قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

گفتار نهم:

عالم‌نمايان خودپرست در كلام امير مؤمنان(عليه السلام)

 

وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ، وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ، قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ، يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ. يَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ، وَ يَقُولُ: أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ. فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ، لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ، وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ؛

و ديگري كه خود را دانا و دانشمند نامد در حالي كه چنين نيست، بَل مجموعه‌اي‌‌‌‌ از ناداني جاهلان و گمراهي گمراهان را فراهم آورده و براي مردم دام‌هاي نيرنگ و دروغ نهاده است؛ كتاب خدا را بر ميل‌ها و خواسته‌‌‌هاي‌‌ خود تطبيق مي‌دهد و حق را با هوس‌هاي خويش تعبير مي‌كند؛ مردم را از بلاياي عظيم رستاخيز ايمن انگارد و گناهان بزرگ را كوچك و حقير جلوه مي‌دهد؛ [او] گويد

كه از ارتكاب شبهات پرهيز دارد، اما در آنها غوطه‌ور است؛ گويد كه از بدعت‌ها بركنارم، ولي در آنها آرميده است؛ صورت او صورت انسان است اما قلبش قلب حيوان است؛ نه راه رستگاري را مي‌شناسد تا در آن گام بردارد و نه راه گمراهي را تا از آن باز گردد. پس او مرده‌اي است در ميان زندگان.

 

بررسي و شرح بخش اول خطبة امير مؤمنان(عليه السلام) كه در آن برجسته‌ترين ويژگي‌هاي بندگان محبوب و برگزيدة خدا گرد آمده است، به انجام رسيد. بديهي است در برابر محبوب‌ترين بندگان، بدترين و پست‌ترين بندگان خدا قرار دارند كه حضرت در برخي خطبه‌ها و از جمله در بخش دوم خطبه‌اي كه محور مباحث ما را تشكيل مي‌دهد، به بيان ويژگي‌هاي آنها پرداخته‌اند. در اين جلسه به بررسي اين بخش از خطبه مي‌پردازيم، و در ديگر جلسات، چند فراز از ديگر خطبه‌ها را كه از نظر موضوع و پيام با بخش مزبور همسو است از نظر مي‌گذرانيم.

 

دام‌هاي فريب عالم‌نمايان

وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ.

جاهلان عالم‌نما كه بهره‌اي از علم ندارند و به دروغ خود را عالم مي‌دانند براي اينكه در بين مردمْ صاحب‌نظر و عالم شمرده شوند، سخنان و آراي باطل و گمراه‌كننده‌اي را از ديگران برمي‌گيرند و آنها را كنار هم مي‌چينند و در قالب نظرية علمي به مردم ارائه مي‌دهند. آنان با ظاهرسازي و درهم آميختن سخنان جاهلانه و پوچ در پي ‌آن‌اند كه موقعيت و جايگاهي در ميان مردم بيابند، و مردم نيز تحت تأثير ظاهر و

سخنان فريبنده آنان قرار مي‌گيرند و نمي‌دانند كه ايشان بذر گمراهي مي‌پراكنند و عقايد ديگران را تباه و فاسد مي‌سازند. سخنان باطل اما فريبنده و به‌ظاهر علمي آنان، دامي است كه در برابر مردم بي‌اطلاع از حقايق و معارف راستين، گسترانده شده است.

