قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

جلسه هجدهم
جايگاه هدايت در نماز (3)
 

نقش ايمان و عمل در رسيدن به كمال مطلوب

به دليل اهميت و نقشى كه هدايت در سعادت انسان دارد، لازم است درباره آن تأمل لازم صورت گيرد و به خوبى جوانب بحث بررسى شود. در اين جهت مفهوم هدايت و برخى از كاربردهاى آن در قرآن و ماهيت هدايت در سوره حمد را بررسى كرديم. گفتيم كه هدايت به كمال و سعادت درباره انسان، گاهى به معناى راهنمايى و ارائه طريق است كه اين هدايت همه انسان ها را در بر مى‌گيرد و به وسيله عقل، فطرت و وحى انجام مى‌پذيرد. البته هدايت آگاهانه عقل، تنها كلياتى را به دست مى‌دهد كه تطبيق آن بر موارد جزئى، كار عقل نيست و براى اين منظور بايد از وحى بهره جست؛ از اين رو هدايت آگاهانه عقل براى رسيدن انسان به هدف نهايى، كافى نيست و خداوند براى تكميل هدايت انسان ـ علاوه بر عقل و فطرت ـ وحى را به وسيله انبيا در اختيار انسان قرارداد. وحى مستقيماً در اختيار انبياى الهى قرار مى‌گيرد و به وسيله آنان به ديگران ارائه مى‌شود. البته سنّت الهى، در عموميت داشتن اين هدايت است؛ اما به دليل محدوديت اسباب، وسايل و قابليت هاى افراد، برخوردارى كيفى و كمى آنان از وحى متفاوت است.

گاهى هدايت به معناى ايصال به مطلوب و راهبرى به كار مى‌رود. براى رسيدن به سعادت، اين هدايت مهم‌تر از هدايت به معناى راهنمايى است؛ چون اين هدايت به هدف منتهى مى‌شود و امكان ندارد كه تخلفى در آن صورت پذيرد؛ زيرا پس از برخوردارى عموم مردم از هدايت به معناى عام،

حتى اگر آنان به مقتضاى آن هدايت هم عمل كنند و شناخت و شرايط روانى، انگيزشى و رفتارى مناسب را فراهم آورند، باز هم ضمانتى براى رسيدن به هدف نخواهند داشت؛ بلكه براى رسيدن به هدف نهايى، بايد خداوند آنان را راهبرى كند و از هدايت به معناى ايصال به مطلوب برخوردارشان سازد و سرنوشت محتوم نيك بختى و سعادتمندى را براى آنان رقم زند.

چنان كه ملاحظه مى‌شود، زمينه و قابليت برخوردارى از اين هدايت و موهبت الهى، به وسيله هدايت هاى عام الهى و عملى ساختن آنها فراهم مى‌شود ولى اين هدايت خاص، همه انسان ها را شامل نمى‌شود و به رهيافتگان به رضوان الهى اختصاص دارد. اين هدايت نصيب كسى مى‌شود كه مسير بندگى خدا را برگزيند و در پرتو عنايات و توفيقات الهى تا آخر كار، از مسير حق منحرف نشود. پس برخوردارى از اين هدايت، مشروط به تلاش انسان و به كار بستن هدايت ها و راهنمايى هاى خداست. اين نوع از هدايت، پاداش شكرگزارى نعمت هدايت عام الهى است؛ چه اينكه اگر كسانى از نعمت عقل، فطرت و به خصوص از نعمت وحى و سخنان انبيا و اولياى خدا استفاده كنند، خداوند بر اساس سنّت خود عالى ترين نعمت خويش را كه هدايت به مطلوب نهايى است، در اختيار آنان قرار مى‌دهد.

