- پيش گفتار
- درساول:دوستان واقعى اهل بيت(عليهم السلام)
- درسدوم:محاسبه نفس (1)
- درسسوم:محاسبه نفس (2)
- درسچهارم:نگاه مؤمن به دنيا
- درسپنجم:دعوت به اهل بيت(عليهم السلام) با رفتار و گفتار
- درسششم:نشانههاى ايمان و مؤمن حقيقى
- درسهفتم:رابطه ابزار انگارى دين و جهل دينى
- درسهشتم:ثمرات استقامت در دين دارى
- درسنهم:شرط نجات بخش بودن ولايت اهل بيت(عليهم السلام)
- درسدهم:خوف و رجا
- درسيازدهم:شادى از ديدگاه اسلام
- درسدوازدهم:دامهاى شيطانى
- درسسيزدهم:برحذر بودن از چند كاستى اخلاقى
- درسچهاردهم:پاداشهايى بزرگ براى شيعيان واقعى
- درسپانزدهم:شيعه از منظر امام صادق(عليه السلام)
- درسشانزدهم:گناه مغفور و نيكى مقبول
- درسهفدهم:راه رسيدن به جوار الهى
- درسهجدهم:چند نكته و سفارش اخلاقى
- درسنوزدهم:عاقل، برحذر از تملق جاهل
- درسبيستم:رابطه مؤمن با دنيا و ماديات
- درسبيستويكم:رابطه مؤمن با مؤمنان ديگر
- درسبيستودوم:پندهايى براى خردورزان
- درسبيستوسوم:سفارشهاى عيسى بن مريم(عليه السلام) به حواريون
- درسبيستوچهارم:اخلاق سالكان
- درسبيستوپنجم:خدا و آخرت، غايت افعال مؤمن
- درس بيستوششم:نماز مقبول و آثار آن
- درسبيستوهفتم:بحثى پيرامون حيا
- درسبيستوهشتم:محبت اهل بيت(عليهم السلام) پايه م ،حكم اسلام
درس هشتم
ثمرات استقامت در ديندارى
ـ «سعادت»، مطلوب فطرى انسان
ـ برخوردارى مؤمنان از نعمتهاى ويژه الهى در دنيا و آخرت
ـ تفاوت بهره افراد از «سعادت»
ـ «استقامت»، شرط دستيابى به سعادت
ـ تأثير مصلحت الهى بر بهرهمندى مؤمنان از نعمتهاى دنيا
ثمرات استقامت در ديندارى
يَا ابْنَ جُندب لَو اَنَّ شيعتَنا اسْتَقامُوا لَصافَحَتْهُمُ الملائكةُ و لاََظَلَّهُمُ الغَمامُ وَ لاََشرَقُوا نَهاراً و لأَكَلُوا مِن فَوقِهِم و مِن تَحتِ اَرجُلِهِمْ و لَما سَأَلُوا اللّهَ شَيئاً اِلاّ اَعطاهُم.
اى پسر جندب، اگر شيعيان ما استقامت داشته باشند (يعنى به وظايف دينىشان درست عمل كنند و به آنچه معتقدند، پاىبند باشند و در پيروى ما از راه صحيح خارج نشوند) فرشتگان با آنان مصافحه مىكنند و (در حرارت آفتاب) ابرها بر سرشان سايه مىاندازند (حتى هنگامى كه قرار است باران ببارد، خداوند باران را در شب نازل مىكند تا در روز هوا برايشان آفتابى باشد) و از بالاى سر و زير پا برايشان روزى مىفرستد (يعنى نعمت از اطراف بر آنها مىريزد) و هيچ درخواستى از خدا نمىكنند، مگر اينكه به آنها عطا مىكند.
«سعادت»، مطلوب فطرى انسان
همه مردم طالب سعادت و فطرتاً به دنبال خوشبختىاند، از گرفتارىها به تنگ مىآيند و براى خلاصى از آنها تلاش مىكنند. اما در چند زمينه با همديگر اختلافنظر دارند؛ يكى از آنها تعيين «مصداق سعادت» است. همه مىخواهند خوشبخت باشند و هيچ وقت دچار گرفتارى و بدبختى نشوند، اما بسيارى از آنها نمىدانند كه خوشبختى واقعى كدام است.
