- پيش گفتار
- درساول:دوستان واقعى اهل بيت(عليهم السلام)
- درسدوم:محاسبه نفس (1)
- درسسوم:محاسبه نفس (2)
- درسچهارم:نگاه مؤمن به دنيا
- درسپنجم:دعوت به اهل بيت(عليهم السلام) با رفتار و گفتار
- درسششم:نشانههاى ايمان و مؤمن حقيقى
- درسهفتم:رابطه ابزار انگارى دين و جهل دينى
- درسهشتم:ثمرات استقامت در دين دارى
- درسنهم:شرط نجات بخش بودن ولايت اهل بيت(عليهم السلام)
- درسدهم:خوف و رجا
- درسيازدهم:شادى از ديدگاه اسلام
- درسدوازدهم:دامهاى شيطانى
- درسسيزدهم:برحذر بودن از چند كاستى اخلاقى
- درسچهاردهم:پاداشهايى بزرگ براى شيعيان واقعى
- درسپانزدهم:شيعه از منظر امام صادق(عليه السلام)
- درسشانزدهم:گناه مغفور و نيكى مقبول
- درسهفدهم:راه رسيدن به جوار الهى
- درسهجدهم:چند نكته و سفارش اخلاقى
- درسنوزدهم:عاقل، برحذر از تملق جاهل
- درسبيستم:رابطه مؤمن با دنيا و ماديات
- درسبيستويكم:رابطه مؤمن با مؤمنان ديگر
- درسبيستودوم:پندهايى براى خردورزان
- درسبيستوسوم:سفارشهاى عيسى بن مريم(عليه السلام) به حواريون
- درسبيستوچهارم:اخلاق سالكان
- درسبيستوپنجم:خدا و آخرت، غايت افعال مؤمن
- درس بيستوششم:نماز مقبول و آثار آن
- درسبيستوهفتم:بحثى پيرامون حيا
- درسبيستوهشتم:محبت اهل بيت(عليهم السلام) پايه م ،حكم اسلام
درس هجدهم
چند نكته و سفارش اخلاقى
ـ ضرورت هدفمند بودن كار و فعاليت انسان
ـ رفع اضطرابها در پرتو اعتماد به خداوند
ـ لزوم شكرگزارى و صبر در برابر نعمتها و بلايا
ـ ناملايمات زندگى دنيا
ـ رهايى از مشكلات دنيا در پرتو عمل به آموزههاى دينى
چند نكته و سفارش اخلاقى
يَا ابْنَ جُنْدَب مَنْ حَرَّمَ نَفْسَهُ كَسْبَهُ فَاِنَّما يَجْمَعُ لِغَيْرِهِ و مَنْ اَطاعَ هَواهُ فَقَدْ اَطاعَ عَدُوَّهُ و مَنْ يَثِقْ بِاللّهِ يَكْفِهِ ما اَهَمَّهُ مِنْ اَمْرِ دُنياهُ و آخِرَتِهِ و يَحْفَظْ لَهُ ما غابَ عَنْهُ وَ قَد عَجَزَ مَنْ لَمْ يُعِدَّ لِكُلِّ بلاء صَبْراً و لِكُلِّ نِعْمَة شُكراً و لِكُلِّ عُسْر يُسْراً. صَبِّرْ نَفْسَكَ عِنْدَ كُلِّ بَلِيَّة فى وَلَد اَوْ مال اَوْ رَزِيَّة فَاِنَّما يَقْبِضُ عارِيَتَهُ و يَأْخُذُ هِبَتَهُ لِيَبْلُوَ فيهِما صَبْرَكَ و شُكْرَكَ وَ ارْجُ اللّهَ رَجاءً لايُجَرِّئُكَ عَلى مَعْصِيَتِهِ وخَفْهُ خَوفاً لايُؤْيِسُكَ مِنْ رَحْمَتِهِ.
