قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
صوت جلسه5.09 مگابایت

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم

آن چه پيش‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت‌الله مصباح‌يزدي (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 22/09/91 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

تبيين ظهور تدريجي اميال و حکمت آن

نگاهي به گذشته

گفتيم: افعال اختياري و به تعبير ديگر افعال انساني از دو منبع سرچشمه مي‌گيرند؛ يکي منبع شناخت و دانستن و ديگري منبع ميل و خواستن. همکاري اين دو منبع باعث پديد آمدن اراده فعلي خاص در وجود آدمي مي‌گردد. از اين رو در جلسات گذشته براي رسيدن به راه‌کارهاي تقويت ايمان، نگاهي کوتاه به کيفيت تحقق شناخت‌ها و همچنين خواست‌ها در انسان داشتيم. حاصل بحث اين شد که خلقت ما به گونه‌اي است که هم ادراک‌هاي ما و هم اميال ما اموري تدريجي هستند که از ضعف به قوت و از صفر به سوي کمال سير مي‌کنند. در هر موسمي خواستي جديد در انسان پديد مي‌آيد که خواست‌هاي قبلي را کم يا بيش تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد.

سير پيدايش خواست‌هاي انسان

1. اميال طبيعي

سير تدريجي اميال انسان بدين گونه است که در دوره شيرخواري خواسته‌اي جز نوشيدن شير ندارد مگر اين‌که دچار درد و رنجي شود که در اين صورت خواهان بر طرف شدن آن مي‌شود، و گرنه خواسته اصلي او همان نوشيدن شير يعني تغذيه است. اگر انسان در اين دوره از تواني برخوردار بود که مي‌توانستيم از او سؤال کنيم: حاصل زندگي چيست؟ در پاسخ مي‌گفت: نوشيدن شير! آيا بر فرض که نوزاد توان پاسخ‌گويي داشت و چنين پاسخي به ما مي‌داد، واقعا پاسخ او صحيح بود؟

مدت زماني مي‌گذرد و خواست‌هايي جديد از جمله خواست بازي در طفل پديد مي‌آيد. در اين دوره زبان حال کودک - به خصوص براي کودکاني که ذوق و شوق بازي در وجود آن‌ها شدت دارد- اين است که بهترين ثمره زندگي بازي است و چيزي از اين لذت‌بخش‌تر نيست. با گذشت مدت زماني ديگر خواست‌ها و غرايزي ديگر از جمله غريزه جنسي در وجود انسان پديد مي‌آيند که هر کدام از خواست‌ها و اميال قبلي قوي‌تر بوده، بابي جديد را بر روي انسان مي‌گشايد.

2. اميال برتر

برخي از روان‌شناسان و روان‌کاوان معتقدند خواستي بالاتر از لذت جنسي در عالم هستي وجود ندارد و همه چيز متأثر از اين خواست است. پاسخ اين روان‌شناسان عينا مانند پاسخ کودکي است که در دوره شيرخواري بگويد: در عالم غير از نوشيدن شير چيزي ارزش اصلي ندارد و همه چيز مقدمه براي نوشيدن شير است! بنابر اين همان گونه که ما حق نداشتيم در دوره‌هاي نوزادي و کودکي، نوشيدن شير و بازي کردن را نهايت حيات انسان و کمال و فضليت او بدانيم و بايد منتظر ظهور خواست‌هاي ديگر هم در انسان باشيم، در اين دوره هم حق نداريم لذت جنسي را منتهاي سير انسان بدانيم و بگوييم: همه فعاليت‌هاي انسان تحت تأثير اين غريزه شکل مي‌گيرد و همه چيز فداي اين انگيزه است. به راستي اگر انساني که خواست‌هايي فراتر از خواست‌هاي مادي در خود نمي‌بيند، انسان‌هاي وارسته‌اي را نمي‌ديد که با وجود بهره‌مندي از کمال لذت‌هاي مادي، هيچ‌گونه دلبستگي به آن‌ها ندارند و به دنبال خواست‌هاي بالاتري هستند، براي او بسيار سخت بود باور کند که حقايق بالاتري هم هست. در اين باره داستان‌هاي عجيبي نقل شده است که کساني در سايه همين غريزه و غرايز ديگري همچون زيبادوستي، به کسي چنان تعلق خاطر پيدا کرده‌اند که براي يک لحظه ديدن او سختي‌هاي عجيبي را متحمل شده‌اند. چنين داستان‌هايي خالي از واقعيت نيست، گرچه ممکن است در هنگام نقلِ آن‌ها، بر شاخ و برگ آن‌ها افزوده باشند، اما اصل وجود چنين داستان‌هايي دروغ نيست.

