى كه احتياج به انجام مقدماتى دارد، تعبير «نفع» را به كار مى‌برند؛ مثلا مى‌گويند خوردن دارو نافع است؛ يعنى صِرف خوردن آن لذتى ندارد، بلكه مقدمه‌اى است براى اين‌كه انسان به سلامتى برسد. اما انگيزه انجام يك سرى كارها، نه لذت است و نه نفع، بلكه «مصلحت» است. مثلا كسى كه بيمارستانى را احداث كرده است، نه مستقيماً از ساختن آن لذت برده و نه نفعى براى او خواهد داشت، اما كارى است كه مصلحت دارد. او وقتى كه مى‌بيند بيمارانى با بسترى شدن در آن بيمارستان از مرگ حتمى نجات پيدا مى‌كنند و بهبودى مى‌يابند، احساس رضايت و لذت مى‌كند. امورى هم‌چون تحصيل علم و انجام عبادت نيز جزو اين‌گونه كارها هستند.

بنابراين مى‌توانيم بگوييم هر كارى كه يك موجود زنده با اراده انجام مى‌دهد، براى اين است كه به مطلوب و فايده‌اى برسد و يا از امرى نامطلوب در امان باشد. در امور مطلوب، تحقق خير و صلاح فرد يا جامعه ملاك عمل است و متقابلا در امور نامطلوب پرهيز از درد، ضرر و كارهايى كه به صلاح فرد يا جامعه نيست مدنظر مى‌باشد.

برخى امور مطلوب به گونه‌اى هستند كه انسان براى به دست‌آوردن آنها هيچ تلاشى نمى‌كند. مثلا براى همه ما مطلوب است كه نَفَس بكشيم تا زنده بمانيم، اما هيچ تلاشى براى آن


1. براى نمونه ر.ك: بحارالانوار، ج 70، باب 59، روايت 1.

انجام نمى‌دهيم. برخى نيز به گونه‌اى هستند كه براى رسيدن به آنها بايد مقدماتى فراهم كنيم. اگر امرى مطلوب ما باشد ولى بدانيم تحقق آن اصلا امكان‌پذير نيست، براى رسيدن به آن هيچ‌گاه تلاش نمى‌كنيم، اما اگر يقين داشته باشيم كه شدنى است و يا حتى احتمال تحقق آن را هم در آينده بدهيم، حتماً براى آن تلاش خواهيم كرد. به وجود آمدن چنين حالتى در انسان، «اميد» يا «رجا» نام دارد. رجا يعنى اين‌كه انسان به تحقق امرى مطلوب، كه يقين دارد يا احتمال مى‌دهد در آينده به وقوع مى‌پيوندد، اميد داشته باشد. در مقابل، خوف يعنى اين‌كه انسان از تحقق امرى نامطلوب، كه يقين دارد يا احتمال مى‌دهد در آينده به وقوع بپيوندد، ترس و واهمه داشته باشد.

بنابراين انسان همواره براى انجام دادن و يا انجام ندادن اعمال اختيارى خود، به دو عامل اميد و ترس توجه دارد؛ اميد به اين‌كه در اثر كارى خوب، امرى مطلوب حاصل مى‌شود و ترس از اين‌كه در اثر كارى بد، امرى نامطلوب تحقق مى‌يابد. البته هر كدام از دو عامل اميد و ترس داراى دو وجه مى‌باشد؛ يعنى انسان هم مى‌تواند اميد داشته باشد كه امر مطلوبى حاصل شود و هم اميد داشته باشد كه امر نامطلوبى دفع گردد. مثلا انسان هم مى‌تواند اميد داشته باشد كه سلامتى‌اش را به دست آورد و هم اميد داشته باشد كه بيمارى‌اش برطرف شود. انسان هم مى‌تواند از اين‌كه امرى مطلوب از دست برود و يا امرى نامطلوب حاصل شود ترس و واهمه داشته باشد؛ مثلا هم از اين بترسد كه سلامتى‌اش از بين برود، و هم از اين‌كه ناخوشى و مرضى پيدا كند.

 

رابطه اميد و ترس با ميزان شناخت افراد

اميد و ترس افراد، به ميزان شناخت و معرفت و نيازهايى كه درك مى‌كنند بستگى دارد. مثلا ترس و اميد يك كودك دو سه ساله فقط در محدوده خواسته‌هايى كه دارد شكل مى‌گيرد. او هيچ وقت نسبت به مسايل بين‌المللى، اجتماعى، معنوى و اخروى و... ترس و اميدى ندارد؛ زيرا هيچ تصورى از آنها ندارد. در سطحى بالاتر ، انسان‌هاى عادى و معمولى، از بيمارى، فقر، گرفتارى‌هاى زندگى و... ترس دارند و از سوى ديگر، اميد دارند كه پول‌دار بشوند و همسر خوب، خانه خوب و موقعيت اجتماعى خوبى به دست آورند. افرادى كه مقدارى معرفتشان بيش‌تر است، مسايل معنوى را هم در نظر مى‌گيرند؛ براى مثال، از اين‌كه عقل و ايمانشان از

بين برود مى‌ترسند و اميد دارند كه بر معرفت و ايمانشان افزوده شود. كسانى هم كه به آخرت ايمان دارند، به ثواب‌هاى اخروى اميدوارند و از عذاب‌هاى اخروى در هراسند.

