قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

جلسه شانزدهم
جايگاه هدايت در نماز (1)
 

جمع بندى مطالب پيشين

تفسير فرازهايى از اذان و قسمتى از سوره حمد گذشت. اكنون جمع بندى و خلاصه‌اى از مباحث گذشته را ارائه مى‌دهيم و سپس به ادامه بحث مى‌پردازيم.

از مباحث قبل به دست آمد كه بزرگ ترين شرف براى انسان، اين است كه خداوند او را به حضور بپذيرد و به او اجازه دهد كه در برابر خالق خويش بايستد و با او سخن گويد. بالاتر از آن، اينكه در مقام انجام دادن عبادت و وظيفه خويش، از اين لياقت و مقام والا برخوردار شود كه كلمات و آيات خدا را بر زبان آورد. اين كلمات كه از زبان ما جارى مى‌شود و ما به وسيله آنها با خداى خود سخن مى‌گوييم از آنجا كه سخن خداست و به ذات پروردگار انتساب دارند، نورانيت و شرافتى به گوينده مى‌بخشد كه در وصف نمى‌گنجد. علاوه بر آن، وقتى از بين چند هزار آيه قرآن، خداوند بر ما واجب كرده كه سوره حمد را در هر نمازى دو بار بخوانيم، اين انتخاب و گزينشْ عظمت و جايگاه ويژه سوره حمد در قرآن را براى ما ترسيم مى‌كند؛ تا آنجا كه خداوند بر رسول خود منّت مى‌نهد و مى‌فرمايد: «وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ؛1 و به راستى به تو سبع المثانى [:سوره حمد] و قرآن بزرگ را عطا كرديم».

بر اساس تفسيرى كه از اين آيه در روايات آمده، منظور از «سبع المثانى» سوره حمد است؛ از جمله محمدبن مسلم از امام صادق(عليه السلام) سؤال مى‌كند كه آيا


1. حجر (15)، 87.

سبع المثانى سوره فاتحه است؟ حضرت در پاسخ مى‌فرمايند: بله؛ آن گاه سؤال مى‌كند كه آيا «بسم الله الرحمن الرحيم» نيز از سبع المثانى است؟ حضرت مى‌فرمايند. «نَعَمْ هِىَ أَفْضَلَهُنَّ؛1 بله [بسم الله الرحمن الرحيم]برترين آيه از سوره حمد است».

چنان كه مى‌نگريد، در آيه فوق، خداوند سوره حمد را عِدل قرآن قرار داده. به تعبير ديگر، براى سوره حمد عظمتى برابر قرآن در نظر گرفته است. حال با توجه به اينكه عظمت كوتاه ترين آيه قرآن فراتر از گستره جهان است، آيا نبايد قدر خود را بدانيم كه خداوند ما را لايق ساخته در نمازمان سوره‌اى را بخوانيم كه عظمتى برابر قرآن دارد و مقياسى براى سنجش عظمت و ارزش آن وجود ندارد؟

به راستى اگر در هنگام عبادت و نماز به اين نكته توجه داشته باشيم كه خداوند ما را لايق سخن گفتن با خويش ساخته و به ما اجازه داده كه با آيات و كلمات خود با او سخن گوييم، تلقى ما از نماز و عبادت دگرگون خواهد شد و بهره شايانى از آن مى‌بريم. از سوى ديگر، عدم درك مقام عبادت و سخن گفتن با خداوند، خسارت بزرگى است كه چيزى نمى‌تواند آن را جبران كند؛ نماز و عبادتى كه به حق مى‌توان ادعا كرد اگر كسى در طول عمرش تنها يك نماز ـ به خصوص سوره حمد ـ را آن‌گونه كه شايسته است بخواند، به عالى ترين مقامات انسانى دست مى‌يابد.

چنان كه گفتيم، در سوره حمد برجسته ترين و عمومى ترين صفات خداوند (صفت رحمان و رحيم) ذكر شده است. تأكيد بر اين دو صفت از آن روست كه صفت رحمانيت خداوند سرچشمه پيدايش همه موجودات است و با صفت رحمانيت و فياضيت مطلق خويش عالم را آفريد؛ ولى بخشى از موجودات،


1. الحويزى، نور الثقلين، ج 3، ص 27.

