قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

گفتار سوم:

 

اندوه و ترس، لباسي بر قامت دوستان خدا (2)

 

فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ، فَزَهَر مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ، فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ، وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ؛ پس اندوه را شعار خود سازد و لباس خداترسي در پوشد. پس دلش در پرتو چراغ هدايت روشن شود و سازوبرگ روزي که بر او دررسد آماده سازد. پس مرگي را که دور انگارند نزديک بيند و سختي‌هاي زندگي را آسان گيرد.

 

ضرورت وجود غرايز و حالات رواني، و لزوم استفادة مناسب از آنها

چنان‌كه گذشت، خداوند حکيم حالاتي را در وجود انسان قرار داده که همة آنها براي او سودمندند؛ چه، اگر فايده و تأثير مثبتي نداشتند، خداوند آنها را در نهاد ما قرار نمي‌داد. ليکن مي‌بايد موارد کاربردشان را بدانيم و آنها را در جاي خود به کار گيريم و در استفاده از آنها نيز افراط و تفريط پيشه نسازيم. معمولاً حالاتي چون غم، غصه،

ترس و اندوه خوشايند انسان نيست، ولي اين حالات آثار مفيدي دارند، و اگر بجا از آنها استفاده شود، مي‌توانند سازنده باشند. مشکل اساسي ما اين است که از حالات و غرايز خود به درستي بهره نمي‌گيريم و در استفاده از آنها دچار افراط و تفريط مي‌شويم. ما معمولاً از شهوات و امور غريزي مانند خوردن، آشاميدن و شهوت جنسي که خواستني و باب طبعمان هستند، خوشمان مي‌آيد، اما در اينکه آنها را از کجا برآوريم و در چه راهي به کار بريم و نيز در چه حدي از آنها استفاده کنيم،‌ دچار اشتباه مي‌شويم. اما از حالات ناملايم با طبع، نظير غضب که مقابل شهوت‌اند، خوشمان نمي‌آيد. در صورتي که حالت غضب نيز در نهاد انسان زايد نيست بلکه خود نعمتي است که بايد جاي کاربرد آن را شناخت و حد استفاده از آن را رعايت کرد. آيا پسنديده است کسي که دشمن به او حمله برده و به او هتاکي و فحاشي کرده است،‌ خون‌سرد و بي‌اعتنا باشد و هيچ واکنشي نشان ندهد؟ آيا مي‌توان کسي را که به مال يا ناموسش تجاوز مي‌کنند و او ناراحت و خشمگين نمي‌شود، انسان ناميد؟ انسان در مقام دفاع و در برابر خطرات بايد از قوة غضب خود استفاده کند و واکنش نشان دهد؛ اما افزون بر آنکه بايد بداند در کجا از اين قوه استفاده کند، بايد از افراط نيز بپرهيزد.

از جمله مواردي که بايد غضبناک و ناراحت شد و واکنش نشان داد، جايي است که به ناموس انسان جسارت کنند يا شرف او را پايمال سازند،‌ و مهم‌تر از اينها، جايي است که به دين بي‌حرمتي کنند. در اين موارد نبايد بي‌اعتنا بود.

شادي و سرور، که در برابر امور خوشايند و مطبوع به انسان دست‌ مي‌دهد، خود نعمتي الاهي و منشأ تحول، اميد و تحرک انسان است. اگر نعمت شادي و نشاط از انسان گرفته شود، دل او پيوسته افسرده مي‌ماند و ديگر نه انگيزة تلاش براي دنيا خواهد داشت و نه آخرت؛ و کسي نيز رغبت نمي‌کند با او معاشرت داشته باشد. در

مقابل شادي، غم و اندوه نيز لازم و نعمت است؛ زيرا اگر انسان در برابر سرمايه‌هايي که از دست داده اندوهگين نشود، در‌صدد جبران بر‌نمي‌آيد. افزون بر اين، اگر در برابر آنچه به سبب کوتاهي از دست داده غمگين و ناراحت نشود، براي حفظ و استفاده از نعمت‌ها و سرمايه‌هايي که دارد نمي‌کوشد و قدر آنها را نمي‌داند.