بسيارى از مردم تصور مىكنند مطلوب فطرى آنها همين لذتهاى زودگذر دنيوى است. از اين رو، همه توان خود را صرف رسيدن به آن مىكنند و دنبال چيز ديگرى نمىروند. اينها تلاش نمىكنند تا دريابند سعادت واقعى كدام است.
دستهاى ديگر از مردم اجمالا مىدانند كه لذتهاى زودگذر لياقت دلبستگى را ندارد. آنها مىبينند كه هر روز مردم به چيزى دل مىبندند و توجهشان را صرف به دست آوردن آن مىكنند، ولى هر قدر هم نسبت به چيزى علاقهمند بوده و از رسيدن به آن خرسند شده باشند، برايشان باقى
نمىماند و از بين مىرود. مىبينند كه آنچه مردم زندگيشان را صرف به دست آوردن آن كرده بودند پايدار نمىماند و به اصطلاح، «آنچه را نپايد دلبستگى را نشايد.» درمىيابند كه اينها لياقت دلبستن ندارند، اما نمىدانند آنچه را بايد دنبال كنند چيست. اين قبيل افراد دو دستهاند:
يك دسته كسانىاند كه به كمك عقل و راهنمايىهاى افرادى كه از سوى خداوند آمدهاند هدف اصلىشان را مىشناسند و مىفهمند سعادت واقعى چيست؛ همان كه در اصطلاح، از آن به «قرب خداوند» تعبير مىكنيم و به تعبير قرآن: خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرْضُ.(1) اين دسته به اين نتيجه مىرسند كه سعادت واقعى اين است كه انسان نزد خداوند از خوشبختى ابدى و بىنهايت بهرهمند باشد.
اما دسته ديگر وقت صرف مىكنند، فكر مىكنند، بحث مىكنند، اما در شرايطى قرار مىگيرند كه موفق نمىشوند حقيقت را بفهمند. دچار شك و شبهههاى واهى و وسوسههاى شيطانى مىشوند؛ نه خدا را درست مىشناسند و نه قيامت را درست باور دارند؛ كوتاهى نمىكنند، اما تشخيص هم نمىدهند.
كسانى كه سعى مىكنند و راه درست را مىشناسند و مىفهمند كه سعادت واقعى در قرب خدا و جوار رحمت او است، بايد در صدد برآيند كه راه صحيح رسيدن به آن را بشناسند. اما برخى از افراد در اين زمينه وقت كافى نمىگذارند و به قدر كافى تحقيق نمىكنند. آنان متوجه مىشوند كه سعادت حقيقى در ايمان به خدا و روز جزا است، در اين است كه انسان نزد خداوند معزّز و مقرّب باشد، اما سعى نمىكنند كه بفهمند راه آن كدام است. به حرف هر كس اعتماد مىكنند و تحت تأثير شرايط حاكم بر جامعه قرار مىگيرند و به قدر كافى به تحقيق نمىپردازند. ديگرانى هم كه در اطراف آنها هستند، نمىتوانند راه صحيح را به آنها نشان دهند. البته نشناختن اين دسته مراتبى دارد؛ برخى در مسايل فردى به شناخت كافى نمىرسند و برخى در مسايل اجتماعى يا سياسى يا غير آن.
در هر صورت، برخى افراد موفق مىشوند به شناخت كافى برسند؛ اما شناخت پيداكردن كافى نيست و پس از آن، نوبت «عمل» مىرسد؛ يعنى رسيدن چنين اشخاصى به سعادت مطلوبشان در گرو اين است كه چقدر در اين راه پاىمردى نمايند، از راه صحيح منحرف نشوند و افراط و تفريط ننمايند.
1. هود (11)، 107.
