قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

  جلسه هفتم
جستارى در مراتب نيت و عبادت خدا
  

ضرورت توجه به عظمت خدا و حقارت خويش

در گذشته به برخى از دعاهايى كه سفارش شده قبل از نماز خوانده شوند، اشاره كرديم. از آن دعاها نكته هاى ارزشمندى استفاده مى‌شود كه رعايت آنها به ما كمك مى‌كند تا نمازمان را كامل‌تر و شايسته‌تر ادا كنيم. يكى از نكاتى كه توجه به آن بيش از هر چيزى اهميت دارد، توجه به مقام الوهيت و عظمت خداوند و متقابلا، توجه به حقارت و كوچكى انسان است. اين توجه به قدرى مهم و نتيجه بخش است كه تأكيد شده نمازگزار با هفت تكبير نمازش را شروع كند و قبل از تكبيرة الاحرام، شش تكبير بگويد. در فلسفه تشريع استحباب گفتن هفت تكبير در شروع نماز آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در حال نماز بودند و در كنار ايشان امام حسين(عليه السلام) كه در آن زمان كودك خُردسالى بودند نيز نماز مى‌گزاردند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) تكبير گفتند؛ اما امام حسين(عليه السلام) نتوانستند تكبير را درست ادا كنند. پيوسته رسول خدا(صلى الله عليه وآله) تكبير مى‌گفتند و امام حسين(عليه السلام) به تصحيح تكبير خود مى‌پرداختند. پس از آنكه حضرت تكبير هفتم را گفتند، امام حسين(عليه السلام) توانستند تكبير هفتم را صحيح ادا كنند. از آن پس گفتن هفت تكبير در آغاز نماز مستحب شد.1

چنان كه ملاحظه مى‌شود، استحباب و تأكيد بر گفتن هفت تكبير در طليعه نماز كه پيام آن توجه به عظمت مقام خداوند و حقارت انسان در برابر اوست،


1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 84، باب 44، حديث 5، ص 356.

نتيجه تكرار تكبير از سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله) است كه براى تعليم حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) انجام پذيرفت. ما در ساير عبادات نيز، به اعمالى برمى خوريم كه در نتيجه رفتارى كه از سوى اولياى خدا سر زده، مستحب يا واجب شده؛ مثلاً يكى از اعمال واجب در حج، سعى بين صفا و مروه است. فلسفه تشريع اين واجب آن است كه وقتى حضرت هاجر، همسر حضرت ابراهيم(عليه السلام)، طفل خود، حضرت اسماعيل، را كه از تشنگى رنج مى‌برد بر زمين نهاد و سعى مى‌كرد براى او آب تهيه كند، پنداشت كه در مروه آب وجود دارد و به سمت مروه حركت كرد؛ اما وقتى به آنجا رسيد، آبى نيافت و چون نگاهش به صفا افتاد، پنداشت كه آنجا آب است و با عجله از مروه راهى صفا شد و هفت بار اين رفت و برگشت را ادامه داد؛ اما براى بار هفتم كه به صفا برگشت، مشاهده كرد كه از زير پاى حضرت اسماعيل(عليه السلام) چشمه آبى جارى شده. به تبعيت از حضرت هاجر، بر مسلمانان واجب است كه در ايام حج هفت بار مسير بين صفا و مروه را بپيمايند. همچنين وقوف در منا و قربانى كردن در آن، تأسّى و تبعيت از حضرت ابراهيم(عليه السلام) است كه از سوى خداوند مأمور شد حضرت اسماعيل(عليه السلام) را در منا قربانى كند. هنگامى كه ايشان از امتحان الهى با سربلندى بيرون آمد، خداوند گوسفندى براى قربانى فرستاد و از آن پس، قربانى كردن در منا يكى از واجبات حج شد. با توجه به آنچه گفتيم بعيد نيست روايتى كه درباره تعليم تكبير به وسيله رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به سيدالشهدا وارد شده، صحيح باشد و تشريع استحباب گفتن هفت تكبير در طليعه نماز، به سبب رفتارى باشد كه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و سيدالشهدا(عليه السلام) سر زده است و همين مى‌تواند ما را متوجه مقام و عظمت امام حسين(عليه السلام) كند و باعث شود كه ما در هنگام نماز به ياد ايشان باشيم.