قدرت انتخاب دارند و به اختيار خويش مسير تكاملى خود را مى‌پيمايند؛ از اين رو خداوند بر اساس صفت رحيميت خويش مسير هدايت و سعادت را به آنان مى‌نماياند و با مدد و توفيقات خود مسير به فعليت رساندن استعدادهايشان و رسيدن به مدارج عالى كمال را براى آنان هموار مى‌سازد.

قرآن اين بخش از موجودات را كه تكامل اختيارى دارند به عنوان جن و انسان معرفى كرده است؛ اما از آن جهت كه ماهيت انسان براى ما شناخته شده‌تر است و بحث از تعالى معنوى او ارتباط مستقيم با ما دارد، به بحث درباره انسان و بهره مندى او از صفت رحيميت الهى مى‌پردازيم.

صفت رحيميت همان است كه اسباب، لوازم و شرايطِ كافى براى تكامل و رسيدن انسان به عالى ترين درجه كمال را فراهم مى‌سازد. بر اين نكته تأكيد مى‌شود كه صفت رحيميت الهى مطلق است و حد و مرزى ندارد؛ از اين رو نمى‌توان براى تكامل انسانى نيز، حدى در نظر گرفت. بنابراين بايد به اين صفت الهى كه مبدأ تكامل و هموار سازنده مسير تكاملى است، توجه داشته باشيم و از ياد نبريم كه همه ظرفيت ها و عواملى كه زمينه تكامل ما را فراهم مى‌آورند، از صفت رحيميت الهى سرچشمه مى‌گيرند.

بر اساس آنچه ذكر شد، توجه به دو اسم رحمان و رحيم ما را متوجه موقعيت و مسؤوليت خاص انسان در بين مخلوقات مى‌كند؛ چه اينكه اصل وجود ما از صفت رحمان ناشى شده و در اين جهت با ساير موجودات و مخلوقات مشترك هستيم؛ اما اختصاصاً به عنوان انسان و در پرتو صفت «رحيم» از تكامل اختيارى برخوردار شده ايم؛ به همين دليل بايد به تفاوت اساسى در سنخ تكامل اختيارى انسان با تكاملى كه براى ساير موجودات وجود دارد، توجه داشته باشيم. توضيح اينكه ساير موجودات نيز، داراى تكامل

هستند؛ اما تكامل آنها صرفاً تكوينى، به نوعى جبرى، بدون اختيار و محدود است و تنها در دايره و چارچوب معيّنى تكامل دارند؛ اما انسان داراى تكامل اختيارى است كه نمى‌توان براى آن حد و مرزى مشخص كرد. اين تكامل با اراده و تلاش انسان حاصل مى‌شود و از آن جهت كه انسان داراى عقل، شعور، قدرت انتخاب و اختيار است، موظّف به پيمودن اين مسير تكاملى است تا از دستاوردهاى عظيم و ارزشمند آن برخوردار گردد؛ به همين دليل آيه «مالك يوم الدّين» علاوه بر آنكه مالكيت مطلق خداوند بر گستره هستى و از جمله حوزه وجودى انسان را بيان مى‌كند، او را به مسؤوليت بزرگ خويش در استفاده از سرمايه هاى خداداد در جهت رسيدن به كمال و راكد نگذاشتن آنها توجه مى‌دهد. به علاوه تأكيد مى‌كند كه انسان نبايد انتظار داشته باشد كه حاصل تلاشش را در همين دنيا ببيند، بلكه او نتيجه اعمال محدود و زودگذر خويش را در روز حساب و سراى جاودان و نامتناهى آخرت مى‌يابد. البته بدان جهت كه سراى آخرت را محدوديت و مرزى نيست، پاداش اعمال شايسته انسان نيز حد و مرزى ندارد.