برخوردارى مؤمنان از نعمتهاى ويژه الهى در دنيا و آخرت
اگر كسانى تحقيق كردند، هدف را شناختند و به درستى هم عمل كردند، آيا ممكن است خداى متعال چيزى از آنها كم بگذارد؟ آيا ممكن است چه در دنيا و چه در آخرت چيزى به صلاحشان باشد و خدا به آنها ندهد؟ محال است چنين باشد؛ زيرا خداوند بخيل نيست، عالم را هم آفريده تا انسانها با حركت اختيارى خودشان، راه تكامل را طى كنند و به فيوضات و رحمتهاى ابدى او نايل شوند. اصلا هدف الهى اين است كه وقتى كسى راه درست را شناخت و تمام نيرويش را صرف عمل كرد و كوتاهى ننمود، خداوند دربارهاش كوتاهى نكند. خداوند به كسانى كه اهل عصيان و تمرّدند و از ياد خدا غفلت ورزيدهاند نعمتهاى فراوان مىدهد، آيا ممكن است به كسانى كه توانشان را صرف يافتن راه هدايت و عمل به دستورات خدا كردهاند، عنايت نكند؟ روشن است كه خداوند هر چه را به نفعشان باشد، در دنيا و آخرت به آنها خواهد داد. از نعمتهاى آخرت، كه هيچ تزاحمى با همديگر ندارد، به قدرى كه افراد لياقت داشته باشند به آنها خواهد داد: جَنَّة عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ؛(1) بهشتى كه گسترهاش به اندازه تمام آسمانها و زمين است در اختيارشان مىگذارد. هر قدر بتوانند از آن استفاده كنند مضايقهاى نخواهد بود؛ زيرا بهشت و نعمتهاى آن مثل اين دنيا نيست كه مثلا اگر كمى غذا خوردند سير شوند يا اگر زياد خوردند مريض شوند. در آنجا تزاحمى نيست. چنين نيست كه اگر از چيزى تمتّع بردند، خسته شوند يا ديگر نتوانند استفاده كنند. در آن جا نه خستگى وجود دارد، نه ملالت، نه ضعف، نه درد،... . تنها خدا مىداند كه آنجا چه عالمى است و چه نعمتهايى در اختيار بندگان شايستهاش قرار مىدهد! چنين كسانى كه راه را به خوبى شناختهاند و به خوبى آن را پيمودهاند، در آخرت هيچ مشكلى ندارند و هر چه بخواهند در اختيارشان قرار مىگيرد، حتّى بيش از آنچه تصور مىكنند و به عقلشان مىرسد. معمولا انسان بايد تصورى از چيزى داشته باشد تا آن را بخواهد؛ اما خداوند آن قدر نعمت مىدهد كه تصورش را هم نمىكنند: فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الاَْعْيُنُ.(2) در جايى هم مىفرمايد: لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ؛(3) هر چه بخواهند مىدهيم، بيشتر هم مىدهيم.
1. حديد (57)، 21.
2. زخرف (43)، 71.
3. ق (50)، 35.
اما در دنيا، خيرات و نعمتها كمابيش با يكديگر تزاحم دارد. نعمتها هرچند حلال و مشروع هم باشد، انسان به قدر محدود مىتواند از آنها استفاده كند، چه در خوردنىها باشد، چه در نوشيدنىها، چه در پوشيدنىها يا ديگر نعمتها. دنيا همه چيزش محدود است و به قدر محدود مىتوان از نعمتهايش استفاده كرد. اگر از حد خودش بگذرد نتيجه معكوس مىدهد؛ مثلا، اگر انسان پرخورى كند، مريض مىشود. خداوند هم وقتى مىخواهد در اين دنيا به كسى چيزى بدهد به مقدار محدود مىدهد، وقتى هم نعمتهاى مادى و معنوى او با يكديگر تزاحم پيدا مىكند، نعمتى را كه برايش اصل است به او مىدهد.
