- مقدمة معاونت پژوهش
- گفتار اول:دوستان برگزيد خدا در پيکار با نفس
- گفتار دوم:اندوه و ترس، لباسي بر قامت دوستان خدا (1)
- گفتار سوم:اندوه و ترس، لباسي بر قامت دوستان خدا (2)
- گفتار چهارم:جلوه حيات انساني در دوستان خدا
- گفتار پنجم:دلدادگان خدا و رهيدگان از دام شهوات
- گفتار ششم:دوستي با هدايت يافتگان و پرهيز از هوسآلودگان
- گفتار هفتم:آستانه بندگي دوستان خدا و گام برداشتن در مسير حق
- گفتار هشتم:جلوه اخلاص و عدالتورزي در دوستان خدا
- گفتار نهم:عالمنمايان خودپرست در كلام امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار دهم: ويژگيهاي بدترينها در نگاه امير مؤمنان(عليه السلام)(1)
- گفتار يازدهم:ويژگيهاي بدترينها در نگاه اميرمؤمنان(عليه السلام) (2)
- گفتار دوازدهم:جلوههايي از انحراف و سوء استفاده از قرآن از ديدگاه امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار سيزدهم:دوستان و سرسپردگان شيطان در کلام امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار چهاردهم:انگيزهها و خاستگاههاي پذيرش آراي متضاد در حوزه دين
- گفتار پانزدهم:بازتاب انحرافات و رويبرتافتن از حق در کلام امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار شانزدهم: بدعتگروي؛ برجستهترين ويژگي دشمنان حق
- گفتار هفدهم:ماهيت بدعتها و آثار زيانبارآن (1)
- گفتار هجدهم: ماهيت بدعت و آثار زيانبار آن(2)
- گفتار نوزدهم: بازشناسي برخي جلوههاي رفتاري ايمان و کفر
- گفتار بيستم:تفاوت بدعت با نوآوري و سنتگذاري
- گفتار بيست و يکم:تفاوت بدعت با احکام ثانويه و احکام حکومتي
گفتار يازدهم:
ويژگيهاي بدترينها در نگاه اميرمؤمنان(عليه السلام) (2)
إنَّ أَبْغَضَ الْخَلَائِقِ إِلَى اللَّهِ رَجُلَانِ: رَجُلٌ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ مَشْغُوفٌ بِكَلَامِ بِدْعَةٍ وَ دُعَاءِ ضَلَالَةٍ، فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ ضَالٌّ عَنْ هَدْيِ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ، حَمَّالٌ خَطَايَا غَيْرِهِ رَهْنٌ بِخَطِيئَتِهِ. وَ رَجُلٌ قَمَشَ جَهْلاً مُوضِعٌ فِي جُهَّالِ الْأُمَّةِ عَادٍ فِي أَغْبَاشِ الْفِتْنَةِ عَمٍ بِمَا فِي عَقْدِ الْهُدْنَةِ قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ؛(1) خشمانگيزترين آفريدگان نزد خداوند دو نفرند: مردی که خدا او را به خود وانهاده و در نتيجه از راه راست منحرف گشته است، [و] به سخنان بدعتآلود و دعوتهاي گمراهکننده دل سپرده است؛ پس او براي شيفتگانش فتنهاي است؛ از راه راست پيشينيان سر باز زند و هرکس را که بدو اقتدا کند، گمراه سازد؛ چه در زنده بودن و چه
1. نهج البلاغه، خطبة 17.
پس از مرگش. بار سنگين لغزشهاي ديگران را بر دوش کشد و گروگان بزهکاري خويش است. و مردي که مجهولاتي به هم بافته و در ميان انسانهاي نادان امت براي فريفتن مردم به همه سوي ميشتابد. در تاريکيهاي فتنه ميتازد و از پيمان صلح و سازگاري بيخبر است. آدمنمايان او را عالم دانند، که نه چنين است.
