قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

جلسه هفدهم
جايگاه هدايت در نماز (2)
 

مفهوم و جايگاه هدايت و برخى از گونه هاى آن

ما بايد به هنگام خواندن سوره حمد قصد قرائت قرآن داشته باشيم و نمى‌توانيم آن را به عنوان دعا بخوانيم. در اينكه مى‌توان در ضمن قصد قرائت، قصد دعا نيز داشت، فقها اختلاف نظر دارند؛ اما بر ما پوشيده نيست كه در آن سوره پس از ذكر برخى صفات خداوند و ارتباط با معبود، به انسان تعليم داده شده كه در نماز خود از خداوند مهم ترين نيازش را كه هدايت است، درخواست كند و او دست كم روزانه ده مرتبه از خداوند هدايت را بخواهد. بنابراين، از ديدگاه قرآن مهم ترين و ضرورى ترين نياز انسان، هدايت است كه در صورت تحقق آن، ساير نعمت هايى كه خدا در اختيار انسان نهاده در مسير صحيح و سعادت وى به كار گرفته مى‌شوند؛ اما اگر انسان به هدايت نرسيد، نعمت هاى الهى را در مسير باطل به كار مى‌گيرد و نفعى از آنها عايدش نمى‌شود و مصداق كلام خداوند قرار مى‌گيرد كه فرمود: «أَلَمْ‌تر إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ؛1آيا به كسانى كه [سپاس] نعمت خدا را به كفر [ناسپاسى] تبديل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت در آوردند ننگريستى؟

با توجه به جايگاه و اهميت هدايت، جا دارد كه درباره مفهوم و حقيقت آن بيشتر بينديشيم و تلاش كنيم كه شرايط و زمينه هاى تحصيل آن را فراهم آوريم.


1. ابراهيم (14)، 28.

درباره مفهوم هدايت گفته شده كه عبارت است از تعيين كمال مناسب يك شىء و راه رسيدن به آن؛ از اين رو هر موجودى كه كمال او عين ذاتش نيست، نيازمند هدايت است و در كسب كمال مناسب خويش، به مكمل نياز دارد.1مفهوم هدايت در نگاه اول واضح به نظر مى‌رسد؛ اما با دقت و عنايت بيشتر در حقيقت آن، پرسش هايى براى انسان رخ مى‌نماياند؛ به خصوص در باب هدايت خدا كه در قرآن و از جمله در سوره حمد ذكر شده است؛ به همين دليل براى روشن شدن ماهيت هدايت خدا در سوره حمد، لازم است كه به برخى از تقسيمات هدايت اشاره كنيم:

الف) هدايت عامه تكوينى

هدايت عامه، عبارت است از دلالت به سوى كمال وجودى خاصّى كه لياقت آن را دارد و در پرتو همين هدايت الهى، كشش درونى براى رسيدن به آن كمال وجودى در نهادش تعبيه شده است. اين هدايت از طريق خلق قوا، استعدادها و فراهم ساختن زمينه ها براى رسيدن هر موجودى به كمالى كه لايق اوست، صورت مى‌پذيرد. اين هدايت عام است و همه موجودات ـ چه جاندار و چه بى جان و در ميان جانداران، چه مختار و چه غير مختار ـ را شامل مى‌شود. به تعبير ديگر، خداوند هر موجودى را كه آفريده، به سوى مقصد و كمال وجودى خاص خودش هدايت كرده؛ چنان كه قرآن مى‌فرمايد: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى؛2 گفت: پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى در خور او داده، پس آن را هدايت فرموده است».


1. صدر المتألهين شيرازى، الحكمة المتعالية، ج 6، ص 334.

2. طه (20)، 50.

سراسر جهان حتى جمادات، از هدايت الهى برخوردارند. هدايت موجودات حيوانى ـ از جمله انسان در خصوص قوا و نيازهاى حيوانى ـ از طريق غرايز انجام مى‌پذيرد و غرايزْ حيوان را به كمال خاص خود رهنمون مى‌سازند.