ضرورت يادآورى نعمت ها و مقام اولياى خدا در آستانه نماز

نكته ديگر، توجه به نعمت هاى عظيم و بى شمارى است كه خداوند در اختيارمان نهاده كه نه شمارش آنها از ما ساخته است و نه توان شكرگزارى آنها را داريم. آنچه ما داريم، همه از اوست و به سوى او برمى گردد. وجود ما با اراده او موجود شده و هر وقت او اراده كند، به عالم ديگرى منتقل مى‌شويم. اين مفاهيمِ عالى و توحيدى، به خوبى در دعايى كه سفارش شده بعد از تكبير پنجم قبل از نماز خوانده شود، تجلى يافته است: «لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ وَ الْخَيْرُ في يَدَيْكَ وَ الشَّرّ لَيْسَ إِلَيْكَ وَ الْمَهْدِيُّ مَنْ هَدَيْتَ، عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدَيْكَ ذَليلٌ بَيْنَ يَدَيْكَ مِنْكَ وَ بِكَ وَ لَكَ وَ إِلَيْكَ وَ لاَ مَلْجَأَ وَ لاَ مَنْجا وَ لاَ مَفَرَّ مِنْكَ اِلاّ إِلَيْكَ سُبْحانَكَ وَ حَنانَيْكَ تَبارَكْتَ وَ تَعالَيْتَ سُبْحانَكَ رَبَّ الْبَيْتِ الْحَرَامِ؛1 فرمانبرداريم، ما را قرين سعادت گردان و خير تنها در اختيار توست و تو از شر دورى و هدايت شدهْ كسى است كه تو هدايت كرده اى. من بنده تو و فرزند دو بنده تو و خوار شده در برابر تو هستم. وجود من از تو و به مشيّت و اراده تو باقى است و براى تو و به سوى تو در حركت است. پناهگاه و محل نجات و گريزگاهى از تو جز به سوى تو نيست. مرا رهين بخشش و مهر خود قرار ده، تو مبارك و بلند مرتبه هستى، ستايش تو را سزد‌اى پروردگار كعبه».

آرى، ما به هنگام نماز بايد توجه داشته باشيم كه همه چيز از خداست و هيچ كس از خود چيزى ندارد؛ حتى اگر خداوند معرفت، درك و قدرت به ما ندهد، نمى‌توانيم نماز بخوانيم. توجه به اين مفاهيم ارزشمند توحيدى و درك آنها، باعث فزونى ارزش و كيفيت نماز مى‌شود و بر تأثير و نقش آن در معنويت ما مى‌افزايد. غفلت و جهل به نعمت هايى كه خداوند به ما ارزانى


1. شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان، باقيات الصالحات، دعاى تكبيرات.

داشته و حقارت و فقر ما در برابر عظمت آفرينش و عظمت و غناى خداوند، باعث شده كه ما علاوه بر قدردانى نكردن از نعمت هاى خداوند، با بى شرمى تمام علَم مخالفت با خداوند را برافرازيم و نعمت هايى چون چشم، گوش، دست و پا و زبانمان را در مسير گناه به كار گيريم و از اين گذر، آلودگى ها و گناهان بسان پرده سياهى بين ما و خداوند فاصله ايجاد مى‌كنند. ما با درخواست آمرزش از خداوند، مى‌توانيم گناهان و تيرگى ها را از دلمان بزداييم و زمينه تقرب به خداوند را فراهم آوريم. دعاهايى با مضمون توبه به درگاه خداوند وارد شده‌اند كه ما قبل از نماز آنها را بخوانيم تا بدين وسيله خداوند توفيق تقرب و توجه به خويش را به ما عنايت كند؛ چون بدون توفيق الهى كار به سامان نمى‌رسد و ما خود نمى‌توانيم به مقام تقرب و توجه به خداوند نايل شويم.

نكته آخر اينكه با توجه به ضعف، قصور و آلودگى هايى كه در ما هست، لايق حضور در محضر خداوند و توجه به او و سخن گفتن با وى نيستيم؛ بدين سبب خداوند راهى را فرا روى ما نهاده كه از آن طريق بتوانيم به او تقرب جوييم، و آن انوار مقدس اهل بيت(عليهم السلام) است كه به بركت توجه و توسل به آنان، خداوند به ما عنايت مى‌كند. توجه به اهل بيت(عليهم السلام) باعث تقرب ما به خداوند مى‌شود و كمك مى‌كند تا با حضور قلب بيشترى نماز بخوانيم. توسل به اولياى خدا شيطان را از حريم دل دور مى‌كند و على رغم كوتاهى ها، گناهان و گستاخى هاى ما در مقابل خداوند، باعث مى‌شود با مقام بسيار والايى كه نزد خداوند دارند، در پيشگاه وى از ما شفاعت كنند و در نتيجه، خداوند گناهان ما را ببخشايد و در پرتو مقام و منزلت ايشان ما را هم مورد عنايت قرار دهد.

