- جلسه اول: نماز جلوهاى از معرفت خدا
- جلسه دوم: راهكار درك عظمت خداوند
- جلسه سوم: جستارى در بحث توحيد
- جلسه چهارم: جستارى در بحث نبوت
- جلسه پنجم: جايگاه و ويژگى هاى نماز
- جلسه ششم: راهكار توجه قلبى به خدا در نماز
- جلسه هفتم: جستارى در مراتب نيت و عبادت خدا
- جلسه هشتم: سازوكارهاى تحصيل اخلاص و قصد قربت در نماز
- جلسه نهم: جايگاه قرآن در نماز
- جلسه دهم: قلمروشناسى معرفت خداوند
- جلسه يازدهم: مقام حمد و ستايش خداوند
- جلسه دوازدهم: ربوبيت الهى و تدبير جهان
- جلسه سيزدهم: تجلى رحمت الهى در آفرينش و تدبير جهان
- جلسه چهاردهم: تجلّى عبوديت در نماز (1)
- جلسه پانزدهم: تجلّى عبوديت در نماز (2)
- جلسه شانزدهم: جايگاه هدايت در نماز (1)
- جلسه هفدهم: جايگاه هدايت در نماز (2)
- جلسه هجدهم: جايگاه هدايت در نماز (3)
- جلسه نوزدهم: جايگاه هدايت در نماز (4)
- جلسه بيستم: جايگاه نعمت الهى در نماز
- جلسه بيست و يكم: رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (1)
- جلسه بيست و دوم: رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (2)
- جلسه بيست و سوم: رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (3)
- معرفی
جلسه سيزدهم
تجلى رحمت الهى در آفرينش و تدبير جهان
رحمت الهى، منشأ آفرينش موجودات
پس از بحث درباره آيه اول و دوم سوره حمد، اكنون درباره سومين آيه آن؛ يعنى آيه «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» گفتوگو مىكنيم. چنان كه ملاحظه مىكنيد اسم شريف «الرّحمن» و «الرّحيم» كه در «بسم الله الرّحمن الرحيم» آمده، مجدداً در اين آيه، تكرار شده است. ممكن است در بدو امر گفته شود كه ذكر مجدد آن دو صفت، به جهت اهمّيت آنهاست؛ اما ـ چنان كه قبلا نيز يادآور شديم ـ آنچه در سوره حمد آمده، جنبه تعليمى دارد و خداوند در اين سوره شيوه عبادت و خضوع در برابر خداوند و لازم ترين و شايسته ترين عباراتى را مىآموزد كه در مقام عبادت خدا بايد بر زبان بياوريم؛ از اين رو تأكيد مضاعفى بر صفت رحمانيت خدا دارد كه منشأ خلق و گسترش و دوام فيض خداوند است.
قبلا درباره صفت ربوبيت الهى، معنا و گستره آن بحث كرديم و گفتيم كه توجه به اين ويژگى خداوند در مقام عبادت كه نُمود اعتقاد به توحيد خالص است، اهميت خاصى دارد. اكنون با توجه به برداشت محدود ما از ربوبيت خداوند و اينكه صاحب اختيار، مدبر و اداره كننده عالم خداوند است و همه اختيارات به او منتهى مىشود و كسى بدون اجازه و اذن او نمىتواند تصرفى داشته باشد، اين سؤال مطرح مىشود كه علت و ملاك خلق، تدبير و اداره عالم از سوى خداوند چيست؟
شكى نيست كه خداوند عالم را بى هدف و گزاف نيافريده. همچنين خداوند
مخلوقات را براى رهايى از تنهايى خلق نكرده؛ چه اينكه در دعاها و مناجات ها آمده است كه هيچگاه خداوند از تنهايى دلگير نمىشود و كمال او در يگانگى و تنهايى است. ما چون ناقص هستيم، از تنهايى دلگير مىشويم و همواره مىخواهيم با كسى انس پيدا كنيم و از انس با ديگران لذت مىبريم. در واقع ما چون ضعيف و ناقص هستيم، به وسيله انس با ديگران كمالى را بر خود مىافزاييم و نقصى را از خويش مىزداييم و لذت ما، به جهت كمال و نفعى است كه از انس با ديگران عايدمان مىشود؛ اما خداوند عارى از نقص و كاستى است و از كمالات نامحدود برخوردار مىباشد. او به كسى احتياج ندارد، و در يك كلمه، رحمت الهى باعث شده تا خداوند عالم را بيافريند. البته كسانى كه با اصطلاحات علم فلسفه و معقول سروكار دارند، استفاده از واژه «فياضيت» را مناسبتر مىدانند. در هر صورت رحمت يا فياضيت و به تعبير ديگر، بخشايش گرى بى نهايت، و بدون چشم داشت خداوند، مقتضى خلق عالم است.
