- جلسه اول: شناخت خويش، اساسيترين شناخت
- جلسه دوم: سه گام اساسي در مسير کمال حقيقي
- جلسه سوم: مراتب معرفت خدا
- جلسه چهارم: آثار معرفت خدا
- جلسه پنجم: معرفت قلبي به خداوند
- جلسه ششم: معرفتي از سنخ نور
- جلسه هفتم: نقش ذکر در معرفت قلبي به خداوند
- جلسه هشتم: جايگاه مفاهيم در معرفت قلبي به خداوند
- جلسه نهم: واکاوي حقيقت اميال
- جلسه دهم: تبيين ظهور تدريجي اميال و حکمت آن
- جلسه يازدهم: تعامل شناختها و اميال در تکامل انسان
- جلسه دوازدهم: سازوکار، عوامل و موانع انتخاب در انسان
- جلسه سيزدهم: رابطه متقابل ايمان و عمل
- جلسه چهاردهم: نقش اعمال جوانجي در تقويت ايمان
- جلسه پانزدهم: رابطه متقابل توکل و ايمان
- جلسه شانزدهم: مبادي شناختي توکل
- جلسه هفدهم: توکل در آیینه قرآن و روایات
- جلسه هجدهم: واکاوي حقيقت توکل
- جلسه نوزدهم: فروعاتي از بحث توکل
- جلسه بيستم:توکل در آینه روایات
- جلسه بيستويکم:چرا و بر چهکسي توکل کنيم؟
- جلسه بيستودوم:رضا مقامی فراتر از توکل
- جلسه بيستوسوم:مبنا، متعلقات، و انواع رضا
- جلسه بيستوچهارم:چگونه ميتوان به مقام رضا رسيد؟
- جلسه بيستوپنجم:چرا و چگونه از شرور راضي باشيم؟
- جلسه بيستوششم:مقام رضا و اختیار انسان
- جلسه بيستوهفتم:مقام رضا و شرور عالم
- جلسه بيستوهشتم:مقام رضا در آیینه روایات
- جلسه بيستونهم:رضوان الهی
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صوت جلسه | 6.48 مگابایت |
بسماللهالرّحمنالرّحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 2/12/91 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
توکل در آيينه قرآن و روايات
تشويق و انذار قرآن کريم نسبت به توکل
در منابع اسلامي به صورتهاي مختلف به توکل بر خداي متعال ترغيب شده است که شايسته است با دقت، انواع روشهايي را بررسي کنيم که در اين منابع نوراني براي تشويق مردم به کسب اين فضليت به کار گرفته شده است.
در برخي آيات قرآن کريم به توکل امر شده است و اين خود بزرگترين تشويق است، اما اين تشويق با لحني بيان شده است که متضمن انذاري لطيف هم هست، آنجا که ميفرمايد: «وَعَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ؛1 و بر خدا توكل كنيد اگر ايمان داريد.» گويا ميفرمايد: اگر بر خدا توکل نداريد معلوم ميشود که در ايمان شما مشکلي وجود دارد. برخي آيات ديگر فوايدي از توکل را گوشزد ميفرمايند که در همين دنيا هم عايد انسان ميگردند، نظير اين آيه شريفه که ميفرمايد: «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛2و هر کس بر خدا توکل کند، پس او براي وي کافي است.» به راستي که به سختي ميتوان بياني از اين رساتر، شيرينتر و اميدوارکنندهتر پيدا کرد. اين مضمون به صورتهاي ديگري نيز در قرآن کريم آمده است، نظير اين آيه شريفه که ميفرمايد:«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ؛3 آيا خداوند براي بندهاش کافي نيست؟!» لحن اين آيه متضمن عتاب نسبت به کساني است که به سراغ غير خدا ميروند و در واقع از آنان سؤال ميکند: مگر گمان ميکنيد خدا براي شما کافي نيست و نميتواند نيازهاي بندگانش را تأمين کند که به سراغ غير او ميرويد؟
دستهاي ديگر از آيات بر بيفايده بودن توکل بر غير خدا تأکيد کرده، ميفرمايند: «وَإِن يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ؛4 و اگر خداوند، زيانى به تو رساند، هيچ كس جز او آن را برطرف نمىسازد و اگر اراده خيرى براى تو كند، هيچ كس مانع فضل او نخواهد شد.» اين دسته از آيات هم با بياني خاص انسان را تشويق به توکل بر خداي متعال مينمايند.