با توجه به برخوردارى همه موجودات از هدايت الهى و تعابيرى كه در قرآن به كار رفته است، مى‌توان ادعا كرد كه حتى جمادات و حيوانات از شعور باطنى برخوردارند. ماهيت و شعاع هدايت تكوينى موجودات و نيز درك باطنى آنها براى ما ناشناخته است؛ اما قرآن بر وجود نوعى شعور باطنى در آنها اشاره دارد؛ و از جمله، همه موجودات عالم را تسبيح كننده خود معرفى مى‌كند و مى‌فرمايد: «يُسَبِّحُ للهِِ مَا فِي السَّمَوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ؛1 آن چه در آسمان ها و زمين است خداوند را مى‌ستايد».

در جاى ديگر مى‌فرمايد: «أَلَمْ‌تر أَنَّ اللهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّات كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ؛2 آيا ندانسته‌اى كه هر كه [و هر چه] در آسمان ها و زمين است، براى خدا تسبيح مى‌گويند، و پرندگان [نيز] در حالى كه در آسمان پر گشوده‌اند [تسبيح او مى‌گويند]؟ همه ستايش و نيايش خود را مى‌دانند، و خدا به آنچه مى‌كنند داناست».

ب) هدايت خاصه تكوينى

گفتيم كه همه موجودات ـ اعم از جماد، گياه و حيوان ـ در گستره طبيعت از نوعى هدايت تكوينى و طبيعى بهره مندند. همچنين حيوانات از هدايت هاى


1. جمعه (62)، 1.

2. نور (24)، 41.

غريزى كه توأم با نوعى درك و شعور است برخوردار مى‌باشند. انسان از هر دو نوع اين هدايت ها برخوردار است؛ اما به دليل جايگاه ويژه‌اى كه در عرصه خلقت دارد و به جهت شرافت ذاتى و رتبه وجودى اش، خداوند براى او هدايت ويژه‌اى در نظر گرفته است. به تعبير ديگر، انسان در مرحله تكوين؛ از قوا، استعدادها و ظرفيت هاى بيشترى برخوردار است و غايت او متعالى‌تر از مقصد ساير موجودات است و رسالت و مأموريت او عظيم‌تر مى‌باشد؛ از اين رو نيازمند هدايتى پيچيده‌تر و متناسب با ظرفيت هاى وجودى‌اش مى‌باشد.

در مسير هدايت خاصه، خداوند انسان را از فطرت برخوردار ساخت تا در پرتو آن به سوى حق و پيروى از آن دعوت شود و نياز خود و ساير موجودات را به موجودى كه از هر نقصى مبرّاست و سلسله موجودات به او منتهى مى‌شود، درك كند. لازمه اين حس و درك درونى، پرستش و خضوع و احساس وابستگى و نياز به مبدأ هستى و پيروى از حق مطلق است.

از سوى ديگر، خداى متعال انسان را با نيروى عقل مجهّز فرموده تا به وسيله مفاهيم ذهنى از حقايق نظرى و عملى آگاه شود و هم بتواند حقايق هستى مخصوصاً چيزهايى كه از دسترس حسّ خارج است به كمك عقل بشناسد و هم بتواند خوبى ها و بدى ها و بايد و نبايدهاى مربوط به رفتارهاى اختيارى را تشخيص دهد.

همچنين خداوند به وسيله وحى نيز انسان ها را هدايت مى‌كند. زيرا عقل انسان ناقص و از ارائه همه برنامه ها و قواعد زندگى فردى و اجتماعى ناتوان است و نمى‌تواند همه راه هاى منتهى به سعادت را به انسان بنماياند؛ به همين دليل سنّت قطعى الهى بر اين جارى شده كه كاستى عقل در هدايت بشر را به وسيله وحى جبران كند؛ از اين رو خداوند مستقيما وحى را در اختيار پيامبران

مى گذارد تا آنان آيات الهى را به بندگان خدا تعليم دهند و ايشان را به سوى خداوند هدايت كنند. البته ممكن است پيام دعوت انبيا به شمارى از انسان ها نرسد و آنان از هدايت به وسيله وحى محروم بمانند؛ اما اين استثنا خللى در قاعده كلى وارد نمى‌سازد؛ همان طور كه سنّت الهى در آفرينش انسان، برخوردار ساختن او از چشم و گوش است و عواملى باعث مى‌شود كه عده‌اى از اين دو نعمت الهى محروم بمانند؛ برخى نيز از عقل محروم مى‌گردند و تكليفى متوجه آنان نمى‌شود.

