قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

جلسه نوزدهم
جايگاه هدايت در نماز (4)
 

پيروى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نماد صراط مستقيم

گفته شد كه منظور از هدايت در آيه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»، ايصال به مطلوب است كه موجب دستيابى به سعادت ابدى مى‌باشد. در آيه مزبور، متعلَّق هدايت، صراط مستقيم است كه طبعاً مقصد هدايت نيست، بلكه مقدمه و طريق وصول به مقصد است؛ اما در آيه 175 سوره نساء به روشنى «خداوند» به عنوان مقصد نهايى هدايت انسان ذكر شده است: «فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَة مِنْهُ وَ فَضْل وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقِيماً؛ و اما كسانى كه به خدا گرويدند و به او تمسك جستند، به زودى [خدا] آنان را در رحمت و فضلى از جانب خويش در آورد و ايشان را به راهى راست به سوى خود هدايت كند».

شكى نيست كه حقيقت صراط مستقيم كه انسان را به قرب و جوار حضرت حق رهنمون مى‌كند، بندگى خداست و كمال انسان كه قرب الهى است، راهى جز بندگى و اطاعت خدا ندارد؛ از اين رو خداوند فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ؛1 و جن و انس را نيافريديم جز براى آنكه مرا بپرستند».

انسان و جن براى عبادت خدا خلق شده‌اند زيرا تنها بندگى خدا انسان را به كمال مى‌رساند؛ از اين رو خداوند در نكوهش كسانى كه به جاى بندگى خدا و انتخاب صراط مستقيم، به اطاعت و بندگى شيطان روى آوردند مى‌فرمايد:


1. ذاريات (51)، 56.

«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِى آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِى هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ؛1اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد، زيرا وى دشمن آشكار شماست؟ و اينكه مرا بپرستيد، اين است راه راست»! در جاى ديگر از قول حضرت عيسى(عليه السلام) مى‌فرمايد: «إِنَّ اللهَ هُوَ رَبِّى وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ؛2 در حقيقت، خداست كه خود پروردگار من و پروردگار شماست. پس او را بپرستيد، اين است راه راست».

در آياتى كه ذكر كرديم عبادت و بندگى خدا به عنوان صراط مستقيم و تنها راه دستيابى به كمال و قرب خداوند ذكر شده؛ اما در برخى از آيات به مصداق هاى عبادت و نمودهاى عينى راه خداوند اشاره شده است؛ از جمله در برخى از آيات اطاعت از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مصداق بارز بندگى خدا و صراط مستقيم به حساب آمده؛ از جمله مى‌فرمايد: «وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ؛3 و از من پيروى كنيد، اين است راه راست».

همچنين خداوند در طليعه سوره يس با تأكيد بر اينكه پيروى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)و ساير فرستادگان خدا مصداق روشن عبادت و صراط مستقيم است مى‌فرمايد: «يس * وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ * إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * عَلى صِراط مُسْتَقِيم؛ يس، سوگند به قرآن حكمت آموز، كه قطعاً تو از [جمله] پيامبرانى، بر راهى راست».

در آيه مزبور، تعبير «على صراط مستقيم» به كار رفته. استعمال «على» كه نشانه سيطره و تسلط است اين حقيقت را آشكار مى‌سازد كه صراط مستقيم


1. يس (36)، 60ـ61.

2. زخرف (43)، 64.

3. زخرف (43)، 64.

الهى تحت تسلط و در اختيار رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است و اوج صراط مستقيم و عبادت و بندگى خدا همان پيروى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى‌باشد و اگر كسى بخواهد خداوند را بپرستد، بايد از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)پيروى كند و به شيوه ها و روش هايى كه او براى عبادت خدا معرفى كرده، عمل كند؛ و الا اگر هر كسى از پيش خود راهى را براى عبادت خدا برگزيند كه با سنّت و روش خدا بيگانه است، به مقصد نمى‌رسد.

پيروى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)همان طريقى است كه خداوند براى بندگى خود برگزيده و خداوند جز اين راه، طريق ديگرى را براى عبادت خويش نمى‌پذيرد؛ چنان كه امام صادق(عليه السلام) فرمودند: وقتى خداوند به شيطان فرمان داد كه بر آدم سجده كند، شيطان گفت: پروردگارا، به عزتت سوگند اگر مرا از سجده بر آدم معاف دارى، تو را آن‌گونه عبادت خواهم كرد كه تاكنون كسى تو را آن سان عبادت نكرده باشد. خداوند در پاسخ او فرمود: «إِنّى أُحِبُّ أَنْ أُطاعَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ؛1 من دوست دارم همان‌گونه كه خود مى‌خواهم عبادت شوم».