ضرورت هدفمند بودن كار و فعاليت انسان
اگر از ديد مادى و دنيايى به تلاش روزمره زندگى انسانى نظرى بيفكنيم، مىبينيم هر كسى كه تلاشى مىكند، انتظار دارد كه نتيجه آن را ببيند و از آن بهرهمند شود. اگر كسى حاصل تلاش شبانهروزى خود را بدون دليل، تحويل ديگرى دهد، كارى انجام داده كه با هيچ منطقى ـ اعم از الهى و يا دنيوى و مادى ـ سازگار نيست. البته بحث ايثار، بحث ديگرى است؛ گاهى انسان تلاش مىكند و حاصل تلاش خود را براى رضاى خدا و اجر اخروى يا دست كم براى ارضاى عاطفه انسانى خود، در اختيار كسى كه نيازمندتر است قرار مىدهد. چنين كارى مذموم و ناروا نيست. سخن آنجا است كه ما انسانهايى را مىبينيم كه بدون هدف و يا دليلى موجه و قانعكننده، عملا دسترنج خود را در اختيار ديگران مىگذارند؛ يعنى با زحمت و مشقت سرمايه مىاندوزند، اما بدون اينكه خود از آن بهرهاى ببرند، آن را براى ديگران باقى مىگذارند. مصداق بارز چنين انسانهايى، افراد بخيلى هستند كه از شكم خود و زن و فرزندانشان كم مىگذارند و براى ديگران ذخيره مىكنند. اين كار نه تنها ثوابى به دنبال نخواهد
داشت، بلكه چه بسا نتايج سوئى نيز بر آن مترتب باشد؛ زيرا ممكن است اين ثروت به دست كسانى بيفتد كه از آن سوء استفاده نمايند.
دسته ديگرى از انسانها، افرادى هستند كه فقط از روى هوا و هوس كار مىكنند. آنها فكر مىكنند كه به اختيار خودشان كار مىكنند و نفعى براى خودشان دارند، در صورتى كه چشم و گوش بسته، در خدمت دشمن خود هستند و خود غافلند. هواى نفس، دشمن درونى انسان است و عاملى است كه انسان را از سعادت دنيا و آخرت محروم مىسازد. نفس انسانى بزرگترين دشمن انسان است كه در درون خود او است. كسانى كه به خواستههاى دلشان عمل مىكنند، در واقع اسير هواى نفس خود هستند. اين كار همانند اين است كه انسان امر و نهى دشمن خود را بدون چون و چرا اطاعت كند. به راستى چه كار احمقانهاى خواهد بود؛ كدام انسان عاقلى است كه بىچون و چرا به دستورات دشمنش عمل كند؟! توجه به اين نكته موجب مىشود تا ما در مقابل هواى نفس خود بيشتر مقاومت كنيم و زندگى دنيوى و اخروى خود را به خطر نيندازيم و نيز زندگى جاودانه ابدى را به زندگى فانى و گذرا نفروشيم.
رفع اضطرابها در پرتو اعتماد به خداوند
هر انسان عاقلى اگر اندكى بينديشد، حتى اگر متدين و ديندار هم نباشد، مىفهمد كه انباشت ثروت براى ديگران، كارى غيرعاقلانه است. اما مسايلى وجود دارد كه تا انسان ايمان نداشته باشد و خداپرست نباشد، نمىتواند آنها را به درستى درك كند. انسان خداشناس در اثر توكل و تسليم و رضا به تدبيرات و تقديرات الهى، به مقامات معنوى بسيار بلندى دست پيدا مىكند كه مىتواند از عهده فهم و درك آن مسايل برآيد. ما در زندگى به طور طبيعى ـ صرفنظر از معرفتى كه به خداى متعال پيدا مىكنيم ـ براى رفع نياز خود به اسباب و وسايلى كه در اختيار داريم، مانند نيروى بدنى و فكرى خود، دوستان، پدر و مادر و خويشان خود اعتماد مىكنيم. اما تربيت دينى اينگونه نيست. دين انسان را به گونهاى پرورش مىدهد كه هرگاه احساس نياز كرد، ابتدا براى رفع نياز خود متوجه خدا شود. هر چند اراده الهى بر اين تعلق گرفته كه كارها در اين عالم از روى اسباب انجام بگيرد، اما فرق است ميان اينكه انسان وسايل اين دنيا را ابزار بداند يا تأثير استقلالى براى آنها قايل باشد. انسانهايى كه از تربيت دينى كاملى برخوردار نيستند، خود را صاحب تدبير و وسايل دنيا را داراى تأثير استقلالى مىدانند. اما
دين به انسان مىآموزد كه همه چيز از آن خدا است، وجود و بقا و تدبير و تقدير به دست اوست. اجازه تصرف ما تكويناً و تشريعاً به دست خدا است.