نسبت ربوبيت خدا با اراده و نيروى اختيار انسان
از ديگر سوى، كار عالم به خلق و ايجاد ختم نمىشود و دگرگونى هايى كه همواره در پديده ها رخ مىدهند، حاكى از آن هستند كه خداوند لحظه به لحظه شئون پديده ها را تدبير مىكند و همه تغييرات، كمالات و يا كاستى هايى كه در پديده ها به وجود مىآيد ـ و در كل، تكاملى كه در سير عمومى جهان آفرينش دنبال مىشود ـ از اراده و ربوبيت پروردگار عالم سرچشمه مىگيرد. پيشينيان تصور مىكردند كه اجرام فلكى، ماه و خورشيد ثابت ماندهاند و پس از آفرينش آنها، هيچ گونه تغيير، تبديل و تحولى در آنها پديد نيامده است. شايد برخى از
ما تصور كنند كه در كوه ها و اقيانوس ها از آغاز آفرينش آنها تاكنون، هيچ گونه تغييرى رخ نداده. البته اين پندار باطلى است و واقعيت اين است كه همه پديده ها پيوسته در حال تغيير و تحول هستند و گاهى كمالى براى آنها پديد مىآيد و گاهى نقصى. در كل ـ به جز اصل آفرينش ـ موجودات عالم شئونى دارند كه خالق و پروردگار هستى آنها را رقم مىزند. انسان نيز مشمول تدبير و ربوبيت الهى است و در هر لحظه خداوند به تدبير شئون او مىپردازد و همواره محتاج او است.
آنچه گفته شد، در خصوص تدبير و ربوبيت تكوينى خدا بر گستره هستى بود؛ اما در اين بين، اختصاصاً انسان و جن مشمول ربوبيت تشريعى خداوند نيز هستند؛ چرا كه علاوه بر تغيير و تحولات و تدبيرات جبرى كه همانند ساير موجودات در اين دو موجود رخ مىدهد، آنان از قدرت انتخاب و اختيار برخوردارند و بخشى از تحوّلاتشان با اراده خودشان انجام مىپذيرد. در اين عرصه، تكامل و ترقى يا سقوط و انحطاط آنها، به اراده و اختيار خودشان مستند است. در عين حال رفتارشان مشمول اراده و تدبير الهى است و علاوه بر آنكه خداوند مسير هدايت و كمال را به آنها معرفى كرده، تكامل يا انحطاطشان از دايره اراده و خواست خداوند خارج نيست، و از اين حيث نمىتوان در هيچ شأنى استقلالى براى غير خدا قائل شد و هر رفتارى ـ حتى رفتار اختيارى انسان ـ به اراده و تدبير خداوند مستند است و اراده انسان در طول اراده الهى قرار دارد.
يكى از عجايب خلقت و نمونه هاى عظمت بى نهايت الهى، اين است كه خداوند موجودى را بيافريند و در او قدرت تصميم گيرى قرار دهد؛ بدون اينكه در حوزه رفتار اختيارى او، اراده را از خودش سلب كند؛ از اين رو بسيارى از
انديشمندان و موحّدان در حل اين مسأله ناتوان ماندهاند كه چگونه خداوند ربوبيت مطلق دارد و همه امور و شئون انسان را تدبير مىكند و در عين حال، به انسان نيروى اختيار داده و تكامل يا انحطاط انسان به اختيار خودش مستند مىباشد. براى آنان حل اين معضل دشوار است كه چگونه اختيار انسان با ربوبيت مطلق الهى منافاتى ندارد و باعث سلب اراده از خداوند در حوزه رفتار اختيارى انسان نمىشود؟ با توجه به همين مشكل، در روايات تأكيد شده كه افراد عادى زياد درباره اين مسأله فكر نكنند؛ چون ممكن است به دليل نداشتن بنيه علمى كافى منحرف شوند.