روشن است كه منظور حضرت، عالمان و آشنايان به علوم‌ تجربي، نظير فيزيك، شيمي‌ و زيست‌شناسي، نيست؛ بلكه منظور كسي است كه خود را دين‌‌شناس معرفي مي‌كند و با تفسيرهاي نابه‌جا و تحليل‌هاي نادرست و به بهانة هدايت و راهنمايي، مردم را مي‌فريبد و چهره‌‌اي وارونه از دين و معارف قرآن را به آنان عرضه مي‌کند. پس مخاطب اين سخنان كساني هستند كه خود را عالم و آشناي به دين و معارف قرآن مي‌خوانند. آنان بايد به واکاوي رفتار و انديشه‌هاي خود بپردازند تا نكند تحت تأثير خودپرستي، جاه‌طلبي و موقعيت‌خواهي، پندارهاي پوچ و افكار باطل خود را بر قرآن تحميل كنند و مصداق سخنان حضرت شوند. به خويش بنگرند كه آيا به زيور اخلاص و بندگي خدا آراسته شده‌اند تا با تعهد و دقت و احتياط در پي كشف حقايق و معارف دين برآيند و آنها را به ديگران عرضه كنند، يا آنكه تحت تأثير هوس‌هاي شيطاني، معارف قرآني را بر خواسته‌هاي خويش تطبيق مي‌دهند و بخشي را كه به سود خود مي‌يابند، مي‌پذيرند، و معارف و احكامي را كه با منافع و خواسته‌هايشان سازگار نيست كنار مي‌نهند يا تأويل مي‌کنند؟ عالمِ شايسته از منظر امير مؤمنان(عليه السلام) كسي است كه دلش به نور هدايت روشن شده و پيوسته نگران است كه نكند از مسير حق منحرف گردد و مي‌کوشد تا افكار و رفتارهاي خود را با معيارهاي قرآني بسنجد.

 

سوء استفاده از قرآن و تاريخمند دانستن احكام خدا

قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ؛ كتاب خدا را بر ميل‌ها و خواسته‌هاي خود تطبيق مي‌دهد و

حق را با هوس‌هاي خويش تعبير مي‌كند؛ مردم را از بلاياي عظيم رستاخيز ايمن انگارد و گناهان بزرگ را كوچك و حقير جلوه مي‌دهد.

در برابر كساني كه به زيور اخلاص آراسته شده و كتاب خدا را پيشواي خود ساخته‌اند و با همة وجود در خدمت قرآن و اجراي دستورات آن‌اند، عالم‌نمايان منحرف از اين کتاب آسماني سوء استفاده مي‌كنند و با تفسير به رأي و ارائة برداشت‌هاي باطل از آموزه‌هاي آن، آيات را بر خواسته‌هاي خود تطبيق داده، آنها را همسو با هواهاي نفساني خويش معرفي مي‌كنند. پيش از انقلاب و مدتي پس از آن، رهبران فكري گروهك‌هاي التقاطي و منحرف، كه برخي از آنان روحاني‌نما نيز بودند، در جلسات تفسير، بر اساس افكار مادي و ماترياليستي خود، از آموزه‌هاي قرآن و نهج البلاغه تفسير‌هاي مادي ارائه مي‌دادند. مثلاً وَالْيَوْمِ الْآخِر(1) را به هنگامة انقلاب و شورش عليه حكومت شاه تفسير مي‌كردند. يا دربارة آية إِنَّ السَّاعَةَ ءاَتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا...؛(2) «همانا قيامت فرارسنده است و مي‌خواهم آن را پوشيده دارم» مي‌گفتند منظور از «أَكَادُ أُخْفِيهَا» مخفي و پنهان داشتن طرح و ساعت حمله به نيروهاي رژيم است! آنان به آياتي كه دربارة كيفر گنه‌كاران در قيامت و عذاب‌هاي آخرت و احوال مرگ نازل شده اهميت نمي‌دادند و مي‌کوشيدند آنها را بر امور مادي تطبيق دهند، و در جهت مبارزه با رژيم و شكست آن، حتي ارتکاب گناهان و محرمات و مخالفت با شرع را مجاز و روا مي‌دانستند. چنان‌كه امروزه دگرانديشان و روشن‌فكرنمايان احكام اسلام را تاريخمند مي‌دانند و مي‌گويند تاريخ مصرف آنها گذشته است، آن گروه‌هاي الحادي و منافق نيز احكام اسلامي را ناظر به صدر اسلام مي‌شمردند و به رسالة عمليه و مسئلة تقليد اعتنايي نداشتند. ممكن است كساني با چنين نگرشي، اوصافي را


1. بقره (2)، 62.