حاصل آنكه عبادت و بندگى خدا تنها راه رسيدن به كمال و قرب خداوند است و خداوند اطاعت و پيروى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را مصداق كامل عبادت و صراط مستقيم قرار داده؛ چنان كه اطاعت از امامان معصوم(عليهم السلام) نيز، مصداق عبادت و بندگى خداست و از اين رو در برخى از روايات «صراط مستقيم» به اميرالمؤمنين(عليه السلام)تفسير شده و اطاعت از ايشان مكمل اطاعت از پيامبر(صلى الله عليه وآله)معرفى شده است.2


1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 2، باب 32، حديث 4، ص 262.

2. تفسير عياشى، ج 1، ص 38.

بازتاب اطاعت از خداوند و رسولان او

خداوند درباره جايگاه كسانى كه صراط مستقيم خدا را كه همان اطاعت از خدا و رسول اوست، بر مى‌گزينند مى‌فرمايد: «وَ مَنْ يُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً؛1 و كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ايشان را مورد اِنعام قرار داده [يعنى] با پيامبران و راستان و شهيدان و شايستگان [خواهند بود] و آنان چه نيكو همدمانند».

آن گاه در آيه 66 همين سوره ضمن اشاره به جريان بنى اسرائيل و مخالفت آنان با فرمان حضرت موسى(عليه السلام) و پرستش گوساله سامرى در غياب آن حضرت و كيفرى كه خداوند براى آنان در نظر گرفت، پند گرفتن از سخنان خدا و به كار بستن آنها را موجب ثبات و پايدارى در عبوديت خدا در گفتار، رفتار و پندار معرفى مى‌كند: «وَ لَوْ أَنّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاّ قَلِيلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتاً؛ و اگر بر آنان مقرر مى‌كرديم كه تن به كشتن همديگر دهند و يا از خانه هاى خود به در آيند، جز اندكى از ايشان آن را به كار نمى‌بستند، و اگر آنان آنچه را بدان پند داده مى‌شدند به كار مى‌بستند، قطعا بر ايشان بهتر و در ثبات قدم ايشان موثرتر بود».

درباره فرمان قتل در جمله «أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» تفسيرهاى مختلفى بيان شده كه مشهورتر از همه آن است كه خداوند به بنى اسرائيل دستور داد كه همديگر را بكشند. بر اساس اين تفسير، حضرت موسى(عليه السلام) پس از برگشتن از


1. نساء (4)، 69.

كوه طور كه مدتى در آنجا مشغول عبادت خدا شده بود، مشاهده كرد كه بنى اسرائيل به پرستش گوساله سامرى مشغول هستند. حضرت به نكوهش و برخورد با آنان پرداخت. مردم وقتى متوجه انحراف و گناه خود شدند، تصميم گرفتند كه توبه كنند. خداوند فرمود در صورتى توبه آنان پذيرفته مى‌شود كه با سلاح به صحرا برويد و همديگر را بكشيد. همچنين براى اينكه عواطف و وابستگى هاى فاميلى مانع اجراى حكم خدا نشود، دستور داده شد كه صورت هاى خود را بپوشانند تا يكديگر را نشناسند. پس از آنكه به كيفر ارتداد آن قوم تعدادى كشته شدند، خداوند توبه آنان را پذيرفت و فرمود: «ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛1 پس از آن شما را بخشيديم، باشد كه شكرگزارى كنيد».

نكته اصلى در اين آيه، توصيه به فرمان بردن از خدا و توجه به خواست، امر و نتيجه‌اى است كه عمل به اين توصيه مهم در پى دارد. شكى نيست كه ما بنده خدا هستيم و او خالق و مالك ما است. انتظار خدا از ما اين است كه نعمت هايى را كه در اختيار ما نهاده، در جهت خواست او به كار ببنديم. خداوند از ما مى‌خواهد كه در آنچه مورد رضايت و خشنودى اوست؛ از چشم، گوش و ساير اعضاى بدنمان استفاده كنيم. بر اساس حق مالكيت و ربوبيتى كه خدا بر ما دارد، ما بايد كاملا تسليم خواست و نظر خدا باشيم؛ حتى اگر به ما دستور جهاد و جنگ داد و خواست كه خود را آماده شهادت كنيم، بايد با طيب خاطر و رضايت كامل تسليم امر او شويم كه در اين صورت به وظيفه بندگى خود در قبال خداوند عمل كرده ايم؛ چنان كه وقتى خداوند به حضرت ابراهيم(عليه السلام)


1. بقره (2)، 52.

