قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

بخش دهم

رهبري

 

پيشگفتار

اوصاف رهبر شايسته

 

 

 

 

 

پيشگفتار

يكي از اقسام تأثيراتي كه فرد مي‌تواند در جامعه داشته باشد، تأثير ازطريق «رهبري» است. از‌اين‌رو، بجاست كه درباره ويژگي‌هاي افرادي كه در جامعه چنين تأثيري مي‌توانند داشت سخني گفته شود. قلمرو سخن ما در اين بخش، البته بدين فراخي نيست؛ چراكه اولاً: ناظر به همه انواع و اقسام رهبري، از رهبري يك گروه اجتماعي متشكل از دو سه تن گرفته، تارهبري كل يك جامعه، نيستيم، بلكه فقط به رهبري نهضت‌هاي اجتماعي و سياسي نظر داريم؛ و ثانياً: تنها به ذكرخصوصيات رهبران شايسته مي‌پردازيم و از بازگويي خصايص رهبران ناشايست صرف‌نظر مي‌كنيم، گو اينكه از آن خصوصيات، خود‌به‌خود و بي‌حاجت گفتار، به اين خصايص راه مي‌توان برد.

از‌آنجا‌كه هر نهضت اجتماعي و سياسي، بالضروة، استكمالي نيست و تغيير وضع موجود هميشه به ايجاد وضعي مطلوب‌تر يا كمال مطلوب و آرماني نمي‌انجامد، بلكه ممكن است نهضتي قهقرايي باشد و وضع موجود را به وضعي نامطلوب‌تر و بدتر تبديل كند، مي‌توان گفت كه رهبر يا شايسته و صالح است، يا ناشايست و فاسد. رهبر وقتي شايسته و صالحاست كه جز اصلاح اوضاع و احوال اجتماعي و سوق دادن مردم به سوي صلاح، خير، سعادت و كمال مادي و معنوي و دنيوي و اخروي‌شان قصدي نداشته باشد، و وقتي ناشايست وفاسد است كه به اغراض و منافع مادي دنيوي خود بينديشد و با فريب و اغواي مردم، آنان را به حركتي وادارد كه جز آسيب و زيان و انحطاط و سقوط جامعه نتيجه‌اي

نخواهد داشت. برهمين‌اساس، قرآن كريم هم، «أئمه» و پيشوايان را به دوگروه «أئمة هدي»، يعني پيشوايان هدايتگر، و «أئمة ضلال»، يعني پيشوايان ضلالت‌آور، تقسيم مي‌كند.

در اين بخش، درباره اوصاف رهبر شايسته، در سه زمينه علم، اخلاق، و عمل، سخن گفته‌ايم. چنان‌كه اشاره كرديم، اوصاف رهبر ناشايست، كه پاره‌اي از آنها در تقابل با صفات رهبر شايسته است، و پاره‌اي ديگر بين هر دو قسم رهبر، اشتراك دارد، خود دانسته خواهد شد.

 

اوصاف رهبر شايسته

به عقيدة ما، مهم‌ترين صفاتي كه يك رهبر شايسته بايد داشته باشد اينهاست:

1. شناخت كافي هدف: رهبر بايد هدف و مقصد اصلي و نهايي را كه قصد دارد گروهي را به‌سوي آن سوق دهد به‌خوبي بشناسد:

قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَي اللّهِ عَلي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي (يوسف، 108)؛ «[اي پيامبر] بگو: اين راه من است. ازسر بينايي به‌سوي خداي متعالي فرا مي‌خوانم؛ من و هركه مرا پيروي كرده است»؛

2. ايمان كامل به هدف: رهبر بايد به‌راستي باور داشته باشد كه او و ديگران بايد به‌سوي هدف و مقصد شناخته‌شده حركت كنند، و به هر قيمتي كه هست، بدان برسند تا همه فعاليت‌هايش را متوجه آن كند:

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ (بقره، 285)؛ «پيامبر به آنچه از پروردگارش به او فرستاده شده است ايمان دارد»؛

3. عدالت، تقوا و ورع: رهبر نيز مانند هركس ديگري، منافع و خواسته‌هايي مادي و دنيوي دارد كه ممكن است باهدف نهايي كه مراد و مقصود اوست تنافي و تضاد داشته باشند. از‌اين‌رو، اگر تهذيب نفس و تطهير اخلاق نكرده باشد وخود را چنان نساخته باشد كه در موارد تزاحم خواسته‌هاي دنيوي و مقصد اصلي، جانب اين يكي را بگيرد و

آنها را فرو گذارد، به پيشرفت قيام و نهضت و وصول به هدف و مقصد، اميد چنداني نخواهد بود؛

4. شناخت و تعيين اصول و موازين: كه حركت اجتماعي بايد در چهارچوب آنها صورت پذيرد و عدول و تخلف از آنها، به‌هيچ‌وجه جايز نيست. واضح است كه حركت اجتماعي در مدت‌زماني كوتاه و پس‌از طي يك مرحله، به نتيجه نمي‌رسد، بلكه بايد در زماني كمابيش بلند و طولاني، مراحلي چند را يكي پس‌از ديگري بگذراند، تا به سرمنزل مقصود برسد. در مقاطع زماني و مراحل گوناگون حركت اجتماعي، پيچ‌وخم‌ها و فرازونشيب‌هاي بسيار پديد مي‌آيد كه در هر‌يك از آنها بايد تصميم‌ها گرفت، گزينش‌ها كرد، وكارها انجام داد. براي اينكه در همه اين تصميم‌ها، گزينش‌ها، و كارها هدف نهايي ملحوظ باشد و فراموش نشود، مهم فداي اهم، و فرع فداي اصل گردد (و نه بالعكس)، و انحرافاتي پيش نيايد، بايد اصول و موازيني كه در حكم حد و مرزهاي قيام و نهضت‌اند و تجاوز به آنها به‌معناي خروج از دايرة حركت اجتماعي، و بنابراين ممنوع است، دقيقاً شناخته و معين شوند. از‌اين‌رو، شناخت و تعيين اموري كه در جريان نهضت نبايد هرگز آسيب ببيند و مسير و خط‌مشي نهضت را مشخص مي‌سازد و غفلت از آنها نهضت را از نيل به هدف بازمي‌دارد، و نيز ارزيابي و سنجش امور، و تعيين اصل و فرع‌ها، اهم و مهم‌ها، و اولويت و تقدم‌ها، از مهم‌ترين وظايف رهبر است؛