پس ما بايد منتظر ظهور نتايج اعمال خويش در روز جزا باشيم؛ روزى كه مالك آن خداست و همه چيز به مشيّت الهى است و حق آشكار مى‌شود و هر كس به آنچه كه در دنيا كِشته، مى‌رسد. آنان كه در دنيا فرصت شيطنت و گمراه كردن مردم و ناحق جلوه دادن حق را داشتند، در آن روز به سزاى اعمال خويش مى‌رسند و ماهيت واقعى شان براى همگان آشكار مى‌گردد.

بنابراين، توجه به صفت مالكيت خداوند بر سراى آخرت و همچنين صفت رحمانيت و رحيميت، باعث مى‌شود كه انسان احساس مسؤوليت كند و بداند كه لحظه لحظه عمرش حساب دارد و نبايد آن را بيهوده صرف كند. همچنين

او به ثمره مطلوب اعمال خود در اين دنيا نمى‌رسد، بلكه در سراى ابدىِ آخرت نتيجه اعمالش آشكار مى‌شود. علاوه بر اين، توجه به صفات مذكور موجب مى‌گردد كه مبدأ آفرينش و تدبير الهى در تكامل موجودات و از جمله انسان را بشناسيم؛ تدبيرى كه علاوه بر تكامل تكوينى براى انسان، كمال اختيارى را رقم زده است تا در پرتو اراده، اختيار و تلاش بدان دست يابد و به سعادت ابدى برسد. از كف دادن سرمايه بزرگ خدادادى در مسير هدايت و كمال؛ خسران، پشيمانى و عذاب ابدى براى انسان به دنبال مى‌آورد.

وقتى انسان در حد فهم خويش خداوند را شناخت، بايد به مسؤوليت خود در قبال پروردگار واقف شود. و ثمره اين مسؤوليت، بندگى است؛ چون ما عبديم و او رب و پروردگار ماست، و وظيفه عبد اين است كه همه هستى خويش را به پروردگارى بسپارد كه اختياردار او و همه هستى است و به نحو احسن امورش را تدبير مى‌كند. مسؤوليت بندگى چيزى است كه عقل و فطرت انسان آن را درك مى‌كند، و البته پيامبران و فرستادگان خداوند نيز بر آن تأكيد كرده‌اند. همان طور كه كار خورشيد نور افشانى است و اگر نور افشانى نكند خورشيد نيست، و لازمه ذاتى آتش حرارت دادن است؛ حقيقت انسان نيز در گرو عبوديت است و كمال او در پرتو گسترش بندگى خدا حاصل مى‌شود. بى ترديد چنين نگرشى به وظيفه انسان در قبال خدا، باعث خالص شدن نيّت انسان در عبادت خدا و پالايش آن از شائبه هاى نفسانى مى‌گردد و انجام دادن خالصانه ترين عبادت در پيشگاه خداوند، برخاسته از چنين ديدگاهى است؛ عبادتى كه على(عليه السلام)درباره آن عرض مى‌كرد: «إلهى، ما عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ عِقابِكَ وَ لا طَمَعاً في ثَوابِكَ وَلكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ؛1 خداى


1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 41، باب 101، حديث 4، ص 114.

من، من تو را به جهت ترس از عقاب و طمع به پاداشت عبادت نكردم، بلكه تو را شايسته عبادت يافتم، از اين رو به عبادت تو پرداختم».

همه انسان ها به چنين درجه‌اى از بندگى نرسيده‌اند، بلكه برخى براى منافعى كه عايد آنان مى‌شود خدا را عبادت مى‌كنند و عده‌اى به جهت مصون ماندن از خطر و زيان هاى ناشى از مخالفت با خداوند. در يك كلام، آنان براى برآورده شدن نيازهايشان سراغ خداوند و عبادت او مى‌روند. شايد با توجّه به اين حقيقت است كه در سوره حمد، خداوند پس از ذكر پاره‌اى از صفات برجسته خويش، به مسأله عبادت و استعانت از خويش اشاره مى‌كند. عبادت خدا مقتضاى بندگى خداست و انسان چون عبد خداست، بايد به عبادت بپردازد. استعانت از خدا نيز برخاسته از نياز فطرىِ انسان است؛ چون انسان فطرتاً نيازهايى دارد و نمى‌تواند از آنها صرف نظر كند؛ از اين رو براى تأمين آنها از خداوند مدد مى‌جويد.

