- پيش گفتار
- درساول:دوستان واقعى اهل بيت(عليهم السلام)
- درسدوم:محاسبه نفس (1)
- درسسوم:محاسبه نفس (2)
- درسچهارم:نگاه مؤمن به دنيا
- درسپنجم:دعوت به اهل بيت(عليهم السلام) با رفتار و گفتار
- درسششم:نشانههاى ايمان و مؤمن حقيقى
- درسهفتم:رابطه ابزار انگارى دين و جهل دينى
- درسهشتم:ثمرات استقامت در دين دارى
- درسنهم:شرط نجات بخش بودن ولايت اهل بيت(عليهم السلام)
- درسدهم:خوف و رجا
- درسيازدهم:شادى از ديدگاه اسلام
- درسدوازدهم:دامهاى شيطانى
- درسسيزدهم:برحذر بودن از چند كاستى اخلاقى
- درسچهاردهم:پاداشهايى بزرگ براى شيعيان واقعى
- درسپانزدهم:شيعه از منظر امام صادق(عليه السلام)
- درسشانزدهم:گناه مغفور و نيكى مقبول
- درسهفدهم:راه رسيدن به جوار الهى
- درسهجدهم:چند نكته و سفارش اخلاقى
- درسنوزدهم:عاقل، برحذر از تملق جاهل
- درسبيستم:رابطه مؤمن با دنيا و ماديات
- درسبيستويكم:رابطه مؤمن با مؤمنان ديگر
- درسبيستودوم:پندهايى براى خردورزان
- درسبيستوسوم:سفارشهاى عيسى بن مريم(عليه السلام) به حواريون
- درسبيستوچهارم:اخلاق سالكان
- درسبيستوپنجم:خدا و آخرت، غايت افعال مؤمن
- درس بيستوششم:نماز مقبول و آثار آن
- درسبيستوهفتم:بحثى پيرامون حيا
- درسبيستوهشتم:محبت اهل بيت(عليهم السلام) پايه م ،حكم اسلام
درس بيست و دوم
پندهايى براى خردورزان
ـ آثار سوء شتابزدگى در كارها
ـ چراغ عقل، عامل نجات انسان
ـ منتگذاردن؛ زايلكننده ثوابها
ـ آفات زبان
پندهايى براى خردورزان
قِفْ عِنْدَ كُلِّ اَمْر حَتّى تَعْرِفَ مَدْخَلَهُ مِنْ مَخْرَجِهِ قَبْلَ اَنْ تَقَعَ فيهِ فَتَنْدَمَ وَاجْعَلْ قَلْبَكَ قريباً تُشارِكُهُ و اجْعَلْ عِلْمَكَ والداً تَتَّبِعُهُ و اجْعَلْ نَفْسَكَ عَدُوّاً تُجاهِدُهُ و عارِيةً تَرُدُّها فَاِنَّكَ قَدْ جُعِلْتَ طَبيبَ نَفْسِكَ و عُرِّفْتَ آيةَ الصِّحَّةِ و بُيِّنَ لكَ الدّاءُ و دُلِلْتَ عَلَى الدَّواءِ فَانْظُرْ قيامَكَ على نَفْسِكَ و اِنْ كانَتْ لَكَ يَدٌ عِنْدَ اِنسان فلاتُفْسِدْها بِكَثْرَةِ المِنَنِ و الذِّكْرِ لها و لكِنِ اتَّبِعْها بِاَفْضَلَ منها فَاِنَّ ذلِكَ اَجْمَلُ بِكَ فى أخلاقِكَ و اَوْجَبُ لِلثّوابِ فى آخِرَتِكَ و عليكَ بالصَّمْتِ تُعَدَّ حليماً جاهلا كُنْتَ اَوْ عالِماً فَاِنَّ الصَّمْتَ زَيْنٌ لَكَ عَندَ العُلماءِ و السَّتْرُ لَكَ عِنْدَ الْجُهّالِ.