ما بايد سعى كنيم اين روحيه را در خود تقويت كنيم كه، اعتمادمان قبل از هر چيز به خدا باشد. البته اين سخن بدين معنا نيست كه هيچ كارى انجام ندهيم و از هيچ وسيلهاى استفاده نكنيم و به انزوا و خلوتى نشسته و انتظار داشته باشيم كه خدا همه چيز را درست كند، بلكه سخن در اين است كه بدانيم سررشته كار و اختيار عالم به دست خدا است. خداوند عالم، بدون اسباب مادى هم مىتواند نيازهاى ما را برطرف كند، اما حكمت او اقتضا كرده كه اين اسباب در كار باشد و ما در معرض هزاران آزمايش و امتحان الهى قرار بگيريم تا زمينه رشد و تكامل معنوى ما فراهم شود. اگر اين اسباب و آزمايشهاى الهى نبود، تكاملى هم در كار نبود. اگر ما كار نمىكرديم و روزى به دست نمىآورديم، حلال و حرام، واجب و مستحبى مطرح نمىشد و لذا رشد و تكاملى هم براى انسان در كار نبود. تكامل انسان در اثر عمل به تكاليف است، زمينه تكليف را همين كارهاى خوب و بد فراهم مىكند. بايد اين اسباب در كار باشند تا به تكامل برسيم، اما مهم توجه به اين نكته است كه اين اسباب و ابزار به تنهايى كارساز نيستند، بلكه فوق اينها دست ديگرى است كه همه چيز در قبضه قدرت او است. ما بايد در هر حالى ابتدا توجه و اعتمادمان به او باشد، سپس سراغ اسباب برويم. معرفت ناب توحيدى و تربيت ناب دينى چنين نگرشى را اقتضا مىكند.
چيزى كه انسان را به تفكر و تلاش و فعاليت وا مىدارد، يا مربوط به دنيا است يا آخرت؛ و ما بايد بدانيم كه سررشته و اختيار همه چيزهايى كه ما براى دنيا و آخرت خود مىخواهيم در دست خدا است. كسانى كه توجه قلبى و اعتمادشان به خدا باشد، خداوند كار آنها را آسان و مشكلات دنيا و آخرتشان را با تدبير و تقدير خودش حل مىكند؛ يعنى به جاى اينكه آنها به نيرو و تدبير خودشان اتكا كنند و زحمت بسياربكشند، خداكمكشان مىكند تا مشكلشان حل شود. اين يك فضل مضاعف الهى است كه شاملاينگونه افراد مىشود.
شايسته است همواره به هنگام گرفتارى و مشكلات، آيه شريفه أَ لَيْسَ اللّهُ بِكاف عَبْدَهُ...؛(1) را به ياد بياوريم كه مىفرمايد: آيا خدا براى بنده خود كافى نيست؟ كسى كه خدا را دارد، به چه چيز ديگرى احتياج دارد؟ توجه به اين مطلب ـ كه بزرگترين سرمايه مؤمن است ـ موجب
1. زمر (39)، 36.
مىشود كه اعتقاد و اعتماد بيشترى به خدا پيدا كنيم. كسانى كه از اين نيروى معنوى برخوردار شوند، مشكلاتشان زودتر حل مىگردد.
متأسفانه در بسيارى از موارد، براى بسيارى اتفاق مىافتد كه در گرفتارىها به جاى اعتماد و تكيه به نيروى لايزال الهى به چيزهاى ديگر اعتماد مىكنند. مثلا، پدرى كه به مسافرت رفته و از همسر و فرزند بيمارش دور شده، مدام نگران حال فرزند خود مىباشد. اين شخص در منزل هم كه بود اين مشكلات را داشت، اما اكنون كه در مسافرت است، مشكلش مضاعف شده است؛ چون از خانه و زندگى خود دور است. كسانى كه براى انجام وظيفه ـ مثل حج و عبادت و سفر زيارتى واجب يا مستحب يا تبليغ دين يا جهاد و مانند اينها ـ از خانه و كاشانه خود دور مىشوند، خواه ناخواه نگران خانواده و زن و فرزند خود هستند، اما اين افراد اگر اعتماد به خدا داشته باشند، نگرانى آنها كم مىشود، بلكه اصلا نگرانى پيدا نمىكنند؛ چون مىدانند كسى بالاى سر خانواده آنها است كه قدرتش از همه بيشتر است. خداوند، براى كمك، هرگز سفر يا حَضر بودن ما را لحاظ نمىكند، اگر تقدير الهى بر كمك باشد، حضور و غياب ما بىوجه است و اگر هم تقدير الهى بر كمك نشدن باشد، حضور ما فايدهاى ندارد.