نکوهش بدعتگروي و دعوت به گمراهي
در گفتارهاي پيشين شماري از ويژگيهاي دوستان خدا را در نهج البلاغه از نظر گذرانديم، و پس از آن دربارة ويژگيهاي عالمنمايان و بدترين مردم از نگاه امير مؤمنان(عليه السلام) سخن گفتيم. در ادامة آن گفتارها و با هدف معرفي منحرفان از دين الاهي و بدعتگذاران در شريعت دو بخش از خطبة هفدهم را برگزيدهايم. در آغاز بخش نخست که در آن دو گروه از مبغوضترين و خشمانگيزترين مردم نزد خداوند معرفي شدهاند، حضرت ميفرمايند:
إنَّ أَبْغَضَ الْخَلَائِقِ إِلَى اللَّهِ رَجُلَانِ: رَجُلٌ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ مَشْغُوفٌ بِكَلَامِ بِدْعَةٍ و دُعَاءِ ضَلَالَةٍ.
محبوب بودن مؤمنان نزد خداوند امري تشکيکي و داراي مراتب است، و درجة محبت خداوند به مؤمنان يکسان نيست. در برابر، بغض و خشم خداوند از بندگان نافرمان خود نيز يکسان نيست و خشم خداوند به برخي از آنها بيشتر از ديگران است. حضرت در اين خطبه مبغوضترين و بدترين بندگان را نزد خداوند معرفي ميکنند و با توجه به ويژگيهايي که براي آنان برميشمارند، به اين نکته دست مييابيم که شدت بغض و خشم خداوند به آنان از آن روست که گناهان و بديهايشان به ديگران نيز سرايت ميکند. گاهي کسي مرتکب گناهي کوچک ميشود، و گاه پاي فراتر مينهد و
مرتکب گناه بزرگ ميشود و چنان بر انجام گناه اصرار ميورزد که ارتکاب گناه براي او عادت و ملکه ميگردد. گاه نيز در عصيان و گناه تا آنجا پيش ميرود که در دين خدا شک ميکند و ايمان از کف ميدهد. چنين کسي اگر در دلْ ايمان نميداشت و تنها پيش خود به نافرماني خدا ميپرداخت و کاري با ديگران نداشت و در پي منحرف ساختن ديگران و فساد برنميآمد، بغض و خشم خداوند به او کمتر ميبود. پس يک کافر يا گناهکار معمولي مبغوضترين خلايق نزد خداوند نيست، بلکه مبغوضترين خلايق نزد خداوند انسان منحرفي است که از موقعيت، شهرت و علم برخوردار است و با استفاده از اين ابزاره(عليه السلام) چهبسا موجب پيدايش مکاتب و فرقههاي انحرافي ميشود که طي ساليان طولاني و در مناطق گوناگون افراد سادهانديش را تحت تأثير خود قرار ميدهد و به انحراف ميکشاند.
کسي که از استعدادها و قابليتهاي مادي و معنوي براي پيمودن مراتب کمال و تعالي بهره بَرد، پيوسته از درياي فيض الاهي سيراب ميشود و الطاف و عنايتها ربوبي او را دربر ميگيرند؛ اما اگر به جاي پيمودن مسير تعالي و تلاش براي رسيدن به حيات معقول و انساني، تواناييهاي خود را در جهت انحطاط و سقوط به کار بست، خداوند او را به خود واميگذارد و از هدايت و عنايات خويش محروم ميسازد. در نتيجه، او به جاي دلبستگي به ارزشهاي والاي انساني و کمال مطلق، به امور پوچ و اعتباري مادي و دنيوي دل ميبندد و در کمند وسوسهها و انديشههاي شيطاني گرفتار ميآيد و استعدادهايش پژمرده و نابود ميگردد.
همچنين کسي که از محور و مدار هستي غافل ميشود و بر محور خويش و منيتها و هوسهايش ميگردد، از راه راست و اعتدال منحرف شده است و به جاي تن دادن به قوانين و اصول الاهي که راستترين و معتدلترين مسير را پيش روي انسان مينهد، محاسبات غلط و ناپايداري که هيچ تناسبي با اصول و قوانين ناظم
آفرينش ندارند، جهت و غايت رفتارش را تعيين ميکنند. در نتيجه، وي به نااستواري در انديشه و تصميم دچار ميگردد و به بدعتها و سخنان مخالف اصول و قوانين پايدار، و گمراه ساختن بندگان بيخبر از حقايق روي ميآورد.