به عبارت ديگر، هدايت به مقصود و دستيابى به كمال نهايى، مشروط به سه شرط است: 1. شناخت آموزه هاى عقل، فطرت و وحى؛ 2. باور، پذيرش و تسليم در برابر وحى و عقل؛ 3. عمل به مقتضاى باور و معرفت. برآيند اين سه شرط و سه مرحله در اصطلاح قرآن و شرع، ايمان ناميده مى‌شود. پس وقتى كسى به مقتضاى هدايت عام الهى ايمان آورد و هدايت عام الهى را در رفتار خود محقق ساخت، خداوند او را به مطلوب نهايى هدايت مى‌كند.

برخى در حركت تكاملى و اختيارى خويش، در مرحله معرفت و شناخت متوقف مى‌مانند و گرچه شناخت عقلى و ذهنى به آموزه هاى وحى پيدا كرده‌اند، آنها را باور ندارند و نمى‌كوشند كه به آنها عمل كنند. اين دسته سعى ندارند تمام عناصر اختيارى را كه در تحقق ايمان مؤثرند فراهم سازند و بدين جهت، از موهبت ايمان كه شرط اساسى رسيدن به هدايت الهى است، محروم مى‌مانند.

بايد توجه داشت كه سير و تلاش اختيارى براى تحصيل ايمان و فراهم آوردن زمينه دريافت هدايت الهى نيز، با توفيق و مدد الهى حاصل مى‌شود و بر اساس اعتقاد به توحيد افعالى، همه كارها و حتّى رفتار اختيارى ما بدون توفيق، مدد الهى و مشيّت خداوند انجام نمى‌پذيرد. يعنى؛ انسان در انجام دادن آنها استقلال ندارد و به واقع، تمام كارها و رفتارها از سوى خداوند و از مجراى اراده انسان انجام مى‌پذيرند؛ از اين رو تهيه مقدمات ايمان و انجام اعمال اختيارى كه زمينه دريافت هدايت الهى را فراهم مى‌آورند؛ از لطف، فيض و عنايت خداوند ناشى مى‌شوند: «وَ ما كانَ لِنَفْس أَنْ تُؤْمِنَ إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ؛1 و هيچ كس را توان آن نيست كه ايمان بياورد مگر به خواست خدا، و (خداوند) پليدى ـ شك و ترديد ـ را بر كسانى قرار مى‌دهد كه نمى‌انديشند».

به هر حال اگر به مقتضاى هدايت عام الهى عمل كنيم و از اين نعمت بزرگ الهى استفاده لازم را ببريم، خداوند بر اساس سنّت قطعىِ استثنا ناپذير خود بر نعمت ها و توفيقاتمان مى‌افزايد و ما را لايق دريافت كمالات برتر


1. يونس (10)، 100.

مى سازد؛ به همين سبب خداوند در قرآن مى‌فرمايد: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لأََزِيدَنَّكُمْ؛1اگر سپاس گزارى كنيد، (نعمت) شما را افزون خواهم كرد». همچنين خداوند درباره افزايش هدايت كسانى كه هدايت الهى را پذيرفته‌اند، فرموده است: «وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ؛2 و آنان كه به هدايت گراييدند (خدا) آنان را هرچه بيشتر هدايت بخشيد و (توفيق) پرهيزگارى شان داد».

از آيه فوق استفاده مى‌شود كه هدايت، قابل افزودن و كاستن است و مراتبى دارد. هركس مراتب پيشين هدايت را پذيرفت و در حدى كه هدايت فطرى، عقلى و وحيانى را به كاربست، خداوند او را از مراتب عالى‌تر برخوردار مى‌سازد. پس صِرف دانستن كافى نيست و انسان اگر به مقتضاى معرفت خود ايمان آورد و عمل كرد، خداوند هم بر دانش او مى‌افزايد و هم قلب و دل او را به سوى كمال مطلوب هدايت مى‌كند؛ يعنى هدايتى را در اختيار او مى‌نهد كه با معلومات و اندوخته هاى ذهن حاصل نمى‌شود، بلكه تنها از طريق افاضه الهى به قلب و دل انسان به دست مى‌آيد. خداوند در اين باره مى‌فرمايد: «وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللهِ يَهْدِ قَلْبَهُ؛3 و كسى كه به خدا ايمان آورد، دلش را هدايت مى‌كند».