فلسفه ارسال دين، اين است كه دايره اميدها و ترس‌ها را گسترش دهد؛ يعنى به انسان بفهماند كه فقط نبايد از گرسنگى، بيمارى، صاعقه و... ترسيد، بلكه بالاتر از اينها بايد از چيزهايى مهم‌تر در هراس بود؛ اين‌كه به انسانيت انسان لطمه بخورد، روح و قلب انسان آلوده و سياه شود، عذابى از ناحيه خداوند در دنيا و آخرت به انسان برسد و از همه مهم‌تر، خداوند از انسان ناراضى شود و به او اعتنايى نكند. همه افراد به يك اندازه از اين مسايل نمى‌ترسند. مثلا بچه‌ها اين‌گونه ترس‌ها را به هيچ وجه درك نمى‌كنند؛ زيرا آنها نمى‌دانند چه چيز خداوند را ناراضى مى‌كند. يا انسان‌هايى كه در درجات اول ايمان قرار دارند، از عذاب‌هاى آخرت و جهنم مى‌ترسند، اما ترس كسانى كه در مراتب عالى‌تر ايمان هستند، با آنها فرق مى‌كند؛ مثلا مى‌ترسند كه كار آنها محبوبشان را برنجاند يا باعث شود خداوند ديگر به آنها اعتنايى نكند. البته بچه‌ها هم توانايى درك بعضى مسايل در اين حد را دارند. براى مثال، وقتى پدر يا مادرشان با آنها قهر مى‌كند، ناراحت و غصه‌دار مى‌شوند. هيچ تنبيهى براى كودك بدتر از بى‌توجهى و قطع نوازش و مهر و محبت مادرى نيست. بالاترين نياز فطرى انسان نيز اين است كه خداوند به او عنايت داشته باشد.

قرآن كريم يكى از بزرگ‌ترين عذاب‌هاى الهى را در روز قيامت سخن نگفتن خداوند با افراد شقى ذكر كرده و مى‌فرمايد: ... وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ؛(1) ... و خدا روز قيامت با آنان سخن مى‌گويد، و به ايشان نمى‌نگرد، و پاكشان نمى‌گرداند، و عذابى دردناك خواهند داشت. اين عذاب، از هر عذاب و آتشى سخت‌تر است. شايد ما الان به خوبى درك نكنيم كه اين چه نوع عذابى است، اما آن‌گاه كه در قيامت كه اين نياز را در وجودمان احساس كرديم و از عنايت خداوند (سخن گفتن و نگاه و توجه خدا) محروم شديم، آن‌گاه خواهيم فهميد كه چه نعمتى را از دست داده‌ايم.

بنابراين خوف و رجا منحصر به امور دنيايى نيست و فقط امورى را كه در دنيا از آنها مى‌ترسيم يا به آنها اميد داريم شامل نمى‌شود، بلكه مواردى مهم‌تر و اساسى‌تر را نيز در برمى‌گيرد كه ما با بالا بردن معرفتمان مى‌توانيم آنها را درك و لمس كنيم.


1. آل عمران (3)، 77.

خوف و رجا از خدا، عامل حركت انسانى

ما علاوه بر اين‌كه بايد از برخى امور بترسيم، بايد از كسانى هم كه آن امور به دست آنها است حساب ببريم. مثلا، ما علاوه بر اين‌كه بايد از عذاب آخرت بترسيم، بايد از كسى كه اين عذاب به دست او است نيز حساب ببريم و او را بشناسيم. انسان گاهى از اين مى‌ترسد كه مبادا مبتلا به وبا، سرطان و يا ايدز گردد و گاهى نيز كسى را مى‌شناسد كه مى‌تواند او را به اين بيمارى‌ها مبتلا كند. از اين‌روى، شناخت كسى كه توانايى وارد كردن عذاب و يا دفع آن را دارد، امرى لازم و ضرورى است. كسانى كه اعتقاد به معاد دارند؛ يعنى به زندگى پس از مرگ و نيز عذاب و ثواب آخرت معتقدند، اما نمى‌دانند كه اختيار اين عذاب‌ها و ثواب‌ها در دست كيست، در واقع خداوند را نمى‌شناسند. از شواهد و قراين موجود چنين به دست مى‌آيد كه در هزاران سال قبل، انسان‌هايى مى‌زيسته‌اند كه به عالم آخرت معتقد بوده و مى‌دانسته‌اند كه در آن‌جا گرسنگى و ناراحتى‌هايى هست. برخى از باستان‌شناسان در كاوش‌هاى خود به خوشه‌هاى گندمى برخورد كرده‌اند كه همراه با اجساد انسان‌هايى كه گويا از افراد سرشناس زمان خود بوده‌اند، دفن شده بودند. شايد آنها با اين‌كار خود مى‌خواسته‌اند تا هنگام زنده شدن مردگان در عالم پس از مرگ، براى رفع گرسنگى خود از اين گندم‌ها تناول كنند تا از گرسنگى تلف نشوند!