5. شناخت نقاط ضعف موجود و تعيين اهم و مهم آنها: عدم شناخت دقيق نقاط ضعفي كه در جامعه هست و بايد از ميان برود، رهبر را به تصميمات، موضع‌گيري‌ها، و فعاليت‌‌هاي نادرست و نابجا مي‌كشاند؛

6. شناخت موانعي كه بر سر راه حركت اجتماعي پديدار خواهد شد و تعيين شيوه‌هاي مقابله با آنها: رهبر بايد كساني را كه ممكن است، از داخل يا از خارج، كارشكني كنند و مزاحم حركت اجتماعي مطلوب شوند، نيك بشناسد. نيز بايد طرق مختلف مبارزه با آنان را تعيين كند. ممكن است اوضاع‌و‌احوال اقتضا كند كه بعضي از دشمنان و مخالفان را زودتر از‌ميان بردارند و به پاره‌اي ديگر مدتي مهلت دهند، برخي را تهديد كنند و برخي ديگر را تطميع، و...؛

7. دورانديشي و برنامه‌ريزي: رهبر نبايد چشم‌به‌راه حوادث و وقايع بنشيند، بلكه بايد دورانديش باشد، و با توجه تام به هدف نهايي، اصول و موازين ثابت و لايتغير، نقاط ضعف موجود در جامعه و مردم و موانع نهضت، برنامه‌اي واقع‌بينانه، عالمانه وخردمندانه طرح كند تا چندوچون شروع و ادامة نهضت دقيقاً معين و معلوم باشد؛

8. توجه مؤكد به‌تدريجي بودن حركت اجتماعي: رهبر بايد همواره توجه داشته باشد كه آرا و عقايد و نيز اخلاق و خصايل روحي مردم به‌سرعت و سهولت تغيير نمي‌پذيرد، و بنابراين تحول اجتماعي، بنيادي، تدريجي و كند خواهد بود؛

9. جلب نيروهاي بالفعل و تربيت‌وتعليم نيروهاي بالقوه: رهبر بايد نيروهاي بالفعلي را كه در جامعه موجودند جلب كند وبه‌درستي دريابد كه از هر‌يك از آنان كي، كجا، و چگونه مي‌توان به كمال استفاده كرد. ولي از‌آنجا‌كه حركت اجتماعي، تاوصول به هدف نهايي، زمان طويل و مراحلي متعدد در پيش دارد و در هرزمان و مرحله ممكن است موانعي بيشتر و حتي پيش‌بيني نشده پديدار شوند، نيروهاي بالفعل، هرچند براي شروع قيام و نهضت كافي به‌نظر آيند، براي ادامة آن، به‌احتمال قريب‌به‌يقين، كفايت نخواهد كرد. از‌اين‌رو، رهبر همچنين، موظف است كه نيروهاي بالقوه را تحت تربيت‌وتعليم درآورد تا به‌فعليت رسند و ادامة نهضت را ممكن و ميسر سازند؛ و اين نيروسازي بايد همواره استمرار و دوام داشته باشد. تعليم‌وتربيت بيشتر و بهتر نيروهاي بالفعل نيز از وظايف بسيار مهم و خطير رهبر است. رهبر بايد نيروها را، هم از‌لحاظ علم و دانش تقويت كند و هم از‌لحاظ اخلاق وعمل و گرايش، تا در‌پي تن‌پروري و راحت‌طلبي نباشند. قرآن كريم پس‌ از‌ آنكه مي‌فرمايد:

إِنَّ اللّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ؛ (توبه، 111)؛ «بي‌گمان، خداي متعالي از مؤمنان جان‌هايشان و دارايي‌هايشان را خريد در‌برابر اينكه بهشت ازآنِشان باشد؛ در راهخداي متعالي كارزار مي‌كنند، مي‌كشند و كشته مي‌شوند».

اوصاف كساني را كه مي‌تواند به چنين دادوستدي دست يازند و در راه خداي متعالي با كفار و مشركان بجنگند اين‌گونه برمي‌شمرد:

التّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السّائِحُونَ الرّاكِعُونَ السّاجِدُونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ (توبه، 112)؛ «[مؤمنان همان] توبه‌گران، پرستش‌كنندگان، ستايشگران، روزه‌داران، ركوع‌گزاران، سجده‌كنند‌گان، فرمان‌دهندگان به نيكي و بازدارندگان از بدي، و نگهبانان مرزهاي خداي متعالي [هستند]».(1)

اين مي‌رساند كه فقط كساني مي‌توانند در نهضتي الهي و صحيح مشاركت كنند كه از تعليم‌وتربيت بسيار والايي برخوردار شده باشند؛

10. جلوگيري از اختلاف و افتراق نيروها: ناگفته پيداست كه همه نيروها از‌لحاظ علم و دانش، عقل و تدبير و ژرف‌انديشي و آخر‌بيني، و اخلاق و گرايش، در يك حد و رتبه نيستند و آرا و عقايد و ذوق و سليقه‌هاي يك‌سان ندارند؛ و اين‌همه موجب خواهد شد كه در مقام عمل، اصطكاك‌ها، تضادها و تزاحم‌ها، و تصادم‌هايي روي دهد. يكي از وظايف بسيار عمده و حياتي رهبر اين است كه بعد‌از تعيين محور حق، يعني هدف نهايي و اصول و موازين غيرقابل تغيير، همه نيروها را در حول آن محور گرد آورد، و به‌هيچ‌وجه نگذارد كه اختلافشان شدت و حدت يابد و گروه را به پراكندگي و از هم پاشيدگي دچار كند. با توجه به اينكه بزرگترين آرزوي دشمنان هر نهضت اجتماعي و مؤثرترين مخالفتي كه با آن مي‌توانند كرد، همانا ايجاد ناهماهنگي و اختلاف در‌ميان اعضا و نيروهاي آن نهضت است، رهبر بايد نهايت سعي خودرا به‌كار زند تا حتي‌المقدور، اختلافات موجود در‌بين نيروها تقليل و تخفيف يابد و مانع نيل به هدف نهايي نگردد:


1. در بعضى از روايات «سائح» به «صائم» (روزه‌دار) تفسير شده است، ولى به‌ِمعناى «راه‌ِپيما و رهرو» هم مى‌تواند بود؛ يعنى مؤمنان چنان به خانه و خانواده و زن و فرزند دل‌بستگى و وابستگى ندارند كه آماده‌اند كه، لدى الاقتضاء، دست از آنها بشويند و در زمين سيروسياحت كنند.