2 . طه (20)، 15.

كه امير مؤمنان(عليه السلام) در اين خطبه‌ و ديگر خطبه‌ها براي منافقان و انسان‌هاي پليد برشمرده‌اند، مربوط به منافقان عصر آن حضرت بدانند و بر اين باور باشند كه در زمانة ما مصداقي براي آن ويژگي‌ها وجود ندارد و اساساً آموزه‌هاي قرآن و نهج البلاغه تاريخي و ناظر به گذشته است و امروزه تنها فصاحت و بلاغت و شاهكارهاي ادبي نهج البلاغه براي ما قابل استفاده است. اما ما معتقديم قرآن و نهج البلاغه جاودانه‌اند و پيام‌ها، دستورات و آموزه‌هاي آنها زنده و پوياست و مؤمنان صادق و مسلمانان راستين بايد آنها را در زندگي خود به كار گيرند و افكار، رفتار و گفتار خود را بر اساس آنها سامان دهند.

نبايد از نظر دور داشت كه زمينة روحي و رواني تفسير به رأي اين‌گونه فراهم مي‌شود كه انسان از يك سوي به جهت ضعف روحية بندگي نمي‌تواند از هوس‌ها و خواسته‌هاي نفساني خود بگذرد، و از سوي ديگر، شيطان از اين فرصت استفاده مي‌كند و با القائات خويش مي‌کوشد تا ذهن و فكر چنين انساني را در برداشت نادرست از قرآن جهت دهد و او را گمراه سازد. به‌ويژه اگر شخص موقعيت اجتماعي يا فرهنگي‌اي داشته باشد، شيطان براي منحرف كردن او بيشتر طمع خواهد کرد؛ زيرا مي‌داند كه با منحرف شدن او گروه پرشمارتري گمراه مي‌گردند.

 

نكوهش تفسير به رأي

كساني از هدايت قرآن بهره‌مند مي‌شوند كه بدان باور و ايمان داشته باشند و خود را پيرو آن بدانند. اما كساني كه با سوابق ذهني و پيش‌داوري درصدد برمي‌آيند كه براي خواسته‌ها و هواهاي نفساني خود توجيه ديني و قرآني فراهم آورند و به رأي خويش كلام خدا را تفسير و توجيه كنند، به خدا ايمان ندارند. در اين مقام به چند روايت در اين زمينه اشاره مي‌كنيم:

قَالَ رَسُولُ‌اللَّهِ: قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مَا آمَنَ بِي مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلَامِي؛(1) پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود كه خداوند مي‌فرمايد: هرگز به من ايمان نياورده است کسي که با رأي خويش کلام مرا تفسير کند.

در روايت ديگري حضرت مي‌فرمايد:

مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ؛(2) كسي كه قرآن را به رأي و نظر خويش تفسير كند هر آينه نابه‌جا به خداوند دروغ بسته است.

تفسير به رأي و تفسير نابه‌جاي قرآن به قدري مذموم و خطرناك و موجب گمراهي است كه مرتكبان چنين گناهي در قيامت به سخت‌ترين عذاب‌ها دچار مي‌شوند. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در اين زمينه مي‌فرمايد:

مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدُهُ مِنَ النَّارِ؛(3) كسي كه قرآن را به رأي خويش تفسير كند جايگاهش در قيامت در آتش خواهد بود.

انسان خواسته‌ها و ذهنيت‌هايي دارد كه گاه با نظر قرآن موافق نيست و برحسب طبيعت انساني خود دوست مي‌دارد كه قرآن را با نظر و خواست خود هماهنگ كند، و گاه حتي ممكن است ناخودآگاه آن ذهنيت‌ها و پيش‌داوري‌ها، در برداشت و فهم او از قرآن تأثير گذارد. چون در مقام تفسير قرآن، چنين خطري انسان را تهديد مي‌كند و شيطان نيز پيوسته درصدد است تا با فريب دادن شخصيت‌هاي فرهنگي، كه داعية فهم دين دارند، جمعي را از راه حق منحرف سازد، بجاست شخصيت‌هاي فرهنگي و كساني كه به تفسير و استفاده از قرآن مي‌پردازند، براي در امان ماندن از كج‌فهمي و پرهيز از انحراف‌هاي احتمالي، به اين فرمايش امير مؤمنان(عليه السلام) توجه ويژه داشته باشند:


1. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 2، باب 24، ص 297، ح 17.