بنابراين، انسان در اصل برخوردارى از نيروهاى ادراكى و عقل اختيارى ندارد، همچنين در ارسال اصل وحى نقش و اختيارى ندارد و او چه بخواهد و چه نخواهد، وحى در اختيارش نهاده شده است. چنان كه پيامبران نيز اختيارى در پيامبر شدن و مخاطب وحى قرار گرفتن نداشتند و خداوند آنان را لايق پيامبرى دانست و به آنها وحى كرد: «اللهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ؛1 خدا بهتر مى‌داند رسالتش را كجا قرار دهد».

البته به جز معناى اصطلاحى وحى كه همان وحى رسالى است، مى‌توان معناى وحى را توسعه داد تا «تحديث» و «الهام» را نيز شامل شود؛ چنان كه در قرآن در مفهوم وحى توسعه داده شده و در برخى آيات بر الهام اطلاق گرديده است؛ نظير آيه: «وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِى وَ بِرَسُولِى قَالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ؛2 و [ياد كن] هنگامى را كه به حواريّون وحى كردم كه به من و فرستاده‌ام ايمان آوريد. گفتند: ايمان آورديم، و گواه باش كه ما مسلمانيم».


1. انعام (6)، 124.

2. مائده (5)، 111.

در آيه‌اى ديگر خداوند مى‌فرمايد: «وَ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لاَ تَخَافِي وَ لاَ تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنْ الْمُرْسَلِينَ؛1 و به مادر موسى وحى كرديم كه: او را شير ده و چون بر او بيمناك شدى او را در نيل بينداز و مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو بازمى گردانيم و از [زمره] پيمبرانش قرار مى‌دهيم».

ج) هدايت تشريعى

دانستيم كه جهت گيرى حركت هاى طبيعى و نيز جهت دادن به حركت هاى نيمه آگاهانه يا آگاهانه همه موجودات جاندار و ذى شعور كه در سايه نوعى شعور و ادراك و به وسيله ابزارها و وسايل مختلف انجام مى‌گيرد مستند به هدايت تكوينى الهى است؛ امّا دركهاى عقلانى يا وحيانى مربوط به رفتارهاى اختيارى و بايد و نبايدها مستند به هدايت تشريعى الهى مى‌باشد. بنابراين هدايت تشريعى، عبارت است از آموزه هاى عقل، فطرت و قانون سعادت بخشى كه خداوند به وسيله وحى در اختيار انسان مى‌نهد و با امر به فضايل و خوبى ها و نهى از رذايل و بدى ها او را آگاه مى‌كند كه با انتخاب خويش راهى را برگزيند كه به سعادت وى منتهى مى‌گردد. خداوند انسان را آفريد تا در اين عالم به اختيار خويش سرنوشت خود را رقم زند و با اراده وى مسير تكامل‌اش را برگزيند؛ از اين روى راه سعادت و شقاوت را به وى نشان داد و او را از ظرفيت ها، زمينه ها و عوامل لازم براى پيمودن مسير سعادت برخوردار ساخت. از آن پس، اين انسان است كه با انتخاب خويش يا راهى را بر مى‌گزيند كه به سعادت او منتهى مى‌شود و يا راهى را انتخاب مى‌كند كه به شقاوت او ختم مى‌گردد.


1. قصص (28)، 7.