چنان كه گفتيم، به حسب مراتب معرفت افراد، نحوه استعانت از خدا نيز مراتبى دارد. برخى كه براى خود استقلال و اصالت قائل هستند و مى‌پندارند كه بخشى از كارها از آنان ساخته است، استعانتشان از خداوند براى اين است كه قدرت خدا را با توان خود ضميمه كنند تا با تتميم توان خود با قدرت خدا به خواسته خويش دست يابند؛ اما عالى ترين مرتبه استعانت از خدا، مربوط به كسى است كه استقلالى براى خود و غير خدا قائل نيست و همه چيز و همه امور را در اختيار خدا مى‌داند و معتقد است كه سررشته همه كارها ـ بلكه تمام حلقات زنجيره امور وجودى ـ در دست خداست و در سراسر هستى و نظام وجودْ هيچ كارى بدون اراده و مشيّت الهى صورت نمى‌پذيرد.

جلوه هدايت الهى در نماز

شرح و تبيين آيه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»

روشن شد كه ما، هم براى رفع نيازهايمان از خداوند استعانت مى‌جوييم و هم براى بجا آوردن عبادت او؛ اما وقتى معرفت انسان فزونى گيرد، در مى‌يابد كه خواسته‌اى جز سعادت و هدايت ندارد؛ چون انسان به عنوان بنده خدا وظيفه‌اى جز بندگى او ندارد و تنها از اين طريق است كه به سعادت حقيقى دست مى‌يابد. سعادت انسان تنها از راه ارتباط با خدا و بندگى خالصانه او و در پرتو معارف و آموزه هاى قرآن و سنّت حاصل مى‌شود كه از جمله آموزه هاى دينى، كيفيتى است كه براى نماز ـ به عنوان تجلّى كامل بندگى خدا ـ ذكر شده؛ از اين رو براى پيمودن سعادت، نبايد راهى جز آنچه قرآن و سنّت در اختيار ما نهاده‌اند برگزينيم. هيچ‌گاه نبايد بپنداريم كه عوامل و اسباب ظاهرى و تمسك به غير خدا، راه سعادت را براى ما هموار مى‌كنند؛ چون در اين صورت ممكن است به كرنش غير خدا آلوده شويم؛ چنان كه بت پرستان به دليل اعتقاد به نقش بت ها در تدبير امور و وساطت آنها براى تأمين سعادت خويش به عبادت آنها مى‌پرداختند. قرآن در جايى درباره نحوه عبادت بت ها از سوى بت پرستان مى‌فرمايد: «وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً؛1 و نمازشان در خانه [خدا] جز سوت كشيدن و كف زدن نبود».

در جاى ديگر درباره دليل آنها بر پرستش بت ها مى‌فرمايد: «وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى؛2 و كسانى كه به جاى او دوستانى براى خود گرفته‌اند [به اين بهانه كه] ما آنها را جز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند نمى‌پرستيم».


1. انفال (8)، 35.

2. زمر (35)، 3.

الف) هدايت، مهم ترين نياز انسان

انسان، سرتاپا نياز به خدا و رحمت واسعه الهى است. نيازهاى او بى شمار است و اگر تمام آفريدگان جمع شوند نمى‌توانند همه نعمت هايى را كه خداوند به او بخشيده، شماره كنند. برخى از نعمت ها براى ما شناخته شده‌اند و برخى از آنها هنوز ناشناخته مانده‌اند و هر چه زمان به پيش مى‌رود بخشى از آنها كشف مى‌شود. حال با توجه به اينكه همه نعمت ها و همه چيز از آن خداست ما بايد نيازهايمان را فقط از خدا بخواهيم؛ به همين جهت خداوند در حديث قدسى خطاب به حضرت موسى(عليه السلام) فرمود: «يا مُوسى، سَلْني كُلَّ ما تَحْتاجُ إِلَيْهِ حَتّى عَلَفِ شاتِكَ وَ مِلْحِ عَجينِكَ؛1اى موسى، هر آنچه بدان نياز دارى از من درخواست كن؛ حتى علوفه گوسفند و نمك خميرت را».