آثار سوء شتابزدگى در كارها
ما انسانها معمولا از محاسبه نفس خود و رسيدگى به انگيزهها، نيتها و حيلههايى كه در درونمان مىگذرد غافليم. انسانها بر اساس يك سرى عوامل طبيعى، روانى و اجتماعى، رفتارهاى خاصى را از خود بروز مىدهند؛ اينكه مثلا، چه بخورند، چه بگويند، چه عكسالعملى از خود نشان بدهند و ... بستگى به عوامل مزبور دارد. به همين دليل است كه ما در بسيارى از موارد اشتباه مىكنيم؛ كارى نسنجيده و غيرعاقلانه انجام مىدهيم و بعد هم از كارمان پشيمان مىشويم، سخنى ناپخته را بر زبان جارى مىسازيم و موجب رنجش ديگرى مىشويم و ... .كسى كه مىخواهد رفتارش واقعاً عاقلانه باشد، بايد اولا سود و زيان انجام هر كارى را محاسبه نمايد، ثانياً در مورد كيفيت و چگونگى انجام آن كار، خوب بينديشيد و شكل مطلوب آن را بيابد. امام صادق(عليه السلام)به دوستان و اصحابشان سفارش مىفرمايند كه هيچگاه به
صورت شتابزده و باعجله دست به كارى نزنيد؛ مقدارى تأمل كنيد تا هم مطمئن شويد كه نفع آن از ضررشبيشتر است، و هم ببينيد كه چگونه بايد آن كار را انجام دهيد تا به نتيجه مطلوب برسيد. اين يك سفارش كلى است كه هم در امور دنيا جارى است و هم در امور آخرت. انسان مؤمن فقط نفع و ضرر مادى و دنيوى را نمىسنجد، بلكه اهداف اخروى را هم در نظر مىگيرد. از اينرو، هيچ وقت به سمت گناه نمىرود؛ زيرا مىداند كه براى يك لذت آنى چه بسا بايد هزاران سال عذاب جهنم را تحمل نمايد. دستزدن به گناه در واقع به دليل اين است كه ما نفع و ضرر كار را درستنمىسنجيم؛ يعنى برخورد عاقلانهاى با كارها نداريم. از اين گذشته، براى انجام هر كارى، راه ورود و خروج آن را به دقت محاسبه نمىكنيم. مثلا، براى انجام فريضه امر به معروف و نهى از منكر فكر مىكنيم همين كه به شخص گناهكارى بگوييم فلان معصيت را مرتكب نشو، ديگر تكليف از ما ساقط شده است، حال آنكه اگر از روى دلسوزى واقعى بخواهيم شخصى را كه در حال غرقشدن در منجلاب گناه است نجات دهيم، بايد به گونهاى با او سخن بگوييم كه از ما بپذيرد نه اينكه با لجاجت آن گناه را تكرار كند.
بنابراين شخص مؤمن بايد عاقل و دورانديش باشد، نفع و ضرر كارها و نيز راه ورود و خروج آنها را به خوبى بشناسد تا پس از انجام كارى نادم نگردد: قِفْ عِنْدَ كُلِّ اَمْر حتّى تَعْرِفَ مَدْخَلَهُ مِنْ مَخْرَجِهِ قَبْلَ اَنْ تَقَعَ فيه فَتَنْدَمَ.
چراغ عقل، عامل نجات انسان
در قرآن كريم سه مفهوم قلب، عقل و نفس به انسان نسبت داده شده است. معمولا وقتى به طور مطلق از «نفس» ياد مىشود بار منفى آن مدنظر مىباشد: إِنَّ النَّفْسَ لاََمّارَةٌ بِالسُّوءِ.(1) البته گاهى هم نفس اوصافى دارد كه آن را به صورت مطلوب درمىآورد و به او خطاب مىشود كه: يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ.(2) در هر حال، بايد توجه داشت كه اين مفاهيم در اخلاق و فرهنگ اسلامى ما اولا از جايگاهى خاص برخوردارند و ثانياً در معانى مختلف به كار مىروند. امام صادق(عليه السلام)در اين روايت خطاب به عبدالله بن جندب و همه شيعيان خود مىفرمايند: قلبت را نزديك و خويشاوند خود قرار بده به گونهاى كه با آن مشاركت مىورزى و عقلت را به منزله پدرى قرار
1. يوسف (12)، 53.
2. فجر (89)، 27.