پاسخ اجمالى به اشكال مذكور اين است كه قاهريت، مشيّت، اراده، اذن، قضا و قدر خداوند در مورد انسان، به معناى نفى اختيار نيست. چنان نيست كه اينها جانشين اختيار انسان شوند؛ يعنى اين گونه نيست كه يك كار يا به اراده ما انجام شود و يا به اراده خدا، تا در صورت اخير، اراده خدا اراده ما را نفى كند. اراده خدا و انسان، در عرض هم نيستند و اراده خدا جانشين اراده انسان نمىشود، بلكه در طول يكديگرند: مبادى و آثار كارى كه با اراده انسان صورت مىگيرد، يكجا تحت اراده خداست. كار ما با اراده خودمان، رابطه علّى و معلولى دارد. ما بايد اراده كنيم تا كارى انجام گيرد؛ تا اراده نكنيم، كار تحقق نمىيابد؛ اما همين علت و معلول و نيز مبادى ديگر، همه متعلَّق اراده الهى هستند. علت قريب و مباشر اين كار، اراده انسان است و اراده الهى در طول اراده انسان است.1
بنابراين انسان موجودى است كه با اراده خود سرنوشت و مسير هدايت و شقاوت خويش را بر مىگزيند. رفتار اختيارى، بهشت و جهنم را براى او رقم
1. محمد تقى مصباح يزدى، معارف قرآن (خداشناسى ـ كيهانشناسى ـ انسان شناسى)، ص 381.
مى زند و فرجام قطعى وى در گرو خواست و رفتار اوست. البته براى رسيدن به سعادت، ظاهر رفتار انسان كفايت نمىكند، بلكه علاوه بر حسن ظاهرى رفتار، بايد انگيزه و نيت انسان نيز شايسته باشد؛ چرا كه ممكن است برخى چون در بين مؤمنان قرار گرفتهاند، در ظاهر خود را همراه آنان نشان دهند ديانت و اسلام خواهى را ادعا كنند؛ اما در باطنْ ايمانى به اسلام نداشته باشند. بى ترديد اين رفتار منافقانه اگر در دنيا چهره واقعى انسان را پنهان نگه دارد و باعث شود كه بندگان مؤمن از انگيزه انسان منافق آگاه نگردند، در فرجام كار چهره واقعى انسان نمايان مىشود و راه منافقان از مؤمنان جدا مىگردد و عاقبت منافقان قرين شقاوت و ذلت و خوارى، و عاقبت مؤمنان قرين سعادت و رضوان الهى مىشود.
فرجام منافقان متظاهر
پس از انقلاب فراوان مشاهده مىكرديم عدهاى كه در باطن اعتقادى به اسلام و انقلاب ندارند، به جهت منافع دنيوى خويش با جوّ عمومى همراه مىشدند و براى انقلاب و اسلام يقه چاك مىكردند و بيش از ديگران شعار مىدادند. آنان مىكوشيدند كه در مسجد و نماز جماعت حاضر شوند و حتى در جبهه نيز حضور مىيافتند؛ اما وقتى شرايط جديدى در كشور پديد آمد، تغيير مسير دادند و ديگر در گفتار و نوشته هايشان خبرى از شعارهاى انقلابى و اسلامى نيست؛ بلكه به عكس، براى خوشايند دشمنان انقلاب و اسلام، ارزش هاى اسلامى را به استهزا مىگيرند و ارزش هاى منفى غربى و غير اسلامى را ترويج مىكنند. اين گروه منافق ـ حتى اگر در دنيا ماهيت خود را آشكار نسازند و تا آخر در ظاهر با مؤمنان همراهى كنند و رفتار به ظاهر صحيح از خود بروز دهند ـ
چون از صميم دل اسلام را باور نداشته و اعتقادى به ارزش هاى الهى ندارند، پس از مرگ و در عالم برزخ صف آنان از صف مؤمنان جدا مىشود و گرچه در دنيا با مؤمنان محشور بودند، در قيامت در صف مشركان و كفار قرار مىگيرند. اين گروه در قيامت وقتى مىنگرند كه مؤمنان در بهشت از آسايش و نعمت هاى پايدار خداوند برخوردارند و در عوض، آنان گرفتار جهنم و آتش و خشم الهى هستند، درخواست مىكنند كه آنان را به مؤمنان ملحق نمايند؛ چرا كه در دنيا صف آنان از صف مؤمنان جدا نبود.
