- مقدمة ناشر
- بخش اول:مدخل
- بخش دوم:اصالت فرد يا جامعه
- بخش سوم:قانونمندي جامعه
- بخش چهارم:تأثير جامعه در فرد
- بخش پنجم:تأثير فرد در جامعه
- بخش ششم:تفاوتها و تأثير آنها در زندگي اجتماعي
- بخش هفتم:نهادهاي اجتماعي
- بخش هشتم:دگرگونيهاي اجتماعي
- بخش نهم:تعادل، بحران و انقلاب اجتماعي
- بخش دهم:رهبري
- بخش يازدهم:جامعه آرماني
- بخش دوازدهم:سنتهاي الهي در تدبيـر جوامع
بخش يازدهم
جامعه آرماني
پيشگفتار
طرح جامعه آرماني اسلامي
پيشگفتار
از قديمترين ازمنة تاريخ بشري تاكنون، تصور ايجاد «جامعه آرماني» هميشه تعدادي از دانشمندان و انديشهوران جهان را مجذوب و مفتون ميداشته است. ازاينرو، هريك از آنان طرحي جداگانه براي جامعه آرماني تدوين و ارائه كرده است. درميان كهنترين معماران جامعه آرماني، نام افلاطون از همه مشهورتر است. وي در سرتاسر رسالة جمهوري و در بخشهايي از رسالات «تيمائوس» و «كريتياس» خود، طرح «مدينة فاضله» خويش راعرضه كرده است.(1) بعداز او، دانشوران و انديشمندان بسياري در جهان اسلام، ازجمله فارابي در كتاب آراء أهل المدينه الفاضلة، ابوالحسن عامري در كتاب السعادة و الاسعاد، و نظامي گنجهاي در كتاب اسكندرنامه، به تصوير جامعههاي آرماني خودپرداختند. در دنياي مسيحيت نيز انبوهي از نويسندگان به اين كار اقدام كردند: اگوستين قديس در شهر خدا، توماس مور درلامكان (يا ناكجاآباد يا هيچكجا)،(2) فرانسيس بيكن،(3)
1. ر.ك: دوره آثار افلاطون، جلدهاى چهارم و ششم. براى اطلاع بر يكى از نقدهاى قوياي كه بر مدينة فاضلة افلاطون از ديدگاه فلسفه سياسى نگاشته شده است. ر.ك: كارل پوپر، جامعه باز و دشمنان آن، ترجمة عزتاللّه فولادوند، انتشارات شركت سهامى انتشارات خوارزمى، چ1، تهران، جلدهاى اول و دوم (كه مجموعاً بخش اول كتاب را تحت عنوان «افسون افلاطون»، تشكيل مىدهند).
2. اين كتاب به فارسى ترجمه شده است: توماس مور، آرمانشهر (يوتوپيا)، ترجمة داريوش آشورى و نادر افشار نادرى، چ1، شركت سهامى انتشارات خوارزمى، تهران.
3 . Francis Bacon.
دانشمند و فيلسوف علم انگليسي (1561ـ1626)، درآتلانتيس نو، توماسو كامپانلا،(1) حكيم و متفكر اجتماعي ايتاليايي (1568ـ1639)، در شهر آفتاب (يا خورشهر)،(2)و... برتراند راسل نيز، كه به قدرت عقل براي دگرگون ساختن طبيعت بشري از راه آموزش درطي يك نسل اعتقاد محكم دارد، در جهانبيني علمي خود به تصوير جامعه علمي آينده، كه علاوه براينكه بهترين شيوه را در امور توليد، تعليموتربيت، و تبليغات بهكار ميگيرد، مزاياي ديگري نيز بر جوامع غيرعلمي دارد، ميپردازد.(3)
ازسويديگر، بعضي از متفكران اجتماعي، سخن گفتن درباره جامعه آرماني و ارائة طرح آن را قسمي خيالپردازي ورؤياگرايي ميدانند كه نهفقط كاري بيهوده است، بلكه زيانبخش هم هست، زيرا اينقبيل طرحهاي «ناكجا آبادي»،گذشته از اينكه هرگز بدانگونهكه بهتصور آمدهاند بهحقيقت نخواهند پيوست، از واقعبيني انسانهايي كه آنها را باور دارند ميكاهند و آنان را از اين نكتة بسيار مهم غافل ميسازند كه تقريباً هيچ عمل اجتماعي هيچگاه نتيجه مورد انتظار و مطلوب را دقيقاً و كاملاً بهبار نميآورد.(4) حقيقت اين است كه طرح نقشة جامعه آرماني نه مضر است و نه لغو، مشروط بر اينكه داراي سه ويژگي باشد:
اول اينكه كاملاً واقعبينانه باشد و حقايق زيستشناختي، روانشناختي، و
1 . Tommaso Campanella.