مضمون روايات زيادى اين است كه اگر انسان به علم خود عمل كند، خداوند علوم ديگرى را نيز به او افاضه مى‌كند. در روايتى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى فرمايند: «مَنْ عَمِلَ بِما يَعْلَمُ وَرَّثَهُ اللهُ عِلْمَ ما لَمْ يَعْلَمْ؛4 كسى كه به علمش عمل كند، خداوند علم به آنچه را نمى‌دانسته به او افاضه مى‌كند». همچنين امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «اَلْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَى الْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ


1. ابراهيم (14)، 72.

2. محمد (47)، 17.

3. تغابن (64)، 1.

4. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 4، باب 93، حديث 2، ص 128.

وَ الْعِلْمُ يهتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أجابَهُ وَ إِلاّ ارْتَحَلَ عَنْهُ؛1 علم همراه عمل است. هر كه بداند بايد عمل كند و هر كه عمل كند بايد بداند. علم عمل را صدا زند كه اگر پاسخش گويد بماند وگرنه كوچ كند».

نقش اعتصام به خدا در رسيدن به كمال مطلوب

در برخى آيات علاوه بر ايمان، اعتصام و چنگ زدن به حبل الهى نيز شرط هدايت به صراط مستقيم ذكر شده است: «فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَة مِنْهُ وَ فَضْل وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقِيماً؛2 و اما كسانى كه به خدا ايمان آوردند و به او تمسك جستند، به زودى (خدا) آنان را به رحمت و فضلى از جانب خويش وارد كند و ايشان را به راهى راست به سوى خود، هدايت كند».

در آيه فوق ايمان، شرط دريافت رحمت خاص خداوند و هدايت به صراط مستقيم الهى كه انسان را به سر منزل مقصود مى‌رساند معرفى شده و افزون بر آن، اعتصام به خدا كه از لوازم ايمان است نيز، از شرايط نيل به هدايت الهى شمرده شده است. وقتى واژه «اعتصام» به كار مى‌رود كه كسى در وضعيت بحرانى و خطرناكى قرار گرفته و دستش از همه جا كوتاه باشد؛ مثلاً در دريا غرق شود و خود را در آستانه مرگ بيابد يا از درّه‌اى سقوط كند و ناگهان دست آويزى براى نجات خود بيابد و محكم آن را بگيرد تا جانش را از خطر برهاند. اعتصام به خداوند، به اين معناست كه بنده مؤمن كاملا از غير خدا نااميد شود و براى رهانيدن خود از خطر سقوط در اعماق جهنم و گرفتار شدن به عذاب


1. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 44.

2. نساء (4)، 175.

ابدى، به ريسمان محكم رحمت الهى چنگ زند. بى شك چنين رويكردى به رحمت الهى، توجه به خداوند را در انسان عمق و افزايش مى‌بخشد و باعث مى‌شود كه انسان براى رسيدن به خداوند، از همه ابزارهايى كه در اختيار دارد استفاده كند.

در جاى ديگر نيز خداوند مى‌فرمايد: اگر كسى به خدوند اعتصام جويد و خود را به خدا بسپارد و توجه خويش را فقط به او معطوف سازد، قطعاً خداوند او را به صراط مستقيم هدايت مى‌كند: «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلى صِراط مُسْتَقِيم».1 در اين آيه فعل ماضى (هدى) با «قد» كه نشانگر تحقق و وقوع مى‌باشد، به كار رفته. چنين تعبيرى بيانگر وقوع قطعى، حتمى و برگشت ناپذير است. همچنين خداوند مى‌فرمايد: «قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ * يَهْدِى بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلى صِراط مُسْتَقِيم؛2 قطعاً براى شما از جانب خدا روشنايى و كتابى روشنگر آمده است. كه خداوند به وسيله آن هر كه را پيرو خشنودى او باشد به راه هاى سلامت راه مى‌نماياند و آنان را به خواست خود از تاريكى ها به روشنايى بيرون مى‌آورد و به راه راست راه مى‌نمايد.