حقيقت اين است که گاه خواست‌هايي فراتر از خواست جنسي در انسان پديد مي‌آيد که همه خواست‌هاي او را تحت الشعاع قرار مي‌دهد. بنابر اين انسان حق ندارد به غريزه جنسي که رسيد آن را پايان خواست‌هاي خويش بداند. حضرت سليمان عليه‌السلام سلطنتي بي‌نظير داشت که همه مواهب عالم طبيعت اعم از جن، إنس، وحوش، طيور و ... در اختيارش بود (فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْري بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ * وَ الشَّياطينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ * وَ آخَرينَ مُقَرَّنينَ فِي الْأَصْفادِ)1. با اين وجود شب‌ها روي حصيري به عبادت مي‌پرداخت و صورت بر زمين مي‌گذاشت و در پيشگاه الهي اشک مي‌ريخت. او حقيقتي را درک مي‌کرد که تمام آن مواهب مادي در برابرش رنگ مي‌باخت. نمي‌توان چنين کساني را استثنا و شاذ دانست. چراکه کم نبودند کساني که از بهره‌هاي مادي فراواني برخوردار بودند اما به دنبال حقايق ديگري مي‌گشتند. حقيقت اين است که روح انسان علاوه بر بلوغ جنسي، بلوغ‌هايي جديد پيدا مي‌کند و همان طور که عدم فعاليت جنسي نشانه کمبود و مرضي در وجود انسان بالغ است، عدم فعاليت آن بلوغ‌هاي جديد و پديد نيامدن رشد متناسب با آن‌ها هم نشانه بيماري است (فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ)2.

3. ميل به بي‌نهايت

با توجه به اين‌که خواست‌ها و شناخت‌هاي انسان رشدي تدريجي دارد، با فرارسيدن موسم خواست يا شناختي در وجود انسان نمي‌توان آن را پايان مطلوب‌ها يا شناخت‌هاي انسان دانست. ظهور تدريجي نيازها به ما مي‌فهماند که نيازهاي ما منحصر به خوردن، خوابيدن، مسکن، لباس، همسر، اولاد و ... نيست. اين جاست که خداي متعال به وسيله انبيا و از راه وحي به ياري انسان مي‌آيد تا باور حقايقي برتر را براي او آسان سازد به گونه‌اي که به احتمال قناعت نکند. يکي از بزر‌گ‌ترين خدمات کتاب‌هاي آسماني و تربيت انبيا و اولياي خدا به انسان اين است که او را با حقيقت انسانيت آشنا کردند. آن‌ها به انسان آموختند که دارايي او تنها همين امور مادي نيست و بُرد کمال او بسيار بيشتر از اين امور است و نبايد به بازيچه‌ها و اسباب‌بازي‌ها دل ببندد (أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ)3. انبيا به انسان آموختند که دنيا تنها مقدمه‌اي براي رسيدن به مراحلي بالاتر است. اگر انسان تنها در همان حد شيرخواري باقي مي‌ماند و خواستي جز نوشيدن شير نداشت و خداوند هم از طريقي اين نوشيدني را به او مي‌رساند چگونه موجودي بود؟ آيا مقامي عالي داشت؟! انسان پس از بلوغ جنسي هم تنها اندکي از مقام شيرخواري فاصله گرفته است و نسبت به آن‌چه بايد برسد فاصله‌اي بسيار دارد.