2. همان، ج 36، باب 41، ص 227، ح 3.

3. ابن ابي‌جمهور احسائي، عوالي اللئالي، ج 4، ص 104.

وَاتَّهِمُوا عَلَيْهِ آرَاءَكُمْ؛(1) [آن‌گاه كه در مقام فهم و تفسير قرآن برمي‌آييد]، پيش‌داوري‌ها و آراي خود را متهم ساخته و تخطئه كنيد.

 

كوچك‌ شمردن گناهان و بدعت‌گذاري

يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ.

عالم فاسد به جاي آنكه مردم را متوجه خطرها و لغزشگاه‌هايي سازد كه ايشان را از پيمودن راه بندگي خدا بازمي‌دارد، آنان را از اين مخاطرات ايمن مي‌گرداند. همچنين او گناهان بزرگ را سبك و كوچك جلوه مي‌دهد و باعث مي‌شود كه فساد و گناه در جامعه گسترش يابد. بي‌شك اين رفتار با رفتار انبياي الاهي كاملاً در تعارض است؛ فرستادگاني كه به انذار مردم مي‌پرداختند و اساساً يكي از اهداف بزرگ رسالتشان پرهيز دادن مردم از مفاسد و گناهاني بوده است كه موجب حرمان از سعادت دنيوي و اخروي مي‌شوند. آنان براي آنکه مردم متوجه عمق زيان و خطر انحراف و طغيان در برابر خداوند شوند، پيوسته آنان را به ياد آخرت و حوادث سهمگين آن مي‌انداختند. خداوند دربارة عظمت هنگامة قيامت مي‌فرمايد:

إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ * يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُم بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ همانازلز‌لة رستاخيز چيزي است سهمگين. روزی که آن را را ببينيد [از هول آن] هر شيردهنده‌اي آن را كه شير مي‌دهد از ياد ببرد و هر زن بارداري بار خويش بنهد، و مردم را مست بيني و پنداري، حال آنكه مست نيستند و ليكن عذاب خدا سخت است.


1 . نهج البلاغه، خطبه 175.

2 . حج (22)، 1، 2.

امام همچنين مي‌فرمايد:

يَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ.

او شبهات را در بين مردم ترويج مي‌دهد و براي اينكه اقبال مردم را از دست ندهد، خود را از گروه كساني كه به جهت ورود در شبهات مورد عتاب خداوند قرار گرفته‌اند بيرون مي‌خواند و با اين ادعا ذهن مردم را از خطر و تأثير ناميمون شبهاتي كه مي‌پراکند منصرف مي‌سازد. او همچنين به بدعت و پيرايه بستن به دين مي‌پردازد و با اين حال خود را از آن رفتار زشت و ناپسند تبرئه مي‌كند.

 

سيرة حيواني عالم‌نمايان خودپرست

فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ.

او ظاهر و صورت انسان دارد، اما قلب و باطنش حيواني است. قلب مركز درك، شعور، فهم، محبت و اراده است، و در فرهنگ و ادبيات قرآن و سنت، مركز ايمان و هدايت است. كسي كه قلبش حيواني است، به جاي افكار نوراني و خواسته‌هاي والا و انساني، قلبش جولانگاه افكار و خواسته‌هاي پست حيواني است. حتي انتخاب‌ها و رفتارهاي چنين شخصي حيواني است. بي‌شك عالمان گمراه و حيوان‌هاي انسان‌نما، كه گاه خود را از انسان‌هاي حقيقي وارسته‌تر و مهذب‌‌تر مي‌نمايانند، همواره سدّ راه جويندگان حقيقت‌اند كه در مراحل آغازين حركت خويش نمي‌توانند صورت را از معنا و ظاهر را از باطن بازشناسند. صورت‌هاي آراستة ديوسيرتان اينان را فريب مي‌دهد، و بدين ترتيب از زمزم طهور هدايت و سعادتي كه در پي آن هستند محروم مي‌شوند و زقّوم گمراهي و انحراف در كام و قلبشان مي‌نشيند و سعيشان فرجامي جز بدبختي و سيه‌روزي ندارد.