در آغاز خداوند مى‌فرمايد: ما قرآن را كه نور و روشنگر حقايق و معارف الهى است، در اختيار همگان قرار داديم. اين كتاب براى راهنمايى همه انسان ها نازل شده و همه مى‌توانند از آن استفاده كنند؛ اما همگان از توفيق هدايت به آن برخوردار نمى‌شوند. شرط هدايت به اين كتاب و نيل به صراط مستقيم، اين است كه انسان در صدد جلب رضايت و خشنودى الهى باشد؛


1. آل عمران (3)، 101.

2. مائده (5)، 15 ـ 16.

يعنى انسانى به سعادت مى‌رسد كه رضايت الهى را برخواست دل خود مقدم بدارد و تسليم هواهاى نفسانى نشود. در اين صورت اگر خواست وى با خواست خداوند موافق بود، هم خواست او تأمين شده و هم رضايت خدا حاصل مى‌گردد؛ اما اگر ميل او با رضاى الهى مخالف بود، رضايت الهى را بر خواست خويش مقدم بدارد. در اين صورت خداوند راه هاى امن را به رويش مى‌گشايد و او در كمال سلامت و آرامش به منزل مقصود مى‌رسد.

با تحصيل رضايت الهى ظلمت ها و تعلقات نفسانى كه انسان را در كمند خويش گرفته‌اند، كنار مى‌روند و انسانى كه از تبعيت دل و خواست نفسانى خويش رهيده، به روشنايى رهنمود مى‌گردد و حقايق هستى براى او آشكار مى‌شود؛ و در نهايت به صراط مستقيم كه فرجامش سعادت و رضوان الهى است، هدايت مى‌گردد؛ اما اگر رضاى الهى را بر خواست خود ترجيح ندهد و خواسته هاى نفسانى و شيطانى را بر رضاى الهى ترجيح دهد، از رضوان و هدايت الهى محروم مى‌شود و فرجامش كفر و شقاوت ابدى خواهد بود: «أَفَرَأَيْتَ مَنْ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلَى عِلْم وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ؛1 آيا ديدى كسى را كه هواى نفس خويش را خداى خود گرفته است و خدا از روى دانش گمراهش كرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر چشمش پرده افكند؟ پس كيست كه او را پس از (فرو گذاشتن) خدا راه نمايد؟ آيا پند نمى‌گيريد»؟

ضلالت و گمراهى فرجام انحراف از مسير هدايت

چنان كه گفته شد، انسان با تلاش خود و استفاده از هدايت هاى عمومى


1. جاثيه (45)، 23.

خداوند مى‌تواند به هدايت خاص الهى نايل شود. و در اين راه هرچه تلاش وى بيشتر باشد و از هدايت هاى الهى بيشتر قدردانى كند، خداوند بر هدايت وى مى‌افزايد و او را به سعادت حتمى و رضوان خويش نزديك‌تر مى‌كند. در مقابل، هرچه از پيام هاى عام هدايت الهى فاصله بگيرد، به ضلالت نزديك‌تر مى‌شود. اگر خداوند در جايى مى‌فرمايد كه ايمان به خدا باعث هدايت قلب و دل انسان به خدا مى‌شود،1 در جاى ديگر نيز بيان مى‌كند كه انحراف از خدا و بى اعتنايى به هدايت هاى الهى و منطق فطرت، عقل و وحى، باعث انحراف دل انسان و عدم تشخيص حق از باطل مى‌گردد: «فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ؛2 پس چون (از حق) برگشتند، خدا دل هايشان را برگردانيد و خدا مردم نافرمان را هدايت نمى‌كند».