2. نويسندة تاريخ در ترازو از بيستوشش متفكر و نويسندة مسلمان و غيرمسلمان نام ميبرد كه در تصوير جامعه آرمانى از خود برجاى گذاشتهاند و ازاينميان آرا و نظريات افلاطون، فارابى، توماس مور، فرانسيس بيكن، و كامپانلا را اندكى شرح مىدهد. ر.ك: عبدالحسين زرينكوب، تاريخ در ترازو، فصل 11.
3. ر.ك: برتراند راسل، جهانبينى علمى، ترجمة سيدحسن منصور، چ3، مؤسسة انتشارات آگاه تهران، 1360، بخش سوم (جامعه علمى).
4. كارل رايموند پوپر (Karl Raymond Popper)، فيلسوف و منطقي مشهور اتريشى انگليسى (متولد 1902)، در فصل نهم كتابش جامعه باز و دشمنان آن نسبتبه طرحهاى «ناكجاآبادى»، يا بهتعبير خودش مهندسيهاى ناكجاآبادى، موضعى بسيار انتقادآميز و خصمانهتر دارند. ر.ك: كارل پوپر، جامعه باز و دشمنان آن، ترجمة عزتالله فولادوند، جلد دوم، فصل نهم.
جامعهشناختي را بههيچروي ازنظر دور نداردو بهدست فراموشي نسپارد؛ دوم اينكه همراه با ارائة طريق باشد، يعني فقط جامعه آرماني را تصوير نكند، بلكه راهوروش رسيدن به آن را نيز نشان دهد. «آنچه تمام اين طرحها را جنبه غيرعملي، وهمي، و پنداري ميدهد و تقريباً در تمام آنها نيز مشترك هست اين است كه طراح غالباً دنياي آينده را بلاواسطه برروي دنياي حال مينهد و مدينة فاسده يا جاهله را بيفاصله با مدينة فاضله مربوط ميكند، اما هيچ نميكوشد نشان دهد تحول مدينة فاسده به مدينة فاضله از كدام راه تحقق مييابد و آنچه توالي آنها را سبب تواند شد، كدام است؟»(1)
و سوم اينكه اهدافي را، اعم از هدف اصلي و نهايي و هدفهاي واسط، براي جامعه آرماني تعيين كند كه داراي مراتب باشند تا سهلالحصولتر بودن پارهاي از مراتب آنها، شور و خواست و اراده را در مردم برانگيزد و آنها را به مبارزات اجتماعي و تغيير اوضاعواحوال موجود، مايل و راغب گرداند، و از اين گذشته عدم وصول به كمال مطلوب بدينمعنا نباشد كه هيچ كاري انجام نشده است و هيچ پيشرفتي حاصل نيامده است.
طرحي كه اين سه خصيصه را داشته باشد فوايد و منافع عظيم خواهد داشت. مهمترين فايده و منفعت آن، اين است كه هدف فعاليتهاي اجتماعي را معين و معلوم ميدارد. هر عمل عقلايي بايد هدفي داشته باشد.
بنابراين اگر بخواهيم كه عاقلانه عمل كنيم، نخستين كاري كه بايد انجام دهيم انتخاب هدف است. پس، پيشازدست زدن به هرگونه اقدام عملي در راه اصلاح اوضاعواحوال جامعه، بايد هدف اصلي و نهايي و نيز اهداف متوسط را، كه درواقع فقط وسايل يا گامهايي در راه نيل به غايت نهايياند، تعيين كنيم. فقط هنگاميكه حداقل خطوط كلي اهداف ما تعيين شده باشد و طرح جامعهاي كه مطلوب ماست در دست باشد، ميتوانيم به سنجش بهترين راهها و وسايل تحقق غايت نهايي بپردازيم و نقشهاي براي اقدامات عملي
1. عبدالحسين زرينكوب، تاريخ در ترازو، ص232 و 233.