به تدريج انسان احساس مي‌کند که نيازهاي او اصلا حد و حصري ندارد و پس از ارضاي نيازهاي محدود خويش درمي‌يابد که گمشده‌اي نامحدود دارد. برخي از بزرگان همين حالت بي‌نهايت‌طلبي انسان را دليل بر وجود خداي متعال دانسته‌اند. حضرت امام در تفسير سوره حمد، و استاد ايشان مرحوم آيت‌الله شاه‌آبادي در رساله فطرت، اين مسأله را مطرح کرده‌اند. به هر حال وجود چنين نيازي در روح ما دست‌کم بايد ما را به تحقيق درباره حقيقتي بي‌نهايت تشويق نمايد. از طرفي ديگر در باب علم گفتيم: خداي متعال ما را به گونه‌اي آفريده است که به طور ناآگاهانه شناختي نسبت به او در نهاد ما قرار دارد. بنابراين وظيفه ماست که سعي کنيم آن علم را به کمال و به مرتبه علم آگاهانه برسانيم.

خواست‌هاي اکتسابي

از تدبير‌هاي زيباي الهي اين است که در وجود انسان نيازهايي اوليه قرار داده است که انسان هيچ نقشي در شکل‌دهي و حتي ارضاي آن‌ها ندارد. در وجود او نياز تغذيه را قرار داده و مادري مهربان را مسئول ارضاي آن قرار داده است. اگر مادر نبود نوزاد انسان از گرسنگي تلف مي‌شد. اما به تدريج انسان توان فعاليت و حرکت پيدا کرده، خود قدرت برطرف کردن نيازهايش را پيدا مي‌کند. بلکه به وسيله فعاليت‌هاي خودش نيازهاي جديدي براي او پديد مي‌آيد. قرآن در آيه‌اي مي‌فرمايد: «أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ؛4 آيا نديدند كه از آنچه با قدرت خود به عمل آورده‏ايم چهارپايانى براى آنان آفريديم كه آنان مالك آن هستند؟!» اما در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد: «لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْديهِمْ أَ فَلا يَشْكُرُون‏؛ تا مردم از ميوه آن تناول کنند و از آنچه که به دست خود عمل مي‌آورند. آيا نبايد شکر به جاي آوردند؟!»‌ تعبير «مَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ» اشاره به اين حقيقت است که نعمت‌هاي الهي در چيزهايي خلاصه نمي‌شود که خداوند مستقيما آفريده است، بلکه بسياري از نعمت‌ها به واسطه فعاليت خود مخلوق حاصل مي‌شود. تلاش انسان موجب مي‌شود که هم نياز به نعمتي را درک کند و هم بهره‌اي را که مي‌تواند از آن نعمت ببرد. اين فرآيند بر زيبايي‌هاي آفرينش مي‌افزايد. به عنوان مثال مي‌توان به نيازهاي هنري اشاره کرد. گاهي شاعري شب تا صبح مي‌انديشد تا غزلي را بسرايد و خستگي، بي‌خوابي، ملامت ديگران، بازماندن از کارهاي ديگر و ... او را از اين تلاش باز نمي‌دارد، و هنگامي که به حاصل تلاش خود نظر مي‌کند چنان لذت مي‌برد که با لذت‌هاي ديگر قابل مقايسه نيست.

حکمت ظهور تدريجي اميال

1. زمينه سازي براي شکوفايي اميال متعالي

اکنون سخن در اين است که حکمت اين سير تدريجي چيست؟ اگر نيازهاي انسان و مواهبي که نيازهاي او را ارضا مي‌کنند در همين امور مادي خلاصه شود نمي‌توان پاسخي قانع‌کننده براي اين پرسش داشت. اما  به برکت تعاليم اهل‌بيت صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين مي‌توان پاسخي زيبا، دلنشين و قانع کننده بدان داد و آن اين است که همه نيازهاي مادي و روحي انسان مقدمه‌اي براي هدفي بالاتر است. اولا نيازهاي مادي انسان براي اين است که حيات او در اين عالم حفظ شود و رشد طبيعي خود را بنمايد. اگر تغذيه، استراحت، مبارزه با آفات و ... نباشد انسان در زماني کوتاه تلف شده، به جايي نمي‌رسد. اما وقتي اين‌ نيازهاي فيزيولوژيک تأمين شد، نيازهاي ديگري جوانه زده، رشد مي‌کنند. اين‌ حقايق را مي‌توان در رفتار کودکان هم تجربه کرد. کودکي که بسيار گرسنه است در اين انديشه نيست که اعضاي خانواده به او احترام بگذارند. اما وقتي نيازش تأمين شود به دنبال جلب محبت پدر و مادرش مي‌رود. دائم کاري مي‌کند که توجه پدر و مادر يا ديگران را به خود جلب کند. اين نيازي جديد است که او در وجود خود احساس مي‌کند.