به همين دليل است كه گاهى بندگان شايسته در اين دنيا مبتلا به گرفتارىهايى مىشوند. اين طبيعت دنيا است كه به دليل اين تزاحمات، گرفتارىها ايجاد مىشود. اصلا زندگى دنيا بدون سختى ممكن نيست. اما قرار بر اين است كه بندگان شايسته خدا هر چه خواستند، خداوند در اين دنيا هم به آنها بدهد، مگر مصلحتى قوىتر در كار باشد و نعمتى با ديگرى تزاحم پيدا كند. گاهى بندگان صالح خدا چيزهايى را مىخواهند، اما اين خواست گاهى موجب محروميت آنها از چيزهاى ديگر مىشود. در چنين مواقعى، خداوند به آنها چيزى مىدهد كه به صلاحشان باشد. البته بندگان شايسته خدا هم كارشان را به خدا واگذار مىكنند و معمولا مطابق خواسته دلشان از خدا چيزى نمىخواهند، مىگويند: خدايا، هر چه را براى ما بهتر است نصيبمان كن. خداوند هم چنين اراده مىكند كه براى مثال، براى محفوظ ماندن آنها از گرما، ابرى بفرستد تا بر سرشان سايه بيندازد يا اگر از باران روز ناراحت مىشوند، شب برايشان باران بفرستد. خواست خداوند چنين است كه اگر اين نعمتها با يكديگر تزاحم پيدا كرد، آن را كه برايشان بهتر است عطا كند؛ حتى گاهى از دنيايشان كم مىگذارد و بر نعمتهاى اخرويشان مىافزايد و درجاتشان را بالا مىبرد.
پس با دلايل عقلى و برهانى، مىتوان اثبات كرد كه اگر كسانى راه صحيح را بشناسند و آن را درست بپيمايند، هر چه را برايشان خير باشد خدا به آنها مىدهد، حتى اگر به اين صورت باشد كه در روز گرم تابستان، ابرى بر سرشان سايه بيندازد يا اگر مريض شدند شفا پيدا كنند؛ مگر اينكه خداوند خيرشان را در غير از اين ديده باشد. در هر صورت، قرار بر اين است كه هيچ ناراحتى نبينند.
اينها چه كسانىاند؟ آيا كسانى كه مقصد را شناختهاند، راه رسيدن به آن را هم در ميان تمام
مسايل فردى و اجتماعى و ديگر جنبههاى زندگيشان به خوبى شناختهاند و توفيق عمل داشتهاند، يهودىاند يا نصرانى يا بودايى يا غير آن؟
بر اساس عقيده ما، يگانه راه صحيح «اسلام» است و هر كس مسلمان باشد سعادت آخرت را به خوبى شناخته است. گمشده حقيقى انسان نزد خدا و در عالم ابدى است. پس مطلوب مسلمان «خدا» است. براى رسيدن به او نيز تنها راه «اجراى دستورات اسلام» است. بنابراين كسى كه مسلمان باشد ضروريات و احكام اسلام را فرا مىگيرد. پس هر كس مقصد را شناخته، راه را هم كمابيش يافته است. چنين شخصى مستحقّ دريافت نعمتهاى بىمنتهاى خدا در دنيا و آخرت است.
تفاوت بهره افراد از «سعادت»
اما مسلمانان فرقههاى گوناگونى دارند. هميشه هم كسانى بودهاند كه مىخواستهاند راه صحيح را بشناسند، تحقيق هم كردهاند، ولى موفق نشدهاند. به خصوص در دوران ائمّه اطهار(عليهم السلام) كسانى بودند كه در گوشه و كنار زندگى مىكردند؛ مىخواستند اسلام را دقيقاً بشناسند، ولى شرايط اجتماعى آن دوران و حكومتهاى جابرانه مانع اين كار بود. اين دسته افراد به اندازهاى كه شناخت پيدا كردهاند، مسؤوليت دارند و بايد به همان مقدار عمل كنند. طبعاً استحقاق دريافت همهگونه عنايتى را هم ندارند؛ چون تمام راه را نپيمودهاند. در چيزهايى كه نشناختهاند كمالاتى وجود داشته كه آنها به دليل عمل نكردن، به آنها دست نيافتهاند، هرچند تقصيرى در زمينه شناخت نداشتهاند. خداوند هم در همين حد پاداش آنها را خواهد داد: إِنّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً.(1) آنها در شناخت «تقصير» نداشتهاند بلكه قصور داشتهاند، ولى به آنچه فهميدهاند عمل كردهاند. خداوند هم به همان اندازه پاداششان مىدهد.