صراط مستقيم يا هدايت به مطلوب و كمال نهايى

وقتى در نماز جمله «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» را مى‌گوييم، منظورمان درخواست دادن عقل و فرستادن وحى و نصوص دينى نيست؛ چون خداوند ما را از نيروى عقل، نصوص دينى و هدايت به وسيله پيامبر خويش برخوردار ساخته است؛ گرچه درخواست هدايت را مى‌توان به معناى درخواستِ بقا و تداوم اين نعمت هاى الهى دانست. توضيح اينكه خداوند لحظه به لحظه نعمت هاى خود را افاضه مى‌كند و اگر ما را از نيروى عقل برخوردار ساخته، تداوم آن به عنايت، فضل و لطف بى كرانش بستگى دارد. او مى‌تواند اين نعمت را از ما دريغ دارد و قوه عقل را از ما بستاند؛ چه اينكه ممكن است برخى را از نعمت چشم و گوش محروم كند. همچنين ممكن است پس از آنكه وحى را در اختيار ما نهاد، توان درك آن را از انسان بگيرد تا ديگر نتواند از اين سرچشمه فزاينده هدايت بهره گيرد. پس درخواست هدايت به اصل عقل و وحى، هم مى‌تواند به معناى درخواست تداوم و بقاى آنها باشد، و هم مى‌تواند به معناى افزايش قدرت فهم، درك و مراتب عقلانى و بهره برى بيشتر از وحى؛ از اين رو در برخى از دعاها آمده است: «اللّهُمَّ ارْزُقْني عَقْلا كاملا؛1 خدايا، عقل كامل روزى من كن».

امّا مسلّم است كه به صِرف برخوردار شدن از عقل و وحى، بار ما به منزل نمى‌رسد و بسيارى از كسانى كه خداوند آنان را به وسيله عقل و وحى هدايت كرد، راه سرپيچى از منطق عقل و وحى را پيش گرفتند و به گمراهى گرفتار شدند؛ چنان كه خداوند درباره قوم ثمود مى‌فرمايد: «وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُوا


1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 102، باب 8، حديث 6، ص 172.

يَكْسِبُونَ؛1 و اما ثموديان: پس آنان را راهبرى كرديم و [لى] كوردلى را بر هدايت ترجيح دادند، پس به [كيفر] آنچه مرتكب مى‌شدند صاعقه عذابِ خفت آور آنان را فرا گرفت».

بسيار جالب توجه است كه خداوند در آيه فوق، واژه «استحبّوا» را به كار برده كه به معناى ترجيح دادن از روى ميل و رغبت است؛ چنان كه درباره دنيا پرستان مى‌فرمايد: «الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الاْخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً أُوْلَئِكَ فِى ضَلاَل بَعِيد؛2 همانان كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى‌دهند و مانع راه خدا مى‌شوند و آن را كج مى‌شمارند. آنانند كه در گمراهى دور و درازى هستند».

خداوند مى‌فرمايد: پس از آنكه قوم ثمود را هدايت كرديم و وسايل هدايت را در اختيارشان نهاديم، آنان كورى و گمراهى را بر هدايت ترجيح دادند و روى از هدايت برتافتند؛ گويا كه سخن حق را نمى‌شنيدند و از درك و شناخت مسير هدايت محروم بودند. البته برخى از اقوام پيامبران ديگر نيز، در اين سرنوشت نكبت بار با قوم ثمود هم داستان بودند و نه تنها نخواستند از هدايت الهى استفاده كنند، بلكه پيامبران و بشارت دهندگان به هدايت را تبعيد و زندانى كردند و يا آنان را به قتل رساندند. برخى از آنها وقتى پيامبر خدا با آنان سخن مى‌گفت، انگشت در گوش خود فرو مى‌بردند تا سخنان وى را نشنوند؛ مانند قوم حضرت نوح(عليه السلام) كه خداوند درباره آنان مى‌فرمايد: «وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَاراً؛3 و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را


1. فصلت (41)، 17.

2. ابراهيم (14)، 3.

3. نوح (71)، 7.

بيامرزى، انگشتانشان را در گوشهايشان كردند و رداى خويشتن بر سر كشيدند و اصرار ورزيدند و هر چه بيشتر بر كبر خود افزودند».

پس برخوردار شدن از هدايت عقل و وحى، شرط لازم رسيدن به سعادت است و تا انسان عقل نداشته باشد، نمى‌تواند بفهمد تا ايمان بياورد و بر اساس ايمان خود عمل كند. نيز تا از قوانين سعادت بخش وحى برخوردار نشود، نمى‌تواند راه سعادت را بپيمايد؛ اما اين دو عنصر ارزشمند به تنهايى كافى نيستند و ممكن است انسان در عين برخوردار بودن از آنها، به سعادت نرسد و مستحق عذاب الهى شود. بنابراين، هدايت به عقل و اصل وحى نمى‌تواند هدف اساسى در زندگى انسان باشد تا آنجا كه لازم باشد همه روزه ده بار در نمازهايمان آن را از خداوند درخواست كنيم.