حضرت، چنين تعبير كوبنده‌اي را دربارة ديگران به كار نبرده‌اند. همچنين نظير اين تعبير در قرآن و سخنان ديگر معصومان يافت نمي‌شود، و اين تعبير تا حدي شبيه تعبير خداوند دربارة گمراهان تهي از قلب و چشم باطن است؛ آنجا كه مي‌فرمايد:

أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛(1) آنان همانند چارپايان و بلكه گمراه‌ترند.

از منظر حضرت، عالم‌نماي فاسدي كه با فراهم آوردن شبهات و افكار جاهلانه بساط گمراهي گسترده است، چنان در غفلت غوطه‌ور شده كه نمي‌تواند قوانين صلاح و رستگاري را بشناسد تا آنها را به كار بندد و به سعادت دست يابد. وي همچنين از شناخت مسير باطل عاجز است؛ پس نمي‌تواند خود را از گمراهي و كوري دل نجات دهد. قرآن، منبع كامل و جامع هدايت است و كسي كه با اخلاص و تواضع سر بر آستان آن نهد و دل خويش را آمادة پذيرش معارف نوراني‌اش سازد، راه هدايت را يافته و زمينة سعادت خويش را فراهم آورده است. اما كسي كه هواي موقعيت و شهرت در سر دارد و در پي‌ آن است كه با نيرنگ و نشخوار سخنان ظاهرفريب، مردم ناآگاه را گرد خود جمع كند و گمراه گرداند، نمي‌تواند از معارف ناب هدايت‌بخش قرآن بهره برد. او با ذهن خالي از هوس‌ها و شبهاتي كه به او القا شده نزد قرآن نمي‌رود، بلكه با پيش‌داوري‌هايي به سراغ آن مي‌رود و مي‌كوشد تا آن را بر خواسته‌ها و افكار باطل و شيطاني خود تطبيق دهد و محملي براي شبهات خود بسازد، تا آن شبهات در دل ناآگاهان بيشتر نفوذ كند و تأثير گذارد.

اين غارتگران انديشه، چونان مردگان در ميان زندگان‌اند؛ آن هم مردگاني موذي و خطرناك که بوي تعفن لاشة تفكراتشان مشام انسان‌هاي در پي‌ بوستان انديشه‌هاي ناب را مي‌آزارد. چه‌بسا جاهل گمراهي كه بر ديگران نفوذ ندارد خطري براي کسي نداشته باشد و ديگران را در گمراهي خود سهيم نگرداند، اما اگر عالمي كه بر ديگران نفوذ


1 . اعراف (7)، 179.

دارد و مردم تحت تأثير سخنانش قرار مي‌گيرند گمراه شود، آتش انحراف و گمراهي از درونش زبانه مي‌كشد و جان انسان‌هاي ناآگاه را فرامي‌گيرد و آنان را نيز از طريق حق گمراه مي‌سازد. البته او با اين كار بار گناه خود را سنگين مي‌كند و در گناهان و انحرافات كساني كه به دست او منحرف گشته‌اند سهيم مي‌گردد:

وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ؛(1) و البته بارهاي گران خود و بارهايي را همراه بارهاي خويش برمي‌دارند.