تهيه كنيم. هرچه آگاهانهتر و بهشيوهاي همسازتر و خالي از تضاد بهدنبال هدف برويم و هرچه وسايل نيل به هدف را بيشتر مطابق با خود هدف تعيين كنيم، به همان اندازه عملمان خردمندانهتر و منتجتراست. وانگهي، «طرح اينگونه بناها اگر نيز خود ـكاملاًـ قابل اجرا نباشد، لامحاله اين فايده را دارد كه پارهاي معايب جوامع موجود را روشنتر ميسازد و براي اصلاح و بهبود آنها شوق و همت انساني را تحريك ميكند.
بهعلاوه، در ارزيابي جوامع موجود نيز به اهل سياست كمك ميكند و گهگاه نشان ميدهد كه اگر نظامات ديگر در جامعه برقرار آيد كدام نتايج از آن حاصل ميشود... حتي در تعدادي از اين طرحها هدف، نقد جوامع موجود است كه آن را نيزكساني كه علاقه به بهبود احوال انسانيت دارند نوعي سازندگي تلقي ميكنند نه نوعي ويرانگري».(1)
بر طبق تعاليم و احكام اسلامي ميتوان طرحي براي جامعه آرماني ريخت كه داراي هر سه خصوصيت مذكور باشد. اين طرح كاملاً واقعبينانه و همراه با ارائة طريق است؛ و تحقق جامعه آرمانياي كه تصوير ميكند در متون ديني و مذهبي ما پيشگويي شده است. هدف اصلي و نهايي جامعه آرماني اسلامي، استكمال حقيقي انسانهاست كه جز براثر خداشناسي، خداپرستي، اطاعت كامل و دقيق از اوامر و نواهي الهي، كسب رضاي خداي متعالي، و تقرب به درگاه او حاصلشدني نيست؛ و اين مفاهيم، همه مفاهيمي مشكّك و داراي مراتباند كه هر مرتبه از آنها در جماعتي از مردم مصداق مييابد. در جامعه آرماني اسلامي حداقل اين است كه عصيان نسبت به خداي متعالي آشكارا و علناً صورت نپذيرد، يعني مخالفت با احكام الهي و ارتكاب فسقوفجور در حضور ديگران تحقق نيابد. البته بايد كمال تلاش و كوشش را داشت. در اينكه مردم چنان تعليموتربيت يابند كه حتي در نهان و خلوت نيز معصيت نكنند؛ ولي بههرحال، حد نصابي كه از آن گريزي نيست همان است كه گناه در ملأ عام صورت نگيرد. مراتب والاتر از اين حد درگرو ميزان موفقيت نظام آموزشيوپرورشي جامعه و مقدار همت و ارادة خود افراد خواهد بود.
1. عبدالحسين زرينكوب، تاريخ در ترازو، ص233.
براي شناساندن جامعه آرماني اسلامي ميتوان گفت كه جامعهاي است كه افرادش داراي عقايد، اخلاق، و اعمال موافق با تعاليم و احكام اسلامياند؛ ولي اين تعريف، اجمال و ابهام فراوان دارد. همچنين، ميتوان طرحي بسيار تفصيلي ارائه كرد كه حاوي همه جزئيات و ريزهكاريها باشد؛ لكن چنين طرحي نيز نيازمند مطالعات و تحقيقات وافر است. آنچه ما در اين بخش آوردهايم چيزي است مابين آن تعريف بسيار مجمل و مبهم و اين طرح خيلي مفصل و حجيم.
1. طرح جامعه آرماني اسلامي
خداي متعالي تحقق جامعه آرماني اسلامي را بر روي زمين وعده داده است:
وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً (نور، 55)؛ «خداي متعالي به كساني از شما كه ايمان آوردهاند و كارهاي شايسته كردهاند وعده كرده است كه در زمين جانشينشان كند، چنانكه كساني را كه پيشاز آنان بودند جانشين كرد، و دينشان را كه برايشان پسنديده است بهسودشان استوار وپابرجا گرداند و از پي ترسشان امنيت جايگزين كند تا مرا بپرستند و چيزي را با من شريك نسازند».