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا (آل‌عمران، 103)؛ «[شما كه ايمان داريد] همگي به ريسمان خداي متعالي چنگ زنيد و پراكنده مشويد».

وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَأُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (آل‌عمران، 105)؛ «و مانند كساني مباشيد كه پس‌از‌آنكه نشانه‌هاي روشن به‌سويشان آمده بود، پراكنده شدند و اختلاف كردند، كه آنان عذابي بزرگ دارند».

در آيه 65 سورة انعام، دسته‌دسته شدن مردم، گروه‌گرايي آنان، و به‌جان هم افتادن و برادركشي‌شان از‌قبيل عذاب‌هايي معرفي شده است كه دامن‌گير نافرمانان و سركشان مي‌گردد:

قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلي أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ؛«[اي پيامبر] بگو: «او تواناست بر اينكه بر شما عذابي از بالايتان يا از زير پاهايتان فرستد يا شما را گروه‌گروه كند ونيروهاي پاره‌اي از شما را به پاره‌اي ديگر بچشاند». بنگر كه چگونه نشانه‌ها را مي‌گردانيم (آيات را به عبارت‌هاي گونه‌گون بيان مي‌كنيم) تا شايد آنان نيك دريابند».

خداي متعالي، پيامبر گرامي اسلام(صلى الله عليه وآله) را مأمور فرمود كه مخالفت خود را با مسجدي كه گروهي ازمنافقان در شهر مدينه ساخته بودند (مسجد ضرار) ابراز دارد و حتي د‌رآن مسجد نايستد، چراكه به‌قصد زيان‌ زدن به جامعه اسلامي، تقويت كفر، «ايجاد تفرقه در‌ميان مؤمنان» و بناي كمينگاه و پايگاهي براي كساني كه قبلاً با خداي متعالي وپيامبرش جنگيده‌اند، ساخته شده است (ر.ك: توبه، 107ـ110)؛ و با اين امر خاطرنشان فرمود كه ايجاد تفرقه در ميان مؤمنان در حكم تقويت كفر و ساختن پايگاه براي دشمنان خداي متعالي و پيامبر اوست. اهميت جلوگيري از پيدايش اختلافو تفرق از اينجا دانسته مي‌شود كه حضرت هارون، در پاسخ حضرت موسي(عليهم السلام) كه از وي پرسيد چرامردم را از گوساله‌پرستي بازنداشته بود، گفت:

إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بني‌اسرائيل وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي (طه، 94)؛ «من بيم داشتم كه بگويي: «ميان بني‌اسرائيل جدايي و پراكندگي افكندي و سخن مرا رعايت نكردي»؛

11. صراحت در قول، علي‌الخصوص درباره هدف نهايي و اصول و موازين غير قابل تغيير: رهبر بايد، چه در مواجه با طرف‌داران و فرمان‌برانش و چه در رويارويي با مخالفان و دشمنانش، راجع‌به هدف نهايي و اصول تغييرناپذيرش صريحاً و بي‌هيچ‌گونه پرده‌پوشي سخن بگويد. در اين‌گونه موارد، پرده‌پوشي و عدم صراحت، شأن رهبران شايسته و به‌حق نيست. پيامبر گرامي ‌اسلام(صلى الله عليه وآله) در آغاز بعثت و رسالتش، مأموريت يافت كه خويشان، بستگان، و نزديكان خود را دعوت كند:

وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ (شعراء، 214)؛ «خويشان نزديكت را بيم ده».

سپس، مأمور شد كه دعوتش را علني سازد:

فَاصْدَعْ بِما تُؤمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ (حجر، 94)؛ «آنچه را فرمان داري آشكار كن و از مشركان روي بگردان».

از‌آن‌پس، آن حضرت آشكارا و به‌صراحت سخن مي‌گفت و به دوست و دشمن تفهيم مي‌فرمود كه هدف نهايي‌اش چيزيجز توحيد و تبعيت بي‌چون‌و‌چرا و بدون قيد‌و‌شرط از خداي متعالي نيست. خداي متعالي، حضرت ابراهيم(عليه السلام) و مؤمنان معاصر او را الگويي صراحت ول مي‌داند و از مؤمنان مي‌خواهد كه به آنان اقتدا و تأسي كنند:

قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآؤا مِنْكُمْ وَمِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَبَدا بَيْنَنا وَبَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَالْبَغْضاءُ أَبَداً حَتّي تُؤمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ (ممتحنه، 4)؛ «در ابراهيم و كساني كه با او بودند، براي شما الگويي نيك هست، هنگامي‌كه به قومشان گفتند: ما از شما و از آنچه به‌جز خداي متعالي مي‌پرستيد، بيزاريم، به شما كفر مي‌ورزيم، و براي هميشه ميان ما و شما دشمني و كينه‌توزي پديدار شد تااينكه تنها به خداي متعالي ايمان بياوريد».

سورة كافرون (صد و نهمين سوره) بهترين نمونة صراحت گفتار پيامبر گرامي‌اسلام(صلى الله عليه وآله) تواند بود؛

12. رازداري: در اموري غير‌از هدف نهايي و اصول تغييرناپذير، گاهي مصلحت اقتضا

مي‌كند كه رهبر، امري را از ديگران و حتي از نزديك‌ترين ياران و دوستانش پنهان بدارد، يا حداقل، صريحاً از آن دم نزند. اين يكي از عيوب رهبر است كه در همه حالت‌ها و موارد، صريح‌القول باشد يا رازدار نباشد و نتواند امري را كه اخفايش ضرورت دارد، پوشيده نگه دارد، چراكه:

اولاً: همه مردم ظرفيت دانستن همه‌چيز را ندارند.