بده كه دستت را در دست او مىگذارى و دنبال او به راه مىافتى، اما نفس خود را به منزله دشمنى بدان كه بايد با او درگير شوى و پيكار نمايى.
بسيارى از انسانها درست خلاف اين دستور عمل مىكنند؛ يعنى به جاى عقل، نفس را پيشواى خود قرار مىدهند. آموزههاى اسلامى به ما القا مىكند كه در زندگى از عقل پيروى نماييم نه از نفسى كه ما را به هوسها، شهوتها و تمايلات فرا مىخواند. از سوى ديگر، ما انسانها معمولا به بيرون از خودمان توجه مىكنيم و از پرداختن به درونمان غفلت مىورزيم. به ندرت اتفاق مىافتد كه به كاوش درون خود بپردازيم و دليل انجام و يا ترك برخى از كارها را بررسى كنيم. مثلا كسى كه به ظاهر براى نصيحت ديگرى، سخنى بر زبان جارى مىسازد، بايد ببيند از اين كار چه انگيزهاى داشته است؛ آيا واقعاً به انگيزه خيرخواهى بوده است و يا به رخ كشيدن خود و بزرگ جلوه دادن عيوب طرف مقابل؟ گاهى انسان لحنى خيرخواهانه دارد، اما انگيزه واقعىاش خيرخواهى طرف مقابل نيست، بلكه مىخواهد به او بگويد كه من مىدانم تو اين عيبها را دارى و من چون فاقد آن عيوب هستم، به خود حق مىدهم تو را نصيحت نمايم.
يكى از توصيههايى كه علماى اخلاق به انسانها مىكنند و بر اين مطلب نيز بسيار تأكيد مىورزند اين است كه وقتى مىخواهيد كارى انجام دهيد، خوب دلتان را بكاويد تا ببينيد انگيزه و قصدتان از انجام اين كار چيست. اگر انسان اين مطلب را در نظر بگيرد از بسيارى خطرها مصون خواهد ماند. انسان همانطور كه مراقب است ـ كه مثلا ـ شريكش سر او كلاه نگذارد، بايد مراقب باشد كه دلش نيز شيطانى نشود و وسوسهها و انگيزههاى شيطانى او را به راه خطا نكشاند.
بايد توجه داشت كه عقل و نفس در معارف و علوم اسلامى، از جمله فلسفه، معانى متعددى دارند. اين اشتراك لفظى موجب مىشود كه بسيارى از افراد اشتباه كنند و يكى را به جاى ديگرى بگيرند. اصطلاحى كه در اينجا از «عقل» و «نفس» به كار مىرود، اصطلاحى اخلاقى است و براساس آن، عقل آن است كه انسان را به راه صحيح هدايت مىكند و نفس آن است كه او را به ورطه سقوط مىكشاند. البته تشخيص اينكه چه چيزى موجب صعود و تكامل است و چه چيزى موجب سقوط و انحطاط، هم با عقل است و هم با دستورات شرع و موازينى كه بايد رعايت شود.
انسانى كه خير خودش را مىخواهد، طبيعى است بايد از كسى پيروى كند كه او را به راه
خير دعوت مىنمايد. ما همواره بايد عقل خودمان را پيشوا قرار دهيم و به مانند فرزندى كه از پدر پيروى مىكند، دستمان را در دست او بگذاريم تا از خطرها رهايى يابيم. از آن طرف، نفس را كه مانع از رسيدن ما به ارزشهاى متعالى و كمالات انسانى و الهى است، به مثابه دشمنى تصور نماييم كه بايد با او پيكار كنيم: وَ اجْعَلْ عَقْلَكَ والِداً تَتَّبِعُهُ وَ اجْعَلْ نَفْسُكَ عَدُوّاً تُجاهِدُهُ.
تمايلات نفسانى به هر حال موجد لذتهايى براى انسان است، اما انسان بايد توجه كند كه اين لذتها بسيار زودگذر، بىدوام و بىارزش هستند. ارزش لذتهاى دنيوى با خوابهاى شيرين و لذتبخش تفاوت چندانى ندارد؛ همانطور كه از خواب چيزى عايد انسان نمىشود، بهترين و عميقترين لذتهاى دنيا نيز بسيار گذرا هستند و پس از مدتى اثرى از آنها باقى نخواهد ماند. اما لذتهاى اخروى و معنوى اينگونه نيستند و براى هميشه ماندگارند؛ رابطه با خدا زوالناپذير است: ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باق؛(1) آنچه نزد شما است نابود خواهد شد و آنچه نزد خدا است[ تا ابد] باقى است.