اما كسانى كه مقصد را شناختهاند و با تلاش و كوشش خود نيز در مسير صحيح گام نهادهاند و براى طى طريق، مشمول توفيق الهى شدهاند ـ (يعنى شيعه اهل بيت(عليهم السلام)هستند) ديگر هيچ مشكلى ندارند، مگر در زمينه عمل، و بايد در عمل بكوشند؛ چون هدف و راه را درست شناختهاند. البته اينها هم از لحاظ معرفت، مراتبى دارند. چنين نيست كه هركس شيعه شد، تمام دستورات اهل بيت(عليهم السلام)را در همه ابعادش بشناسد، مراتب علم و معرفت افراد با
1. كهف (18)، 30.
يكديگر فرق مىكند. ممكن است برخى به شناخت كامل تمام جزئيات نرسيده باشند و بالتبع از درك آثار آن نيز محروم خواهند شد. هر كس به شناخت كاملتر رسيده باشد، از آثار بيشترى هم برخوردار خواهد شد.
در هر حال فرض ما بر اين است كه ما شيعيان از لحاظ شناخت كمبودى نداريم و اسلام را از طريق اهل بيت(عليهم السلام) با همه ابعادش شناختهايم. پس اگر به درستى عمل كنيم، خداوند در دنيا و آخرت ما را غرق در نعمت خواهد كرد، و چرا چنين نكند؟ مگر خدا مىخواهد نعمتهايش را براى چه كسى ذخيره كند؟! مگر بخل دارد؟! آيا اگر به بعضىها بدهد، نعمتهايش تمام مىشود؟ در آخرت تزاحم و تعارضى نيست، هر چه را به يكى داده به ديگرى هم مىتواند بدهد؛ إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.(1) محدوديت از ويژگىهاى دنيا است و در آخرت وجود ندارد. در اينجا هم هر كس راه شناخت را درست پيمود، هر چه را بخواهد خدا به او عطا مىكند، مگر آن كه مصلحت نباشد؛ به گونهاى كه حتى اگر به خودش هم گفته شود كه اگر فلان چيز به تو داده شود از چيز ديگرى محروم مىشوى، قبول نمىكند و مىگويد همان كه خدا خواسته بهتر است.
پس كسانى كه مقصد را درست تشخيص دادهاند، راه را هم درست رفتهاند و تمام توانشان را نيز براى رسيدن به آن به كار گرفتهاند (همان كسانى كه در دنيا و آخرت، غرق در نعمتهاى خدا خواهند شد) مسلمانانى هستند كه شيوه اهل بيت(عليهم السلام) را درست شناختهاند و آن را در تمام ابعاد زندگيشان محور قرار دادهاند. بر اين اساس، امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد: اى پسر جندب، اگر شيعيان ما (كسانى كه مقصد زندگيشان، يعنى خدا و قيامت، را درست شناختهاند و سعادت حقيقى را وجهه همّت خود گرداندهاند) استقامت به خرج دهند و از مسيرى كه انتخاب كردهاند منحرف نشوند خداوند آنان را غرق در نعمتهاى خود مىكند.
«استقامت»، شرط دستيابى به سعادت
در توضيح «استقامت»، به جا است بدانيم كه در چند جاى قرآن، به پيامبر(صلى الله عليه وآله) امر به استقامت شدهاست؛ يكى در سوره هود كه از آن حضرت نقل است كه فرمود:
شَيَّبَتْني سورةُ هود لمكانِ هذه الآية: فَاستقمْ كما اُمرتَ و مَن تابَ معكَ؛(2) سوره هود
1. يس (36)، 82.
2. مريم (19)، 18.
مرا پير كرد؛ به سبب وجود اين آيه: پس استقامت بورز تو و هر كه با تو توبه كردهاست، همانگونه كه فرمان داده شدهاى.