فرجام منحرف کردن ديگران از مسير حق
فَهُو فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ ضَالٌّ عَنْ هَدْي(1) مَنْ كَانَ قَبْلَهُ مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ حَمَّالٌ خَطَايَا غَيْرِهِ رَهْنٌ بِخَطِيئَتِهِ.
حضرت ميفرمايند کسي که ديگران را در دام فريب و نيرنگ خويش گرفتار ميکند، چون موجب گمراهي آنان ميشود، افزون بر آنکه بار گناه خود را به دوش ميکشد، بار گناهان آنان را نيز بايد بر دوش کشد و همان کيفري را که آن منحرفشدگان ميکشند او نيز بايد بکشد. اين معنا در برخي آيات قرآن و همچنين در روايات آمده است. از جمله خداوند ميفرمايد:
لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلَا سَاء مَا يَزِرُونَ؛(2) تا بار گناهان خويش در روز رستاخيز به تمامي بردارند و هم از بار گناهان کساني که ندانسته آنان را گمراه ميکنند. آگاه باشيد که بد باري برميدارند.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمودهاند:
أَيُّمَا دَاعٍ دَعَا إِلَى الْهُدَى فَاتُّبِعَ فَلَهُ مِثْلُ أُجُورِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ، وَ أَيُّمَا دَاعٍ دَعَا إِلَى ضَلَالَةٍ فَاتُّبِعَ فَإِنَّ عَلَيْهِ مِثْلَ أَوْزَارِ مَنِ اتَّبَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْءٌ؛(3)
1. «هَدْي» به معناي روش عملي است و معناي «سيره» را تداعي ميکند.
2. نحل (16)، 25.
3. ميرزا حسين، نوري، مستدرک الوسائل، ج 12، باب 15، ص 230.
همانند پاداش پيروي کنندگان از خود را خواهد داشت، بدون آنکه از پاداش آنان کاسته شود، و هرکس دعوتگر به گمراهي باشد و از او پيروي شود، همانند گناه و کيفر پيرويکنندگان از خود را خواهد داشت بدون آنکه از کيفر و گناه آنان کاسته شود.
بر اساس اين روايت، کساني که مشعل هدايت ديگران شدهاند و با نوشتهها، سخنرانيها و مراکزي که براي ترويج آيين الاهي برپا داشتهاند، سالها جمع پرشماري را به سوي حق هدايت ميکنند و چهبسا تا قيامت راه آنان پررهرو ميماند، تا هنگامة قيامت همانند پاداش کساني که از آنان پيروي ميکنند و ايشان را مشعل هدايت خويش ساختهاند، به آنان ميرسد و ايشان پيوسته از مواهب و عنايات الاهي بهرهمند خواهند بود. در برابر، اگر کسي عَلَم طغيان برافرازد و با پيريزي مکتبي الحادي و انحرافي يا به گونهاي ديگر مردم را به گمراهي و فساد بکشد، تا هنگامي که آثار افکار و اعمال او در بين مردم باقي است، همانند کيفر و گناه کساني را که از اين طريق گمراه ميشوند، خواهد داشت.
نکوهش جاهلان عالمنما و رهزنان طريق حق
وَ رَجُلٌ قَمَشَ جَهْلاً مُوضِعٌ فِي جُهَّالِ الْأُمَّةِ عَادٍ فِي أَغْبَاشِ الْفِتْنَةِ عَمٍ بِمَا فِي عَقْدِ الْهُدْنَةِ قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ.