اگر ما طورى رفتار نماييم كه دستآورد آن ارتباط بيشتر با خدا باشد، اين ارتباط فانىشدنى نيست. انس با خدا، معرفت خدا و اولياى الهى چيزهايى است كه هميشه ماندنى و لذتآفرين خواهد بود، اما آنچه مربوط به هوسهاى مادى و زودگذر دنيا است، هر چند ما آنها را واقعيت بپنداريم، روزى در عالمى ديگر ـ كه حقايق بر ما روشن مىشود ـ خواهيم ديد كه خواب و خيالى بيش نبوده است. قرآن كريم از زبان انسانهايى كه به فكر آخرت خود نبودهاند و در روز قيامت زبان به سخن مىگشايند، مىفرمايد:
يَقُولُ يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي؛(2) و [با حسرت] گويد اى كاش در دنيا براى زندگانى [ابدى]ام [چيزى] پيش فرستاده بودم.
آنجا است كه انسان مىفهمد آنچه را مرگ مىپنداشت، عين زندگى بوده است، و زندگى دنيا در واقع مرگ و بازيچه و سرگرمى: وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ؛(3) اين زندگانى چند روزه دنيا فسوس و بازيچهاى بيش نيست و زندگانى اگر مردم بدانند به حقيقت دار آخرت است.
1. نحل (16)، 69.
2. فجر (89)، 24.
3. عنكبوت (29)، 64.
بنابراين، بايد بدانيم كه آنچه نفس ما را به آن دعوت مىكند چيزى عاريهاى است كه لحظاتى نزد ما است و بعد هم آن را پس مىدهيم: و عاريةً تَرُدُّها. چيزى براى انسان باقى مىماند كه در پرتو عقل و در سايه ارتباط قلبى با خدا به دست آمده باشد.
حضرت در ادامه مىفرمايند: تو مانند كسى هستى كه بايد خودت، طبيب خودت باشى، هم درد را به تو شناساندهاند و هم درمان را؛ اين تويى كه بايد يكى از آن دو را انتخاب كنى. انسان عاقل هيچگاه درد را انتخاب نمىكند، به دنبال نشانههاى صحت و سلامتى كه در اختيار او گذاشته شده است، مىرود تا با تدبير خود آن را بيابد: فَاِنَّكَ قَدْ جُعِلْتَ طَبيبَ نَفْسِكَ و عُرِّفْتَ آيةَ الصِّحَةِ و بُيِّنَ لك الدّاءُ و دُلِلْتَ عَلَى الدَّواءِ فَانْظُر قيامَك على نَفْسِكَ.
منتگذاردن؛ زايلكننده ثوابها
در اعمالى كه ما انجام مىدهيم ـ چه واجب و چه مستحب ـ برخى شرايط مربوط به صحت عملند و برخى شرايط مربوط به مقبوليت آن؛ مثلا، نمازى كه مىخوانيم و روزهاى كه مىگيريم، شرايط صحتى دارد كه اگر واجد اين شرايط نباشد باطل است و بايد مجدداً آن را به جا بياوريم، شرايطى هم دارد كه در قبول عمل مؤثر است؛ به اين معنا كه انجام يك عمل به فرض صحت آن، الزاماً موجب ثواب اخروى نخواهد شد، بلكه براى قبولشدن به شرايطى بيش از شرايط صحت نياز دارد.