خداوند در سوره حديد درباره گفتوگوى منافقان و مؤمنان مىفرمايد: «يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُور لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ. يُنادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الأَْمانِيُّ حَتّى جاءَ أَمْرُ اللهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ . فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ؛1 روزى كه مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آوردهاند گويند: به ما مهلت دهيد تا از نورتان [روشنايى] فراگيريم، گفته شود: به پشت سر خويش [يعنى به دنيا]بازگرديد و [از آنجا]روشنايى بجوييد. پس ميانشان ديوارى زده مىشود كه آن را درى باشد كه در اندرون آن [طرف مؤمنين] رحمت [بهشت]است و بيرون آن [سمت منافقين] عذاب [دوزخ] است. [منافقان] ايشان [مؤمنان]را آواز دهند: آيا [در دنيا]ما با شما نبوديم [كه با جماعت شما نماز مىگزارديم و...]؟ گويند:
1. حديد (57)، 13ـ15.
آرى، و ليكن شما خود را گرفتار فتنه [نفاق ورزيدن] كرديد و به انتظار [مرگ پيامبر(صلى الله عليه وآله)و شكست و هلاك مسلمانان]نشستيد و [درباره خداى يگانه و نبوّت پيامبر و رستاخيز]شك كرديد و آرزوها شما را فريفت تا فرمان خدا [مرگ]بيامد، و آن فريبكار [شيطان]شما را به [اميدِ عفو] خدا بفريفت. پس امروز نه از شما و نه از كسانى كه كافر شدهاند، عوضى پذيرفته نمىشود. جايگاهتان آتش دوزخ است. آن سزاوار شماست و بد بازگشت گاهى است».
يكى از عواملى كه باعث بيدارى انسان و خوددارى از گناه و آلوده كردن خود به خودخواهى و پيروى شهوات مىشود، توجه به قيامت است كه در آن، فرجام قطعى رفتار انسان رقم مىخورد. براى آگاهى از آنچه در قيامت مىگذرد و عاقبتى كه براى نيكان و بدان در پيش است، بهتر آن است كه سراغ قرآن برويم و بنگريم خداوند چه توصيفى از قيامت و احوال مؤمنان، كفار و منافقان در عرصه قيامت دارد.
از جمله توصيف هاى خداوند از قيامت، توصيفى است كه در آيات مذكور دارد. در اين آيات چنين آمده كه وقتى مؤمنان و منافقان وارد عرصه قيامت مىشوند، در آغاز كاملا بين آنها فاصله ايجاد نشده و با يكديگر ارتباط دارند؛ اما منافقان مىنگرند كه از سيماى مؤمنان نور مىبارد و مسيرشان را روشن مىكند و آنان با نشاط و خاطرى آسوده حركت مىكنند؛ ولى در مقابل، منافقان در ظلمت و تاريكى قرار دارند و مضطرب و نگران هستند و نمىدانند از چه مسيرى حركت كنند. آنان از مؤمنان، رفيقان ديروز خود، مىخواهند كه اجازه دهند از نورشان بهره گيرند، تا آنان نيز مسير سلامت و سعادت را بيابند. پاسخ مؤمنان اين است: نورى كه اكنون گشاينده طريق سعادت و باعث آرامش خاطر و نشاط ما شده، تجسم اعمال ما در دنياست و آن اعمالِ
شايسته ما را سعادتمند ساخته است؛ اما شما بر اثر اعمال ناپسند خويش، فرجام بدى را براى خود رقم زديد. اكنون اگر خواهان نور هدايت هستيد، بايد به دنيا برگرديد و در آنجا در تكاپوى آن برآييد!