ثانياً: ممكن است بر‌اثر فاش شدن بعضي از امور، آسيب و زياني متوجه نهضت گردد. خداي متعالي در مقام مذمت پاره‌اي از مردم مي‌فرمايد:

وَإِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ (نساء، 83)؛ «چون خبري از امنيت يا ترس به آنان رسد، آن را فاش مي‌كنند و منتشر مي‌سازند»؛

13. عدم مسامحه در رعايت عملي هدف نهايي و اصول تغييرناپذير: در‌واقع هدف نهايي و اصول تغييرناپذير نهضت، فلسفه وجودي آن را مي‌سازند، يعني اگر قصد تحقق اين هدف و اصول در‌ميان نبود، نهضت هيچ مطلوبيتي نداشت. بنابرايناين هدف و اصول، هرگز و در هيچ اوضاع‌و‌احوالي نبايد مورد غفلت، بي‌توجهي، و چشم‌پوشي واقع گردند. رهبر بايد، ولو به‌قيمت از‌دست دادن همه يا اكثريت يا بعضي از هواداران و تابعان خود و كم شدن سرعت و شتاب حركت اجتماعي‌اش و حتي شكست خوردن و ناكام ماندن نهضت، درباره هدف و اصول نهضت، قاطع و سازش‌‌ناپذير بماند و رعايت كامل و دقيق آنها را، درمقام عمل، واجب و ضروري بداند و در آن شك و شبهه روا ندارد. رهبر، البته بايد از هر اوضاع‌و‌احوالي بهترين بهره‌برداري را بكند، ولي نه به‌قيمت فدا كردن هدف يا اصول نهضت. اگر در موردي، هدف يا اصول نهضت با سرعت و شتاب يا حتي كاميابي و پيروزي آن، تعارض يابد، بايد هدف و اصول را مقدم داشت و به كندي يا حتي شكست ظاهري آن تن داد. كتاب، سنت، و تاريخ به‌خوبي شاهد قاطعيت و نرمش‌ناپذيري پيامبرگرامي ‌اسلام(صلى الله عليه وآله) در حفظ هدف و اصول نهضت اسلامي‌اند. اهل طايف به آن حضرت پيشنهاد كردندكه اگر آنان را از نماز، سجده، و به‌خاك افتادن در‌برابر خداي متعالي معاف بدارد، در ساير امور و شئون تابع وي مي‌شوند ودينش را

گردن مي‌گذارند و حتي در جنگ با كفار و مشركين به‌كمكش مي‌شتابند و از هيچ كاري دريغ نمي‌كنند. آن حضرت، از‌آنجا‌كه نماز از مهم‌ترين اركان دين مقدس اسلام است، پيشنهاد مذكور را، كه علي‌الظاهر براي پيشرفت نهضت اسلامي سودمند بود، رد كرد و فرمود: لا خير في دين لا صلوة فيه؛ «ديني كه نماز ندارد خيري ندارد». آيات 73 تا 75 سورة اسراء در‌اين‌باره است.

وَإِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَإِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَلِيلاً * وَلَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً * إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصِيراً؛ «نزديك بود كه از آنچه به تو وحي كرده‌ايم منحرفت سازند تا چيزي جز آن را به‌دروغ بر ما ببندي و در آن هنگام تو را به دوستي مي‌گرفتند* و اگر استوارت نمي‌داشتيم، نزديك بود كه اندكي به آنان بگرايي* آن‌گاه دوبرابر در زندگي و دوبرابردر مرگ، عذابت مي‌چشانديم و براي خويش بر‌ضد ما ياوري نمي‌يافتي».

همچنين خداي متعالي پيامبرش را فرمان مي‌دهد كه:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللّهَ وَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَالْمُنافِقِينَ إِنَّ اللّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً * وَاتَّبِعْ ما يُوحي إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ (احزاب، 1 و 2)؛ «اي پيامبر، از خداي متعالي بترس و پيروي كافران و منافقان مكن، كه خداي متعالي ، دانا و فرزانه است و آنچه را ازپروردگارت به تو وحي مي‌شود پيروي كن».

كه نشان‌‌دهنده اين است كه كفار و مشركين، به‌نحوي از انحا، زمينه‌اي فراهم آورده بوده‌اند تا آن حضرت از آنان اطاعت و تبعيت كند، و او از اين كار منع مي‌شود. نيز، در آيه 8 و9 سورة قلم مي‌خوانيم:

فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ * وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ؛«تكذيب‌كنندگان را فرمان مبر* آرزو دارند نرمي كني تا نرمي كنند».

شواهد قرآني، روايي و تاريخيِ عديدة ديگري نيز هست كه دلالت دارد بر اينكه آن حضرت، در‌برابر فعاليت‌هاي فراواني كه به‌قصد كاستن قاطعيت و نرمش‌ناپذيري او صورت مي‌پذيرفت، ايستادگي مي‌فرمود و دست از سازش‌ناپذيري و سرسختي خود برنمي‌داشت؛

14. تسامح و سعة صدر در امور فرع و كم اهميت: رهبر بايد در اموري كه از‌قبيل هدف و اصول نهضت نيست، تسامح ومدارا روا دارد. همچنين بايد نسبت‌به لغزش‌ها، خطاها، و اشتباهات ياران و پيروان خود، سعة صدر و سهل‌انگاري داشته باشد؛ چراكه همه آنان و حتي والامقام‌ترينشان در‌حد اعلاي علم، اخلاق و عمل نيستند و بالطبع نقاط ضعفي دارند و اگر هر‌يك از آنان به‌علت نقطه‌ضعفي كه دارد طرد شود، پيشرفت حركت اجتماعي متوقف خواهد شد. البته سعة صدر و سهل‌انگاري داشتن نسبت‌به نقاط ضعف مردم چيزي است، و تعليم‌وتربيت و اصلاح آنان چيزي ديگر؛ و رهبر موظف است كه اين هر دو كار را هم‌زمان و به‌موازات هم انجام دهد.

خداي متعالي خطاب به پيامبر گرامي ‌اسلام(صلى الله عليه وآله) مي‌فرمايد:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ (آل‌عمران، 159)؛ «به‌سبب مرحمت خداي متعالي با آنان نرم‌[خو] شدي؛ و اگر تندخو و سخت‌دل مي‌بودي از پيرامونت پراكنده مي‌شدند. از آنان در گذر و برايشان آمرزش بخواه».