لزوم شكرگزارى و صبر در برابر نعمتها و بلايا
رويدادهايى كه در اين عالم پيش مىآيد، از دو حالت خارج نيست: يا دلخواه و مطابق ميل ما هستند و يا بر خلاف طبع و ميل ما. سلامتى، رفاه، راحتى، آسايش، هواى خوب و چيزهايى از اين قبيل كه بر وفق مراد ما هستند، نعمتاند. از سوى ديگر، مريضى، فقر، گرفتارى، قرض و مانند آنها كه موافق ميل ما نيستند، بلا هستند. عالم دنيا سرشار از اين دو نوع حادثه است. كسى نيست كه در زندگى هيچ امر خوشايندى نداشته باشد؛ يعنى هيچ نعمتى نداشته باشد، همچنين كسى هم نيست كه هيچ مشكلى نداشته باشد: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَد؛(1) زندگى انسان در اين عالم توأم با رنج و سختى است.
آموزهها و تربيت ناب دينى به ما مىآموزد كه در برابر نعمتها شكرگزار باشيم، تا نعمتهاى الهى افزون شود، و در برابر بلاها صبر پيشه كنيم تا اجر ما افزون گردد. انسان براى اين كه بتواند راه صحيح را طى كند، بايد اين نكته را در نظر داشته باشد كه اگر مشكلى برايش
1. بلد (90)، 4.
پيش مىآيد، به دنبال آن راحتى و گشايشى است: فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً.(1) اگر انسان به اين مسأله توجه نداشته باشد، نه راحتى دنيا را دارد نه سعادت آخرت را. كسى كه شكرگزار خدا نباشد، سعادت آخرت را نخواهد داشت، اگر بر بلاها نيز صبر نكند، زندگى را براى خودش سختتر مىكند؛ يعنى نه تنها مشكلات او حل نمىشود، بلكه اين مشكلات مضاعف مىگردد. بنابراين اگر ما راحتى و سعادت دنيا و آخرت را مىخواهيم، بايد در مقابل سختىها و بلاها صبر كنيم. اگر اين كار را نكنيم، انسان ناتوانى هستيم. از همين رو است كه حضرت به عبدالله بن جندب و به همه مؤمنان سفارش اكيد كرده و مىفرمايد:
و قَدْ عَجَزَ مَنْ لَمْ يُعِدَّ لِكُلِّ بلاء صبراً و لِكُلِّ نعمة شكراً و لِكُلِّ عُسر يُسْراً؛ عاجز و ناتوان است كسى كه براى هر بلايى صبرى مهيا نكند و براى هر نعمتى شكرى و براى هر سختى آسانى را.
ناملايمات زندگى دنيا
جهانى كه ما در آن زندگى مىكنيم توأم با دردها، رنجها، سختىها، مصيبتها و انواع ناراحتىها است. هر انسانى، خواه ناخواه، در زندگى خود به برخى از اين گرفتارىها مبتلا مىشود؛ مثلا به هر حال، انسان يا پيش از پدر و مادرش از دنيا مىرود و يا پس از آنها. اگر پيش از پدر و مادر از دنيا برود، پدر و مادر به داغ او مبتلا مىشوند و اگر پس از آنان از دنيا برود، وى به داغ پدر و مادر مبتلا مىگردد. اين حالت نسبت به برادر و خواهر و دوستان و عزيزان نيز وجود دارد. كسى كه در عمر خود هيچ نوع سختى و مريضى نديده باشد اصلا پيدا نمىشود. گرفتارىهاى طبيعى و اجتماعى كمابيش براى هر كسى پيش مىآيد. بشر همواره در تلاش است تا از راه وسايلى كه تدارك مىبيند خود را از گرفتارىها و ناملايمات زندگى در امان نگه دارد. البته تا حدود زيادى موفقيتهايى هم در اين زمينه به دست آورده است، اما وقتى به دقت مىنگريم متوجه مىشويم كه در كنار هر رفاهى، هر آسايشى و هر نعمتى كه فراهم شده و به موازات هر اختراع و اكتشافى كه صورت گرفته، مصيبتهاى جديدى بر زندگى بشر سايه افكنده است. زمانى انسان با اسب و شتر و مانند آنها مسافرت مىكرد، كه البته سختىهايى در پى داشت، اما امروزه با اتوبوس و قطار و هواپيما مسافرت مىكند. آن زمان به
1. انشراح (94)، 5ـ6.