بنابراين اسلام فقط منادى وجود جهانى پس از مرگ و اين‌كه در آن‌جا عذاب‌ها و ثواب‌هايى وجود دارد نيست، بلكه علاوه بر آن درصدد است تا به انسان بفهماند كه اختيار اين عذاب‌ها و ثواب‌ها در دست خدا است و انسان اگر مى‌خواهد به آن عذاب‌ها مبتلا نشود، بايد از خدا بترسد. البته اين ترس اصالتاً ناشى از اعمال خود افراد در اين دنيا است؛ يعنى اگر انسان‌ها كار بدى‌بكنند، مبتلا به عذابى مى‌شوند كه آن عذاب را خداوند بر آنها نازل خواهد كرد. انسان بايد نقطه بيم و اميدش خدا باشد تا هم به مصيبت‌ها و امور نامطلوب و دنيا و آخرت مبتلا نشود و هم امور مطلوب و پسنديده دنيا و آخرت را به دست آورد، و اين امر تنها در پرتو اطاعت از خداوند امكان‌پذير است.

عامل حركت انسانى از ديدگاه معرفت اسلامى، خوف از خدا و رجاى به خداوند است. دو عامل خوف و رجا موجب مى‌شود تا انسان‌ها بر حسب مراتب ايمان و معرفت خود، به عبادت خدا بپردازند؛ عبادت برخى افراد به دليل ترس از عذاب جهنم است و كسانى كه از درجات بالاتر ايمان برخوردارند، از ترس اين‌كه مبادا از چشم خدا بيفتند او را عبادت

مى‌كنند: فَهَبنى... صَبَرتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيفَ اَصبِرُ على فِراقِكَ؛(1) اگر بر عذابت صبر كنم، چطور مى‌توانم بر فراقت صبر كنم؟

 

حد نصاب خوف و رجا

خوف و رجا امرى تشكيكى و ذومراتب است و داراى حد نصابى است كه مؤمن بايد حداقل مرتبه آن را داشته باشد. اگر اميد انسان به رحمت خداوند به گونه‌اى باشد كه فكر كند كارهاى او ديگر دخالتى در آن ندارد و آن‌قدر رحمت خدا واسع است كه همه را مى‌آمرزد، باعث مى‌شود تا انسان گستاخ شود و از ارتكاب گناهان باكى نداشته باشد. اين اميد، در واقع يك رجاى كاذب است و واقعيت ندارد؛ زيرا خداوند براساس اعمال خود افراد، آنها را مى‌آمرزد و به بهشت مى‌برد و يا عذاب نموده و به جهنم مى‌برد. بنابراين، داشتن مرتبه‌اى از خوف كه مانع از گناه مى‌شود و نيز حدّى از رجا كه موجب انجام اعمال خوب مى‌گردد، واجب و لازم است. البته بين اين دو عامل بايد توازن برقرار باشد. اگر رجا طورى باشد كه بر خوف غلبه كند و خوف كم شود به حدّى كه ديگر انگيزه ترك گناه در انسان باقى نماند، انسان مبتلا به گناه مى‌شود كه در آن هلاكت است. اگر خوف هم بيش از رجا باشد خطا است؛ يعنى فرد نبايد فكر كند كه چون مرتكب گناهى شده است حتماً خدا او را به جهنم خواهد برد. چنين فردى بايد توبه كند و با انجام كارهاى خوب، به رحمت و آمرزش خداوند اميدوار باشد.