مراتب ميل به محبوبيت

نيازهاي جديد در سنين مختلف به تدريج رشد مي‌کند؛ ابتدا خواهان نوازش پدر و مادر يا احترام ديگر کودکان است. بعد دوست دارد همه خويشان، همه اهالي محل، همه اهل شهر و ... او را مورد احترام قرار دهند. دوست دارد تصوير يا مجسمه او را در همه ميدان‌هاي شهر نصب کنند. در اين فرايند هر چه اشخاص مهم‌تري به او احترام بگذارند بيشتر لذت مي‌برد. کودکي که درک کرد اصل محبوب بودن و مورد احترام و اکرام بودن لذت‌بخش است به گونه‌اي که از بازي کردن با اسباب‌بازي‌هاي ديروزي هم لذيذتر است، همراه با رشد تدريجي عقلش به اين فکر مي‌افتد که اگر معلم کلاس به او احترام بگذارد براي او لذت‌بخش‌تر است از اين‌که ساير دانش‌آموزان به او احترام بگذارند. لذا سعي مي‌کند نظر معلم را جلب کند. اين روند در محيط‌هاي بزرگ‌تر هم ادامه دارد.

انسان تا زماني که لذت محبوبيت را نچشيده باشد نمي‌تواند درک کند که محبوبيت نزد خدا چقدر لذت‌بخش است. به راستي اگر انسان به جايي برسد که خداي بي‌نهايت او را دوست بدارد چه احساسي به او دست مي‌دهد؟ حقيقت اين است که وقتي قرآن مي‌فرمايد: وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛5 خبري غيبي است که از ماوراي طبيعت گزارش مي‌دهد و ما در حالي آن را مي‌شنويم که خدا را مشاهده نمي‌کنيم. اما اگر ما در صحنه‌اي قرار گيريم که خدا را ملاقات کنيم (يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ)6 و در آن‌جا بي واسطه احساس کنيم که او ما را دوست مي‌دارد و در معرض نوازش او قرار گرفته‌ايم، لذتي براي انسان پديد مي‌آيد که قابل مقايسه با خوردن، خوابيدن، معاشرت با حورالعين و ... نيست. انبيا آمده‌اند که به انسان بگويند: تو موجودي در حد حيوانات نيستي، بلکه بسيار فراتر از آن‌ها هستي. تو مي‌تواني با خدا عشق‌بازي کني و مي‌تواني کاري کني که خدا عاشق تو شود (رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ)7؛

چه خوش بي ‌مهرباني هر دو سر بي                که يک سر مهرباني درد سر بي

سير تدريجي خواست‌هاي انسان به تدريج از امور مادي بالاتر رفته، به اموري معنوي و روحي تعلق مي‌گيرد. اما اين سير متوقف نمي‌گردد و به تدريج از همه عوالم امکاني و خلقي گذشته، با مبدأ آفرينش ارتباط مي‌يابد که داراي کمالات بي‌نهايت است. اگر کسي اين نياز را درک کرده، و اين ارتباط را لمس کند آن وقت مي‌فهمد که براي چه هدفي آفريده شده است و مي‌فهمد که بايد چه کسي را بشناسد و با چه کسي ارتباط برقرار نمايد. از اين روست که محور همه سعادت‌ها ايمان به خداست.