البته تمام انسان ها نمى‌توانند مقام اولياى خدا را درك كنند و معرفت آنان

را فراهم آورند، و هر كسى از توفيق توسل به ايشان برخوردار نمى‌شود. با توفيق و عنايت الهى است كه انسان مى‌تواند به اين معرفت دست يابد و از فيض توسل به معصومان(عليهم السلام) بهره ببرد. ما با عنايت خداوند به مقام محبت به اهل بيت(عليهم السلام)و درك محدودى از مقام آنان نايل شده ايم؛ اما با توجه به گناهان و آلودگى هايى كه دلمان را فرا گرفته و وسوسه هاى شيطانى كه لحظه‌اى ما را به حال خود نمى‌گذارد، اطمينان نداريم كه همين معرفت نيز برايمان باقى بماند. پس بايد از خداوند بخواهيم كه ما را از اين معرفت محروم نكند؛ چنان كه در دعا آمده است: «أَنْتَ مَنَنْتَ عَلَيَّ بِمَعْرِفَتِهِمْ فَاخْتِمْ لي بِطاعَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ وَ وِلايَتِهِمْ فِإِنَّها السَّعادَةُ فَاخْتِمْ لي بِها فَإِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ؛1 تو با معرفتشان بر من منت نهادى، پس سرانجام مرا به طاعت و معرفت و ولايتشان ختم گردان؛ زيرا كه آن سعادت است، و زندگى مرا بدان پايان رسان؛ زيرا تو بر هر چيزى توانايى».

نگاهى اجمالى به مراتب نيت

يكى از واجبات نماز نيت است. از جهت فقهى ـ چنان كه در رساله هاى عمليه نوشته‌اند ـ انسان بايد در نماز نيت كند؛ يعنى هم نوع نماز را در نظر داشته باشد و هم قصد قربت كند و نمازش را فقط براى خدا بخواند. البته لازم نيست كه انسان نيت را به زبان آورد و حتى لازم نيست كه آن را در ذهن خود بگذراند، بلكه همان طور كه انسان هر كارى را با قصدى انجام مى‌دهد، در نماز نيز لازم است كه نيت داشته باشد كه اگر از او بپرسند چه مى‌كنى، بداند كه براى خدا نماز مى‌خواند.


1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 84، باب 22، حديث 22، ص 370.

اين مرتبه از نيتْ، شرط لازم براى صحت نماز است؛ اما مرتبه قصد قربت و نيت واقعى نماز از نظر اخلاقىْ، فراتر از اين مى‌باشد. معناى واقعى «قربةً الى الله» اين است كه تمام عبادت هاى ما فقط براى نزديك شدن به خداوند باشد. وقتى ما درك واقعى و درستى از تقرب به خداوند نداريم، چگونه مى‌توانيم نيّتى واقعى براى نزديك شدن به خداوند داشته باشيم؟ فقها از نظر فقهى به مرتبه‌اى از نيت اكتفا مى‌كنند و آن را براى نماز لازم مى‌شمرند؛ اما علماى اخلاق از جنبه معنوى نماز بحث هاى مفصلى درباره مراتب نيت و قرب الى الله و حالات روحى و معنوى انسان دارند كه به دليل عمق اين مسائل، طرح آنها به فرجام نمى‌رسد و همچنان جاى طرح آنها باقى است.

از نظر فقهى مرتبه‌اى از نيت كه براى انسان هاى عادى ميسر مى‌باشد، شرط صحت نماز است، و آن اينكه انسان نمازش را براى امتثال فرمان خدا بخواند و قصد خودنمايى نداشته باشد؛ چون اگر قصد ريا كند، نمازش باطل است و قرآن نيز رياكاران را نكوهش مى‌كند: «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ. الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ. الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ. وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ؛1 پس واى بر نمازگزارانى كه از نمازشان غافلند. آنان كه ريا مى‌كنند، و از [دادن] زكات [و وسايل و مايحتاج خانه]خوددارى مى‌ورزند».

كسى كه نماز مى‌خواند، اجمالا بايد در نظر داشته باشد آن كسى كه او را به انجام دادن عبادت وادار كرده، خداوند است و اگر خدا درباره او فرمانى نمى‌داشت يا از آن نهى كرده بود، آن را انجام نمى‌داد؛ اما اگر كسى براى مردم نماز بخواند و براى اينكه او را بستايند عبادت كند، شيطان را عبادت كرده، و عبادت شيطان با عبادت خدا سازگار نيست. او نه فقط خدا را عبادت نكرده،


1. ماعون (107)، 4 ـ 7.

بلكه گناه بزرگى مرتكب شده؛ چون كارى را انجام داده كه خداوند از آن نهى كرده، و قطعاً نمازش باطل است.

