- جلسه اول: شناخت خويش، اساسيترين شناخت
- جلسه دوم: سه گام اساسي در مسير کمال حقيقي
- جلسه سوم: مراتب معرفت خدا
- جلسه چهارم: آثار معرفت خدا
- جلسه پنجم: معرفت قلبي به خداوند
- جلسه ششم: معرفتي از سنخ نور
- جلسه هفتم: نقش ذکر در معرفت قلبي به خداوند
- جلسه هشتم: جايگاه مفاهيم در معرفت قلبي به خداوند
- جلسه نهم: واکاوي حقيقت اميال
- جلسه دهم: تبيين ظهور تدريجي اميال و حکمت آن
- جلسه يازدهم: تعامل شناختها و اميال در تکامل انسان
- جلسه دوازدهم: سازوکار، عوامل و موانع انتخاب در انسان
- جلسه سيزدهم: رابطه متقابل ايمان و عمل
- جلسه چهاردهم: نقش اعمال جوانجي در تقويت ايمان
- جلسه پانزدهم: رابطه متقابل توکل و ايمان
- جلسه شانزدهم: مبادي شناختي توکل
- جلسه هفدهم: توکل در آیینه قرآن و روایات
- جلسه هجدهم: واکاوي حقيقت توکل
- جلسه نوزدهم: فروعاتي از بحث توکل
- جلسه بيستم:توکل در آینه روایات
- جلسه بيستويکم:چرا و بر چهکسي توکل کنيم؟
- جلسه بيستودوم:رضا مقامی فراتر از توکل
- جلسه بيستوسوم:مبنا، متعلقات، و انواع رضا
- جلسه بيستوچهارم:چگونه ميتوان به مقام رضا رسيد؟
- جلسه بيستوپنجم:چرا و چگونه از شرور راضي باشيم؟
- جلسه بيستوششم:مقام رضا و اختیار انسان
- جلسه بيستوهفتم:مقام رضا و شرور عالم
- جلسه بيستوهشتم:مقام رضا در آیینه روایات
- جلسه بيستونهم:رضوان الهی
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صوت جلسه | 5.62 مگابایت |
بسماللهالرّحمنالرّحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 22/09/91 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
تعامل شناختها و اميال در تکامل انسان
تناسب شناختها و اميال فطري
در جلسات اخير گفتيم: رفتارهاي اختياري انسان از دو منبع سرچشمه ميگيرند؛ يکي منبع شناخت و ديگري منبع خواست. در اين جلسه همکاري اين دو منبع را براي انجام کارهاي اختياري انسان بررسي مينماييم. گفتيم: برخي از اميال در آغاز تولد انسان توأم با نوعي شناخت پديد ميآيند که هر دو فطري هستند. نوزادي که متولد ميشود احتياج به غذا دارد. دست قدرت الهي از يک طرف ميل به غذا خوردن را در او به وجود آورده و از طرف ديگر همراه اين ميل غريزي، درک و شناختي غريزي هم به او عنايت کرده است که بدين وسيله راه بر طرف کردن آن ميل را هم ميشناسد. اين هر دو به صورت ناآگاهانه در وجود او هست و او نميداند چه ميکند و براي چه اين کار را انجام ميدهد. در مراحل بعدي حياتِ انسان هم اين تناسب مشاهده ميشود. اما هر قدر انسان رشد ميکند به تدريج شناختهاي او از ناآگاهي به آگاهي ميرسد و به تدريج ميفهمد که خودش و احساساتي مانند گرسنگي، تشنگي و ... در او وجود دارند و در جهان اطراف او اموري مانند غذا، آب و ... هستند که ميتوانند نيازهاي او را برطرف کنند. کمکم شرايطي براي او فراهم ميشود که کارهايي مانند بازي کردن را ياد بگيرد. اين امر ديگر غريزي نيست. نيازهايي يکي پس از ديگري در وجود انسان رشد ميکنند که هم شناخت آنها و هم راه ارضاي آنها نيازمند آموزش و يادگيري هستند.
همچنين گفتيم خداي متعال شناخت خودش را هم به صورت فطري در نهاد انسان قرار داده و در کنار اين شناخت فطري، ميلي فطري به پرستش خود را نيز در وجود انسان به وديعه نهاده است که بر اساس آن، انسانْ خود را نيازمند پرستشکردن مييابد. انسان بايد اين حقيقت را آگاهانه درک کند، و راه ارضاي اين نياز را هم بيابد. اگر بخواهيم به صورت اجمالي در باره ميل به پرستش توضيحي عرض کنيم ميتوانيم بگوييم: آدمي در هنگام مواجهه با کمالي برجسته و فوق العاده، به طور طبيعي، ناخودآگاه و بدون تفکر، علاقهمند به خضوع و سر خم کردن در برابر آن است. اين واقعيت، ميلي طبيعي است که همان ميل به پرستش است و ميتواند رشد نموده، به حد آگاهي کامل برسد. در حقيقت، انسان بر اساس اين ميل خواهان شناخت خدا و پرستش اوست. اما از آنجا که ابتدا شناخت کافي درباره اوصاف و کمالات الهي ندارد در مواجهه با مظاهر کمال او گمان ميکند اينها داراي ارزشي مستقل هستند و بر اين اساس در برابر آنها خضوع ميکند. بنابراين همانگونه که ميل به شيرخوردن در نوزاد با معرفت به طريق ارضاي آن همراه است، ميل فطري به خداپرستي هم با شناخت فطري خداي متعال همراه است. انسان بايد با کمک علوم حصولي، تفکر و ... شناخت خدا را در وجود خويش آگاهانهتر کند. علاوه بر اين بايد با عبادت خداي متعال ميل به خداپرستي را ارضا نمايد.