ذلت و دوري از خدا؛ آثار سوء اعتماد به غير خدا
حضرات معصومان عليهمالسلام نيز با بياناتي از همين دست مردم را به توکل بر خداي متعال تشويق و ترغيب نمودهاند. ايشان از يک طرف با بيان فوايد توکل، مردم را به اين مهم تشويق فرمودهاند و از طرفي ديگر با يادآوري نتايج سوء اميد بستن به غير خدا آنان را از اعتماد به غير خدا برحذر داشتهاند. براي نمونه روايتي نسبتا مفصل را از امام صادق عليهالسلام مرور ميکنيم که در حقيقت حديثي قدسي است. راوي نقل ميکند که حضرت فرمودند: «أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ مَجْدِي وَ ارْتِفَاعِي عَلَى عَرْشِي لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مُؤَمِّلٍ مِنَ النَّاسِ غَيْرِي بِالْيَأْسِ وَ لَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ؛ خداي تبارک و تعالي ميگويد: قسم به عزتم، و قسم به جلالم، و قسم به مجدم و قسم به استيلايم بر عرش (و حاکميتم بر جهان)، هر کس که به غير از من اميد ببندد البته اميدش را نااميد و تبديل به يأس خواهم کرد و به اين نااميدي اکتفا نميکنم و در ميان مردم جامه ذلت بر او ميپوشانم.» خداي متعال در ادامه به ضررهايي بالاتر (ضررهاي معنوي) اشاره کرده، ميفرمايد؛ «وَلَأُنَحِّيَنَّهُ مِنْ قُرْبِي وَلَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِي او را از قرب خودم به دور خواهم انداخت و از فضلم دور خواهم کرد.»
شدائد دنيا؛ ابزاري براي هشياري از غفلت از خدا
بعد از اين خداي متعال براي اينکه مردم زشتي اميد بستن به غير از خدا را بهتر درک کنند اضافه ميفرمايد: «أَ يُؤَمِّلُ غَيْرِي فِي الشَّدَائِدِ وَالشَّدَائِدُ بِيَدِي؛ آيا بنده من در سختيها اميد به غير من ميبندد در حاليکه همه سختيها به دست من است؟!» اولين نمود توکل براي انسان مؤمن آن وقتي است که به سختي و مشقتي گرفتار ميگردد. معمولا انسان در حالت عادي از ياد خدا غافل است و نيازي نميبيند که به کسي اميد ببندد - البته کساني که از ايماني والا برخوردارند ميدانند که همه پديدههاي هستي را خداي متعال خلق کرده و اداره مينمايد - اما اگر در هنگامي که اسباب عادي را به روي خود بسته ميببيند باز به سراغ خدا نرود معلوم ميشود که ايماني در دل او وجود ندارد.
خداي متعال وسايل فراواني را براي جذب ما به سوي خودش قرار داده است و شايد بتوان سختيهاي دنيا را از جمله اين وسايل شمرد. مرحوم علامه طباطبايي رضواناللهعليه از استادشان مرحوم آيتالله قاضي رحمةاللهعليه نقل ميکردند که ايشان فرمود: گاهي خدا فردي را مدتها به مصيبتي مبتلا ميکند تا سرانجام يک بار بگويد: يا الله! اين يا الله گفتن آنقدر در سعادت و تعالي روح او مؤثر است که جا دارد سالها سختي ببيند تا اين نياز را درک کند. قرآن کريم داستان حضرت يونس را به صراحت نقل کرده، ميفرمايد: «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ؛5و صاحب آن ماهي (يونس) را به ياد آور! در آن هنگام كه خشمگين رفت و مىپنداشت كه ما بر او سخت نخواهيم گرفت.» حضرت يونس سالها مردم را به دين خدا دعوت کرد تا اينکه مأيوس شد و سرانجام طبق وعده الهي بنا بود عذابي نازل شود. هنگامي که آثار عذاب ظاهر شد حضرت يونس به گمان اينکه ديگر ماندن او فايدهاي ندارد قومش را رها کرد و رفت. به تعبير محاورهاي از مردم قهر کرد. در مسير، بر