آنچه اين جامعه آرماني اسلامي را از ساير جوامعي كه درطول تاريخ بشري پديدار شدهاند و خواهند شد متمايز و ممتاز ميسازد، فقط جهانبيني و ايدئولوژي آن است. اين جامعه آرماني جامعهاي است كه افراد آن در مسير سعادت و كمال حقيقي خود گام ميزنند و تلاش و كوشش ميكنند، و بهعبارتديگر، به هدف اصلي و نهايياي كه از تكون هر جامعه مقصود است، نايل آمده است. ازآنجاكه هر انساني، در مدت زندگي اينجهانياش، داراي چهار نوع ارتباط است: ارتباط با خداي متعالي، ارتباط با خود، ارتباط با طبيعت (جمادات، نباتات و حيوانات) و ارتباط با انسانهاي ديگر، ميتوان
ويژگيهاي جامعه آرماني را با ذكر خصوصيات ارتباطات چهارگانة هر فرد از افراد اين جامعه برشمرد:
1. ارتباط فرد با خداي متعالي: در جامعه آرماني اسلامي هر فرد به وجود و وحدت آفرينندة جهان هستي ايمان دارد، و ازديدگاه وجودشناختي، او را بهعنوان سرچشمة نهايي وجود ساير موجودات، و ازجمله انسان، و خود را بهعنوان موجودي كه هستي خود را از او دارد ميشناسد؛ بهعبارتديگر، به ارتباط خالقي مخلوقي ميان خداي متعالي و همهچيز و همهكس، و ازجمله خودش، معتقد است.
همچنين معتقد است كه خداي متعالي بهوسيله «وحي» و نيز «تنزيل آيات» با انسان ارتباط برقرار فرموده است و انسان بايد توسط «دعا و مناجات» و نيز «نماز» و ساير مناسك و شعاير عبادي با او ارتباط داشته باشد.
نيز معترف است كه خداي متعالي «ربّ» (پروردگار) اوست، و او «عبد» (بندة) خداي متعالي است. خداي متعالي قوه وقدرت، سلطه و جبروت، و شوكت و جلال مطلق دارد و انسان بايد نسبتبه او نهايت ضعف و عجز، پيروي و فرمانبرداري، وخضوع و خشوع داشته باشد. انسان، بههيچروي، نبايد دربرابر خداي متعالي اظهار عجب و كبر، نافرماني و سركشي، وبينيازي و استقلال كند.
همچنين معتقد است كه خداي متعالي، هم انعام و احسان، لطف و رحمت، و عفو و غفران دارد و هم بلا و عذاب، قهر وغضب، عدالت و مجازات و انتقام.
ازاينرو، انسان بايد هم «شاكر» و سپاسگزار باشد و هم «متقي» و خداترس و پرهيزكار. اجمالاً ميتوان گفت كه در جامعه آرماني اسلامي، هر فرد «موحد» و «مؤمن» است و واقعاً از «شرك» و «كفر» بيزار،رويگردان، و گريزان است. همين شرك و كفر است كه موجب هلاكت و نابودي جامعهها ميشده است. خداي متعالي علت هلاكت بسياري از جامعهها را مشرك بودن اكثريت افراد آن جامعهها ميداند:
قُلْ سِيرُوا فِي الأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ
(روم، 42)؛ «[اي پيامبر] بگو: در زمين بگرديد و بنگريد كه سرانجام كساني كه پيشاز شما بودند و بيشترشان مشرك بودند چهسان شد».