پس از اين پاسخ نااميد كننده، خداوند ديوارى بين مؤمنان و منافقان قرار مىدهد و كاملا صف آنان را از يكديگر جدا مىكند. در يك سمت آن ديوار، بهشت قرار دارد كه مؤمنان در آن به سر مىبرند و در سمت ديگر آن، جهنم و مأواى منافقان است. اما باز منافقان درخواست خويش را تكرار مىكنند و از آن سوى ديوار، مؤمنان را صدا مىزنند كه مگر ما در دنيا با هم نبوديم؟ مگر با همديگر در مسجد حضور نمىيافتيم و هنگام جنگ، روانه جبهه نمىشديم و در يك سنگر مبارزه نمىكرديم؟ مؤمنان مىگويند: بله، در ظاهر ما با يكديگر بوديم؛ ولى ما در دل به خدا، اسلام، احكام و قوانين الهى ايمان داشتيم و با همه وجود مطيع خدا و پيامبر او بوديم؛ اما شما پيوسته در انديشه فتنه گرى بوديد و درون شما از شك و ترديد آكنده بود و هر لحظه منتظر شكست اسلام و پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوديد تا به خيال خام خود، فرصت بيشترى براى هوس رانى و طغيان داشته باشيد. شما هيچگاه در انديشه بندگى و اطاعت خدا نبوديد و كاملا فريفته آرزوهاى دنيوى بوديد.
ممكن است منافقان در دنيا بتوانند مؤمنان را فريب دهند و با تظاهر به رفتار خوب، (نظير شركت در نماز جماعت، انجام مراسم حج و حتى حضور در جبهه جنگ عليه دشمنان و همراهى با مؤمنان) چهره پليد خود را پوشيده دارند و شخصيت خود را در نظر مؤمنان مطلوب جلوه دهند؛ اما خداوند فريب نمىخورد و او بر نهان و انگيزه هاى درونى و نيت هاى ناپاك منافقان آگاه است. او نيك مىداند كه منافقان براى خودنمايى، فريب دادن مردم و كسب
موقعيت اجتماعى و پيشبرد اهداف شوم سياسى خود، به رفتار صحيح تظاهر مىكنند؛ و الا در دل به آنچه تظاهر مىكنند اعتقادى ندارند.
ارتباط رفتار اختيارى انسان با ربوبيت تشريعى و رحمت خاص خداوند
هر كس، طالب سعادت دنيوى و اخروى است و كسى يافت نمىشود كه رستگارى را طلب نكند. اگر هم انحرافى از فردى سر مىزند، بدان جهت است كه راه سعادت را نمىشناسد و به جاى مسير سعادت، بى راههاى را برگزيده كه به شقاوت و خسران منتهى مىشود. خداوند براى رسيدن به سعادت كه خواستهاى همگانى است، وسايل و ابزار كافى را در اختيار انسان نهاده است: بخشى از اين وسايل عبارتند از اراده، قدرت و اختيار كه به وسيله انسان رقم مىخورند؛ اما بخشى از آنها، شرايط و زمينه هايى هستند كه خداوند مستقيماً آنها را تأمين مىكند؛ نظير توفيق الهى كه بايد ضميمه اراده انسان شود تا او به مقصد برسد. پس همه مراحل و خواسته ها، تنها با تصميم انسان محقق نمىشود بلكه در كنار اراده، بايد شرايط بيرونى كه از اختيار و اراده انسان خارج هستند نيز فراهم شوند؛ مثلاً گاهى انسان تصميم مىگيرد درس بخواند؛ اما براى توفيق در اين كار بايد رفيق مناسب و استاد شايسته داشته باشد و از سلامت جسمى و روحى نيز برخوردار باشد.
چنان كه گفتيم، مدبّر اين امور هم كه به بُعد اختيارى حيات انسان و جنبه تكاملى وى مربوط مىشود، خداوند است. او بر اساس ربوبيت عام خود و صفت رحمانيت و فياضيت كه گستره هستى را در بر مىگيرد، به تدبير و هدايت عام همه هستى مىپردازد و همه موجودات را از رحمت رحمانيه خويش برخوردار مىسازد؛ هدايت و رحمت عامى كه خداوند متعال از زبان
حضرت موسى(عليه السلام)درباره آن مىفرمايد: «قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى؛1 گفت: پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه در خور اوست داده، سپس آن را هدايت فرموده است».