روشن شد كه بايد انگيزه ما در نماز، اطاعت خداوند باشد؛ اما براى عموم مردم ميسّر نيست كه نمازشان را خالصانه براى خدا به جا آورند و در نماز توجه شان فقط به خداوند باشد. از نظر اخلاقى داشتن مرتبه عالى تقرب الهى براى عموم مردم ـ به خصوص نوجوانانى كه تازه به سنّ تكليف رسيده‌اند ـ ميسّر نيست. بنابراين اگر انگيزه هاى ديگر و تشويق ها و تنبيه ها نباشد، چه بسا از اصل عبادت خداوند نيز محروم شوند. برخى از نوجوانان اهميت چندانى به نماز نمى‌دهند و اگر پدر و مادر آنان را تشويق نكنند و هديه و پولى به آنها ندهند، چه بسا سهل انگارى كنند و نماز نخوانند. تشويق ها باعث مى‌شوند كه انگيزه خواندن نماز در آنها شكل گيرد. البته نماز آنها صحيح است؛ چون تشويق ها و تنبيه ها تنها زمينه آمادگى براى انجام دادن عبادت را فراهم مى‌آورند و آنان عبادتشان را براى خداوند انجام مى‌دهند.

ما در عبادتمان از مراتب عالى اخلاص برخوردار نيستيم؛ اما علاوه بر اينكه نمازمان بايد از شرايط صحت برخوردار باشد و از نظر فقهى نمازمان صحيح باشد، بايد حدّى از شرايط مقبوليت را دارا باشد كه فراهم ساختن آن برايمان ممكن است. اين شرايط براى آن است كه علاوه بر صحت نماز، مقبول درگاه خداوند نيز واقع شود. با رعايت شرايط ظاهرى، نماز صحيح است و لازم نيست آن را قضا كنيم؛ اما وقتى نماز ما مقبول است كه آثار دنيوى (نظير نورانيت دل، بازداشتن از منكرات و گناهان و ناهنجارى هاى اجتماعى) و آثار اخروى را كه خداوند براى نماز ذكر كرده، بر آن مترتب شود.

ما بايد بكوشيم تا در حد معرفت و شرايط روحى و همت خود، به مراتب

والاترى از بندگى خداوند دست يابيم و هر روز كه بر عمرمان افزوده مى‌شود، با نيّتى خالصانه‌تر نماز بخوانيم. ما براى تعالى و تكامل آفريده شده‌ايم و بايد هر روزمان بهتر از روز قبل و هر نمازى كه مى‌خوانيم، از نماز قبل بهتر و شايسته‌تر باشد. اگر به مراتب تكامل خويش نينديشيم و به مراتب عالى انسانى كه در پرتو بندگى و عبادت خدا حاصل مى‌شود، توجهى نداشته باشيم و در جا بزنيم و بلكه از آنچه بوده‌ايم نيز تنزّل كنيم، از تكامل و تعالى بازمى مانيم و خسارت مى‌بينيم؛ چنان كه امام صادق(عليه السلام)فرمودند: «مَنِ اسْتَوى يَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ كان آخَرُ يَوْمِهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْ الزِّيادَةَ في نَفْسِهِ كانَ إِلَى النُقْصانِ أَقْرَبَ، وَ مَنْ كانَ إِلى النُقْصانِ أَقْرَبَ فَالْمَوْتُ خَيرٌ لَهُ مِنَ الْحَياةِ؛1كسى كه دو روزش يكسان باشند، خسارت ديده است و كسى كه روز دومش بدتر [از روز قبل] باشد ملعون است و كسى كه فزونى [كمالات] نفس خود را نشناسد [و نيابد] به كاستى و نقصان نزديك‌تر است و كسى كه به نقصان و كاستى نزديك باشد، مرگ براى او از زندگى بهتر است».

از ديدگاه امام صادق(عليه السلام) اگر دو روز انسان يكسان باشد و پيشرفتى نكند، خسارت ديده است؛ چون بخشى از عمر را كه سرمايه بزرگ اوست، از دست داده و سودى عايدش نشده است. اگر روز دوم او بدتر از روز قبل باشد، ملعون است؛ چون علاوه بر آنكه پيشرفت نكرده، عمر خود را در مسير انحطاط و سقوط به كار گرفته و از اين رو استحقاق لعن و سرزنش دارد. ما آفريده شده‌ايم تا پيشرفت كنيم و هر روزمان، بهتر از روز قبل و هر نمازى كه مى‌خوانيم بهتر از نماز قبلى باشد. يكى از راه هاى رسيدن به اين مرحله، شناخت مراتب اخلاص در


1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 71، باب 64، حديث 5، ص 173.

 عبادت و نماز است، و از جمله راه ها، بررسى احوال بندگان خالص خداست كه به مراتب عالى خودسازى و اخلاص در عبادت رسيده‌اند.