بر اساس سنّت الهى كسانى كه به هدايت هاى الهى بى توجهى مى‌كنند و زمينه نيل به هدايت تكوينى و محتوم الهى را كه قرين سعادت و رضوان الهى است، از بين مى‌برند و چراغ هاى هدايت را فراروى خود خاموش مى‌گردانند، فرجامى جز گمراهى نخواهند داشت، و خداوند اين گروه برتافته از حق را به ضلالت و شقاوت ابدى گرفتار مى‌كند و هيچ كس نمى‌تواند آنان را به ساحل امن هدايت بازگرداند؛ چنان كه مى‌فرمايد: «وَ مَنْ يُضْلِلِ اللهُ فَما لَهُ مِنْ هاد؛3 و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبرى نيست».

گمراهى، در مقابل هدايت خاصى است كه خداوند به بندگان خاص خود عنايت مى‌كند؛ اما اين ضلالت در مقابل هدايت هاى عام خدا قرار نمى‌گيرد؛


1. محمد (47)، 17.

2. صف (61)، 5.

3. غافر (40)، 33.

بدين معنا كه خداوند به همه بندگان خود عقل مى‌دهد كه با آن خوبى ها و بدى ها را درك كنند و از همان آغاز، عقل كسى را منحرف نمى‌كند تا نتواند خوبى ها و بدى ها را بفهمد. همچنين آنان را از فطرتى برخوردار مى‌سازد كه بسيارى از نيكى ها، فضايل و حقايق را دريابند. وحى و پيام انبيا را نيز در اختيار همه مى‌گذارد كه با استفاده از آنها بتوانند راه كمال و تعالى را بپيمايند. تا اين مرحله كسى گرفتار ضلالت نمى‌شود، اما وقتى كسانى در عين برخوردارى از عقل، فطرت، وحى و شناخت محتواى آنها، با اين حجت ها و راه هاى روشن خداوند مخالفت ورزند، رفته رفته دلشان را منحرف مى‌كند و كارشان به جايى مى‌رسد كه ديگر نمى‌توانند حق را از باطل تشخيص دهند؛ يعنى گمراهى، كورى دل و حجابى كه فرا روى قلب آنها افكنده شده، آنان را از تشخيص راه روشن حق بازمى دارد.

ما به چشم خود ديديم كسانى كه ساليانى در معارف الهى و دين مطالعه و تحقيق داشتند و به عنوان اسلام شناس با كمونيست ها بحث و مناظره مى‌كردند، به دليل عناد و لجاجت و طغيان در برابر حق كارشان به جايى رسيد كه نه فقط ادعا كردند كه وحى، خدا و ماوراى طبيعت غير قابل شناخت است و انسان نمى‌تواند به آنها يقين پيدا كند، بلكه صريحاً آنها را انكار كردند. اين فرجام و مجازات كجروى و انتخاب مسير گمراهى است. براى اينكه ما نيز به چنين فرجام شوم و دردناكى گرفتار نشويم، بايد با همه وجود از خداوند بخواهيم كه ما را به راه راست هدايت كند. البته ـ چنان كه گفتيم ـ رسيدن به اين مقصود متعالى شرايطى دارد كه بايد در پى فراهم ساختن آنها باشيم. ايجاد زمينه و حركت به سوى كمال و صراط مستقيم، اختيارى است و انسان به اختيار خود زمينه رسيدن به هدايت الهى را فراهم مى‌آورد. آن شرايط

عبارتند از ايمان، اعتصام به خدا و عمل به دستورات الهى. پيامد تحقق اين شرايط، هدايت الهى است كه در پرتو آن قلب انسان نورانى مى‌شود و با بصيرت و فرقانى كه خدا در اختيار انسان مى‌گذارد، انسان با همه وجود حق را مى‌بيند و مى‌يابد و شك ها و وسوسه ها از دلش رخت برمى بندد.