کشتي سوار شد و آن کشتي با نهنگي مواجه شد. مردم در چنين مواردي به قيد قرعه يکي از سرنشينيان را در دهان نهنگ ميانداختند تا مشغول او شود و ديگران نجات يابند. سه بار قرعه انداختند و هر سه با به نام حضرت يونس عليهالسلام درآمد. سرانجام ايشان را در دهان نهنگ انداختند. حضرت يونس که اين گرفتاري را ديد فهميد که کوتاهي کرده است و براي اين کوتاهي بايد مدتي در شکم ماهي بماند؛ «فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ؛6در آن ظلمتها صدا زد: خداوندا! جز تو معبودى نيست! منزّهى تو! من از ستمكاران بودم. پس ما دعاى او را به اجابت رسانديم و از آن اندوه نجاتش بخشيديم و اين گونه مؤمنان را نجات مىدهيم.» هنگامي که حضرت يونس به کوتاهي خويش اعتراف کرد و از خداوند کمک خواست خداي متعال او را نجات داد. اين حقيقت اختصاص به حضرت يونس ندارد. ديگران هم بايد اشکال کار خود را بشناسند و اين چنين از خداي متعال طلب بخشش و ياري نمايند تا کارشان اصلاح شود. از اين رو فرمود: «و اين گونه مؤمنان را نجات مىدهيم.» البته حضرت يونس کار حرامي انجام نداده بود، بلکه تنها به خاطر نااميدي از هدايت قوم خويش آنها را رها کرده بود. اما خداي متعال همين اندازه را هم مورد مؤاخذه قرار داد. خداي متعال با بندگان خوب خود معاملهاي خاص دارد. برخي ممکن است هزاران گناه انجام دهند، اما اين اندازه لياقت و ظرفيت نداشته باشند که خداوند به سرعت آنان را متذکر کند. اما اولياي خدا به خاطر يک ترک اولي به سرعت تذکري قولي يا عملي دريافت ميکنند.
خداي متعال در ادامه حديث قدسي ميفرمايد: «ويَرْجُو غَيْرِي ويَقْرَعُ بِالْفِكْرِ بَابَ غَيْرِي؛ و آيا اميد به غير من دارد و با فکر خويش در خانه غير مرا ميکوبد؟!» معمولا هنگاميکه انسان به مشکلي برميخورد با فکر خويش سعي ميکند راهي براي برونرفت از آن بيابد. خداي متعال خطاب به کساني که در شدائد، مدام در اين انديشهاند که از چه کسي کمک بگيرند و با چه کسي ارتباط برقرار کنند تا مشکلشان را حل کند و يکييکي دوستان و آشنايان را به ذهن ميآورند ميفرمايد: آيا با فکر خودش در خانه ديگران را ميکوبد در حاليکه: «وَ بِيَدِي مَفَاتِيحُ الْأَبْوَابِ وَ هِيَ مُغْلَقَةٌ؛ همه درها بسته است و کليد آنها تنها به دست من است؟!» هيچ کس بياذن خدا نميتواند مشکلي را بگشايد. بنابراين بايد تنها به او اميد داشت.
رحمت الهي؛ درگاهي هميشه باز
«وَ بَابِي مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِي؛ و در خانه من به روي کسي که مرا بخواند باز است.» خداي متعال در اين فراز بدون هيچ شرطي درگاه خويش را پذيراي هر کسي ميداند که رو به سوي او آورد. بنابراين در هر حالي، حتي در حالي که انسان به زشتي و پليدي گرفتار شده بايد به درگاه او روي آورد. «فَمَنْ ذَا الَّذِي أَمَّلَنِي لِنَوَائِبِهِ فَقَطَعْتُهُ دُونَهَا؛ پس چه کسي در گرفتاريهايش به من اميد بست و من راه خلاصي از آنها را بر او بريدم؟!» به راستي چه کسي ميتواند ادعا کند که واقعا تنها به خدا اميد بسته - نه اينکه دعا لقلقه زبانش باشد و دلش هزار جاي ديگر باشد - و خداوند حاجتش را برآورده نساخته باشد؟! «ومَنْ ذَا الَّذِي رَجَانِي لِعَظِيمَةٍ فَقَطَعْتُ رَجَاءَهُ مِنِّي؛ و چه کسي است که براي کار مهمي به من اميد بسته باشد و من اميدش را نااميد کرده باشم؟!»