فرمان داد كه فرزندش، حضرت اسماعيل(عليه السلام)، را قربانى كند، بى درنگ و با رضايت كامل در صدد اجراى فرمان خدا بر آمد. حضرت اسماعيل(عليه السلام)نيز، تسليم فرمان خدا شد.

بى ترديد ـ چنان كه خداوند در همين آيه فرموده است ـ پند گرفتن از سخنان و موعظه هاى الهى و تسليم شدن در برابر خواست خدا، به خير و صلاح انسان است و باعث استوارى و ثبات قدم در دين و عدم انحراف از مسير حق مى‌گردد كه نتيجه آن، برخوردارى از پاداش عظيم الهى و هدايت به صراط مستقيم (حقيقت بندگى) است؛ چنان كه خداوند در آيات بعد مى‌فرمايد: «وَ إِذاً لاَتَيْناهُمْ مِنْ لَدُنّا أَجْراً عَظِيماً وَ لَهَدَيْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً؛1 و در آن صورت، [ما هم] از نزد خويش پاداشى بزرگ به آنان مى‌داديم. و قطعاً آنان را به راهى راست هدايت مى‌كرديم».

اگر انسان تسليم خدا شد و اراده‌اش تابع اراده خداوند گرديد، به مرحله‌اى از هدايت نايل مى‌شود كه سخنان، حركات و مجموعه رفتار او با الهام الهى انجام مى‌پذيرد؛ مسأله‌اى كه فهم و درك آن براى ما دشوار است؛ اما در آيات و روايات بر آن تأكيد شده؛ از جمله رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى‌كنند كه خداوند فرمود: «وَ ما تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْء أَحَبُّ إِلَيَّ مِمّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرُّبُ إِلَىَّ بِالنافِلَةِ حَتّى أُحِبَّهُ فَإِذا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الّذي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسانَهُ الَّذي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتي يَبْطِشُ بِها إِنْ دَعاني أَجَبْتُهُ و إِنْ سَأَلَني أَعْطَيْتُهُ؛2 هيچ بنده‌اى به چيزى محبوب‌تر از آنچه بر او واجب كرده‌ام به من تقرب نمى‌جويد و همانا او به وسيله انجام دادن


1. نساء (4)، 67.

2. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 352.

نافله (و مستحبات) به من تقرب مى‌جويد و در اين صورت او محبوب من مى‌شود و وقتى من او را دوست داشتم، گوش او خواهم بود كه با آن مى‌شنود و زبان او خواهم بود كه با آن سخن مى‌گويد و دست او خواهم بود كه با آن برمى گيرد. اگر مرا بخواند، پاسخش گويم و اگر از من درخواست كند، به او عطا كنم».

انسانى كه به مقام بندگى خدا بار يافته و با همه وجود عظمت پروردگار و خالق هستى را درك كرده است، تدبير امور و حتى اختيار خويش را به خداوند وامى گذارد و چشم و گوش و دل او مجراى خواست، مشيّت و اراده خدا مى‌گردند و قلب او ظرف اراده و مشيّت خدا مى‌شود. سرآمد بندگان شايسته در اتصاف به اين ويژگى ممتاز، پيامبر(صلى الله عليه وآله)و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام)هستند؛ امام رضا(عليه السلام) در اين باره فرمودند: «قُلُوبُنا أَوْعِيَةٌ لِمَشيَّةِ الله فَإِذا شاءَ شِئْنا؛1 دل هاى ما ظرف مشيّت و خواست خداست؛ هر چيزى را كه خداوند بخواهد ما مى‌خواهيم».

با توجه به آنچه گفتيم، جمله «فعلوا ما يوعظون به» به انجام واجبات اختصاص ندارد، بلكه عمل به همه موعظه ها، نصايح و پندهاى خداوند را شامل مى‌شود؛ خواه در زمينه واجبات باشند و خواه مستحبات. منظور اين است كه توجه انسان به خدا، توجه عاشق به معشوق باشد كه هر چه را معشوق دوست داشته باشد، دوست بدارد و هر چه را او اراده كند، وى نيز بخواهد و خداوند را متكفل و متولى امور خويش بداند و با همه وجود درك كند كه ولايت حقيقى بر او، به عهده خداوند است. با درك اين حقيقت و با رسيدن به اين مقام عالى، به يك باره تاريكى هاى خودخواهى، هواپرستى و دنيا


1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 25، باب 9، حديث 16، ص 336.