هدايتى كه ما در نماز از خداوند مى‌خواهيم، هدايت خاصى است كه مى‌تواند هدف زندگى ما باشد و در پرتو آن، به سعادت ابدى نايل شويم. صاحب نظران، هدايت را داراى دو گونه دانسته‌اند:

گونه اول، هدايت به معناى «ارائه طريق» و به تعبير ديگر «راهنمايى» است؛ هدايتى كه خداوند درباره همه بندگان خود اعمال مى‌كند و راه سعادت و شقاوت را به آنها مى‌نماياند تا آنان با اراده و اختيار خود يا راه سعادت را بپويند و يا راه شقاوت را برگزينند. برخى از آيات ناظر به اين قسم از هدايت هستند؛ از جمله:

ـ «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً؛1 و ما راه را به او نشان داديم، يا سپاس گزارخواهد بود و يا ناسپاس»؛

ـ «وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ؛2 و هر دو راه [خير و شر] را بدو نشان داديم»؛


1. انسان (76)، 3.

2. بلد (90)، 10.

ـ «وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا؛1 سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد پس پليد كارى و پرهيزگارى‌اش را به آن الهام كرد».

گونه دوم، هدايت به معناى «ايصال الى المطلوب» و به تعبير ديگر «راهبرى» است. اين هدايت تكوينى مى‌باشد و در برابر ضلالت تكوينى قرار مى‌گيرد. در پرتو چنين هدايتى علاوه بر اينكه راه را به انسان نشان مى‌دهند، دست او را مى‌گيرند و قدم به قدم به پيش مى‌برند تا به سر منزل مقصود برسد، فرجام اين هدايت، رسيدن به هدف و سعادت است.

بى ترديد هدايتى كه در سوره حمد ذكر شده، هدايت به معناى رسيدن به مطلوب است كه همه بندگان خدا از آن برخوردار نيستند و تنها بندگان مؤمن خدا كه در صدد اطاعت و عمل به تكاليف و وظايف خويش بر آمده‌اند، بدان نايل مى‌شوند. خداوند بسيارى از مردم را از قدرت عقل، شناخت و درك برخوردار ساخت و وحى، مقررات و قوانين خويش را به آنها عنايت كرد و حتى برخى از آنان عمرى را در مطالعه و تحقيق در آيات و روايات سپرى كردند و به اجتهاد در فهم و درك آنها نيز نايل شدند؛ اما گمراه گرديدند و به انحراف و سقوط كشيده شدند. خداوند درباره اين دسته مى‌فرمايد: «أَفَرَأَيْتَ مَنْ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلَى عِلْم وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ؛2 پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر ديده‌اش پرده نهانده است؟ آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پند نمى‌گيريد»؟


1. شمس (91)، 7 و 8.

2. جاثيه (45)، 23.

از اين آيه استفاده مى‌شود كه برخى افراد به مسير حق و سعادت آگاهى يافته‌اند؛ اما به دليل نافرمانى خدا و پيروى هواى نفس، خداوند آنان را از هدايت به مقصود نهايى محروم كرده است ؛ چنان كه برخى از آيات ديگر نيز به محروم شدن برخى از افراد از هدايت ـ به معناى ايصال به مطلوب ـ اشاره دارند. آيات ذيل بيان مى‌كنند كه خداوند هر كه را بخواهد، هدايت مى‌كند و ستمگران و فاسقان را از هدايت خويش محروم مى‌نمايد:

ـ «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُول إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِى مَنْ يَشَاءُ؛1 و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم، تا [حقايق را] براى آنان بيان كند، پس خدا هر كه را بخواهد گمراه كند و هر كه را بخواهد هدايت كند»؛

ـ «إِنَّ اللهَ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ؛2 البته خدا قوم ستمگر را هدايت نمى‌كند»؛

ـ «وَاللهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ؛3 و خدا قوم فاسق را هدايت نمى‌كند».