 

نقش شناخت و معرفت در بروز حالات رواني

انسان در حد معرفت و شناخت خود، از آنچه منفعت يا ضرر تشخيص مي‌دهد، شاد يا اندوهگين مي‌شود. بر اين اساس، کساني که معرفتشان به امور دنيايي معطوف است و با اين امور اُنس يافته‌اند و از دين بهرة چنداني ندارند، منفعت و نعمت را منحصر در امور دنيايي مي‌دانند و اگر بهره‌اي از دنيا به آنها برسد يا آنان را بستايند و احترام کنند، خوشحال مي‌شوند. در برابر، اگر سرمايه و مالي را از دست بدهند يا به آنها توهين کنند ناراحت مي‌شوند. ما بايد بينديشيم که در برابر از دست دادن چه منفعت‌هايي و تا چه حد بايد اندوهگين شويم، و در برابر چه کوتاهي‌هايي و تا چه حد بايد ناراحت شويم. انبيا و فرستادگان خداوند کوشيدند تا به انسان‌ها بفهمانند که از تمايلات و حالات خود در چه زمينه‌هايي بهره گيرند. مثلاً در چه مواردي از غريزة شهوت، و در چه مواردي از غريزة غضب استفاده کنند؛ در چه مواردي شاد شوند و در چه مواردي غمگين. ما مسلمانان، با توجه به کتاب آسماني‌مان، بايد بنگريم که آيا شادي‌ها، ناراحتي‌ها و اِعمال غرايزمان با منطق قرآن سازگار است؟ به تعبير ديگر، بايد از منظر آموزه‌هاي قرآني منافع و زيان‌هاي خود را تعريف کنيم و شادي و ناراحتي و اِعمال غرايزمان با آموزه‌ها و دستورات قرآن هماهنگ باشد. قرآن به ما مي‌گويد که بيش از هر‌چيز بايد از زيان‌هاي اخروي ترسيد؛ زيرا چه بسا قابل جبران نباشند و براي هميشه انسان را بدبخت و بي‌چاره سازند، و همة زيان‌هاي دنيوي در برابر ضرر اخروي چيزي به شمار نمي‌آيد.

انسان بيشتر بايد در برابر نعمت‌هاي اخروي که از کف داده اندوهگين باشد و از ضررهاي دنيوي که بر او وارد آمده چندان ناراحت نباشد.

بسيار شايسته است که انسان حساب کند در يک روز چه منفعت‌هاي ابدي‌اي را مي‌توانسته کسب کند و نکرده و چه کارهاي خيري را مي‌توانسته انجام دهد و نداده و چه فرصت‌هاي ارزشمندي را مي‌توانسته به‌ کار ‌گيرد و به کار نگرفته است. يا در يک روز چه کارهاي زشتي را انجام داده که کيفر آنها آتش جهنم است و اگر مشمول عفو و آمرزش خداوند نشود، تيره‌بخت مي‌گردد. گاه آدمي از اينکه فرصت به دست‌ آوردن منفعت مادي چشمگيري را از دست داده يا مي‌توانست معاملة سود‌آوري انجام دهد و از فرصت استفاده نکرده، مدت‌ها غمگين و ناراحت است و افسوس مي‌خورد؛ اما در برابر گناهي که مرتکب شده و کيفري که در انتظار اوست، اندوهگين نمي‌شود. به‌راستي آيا پشيمان نشدن از معصيت خدا، ناشي از ضعف باور به عذاب‌ها و کيفرها و انذارهاي الاهي که در قرآن و روايات آمده، نيست؟ و ناراحت نشدن از گناه به معناي تغافل از سخنان خداوند و پيشوايان معصوم(عليهم السلام) نيست؟

چه بسا انسان اين حقايق را باور دارد و منکر آنها نيست، اما غفلت و وسوسه‌هاي شيطاني باعث مي‌شود که به آنها پايبند نباشد و از زير بار اطاعت دستورات الاهي شانه خالي کند. در اين صورت، انسان بايد به خود آيد و نفس سرکش خود را ملامت و سرزنش کند که چرا به اعتقادات و باورهاي ديني خود پايبند نيست.

