قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

گفتار هفتم

افراط و تفريط‌ها در تعيين مسير كمال انسان

راه عرفا براى قرب الى الله؛ افراط‌ها و تفريط‌ها

در جلسه قبل درباره مقام والايى كه براى انسان در نظر گرفته شده و از آن به «قرب الهى» يا« زلفى» يا تعبيراتى شبيه آن ياد مي‌شود، سخن گفتيم. نكته‌اي كه باقى مانده و توجه بدان لازم است اين است كه در محيط‌هاى اسلامى و دينى، گروه‌هايى پى گير مسايل مربوط به سير و سلوك، عرفان و مانند آنها هستند و در مقابل، بعضى از مردم از اين الفاظ اجتناب ورزيده و آنها را بدعت و خارج از دين مي‌شمارند. به نظر بنده شما در سطحى هستيد كه از اين الفاظ و اسامى كه هيچ شأنيتى غير از اشاره به معانى مقصود ندارند، نهراسيد.

كلمه عرفان و حتى كلمه تصوّف و نظاير آن، اگر به امورى صحيح كه موافق شرع است اشاره داشته باشد، جاى هيچ‌گونه ترس و نگرانى نيست، اما اگر به معانى غير صحيح اشاره داشته باشند و در صدد بدعت گذارى در دين باشند، بايد از آنها اجتناب كرد.

در اين زمينه نيز افراط و تفريط‌هايى صورت گرفته است كه باعث گمراهى مي‌شود و بايد به حد وسط تمسك جست. بعضى از مردم به طور كلى اين مباحث را انكار مي‌كنند و بعضى ديگر به هر چيز ضعيفى كه

كوچك‌ترين ارتباطى با اين معانى داشته باشد، تمسك مي‌جويند و گمان مي‌كنند كه اينها وحى منزل است؛ اگر چه شعرى باشد كه شاعرى آن را سروده است يا سخنان اديبانه‌اي باشد كه اديبى آن را نگاشته است. افراط كنندگان، همه اينها را همانند وحى منزل از سوى خدا مي‌دانند. چنين كارى افراط است و بايد دانست كه اهل تصوّف و عرفان نيز از آن جا كه معصوم نيستند، مرتكب اشتباهات زيادى شده‌اند؛ مثل محى الدين بن عربى كه از عرفاى بزرگ است و امام در نامه اش به گورباچف از ايشان نام برد؛ ولى همين امام بر سخنان محى الدين تعليقه مي‌زند و بعضى از تعابيرش را در كتاب‌هاى عرفانى خطا مي‌داند. بنابراين، تجليل از اين مرد بدان معنا نيست كه تمام كلماتش تام و صحيح و غير قابل خدشه است.

در مقابل، گروهى دچار تفريط شده و هر چه را به عرفان منسوب باشد انكار مي‌كنند و مي‌گويند اينها امورى خارج از دين (بدعت) هستند. بر ما لازم است كه از افراط و تفريط بپرهيزيم و راه وسط را انتخاب كنيم. البته در اين فرصت كم اين امكان وجود ندارد كه تمام انحرافات از ناحيه افراط و تفريط را متعرض شويم، ولى بر يك نكته مهم تأكيد مي‌كنيم و آن اين است كه اكثر گروه‌هاى عرفانى در ميان متصوفه بر امور شخصى تكيه مي‌كنند و گمان مي‌كنند كه اگر عارف بخواهد به خدا تقرب جويد، بايد به رياضت‌هاى شرعى بپردازد ـ البته اهل بدعت صرفاً بر رياضت‌هاى شرعى هم تأكيد نمي‌كنند. اين گروه حتى از امور اجتماعى احتراز مي‌كنند، چه رسد به امور سياسى. آنان گمان مي‌كنند كه عبادت منحصر است به رابطه بين انسان و خدايش و بايد قلب را از هر چه باعث توجه به غير خدا مي‌شود، خالى كرد؛ براى همين به رياضت پرداخته و شب زنده دارى مي‌كنند و مدتى از مردم كناره مي‌گيرند تا مبادا غير از خدا و غير از

امور متعلق به خدا ذهنشان را مشغول كند. همين روش از جهتى تفريط است و از جهت ديگر افراط است.

راه قرآن و اهل بيت(عليهم السلام)

همان طور كه گفتيم، عبادت خداوند منحصر در مناسك خاصى نيست، بلكه حقيقت عبادت، فانى كردن خواسته‌هاى خود در اراده الهى است و لازم است كه عبوديت، تمام ابعاد انسان رادر بر گيرد. انسان بايد در قلبش، در عقلش، در عواطف و احساساتش در سلوك فردى و خانوادگيش و در رفتار اجتماعيش مطيع و بنده محض خدا باشد. بايد در تمام امور بنده خدا باشد تا به بنده خالصى تبديل شود كه هيچ چيز را برخواست الهى ترجيح ندهد. خدا از انسان خواسته است كه عبوديت را در تمام شؤون زندگى خود لحاظ كند نه فقط در قلب و رفتار شخصيش.

طريقه حَقه‌اي كه اهل بيت(عليهم السلام) آن را مي‌پيمودند و به ما آموخته‌اند و ما را بدان سفارش نموده‌اند اين است كه انسان در تمام شئون زندگيش در پى عبوديت خداوند باشد؛ حتى در خوردن، نوشيدن، برخاستن و خوابيدن: أَسْلَمْتُ وَجْهِىَ لِلَّهِ،(1) قُلْ إِنَّ صَلاَتِى وَ نُسُكِى وَ مَحْيَاىَ وَ مَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.(2)تمام شؤون حيات و ممات بايد براى خدا باشد تا انسان به بنده‌اي خالص و عارف تبديل شود و از غير او قطع اميد كند. بنابراين كسانى كه از اجتماع كناره گيرى مي‌كنند، از عبوديت كامل خداوند فاصله گرفته‌اند و تنها در امور شخصى بنده خدا هستند. آنها در امور مربوط به اجتماع كه يكى از شؤون انسانى است و بايد عبوديت انسان در آن متجلى شود، بنده خدا نيستند.