همچنين در هفت موضع از سوره شعرا سبب نزول عذاب بر پارهاي از اقوام گذشته و نابودي آنان را بيايماني اكثريت افراد هريك از آن اقوام، يعني كفر و شركشان، معرفي ميكند:
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيه وَما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤمِنِينَ (66، 103، 121، 139، 158، 174 و 190)؛ «در اين نشانهاي [و عبرتي] هست؛ و بيشترشان مؤمن نبودند».(1)
ازاينگذشته در همان آيهاي كه متضمن وعدة تحقق جامعه آرماني است، ديديم كه هدف اصلي و نهايي تحقق آن جامعه،عبوديت خداي متعالي و عدم وجود شرك قلمداد شده است. بهعبارتديگر، مهمترين خصيصة جامعه آرماني، يگانهپرستي و نفي كفر و شرك است. و اساساً، هدف آفرينش انسانهاو غرض از همه امور و شئون فردي و اجتماعي زندگي آدمي، همانا خداشناسي، خداپرستي، ارتباط هرچهنزديكتر واستوارتر ميان خداي متعالي و بشر است. اين غرض و مقصود بايد همواره ملحوظ باشد و همه افعال درجهت نيل به آن تنظيم گردد؛
2. ارتباط فرد با خود: در جامعه آرماني، هر فرد ميداند كه آنچه ازآنِ او و در اختيار اوست، اعم از جسم و بدن و نفس وروح، امانتي الهي است و بايد با آن چنان رفتاري داشت كه يك امانتدار با وديعهاي كه درنزد اوست دارد. انسان حق ندارد در بدن و روح خود، هرگونهكه خود ميخواهد دخلوتصرف كند، بلكه مكلف است كه دخلوتصرفهايي را كه خداي متعالي مجاز شمرده است بشناسد و فقط آنها را اعمال كند؛
3. ارتباط فرد با طبيعت: در جامعه آرماني، هر فرد براي خود در قبال طبيعت، يعني جمادات، نباتات، و حيوانات، دوموضوع بسيار مهم قايل است: يكي امانتدار خداي متعالي بودن، و ديگري خليفه و جانشين او بودن؛ بهديگرسخن، هم حتيالمقدور ميكوشد
1. ازاينقبيل آيات، اين نكته هم مستفاد مىشود كه گرايش و كنش مسلّط بر جامعه ملاك داورى واقع مىشود و اميال و افعال اقليت افراد، در مقام حكم و قضاوت نسبتبه كل جامعه، ملحوظ نيست.
كه نعمتهاي الهي در طبيعت، ضايع و تلف نشود و حرث و نسل هلاكت و نابودي نيابد، و هم تاآنجاكه در توان دارد، تلاش ميكند كه موجودات طبيعي رشد و كمال يابند و قوا و استعداداتشان هرچهبيشتر و بهتر بهفعليت و شكوفايي رسد. درست است كه طبيعت بدون دخلوتصرف انسان نيز سير و جريان خاصي دارد و به راه رشد و كمال خودميرود، ولي خداي متعالي خواسته است كه انسان هم در اين سير و مسير، تأثيري و سهمي داشته باشد: هم جلوي تضييع و اتلافها و اسراف و تبذيرها را بگيرد و هم به «عمران أرض» بپردازد، يعني زمين را آباد كند، بذر و نژاد گياهان و جانوران را بهبود بخشد، كاري كند كه نعمتهاي الهي هرچهبيشتر و بهتر ظهور و بروز يابد، و... .
هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيها (هود، 61)؛ «او شما را از زمين پديد كرد و آباد كردن آن را به شما سپرد».
پس، در جامعه آرماني، آدميان در مواجهه با طبيعت، هم امانتدارند و هم خليفةاللّه؛ و براي اينكه از عهدة اين دو امر خطير و مهم، بهخوبي برآيند، هم احكام و تعاليم الهي مربوطبه اينزمينه را و هم علوم و فنون و صنايع و حرف ذيربط را هرچهبيشتر وبهتر آموختهاند؛
4. ارتباط فرد با انسانهاي ديگر: در جامعه آرماني، هر فرد همه ارتباطاتش را با ساير افراد براساس دو اصل «قسط وعدالت» و «احسان» مبتني ميسازد؛ و مقتضاي اصل «قسط و عدالت»، كه از اصل «احسان» بهمراتب مهمتر است، اين است كه هر فرد، حقوق و اختيارات و نيز تكاليف و وظايف خود و ديگران را همواره ملحوظ ميدارد، و در مقام عمل، رعايت ميكند. خداي متعالي جور و ظلم را نيز علت زوال و نابودي جامعهها ميداند:
هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ (انعام، 47)؛ «مگر جز گروه ستمگران كسي نابود ميشود؟!»(1)
1. «ظلم»ى كه در اينجا مقصود است، همان است كه در محاورات عرفى بهكار مىبريم؛ يعني ستم عملى به انسانهاى ديگر؛ ولى «ظلم» معنايى بسيار وسيعتر از اين دارد كه درزمينه هر چهار نوع ارتباط فرد و نيز، هم درمورد عقيده و هم درمورد عمل مصداق مىيابد، و بهاينمعنا «شرك» هم قسمى ظلم است: انّ الشّرك لَظُلْمٌ عظيمٌ (لقمان، 13)؛ «شرك ستمى بزرگ است».