بنابراين معناى اين كلام كه ما برخى را گمراه مى‌كنيم و آنان را از هدايت خود محروم مى‌نماييم، اين نيست كه عقل، قدرت تشخيص و آموزه هاى وحيانى را از دسترس آنان خارج مى‌كند و هدايت عمومى خويش را از آنان دريغ مى‌دارد، بلكه منظور آن است كه به دليل نافرمانى و پيروى آنان از هواى نفس، دستيابى به سعادت ابدى و هدايت ـ به معناى ايصال به مطلوب ـ را از آنان دريغ مى‌دارد. البته چون سنت ها و كارهاى خداوند بدون دليل و حساب نيست، بى جهت كسانى را گمراه نمى‌كند؛ بلكه پس از آنكه آنان با اختيار خود


1. ابراهيم (14)، 4.

2. احقاق (46)، 10.

3. مائده (5)، 108.

به كارهاى ناشايست دست زدند و استحقاق گمراهى را يافتند، خداوند نيز آنها را گمراه و از هدايت خويش محروم مى‌كند؛ از اين رو خداوند مى‌فرمايد: «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ وَاللهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ؛1 پس چون [از حق]برگشتند، خدا دلهايشان را بر گردانيد، و خدا قوم فاسق و نافرمان را هدايت نمى‌كند».

خداوند بندگان خويش را از هدايت عمومى به وسيله عقل و انبياى خود برخوردار مى‌سازد و به جز افرادى كه يا عقل ندارند و يا پيام انبيا به آنها نرسيده، بقيه انسان ها ـ اعم از مؤمن، فاسق و كافر ـ به سوى حق راهنمايى مى‌كند؛ اما عده‌اى به جاى انتخاب مسير حق، راه باطل را بر مى‌گزينند و على رغم تذكرات، راهنمايى هاى رهبران الهى و تنبيه هاى مقطعى خداوند، بر انحراف و گمراهى خويش اصرار مى‌ورزند و در نتيجه، خداوند حكيم آنان را به بدترين عقوبت ها كه محروم شدن از سعادت و رضوان حق است، گرفتار مى‌كند. به سبب خوى سرپيچى و طغيان در برابر خداست كه پروردگار عالم قدرت فهم و درك صحيح و بصيرت را از آنان مى‌ستاند تا با دلى بى بهره از بصيرت و دانايى، درجات هلاكت و گمراهى را يكى پس از ديگرى پشت سر نهند و در نهايت به دوزخ و آتش قهر و كيفر خدا گرفتار آيند.

راهكار رسيدن به هدف نهايى

روشن شد هدايتى كه مى‌تواند مقصود آدمى باشد و بايد بزرگ ترين آرمان انسان شود ـ و به جهت اصالت و اهميتى كه دارد خداوند در سوره حمد بدان


1. صف (61)، 5.

اشاره كرده ـ هدايتى است فراتر از هدايت از طريق عقل، فطرت، وحى و سخنان پيامبران و اولياى الهى است. اين هدايت، همان ايصال به مطلوب است كه انسان با استفاده از راهنمايى هاى خداوند و پيامبران الهى و پيشه كردن تقوا و بندگى خدا لايق آن مى‌گردد. اين هدايت، به قدرى مهم است كه تنها به دست خداست. با اينكه پيامبر(صلى الله عليه وآله) گل سرسبد وجود، عصاره ارزش ها و فضايل، عزيزترين و شريف ترين بندگان خدا و حبيب خداست و خدا او را واسطه بين خود و جهان قرار داده، خداوند چنين هدايتى را به وى نسپرده و مى‌فرمايد: «إِنَّكَ لا تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللهَ يَهْدِى مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ؛ تو هر كه را دوست دارى نمى‌توانى راهنمايى كنى، ليكن خداست كه هر كه را بخواهد راهنمايى مى‌كند و او به راه يافتگان داناتر است».

با اينكه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مظهر اتمّ رحمت الهى است، بدون اراده و اذن خداوند نمى‌تواند كسى را هدايت كند و تا خداوند نخواهد كسى به وسيله او هدايت نمى‌شود. البته اگر خداوند بخواهد، اين امكان فراهم مى‌گردد كه هدايت ـ به معناى ايصال به مطلوب ـ به وسيله رسول خدا(صلى الله عليه وآله) انجام پذيرد و آن حضرت وسيله رسيدن به مقصود و رضوان الهى شود؛ چه اينكه اعتقاد ما اين است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) وسيله و طريق رسيدن به خداوند و سعادت ابدى هستند و تنها از مجراى محبت و اطاعت ايشان است كه انسان ها به هدايت و رضوان خداوند نايل مى‌شوند؛ از اين رو در زيارت مى‌خوانيم: «فَما مِنْ شَىْء إِلاّ وَ أَنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَ إِلَيْهِ السَّبيلُ،1 هيچ چيز نيست، مگر آنكه شما وسيله و طريق رسيدن به آن هستيد». اما آنان تابع اراده و خواست خدا هستند و هر گاه خداوند اراده كند، وسيله هدايت ديگران مى‌شوند.