 

ضرورت توجه به عذاب‌هاي اخروي و ننگ رسوايي در آخرت

ما با آنکه آيات نازل شده دربارة گناهان و آثار آنها را باور داريم و مي‌دانيم پاره‌اي گناهان عذاب‌هاي دهشتناک و خوارکننده در پي دارند که اگر انسان يکي از آنها را مجسم کند، چه بسا شب از ترس خوابش نبرد، باز گناه مي‌کنيم. تصور کنيد کسي را که

در جمعي نشسته است و ناگهان فردي وارد مي‌شود و ريش يا موي سر او را مي‌گيرد و از جا بلند مي‌کند و با درشتي و عصبانيتِ بسيار او را سرزنش مي‌کند که تو چرا فلان کار را انجام دادي؛ يا فيلمي را که از کارهاي زشت او تهيه کرده‌اند، نشان ديگران مي‌دهد و او را رسوا مي‌سازد. چه بسا او در چنين وضعيتي آرزوي مرگ ‌کند و از اينکه آبرويش نزد ديگران ريخته، ديگر نتواند سر بلند کند. چنين صحنه‌هايي، در قيامت، براي گناهکاران و در برابر ميلياردها انسان رخ مي‌دهد و مأموران عذاب، به دستور خداوند، گنهکاران را غل و زنجير مي‌کنند و با تحقير فراوان آنان را به جهنم مي‌افکنند و عذاب مي‌کنند و آنان افزون بر شکنجه‌هاي جهنم، در برابر بهشتيان و جهنميان رسوا مي‌شوند، که البته اين عذاب سخت‌تر از هر عذاب ديگري است:

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ * ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ؛(1) بگيريد او را و در غُل کنيد. آن‌گاه ميان آتشش اندازيد. پس در زنجيري که درازي آن هفتاد گز است وي را در بند کشيد.

از بعضي از نيکان نقل شده که از سن تکليف تا پايان عمر از سر عمد و علم هيچ گناهي نکرده‌اند؛ اما اغلب افراد مرتکب گناه مي‌شوند. اگر کسي گناه مي‌کند و آيات ناظر به بهشت و جهنم و کيفر گنهکاران را انکار مي‌کند، کافر، و تکليفش نيز مشخص است؛ اما کسي که قرآن، قيامت و کيفر گنهکاران را باور دارد چرا گناه مي‌کند و زمينة عذاب خود را فراهم مي‌سازد؟! پاسخ اين است که دلبستگي به دنيا و توجه تام به لذت گناه و غلبة شهوت، به هنگام گناه، همچون پرده‌اي در برابر گنهکار قرار مي‌گيرد و باعث مي‌شود که او زشتي و پليدي گناه را احساس نکند و از کيفر و زياني که براي او در پي دارد غافل بماند. پس او در حال گناه فقط به فکر لذت گناه است و به پيامدهاي آن نمي‌انديشد. کسي که در هشياري و توجه به سر مي‌برد و شهوت يا غضب بر او


1 . حاقه (69)، 30 32.

غلبه نکرده است، وقتي انديشه گناه به ذهنش راه مي‌يابد، به خوبي پيامدهاي بد آن فرارويش نمايان مي‌شود. اما کسي که شهوت و غضب بر او غلبه کرده، به عواقب کردار زشت خود نمي‌انديشد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمودند:

رُبَّ شَهْوَةِ سَاعَةٍ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَوِيلاً يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛(1) چه بسا چند لحظه شهوت‌راني که در روز قيامت اندوهي طولاني در پي دارد.