افزايش كيفى و كمى هدايت

بايد توجه داشت كه به موازات مراتب ايمان، هدايت به صراط مستقيم نيز مراتبى دارد. مى‌توان ادعا كرد كه مراتب ايمان ميل به بى نهايت دارد! اما در برخى روايات ده مرتبه براى آنان شماره شده1 كه مراتب برجسته و شاخص ايمان هستند. در برابر درجه اول ايمان، درجه اول هدايت قرار دارد و با نيل به درجه دوم ايمان، انسان از درجه دوم هدايت برخوردار مى‌شود و با رشد در ساير درجات ايمان، انسان حايز درجات بالاتر هدايت مى‌گردد.

همچنين كسى كه خواهان هدايت الهى است، بايد به خداوند اعتصام داشته و در هر حالى به ياد خدا باشد و خود را به او بسپارد؛ نه اينكه وقتى از راه هاى ديگر به نتيجه نرسيد و كاملا از ديگران نااميد شد سراغ خدا برود. البته لطف خداوند بى كران است و اگر كسى همه درها را زد و به نتيجه نرسيد و سراغ هر كه رفت مأيوس برگشت و در آخر كار سراغ خداوند رفت، باز هم خداوند او را نااميد نمى‌كند و به او نمى‌گويد تاكنون كجا بودى و چرا پيش از اين سراغ ما نيامدى؟ نمى‌گويد چرا ارتباط تو در طول پنجاه سال عمر كاملا با ما گسسته بود و به ديگران اميد داشتى و اكنون در خانه ما آمده اى؟ بلكه با


1. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 45.

همه كوتاهى ها و بى مهرى هاى بندگان، خداوند آنان را مى‌پذيرد و چتر رحمت خويش را بر سرشان مى‌گستراند و هيچ‌گاه كسى را از خويش نااميد نمى‌كند.

بارى، به هر اندازه انسان به خداوند نزديك شود و به او ايمان آورد، هدايت نصيبش مى‌گردد و از لحاظ كمى و كيفى هدايت او افزايش و گسترش پيدا مى‌كند. مثال افزايش كمى هدايت از اين قرار است كه اگر كسى معارف، علوم قرآنى و اخبار و احاديث معصومان(عليهم السلام) را كه فراگرفته به كاربندد، زمينه استفاده بيشتر از آيات الهى و ساير معارف اهل بيت(عليهم السلام) برايش فراهم مى‌گردد و به موازات گسترش كمى معارف، بر هدايت او نيز افزوده مى‌شود؛ اما گاهى شخص به‌شناختى هدايت مى‌شود كه قبلا به كلّى از آن بى بهره بوده و به يك باره معرفتى بر دل او القا شده است. به تعبير ديگر، آنچه را كه مى‌دانسته و به آن هدايت شده بود داراى عمق، مراتب و بطونى است و چه بسا بطون و لايه هاى آن حدّى نداشته باشد و خداوند با عنايت و لطف خود او را به آن بطون و مراتبْ هدايت مى‌كند. اين نوعى افزايش هدايت است كه بر اساس آن خداوند عمق و كيفيت آنچه را انسان مى‌دانسته افزايش مى‌دهد.

مرحوم آيت الله اراكى(قدس سره) كه قبل از انقلاب در مسجد امام حسن عسكرى(عليه السلام)نماز جمعه اقامه مى‌كردند، در يكى از خطبه هاى نماز جمعه داستان جالبى از مرحوم «ملا فتحعلى سلطان آبادى»1 نقل كردند. ايشان فرمودند: مرحوم ملا فتحعلى در اواخر عمر خويش كه گويا بينايى چشمانش را از دست داده بود


1. مرحوم ملا فتحعلى سلطان آبادى اهل سلطان آباد ـ نام قديم شهرستان اراك ـ بودند. ايشان در زمان مرحوم ميرزاى بزرگ شيرازى از علماى بزرگ و برجسته سامرا به شمار مى‌رفتند و مرحوم ميرزا برخى از امور و كارهاى حوزه، اداره كلاس اخلاق طلاب و اقامه نماز جماعت را به ايشان سپرده بود.