با وجود چنين استعدادي در انسان آيا شايسته است که انسان وقت، نيرو، فکر و تلاش خويش را صرف اموري کند که با مرگ پايان مي‌يابد؟! مواهب دنيوي اگرچه حلال و طيب باشند تنها تا لحظه مرگ باقي مي‌مانند و آن هنگام که فرشته مرگ بر سينه انسان بنشيند ديگر نه از خانه و کاخ بهره‌اي مي‌برد نه از ثروتي که اندوخته است. بايد براي حيات ابدي فکري کرد. در آن مرحله از حيات است که انسان مشاهده مي‌کند که با مبدأ بي نهايت ارتباط دارد. البته از روايات معلوم مي‌شود که خداي متعال بندگاني دارد که در همين دنيا هم آن قدر ارتباط با خدا براي آنان لذت‌بخش است که حاضر نيستند ساعتي از او غافل شوند. با وجود چنين امکاني براي انسان آيا شايسته است که ذهنش را به موهوماتي مانند بالا و پايين بودن اسمش، کوچک و بزرگ بودن عکسش، نوع لقبي که براي او به کار مي‌برند و ساير امور اعتباري دل ببندد؟! اگر انسان خواهان کمالاتي باشد که خداي متعال براي او مقرر فرموده است بايد مراقب باشد به چنين امور آلوده‌اي دل نبندد. حيف است که انسان از اين استعداد خويش استفاده نکند.

2. شناخت نعمت‌هاي الهي

حکمت ديگر ظهور تدريجي نيازهاي انسان، شناخت بهتر نعمت‌هاي الهي است که اين روند نيز از زيبايي‌هاي جهان آفرينش است. خداي متعال انسان را به گونه‌اي آفريده است که به تدريج رشد کند و کم‌کم با تلاش خود نيازهايش را بر طرف نمايد. اين روند موجب مي‌گردد که ارزش نعمت‌هاي الهي را بهتر درک کند. انسان تا زماني که تنها گرسنگي را درک مي‌کند نعمت خدا را تنها در غذايي مي‌بيند که او را سير مي‌کند. اما وقتي نيازهاي ديگر در وجود او پديد آمد و انسان آن نيازها را درک کرد با ساير نعمت‌هاي خدا هم آشنا مي‌شود. انسان در اين روند تدريجي هر روز بهتر نعمت‌هاي خداي متعال را درک مي‌کند و از اين طريق بيشتر اوصاف زيباي خدا را مي‌شناسد، و اين شناخت زمينه‌اي مي‌شود که شکر نعمت‌هاي خدا را به جاي آورد و شکر نعمت، عاملي بسيار قوي براي رشد انسان است. به تعبيري ديگر، انسان وقتي در صدد شکر برمي‌آيد که از نعمتي استفاده کرده باشد، و وقتي سراغ بهره‌برداري از نعمتي مي‌رود که بدان نياز داشته باشد. اين‌جاست که شيريني نعمت را مي‌چشد. کسي که در گرماي تابستان ليواني آب خنک مي‌نوشد بسيار براي او خوشايند است، اما در هوايي سرد که چنين نيازي ندارد خوردن آب سرد براي او لذت‌بخش نيست. اين تابلوي زيباي آفرينش است که خداي متعال به تصوير کشيده است.

حاصل سخن اين‌که شناخت‌ها و خواست‌هاي ما به تدريج رشد مي‌کنند و هر روز چيزهاي بيشتري را مي‌شناسيم و چيزهاي بهتري را دوست مي‌داريم. اين روند تا آن‌جا ادامه مي‌يابد که ميل به بي نهايت در ما شکوفا گردد. در اين مرحله خواهان کسي مي‌شويم که بي‌نهايت زيبا باشد (اللهم إني أسألك من جمالك بأجمله و كل جمالك جميل)8. انساني که به اين مرحله مي‌رسد ديگر به زيبايي‌هاي محدود دل نمي‌بند.

و صلي‌الله‌علي‌محمد‌و‌آله‌الطاهرين


1 . ص(38)، 36-38. 

2 . آل عمران(3)، 7.

3 . محمد(47)، 36.

4 . يس(36)، 71.

5 . آل‌عمران(3)، 134.

6 . احزاب(44)، 33.

7 . مائده(5)، 119.

8 . اقبال الأعمال، اسلاميه، ص76.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org