قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

گفتار شانزدهم:

بدعت‌گروي؛ برجسته‌ترين ويژگي دشمنان حق

 

عترت پيامبر(صلى الله عليه وآله) ؛ کانون هدايت و تعالي انسان‌ها

از آيات و روايات به روشني بر‌مي‌آيد که انسان در اين دنيا در حال حرکت به سوي مقصد نهايي، يعني قرب الاهي است. او اگر راه رسيدن به اين مقصد متعالي را بشناسد و عزم و همت خويش را به کار گيرد، بدان مي‌رسد؛ اما اگر در شناخت آن کوتاهي کند و عزم و همتي براي رسيدن بدان مقصد برين نداشته باشد، بدان نخواهد رسيد. خداوند متعال از سَرِ لطف و عنايت به بندگان خويش، نشانه‌ها و علامت‌هايي براي آنان قرار داده تا به كمك آنها راه‌ها و مسيرهاي زندگي را بيابند. براي مثال، کوه‌ها و به‌ويژه قله‌ها را نشانه‌هايي قرار داده تا آدمي با آنها جهت خود را باز شناسد. محض نمونه قله دماوند از ده‌ها کيلومتر دورتر قابل مشاهده است و کسي را که مي‌خواهد به سمت آن کوه حرکت کند، راه مي‌نمايد؛ يا کساني که شب‌هنگام راه گم کرده‌اند، به كمك ستارگان مي‌توانند جهت حرکت خود را باز شناسند. خداوند دربارة نشانه‌هاي روي زمين و از جمله علامت و نشانه بودنِِ ستارگان مي‌فرمايد:

وَأَلْقَــى فِي الأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَأَنْهَاراً وَسُبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * وَعَلامَات

وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ؛(1) و در زمين کوه‌هايي استوار افکند تا شما را نلرزاند، و رودها و راه‌ها [قرار داد] تا شما راه خود را پيدا كنيد، و نشانه‌هايي [ديگر نيز قرار داد] و آنان به وسيله ستارگان راه مي‌يابند.

همان‌گونه که خداوند در زمين براي انسان‌ها علامت‌ها و نشانه‌هايي قرار داده تا راه خود را گم نکنند، براي سير معنوي آنان نيز نشانه‌هايي قرار داده تا با آنها به سوي کمال و مقصود متعالي خويش هدايت شوند. گفتني است، پاره‌اي روايات، آية شانزدهم سورة نحل را، به نشانه‌هاي معنوي، تفسير كرده‌اند که مسير تعالي و کمال انسان را مي‌نمايانند. از جمله داوود گچ‌کار مي‌گويد که امام صادق(عليه السلام) دربارة آية وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُون فرمود:

ألْنَّجْمُ رَسُولُ‌الله(صلى الله عليه وآله) والْعَلَامَاتُ الأئِمَّةُ(عليهم السلام)؛(2) «مراد از ستاره رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است و مراد از نشانه‌ها امامان معصوم(عليهم السلام) هستند».

همچنين خداوند متعال دربارة عظمت و مقام متعالي اهل‌بيت(عليهم السلام) که مشمول عنايات ويژة او بودند و به مقام عصمت و کمال نهایي نايل آمدند و بندگان برگزيده معرفي شدند، مي‌فرمايد:

فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَلْآصَالِ * رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالأَبْصَارُ؛(3) [آن چراغ] در خانه‌هايي است که خداي رخصت داده است که بالا برده و بزرگ داشته شوند و نام وی در آنها ياد شود و او را در آنجا بامدادان و شبانگاهان به پاکي ستايند. مرداني که تجارت و خريد و فروش، ايشان


1. نحل (16)، 15، 16.

2. محمد بن يعقوب کليني، اصول كافي، ج 1، ص 206، ح 1.

3. نور (24)، 36، 37.

را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات به خود مشغول نمي‌دارد و از روزي مي‌ترسند که دل‌ها و ديدگان در آن روز دگرگون شود.