مراتب سه گانه عبادت كنندگان

علماى اخلاق با تأسّى از معصومان(عليهم السلام) مباحثى را در مراتب نيّت در عبادت و تقسيم بندى عبادات ذكر كرده‌اند. در اين جهت امام صادق(عليه السلام) در يك تقسيم بندى براى بندگان خدا مى‌فرمايند: «أَلْعِبادُ ثَلاثَةٌ: قَوْمٌ عَبَدُوا اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبيدِ، وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالى طَلَباً لِلثَّوابِ فَتِلْكَ عِبادَةُ الاُْجَراءِ، وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللهَ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاَْحْرارِ وَ هِيَ أَفْضَلُ الْعِبادَةِ؛1 عبادت كنندگان سه دسته‌اند: گروهى كه خدا را به جهت ترس [از جهنم] عبادت مى‌كنند، اين عبادت بردگان است، و گروهى كه براى رسيدن به ثواب و پاداش خداوند را عبادت مى‌كنند، اين عبادت اجيران و مزدگيران است؛ و گروهى كه خداوند را فقط به جهت محبت به او عبادت مى‌كنند، اين عبادت آزادگان و برترين عبادات است».

روايات متعددى درباره تقسيم بندى عبادت كنندگان وارد شده كه مضمون همه آنها اين است كه نيّت افراد براى عبادت خدا، متفاوت است و در كل، عبادت كنندگان از سه انگيزه براى عبادت خدا برخوردارند: دسته‌اى كه تنها ترس از عذاب خدا آنان را به عبادت وا مى‌دارد كه اگر خداوند جهنم را نمى‌آفريد و عذاب عالم برزخ و قيامت در كار نبود و مطلقاً كسى عذاب نمى‌شد و مردم تنها از لحاظ برخوردارى از اصل ثواب، مراتب آن و درجات بهشت متفاوت مى‌بودند، اين دسته خدا را نمى‌پرستيدند؛ چون آنان طمعى به بهشت


1. همان، ج 70، باب 54، حديث 5، ص 236.

و ثواب ندارند و تنها ترس از عذاب خدا باعث مى‌شود كه واجبات را انجام دهند. مثلاً كسى كه شب دير خوابيده و خوابش سنگين است و برايش دشوار است كه قبل از طلوع آفتاب برخيزد و نماز بخواند ـ به خصوص اگر هواى بيرون سرد باشد و او مجبور باشد كه با آب سرد وضو بگيرد ـ اگر ترس از جهنم نبود، او براى نماز از جا برنمى خاست و بستر گرم را بر ثواب الهى ترجيح مى‌داد. پس انگيزه اين دسته از عبادت كنندگان، ترس از عذاب و مصون ماندن از آتش جهنم است؛ نظير بردگانى كه در دوران برده دارى در مالكيت افراد ثروتمند بودند و به عنوان يك كالا در معرض خريد و فروش قرار مى‌گرفتند و مجبور بودند كه براى ارباب خود كار كنند و اگر از فرمان ارباب خود شانه خالى مى‌كردند، سزاى آنان شكنجه و تازيانه بود. همچنان كه بردگان از ترس تنبيه و تازيانه ارباب خود كار مى‌كنند، گروهى از بندگان خدا نيز از ترس عذاب خدا عبادت مى‌كنند. اين نوع عبادت، پايين ترين مرتبه عبادت به شمار مى‌آيد.

دسته دوم كه همّتشان از دسته اول بلندتر است و از مرتبه عالى ترى از عبادت برخوردارند، كسانى هستند كه نعمت هاى اخروى و ثواب و بهشتى كه خداوند در قرآن مردم را به آنها دعوت كرده، موجب عبادتشان شده است. انگيزه آنان براى عبادت، ترس از عذاب جهنم نيست، بلكه براى رسيدن به نعمت هاى الهى خداوند را مى‌پرستند. به واقع آنان خوى تجارت پيشگى دارند و انگيزه آنها رسيدن به سود سرشار است. ايشان در پى آن هستند كه در معامله خود با خداوند به سود بزرگى كه بهشت و نعمت هاى آن است، برسند. در روايتى كه ذكر كرديم، از عبادت آنان به «عبادة الاُجراء» (عبادت مزد گيران) تعبير شده و در برخى از روايات ديگر تعبير «عبادة التجار»1 آمده است.


1. همان، ج 41، باب 101، حديث 4، ص 14.

دسته سوم از بندگان خدا كسانى هستند كه به عالى ترين و خالصانه ترين مراتب عبادت خداوند دست يافته‌اند. عبادت اين دسته به جهت ترس از عذاب الهى و طمع رسيدن به بهشت نيست، بلكه انگيزه آنان در بندگى خدا ـ به دليل رسيدن به عالى ترين مراتب معرفت و عرفان الهى ـ فقط عشق و محبت به خداوند است. در بيان انگيزه اين گروه از بندگان خدا در عبادت پروردگار خويش، تعابير گوناگونى در روايات آمده است؛ از جمله در روايتى كه ذكر كرديم انگيزه اين دسته كه گروه «آزادگان» ناميده شده‌اند، محبت خداوند و در بعضى ديگر شكر نعمتهاى خدا ذكر شده است. شايد اختلاف تعابير روايات به جهت تفاوت فهم مخاطبان و راويان آن روايات بوده است و در هر روايتى به فراخور فهم مخاطبان، عالى ترين انگيزه عبادت خدا بيان شده است.