دستة دوم از مبغوضترين مردمان نزد خداوند کسانياند که سلسلهاي از مجهولات و آراي پوچ و بيپايه را به هم بافتهاند. آنان چون نزد فرهيختگان و دانشوران جايگاهي ندارند، ناچار سراغ مردم نادان ميروند تا در پناه جهل و ناداني ايشان براي خود موقعيت و جايگاهي فراهم سازند، و از آن موقعيت دروغين براي رسيدن به مقامها و مشاغل اجتماعي و رياست بر مردم بهره جويند. اين گروه گمراه و خودمحور، خود و پيروان خويش را از شعاع روشنگري عالمان راستين دور نگاه ميدارند و در تاريکي
آشوبها و فتنهها راه خود را ميجويند و در بستر جهل و ناداني مردم جولان ميدهند و انديشههاي پوچ و بيمقدار خود را روانه ذهنهاي گمراهان ميسازند. مردم ظاهربين و نادان، اين گروه را، با اينکه از علم بهرهاي ندارند، اما به جهت ظاهرسازي و استفاده از اصطلاحات و سخناني فريبنده و ادعاهاي واهي، عالم مينامند.
شارحان نهج البلاغه در تفسير «عقد الهدنة» اتفاق نظر ندارند. اين اصطلاح در فقه به معناي قرارداد صلح و عدم تعرض است که پس از جنگ دو گروه مسلمان با يکديگر يا جنگ مسلمانان با کفار و تصميم آنان به پايان بخشيدن به جنگ، ميان آنان تنظيم ميشود. و معناي لغوي آن سکون و آرامش است و اين معنا با سياق جمله سازگارتر است.
نکتهاي که بايد بدان توجه کرد و در جلسات پيشين نيز يادآور شديم اين است که مخاطب اين سخنان افراد عادي نيستند؛ زيرا آنان در پي کار خويشاند و اگر عقايد و افکارشان فاسد و رفتارشان نادرست باشد، تأثير چنداني بر ديگران ندارند و موجب انحراف آنان نميشوند. مخاطب اين سخنان، کساني هستند که در جامعه «عالم» قلمداد ميشوند و مردم آنان را الگوي عملي و رفتاري خود ميشمارند و در پي آناند تا عقايد و افکار صحيح را از آنان فرا گيرند. طبيعي است که در هر جامعهاي اغلب مردم به همة آنچه بدان نياز دارند آگاه نيستند و در بسياري از فنون و دانشها بايد سراغ متخصصان بروند و با نظر و تشخيص آنان مشکلاتشان را برطرف سازند: کسي که بيمار ميشود، براي معالجه نزد پزشک ميرود، و کسي که ميخواهد خانه بسازد، سراغ معمار ميرود، و... . در زمينة دين نيز مردم براي شناخت تکاليف و وظايف ديني سراغ کساني ميروند که در اين امور تخصص دارند و رفتار و سخنان آنان را براي خود حجت ميدانند.
بر اين اساس، کساني که در ميان مردمْ عالم و کارشناس ديني شناخته ميشوند مسئوليت سنگيني دارند. اگر با سخنان و رفتار خويش ديگران را هدايت کنند، در
اعمال خير و پاداش کساني که موجب هدايتشان شدهاند شريک هستند. مثلاً کساني چون شيخ کليني و شيخ مفيدرحمهماالله از اين جملهاند که آثارشان طي قرنهاي متمادي معارف ناب و ارزشمند الاهي و ديني را در اختيار علما و دانشپژوهان نهاده است، و اگر اين آثار در دسترس نميبود، شناخت معارف ديني بسيار دشوار و در برخي زمينهها ناممکن ميگشت. تا زماني که آثار و ذخاير برجايمانده از آنان نورافشاني ميکند و جمع بيشمار مردم را به معارف الاهي رهنمون ميشود، ثواب و پاداش نثار روح ايشان ميگردد. آنان طي عمر باارزش خود با کوششي طاقتفرسا کتابهايي نوشتند، اما از آن پس تا صدها سال هرکس به اين کتابها مراجعه کند براي نويسندگان آنها نيز ثواب و پاداش نوشته ميشود.