معرفي بندگان برگزيدة خدا و ويژگي‌هاي ممتاز آنان، راه تعالي را به انسان مي‌نماياند، و گرچه رسيدن به مرتبه و شايستگي‌هاي ايشان براي ما ممکن نيست، شناخت آنان و ويژگي‌هاي والايشان، به ما امکان تأسي به ايشان و گام نهادن و حرکت در مسيري را که آنان نماياندند فراهم مي‌آورد. بر اين اساس، در سال‌هاي اخير، ما در مباحثي به ويژگي‌هاي مؤمنان در سورة مؤمنون پرداختيم. سپس طي جلساتي صفات عبادالرحمن را در سورة فرقان بررسي كرديم؛ صفاتي که سمت و سوي حرکت به سوي الله و قرب الاهي را مشخص مي‌سازند. براي مباحث امسال نيز خطبة 87 نهج البلاغه را در نظر گرفتيم که بخش اول آن به معرفي بندگان محبوب و برگزيدة خداوند اختصاص يافته است. بي‌شک شناخت ويژگي‌هاي برجسته و ممتاز آنان انسان را براي شناسايي قله‌هاي کمال و حرکت تکاملي ياري مي‌رساند. از آن روي که انسان جست‌وجوگرِ حقيقت بايد لغزشگاه‌هاي مسير تعالي و آفت‌هايي که انسان را از رسيدن به کمال و تعالي بازمي‌دارند، بشناسد تا به ورطة هلاکت و بدبختي نيفتد، در ادامة مباحث، به بررسي بخش دوم خطبه‌اي پرداختيم که در آن بدترين بندگان خدا به تصوير کشيده شده‌اند. آن‌گاه به مناسبت بخش دوم آن خطبه، گزيده‌هايي از سخنان آن حضرت را در ديگر خطبه‌ها مطرح کرديم.

 

ايمان؛ عامل محبوبيت نزد خدا و رهايي از عذاب الاهي

با توجه به اينكه در مباحث گذشته محبوب‌ترين و مبغوض‌ترين بندگان خدا در نهج ‌البلاغه معرفي شدند، جا دارد در اين مقام ملاک محبوبيت و مبغوض گشتن نزد خداوند را بشناسيم. ملاک محبوب گشتن نزد خداوند ايمان است که خاستگاه عمل

صالح به‌شمار مي‌آيد، و خداوند بنده‌اي را دوست مي‌دارد که با ايمان زندگي کند و با ايمان از دنيا برود. گاهي از کساني هم که ايمان دارند لغزش‌هايي سر مي‌زند، و از اين منظر، ايمان داراي مراتب است و کساني که از مراتب عالي آن برخوردارند، از لغزش و انحراف به‌دورند. با توجه به تلازمي که بين محبوبيت نزد خدا و ايمان وجود دارد، محبوبيت نزد خداوند نيز داراي مراتب است. بر اين اساس، محبوب‌ترين بندگان خدا کساني هستند که ايمان کامل دارند و افزون بر آنكه خود به مقام قرب الاهي نايل گشته‌اند و از گناه و لغزش مصون مانده‌اند، در پي اصلاح ديگران نيز هستند و مجراي فيض هدايت الاهي براي ديگران‌اند. آنان همان گروهي هستند که امير مؤمنان(عليه السلام) در خطبة 87 ايشان را مي‌ستايد و در پاره‌اي از آيات قرآن به مقام صبر، توکل و تقوا متصف شده‌اند:

إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ؛(1) خداوند توکل‌کنندگان را دوست مي‌دارد؛

بَلَىٰ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ وَاتَّقَىٰ فَإِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ؛(2) آري، هر که به پيمان خود وفا کند و پرهيزکاري ورزد، همانا خداوند پرهيزکاران را دوست مي‌دارد؛

وَاللهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ؛(3) و خداوند شکيبايان را دوست دارد.

خداوند کسي را دوست مي‌دارد که ايمان ثابت داشته باشد و تا دم مرگ ايمانش را حفظ کند. خداوند با چنين کسي دشمني نمي‌ورزد و اگر گناهي از او سر زد و توبه کرد، توبه‌اش را مي‌پذيرد، و اگر توبه نکرد و گناهش نيز در حدي نبود که ايمانش را زايل گرداند و او را در جرگة اهل شرک وارد سازد، مدتي متناسب با گناهي که مرتکب شده در عالم برزخ مجازات و کيفر مي‌گردد و پس از پاک شدن از آن گناه و يا به


1. آل‌عمران (3)، 159.