حال آيا در نماز كه برجسته ترين نمود بندگى و عبادت خدا مى‌باشد، شايسته است هر نيازى را مطرح كنيم؟ آيا سزاوار است مانند پيروان بعضى اديان آسمانى كه در نمازشان از خدا غذا و خوراكى درخواست مى‌كردند، در نمازمان از خداوند نان و غذا بخواهيم؟ درست است كه بايد همه نيازهايمان را از خداوند درخواست كنيم و حتى نمك غذايمان را از او بخواهيم؛ اما آيا مهم ترين نياز ما غذا و سير كردن شكم است كه بيش از هر چيز به آن بپردازيم؟ بايد بنگريم كه چه نيازى در درجه اول اهميّت است و مطلوب اصلى ما را تشكيل مى‌دهد. در اين صورت ساير نيازها در شعاع مطلوب اصلى براى ما معنا و ارزش پيدا مى‌كنند.

بى ترديد براى كسى كه در پرتو رحمت رحيميه خدا به حقيقت بندگى راه يافته و عالى ترين مدارج كمالى براى او رسيدن به قرب و رضوان الهى است،


1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 93، باب 16، حديث 39، ص 303.

مهم ترين خواسته اش، هدايت است. او خود را مسافرى مى‌داند كه مقصدى جز رسيدن به خدا ندارد و بايد توشه و مسيرى را برگزيند كه وى را به آن فرجام نيك برساند؛ از اين روست كه خداوند براى او واجب كرده در نماز، هدايت به صراط مستقيم و طريق بندگان واصل به حضرت حق را طلب كند.

آرى، براى كسى كه هدف نهايى، رسيدن به قرب الهى است كه عالى ترين مرتبه رحمت رحيميه حق مى‌باشد، اصلى ترين خواسته، هدايت و راهبرى در اين طريق است. او خوب مى‌داند كه اگر از آغاز حركتْ راه درست به وى نمايانده نشود و به اشتباه راهى را برگزيند، هرچه به پيش رود فاصله‌اش از خداوند بيشتر مى‌شود و از هدف و مقصد دورتر مى‌گردد و خسران بزرگى مى‌بيند. آيا براى كسى كه به خدا اعتقاد دارد و مقصد او رسيدن به خدا و سعادت است، اما به جاى مسير صحيح بندگى خدا، كج راهه را مى‌پيمايد و در نتيجه به تناسب فاصله‌اى كه پيموده از خداوند دورتر مى‌شود؛ خسارتى بالاتر از نرسيدن به خدا و دورتر شدن از مقصد اصلى وجود دارد؟ مسلّماً اگر او در آغاز متوقّف مى‌ماند و آن بى راهه را نمى‌پيمود، كمتر از خدا فاصله مى‌گرفت و خسارت كمترى را متحمل مى‌شد و بيهوده زحمتى را براى خود فراهم نمى‌نمود كه نه فقط نفعى عايد او نمى‌سازد، بلكه باعث از كف دادن سرمايه عمر و زيان او هم مى‌گردد. خداوند متعال فرجام اين دسته را كه به جاى مسير هدايت، گمراهى را بر مى‌گزيند و در نتيجه، از خداوند دورتر مى‌شوند، فرجامى عبرت آموز مى‌داند و در اين باره مى‌فرمايد: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالاَْخْسَرِينَ أَعْمالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً؛1 بگو: آيا شما را از زيان كارترين مردم آگاه گردانم؟ [آنان]


1. كهف (18)، 103 و 104.

كسانى‌اند كه كوشششان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مى‌پندارند كه كارى خوب انجام مى‌دهند».