حال اگر عباداتمان را آنگونه كه در روايات بيان شده، با تمامى شرايط صحت و قبول انجام دهيم آيا ديگر بايد خيالمان راحت باشد كه هم از نظر فقهى تكليفمان را انجام دادهايم و هم از نظر معنوى عبادتمان داراى شرايط قبولى بوده و ثواب اخروى براى ما منظور شده است و لذا هيچ مشكلى در قيامت نخواهيم داشت؟ مطلب مهم همينجا است؛ چراكه حتى اگر عملى با شرايط صحت و مقبوليت هم انجام گرفته باشد، از خطر مصون نيست. چه بسا ممكن است پس از انجام عمل باز هم امورى اتفاق بيفتد كه آثار معنوى عمل قبلى را از بين ببرد. اعمال بد آينده مىتواند اعمال خوب گذشته را از بين ببرد، همانطور كه كارهاى خير و يا توبه مىتواند برخى از گناهان را جبران نمايد. انسانى كه با زحمت فراوان سعى مىكند اعمال خود را مطابق شرايط فقهى انجام دهد، و شرايط قبولى آن را هم رعايت مىكند كه مثلا با اخلاص باشد، توأم با ريا و غرور نباشد و ... پس از مدتى ممكن است عملى انجام دهد كه كارهاى نيك
گذشته را از بين ببرد. حتى گاهى برخى از مسايل، مانند ارتداد، كليه اعمال گذشته انسان را از بين مىبرد. در هر حال بايد توجه داشت كه ممكن است كارهايى از انسان سر بزند كه عمل يا اعمال گذشته او را فاسد كند. قرآن در سوره حجرات مىفرمايد:
لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللّهِ وَ رَسُولِه؛(1) در [هيچ كار] بر خدا و رسول پيشى مجوييد؛ لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ؛(2) صداهايتان را فوق صوت پيغمبر بلند مكنيد.
اين بىاحترامىها موجب مىشود كه اعمال گذشته انسان ـ كه با شرايط صحت و قبولى هم انجام شده است ـ از بين برود.
ممكن است كسى براى انجام وظيفه و از روى اخلاص، به انسان نيازمندى كمك مالى نمايد، اما پس از مدتى اين عمل خود را به رخ او بكشد و با اين كار عمل نيك گذشتهاش را زايل گرداند. قرآن كريم در اينباره مىفرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى؛(3) اى اهل ايمان صدقات خود را به سبب منت و آزار تباه نسازيد.
در جاى ديگرى مىفرمايد: قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَة يَتْبَعُها أَذىً؛(4) رد كردن فقير با زبان خوش و دعاكردن در حق او بهتر است از صدقهاى كه در پى آن آزار دهند. اگر انسان با زبان خوش، فرد نيازمندى را كه به او مراجعه كرده است، رد نمايد بهتر از آن است كه به او كمك كند، اما بعد بر او منت بگذارد. اين منت گذاشتن، اصل عمل را باطل مىكند. امام صادق(عليه السلام) در اين روايت شريف به همين موضوع اشاره كرده و مىفرمايند:
اِنْ كانَتْ لَكَ يَدٌ عِنْدَ انسان فلاَ تُفْسِدْها بِكَثْرةِ المِنَنِ وَ الذِّكْرِ لها و لكِنِ اتَّبِعْها بِأَفْضَلَ منها فَاِنَّ ذلِكَ اَجْمَلُ بك فى أخلاقِكَ و اَوْجَبُ للثَّوابِ فى آخِرَتِكَ؛ اگر دستى پيش كسى دارى (كنايه از اين كه اگر خدمت و احسانى به كسى كردهاى)، با منتگذاشتن بر او، آن را از بين نبر، بلكه سعى كن خدمت بهترى را براى او انجام دهى، كه اين كار هم اخلاقت را زيباتر مىسازد و هم ثواب اخرويت را بيشتر مىكند.
1. حجرات (49)، 1.
2. همان، 2.
3. بقره (2)، 264.
4. بقره (2)، 263.
آفات زبان
امام صادق(عليه السلام) در ادامه وصاياى خود به عبدالله بن جندب مىفرمايند: وَ عَلَيْكَ بالصَّمْتِ تُعَدَّ حليماً جاهلا كُنْتَ اَوْ عالِماً فَاِنَّ الصَّمْتَ زَيْنٌ لك عندالعلماءِ و السَّتْرُ لك عِنْدَ الجُهّالِ.