2. آل‌عمران (3)، 76.

3. آل‌عمران (3)، 146.

واسطه شفاعت وارد بهشت مي‌شود. به هر روي، مؤمنْ مخلّد در دوزخ نخواهد بود و اگر از گناه پاک نشود، سرانجام به شفاعت رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيت آن حضرت(عليهم السلام) بخشيده مي‌شود. بر اساس روايتي که شيعه و اهل‌سنت به اتفاق نقل کرده‌اند، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود:

إدَّخَرْتُ شَفَاعَتي لِأهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ أمَّتي؛(1) شفاعتم را بر گناهکاران از امتم ذخيره کرده‌ام.

بر اين اساس، ملاک محبوب گشتن نزد خداوند ايمان ثابت است، نه ايماني متزلزل که پس از مدتي از بين مي‌رود، و محبوب‌تر گشتن نزد خداوند به قوت ايمان انسان بستگي دارد. هرچه بر مراتب ايمان انسان افزوده شود، نزد خداوند محبوب‌تر مي‌گردد، تا به مرحله‌اي برسد که هيچ گناه و لغزشي از او سرنزند و افزون بر آن، ديگران را نيز هدايت کند. در اين صورت، وي برترين و محبوب‌ترين بندگان نزد خداوند خواهد بود.

 

کفر؛ عامل برانگيختن خشم خدا و حرمان از عفو او

ملاک مبغوض گشتن نزد خداوند کفر و شرک است. اگر کسي سال‌ها باايمان زندگي کند، اما سرانجام کفر ورزد و كافر از دنيا رود، مشمول عفو و بخشش خداوند نخواهد شد و همواره گرفتار عذاب الاهي خواهد بود:

إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذ‌ٰلِكَ لِمَن يَشَاء وَمَن يُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِيمًا؛(2) خداوند اين ‌را که به او شرک ورزند نمي‌آمرزد، و آنچه را که فروتر از آن باشد (غيرشرک) بر آن‌‌كس كه بخواهد مي‌آمرزد؛ و هرکه به خدا شرک آرد، پس با دروغي که بافته گناهي بزرگ مرتكب شده است.


1 . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 8، باب 21، ص 30.

2 . نساء (4)، 48.

همان‌گونه که ايمان مراتبي دارد، کفر نيز ذومراتب است و همة کفار در يک سطح نيستند. گاهي کسي کفر ورزيده و خود را از هدايت محروم ساخته است، اما کاري به ديگران ندارد و درصدد گمراه ساختن آنان نيست. چه‌بسا او کارهاي خوبي انجام دهد، و در اين‌ صورت خداوند در همين دنيا پاداش او را مي‌دهد، و البته به جهت کفر، در جهان آخرت، براي هميشه در جهنم به سر خواهد برد و مشمول رحمت خداوند قرار نخواهد گرفت. در بين بندگان بد خداوند، بدترين و مبغوض‌ترين بندگان کساني هستند که افزون بر اينکه خود گمراه، و از هدايت الاهي محروم شده‌‌اند، در پي آنان‌اند تا ديگران را نيز گمراه سازند و راه هدايت را بر ديگران نيز ببندند.

 

مروري بر نکوهش بدعت در پاره‌اي گزيده‌هاي نهج ‌البلاغه

در پاره‌اي سخنان امير مؤمنان(عليه السلام) دربارة بدترين و مبغوض‌ترين مردمان، که در گفتارهاي پيشين بدان پرداختيم، چند ويژگي تکرار و بر آنها تأکيد شده است. يکي از آن ويژگي‌ها بدعت‌گروي است. امير مؤمنان(عليه السلام) نزديك به بيست مورد در نهج البلاغه به اوصاف بدعت‌گذاران در دين مي‌پردازند و آنان را سرزنش مي‌كنند. از اين روي، با توجه به تأکيد امام(عليه السلام) بر نکوهش بدعت، بايد مفهوم بدعت را روشن سازيم و عوامل گرايش به بدعت‌گذاري را معرفي كنيم. در اين گفتار در پي آنيم تا پاره‌اي سخنان آن حضرت را در اين‌باره، که برخي از آنها در گفتارهاي پيشين نيز مطرح شد، يادآوري ‌كنيم. حضرت در خطبة هفدهم در معرفي دستة اول از بدترين و دشمن‌ترين آفريدگان در پيشگاه خداوند، فرمودند:

مَشْغُوفٌ بِكَلَامِ بِدْعَةٍ وَ دُعَاءِ ضَلَالَةٍ؛ آزمندانه سخن بدعت گويد و به گمراهي دعوت کند.