1. آل عمران (3)، 20.

2. انعام (6)، 162.

پس راه صحيح براى سير و سلوك در مسلك عبادت و عبوديت اين است كه تمام شؤون و كارهاى انسان فقط براى خدا باشد؛ چه در «امور فردى» مانند رسيدگى به بدن، ذهن، قلب، اعتقادات، همسر و فرزندان و خويشاوندان، و چه در امور اجتماعى. در تمام اين امور لازم است انسان تسليم اراده الهى باشد و اگر مأمور به قيام شد، قيام كند.

عبادت خدا يا خود؟

انسان‌هايى بوده‌اند كه وقتى به آنها دستور جهاد داده مي‌شد، مي‌گفتند ما مشغول عبادت هستيم و مي‌خواهيم نماز و روزه به جاى آوريم. نقل شده است كه وقتى حسن بصرى به جهاد دعوت شد، گفت من مشغول عبادت هستم و دوست ندارم آن را ترك كنم. اين فكر، انحرافى است. اگر مي‌خواهى مطيع خداوند باشى، بايد در آنچه به تو دستور مي‌دهد، از او اطاعت كنى نه از آنچه خودت دوست دارى. خداوند در جواب ابليس فرمود من مي‌خواهم در همان جهتى كه دوست دارم، عبادت شوم نه در جهتى كه تو دوست دارى.

پس اگر ما دوست داشته باشيم كه خدا را فقط در خلوت عبادت كنيم، در اين صورت خدا را از همان جهتى كه خواسته خودمان است عبادت كرده‌ايم نه از جهتى كه او دستور داده است. اگر شركت در جهاد بر ما واجب شده باشد، عبوديت اقتضا مي‌كند كه از شهر و ديار هجرت كرده، در جهاد حاضر شويم و صحيح نيست كه بگوييم: ما در خلوت خدا را عبادت مي‌كنيم و كارى به امور اجتماع نداريم. اين جواب، مورد قبول دين نيست. مسأله اصلى در مورد انتخاب راه صحيح عرفانى اين است كه ملاك آن، انتظارات خداوند از ما باشد و سعى ما براين باشد كه اراده‌هاى تشريعى خداوند را محقق كنيم.

معرفت احكام الهى، مقدمه عبادت

براى رسيدن به هدف فوق، پيدا كردن معرفت به امور دينى لازم است تا به انتظارات خداوند از خودمان پى ببريم. اگر معرفت ما نسبت به احكام دينى ناقص باشد، چه بسا به اشتباه گمان كنيم كه فعل متروك، «مأموربه» است و يا معروف و منكر را با هم خلط كنيم و معروفى را منكر و منكرى را معروف تصور كنيم، كه همه اينها ناشى از ضعف علمى ما است.

بنابراين در درجه اول، شخص بايد خودش نسبت به احكام الهى فقيه و عارف باشد و اگر رسيدن به اين درجه برايش ممكن نبود، بايد از كسى تقليد كند كه او در تمام جهات به احكام الهى آگاه‌تر است نه آن كه فقط در جهت خاصى عالم‌تر باشد. پس اگر دانستيم كه آن شخص از تمام جهات به ابواب فقه ـ كه شامل عبادات، معاملات، مسايل شخصى، اجتماعى و سياسى است ـ مسلط مي‌باشد، از او تقليد مي‌كنيم؛ مثل امام راحل(قدس سره). و اگر به چنين شخص جامعى دست نيافتيم، در هر بابى، از اعلم تقليد مي‌كنيم و اگر فقيهى علاوه بر ابواب فقهى در امور سياسى نيز اعلم بود از او تقليد مي‌كنيم. اين روش عاقلانه‌اي است كه در مورد اطبا هم انجام مي‌دهيم و براى درمان هر دردى به متخصص در آن رشته مراجعه مي‌كنيم. هر انسانى در وهله نخست وظيفه دارد كه نسبت به تمام ابواب فقه، عالم و فقيه شود و اگر اين كار برايش ميسر نشد، بايد از اشخاصى كه عالم‌تر و متخصص‌تر از ديگران هستند تقليد كند. اما اگر عده‌اي از علما هر كدام در بابى از ابواب فقه متخصص بودند، در اين صورت وظيفه شخص اين است كه در هر بابى از اعلم و متخصص تقليد كند.

هدف از تقليد، معرفت احكام الهى و آموختن راه و روش عبادت كردن است. البته آموختن براى عمل كردن است و هر كس كه به علوم خويش عمل كند، خداوند علم به آنچه را نمي‌داند رزق و روزيش قرار مي‌دهد.

مشكل اساسى ما اين است كه به آنچه مي‌دانيم، عمل نمي‌كنيم و در عين حال مي‌خواهيم چيزهاى تازه‌ترى بياموزيم. چه بسا از ما سؤال شود كه نسبت به معلومات خويش چگونه عمل كرده‌اي كه اكنون در پى آموختن چيزهاى جديدترى هستى؟! آيا به آنچه آموخته‌اي عمل كردى؟ يا آن كه فقط حرص به آموختن دارى و در پى عمل نيستى؟ اگر انسان بخواهد حقيقتاً در پى عمل باشد، ابتدا به آنچه مي‌داند عمل مي‌كند و آن گاه در پى آموختن چيزهاى جديدتر برمى آيد تا بيش‌تر و دقيق‌تر و بهتر عمل كند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org