عالى ترين جلوه بندگى خدا

بارزترين و عالى ترين جلوه و اوج بندگى خالصانه خداوند را در مناجات درخشان امير المؤمنين(عليه السلام) مشاهده مى‌كنيم هنگامى كه در برابر خالق خويش به سجده فرو مى‌افتادند. در اين مناجات كه بسان ساير كلمات آن حضرت بر تارك آسمان عرفان و معنويت مى‌درخشد، حضرت مى‌فرمايند: «إِلهي، كَفى بي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفى بي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لي رَبّاً. أَنْتَ كَما أُحِبُّ فَاجْعَلْني كَما تُحِبُّ؛1 خداى من، همين عزت و سرافرازى براى من كافى است كه من بنده تو هستم و همين افتخار براى من كافى است كه تو پروردگار من هستى. تو همان‌گونه هستى كه من مى‌خواهم، پس مرا همان‌گونه قرار بده كه خود مى‌خواهى».


1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 77، باب 15، حديث 23، ص 402.

آرى، براى بنده رهيافته به وصال حق بالاترين عزتْ بندگى خداست و بالاترين افتخار براى او اين است كه خدا مولاى اوست. وى خدا را در عالى ترين وجهى كه خود مى‌خواهد مى‌نگرد، بلكه هرچه مى‌انديشد، خدا را فراتر از فكر خود مى‌يابد؛ چون فكر و انديشه او محدود و خداوند نامحدود است. او انتظار دارد كه خدا بخشنده باشد، و مگر جز اين است كه خداوند «سريع الرضا»ست و از گناهان بى شمار ما در مى‌گذرد؟ چنين بنده‌اى از خدا مى‌خواهد كه در برابر اعمال محدود و كوچك وى، پاداش و نعمتى عظيم عنايت كند، و مگر جز اين است كه خداوند در برابر اعمال نيك اندك ما نعمت هاى بى پايان بهشتى را عنايت مى‌كند كه هيچ تشابهى بين آن عمل با اين پاداش نيست. پس از آنكه حضرت اعتراف مى‌كنند كه خدايا تو همان هستى كه من مى‌خواهم، از خداوند مى‌خواهند كه ايشان را همان بنده‌اى قرار دهد كه خود دوست مى‌دارد.

در سخن ديگرى حضرت در بيان انگيزه خويش در عبادت خداوند مى‌فرمايند: «إِلهي، ما عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ عِقابِكَ وَ لا طَمَعاً في ثَوابِكَ وَ لكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ؛1 خداى من، من تو را به جهت ترس از عقابت و يا طمع به ثواب و پاداشت عبادت نكردم، بلكه تو را شايسته عبادت يافتم؛ از اين رو، به عبادت تو پرداختم».

مفهوم سخن حضرت اين است كه اگر خدا جهنم و بهشت را نمى‌آفريد يا ترك عبادت، عذاب الهى را در پى نمى‌داشت و همه بندگان ـ اعم از كسانى كه خداى را عبادت مى‌كنند و آنان كه او را نمى‌پرستيدند ـ يكسان از بهشت و نعمت هاى آن بهره‌مند مى‌شدند، باز من تو را عبادت مى‌كردم؛ چون تو را


1. همان، ج 41، باب 101، حديث 4، ص 14.

شايسته عبادت يافتم و كسى كه خدا را بشناسد، در مى‌يابد كه لازم ترين و شايسته ترين كار او، پرستش خداوند است.

حقيقت اين است كه ما درك كافى از شايستگى خداوند براى عبادت نداريم. البته به حقانيت اين مطلب معترفيم و نمى‌خواهيم در آن تشكيك كنيم؛ اما فهم ما قاصر است و نمى‌دانيم چگونه و از چه راهى اين معرفت براى انسان حاصل مى‌شود و انگيزه‌اى براى پرستش خداوند مى‌گردد. در اين باب پاره‌اى از تعابير به افق درك ما نزديك‌تر است؛ نظير تعبير امام صادق(عليه السلام) از انگيزه خود براى عبادت خدا؛ آنجا كه فرمودند: «وَ لكِنّي أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّ وَ جَلَّ؛1 لكن من خدا را از روى محبت و عشق به او عبادت مى‌كنم».