«مشغوف» و واژگان هم‌خانوادة آن، شيفتگي، علاقه و محبت شديد را مي‌رسانند.

«شغاف» غلاف قلب است و خداوند دربارة محبت و علاقة شديد زليخا به حضرت يوسف، از قول زناني که در خانة زليخا گرد آمده بودند، مي‌گويد: امْرَأَةُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا ...؛(1) زن عزيز از غلام خود کام خواسته و سخت خاطرخواه او شده است. گفته‌اند فاعل «شغفها» حضرت يوسف است و معناي جمله آن است که محبت آن حضرت غلاف قلب زليخا را پاره کرد و در درون قلب او جاي گرفت.(2)

در خطبة هجدهم، امام(عليه السلام) پس از آنكه دربارة قضات ناصالح و اسير هوا و هوس فرمودند آنان بر اساس رأي خود حکم صادر مي‌کنند، با لحني کوبنده در نکوهش آنان فرمودند:

أَ فَأَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعَالٰـى بِالِاخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ، أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ، أَمْ أَنْزَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَىٰ إِتْمَامِهِ، أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَ عَلَيْهِ أَنْ يَرْضَىٰ، أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ(صلى الله عليه وآله) عَنْ تَبْلِيغِهِ وَ أَدَائِهِ؛ آيا خداوند به اختلاف فرمانشان داده است و اينان خدا را فرمان برده‌اند؟ يا خداوند از اختلاف نهيشان فرموده و اينان نافرماني‌اش کرده‌اند؟ يا خداوند سبحان دين ناقصي فرستاده و از آنان براي اتمام آن کمک خواسته است؟ يا آنان انبازان خدايند که هرچه بخواهند بگويند و او مي‌بايد راضي شود؟ يا دين کاملي فرو فرستاده، ولي پيامبر(صلى الله عليه وآله) در تبليغ و بيان آن کوتاهي کرده است؟

همچنين امام(عليه السلام) در خطبة 87 دربارة عالم‌نماي جاهل فرمودند:

قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ، وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ، يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ، وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ، يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ، وَ يَقُولُ اَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ؛ کتاب خداي را به رأي و نظر خود تفسير مي‌کند و هوس‌هاي خود را در


1. يوسف (12)، 30.

2. سید علي‌اکبر قرشي، قاموس قرآن، ج 3 4، ص 48.

پوشش حق بيان مي‌كند. مردم را از بلاياي عظيم رستاخيز ايمن انگارد و گناهان بزرگ را کوچک و حقير جلوه دهد. گويد که از شبهه‌ها پرهيز کند، ولي در عمل بدان درافتد. نيز گويد که از بدعت‌ها دوري کند، در حالي که در متن آنها منزل گزيند.

در گزيده‌اي از خطبة 104، حضرت مردم را از تکيه کردن بر ناداني و جهالت و پيروي از هوس‌ها که زمينه‌ساز بدعت‌اند برحذر مي‌دارند و مي‌فرمايند:

عِبَادَ اللهِ لَا تَرْكَنُوا إِلَى جَهَالَتِكُمْ وَ لَا تَنْقَادُوا لِأَهْوَائِكُمْ فَإِنَّ النَّازِلَ بِهَذٰا الْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَارٍ، يَنْقُلُ الرَّدَى عَلَى ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضِعٍ لِرَأْيٍ يُحْدِثُهُ بَعْدَ رَأْيٍ، يُرِيدُ أَنْ يُلْصِقَ مَا لَا يَلْتَصِقُ، وَ يُقَرِّبَ مَا لَا يَتَقَارَبُ؛ اي بندگان خدا، به ناداني‌تان تکيه نزنيد و از هوس‌هاتان پيروي نکنيد که بي‌ترديد هرکس چنين کند، در لبة پرتگاهي سست‌پي جاي دارد، با کوله‌باري از تباهي که با آراي شخصي و بي‌ريشة خود جابه‌جاشان مي‌کند. او مي‌خواهد چيزهايي را که به تناسبي با هم ندارند به يکديگر پيوند دهد و چيزهايي را كه يکديگر نزديک نيستند، نزديک سازد.