يعني ملايمت، رفق، و مداراي تو، كه شعاعي از رحمت الهي است، مانع پراكندگي مردم و توقف يا كندي نهضت اسلامي است؛ از نقاط ضعف، معايب، و نواقص مردم چشم ‌بپوش و درگذر؛ و از خداي متعالي نيز بخواه كه ببخشايدشان و روش‌هاو رفتار‌هاي زشتشان را اصلاح فرمايد (طبعاً كسي كه از خداي متعالي مي‌خواهد ديگري را بيامرزد، خود نيز در‌صدد خيرخواهي و نصيحت، تعليم‌وتربيت، و اصلاح او برمي‌آيد). همچنين به آن حضرت فرمان مي‌دهد كه مؤمنان را طرد نكند:

وَلا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظّالِمِينَ (انعام، 52)؛ «كساني را كه بامدادان و شامگاهان پروردگارشان را مي‌خوانند و رضاي او را مي‌خواهند مران؛ بر‌عهدة تو چيزي ازحساب آنان نيست و چيزي از حساب تو بر عهدة آنان نيست كه براني‌شان و از ستمگران شوي».

قرآن كريم نقل مي‌فرمايد كه حضرت نوح(عليه السلام)، در پاسخ بزرگان كافر قومش كه مي‌گفتند: «تو را جزبشري مانند خويش نمي‌بينيم، و نمي‌بينيمت كه جز كساني كه در نخستين نگاه فرومايگان [قوم] هستند، پيروي‌ات كرده باشند؛ شما را بر خودمان برتري‌اي نمي‌بينيم، بلكه دروغ‌گويتان مي‌دانيم»، مي‌فرمود:

وَما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا؛«من كساني را كه ايمان آورده‌اند نمي‌رانم».

مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ (ر.ك: هود، 27ـ31)؛ «اگر آنان را برانم چه‌كسي مرا در‌قبال [خشم] خداي متعالي ياري مي‌كند؟»؛

15. ارزش قايل شدن براي شخصيت ديگران: رهبر بايد، علاوه‌بر‌اينكه زيردستان خود را طرد نمي‌كند، براي شخصيت‌هايشان ارزش قايل شود. اگر روش و رفتار رهبر به‌گونه‌اي باشد كه زيردستانش تحقير شوند و به چيزي گرفته نشوند، اولاً محبتشان به او و علاقه‌شان به ادامة همكاري با او و فرمان‌برداري از او كم و ضعيف مي‌شود و پيداست كه كاهش محبوبيت رهبر جز به‌زيان نهضت نيست، و ثانياً به‌فرض‌اينكه نهضت به شكست و ناكامي گرفتار نيايد، از زيردستان كه همواره تحقيرديده‌اند و خوار و زبون بوده‌اند، كاري مبتكرانه، صحيح، و مهم برنخواهد آمد.

يكي از علامات و مظاهر ارزش قايل شدن براي ديگران، اين است كه با آنان مشورت كنند و از آنان رأي‌جويي و نظرخواهي كنند. از‌اين‌گذشته، اگر به رأي و نظر افراد التفات و اعتنا شود و آنان احساس كنند كه در برنامه‌ريزي‌ها و تصميم‌گيري‌ها مداخله و مشاركت دارند، برنامه‌ها و تصميمات را به چشم اموري اجباري و تحميل‌شده نمي‌نگرند، و در‌نتيجه، در مقام اجرا و عمل، موافقت بيشتري نشان مي‌دهند و گرم‌تر در كار مي‌آيند.

از‌اين‌رو، خداي متعالي پيامبرانش را، با‌اينكه علم لدني داشت، و به‌هيچ‌وجه، نيازمند استفاده از علوم و معارف و آراو نظريات مردم نبود، به مشورت با مردم فرمان مي‌دهد:

وَشاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ (آل‌عمران، 159)؛ «با آنان در كارها مشورت كن».

تا رعايت حال آنان شده باشد؛

16. انتقادپذيري: رهبر حتي بايد نسبت‌به انتقادات و عيب‌جويي‌هاي گوناگون زيردستانش گوش شنوا داشته باشد؛ زيرا هركسي، به‌جز انسان‌هاي معصوم، در‌معرض جهل، قصور فهم و ادراك، و لغزش‌ها و خطاهاي اخلاقي و عملي است وداشتن روحيه انتقادپذيري، مقدمة ضروري رفع اين عيوب و نقايص خواهد بود. حتي رهبران معصوم(عليه السلام)، يا به‌علت اينكه بعضي از مردم به عصمتشان پي ‌نبرده بودند و يا بدين قصد كه ديگران را تعليم‌وتربيت كنند و نشان بدهند كه هر فرد، در هر حدي از رهبري هست، بايد انتقادپذير باشد، به انتقادات و عيب‌جويي‌‌هايي گوش مي‌سپردند و از مردم مي‌خواستند كه از عرضه و ارائة آرا و نظريات خود دريغ نورزند؛

17. تواضع: فروتني نسبت‌به زيردستان و كساني كه همراه، همكار و فرمان‌بردار هستند نيز يكي از اوصاف رهبر شايسته است.خداي متعالي پيامبرانش را فرمان مي‌دهد:

وَلا تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً (اسراء، 37)؛ «در زمين به تكبر راه مرو كه هرگز زمين را نخواهي شكافت و هرگز به بلندي كوه‌ها نخواهي رسيد».

وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤمِنِينَ (حجر، 88)؛ «با مؤمنان نرم‌خويي كن».

وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤمِنِينَ (شعراء، 215)؛ «و براي مؤمناني كه پيروي‌ات كرده‌اند فروتني كن».(1)

و همگان دانند كه آن حضرت در ظواهر امور چنان شبيه همه مردم بود كه وقتي در مجمعي حضور داشت، ناآشنا نمي‌دانست كه چه‌كسي پيشواست و چه‌كسي پيرو؛

18. خيرخواهي و دل‌سوزي براي ديگران: طبيعي است كه هر انساني اصالتاً نفع و خير خود را مي‌جويد؛ و تنها در‌صورتي تابع و مطيع ديگري مي‌شود كه باور كرده باشد آن ديگري براي او دل مي‌سوزاند و خير او را مي‌خواهد. به‌همين‌جهت، رهبر بايد خيرخواه و


1. «خفض جناح»، كه در آيه 24 سورة اسراء نيز نسبت‌به پدر و مادر استعمال شده است، به‌معناى كمال فروتنى و نرم‌خويى است.