مراتب ديگر خوف و رجا مخصوص كسانى است كه درجه ايمان و معرفتشان بيش‌تر است. معرفت اين‌گونه افراد بعضاً تا بدان‌جا مى‌رسد كه حتى مى‌توانند سرنوشت خودشان را ببينند و از اين‌كه خداوند در آن عالم چه چيزهايى به آنها خواهد داد، خبر دار شوند. البته شايد تصور اين حالت براى ما مشكل باشد. كسانى هم هستند كه صِرف توجه به صفات جلاليه الهى موجب خوفشان مى‌شود و يا از اين‌كه خداوند چه عذاب‌هايى دارد، لرزه بر اندامشان مى‌افتد.

 

توازن بين خوف و رجا

كمال انسانيت اين است كه بندگى خدا در تمام ابعاد وجود انسان ظهور پيدا كند. يكى از ابعاد وجودى انسان خوف است و كمال عبوديت اقتضا مى‌كند كه به عنوان عبادت در وجود انسان


1. مفاتيح‌الجنان، دعاى كميل.

ظهور پيدا كند. از اين‌رو اين خوف حتى در معصومان(عليهم السلام) و كسانى كه اصلا گناهى مرتكب نشده‌اند نيز وجود دارد. آنها با اين‌كه مى‌دانند مورد آمرزش خدا قرار مى‌گيرند، اما به دليل توجهى كه به صفت قهاريت خداوند دارند، در حالاتى قهر خدا را مى‌بينند و خودشان را فراموش مى‌كنند. رجاى آنها نيز در اثر توجه به صفات جماليه خداوند است. البته در اين مرتبه نيز ممكن است در وجود بعضى افراد خوف بيش از رجا ظهور پيدا كند و يا برعكس. كامل‌ترين افراد كسانى هستند كه در وجودشان هر دو عامل خوف و رجا در حد تعادل وجود داشته باشد.

در اين مورد داستانى را از گفت‌وگوى حضرت‌يحيى(عليه السلام) و حضرت عيسى(عليه السلام)، كه هر دو پيامبر و تقريباً هم سن و هم زمان يكديگر بوده‌اند، به اين مضمون نقل مى‌كنند كه روزى حضرت يحيى(عليه السلام) خطاب به حضرت عيسى(عليه السلام) عرض كرد: آيا از عذاب الهى نمى‌ترسيد كه اين‌گونه آرام هستيد؟ حضرت عيسى(عليه السلام) نيز در مقابل فرمود: آيا شما به رحمت خداوند اميدوار نيستيد كه اين قدر گريه مى‌كنيد؟ حضرت يحيى(عليه السلام) از خوف خدا بسيار گريه مى‌كرد به گونه‌اى كه در اثر سوزش اشك چشم‌هايش، صورتش زخم شده بود و گوشت‌هاى صورتش ظاهر شده بود. آن حضرت آن‌قدر رقيق القلب بود كه اگر پدرش حضرت زكريا(عليه السلام)قصد موعظه در مسجد را داشت و مى‌خواست از عذاب الهى در آخرت سخن بگويد، مواظب بود كه حضرت يحيى(عليه السلام)حضور نداشته باشد؛ زيرا اگر اين سخنان را مى‌شنيد، آن‌چنان برآشفته مى‌شد كه ديگر نمى‌توانست تحمل كند. حضرت يحيى(عليه السلام)از بكائين عالم است كه آثار خوف و صفات جلاليه خداوند در او بيش‌تر ظهور پيدا كرده بود. در مقابل، رجا و رحمت خداوند؛ يعنى صفات جماليه، بيش‌تر در وجود حضرت عيسى(عليه السلام)تجلّى يافته بود. اگر اين نقل صحيح باشد، چنين برمى‌آيد كه اگرچه حضرت عيسى(عليه السلام) و حضرت يحيى(عليه السلام)هر دو از پيامبران الهى بوده‌اند، اما صفات جلال و جمال الهى به يك اندازه در آنها ظهور پيدا نكرده بود. در حالى كه پيامبر ما حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) و نيز ائمه معصومين(عليهم السلام) افضل از حضرت عيسى(عليه السلام) و حضرت يحيى(عليه السلام) هستند؛ زيرا اين صفات هر دو به يك اندازه در آنها متجلى شده است. البته اگر بعضاً در رواياتى مشاهده مى‌كنيم كه آثار خوف و ترس از عذاب جهنم در نزد تعدادى از حضرات معصومين(عليهم السلام) بيش‌تر وجود دارد، به دليل توجه به صفات جلاليه خداوند و نيز حالات خاص آنان است. متقابلا وقتى هم كه حالت انبساط پيدا مى‌كنند، فقط

صفات جماليه خداوند را مى‌نگرند. ساير اولياى خداوند هم ممكن است به همين ترتيب بعضاً توجه بيش‌ترى به صفات جلاليه خدا داشته باشند و يا به صفات جماليه خداوند، اما كامل‌ترين آنها كسانى هستند كه توجهشان به صفات جمال و جلال يكسان باشد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org