شکوه خداي متعال از بندگان غافل
خداي متعال در ادامه با بياني گلهمندانه ميفرمايد: «جَعَلْتُ آمَالَ عِبَادِي عِنْدِي مَحْفُوظَةً فَلَمْ يَرْضَوْا بِحِفْظِي؛ آرزوها و آرمانهاي بندگانم را پيش خود محفوظ قرار دادم به آنها گفتم: اين آمالها در دست من است و من ميتوانم آنها را تحقق بخشم اما آنها به ضمانت من راضي نشدند و من را قبول ندارند و با اعتماد به ديگران سراغ آنها ميروند تا برايشان کاري انجام دهند!» گاه برخي افراد به صراحت به کسي که گمان ميکنند ميتواند مشکل آنها را حل نمايد ميگويند: «تنها اميد ما شما هستيد و ما هيچ اميدي به کسي ديگر نداريم!» البته برخي متدينان براي اينکه اندکي ادب را رعايت کنند ميگويند: «بعد از خدا اميد ما به شماست!» اما در اعماق دلشان اين است که کسي جز اين شخص نميتواند مشکل ما را حل کند. خداوند از کساني که اين چنين به غير او اميد ميبندند و به ضمانت خداي متعال راضي نميشوند گله ميکند. از اين بالاتر ميفرمايد: «مَلَأْتُ سَمَاوَاتِي مِمَّنْ لَا يَمَلُّ مِنْ تَسْبِيحِي وأَمَرْتُهُمْ أَنْ لَا يُغْلِقُوا الْأَبْوَابَ بَيْنِي وبَيْنَ عِبَادِي فَلَمْ يَثِقُوا بِقَوْلِي؛ آسمانهايم را از کساني پر کردم که از تسبيح من ملول نميشوند و به آنها امر کردم که درهاي بين من و بندگانم را نبنديد، اما به قول من اعتماد نميکنند.» خداي متعال صحنه آسمانها را براي ما تصوير مينمايد که چگونه از ملائکهاي پر شده است که در همه عمر مشغول تسبيح خدا هستند و به اين موجودات پاک و منزه فرمان داده است که در خانه او را به روي بندگانش باز بگذارند اما بندگان به قول او قانع نيستند! در اين فراز از حديث، زشتي دل بستن به غير خدا به خوبي تصوير شده است. در دوران جواني به مغازه سيدي بزرگوار رفتم که در تهران لوازم منزل ميفروخت. يادم هست که در ضمن سخنان شيرين فراواني،
ميگفت: «کساني که سراغ غير خدا ميروند به چه اميدي ميروند؟ مگر ديگران چه دارند که خدا ندارد؟!» جادارد که به سخن ايشان اين نکته را اضافه کنيم که اصلا ديگران چه دارند که مال خدا نباشد؟!خداي متعال در ادامه حديث قدسي ميفرمايد: «أَ لَمْ يَعْلَمْ مَنْ طَرَقَتْهُ نَائِبَةٌ مِنْ نَوَائِبِي أَنَّهُ لَا يَمْلِكُ كَشْفَهَا أَحَدٌ غَيْرِي إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِي؛ آيا کسي که شبانگاهان حادثه بدي از حوادث من بر او وارد ميشود نميداند که کسي جز من نميتواند آن را برطرف کند مگر بعد از اذن من؟!»
يادآوري عطاياي ابتدائي خدا
در ادامه حديث خداي متعال با بياني ديگر بندگان خويش را به توکل ترغيب مينمايد. اين شيوههاي ترغيب بسيار آموزنده است و با دقت ميتوان فهميد که چگونه اصول روانشناسي در آنها رعايت شده است. خداوند ميفرمايد: «فَمَا لِي أَرَاهُ لَاهِياً عَنِّي أَعْطَيْتُهُ بِجُودِي مَا لَمْ يَسْأَلْنِي؛ پس او را چه شده که از من روي گردان شده است؟! من با جود و بخشش خود به او چيزي را بخشيدم که از من درخواست نکرده بود.» موردي که براي اين بخش از حديث به راحتي ميتوان برشمرد نعمتهايي است که پيش از تولد خداي متعال براي بندگانش فراهم کرده است. او پيش از آنکه ما متولد شويم و احساس گرسنگي کنيم شير را در سينه مادر قرار داد. آيا ما از خدا درخواست چشم بينا کرديم يا او خود ابتدائا به ما اين نعمت و هزاران نعمت ديگر را عطا فرمود؟! کسي که بدون درخواست اينگونه بذل و بخشش ميفرمايد آيا اگر از او درخواست شود عطا نميکند؟!