دل‌سوز ديگران باشد و اين امر را بدانان نشان دهد و اثبات كند تا هرچه ‌بيشتر و بهتر به او بگرايند و بگروند. خداي متعالي در وصف پيامبر گرامي اسلام(صلى الله عليه وآله) مي‌فرمايد:

لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤمِنِينَ رَؤفٌ رَحِيمٌ (توبه، 128)؛ «شما را پيامبري از خود تا آمد كه رنج بردنتان بر او گران است، به شما مهر مي‌ورزد، و نسبت‌به مؤمنان مهربان ودل‌سوز است»؛(1)

19. احسان و نيكي به ديگران: يكي از راه‌هاي اثبات خيرخواهي و دل‌سوزي، احسان و نيكي و جواب بدي را با خوبي دادن است. خداي متعالي پيامبرانش را فرمان مي‌دهد كه بدي را، نه با بدي، بلكه با خوبي پاسخ گويد:

ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ (مؤمنون، 95)؛ «بدي را با آنچه بهتر است بازگردان».

ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ (فصلت، 34)؛ «[بدي را] به آنچه نيكوتر است دفع كن؛ آن‌گاه گويي كسي كه ميان تو و او دشمني‌اي بود، دوستي نزديك و مهرباناست».

همچنين، از آن حضرت مي‌خواهد كه از كفار و مشركيني كه عناد و لجاجت دارند و دعوتش را نمي‌پذيرند، در‌گذرد و ازجواب گفتن به گفتار و كردار سبك‌سرانه و نابخردانه‌شان صرف‌نظر كند و مسالمت‌جويي و خير‌خواهي خود را به آنان نشان دهد:

فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (زخرف، 89)؛ «از آنان چشم بپوش و سلام بگوي؛ به‌زودي خواهند دانست»؛

20. ايثار و از‌خودگذشتگي: يكي ديگر از راه‌هاي اثبات خيرخواهي و حسن‌نيت، ايثار و از‌خود‌گذشتگي است. اگر رهبر براي تأمين مصالح اجتماعي، از منافع شخصي خود قطع‌نظر كند و خيرات دنيوي ديگران را بر خيرات دنيوي خود مقدم بدارد،(2) مردم باور مي‌كنند كه خيرخواه آنان است، حسن‌نيت دارد، و خودش را براي آنان مي‌خواهد، نه آنان را براي


1. توجه كنيم كه رأفت و رحمت آن حضرت مخصوص مؤمنان است.

2. در خيرات اخروى تضاد و تزاحم صورت نمى‌بندد.

خودش؛ و بدين‌ترتيب، در دل مردم جاي مي‌گيرد. به‌همين‌جهت، قرآن كريم در شانزده موضوع خاطرنشان مي‌كند كه انبياي الهي، به‌هيچ‌وجه از مردم «اجر» و مزدي نمي‌خواستند و با اين ايثار و از‌خودگذشتگي، حسن‌نيت خود را اثبات مي‌كردند(ر.ك: انعام، 90؛ يونس، 72؛هود، 29 و 51؛ يوسف، 104؛ فرقان، 57؛ شعرا، 109، 127، 145، 164، 180؛ سبأ، 47؛ يس، 21؛ ص، 86؛ طور، 40؛ قلم، 46).

به‌هرحال در‌زمينه ارتباط با زيردستان، مهم‌ترين كاري كه رهبر بايد بكند همين است كه به زيردستان خود نشان دهد واقعاً حسن‌نيت دارد و خيرخواه آنان است؛

21. انضباط و فرمان‌برداري خواستن: سعة صدر نسبت‌به نقاط ضعف و لغزش‌هاي زيردستان، طرد نكردن آنان، نرم‌خويي با آنان، در‌گذشتن از خطاها و اشتباهات آنان، ارزش قايل شدن براي شخصيتشان، مشورت با آنان، انتقادپذيري، تواضع، احسان و نيكي، و ايثار و از‌خود‌گذشتگي، همه به‌جاي خود صحيح و ضروري است، ولي منافات ندارد با اينكه رهبراز زيردستان انضباط و فرمان‌برداري بخواهد. درست است كه افراد حق دارند ابراز رأي و اظهارنظر كنند، در برنامه‌ريزي‌ها و تصميم‌گيري‌ها مداخله و مشاركت داشته باشند، از رهبر انتقاد كنند، و از او طلب دليل كنند، ولي پس‌از‌آنكه رهبر همه آرا و نظريات را شنيد و از همه واقعيات باخبرشد و بر‌اساس همه اينها تصميمي گرفت، راه‌ و‌ روش و رفتاري را برگزيد، و برنامه‌اي تنظيم كرد، هيچ فردي حق مخالفت عملي با تصميم‌گيري و برنامه‌ريزي او ندارد. اگر بنا بر اين باشد كه همان‌گونه‌كه هر فردي قبل‌از اتخاذ تصميم رهبر، حق مخالفت نظري دارد، بعد‌از اتخاذ تصميم هم بتواند مخالفت (قولي يا عملي) كند حركت اجتماعي معصود به هرج ومرج مي‌كشد و نيروها، به‌جاي‌اينكه همه در يك‌جهت به‌كار افتند، گرفتار تعارض و تمانع مي‌شوند و همديگر را خنثا و بي‌اثر مي‌سازند. به‌همين‌جهت خداي متعالي بعد‌از‌آنكه پيامبرش را به مشاوره با مردم توصيه مي‌فرمايد از او مي‌خواهد كه:

فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ (آل‌عمران، 159)؛ «چون مصمم شدي، بر خداي متعالي توكل كن».

يعني تصميم‌گيري با توست، نه با كسي ديگر، و وقتي‌كه تصميم گرفتي قاطعانه به‌اجرا درآور؛

22. جلوگيري از انحراف و فساد زيردستان: همچنان‌كه قبلاً نيز اشاره شد، سعة صدر داشتن و تحمل كردن نقاط ضعف ولغزش‌هاي ديگران، هرگز به‌معناي به‌فراموشي سپردن عيوب و نقايص نيست. رهبر موظف است كه در‌عين‌حال، نسبت‌به انحراف و فساد افراد كاملا حساس باشد و براي جلوگيري از اين‌گونه امور، چاره‌انديشي‌هاي عالمانه و حكيمانه داشته باشد؛

23. اشراف بر همه امور و شئون: اگر چنان شود كه رهبر از پاره‌اي از امور و شئون، ناآگاه و بي‌خبر بماند، بالطبع رهبري اودچار نقص و عيب خواهد شد، علي‌الخصوص با در‌نظر گرفتن اين واقعيت كه ممكن است كساني از آن ناآگاهي و بي‌خبري سوء‌استفاده كنند و با كتمان و قلب حقايق و جعل و نشر اكاذيب، موجبات اغفال و فريب او را فراهم سازند.