پس آنچه سبب انجام گناه و مانع توجه به آثار و پيامدهاي آن مي‌شود علاقه به دنيا و انس با لذت‌هاي مادي است که همچون پرده‌اي روي چشم و دل انسان قرار مي‌گيرد تا حقايق را درک نکند و خود را به ننگ گناه بيالايد. در برابر، آنچه مانع آلوده شدن به گناه و دلبستگي به دنيا مي‌شود، ترس و اندوه اخروي است: اگر انسان بينديشد که گناه چه فرصت‌ها و توفيقاتي را از او مي‌گيرد و چه عذاب‌هايي به بار مي‌آورد و سبب مي‌شود انسان از چشم خداوند و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) و اولياي خدا بيفتد، چه بسا مقهور هوس‌ها و لذت‌هاي دنيا نشود و خود را در دام گناه گرفتار نسازد. ترس و هراس از عذاب‌ها و گرفتاري‌هايي که گناهان در‌پي ‌دارند و اندوه از فرصت‌ها و توفيقات معنوي که انسان از دست داده، دلبستگي به دنيا و پرده‌ها را از ميان بر‌مي‌دارد و توجه او را به آخرت و معنويات افزون‌تر مي‌کند و موجب انس با خداوند مي‌شود. چنين ترس و اندوهي جلوي سرمست گشتن از لذت‌هاي دنيوي و غفلت را مي‌گيرد. به دليل همين آثار ارزشمند «ترس» از خداوند و عذاب‌هاي اخروي، و «اندوه» بر فرصت‌هاي معنوي از دست رفته است که امير مؤمنان(عليه السلام) آنها را مي‌ستايد وگرنه در شأن آن حضرت نيست که به ستايش ترس و اندوه بر دنيا بپردازند. دنيا با همة نعمت‌هايش، در برابر آخرت چه ارزشي دارد که انسان خود را به ترس و اندوه دربارة آن مبتلا کند؟ و از همين روي،‌ آموزه‌هاي ديني نيز سفارش کرده‌اند که سمت و سوي ترس و اندوه انسان، خدا و آخرت باشد و نبايد از غير خداوند ترسيد.


1 . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 70، باب 58، ص 321، ح 38.

جلوه اندوه و ترس در سيماي دوستان خدا

براي روشن‌تر شدن آثار خوف و اندوه اخروي و نقشي که توجه به آنها مي‌تواند در خودداري از گناه داشته باشد، کسي را در نظر بگيريد که عزيزي را از دست داده، و مثلاً به داغ فرزند مبتلا شده است. در چنين موقعيتي او چنان اندوهگين، محزون و سر در گريبان است که هيچ خوشي و لذتي برايش مفهوم ندارد. او در اوج گرسنگي نيز به غذا ميل ندارد و لذت آن را درک نمي‌کند و با اکراه غذاي اندکي مي‌خورد؛ چه رسد که به لذت‌هاي ديگر توجه داشته باشد. يا کسي را در نظر بگيريد که دشمنْ او را تعقيب مي‌کند و جانش در خطر است، و تنها دغدغه‌اش اين است که از مهلکه بگريزد. چنين کسي در آن حال به خوردن و آشاميدن و ديگر لذت‌ها هيچ تمايلي ندارد. او سردي و گرمي هوا يا گرسنگي و تشنگي را اصلاً احساس نمي‌کند.

باري،‌ اندوه و خوف دربارة آخرت را بايد چنان در خودمان زنده و برجسته نگاه داريم که لذت‌ها و امور دنيايي نتوانند ما را مجذوب خويش سازند. طبيعي است وقتي توجه به لذت‌هاي دنيا کاسته شد، ميل و علاقه به آنها نيز کاهش مي‌يابد و زمينة سرمست شدن از لذت‌هاي دنيا از بين مي‌رود. از اين روي، برخلاف کساني که وقتي مي‌خواهند شادي و خوشحالي خود را نشان دهند، قهقهه سرمي‌دهند، اولياي خدا در اوج شادي، تبسم مي‌کنند. براي مثال، ابراهيم بن عباس در شمار ويژگي‌هاي متعالي اخلاقي و رفتاري امام رضا(عليه السلام) مي‌گويد:

وَلَا رَأَيْتُهُ يُقَهْقِهُ فِي ضِحْكِهِ بَلْ كَانَ ضِحْكُهُ التَّبَسُّمَ؛(1) هرگز نديدم که آن حضرت در خنده‌اش قهقهه زند؛ بلکه خندة ايشان تبسم بود.