ازآنجاكه ارتباطات هر فرد با ساير افراد در چهارچوب نهادهاي اجتماعي صورت ميپذيرد، نظري بسيار اجمالي و مختصر به چندوچون نهادها در جامعه آرماني ميافكنيم.
الف) نهاد خانواده: در جامعه آرماني در راه تحكيم و تقويت بنيان خانواده و جلوگيري از متلاشي شدن اين واحد اجتماعي بسيار مهم، سعي بليغي بهعمل ميآيد. گذشتهازاين، در اين جامعه، هم تشكيل خانواده سخت مورد تشويق و ترغيب واقع ميشود و هم ميكوشند تا اين واحد اجتماعي چنان شكل گيرد كه همه اهدافي را كه از آن منظور است، به بهترين وجه برآورد؛
ب) نهاد اقتصاد: در جامعه آرماني همه علوم و معارف و فنون و صنايعي كه به كار بهبود بخشيدن به فعاليتهاي اقتصادي افراد ميآيند، اشاعه و ترويج ميشوند تا مردم نيك بدانند كه اوضاعواحوال اقتصاديشان را چگونه ميتوانند اصلاح كنند؛
ج) نهاد سياست و حكومت: در جامعه آرماني جاي هر فرد در سلسله مراتب كارگزاران و مسئولان امور جامعه، به دقت هرچهتمامتر برحسب چندوچون علم، اخلاق، و عمل وي تعيين ميگردد.
بهعبارتديگر، ميزان آگاهي هر فرد از تعاليم و احكام دين مقدس اسلام، اوضاع و احوال سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه و جهان، و يكي از علوم و فنون مختلف و نيز ميزان ايمان، عبوديت، تقوا، و عدالت او، مجموعاً معلوم ميدارد كه وي حق تصدي كداميك از مقامات و مناصب گونهگون سياسي و اجتماعي را دارد. هر فرد به هراندازه كه از اين امتيازات بهرة بيشتري داشته باشد، به رأس هرم قدرت سياسي و اجتماعي نزديكتر ميشود.
بنابراين رهبر جامعه آگاهترين، مؤمنترين، متعبدترين، متقيترين و عادلترين فرد جامعه خواهد بود. بدينترتيب، نهاد حكومت و سياست بهصورت احسن تحقق مييابد و چون اين نهاد، چه با مداخلة مستقيم و چه بهوسيله برنامهريزيها، سياستگذاريها، و ارشادها، تأثيري عظيم بر ساير نهادها دارد، نهادهاي ديگر نيز بهنحو احسن شكل ميگيرند؛
د) نهاد حقوق: هر سه نهاد خانواده، اقتصاد، و سياست و حكومت، براي اينكه امور و
شئونشان بهوجه صحيح و مشروع سامان يابد، سخت نيازمند نهاد حقوقاند. در جامعه آرماني كساني كه بيشترين آگاهي را از تعاليم و احكام اسلامي عموماً، و قوانين و مقررات فقهي و حقوقي اسلام خصوصاً دارند، اوضاع و احوال موجود جامعه خود و ساير جوامع و كل جهان را، درابعاد و وجوه مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي، و اجتماعي، بهخوبي ميدانند؛ مؤمن، متعبد، متقي، و عادلاند، و از عقلو تدبير كافي برخوردارند؛ اصول و مباني و موازين و معابير حقوقي اسلام را برميگيرند و آنها را بر اوضاعواحوال موجود تطبيق ميكنند، و بدينوسيله، نظام حقوقي كاملاً عادلانهاي تعيين ميكنند كه بتواند حقوق و تكاليف اجتماعي افراد را معين سازد و اختلافات و منازعات آنان را حلوفصل كند؛
ه) نهاد آموزشوپرورش: چهار نهادي كه تاكنون، بدانها اشاره كردهايم، محتاج به نهاد آموزشوپرورش هستند. درجامعه آرماني، آموزشوپرورش، علاوه براينكه كمّ و كيف ارتباط هر فرد را با خداي متعالي، خود و طبيعت، به او ميآموزد، و وي را چنان ميپرورد كه در هرمورد، از مواضع عقيدتي، اخلاقي، و عملياي كه بايد داشته باشد، عدول و تخطي نكند، چندوچون مناسبات اجتماعي افراد را نيز به آنان تعليم ميكند و آنان را بهقسمي تربيت ميكند كه حقوق و تكاليف اجتماعي يكديگر را محترم بشمارند، و در مقام عمل، زير پا نگذارند.