خداي متعال باز از راهي ديگر بندگان خويش را به اعتماد بر خودش ترغيب نموده، ميفرمايد: «ثُمَّ انْتَزَعْتُهُ عَنْهُ فَلَمْ يَسْأَلْنِي رَدَّهُ وَ سَأَلَ غَيْرِي أَ فَيَرَانِي أَبْدَأُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ ثُمَّ أُسْأَلُ فَلَا أُجِيبُ سَائِلِي؛ من ابتدا بر اساس جود و کرم خويش بر او نعمتي عطا کردم سپس آن نعمت را بر اساس حکمتي از او گرفتم. اما او بازگشتِ آن نعمت را از من درخواست نکرد و از غير من درخواست کرد! آيا گمان ميکند که من پيش از درخواست ابتدائا عطا ميکنم اما پس از آن اگر از من درخواست شود پاسخ درخواستکننده را نميدهم؟!» قاعدتا در چنين مواردي اگر قرار است که انسان از کسي درخواست کند بايد از همان کسي درخواست کند که در ابتدا نعمت را عطا کرده است. «أَبَخِيلٌ أَنَا فَيُبَخِّلُنِي عَبْدِي أَوَ لَيْسَ الْجُودُ وَ الْكَرَمُ لِي أَوَ لَيْسَ الْعَفْوُ وَ الرَّحْمَةُ بِيَدِي أَوَ لَيْسَ أَنَا مَحَلَّ الْآمَالِ فَمَنْ يَقْطَعُهَا دُونِي؛ آيا من بخيل هستم که بندهام مرا بخيل ميپندارد و سراغ من نميآيد؟! مگر نه اين است که جود و کرم براي من است و اصلا کسي بدون عطاي من نميتواند جودي داشته باشد؟! آيا اگر بنده من لغزشي کرده و به نوعي مبتلا به سختي شده عفو و رحمت به دست من نيست؟ آيا من محل آرزوها نيستم؟! پس چه کسي جز من ميتواند آنها را دريغ دارد؟!»
انذار از غيرت الهي
خداي متعال با بياني ديگر ادامه ميدهد: «أَ فَلَا يَخْشَى الْمُؤَمِّلُونَ أَنْ يُؤَمِّلُوا غَيْرِي؛ آيا کساني که به سراغ غير من ميروند و به ديگري اميد ميبندند نميترسند که من اميدشان را نااميد کنم؟!» اگر بخواهيم به زبان ساده ترجمه کنيم بايد بگوييم: خدا هم غيرت دارد. آيا بنده نيازمندي که سراغ گدايي مانند خودش ميرود نميترسد که به غيرت خدا بربخورد و اميد او را نااميد کند؟!
يادآوري خزائن بيانتهاي الهي
از آنجا که ممکن است بنده غافل گمان کند خزائن خدا محدود است و خداوند نميتواند همه درخواستها را اجابت کند در ادامه ميفرمايد: «فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَمَاوَاتِي وَ أَهْلَ أَرْضِي أَمَّلُوا جَمِيعاً ثُمَّ أَعْطَيْتُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مِثْلَ مَا أَمَّلَ الْجَمِيعُ مَا انْتَقَصَ مِنْ مُلْكِي مِثْلَ عُضْوِ ذَرَّةٍ وَ كَيْفَ يَنْقُصُ مُلْكٌ أَنَا قَيِّمُهُ فَيَا بُؤْساً لِلْقَانِطِينَ مِنْ رَحْمَتِي وَ يَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِي وَ لَمْ يُرَاقِبْنِي؛ اگر همه اهل آسمانهايم و همه اهل زمينم آرزو کنند و من به هر کدام مجموع آنچه را عطا کنم که همه خلايق خواستهاند سر سوزني از ملک من کم نميشود و چگونه ممکن است ملکي کم شود که قوامش به دست من است؟!» آيا شايسته است که انسان صاحب چنين قدرتي را رها کند و سراغ گدايان درگاه او رود (أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ)7 او خدايي است که اگر بخواهد به اندازه همه عالم به کسي ببخشد تنها کافي است که اراده کند (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).8 خداي متعال در پايان اين حديث شريف براي کساني که از رحمت او نااميدند اظهار تأسف کرده، ميفرمايد: «فَيَا
بُؤْساً لِلْقَانِطِينَ مِنْ رَحْمَتِي وَ يَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِي وَ لَمْ يُرَاقِبْنِي؛ بدا به حال نااميدان از رحمت من! و بدا به حال کسي که از من نافرماني کرد و مراقب من نبود!» 9
وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين
1 . مائده(5)، 23.
2 . طلاق(65)، 3.
3 . زمر(39)، 36.
4 . يونس(10)، 107.
5 . انبياء(21)، 87.
6 . انبياء(21)، 87 و 88.
7 . فاطر(35)، 15.
8 . يس(36)، 82.
9 . کافي، ج2 ص66 ح7.