بنابراين بايد بکوشيم که فريفته و سرمست لذت‌هاي دنيا نشويم و آنها را اصيل ندانيم؛ زيرا در اين صورت لذت‌جويي‌هاي دنيوي حجاب دل ما مي‌شوند و باعث کورگشتن


1 . همان، ج 49، باب 7، ص 91، ح 4.

چشم دل انسان و قطع ارتباط باطن انسان با حقايق برين مي‌شوند. طبيعي است که فرجام کوري دل، غفلت از سرنوشت و افتادن در ورطة هلاکت و نابودي است. وقتي انسان با خوف و حزن از تعلقات دنيوي خود کاست و از دام دلبستگي‌هاي مادي رهيد، چشم دلش باز مي‌شود و فضاي پيش روي خويش و آستان سرنوشت خود را شفاف و روشن مي‌نگرد، و در نتيجه، با هشياري و توجه کامل در مسير رسيدن به کمال و سعادت گام‌ برمي‌دارد و موانع راه نمي‌توانند او را از رسيدن به هدف متعالي‌اش باز دارند. مَثل حجاب گشتن تعلقات و دلبستگي‌هاي دنيوي فراروي دل انسان و جلوگيري آنها از مشاهده‌هاي باطني و درک حقايق معنوي، مَثل ابرهاي تيره و متراکمي است که آسمان را فرا گرفته و حتي مانع مشاهدة خورشيد تابان و فروزان گشته است. يا مَثل طوفاني است که به‌ويژه در مناطق خشک و کويري ذرات گرد و غبار و شن را در هوا مي‌پراکند و روز را چون شب تاريک مي‌گرداند و مانع مي‌شود که انسان حتي پيش‌ پاي خود را ببيند، چه رسد که فضاي دورتر را مشاهده کند. در چنين وضعيتي که گرد و غبار مانع ديدن انسان گشته، اگر پيش پاي انسان چاهي باشد و او گامي به سوي آن بردارد، در آن فرو مي‌افتد.

 

دوستان خدا و بهره‌مندي از هدايت و تلاش براي سراي آخرت

براي آنکه دريچة نور و روشنايي در دل انسان گشوده شود و او بتواند فضاي پيش روي خود را ببيند و موقعيت خويش را دريابد و راه درست را تشخيص دهد جز اين چاره‌اي ندارد که محيط پيش‌ روي خود را تلطيف سازد و حجاب‌ها و پرده‌ها را از برابر چشمان خود بردارد. مؤثرترين عوامل براي رسيدن به اين منظور خوف و حزن‌اند که خداوند با آنها نور و چراغ هدايت را در دل مؤمن رهيده از دام غفلت روشن مي‌سازد. از اين روي، حضرت بازتاب خوف و حزن را اين‌گونه معرفي مي‌کنند: فَزَهَرَ مِِصْبَاحُ الْهُدَي فِي قَلْبِهِ.