«محبت» مراتبى دارد: يكى از مراتب محبت اين است كه ديگرى را به خاطر استفاده و بهره‌اى كه از او مى‌برد دوست بدارد؛ از آن رو به كسى محبت مى‌ورزد كه مى‌تواند از وى استفاده مالى و غير مالى ببرد؛ اما اگر دوستش به او بهره‌اى نرساند، به دوستى با او پايان مى‌دهد.

عالى ترين، راقى ترين، كامل ترين و خالصانه ترين مرتبه محبت، عشق است. در اين مرتبه، عاشق از معشوق چيزى براى خود نمى‌خواهد و عشق او به خاطر استفاده‌اى نيست كه از معشوق مى‌برد، بلكه او به مرتبه‌اى رسيده كه خود را نمى‌بيند و با همه وجود در معشوق فانى مى‌شود و در مقابل او به خاك مى‌افتد. اقتضاى عشق و محبت خالص اين است كه انسان به خود ننگرد و براى خويش چيزى نخواهد. كسانى كه تا هنگام استفاده از محبوب او را دوست مى‌دارند و اگر روزى بهره‌اى از وى نبردند، فراموشش مى‌كنند، در واقع خود را دوست مى‌دارند؛ نه محبوب را. اقتضاى محبت خالصانه اين است كه


1. همان، ج 70، باب 53، حديث 2، ص 198.

انسان در برابر محبوب خود احساس كوچكى كند و اساساً خود را هيچ بداند و در برابر هر كارى كه براى معشوق مى‌كند چشم داشتى نداشته باشد. اين همان مرتبه‌اى است كه اولياى خدا و به خصوص ائمه اطهار(عليهم السلام) به آن رسيدند و به حق در مقام بندگى خدا مى‌گويند: «وَجَدْتُكَ أَهْلاً لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ» و يا امام صادق(عليه السلام) مى‌گويد: «وَ لكِنّي أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ». سخن آنان از روى تعارف و گزافه نيست، بلكه بيانگر حقيقتى است كه نتيجه محبت و عشق خالصانه به خداوند مى‌باشد.

نقش تقويت روحيه شكرگزارى و حق‌شناسى در عبادت خدا

تنها اولياى خاص خدا به عالى ترين مرتبه عبادت رسيده‌اند؛ چرا كه انگيزه آنان در عبادت، فقط محبت خداست و هيچ درخواستى از معبود خويش ندارند؛ اما با توجه به اينكه خداوند عزيز، حق‌شناسى و شكرگزارى را در نهاد همه انسان ها قرار داده، انگيزه تشكر از نعمت هاى خداوند نيز مى‌تواند باعث عبادت خداوند شود. كسى كه فطرتش سالم مانده اگر ديگرى به او خدمتى كند، تا زنده است به ياد اوست و هرگاه به ياد خدمت و كمك او مى‌افتد، از او تشكر مى‌كند و اگر كارى از دستش برآيد، در مقابل آن خدمت انجام مى‌دهد. اگر اين روحيه حق‌شناسى و شكرگزارى در انسان تقويت شود، مى‌تواند راه مناسبى براى ترقى انسان به عالى ترين مرتبه عبادت خداوند باشد.

مناسب ترين راه براى تقويت روحيه حق‌شناسى و شكرگزارى در قبال نعمت هاى خداوند، توجه به فداكارى ها، از خود گذشتگى ها و محبت هاى پدر و مادر و شكرگزارى در برابر آنان است؛ چون آنچه آنان براى فرزندشان انجام مى‌دهند، از مهر و محبتى سرچشمه مى‌گيرد كه خداوند در نهادشان قرار داده

است. با توجه به اين معنا، خداوند در يك جمله به ما توصيه كرده كه شكر خدا و پدر و مادر را به جا آوريم. نكته شايان توجّه اين است كه توصيه به شكرگزارى در قبال پدر و مادر را در جمله‌اى مستقل ذكر نكرده است. خداوند مى‌فرمايد: «أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ؛1 شكرگزار من و پدر و مادرت باش» و نمى‌فرمايد: «أَنِ اشْكُرْ لِي وَ اشْكُرْ لِوالِدَيْكَ». در جاى ديگر خداوند در يك فرمانْ انسان را ملزم به پرستش خود و احسان به پدر و مادر مى‌كند و مى‌فرمايد: «وَ قَضى رَبُّكَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِيّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً...؛2 و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد».