از‌اين‌رو، رهبر بايد داراي يك نظام و شبكة اطلاعاتي قوي و امين باشد تا گرفتار فقدان اطلاعات صحيح از چند‌و‌چون نهضت نشود؛

24. شجاعت: هيچ نهضتي بدون دشمن و خطر نيست؛ و بنابراين نهضتي كه رهبرش ترسو و بزدل باشد و جرئت مواجه بادشمنان و دست‌و‌پنجه نرم كردن با آنان را نداشته باشد و به‌محض احساس خطر عقب‌نشيني كند، محكوم‌به شكست خواهد بود؛

25. پايداري و استقامت: اين شرط يكي از صعب‌الحصول‌ترين شرط‌هاست؛ چراكه توانايي و نيروي هيچ‌كس در مقام مقابله با شدايد و مشكلات، نامحدود و بي‌نهايت نيست، و پيروزي و كاميابي يك نهضت، مستلزم اين است كه رهبر، توانايي و نيروي عظيمي از‌اين‌دست داشته باشد، يعني ظرفيت روحي بسيار فراواني براي تحمل سختي‌ها و دشواري‌ها واجد باشد. خداي متعالي، پيامبر گرامي ‌اسلام(صلى الله عليه وآله) را، كه مانند ساير انبياي الهي(عليه السلام) با شدايد و مشكلاتي مواجه بود كه هر انسان عادي را به‌زانو در‌مي‌آورد، مكرراً به صبر و استقامت توصيه و امر مي‌فرمايد:

فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَمَنْ تابَ مَعَكَ (هود، 112)؛ «پايدار باش؛ چنان‌كه فرمانت داده‌اند و هر‌كه با تو [به‌سوي خداي متعالي] بازگشته است [نيز پايدار باشد]».

نقل شده است كه آن حضرت فرمود: شيبتني سورة هود لمكان هذه الآيه؛ «اين آيه از سورة هود، مرا پير كرد»؛ و در توضيح اين جمله گفته‌اند كه اين آيه شريفه، هم خود آن حضرت را به استقامت فرمان مي‌دهد و هم مؤمنان و پيروان او را، و اين دومي است كه آن حضرت را به تلاش و كوششي عظيم وا‌مي‌داشت و پير مي‌ساخت.

وَاصْبِرْ وَما صَبْرُكَ إِلاّ بِاللّهِ (نحل، 127)؛ «شكيبا باش و شكيبايي‌ات جز به [تأييد] خداي متعالي نيست».

يعني براي صبور ماندن بايد از خداي متعالي استعانت كني.

وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ (كهف، 28)؛ «با كساني كه پروردگارشان را بامداد و شبانگاه مي‌خوانند و خشنودي او را مي‌جويند، با شكيبايي همراه باشد».

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ (مؤمن، 77)؛ «شكيبا باش كه وعدة خداي متعالي، حق است».

إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاّ تَخافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (فصلت، 30)؛ «كساني كه گفتند: «پروردگار ما خداي متعالي است» و آن‌گاه پايداري كردند، فرشتگان بر ايشان فرود مي‌آيند كه: بيم مداريد و اندوه مخوريد و به بهشتي كه وعده‌تان مي‌دادند شادمان باشيد».

فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ (احقاف، 35)؛ «شكيبا باش چنان‌كه پيامبران اولواالعزم شكيبايي كردند».

وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا (طور، 48)؛ «نسبت‌به دستور پروردگارت شكيبا باش، كه تو در‌برابر چشم مايي».

اين آيه شريفه متضمن دل‌داري‌اي هم هست و بر سرپرستي و تأييد خداي متعالي تأكيد مي‌كند تا آن حضرت، دل‌نگراني‌اي از مخالفت‌ها و دشمني‌ها به خود راه ندهد.

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادي وَهُوَ مَكْظُومٌ (قلم، 48)؛ «نسبت‌به دستور پروردگارت شكيبا باش و مانند «همراه ماهي» (يونس) مباش آن‌دم كه ندا داد و سخت اندوهگين بود».

اين آيه شريفه، با اشاره به حضرت يونس(عليه السلام) كه پس‌از‌آنكه از دعوت و ارشاد خود نتيجه مثبتي نگرفت و آثار عذاب الهي ظاهر شد، از‌ميان قوم خود بيرون رفت، از پيامبر گرامي اسلام(صلى الله عليه وآله) مي‌خواهدكه حتي اگر قومش چنان سرسختي‌اي نشان دادند كه ديگر اميدي به بازگشت آنها به راه حق و حقيقت نماند، آنان را رها نكند و به حال خود نگذارد.(1)

رهبر، همان‌گونه‌كه خودش بايد صبر و استقامت پيشه كند، موظف است كه زيردستان خود را به شكيبايي و پايداري، دعوت و توصيه و امر كند و دائماً به آنان خاطرنشان سازد كه شرط غلبه بر شدايد و مشكلات فراوان و بزرگي كه بر سر راه نهضت پديدار مي‌شود، صبر و استقامت است، تا اين خُلق و خصلت در آنان نيز راسخ و ثابت گردد. از‌اين‌رو، قرآن كريم درموارد عديده‌اي مؤمنان را نيز فرمان به شكيبايي و پايداري مي‌دهد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِينَ (بقره، 153)؛ «شما كه ايمان داريد از شكيبايي و نماز ياري جوييد، كه خداي متعالي با شكيبايان است».

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوالِ وَالأَنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصّابِرِينَ (بقره، 155)؛ «شما را به چيزي از ترس و گرسنگي و كاهس دارايي‌ها و جان‌ها و ميوه‌ها مي‌آزماييم و شكيبايان را نويد ده».

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَالضَّرّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتّي يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتي نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ (بقره. 214)؛ «آيا مي‌پنداريد كه به بهشت درون مي‌شويد و حال‌آنكه هنوز نمونة [سختي‌هاي] كساني كه


1. رفتا‌ر حضرت يونس(عليه السلام)، بر‌خلاف توهم بعضى از مفسران و متكلمان، مخالفت امر الزامى الهى نبوده است، بلكه از‌قبيل ترك اولى، و بنابراين غير منافى با عصمت آن حضرت بوده است؛ و ازهمين است كارهاى خلاف ديگرى كه قرآن كريم به ساير انبياي الهى نسبت مى‌دهد.