نکوهش شبههافکنان و تجديدکنندگان سنتهاي انحرافي
کساني که در سخنرانيها، کتابها و مقالات خود در پي ايجاد انحراف در دين و القاي شبهه برميآيند و يا با رفتارهاي خود موجب انحراف و گمراهي ديگران ميشوند و سنت باطلي را ايجاد و يا احيا ميکنند، تا زماني که ديگران تحت تأثير ايشان به انحراف و گناه کشانده ميشوند، در کيفر و عذاب آنان سهيماند. محض نمونه، يکي از سنتهاي نادرست و خرافي، که به برکت انقلاب از ميان رفت، آيين چهارشنبهسوري است. اما متأسفانه در سالهاي اخير، کساني که به دروغ خود را پيرو خط امام ميخوانند، به بهانة ترويج فرهنگ و آيينهاي ملي، و البته به سفارش بيگانگان و با صرف بودجههاي کلان از بيتالمال و براي جلب آراي مردم، به احيا و ترويج اين آيين خرافي پرداختند. پس از آن، هر سال هزينهها و پولهاي فراواني صرف اجراي اين مراسم خرافي ميشود؛ مراسمي که مفاسد و خسارتهاي مالي، جاني و حتي حيثيتي فراواني در پي دارد: عدهاي بر اثر انفجار مواد منفجره و آتشزا مجروح ميشوند؛ برخي
افراد کهنسال بر اثر صداي وحشتناک انفجار سکته ميکنند؛ و برخي زنان باردار، از ترسْ دچار سِقط ميشوند و... . به هر روي، اين مراسم خرافي حاصلي جز ترس و وحشت و خسارت مالي و جاني براي مردم در پي ندارد و بيشک تا زماني که چنين آيينهايي اجرا ميشود، احياکنندگان و مروجان آن در همة گناهان و پيامدهاي آن سهيماند و سرانجام روزي بايد تاوان اين تصميمات و اعمال را بازپس دهند.
نقش برتريطلبي و شهرتطلبي در طغيان و انحراف انسان
بايد توجه داشت که انسان به تدريج منحرف ميشود و بر اثر سهلانگاري و تن دادن به هوسها و خواستههاي نفساني، انحراف و طغيان در او رشد ميکند. در آغاز بذر انگيزة فاسدي در دل انسان افشانده ميشود، و اين بذر رفتهرفته رشد ميکند و به مرحلهاي ميرسد که انسان به خدا نيز کفر ميورزد. يکي از زمينهها و عواملي که موجب انحراف انسان ميشود، شهرتطلبي و موقعيتخواهي است. البته اين ويژگي، خود، منفي و نامطلوب نيست، بلکه آنچه ناپسند است سوء استفاده از اين ويژگي نفساني و بهرهگيري نادرست از آن است، و اگر ميل و انگيزه به درستي به کار رود، خود ميتواند عامل بالندگي انسان در جنبههاي ارزشمند زندگي شود.
طلبه يا دانشپژوه بر اثر انگيزة شهرتطلبي در پي آن است که در ميان دوستان و همکلاسان خود موقعيت ممتازي به دست آورد و اين فرد که در محل و شهر خود در پي کسب موقعيت اجتماعي است، به تدريج و با رشد اين ويژگي ممکن است به جايي برسد که حتي درصدد ايجاد دين يا مذهبي فاسد برآيد. ثروتاندوزي تنها عامل ايجاد مذاهب و فرقههاي انحرافي نبوده است، بلکه در مواردي، شهرتطلبي در کنار مالپرستي و حتي در مواردي شهرتطلبي به تنهايي موجب پيدايي انحرافات بزرگ شده است، و گروهي در پي کسب موقعيت و شهرت و با صرف ثروت خود مذاهب
انحرافي پديد آوردهاند. يا کساني براي رسيدن به پست و مقام، نظير پست وزارت يا رياست جمهوري، از ارتکاب کارهاي نادرست دريغ نورزيدهاند. از اين روي، بايد خوي برتريطلبي و موقعيتپرستي را يکي از بزرگترين عوامل انحراف و فساد دانست. خداوند در اينباره ميفرمايد:
تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ؛(1) اين سراي واپسين را براي کساني ساختهايم که در زمين برتري و تباهي نخواهند، و سرانجامِ [نيک] از آنِ پرهيزگاران است.