يكى از انگيزههايى كه به طور طبيعى در انسانها وجود دارد اين است كه مىخواهند خودشان را مطرح كنند. اين حالت در بچهها بيشتر به چشم مىخورد؛ مثلا، وقتى كودكى چيزى را مىداند دلش مىخواهد آن را اظهار نمايد تا به ديگران بگويد كه از اين چيزها سردرمىآورد. اين حالت در حد يك خردسال و يا يك انسان بزرگسال كه هنوز تربيت معنوى پيدا نكرده كاملا طبيعى است و عيبى هم ندارد. اما كسى كه به تكليف رسيده و مىخواهد متخلّق به اخلاق اسلامى گردد، بايد به تدريج سعى كند اين انگيزههاى غيرالهى را تضعيف نمايد و به جاى آن انگيزههاى الهى را در خود تقويت كند. البته در مورد بچهها بايد توجه داشت كه اگر انسان از همان ابتدا بخواهد فرزندش را با اخلاص كامل بار بياورد به گونهاى كه هيچ ريا و خودنمايى در اعمال او وجود نداشته باشد، آن كودك هيچ گاه فرد مؤمن و نمازخوانى نخواهد شد؛ چرا كه بچه براى انجام دادن كارهاى خير نياز بهتشويق دارد كه يكى از راههاى آن، تعريف و تمجيد او نزد ديگران است و اين مستلزم اظهار آموختهها توسط كودك مىباشد.
بنابراين، اين عوامل طبيعى را مادامى كه هنوز پاى تكليف به ميان نيامده، بايد رعايت كرد، ولى از ابتداى تكليف بايد احكام شرعى و واجب و حرام را به او شناساند و مثلا، به او فهماند كه اگر نماز براى غيرخدا و به منظور خودنمايى باشد باطل است. برخى افراد شايد تا سن شصت، هفتاد سالگى هم هنوز از نظر عقلانى رشد نكرده و حالتهاى قبل از بلوغ را داشته باشند؛ يعنى دلشان بخواهد چيزى را كه مىدانند نزد ديگران مطرح كنند و بدينوسيله خودشان را نشان بدهند. يكى از راههاى رهايى از اين آفت، اين است كه انسان خودش را به كم حرفزدن عادت دهد. كسانى كه زبانشان آزاد است و در اختيار خودشان نيست، در مقام سخن گفتن انگيزهها و نيّات خالص شرعى را در نظر نمىگيرند. بزرگان ما همواره سعى مىكردند براى محفوظماندن از اين آفت كمتر حرف بزنند. گاهى عالمى مدتها در يك شهرى زندگى مىكرده است، اما حتى بعضى نزديكانش ميزان علم او را نمىدانستهاند، حال آنكه عالمى برجسته، مجتهدى بزرگ و صاحب تأليفاتى متعدد بوده است.
كم حرفزدن آثار مطلوب ديگرى هم دارد؛ از جمله اينكه جلوى سوء استفاده جاهلان و نيز استهزاى معاندان را مىگيرد. كسى كه كم حرف مىزند، هم از شرّ جهال مصون است و هم نزد علما محترم و موقّر.
همچنين يكى از آفتهاى زبان، تندگويى و سخن نابهجا گفتن است. انسان كم حرف اگر سخن نابهجايى از كسى بشنود، چون زود در مقام پاسخ برنمىآيد، مىتواند خشم خود را فرو ببرد و عكسالعملى نشان ندهد. بسيارى از سخنان ناروا و كلمات زشت، هنگام عصبانيت بر زبان جارى مىشوند، اما اگر انسان ـ چه عالم و چه جاهل ـ بردبار باشد، مىتواند از بسيارى آسيبهاى زبان در امان بماند.
از اينرو است كه امام صادق(عليه السلام) به عبدالله بن جندب مىفرمايند:
وَ عَلَيْكَ بالصَّمْتِ تُعَدَّ حليماً جاهلا كُنْتَ اَوْ عالِماً فَاِنَّ الصَّمْتَ زَيْنٌ لَكَ عِندَ العُلماءِ وَ السَّتْرُ لك عند الجُهّالِ؛ و بر تو باد به رعايت خاموشى، كه باعث مىشود بردبار شمرده شوى؛ حال چه در واقع سبب سكوتت جهل باشد و چه با آن كه عالِم هستى سكوت كردهاى. همانا خاموشى مايه زينت تو در نزد دانايان و پوشش تو نزد نادانان است.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org