ب) موقعيت انسان و درخواست هدايت به صراط مستقيم

بايسته است كه انسان به حساسيت و اهميت موقعيت خود در نظام هستى توجه داشته باشد و بداند كه در مسير دستيابى به هدف، پيوسته بر سر دو راهى است. در اين بين اگر راه صحيح را تشخيص ندهد و بر نگزيند، هرچه تلاش كند، زيان و ضررش افزون‌تر مى‌شود؛ گرچه خود بر اين پندار باشد كه راه صحيحى را برگزيده و كار مثبت و خوبى را به ثمر رسانده است؛ چنان كه برخى خواسته يا ناخواسته زمينه هاى گمراهى مردم و دور شدن آنان از معنويت و آلوده شدن آنها به فساد را فراهم مى‌كنند و مردم را از مساجد جدا كرده، به فرهنگ سراها مى‌كشانند. آنان اين تلاش خسارت بار را خدمت به مردم مى‌شمارند و خدا را براى دستاوردهايشان شكر مى‌گزارند؛ غافل از آنكه روزى به فرجام بد تلاش هاى انحرافى خود گرفتار مى‌شوند و در عذاب كسانى كه گمراهشان كرده‌اند، شريك مى‌شوند.

پس از آنكه انسان خدا را شناخت و ضرورت بندگى و استعانت از او را دريافت، بايد توجه داشته باشد كه ضرورى ترين چيزى كه بايد در دستيابى به آن از خداوند مدد جويد، هدايت به مسير صحيح كمال و سعادت است. اگر چنين مقصودى حاصل شود و خداوند انسان را به صراط مستقيم خويش راهنمايى كند، ساير نعمت هايى كه خداوند در اختيار وى مى‌گذارد در جهت خير و صلاح او به كار گرفته خواهند شد؛ اما اگر چنين رهيافت ارزشمند و سعادتمندانه‌اى براى او حاصل نشد و از هدايت و صراط مستقيم خداوند

محروم گرديد، نعمت هاى الهى كه در اختيارش نهاده شده سودى به حال او نمى‌بخشند و در مسير ضلالت و گمراهى صرف مى‌شوند. اينجاست كه ما اهميت و جايگاه آيه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» را به خوبى درك مى‌كنيم؛ آيه‌اى كه به ما هشدار مى‌دهد پيوسته نگران عاقبت خويش باشيم. نگران آن باشيم كه نكند با توجه نداشتن به حيله هاى گوناگون شيطان براى فريب انسان و وسوسه هاى نفس امّاره و تشكيك هاى شيطان هاى خارجى كه همواره با افكار و سخنان خود زمينه انحراف مردم را فراهم مى‌آورند، راه نادرستى را برگزينيم و هر قدم ما گامى باشد به سوى انحطاط و سقوط.

اگر علماى اخلاق پيوسته مردم را به وسوسه هاى شيطانى ـ به خصوص حيله هاى نفس انسان و محمل ها و توجيه هايى كه براى انحراف و فريب انسان پيش روى او مى‌نهد ـ آگاه مى‌سازند و به آنان هشدار مى‌دهند كه مواظب باشند در اين دام بد فرجام گرفتار نيايند، به جهت الهامى است كه از فرموده رسول خدا(صلى الله عليه وآله) گرفته‌اند؛ آنجا كه فرمود: «أَعْدى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتي بَيْنَ جَنْبَيْكَ؛1دشمن ترين دشمنان تو نفس توست كه بين دو پهلوى تو قرار گرفته است». حيله هاى نفس آن قدر گسترده و خطرناك است كه مربيان اخلاق تأكيد دارند همه حيله هاى نفس را براى مردم بازگو نكنيد؛ چون باعث يأس آنان مى‌شود. حال با توجه به مكر نفس امّاره و خطرها و لغزش هايى كه شيطان و عوامل او فرا روى ما نهاده‌اند، آيا نبايد مهم ترين و ضرورى ترين خواسته ما از خداوند اين باشد كه راه هدايت و وصول به كمال نهايى و قرب خويش را به ما بنماياند و ما را از دام شيطان و عوامل او برهاند؟


1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 70، باب 45، حديث 1، ص 64.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org