روزى درباره آيه‌اى از قرآن فكر مى‌كرد كه ناگهان فرياد كشيد و گفت: يك آيه و شش هزار معنا!

آيات قرآن و آموزه هاى دينى در باطن خود معانى دقيق‌تر و لطيف ترى دارند كه با آنچه از ظاهر آنها استفاده مى‌شود مخالف نيست، بلكه آن معانى هم سو با ظواهر آيات و آموزه هاى دينى است. البته هر كسى نمى‌تواند به آنها دسترسى پيدا كند و هر قدر روح انسان لطيف‌تر و نورانى‌تر شود، لايه هاى آن بطون و معانى براى او آشكارتر مى‌گردند.

حاصل سخن آنكه: هدايت معنوى علاوه بر افزايش كمى، افزايش كيفى نيز دارد، و آثار افزايش كيفى در حالات و رفتار انسان به خوبى نمايان مى‌شود. از نمودهاى بارز گسترش كيفى هدايت معنوى، حالاتى است كه هنگام عبادت از اولياى الهى سر مى‌زده؛ چنان كه درباره فاطمه زهرا(عليها السلام) نقل شده كه به هنگام عبادت بند بند وجودش به لرزه مى‌افتاد.1 يا درباره اميرالمؤمنين و امام مجتبى(عليهما السلام) نقل شده كه به هنگام وضو رنگ رخسارشان دگرگون مى‌شد.2 البته معصوم(عليه السلام)كه در طول عمرش نه فقط مرتكب گناه نشده، بلكه مكروه و حتى ترك اولى از او سر نزده؛ گريه او از خوف عذاب الهى كه استحقاق آن را داشته باشد نيست، بلكه وى از خوف حرمان لقاى محبوب هم مى‌گريد. آنان به عالى ترين درجات يقين و معرفت به حق نايل شده بودند و درك حالت خوف، خشيت و حتى شوق ايشان براى ما كه بهره اندكى نيز از يقين آنان نبرده‌ايم ميسّر نيست. مى‌توان گفت گريه آنان و دگرگونى حالشان به هنگام عبادت، از انس با محبوب و جلوه ها و آثار عشق به خدا سرچشمه مى‌گيرد؛ چرا


1. شيخ صدوق، الامالى، 112، حديث 2.

2. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 80، باب 6، حديث 32، ص 347.

كه اوليا و عاشقان خدا چنانند كه وقتى اسم خدا را مى‌شنوند ـ به مانند عاشقى كه بعد از سال ها هجران و دورى به معشوق خود مى‌رسد ـ قرار از كف مى‌دهد و بى تابانه دل و خاطر خود را به توجه به خدا مى‌سپرد.

درباره حضرت ابراهيم(عليه السلام) نقل شده كه آن حضرت نيمه هاى شب گله پرشمار خود را از بيابانى عبور مى‌داد؛ ناگهان شنيد كه جبرئيل بين زمين و آسمان فرياد زد: «سبوح قدوس». حضرت ابراهيم(عليه السلام) بى هوش شد و پس از به هوش آمدن گفت: اگر يك بار ديگر نام محبوبم را ببرى، نيمى از گوسفندانم را به تو مى‌بخشم. پس از آنكه مجدداً نام محبوب خود را شنيد، گفت: اگر ديگر بار تكرار كنى، همه گوسفندانم را به تو مى‌بخشم. و بدين ترتيب، همه دارايى خود را در برابر شنيدن نام محبوبش تقديم كرد!

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org