ندرت اتفاق مىافتاد كه مثلا مركبى، سوارِ خود را لگد بزند و موجب مرگش شود، اما امروزه يك قطار تصادف مىكند و دهها نفر كشته مىشوند، يك هواپيما سقوط مىكند و صدها نفر كشته مىشوند و ... . در همين راستا، برخى تصور مىكنند كسانى كه ثروتهاى كلانى به هم زدهاند، آسايش بيشترى در زندگى دارند، اما وقتى از نزديك زندگى آنها را مشاهده مىكنيم، مىبينيم گرفتارى آنها به مراتب بيشتر از ديگران است. چه بسا آسايش يك كشاورز در دهكدهاى دورافتاده كه با زحمت بسيار كار مىكند از كسانى كه در كاخهاى كذايى زندگى مىكنند بيشتر باشد. هر چند ممكن است اين كشاورز از انواع لذتهايى كه كاخنشينان مىبرند بىبهره باشد، اما در عوض از ناملايمات زندگى آنان در امان است. البته اين سخن به معناى اين نيست كه هر جا نعمتى است، لزوماً در كنارش مصيبتى هم وجود دارد، اما اين مطلب واقعيت دارد كه زندگى انسان توأم با خوشى و ناخوشى است.
مسلّماً زندگى دنيوى بدون گرفتارى امكان ندارد. اين ويژگى زندگى دنيا است. برعكس، سعادت اخروى همراه هيچ گرفتارى و غم و غصهاى نيست: لا يَمَسُّهُمْ فِيها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِينَ؛(1) هيچ رنج و زحمت در آنجا به آنها نرسد و هرگز از آن بهشت بيرونشان نكنند. در دنيا چنين وعدهاى به كسى داده نشده است و هيچ كس چنين زندگى سراسر خوشى و راحتى را در دنيا تجربه نكرده است.
بشر همواره در تلاش است با فراهم كردن وسايل راحتى و آسايش، مشكلات زندگى را كم كند و تا حدودى موفقيتهايى هم در اين زمينه به دست آورده است. يكى از راههايى كه بشر براى كاستن آلام و ناراحتىهاى خود به آن متوسل شده، پناه بردن به سرگرمىها است. انسان براى رهايى از فكر و خيالهاى ناراحتكننده، به اختراع انواع سرگرمىها روى آورده است. شيطانىترين اختراع در اين زمينه، مسكرات و مواد مخدّر است. انسان در حالت مستى غم و غصههايش را فراموش مىكند و براى مدت كوتاهى نسبت به همه چيز بىخيال مىشود. ولىبه هرحال، اين بىخيالى نمىتواند ماهيت زندگى دنيا را تغيير دهد. اتفاقاً كسانى كه به اين سرگرمىها متوسل مىشوند، هرچند ممكن است لحظاتى غم و غصه و گرفتارىها را فراموش كنند ولى گرفتار مصيبتهاى دوچندان مىشوند. مثلا افرادى كه به مواد مخدّر روى مىآورند،آنچنان گرفتار مىشوند كه ديگر نمىتوانند آن را رها كنند. انسان با اين كار نه تنها
1. حجر (15)، 48.
نمىتواند رنج و گرفتارىها را از خود دور كند، بلكه چه بسا به انواع بيمارىهاى جسمى و روحى و روانى نيز مبتلا مىگردد.
بشر تا به حال نتوانسته است راه حلى اساسى براى مقابله با سختىها و گرفتارىها بيابد. حاصل همه آموزههاى روانشناختى اين است كه انسانها را وادار كند تا بپذيرند كه زندگى همين است و بايد با آن ساخت. البته اين تلقينات تا اندازهاى مؤثر واقع شده است، اما هرگز نتوانسته ريشه گرفتارىها را از بين ببرد.