کسي که چراغ هدايت در قلبش فروزان گردد و آلودگي‌ها و تيرگي‌ها از دلش زدوده شوند، محيط زندگي خويش را به روشني مي‌بيند و راه را مي‌شناسد و مي‌داند مقصد کجاست و با چه توشه‌اي و از چه راهي بايد بدان رسيد. او سرمايه‌هاي حقيقي و پايدار را مي‌شناسد و براي کسب آنها مي‌کوشد و از گذران عمر و فرصت‌هاي طلايي خويش براي امور پوچ و بيهوده مي‌پرهيزد. او چون کسي نيست که در فضاي مه‌آلود و غبار گرفته قدم مي‌زند که به زحمت پيش‌پاي خويش را مي‌بيند و نمي‌تواند فاصله‌هاي دورتر را مشاهده کند. کسي که چشم دلش بي‌فروغ گشته، نمي‌تواند مقصد اصلي حيات را بنگرد تا به سوي آن گام بردارد. نگاه و توجه وي تنها معطوف پديده‌ها و لذت‌هاي زودگذر است. او فقط به چرب و شيرين دنيا مي‌انديشد و در اين فکر است که چه بخورد و با چه چيزي و چگونه شهوت خويش را ارضا کند و لذت ببرد. او از گرفتاري‌ها و پيامدهاي بدِ سرمستي‌ها و کام‌جويي‌هاي بدفرجام غافل است.

وَأعَدَّ القُريَ لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَي نَفْسِهِ البَعيِد وَهَوَّنَ الشَّدِيد.

وقتي خداوند چشم دل انسان را گشود، او باور مي‌کند که دنيا ماندني و جاي دل ‌بستن نيست. نيز باور مي‌کند که آخرت سراي ابدي اوست. پس تمام سرمايه و نيروي خود را براي تهية توشه و سازوبرگ زندگي ابدي خويش در عالم آخرت به کار مي‌بندد. وي چون غافلان نيست که مرگ را دور مي‌بينند و در پي آن‌اند که تا مي‌توانند از لذت‌ها و شهوت‌هاي مادي بهره ‌بردارند؛ بَل او مرگ و گاهِ رفتن از دنيا و قيامت را نزديک مي‌بيند و هر لحظه منتظر آن است و کاملاً خود را آماده سفر به ديار باقي ساخته است:

إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا * وَنَرَاهُ قَرِيباً؛(1) آنها آن (روز قيامت) را دور مي‌پندارند، و ما آن را نزديک مي‌بينيم.


1 . معارج (70)، 6، 7.

بديهي است وقتي آدمي خود را در آستانة مرگ ديد و توجه داشت که براي ورود سعادتمندانه به ديار آخرت مي‌بايد توشة کافي فراهم ساخته باشد و از انجام آنچه باعث هلاکت ابدي و محروم گشتن از سعادت مي‌شود، بپرهيزد، ترک گناهان بر وي آسان، و بلکه لذت‌بخش مي‌گردد. او چون طالبان دنيا و دلباختگان لذت‌هاي مادي نيست که لحظه‌اي از امور دنيايي فارغ نمي‌شوند و انديشة آخرت و کار براي آن، برايشان بسيار دشوار است و حتي نماز را که عالي‌ترين سرماية اخروي است، با اکراه و به سختي مي‌خوانند؛ و از اين ‌روي، خداوند مي‌فرمايد:

وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ؛(1) و از شکيبايي و نماز ياري جوييد، و اين [کار] هر آينه ‌‌گران و دشوار است، مگر بر فروتنان خدا‌ترس.

کسي که خداوند دلش را به نور ايمان روشن کرده، ارزشمندترين و شورانگيزترين اوقاتش، همان ساعت‌هايي است که به نماز مشغول است. او نماز را فرصت انس با معشوق مي‌داند و بدان عشق مي‌ورزد و از آن خسته نمي‌شود. مي‌گويند شيخ انصاري در يکي از روزهاي گرم نجف، پس از درس، هنگام ظهر به خانه آمدند و چون تشنه بودند آب خنکي خواستند. پيش از اينکه آب آماده شود، ايشان فرصت را غنيمت شمردند و مشغول نماز شدند. آب خنک را آوردند و کنار ايشان نهادند؛ اما ايشان چون سوره‌اي طولاني را آغاز کرده بودند، نمازشان بسيار طول کشيد و در اين فاصله آب خنک کاملاً گرم شده بود. پس از نماز قدري از آن آب گرم را نوشيدند و باز مشغول نماز شدند.


1. بقره (2)، 45.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org