1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 94، باب 28، حديث 23، ص 37.

عنايت الهى و فرجام سعادت و نيك بختى

گفتيم كه خداوند وسايل و عوامل هدايت را در اختيار همه انسان ها قرار داده و آنان را از عقل، قرآن و سخنان پيامبران الهى برخوردار ساخته است؛ اما برخى از مردم، از اين وسايل براى رسيدن به هدايت استفاده نمى‌كنند و با اينكه از نعمت عقل و تفكر برخوردارند، از آن براى رسيدن به بينش صحيح بهره نمى‌برند و پا روى عقل مى‌نهند و تسليم هوس ها و خواسته هاى نفسانى و شيطانى مى‌شوند؛ در نتيجه خداوند آنان را گرفتار جهنم مى‌كند كه فرجام همه تبه كاران و كوردلان است: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنْ الْجِنِّ وَالاِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمْ الْغَافِلُونَ؛1 و در حقيقت بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‌ايم [چرا كه]دل هايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمى‌كنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمى‌بينند، و گوش هايى دارند كه با آنها نمى‌شنوند. آنان همانند چهارپايان، بلكه گمراه ترند. [آرى]آنها همان غافل ماندگانند».

پس مهم‌تر از برخوردارى از ابزار هدايت، توفيق و مدد الهى براى دستيابى به هدايت است، پس از آنكه خداوند ما را از عقل، وحى و هدايت پيامبران و اولياى خويش برخوردار ساخت، مهم ترين نياز ما توفيق الهى براى وصول به هدايت مى‌باشد؛ توفيقى كه در پرتو آن، انسان به سعادت و هدايت اصلى و نهايى دست مى‌يابد. هستند كسانى كه از عقل و شناخت معارف الهى برخوردارند و ساليانى را صرف اندوختن معارف دينى كرده‌اند و در زمينه علوم


1. اعراف (7)، 179.

عقلى و نقلى تلاش گسترده‌اى از خود نشان داده‌اند؛ اما چون از توفيق هدايت الهى محروم مانده‌اند، نه فقط از اندوخته هاى خود براى رسيدن به كمال و سعادت سودى نبرده‌اند، بلكه علم آنان به ابزارى براى گمراهى خود و ضلالت جامعه‌اى تبديل شده كه درآن زندگى مى‌كنند. روزى خواهد رسيد كه اينان انگشت حسرت به دهان بگزند كه چرا از دانش خود براى هدايت و سعادت جامعه بهره نگرفتند و نه فقط نفعى عايد جامعه نكردند، بلكه با وسوسه ها و شبهاتى كه در بين جوانان و مردم گستراندند، زمينه انحراف ديگران از عقايد اصيل اسلامى را فراهم آوردند.

پس از آنكه انسان عقل خود را به كار گرفت و از راهنمايى و معارف كافى براى رسيدن به كمال و سعادت بهره‌مند شد، مهم آن است كه به اندوخته هاى خويش عمل كند. او نيازمند لطف و عنايت الهى در پيمودن مسير هدايت است؛ اين همان مرحله است كه در آيه: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» جلوه گر شده. هنگامى كه شخصى از عقل و شناخت كافى به احكام و عقايد دينى برخوردار شد، بايد نگران بازماندن از مقصد اصلى باشد و در اين انديشه باشد كه بتواند با لطف و توفيق الهى براى رسيدن به خدا و لقاى او تلاش كند. با توجه به مراتب گوناگونى كه شناخت احكام و حقايق دينى دارند، انسان بايد بكوشد و از خدا بخواهد كه به عميق ترين معارف دست يابد و فراموش نكند كه عميق ترين و مؤثرترين معارف، معرفتى است كه انسان را به مقصد و مطلوب برساند. اگر انسان حتى از علوم اولين و آخرين نيز برخوردار شود، اما به مطلوب دست نيابد، كارش به سامان نمى‌رسد و فرجام او جهنم است.