در جامعه آرماني، نهاد آموزشوپرورش، قبل از هرچيزي، اصول و مباني جهانبينانه و ايدئولوژيك اسلام را به يكايك افراد ميآموزد: آنچه درباره خداي متعالي بايد دانست (توحيد)؛ اينكه انسان، گذشته از جسم و بدن خود، نفس و روحي داردكه حقيقت او به آن است و ابدي و جاودانه خواهد بود و استكمالش جز براثر افعال اختياري حصول نميپذيرد، و انسان پاداش و كيفر كارهاي آزادانة خود را در عالمي ديگر خواهد ديد (معاد)؛ اينكه فقط عقايد، اخلاق، و افعالي موجب سعادت و كمال ابدي خواهد شد كه بر وفق تعاليم و احكامي باشد كه خداي متعالي، توسط وحي، بر همه انبياي خود وعليالخصوص بر پيامبر گرامي اسلام(صلى الله عليه وآله) فرو فرستاده است (نبوت)؛ اينكه هدف آفرينش و غرض ازخلقت انسان اين است كه او،
بهوسيله افعال اختياري خود، رضاي خداي متعالي را كسب كند، به درگاه احديت تقرب يابد، وبه كمال حقيقي خود نايل آيد؛ اينكه بعضي از كمالات آدمي در يكزندگي منفردانه و منعزلانه نيز تحققپذير است، اگرچه در زندگي گروهي و جمعي سهلالحصولتر تواند بود، پارهاي ديگر از كمالات منحصراً در زندگي اجتماعي پديدار تواند شد، و اساساً، موضوع آنها ارتباطات و مناسبات اجتماعي است، و هدف اصلي و نهايي از زندگي اجتماعي و تشكيل جامعه، تحصيل همين دستة دوم از كمالات است؛ و اينكه نظام ارزشي اسلام، چه رفتارهايي را خوب ميداند و چه رفتارهايي را بد. نهاد آموزشوپرورش، پساز اينكه اين حد نصاب لازم ازشناخت ديني و مذهبي را به افراد جامعه داد و شبهاتي را كه درباره هريك از اين موارد در اذهانشان وجود دارد از ميان برد، مردم را برطبق همين شناختها ميپرورد و ميسازد و در اخلاق و علم و معنويت پيش ميبرد. پساز تعليم اصول و فروع دين و مذهب به مردم و تربيتشان بر وفق آنها، كه مهمترين وظيفه نهاد آموزشوپرورش است، نوبت به آموزشوپرورش علوم و معارف و فنون و صنايع و حرفههايي ميرسد كه براي رفع نيازمنديهاي مادي و اقتصادي ضرورت و لزوم دارد. از ديدگاه اسلامي، همانگونهكه بدن وسيلهاي است براي روح، آنچه مربوط به ماده و جسم و بدن است، بايد افزاري براي تعالي و استكمال معنوي و نفساني و روحي انسان باشد. ازاينرو، توجه به امور و شئون مادي و جسماني و بدني بشر ازلحاظ مرتبه و ارزش، متأخر است از توجه به معنويت و روح و اخلاق، هرچند ممكن است ازلحاظ زماني متأخر نباشد و حتي رفع پارهاي از نيازهاي مادي و اقتصادي بر هرگونه تعليموتربيت معنوي و اخلاقي تقدم زماني داشته باشد.
در جامعه آرماني، فرد فقط در انديشه منافع و مصالح شخصي خود نيست و ساير افراد را ابزار تأمين و تحصيل خواستهها ونيازهاي خود نميانگارد، بلكه در ديگران به چشم بندگان خداي متعالي مينگرد و كوشش ميكند تا هدف آفرينش،كه تعالي و استكمال حقيقي همه انسانهاست، به بهترين وجه تحقق يابد. ازاينرو، نسبتبه ساير افراد نيز احساس مسئوليت ميكند.