همچنين امير مؤمنان(عليه السلام) ميفرمايند: گاه انسان از اين به خود ميبالد و غرق در سرور و شادماني ميشود که بند کفش او از ديگران بهتر است و با اين کار مصداق آية «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَة» ميشود.(2)
قرآن برتريطلبي را عامل انحراف و کفر فرعون و رسيدن او به مرحلهاي از طغيان معرفي ميکند که خود را پروردگار مردم خويش ميدانست و به ستمپيشگي در حق آنان ميپرداخت:
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ؛(3) همانا فرعون در سرزمين [مصر] برتري جست و مردمش را گروهگروه ساخت. گروهي از آنان (بنياسرائيل) را زبون و ناتوان ميساخت؛ پسرانشان را سر ميبُريد؛ و زنانشان را [براي خدمت] زنده ميگذاشت. همانا او از تباهکاران بود.
برخي افراد منحرف که با سوء استفاده از احساسات مردم عادي در پي رسيدن به
1. قصص (28)، 83.
2. عبد علي بن جمعه عروسی حويزي، نور الثقلين، ج 5، ص 350.
3. قصص (28)، 4.
شهرت و موقعيتاند، وقتي درمييابند که انديشهها و ادعاي واهي آنان خريدار دارد، ادعاهاي جديدي را مطرح ميکنند و هرچه ميگذرد با افکار انحرافي خود افراد بيشتري را جذب خود ميسازند تا از اين طريق به نام و نان برسند. ابتدا ادعا ميکنند امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) را در خواب ديدهاند. روز دگر ادعا ميکنند که حضرت را در بيداري ملاقات کردهاند. سپس اگر مردم اين سخنان را باور کردند، ادعا ميکند که نايب آن حضرتاند و وقتي ديدند مردم شيفته و فريفته شدهاند و اين ادعاها را باور کردهاند، ادعا ميکنند که خود، امام زماناند. چنانكه محمدعلي باب اول ادعا ميکرد که باب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) است. سپس وقتي ديد مردم و اطرافيانش ادعاي او را باور کردهاند، گفت که امام زمان است، و به تدريج ادعاي پيغمبري کرد و کتاب آسماني آورد! جانشين او، حسينعلي بها، نيز کارش به جايي رسيد که ادعاي خدايي کرد!
ما بايد مراقب نفس خود باشيم و نگذاريم بذر فساد و گناه در دلمان افتد، و اگر تخم تلخ گناه، خودخواهي و هواپرستي در دلمان رشد کرد، تا ريشهدار و تنومند نشده آن را از دلمان برکنيم که در اين صورت زندگيمان همراه با سلامت و سعادت خواهد بود. اما اگر چنين نکرديم و رفتهرفته نفسانيات و هوسهاي شيطاني در ما تقويت شد و گسترش يافت، چهبسا به جايي برسيم که راه بازگشتي فراروي خود نيابيم. بايد توجه داشت که اغلب انحرافات و مفاسد، از حب مال، مقام و شهوت برميخيزد. از اين روي، افرادي که در آغاز پاکاند و پروندة اعمال آنان به فساد آلوده نشده است، بر اثر مالپرستي به جايي ميرسند که دست به سوء استفادههاي ميلياردي از بيتالمال ميزنند و به منزلة مفسدان دانهدرشت اقتصادي به مردم معرفي ميشوند. انسان چه در مسير کمال قرار گيرد و چه مسير فساد، به آنچه هست و دارد قانع نميشود. اگر در مسير فساد قرار گرفت، بايد بکوشد تا فرصت دارد خود را از اين دام برهاند، و در غير اين صورت، چنان گرفتار ميشود که مجالي براي نجات خود نمييابد و هلاک و نابود ميشود.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org