امام خمينى(رحمه الله)در سخنان خود، زياد بر اين حديث تأكيد مىكردند. به واقع، آنچه انسان را پير مىكند و كمرشكن است «استقامت» است. به همين منظور، خداوند در آيه ديگرى به استقامت ورزندگان بشارت مىدهد:
إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ؛(1) آنان كه گفتند: پروردگار ما الله است، سپس استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنان فرود آيند كه نترسيد و غمگين نباشيد و بشارت ما بر شما به بهشتى كه وعده داده شدهايد.
بنابراين، صرف ايمان به خدا و پذيرش دين حق و مذهب اهل بيت(عليهم السلام) كافى نيست، بلكه بايد در اين راه پايدارى كنيم و استقامت به خرج دهيم. بايد مراقب باشيم تا لحظهاى منحرف نشويم. اگر كسى اينگونه باشد، خداوند از هيچ خيرى در حق او فروگذار نمىكند. چنين كسى مستجاب الدعوه است؛ هر چه از خدا بخواهد به او عطا مىكند و او نيز جز آنچه مرضىّ خدا است انجام نمىدهد؛ ملايكه هم با او مصافحه مىكنند و دست مىدهند. البته كسانى كه به درجات بالاتر و كاملترى رسيده باشند ملايكه را مىبينند و مصافحه آنها را درك مىكنند.(2)
تأثير مصلحت الهى بر بهرهمندى مؤمنان از نعمتهاى دنيا
بايد توجه داشته باشيم كه آنچه براى نمونه از امتيازات شيعيان و مؤمنان واقعى در اين روايت نقل شده قاعده كلى و هميشگى نيست، بلكه اقتضائاتى است كه امام صادق(عليه السلام)برخى از آنها را در خصوص آنان ذكر كردهاند؛ يعنى چنين كسانى اينگونه اقتضايى در وجودشان هست كه خداوند مثلا، در گرماى هوا ابرى بفرستد تا بر سرشان سايه بيندازد يا ملايكه با آنها مصافحه كنند. اما بايد توجه داشت كه اگر خداوند براى بعضى از بندگان مؤمنش اين كارها را نكرده به دليل مصالحى بالاتر است؛ يعنى اين اقتضا براى آنان وجود دارد كه روزهايشان آفتابى باشد و
1. فصلت (41)، 30.
2. ديدن ملايكه مختصّ به پيامبران(عليهم السلام) نيست. ائمّه اطهار(عليهم السلام) پيامبر نبودند، ولى ملايكه را مشاهده مىكردند؛ يا حضرت مريم(عليها السلام) نه امام بود و نه پيامبر، اما ملك را مشاهده كرد و گفت: أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا (مريم، 18). و حضرت عيسى(عليه السلام) را ملك به او مرحمت كرد: قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا (مريم، 19).
اگر قرار باشد بارانى ببارد، در شب برايشان بفرستد و...، اما ممكن است به دليل برخى مصالح والاتر، اين امتيازات را به آنها ندهد.
از جمله امتيازاتى كه خداوند به چنين بندگانى عطا مىكند اين است كه: لاََكلوُا مِن فَوقهم و مِن تحتِ اَرجُلِهِم؛ آنان روزى خود را، هم از بالاى سر و هم از زيرپايشان دريافت مىكنند. شايد اين تعبير كنايى بوده و منظور اين باشد كه نعمت از هر طرف به سوى آنان سرازير مىشود. به همين مضمون، در قرآن هم مىفرمايد: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكات مِنَ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ؛(1) اگر اهل زمين ايمان مىآوردند و تقوا پيشه مىكردند (شناخت و استقامت)، از آسمان و زمين بر آنها درهاى بركات را مىگشوديم. مصداق كامل چنين كسانى شيعيان خالص اهل بيت(عليهم السلام) هستند كه هيچ چيز از خدا نمىخواهند مگر اينكه دعايشان را مستجاب مىگرداند: لَما سَألوا اللّهَ شيئاً اِلاّ اَعطاهُم.
1. اعراف (7)، 96.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org