هيچ كس نيست كه نداند پدر و مادر چقدر براى فرزندشان زحمت مى‌كشند و چقدر به او محبت دارند. بى شك در بين محبت هاى طبيعى و عادى، محبتى خالصانه‌تر از محبت پدر و مادر ـ به خصوص محبت مادر ـ يافت نمى‌شود. مادرى كه قبل از تولد فرزندش، صميمانه به او عشق مى‌ورزد و براى تولد وى لحظه شمارى مى‌كند، و پس از تولد شبانه روز از او پرستارى مى‌كند و خواب و راحتى و سلامتش را فداى فرزند مى‌كند؛ شعله اين محبّتْ همواره در درون پدر و مادر فروزان است و حتى با كوتاهى و ستم فرزند در قبال آنان فروكش نمى‌كند و فرزند مطمئن است كه هيچ‌گاه از محبت ايشان محروم نمى‌ماند. طبيعى است كه اگر فرزند از وجدان و فطرت سالمى برخوردار باشد، خود را مديون پدر و مادر مى‌داند و در مقام حق‌شناسى و شكرگزارى از آنان برمى آيد و فروتنانه و با محبتى سرشار، سر تعظيم در برابرشان فرود مى‌آورد؛ چنان كه خداوند نيز به خضوع و تواضع در برابر آن فرمان داده و در


1. لقمان (31)، 14.

2. اسراء (17)، 23.

آيه بعد مى‌فرمايد: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً؛ و از سر مهربانى، بال فروتنى براى آنان بگستر و بگو: پروردگارا، آن دو را رحمت كن، چنان كه مرا در خُردى پروردند».

وقتى پدر و مادر را سرشار از محبت به فرزند خود يافتيم، خوب است بينديشيم كه چه كسى آنان را آفريد؟ و چه كسى دل آنان را مالامال از محبت به فرزندشان قرار داد؟ حال وقتى ما بايد در مقابل پدر و مادر خضوع و تواضع داشته و شكرگزار آنان باشيم، آيا نبايد سپاس‌گزار كسى باشيم كه همه مخلوقات را آفريده و نعمت هاى بى شمارى را به ما عنايت كرده است؟ كمترين مرتبه شكرگزارى به درگاه خالق اين است كه در مقابل او سر بر خاك بنهيم و نماز بخوانيم. عبادت خداوند با انگيزه شكرگزارى او، باعث مى‌شود كه عبادت انسان از مرتبه عبادت بردگان و مزد گيران فراتر رود و گرچه اين عبادت مبتنى بر معرفت كامل به خداوند نيست و در قالب اين سخن كه «بَلْ وَجَدْتُكَ أَهْلا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ» نمى‌گنجد، ولى مى‌تواند رهيافتى به محبت خداوند باشد تا انسان با انگيزه محبت به خدا او را عبادت كند. مگر جز اين است كه انسان هر كه را به او احسان كند دوست مى‌دارد و ميل فطرى او را به دوستى و محبت با كسانى وا مى‌دارد كه به وى خدمت مى‌كنند؟ حال اگر انسان كسى را كه نعمت هاى بى شمارى به او عنايت كرده دوست نداشته باشد، پس به چه كسى بايد محبت بورزد؟

به هر حال، ما مى‌توانيم از انگيزه شكرگزارى و محبت به خدا براى عبادت خالق خويش برخوردار شويم و اگر بكوشيم خود را از دلبستگى هاى مادى برهانيم و معرفت و همت خود را رشد دهيم، محبت ما به خداوند بيشتر مى‌شود. هر قدر معرفتمان به خداوند افزايش يابد و همتمان بلندتر شود، عبادتمان خالصانه‌تر و ارزشمندتر خواهد بود.

در اين راه بايد اولياى خدا را اُسوه خويش قرار دهيم؛ يعنى بايد به اين درك برسيم كه آنان در قله تعالى و اوج بندگى خدا هستند و بكوشيم كه در حد معرفت، همت و تلاش خود، از دامنه آن قله بالا برويم و در حد توان، خود را به آنان نزديك كنيم؛ گرچه مى‌دانيم كه ما هيچ‌گاه نمى‌توانيم به مقام آنان دست يابيم. مگر ممكن است مقام و عبادت ما به پايه مقام و عبادت امير المؤمنين(عليه السلام)برسد؟ عبادت و نمازى كه يك لحظه آن، برتر از عبادت جن و انس در طول تاريخ است.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در گير و دار جنگ احزاب كه حضرت على(عليه السلام) با عمرو بن عبدود، آن قهرمان نامى عرب، هماورد شد و او را به خاك هلاكت افكند، فرمود: «لَضَرْبَةُ عَلِىّ خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْنِ؛1 شمشير و ضربتى كه على [بر فرق عمرو]فرود آورد، برتر از عبادت جن و انس است». سخن پيامبر(صلى الله عليه وآله)حاكى از آن است كه مبارزه على(عليه السلام) تجسم عبادت خالصانه خداوند بود و اگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى‌فرمود: يك تكبير على(عليه السلام) از عبادت هاى جن و انس برتر است، سخن گزافى نمى‌بود.


1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 39، باب 70، حديث 1، ص 2.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org