اگر كسي مردم را به راه درستي و سعادت هدايت كرد، در اعمال خير كساني كه به دست او هدايت شده‌اند سهيم است. در برابر، اگر كسي با سخنراني، مقاله و كتاب خود زمينة گمراهي و انحراف ديگران را فراهم آورد، تا زماني كه از اين طريق افكار باطل او در اختيار ديگران قرار مي‌گيرد و آنان را گمراه مي‌سازد، او در عذاب و كيفر آنان شريك است و پيوسته بر بار گناهان او افزوده مي‌شود.

بايد طالبان علم و انديشه به هوش باشند و بكوشند تا از سرچشمة قرآن و اهل‌بيت(عليهم السلام) معارف الاهي را فرا گيرند و بدون مسامحه به آنچه از طريق صحيح از منابع اسلامي فرا گرفته‌اند عمل كنند. آنان نبايد دين خدا را بازيچه خود قرار دهند و آيات قرآن و آموزه‌هاي دين را آن‌گونه كه خود مي‌خواهند و خوشايند مردم است تفسير و تأويل كنند.

يكي از دگرانديشان منحرف افتخار مي‌كرد كه در جمع كمونيست‌هاي ايراني در آلمان اسلام را به گونه‌اي معرفي كرده كه خوشايند همة آنان بوده است و گفته‌اند: اگر اسلام چنين است ما نيز مسلمانيم! طبيعي است اسلامي كه در آن هيچ تكليف و قيد و بند و محدوديتي نباشد و به مردم اجازه دهد كه هرچه خواستند بگويند و هر كاري خواستند انجام دهند، و فساد و بي‌بندوباري و حتي وطن‌فروشي را مجاز بداند، براي


1 . عنكبوت (29)، 13.

کافران و دشمنان اسلام اصيلْ قابل قبول خواهد بود، اما اسلامي كه آزادي بي‌حد و حصر را برنمي‌تابد و حتي براي تمام جزئيات رفتار انسان مقررات و قوانيني دارد و به انسان اجازه نمي‌دهد هر سخني را بر زبان آورد يا هر سخني را بشنود، براي منحرفان و كساني كه از زير بار بندگي خدا شانه خالي مي‌كنند پذيرفتني نيست. از همين روي، بندگان شايسته و محبوب خداوند كه كاملاً تسليم اوامر و تكاليف الاهي‌اند و هدفشان تقرب به خداوند است، بسيار اندک‌اند. اما در برابر، كساني كه تحت تأثير هواهاي نفساني و شيطان قرار مي‌گيرند و منافع پنداري خويش را بر مصالح واقعي ترجيح مي‌دهند و در غفلت از حق به سر مي‌برند پرشمارند. همچنين فراوان‌اند كساني كه دانش خويش را در خدمت خواسته‌ها و هوس‌هاي خود قرار داده‌اند و از علم به مثابة وسيله‌اي براي رسيدن به موقعيت‌هاي اجتماعي و تأمين زندگي بهتر بهره مي‌برند؛ كساني كه خداوند دربارة آنان مي‌فرمايد:

أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ؛(1) آيا ديدي كسي را كه هوس خود را معبود خويش ساخته و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر ديده‌اش پرده افکنده است؟ پس از خدا چه كسي او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پند نمي‌گيريد؟

نمونة آشكاري از اين افراد بلعم باعور است كه خداوند دربارة او فرمود:

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث...؛(2) و بر آنان خبر آن كس (بلعم باعور) را برخوان كه


1. جاثيه (45)، 23.

2. اعراف (7)، 175، 176.

آيت‌هاي خويش را به وي داديم و او از آنها بيرون رفت، پس شيطان در پي او افتاد تا از گمراهان گشت؛ و اگر مي‌خواستيم هر آينه او را بدان‌ها [به جايگاهي بلند] برمي‌داشتيم، وليكن او به زمين چسبيد و كام و خواهش دل خود را پيروي كرد. پس داستان او چون داستان سگ است: اگر بر او بتازي زبان از دهن بيرون آرد، يا واگذاري‌اش باز زبان از ‌‌‌دهان آويخته دارد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org