پرستى از فضاى دل وى برچيده مى‌شود و كانون دل او با نور خداپرستى و بندگىِ سرچشمه همه خوبى ها و نيكى ها روشن مى‌شود: «اللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ؛1 خداوند ولى و سرور كسانى است كه ايمان آورده‌اند و آنان را از تاريكى ها به سوى روشنايى مى‌برد».

تجلى تسليم محض در برابر خداوند در كلام سيدالشهداء(عليه السلام)

مرتبه عالى ايمان، با تقواى كامل و راه يابى به صراط مستقيم در پرتو تسليم محض در برابر پروردگار و نداشتن خواست و اراده‌اى جز خواست و اراده خداوند حاصل مى‌شود. در اين صورت است كه بنده تدبير و اختيار خدا را بر اختيار و تدبير خود ترجيح مى‌دهد و از خدا مى‌خواهد كه خود اداره وتدبير امور او را به عهده گيرد؛ چنان كه سيدالشهداء(عليه السلام)در دعاى عرفه عرض مى‌كند: «إِلهي، أَغْنِني بِتَدْبيرِكَ لي عَنْ تَدْبيري و بِاخْتيارِكَ عَنْ إِخْتِياري؛ خداى من، با تدبير و اختيار خود مرا از تدبير و اختيار خودم بى نياز گردان».

تفاوت اساسى انسان با حيوان در اين است كه او با فكر و انديشه، اراده و اختيار خود به تدبير امورش مى‌پردازد؛ اما امام حسين(عليه السلام) از خداوند مى‌خواهد كه تدبير و اختيار وى را به عهده گيرد؛ يعنى وسايل، ابزار، فكر و تصميمى كه منجر به عملى شدن خواست خدا مى‌شود از سوى خداوند در اختيار ايشان قرار گيرد و خداوند گزينش برتر و آنچه را به خير، صلاح و مطابق رضاى خويش است، به ايشان الهام كند تا اگر كارى از سوى ايشان انجام مى‌پذيرد، همان كارى باشد كه خدا مى‌خواهد، و اگر تصميم و اراده‌اى از ايشان صادر مى‌شود، همان اراده و خواست خدا باشد.


1. بقره (2)، 275.

اين عالى ترين درخواستى است كه اولياى خدا داشتند. آنان از خدا رفاه زندگى و تأمين نيازهاى مادى را طلب نمى‌كردند، بلكه از خدا مى‌خواستند كه به آنان توفيق دهد كه تابع خواست خود نباشند، بلكه آنچه خدا اختيار كرده به آنان الهام كند؛ يعنى از خدا مى‌خواستند كه آنان را به عالى ترين مرتبه عبوديّت و تسليم در برابر خويش متصف كند كه در پرتو آن، خواست آنان خواست خدا و راهشان راه خدا باشد.

چنان كه گفتيم عبوديت و تسليم در برابر خدا و حقيقت صراط مستقيم، در پرتو اطاعت از خدا و پيروى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اطاعت از جانشينان ايشان كه سرآمدشان على(عليه السلام) است، حاصل مى‌شود؛ از اين رو، در روايتى كه گذشت، آن حضرت صراط مستقيم معرفى شده‌اند. البته ساير امامان معصوم(عليهم السلام) نيز صراط مستقيم خدا هستند و آنان در همه فضايل و كمالات مشترك مى‌باشند. رواياتى نيز دلالت دارند كه معصومان(عليهم السلام) نور واحد هستند.1

توجيه درخواست هدايت از سوى مؤمن رهيافته به حق

درباره درخواست هدايت به صراط مستقيم سخن گفتيم؛ اما جا دارد به سؤالى كه در اين باره مطرح مى‌شود پاسخ گوييم. سؤال اين است كه انسان مؤمن در پرتو هدايت الهى، به ايمان به خدا، اطاعت از خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) و بندگى و عبادت خدا و از جمله اداى نماز رهنمون مى‌شود. پس با توجه به اينكه هدايت براى او حاصل شده، چرا در آيه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» به او تعليم داده شده كه از خداوند درخواست هدايت كند؟ در برابر اين پرسش ما به تفكيك سه پاسخ را ارائه مى‌دهيم:


1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 25، باب اوّل.