بنابراين در جامعه آرماني همه افراد، بلااستثنا، به آموزشوپرورش همديگر اشتغال دارند و بخش عظيمي ازارتباطات و مناسباتشان چيزي جز «تزكيه»، «تعليم»، «امربهمعروف و نهيازمنكر»، «تواصي به حق» و «تواصي به صبر»نيست.
بدينترتيب، جامعه آرماني مجموعهاي از افراد آگاه، مؤمن، متعبد، متقي، و عادل ميشود كه مصاديق ألَّذينَ آمَنوُا مِنكُم وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ هستند؛ يعني هم به تعاليم و احكام اسلامي ايمان آوردهاند و هم نظام ارزشي و رفتاري اين دين مقدس را، چه در زمينه اخلاق و چه درزمينه حقوق، عملاً بهكار بستهاند.
ولي اين جامعه آرماني توحيدي، كه شرط تحقق آن، ايمان و عمل صالح انسانهاست، مخالفان و دشمناني نيز دارد كه ميخواهند خصيصة توحيدي بودن آن را سلب كنند. افراد جامعه آرماني با اينان بهشدت هرچهتمامتر مقابله ميكنند؛ چراكه اينان از كساني كه به مال، جان، عرض، و ناموس مردم تجاوز و تعدي ميكنند بهمراتب خطرناكتر و مضرترند، زيرا همه اينها تنها زماني قدر و قيمت دارد كه هدف اصلي و نهايي زندگي، كه خداشناسي و خداپرستي است، محفوظ و مصون باشد. والاترين و ارزشمندترين جهادها و دفاعها جهاد و دفاعي است كه برضد كساني صورت پذيرد كه قصد مبارزه با توحيد وايمان مردم را دارند:
حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّهِ (انفال، 39)؛ «تا فتنهاي نماند و دين يكسره ازآنِ خداي متعالي شود».
جامعه آرماني براي اعلاي کلمه اللّه و دفاع از كيان و موجوديت خود و حفظ اموال، نفوس، اعراض، و نواميس افراد خويش از هر جهت آمادگي دارد: هم واجد روحيه غيرت و حميت، ايثار و ازخودگذشتگي، شجاعت و سلحشوري، فداكاري وجانفشاني و شهادتطلبي است، هم مجهز به همه علوم و فنون و صنايع و حرفي است كه براي اداره و تدبير موفقيتآميز امرجنگ و دفاع ضرورت دارد، و هم مسلح به جميع سلاحهايي است كه دشمنان و مخالفان دارند:
وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ (انفال، 60)؛ «از نيرو و از اسبان بسته هرچه توانستيد براي [جنگ با] آنان آماده كنيد تا با آن، دشمن خداي متعالي و دشمن خودتان رابترسانيد».
با اين آمادگي جامع و كامل، جامعه آرماني از هرگونه خوف و ترسي پاك و پيراسته است، چراكه هيچ دشمن خارجي جرئت تجاوز و تعدي به آن را ندارد (افراد نيز به يكديگر ظلم و ستم نميكنند، زيرا اكثريتشان متقي و عادلاند و اقليتِ بيتقوا وظالمشان هم از ترس دستگاه حاكمهاي كه براساس عدل و قسط و ميزان، مبتني است، گرد ستم و بيداد نميگردند؛ و بنابراين امنيت داخلي هم برقرار خواهد بود).
خداي متعالي وعدة دفاع از مؤمنان و كمك به موحداني كه مورد هجوم و ظلم واقع شدهاند و او را ياري كردهاند ميدهد وآنان را چنين وصف ميفرمايد:
الَّذِينَ إِنْ مَكَّنّاهُمْ فِي الأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ (حج، 41)؛ «كساني كه اگر در زمين استقرارشان دهيم، نماز بهپا كنند و زكات دهند و به رفتار خوب وادارند و از رفتار بد باز دارند».
يعني اولاً: اهتمام به عبادت و عبوديت خداي متعالي و تقويت و تحكيم پيوند با او دارند؛ ثانياً: نيازمنديهاي مادي و اقتصادي ديگران را پيش چشم دارند و در رفع آنها ميكوشند؛ ثالثاً: نظارت و مراقبت سخت و مؤكد دارند تا مبادا مردم به انحراف و كجروي در عقيده، اخلاق، و عمل دچار شوند. ميتوان گفت كه همه ويژگيهاي جامعه آرماني اسلامي از اين سه خصوصيت اصلي، متفرع ميگردد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org