مسلماً علم شيطان بيش از ديگران است. شيطان علاوه بر علومى كه قبل از خلق انسان داشته، پس از خلق وى تاكنون بر دانشش افزوده شده؛ چرا كه در

طول تاريخ حيات انسان ها با آنان محشور بوده و از تجارب بى شمارى بهره‌مند شده است. اگر شيطان ها علم نداشتند، نمى‌توانستند شيطنت كنند و انسان ها و حتى افراد برجسته و فرهيخته را به انحراف بكشانند؛ از اين رو خداوند درباره آنها مى‌فرمايد: «يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْض زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً؛1 بعضى از آنها [شياطين جن و انس]به بعضى ديگر، براى فريب [يكديگر] سخنان آراسته القا مى‌كنند».

مگر مفاسدى كه در جوامع انسانى رخ داده ـ به خصوص انحرافات فكرى و عقيدتى ـ به وسيله كسانى كه عالم بودند انجام نپذيرفته است؟ از اين رو در درجه اول بايد از خدا بخواهيم كه بر عقل ما بيفزايد و قدرت استفاده از نيروى فكر را به ما عنايت كند تا در زمينه علوم عقلى و علومى كه زندگى ما را سامان مى‌دهد، پيشرفت كنيم و به خصوص در كسب علوم نقلى و الهى كه به وسيله انبيا و اولياى خدا در اختيار ما نهاده شده بكوشيم؛ چون اگر از نيروى عقل و تفكر خود استفاده نكنيم، يكى از بزرگ ترين نعمت هاى خدا را راكد گذاشته ايم. پس در درجه اول كسب علم و اندوختن معارف قرآنى و روايى اهمّيت شايانى دارد و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) با اينكه از علوم اولين و آخرين بهره‌مند شد، خداوند به او فرمود: «وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً؛2 و بگو: پروردگارا بر دانشم بيفزاى».

در درجه دوم بايد از خداوند بخواهيم كه به ما توفيق دهد دانش خود را در جهت هدايت و سعادت خويش به كار بريم؛ چون علم، شرط لازم براى رشد و تعالى است؛ اما شرط كافى نيست؛ چرا كه علم از يك سو مى‌تواند انسان را به اوج كمال و سعادت برساند و درجات تعالى، عزت و عظمت را براى انسان رقم


1. انعام (6)، 112.

2. طه (20)، 114.

زند، و از سوى ديگر مى‌تواند انسان را به قعر جهنم گرفتار كند. اينجاست كه با همه وجود و با نهايت تضرع و التماس بايد از خداوند بخواهيم كه ما را به عالى ترين مرتبه هدايت كه انسان در پرتو آن به مقصود و مطلوب مى‌رسد، نايل كند.

بايد از خداوند بخواهيم كه احساس نياز به چنين هدايتى را به ما عنايت فرمايد. در اين صورت در مى‌يابيم كه چنين احساسى بسيار فراتر و شديدتر از احساس گرسنگى و تشنگى كسى است كه از شدّت تشنگى و گرسنگى در آستانه مرگ قرار گرفته. اگر كسى چنين احساسى از هدايت داشته باشد و با همه وجود نياز حياتى خويش به هدايت الهى را درك كند، وقتى در مقام پرستش خداوند «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» مى‌گويد، مى‌داند كه چه نعمت ارزنده و با عظمتى را از خداوند درخواست مى‌كند. سوز و گداز و حالت تضرع و التماس چنين شخصى در درگاه خداوند، نظير كسى است كه بين زمين و آسمان معلق ماند و يا در حال سقوط به جهنم است و مى‌داند كه فقط خداوند مى‌تواند او را از هلاكت نجات دهد؛ از اين رو با تضرع و خشوع دست نياز به سوى خداوند مهربان دراز مى‌كند و از خداوند مى‌خواهد كه او را مشمول لطف و عنايت خويش سازد و به ساحل امن سعادت و سلامت رهنمون سازد.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org