پيش‌از شما در‌گذشته‌اندبه شما نرسيده است كه تنگ‌دستي و سختي به آنان رسيده و بر خود لرزيدند تا‌آنجا‌كه پيامبر و كساني كه با وي ايمان آورده بودند مي‌گفتند: «ياري خداي متعالي كي خواهد بود؟» بدانيد كه ياري خداي متعالي نزديك است».

از اين آيه شريفه استفاده مي‌شود كه موفقيت و نيل به سعادت به‌صرف اسلام آوردن و پيروي از اوامر و نواهي سهل و آسان خداي متعالي و پيامبرانش حاصل نمي‌شود، بلكه استقامت و صبر در كار، و تحمل مشكلات و شدايد عظيم در راه انجام وظيفه لازم است، نصر الهي و فتح فقط پس‌از شدت و حدت يافتن پريشاني‌ها و رنجوري‌هاست كه فرا مي‌رسد، آن هم بدين شرط كه مؤمنان دامن پايداري و شكيبايي را از‌كف نداده باشند.

ذكر داستان طالوت و جالوت نيز، در اينجا بي‌مناسبت نيست. بزرگان بني‌اسرائيل پس‌از وفات حضرت موسي(عليه السلام) به يكي از پيامبرانشان گفتند: «برايمان فرمانروايي تعيين كن، تا به‌فرماندهي او، در راه خداي متعالي بجنگيم». آن پيامبر، در پاسخشان گفت: «آيا احتمال اين هست كه اگر بر شما جنگ مقرر شود نجنگيد؟» در جواب، گفتند: «ماكه از شهر، خانه، و فرزندان خود، بيرون و دورمان كرده‌اند، چرا در راه خداي متعالي نجنگيم؟» ولي، وقتي جنگ بر آنان مقررشد، همه‌شان جز اندكي از آنان، روي گرداندند و از جنگ سر پيچيدند. سرانجام، پيامبرشان بدانان خبر داد كه خداي متعالي، طالوت را به‌عنوان فرمانرواي آنان تعيين فرموده است. آنان، كه به‌حكم فرهنگ منحطشان مي‌پنداشتند كسي صلاحيت رهبري دارد كه توانگر باشد و از پايگاه اجتماعي والايي برخوردارباشد، اعتراض كردند و گفتند: «طالوت كه وسعت مال ندارد و تنگ‌دست است، از كجا بر ما فرمانروايي تواند داشت؟ ما كه به فرمانروايي از او سزاوارتريم». پيامبرشان پاسخ داد: «خداي متعالي او را بر شما برگزيده است و از‌لحاظ دانش و نيروي بدني برتري‌اش داده است. [براي رهبري و فرماندهي هم به بيش‌از‌اين‌دو نياز نيست](1) از‌اين‌گذشته، خداي متعالي، ملك خويش به هر‌كه بخواهد مي‌دهد».


1. با در‌نظر داشتن چندوچون جنگ‌ها در آن روزگار.

وقتي‌كه طالوت سپاهيان را براي جنگ با جالوت، بيرون مي‌برد، به آنان گفت: «خداي متعالي، شما را به‌وسيله جوي آبي مي‌آزمايد. هركه از آن بنوشد از من نيست؛ و هركه از آن نخورد از من است، مگر‌آنكه با دست خويش كفي از آب بگيرد». همه سپاهيان، غير‌از كمي از آنان، از آب نوشيدند. آن‌گاه، زماني‌كه طالوت و كساني كه با او ايمان آورده بودند، از جوي گذشتند، كساني كه بيش‌از يك مشت آب نوشيده بودند و از آن آزمايش، سرافراز بيرون نيامده بودند گفتند: «امروز توان روبه‌روشدن با جالوت و سپاهيانش را نداريم». كساني كه يقين داشتند به پيشگاه خداي متعالي مي‌روند و از آن آب، يا هيچ يا به‌اندازه يك مشت نوشيده بودند، پاسخ دادند: «بسيار شده است كه گروهي اندك‌شمار، به‌خواست خداي متعالي، بر گروهي پرشمار چيره و پيروز گشته‌اند».

خداي متعالي پشتيبان شكيبايان است: وَاللّهُ مَعَ الصّابِرِينَ. همينان چون با جالوت و سپاهيانش روبه‌رو شدند گفتند«پروردگارا، بر ما شكيبايي فرو ريز (أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً) و گام‌هايمان را استوار ساز و بر اين گروه كافر، پيروزي‌مان ده». سپس به خواست خداي متعالي، سپاهيان جالوت را شكست دادند و داود، كه يكي از سپاهيان طالوت بود، جالوت را كشت. (ر.ك: بقره، 246ـ251).

از فوايد اين داستان اين است كه، كساني قرين موفقيت و كاميابي‌اند كه راحت‌طلب و خوش‌گذران نباشند، بلكه خود را به تحمل ناملايمات عادت داده باشند؛ رهبر موظف است پيروان خود را زاهد، قانع، شكيبا و پايدار تربيت كند تا موفقيتشان امكان‌پذير گردد. در‌ميان هر گروه، كسي كه نسبت ‌به سايرين، شكيباتر و پايدارتر باشد، براي تصدي مقام رهبري آنان امتيازي بسيار بزرگ دارد:

وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَكانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ (، 24)؛ «از آنان (بني‌اسرائيل) پيشواياني ساختيم كه چون شكيبايي داشتند و به نشانه‌هاي ما يقين داشتند، به‌فرمان ماراهنمايي مي‌كردند»؛

26. بررسي و ارزيابي آنچه انجام گرفته است: رهبر بايد در جريان نهضت هرچند وقت

يك‌بار آنچه را در آن مدت صورت پذيرفته است مورد بررسي و ارزيابي قرار دهد و صحت و سقم آن را معلوم دارد تا اگر لغزش‌ها و كج‌روي‌هايي پيش آمده است تكرار نگردد، و در‌صورت امكان، جبران شود.

اين است به‌اجمال، مهم‌ترين اوصاف رهبر شايسته و ملاحظه شد كه بعضي از اين صفات مذكور متضاد مي‌نمايند. يكي ازعلل اينكه رهبري، هنر و فني است بسيار دقيق، ظريف، و مشكل، همين است كه رهبر بايد اموري به‌ظاهر متضاد را در خود جمع كند و از رعايت هر‌يك از آنها در جاي خود غفلت نورزد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org