کسي که در پي کسب علم برنمي‌آيد و زحمت دستيابي به قله‌هاي معرفت را بر خود هموار نمي‌سازد، انديشه و باورهاي خود را بر مدار ناداني و جهالت سامان مي‌دهد. وي اگر در بين پيروان دين و قرآن موقعيتي بيابد، مي‌كوشد با تکيه بر ناداني‌ها، افکار پوچ و هوس‌هاي خود، برداشت‌هاي بدعت‌آميز از آموزه‌هاي ديني ارائه دهد. وي با اين کارْ خود را در معرض نابودي و بر لبة پرتگاه هلاکت قرار داده و خشم و غضب ابدي خداوند را براي خود فراهم آورده است. اين فرجام براي او بسيار سخت و ننگين خواهد بود؛ فرجامي که در پي جهالت‌ورزي، ارائة آراي پوچ و نادرست، انحراف در دين و برپا ساختن بنيان بدعت پديد آمده است:

أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا

جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ؛(1) آيا کسي که بناي خود را بر پروای از خدا و خشنودي او بنياد نهاده بهتر است يا آنكه بناي خويش را بر لبة پرتگاهي سست و فروريختني بنياد نهاده، پس او را به آتش دوزخ دراندازد؟ و خدا مردم ستمکار را راه ننمايد.

چنين انسان نادان و جهالت‌پيشه‌اي که گرفتار هوس است و هواي مطرح کردن خود را در سر مي‌پروراند، با ابراز پي‌در‌پي آرا و نظريات سست و بي‌پايه‌اش، پلشتي‌ها و آلودگي‌ها را بر پشت خود حمل مي‌كند و از جايي به جاي ديگر مي‌برد. او که از باورها و آموزه‌هاي اصيل، ثابت و ماندگار وحياني ‌بهره‌اي ندارد، در پي آن است که سخنان پراکنده و بي‌ارتباط با دين را در کنار هم نهد و به خيال خودْ دين را به مردم معرفي کند.

حضرت در خطبة 176 در باب ثبات، استمرار احکام الاهي و تغييرناپذيري آنها و نيز نهي از انحراف و بدعت در دين مي‌فرمايند:

وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ يَسْتَحِلُّ الْعَامَ مَا اسْتَحَلَّ عَاماً أَوَّلَ، وَ يُحَرِّمُ الْعَامَ مَا حَرَّمَ عَاماً أَوَّلَ، وَ أَنَّ مَا أَحْدَثَ النَّاسُ لَا يُحِلُّ لَكُمْ شَيْئاً مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ، وَ لٰـكِنَّ الْحَلَالَ مَا أَحَلَّ اللهُ، وَ الْحَرَامَ مَا حَرَّمَ اللهُ... فَإِنَّ النَّاسَ رَجُلَانِ مُتَّبِعٌ شِرْعَةً، وَ مُبْتَدِعٌ بِدْعَةً، لَيْسَ مَعَهُ مِنَ اللهِ سُبْحَانَهُ بُرْهَانُ سُنَّةٍ وَ لَا ضِيَاءُ حُجَّةٍ؛ بدانيد اي بندگان خدا، مؤمن (در پيوند با حلال و حرام خدا در نوسان نباشد.) آنچه را اکنون حلال مي‌شمارد که سال نخست حلال مي‌شمرده است، و امسال حرام مي‌داند چيزي را که سال اول نيز حرام مي‌دانست. بي‌ترديد آنچه مردم پديد آورند و بدعت‌هايي که گذارند، براي شما حرام‌هاي الاهي را حلال نکند. حلال همان است که خداوند


1. توبه (9)، 109.

حلال کرده است و حرام همان است که خدا حرام کرده است... . بي‌شک مردم دو گروه‌اند: يا پيرو شريعت‌اند و از دين دستور مي‌گيرند، يا بدعت‌گذار و خودمحورند که نه از سنت الاهي برهاني دارند و نه نور هدايتي که حجت و راهنماي آنان باشد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org