1. چنان كه مكرر بيان كرديم، همه بندگان خدا و از جمله مؤمنان، از هدايت عمومى خدا برخوردار گشته‌اند و هدايت به معناى ارائه طريق براى آنان حاصل شده است؛ اما اين هدايت، تنها راه را به انسان مى‌نماياند و باعث رسيدن به مقصد نمى‌گردد. هدايتى انسان را به مقصد مى‌رساند و با سعادت نهايى انسان پيوند مى‌خورد كه در پرتو اطاعت از خدا و پيمودن طريق بندگى او، از سوى خدا به انسان افاضه مى‌شود. اين هدايت كه به معناى «ايصال به مطلوب» است، تنها در اختيار بندگان مؤمن و نيك فرجام خدا قرار مى‌گيرد؛ در سوره حمد چنين هدايتى منظور شده است.

2. چنان كه در برخى از آيات1 نيز بيان شده، هدايت داراى مراتب و قابل افزودن و كاستن است و هر كسى كه هر مرتبه‌اى از آن را داراست، بايد مرتبه عالى ترش را درخواست كند؛ از اين رو درخواست هدايت به معناى درخواست افزودن بر هدايت مى‌باشد.

3. پاسخ سوم كه نسبت به همه بندگان خدا و از جمله پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و اولياى خدا نيز صادق مى‌باشد، اين است كه انسان همواره نيازمند دستگيرى خداست. در زمينه هدايت نيز، انسان در هر مقطعى، بلكه در هر لحظه‌اى به هدايت خدا نياز دارد و پيوسته خداوند هدايت خويش را براى انسان تجديد مى‌كند. همان طور كه ما در حيات و زندگى خود و ديگر نيازمندى هاى مادى پيوسته نيازمند افاضه الهى هستيم، در زمينه هدايت و مقامات معنوى نيز، به تداوم افاضه الهى نياز داريم و اگر خداوند ما را از افاضه هدايت خويش محروم كند؛ هدايت، ايمان و قدرت تشخيص حق از باطل، از ما سلب مى‌شود.


1. از جمله خداوند در آيه 17 از سوره محمد(صلى الله عليه وآله) مى‌فرمايد: «وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ؛ و آنان كه به هدايت گراييدند [خدا] آنان را هر چه بيشتر هدايت بخشيد و [توفيق [پرهيزگارى نشان داد».

نكته پايانى اين است كه «صراط»، به معناى راه است. اين واژه وقتى به صفت «مستقيم» متصف مى‌شود، منظور طريق يگانه‌اى است كه انسان را به سعادت و كمالى كه فطرتاً طالب آن است مى‌رساند و او تنها با گزينش اين راه مى‌تواند به مقصد نهايى خود نايل گردد. در قرآن گاهى صراط مستقيم به خداوند نسبت داده شده؛ نظير آيه: «الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ اللهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ؛1 الف، لام، راء. كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آورى: به سوى راه آن شكست ناپذير ستوده»؛ اما در برخى از آيات صراط مستقيم به غير خدا نسبت داده مى‌شود؛ مثلاً به پيامبر(صلى الله عليه وآله) و كسانى كه خداوند نعمتش را بر آنان تمام كرده، نسبت داده مى‌شود؛ نظير آيه: «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ؛ و آيات: إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلى صِراط مُسْتَقِيم؛2 قطعاً تو از [جمله] پيامبرانى، بر راهى راست».

در مقابل، صراط مستقيم كه به خداوند منتهى مى‌گردد، در برخى از آيات متعلق صراط جهنم ذكر شده است؛ يعنى راه انحطاط و باطلى كه به جهنم منتهى مى‌شود: «احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ. مِنْ دُونِ اللهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الْجَحِيمِ؛3 كسانى را كه ستم كرده‌اند با همه دنيايشان و آنچه غير از خدا مى‌پرستيدند، گرد آوريد و به سوى راه جهنم رهبرى شان كنيد».


1. ابراهيم (14)، 1.

2. يس (36)، 3 و 4.

3. صافات (37)، 22 و 23.

«صراط» بزرگ راهى است بدون پيچ و خم كه انسان با اختيار و با آگاهى آن را بر مى‌گزيند، و آن راه به روشنى مقصد را به انسان مى‌نماياند. اگر آن راه، راهى باشد كه به كمال نهايى و قرب الهى منتهى گردد، گزينش آن باعث مى‌شود كه انسان به كمال مطلوب خويش كه همان قرب الهى است دست يابد، و اگر آن راه به سوى قطب مخالف حق باشد، فرجامى جز تيره روزى، شقاوت و بدبختى و عذاب جهنّم نخواهد داشت.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org