علاوه بر اين تدبير، ربوبيت و رحمت عام كه انسان نيز مشمول آن است، انسان از ربوبيت، تدبير ويژه و رحمت خاص خداوند نيز بهره مىبرد و خداوند بر اساس رحمت رحيميه خود، زمينه هاى تكامل و توفيق رسيدن به كمال را در اختيار او مىنهد و او را از هدايت خاص خود برخوردار مىسازد. زمينه، استعداد و ظرفيت هاى استفاده از رحمت خاص خدا براى همه انسان ها فراهم است؛ اما در مقام اثبات و خارج، تنها مؤمنان هستند كه عملا از هدايت و رحمت خاص خدا بهره مىبرند و با گزينش طريق هدايت و ايمان به خدا، در ادامه مسير نيز پيوسته از توفيقات الهى برخوردار مىشوند و در نهايت، به سرمنزل مقصود و سعادت مىرسند. البته متناسب با لياقت، اراده و خواست مؤمنان، سطح بهره مندى آنان از صفت رحيميت الهى نيز متفاوت مىشود. و چه بسا فاصله بين درجهاى از بهره مندى از رحمت خاص الهى با درجهاى كه بندگان برگزيده خدا بدان رسيدهاند، براى ما قابل تصور نباشد.
با توجه به آنچه گفته شد، وقتى نماز مىخوانيم، بايد متوجه مضمون سوره حمد باشيم: اولا بدانيم كه خداوند، پروردگار و صاحب اختيار همه هستى است و هر كس و هر چيزى در مالكيت خداوند است و هر كارى با اراده و مشيّت او انجام مىپذيرد و فياضيت مطلق و رحمت عام خداوند باعث ايجاد و افاضه همه موجودات شده است؛ ثانياً بدانيم كه خداوند، نسبت به حوزه رفتار اختيارى انسان ربوبيت تشريعى دارد و اوست كه مسير هدايت و تكامل ما را
1. طه (20)، 50.
ترسيم مىكند، و با استفاده از راهكارها، زمينه ها و توفيقاتى كه نصيب ما مىشود، مىتوانيم به كمال واقعى انسانى و سعادت جاودانى نايل شويم. در اين صورت ترديدى باقى نمىماند كه بايد با خداوند انس پيدا كنيم و با همه وجود به او عشق بورزيم و امورمان را به او واگذاريم و در اطاعت از او كوتاهى نكنيم. اينجاست كه لطف خاص الهى رفيق راه مىشود و هر قدر توجه ما به خدا و درك مقام بندگى او فزونى گيرد، لطف خداوند بيشتر مىشود و بهره ما از رحمت رحيميه الهى افزايش مىيابد، و صد البته كه عنايت و توفيقات و پاداش الهى فزونتر از رفتار شايستهاى است كه از ما سر مىزند: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلاّ مِثْلَها؛1 هر كه كار نيكى آورَد، ده چندانِ آن پاداش دارد و هر كه كار بدى آورَد، جز همانند آن كيفر نبيند».
اگر ما يك قدم به سوى خدا برداريم، او ده قدم به سوى ما برمى دارد. توجه به اين نكته كه اگر ما كارى را براى خدا انجام دهيم، او ده برابر به ما پاداش مىدهد و اگر يك «يا الله» بگوييم، او ده بار به ما «لبيك» مىگويد، باعث مىشود كه توجه ما در نماز بيشتر معطوف خداوند گردد و عبادت ما خالصانهتر و عميقتر انجام گيرد.
مالكيت خدا بر سراى آخرت
در آيه چهارم سوره حمد، مالكيت خداوند بر سراى آخرت ذكر شده، و ذكر آيه «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» گوياى اين حقيقت است كه علاوه بر آثارى كه صفت رحيميت الهى در اين دنيا بروز مىدهد، آثارى در جهان آخرت نمايان مىسازد كه در ظرف اين دنيا قابل تحقق نيست و با عنايات و الطاف الهى كه ما در اين
1. انعام (6)، 160.
دنيا مشاهده مىكنيم، قابل مقايسه نمىباشد. ذكر اين صفت اين حقيقت را هويدا مىسازد كه هر كس به فرجام نيك و بد رفتارش خواهد رسيد و همه رفتار ما محاسبه مىشوند و هر كس به پاداش يا كيفرى مىرسد كه سزاوار آن است. چنان نيست كه خداوند رفتار بندگان خود را فراموش كند يا حساب افراد با يكديگر مخلوط شود و كار نيك يا بد شخصى براى فرد ديگرى نوشته شود. اگر هم در مواردى چنين شود، بى حساب نيست؛ بلكه به دليل غيبت و تضييع حق ديگران رفتار نيك انسان به حساب آنان نوشته مىشود و رفتار بد آنان، در پرونده وى ثبت مىگردد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org