رهايى از مشكلات دنيا در پرتو عمل به آموزههاى دينى
دين نسخهاى را تجويز مىكند كه انسان مىتواند از طريق عمل به آن از ناملايمات زندگى دنيا رهايى يابد. اگر انسان اين معرفت و بينش را پيدا كند كه نعمتهايى كه در اختيار دارد از آنِ او نيست، بلكه امانتى است كه خداوند به او عطا كرده، هرگز در صورت از دست دادن آنها ناراحت نمىشود. به راستى اگر يكى از دوستانتان كتابى را براى يك شب به امانت در اختيار شما بگذارد و بعد پس بگيرد، شما غصهدار مىشويد؟ انسان بايد باور كند كه آنچه در اين دنيا است از آن خدا است و به امانت در اختيار او گذاشته شده تا از آنها استفاده كند، هر زمان هم كه حكمت خدا اقتضا كرد آن را پس مىگيرد. بنابراين، دركِ اين مطلب كه نعمتهاى دنيايى از آن خدا است، موجب راحتى انسان مىشود. بديهى است كه فرد ملحد و كسى كه خدا را قبول ندارد، نمىتواند اين اعتقاد را داشته باشد. اين باور و اعتقاد تنها در سايه دين تحقق پيدا مىكند و انسان بايد خداشناس باشد تا بتواند از اين دارو، كه همانا معرفت و ايمان است، استفاده نمايد.
نكته ديگر اين است كه نعمتهاى خدا بيهوده و عبث در اختيار ما قرار داده نشده است. خداوند براى آزمايش بندگان خود، نعمتهايى را در اختيار آنان قرار داده است تا اولا ببيند آيا قدر اين نعمتهاى الهى را مىدانند، و ثانياً آيا در صورت باز پس گرفتن آنها، صبر پيشه مىسازند يا بىتابى مىكنند.
دين به ما مىآموزد كه اگر صبر كرديد و شكر نعمت الهى را به جا آورديد، سعادت ابدى خواهيد داشت؛ چرا كه انسان با اين كار، موجبات كمال معنوى خود را فراهم مىسازد. كسى كه اين معرفت را داشته باشد، از همه حوادث عالم استقبال مىكند؛ زيرا مىداند آنها وسايل رشد و تكامل ابدى او خواهند بود.
امام صادق(عليه السلام) به عبدالله بن جندب و به همه شيعيان خودشان مىفرمايند: صَبِّرْ نَفْسَكَ عِنْدَ كُلِّ بَلِيّة؛ آنگاه كه برايت مشكلى پيش مىآيد، خودت را وادار به صبر كردن كن. انسان خواه ناخواه، در زندگى خود مشكلاتى دارد؛ مثلا يكى از جانسوزترين مشكلات، داغ فرزند است كه انسان را بسيار متأثر مىسازد، همچنين از دست دادن مال و ثروت نيز براى انسان بسيار گران تمام مىشود؛ زيرا دلبستگى انسان به مال و فرزند بيش از ساير چيزها است. انسان بايد در برابر اين ناملايمات و بلاها صبر پيشه كند. البته ممكن است افرادى هم كه اعتقادى به خدا ندارند توصيه به صبر نمايند، اما تفاوتى كه بين آنها و آموزههاى دينى وجود دارد اين است كه سخن آنها از روى بيچارگى و درماندگى است، در حالى كه دين صبر را شيرين مىكند؛ يعنى كارى مىكند كه انسان به راحتى آن را تحمل نمايد. از دست دادن مال و فرزند در صورتى موجب ناراحتى انسان مىگردد كه انسان آنها را از آن خود بداند، اما اگر آنها را عاريه و امانتى از جانب خدا بداند، هيچگاه از فقدان آنها ناشكيبا نمىشود.
همچنين انسان بايد توجه كند كه خداوند اين عاريه را بىحكمت در اختيار انسان نگذاشته است، بلكه فلسفه نعمتهاى الهى، امتحان و آزمايش انسان است. هدف و فلسفه آزمايش الهى اين است كه انسان بر سر دو راهى قرار گيرد و با اختيار خود يك راه را انتخاب كند. خداوند با قرار دادن انسان بر سر دو راهى، او را مىآزمايد كه آيا در مقابل نعمت، شكر به جا مىآورد يا نه، همچنين وقتى نعمت را از او مىگيرد آيا صبر پيشه مىكند يا خير؟ اين دو آزمايش هم به نفع انسانها است؛ چرا كه سربلند بيرون آمدن از آنها موجب سعادت ابدى ايشان خواهد شد.
چنين نگرشهايى تنها در سايه اعتقاد به خدا و پذيرش دين به وجود مىآيد. دين گوهر گرانبهايى است كه اگر آن را نداشته باشيم، از اين معارف و آسايش و آرامش روحى برخوردار نخواهيم شد.
در اين بخش از روايت، حضرت همچنين مطلبى را درباره «خوف و رجا» نسبت به عذاب و رحمت الهى فرمودهاند كه ما چون قبلا در اينباره بحث كردهايم، توضيح اين جمله را به همان بحث احاله مىدهيم.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org