همانگونه که در جلسات قبل گفتيم، هم اميال به تدريج در وجود انسان پديد ميآيند و هم شناختِ راه ارضاي آنها. دست قدرت و حکمت الهي، انسان را طوري آفريده است که متناسب با رشد تدريجي اميال وي، قدرت شناختش هم ترقي مييابد. برخي از اميال انسان تا پايان عمر همراه او خواهند بود مانند ميل به تغذيه، چراکه با نبود آنها حيات انسان در معرض فنا قرار ميگيرد و شناخت متناسب با اين اميال هم هميشه در دسترس انسان قرار دارد. البته انسان ميتواند به تدريج آگاهيهاي خويش را تقويت کرده، و مثلا راههاي تغذيه بهتر را فراگيرد.
جهتدهي به ارضاي اميال، راه رشد انسان
با رشد تدريجي اميال، ميل به پرستش خداي متعال هم در انسان پديد ميآيد و انسان به کمک شناختي که نسبت به خداي متعال پيدا ميکند ميتواند همه اميال قبلي خود را در راستاي اين ميل قرار دهد. توضيح اينکه: انسانهاي معمولي در سنين کودکي اينگونهاند که غذا را صرفا براي رفع گرسنگي ميخورند و با درک لذت غذا سعي ميکنند از غذاهاي لذيذتر استفاده کنند. اين ميل تا پايان عمر انسان با او همراه است. اما مسأله اين است که آيا حالِ او در سنين بالاتر بايد همانند حال کودکي او باشد، بدين معنا که در سن هفتاد يا هشتاد سالگي هم، غذا را به خاطر لذت آن يا حداکثر براي سلامتي جسمش بخورد؟! انساني که در سن هشتاد سالگي، انگيزه غذا خوردنش همانند انگيزه کودک سه يا چهار ساله است در حقيقت کودکي است هشتاد ساله! اما اگر انسان در مسير تکامل قرار گيرد ميتواند اين ميل را هم در مسير ميلي بالاتر قرار دهد. به عنوان مثال هنگامي که فهميد علم براي او کمال محسوب ميشود و انسان عالم بسيار با کمالتر از انسان جاهل است در صدد تحصيل علم برميآيد. اما براي تحصيل علم به تغذيه مناسب احتياج دارد. اگر ميل به تحصيل علم در او تقويت گردد و حقيقتا علمآموزي براي او مهم شود، خوراک و تغذيه هم براي او مقدمهاي براي علمآموزي خواهد شد، بدين معنا که تغذيه او ديگر تغذيهاي کودکانه نيست، بلکه غذا هم که ميخورد بدين خاطر است که بتواند درس بخواند. اکنون اگر همين شخص کمکم رشد نموده، به معرفتي دست يابد که بفهمد هدف از آفرينش او تقرب به خداي متعال است، تنها براي رضاي او غذا ميخورد و بدين ترتيب غذا خوردنش هم عبادت خواهد شد. تفاوت تغذيه اين انسان با کودکان هشتاد ساله به انگيزه آنان برميگردد و رشد انگيزه هم به شناخت و معرفت وابسته است. اگر شناخت انسان در حد شناخت کودکانه باقي بماند يعني خدا، هدف آفرينش انسان، دين و ... را نشناسد انگيزه او هم در حد انگيزه کودکان باقي خواهد ماند.
انسان ميتواند با اراده خود مسير خويش را مشخص و طي نمايد. اوست که مشخص مي کند غذا را تنها براي سير شدن استفاده کند يا براي قدرت يافتن بر اطاعت خدا؛ تنها به خاطر ارضاي غريزه جنسي ازدواج کند يا در اين کار تحقق حکمت آفرينش و رضاي خدا را هم منظور نظر داشته باشد و ... . با قصد امتثال امر الهي، همان عمل حيواني، عبادتي بزرگ خواهد شد. بنابراين به سبب تفاوت نيت، نتيجه اعمالي به ظاهر مشابه، متفاوت ميگردد. البته نيت تنها به اين نيست که انسان چيزي را در ذهن خويش بگذراند يا به زبان بگويد، بلکه نيت امري قلبي است و اگر به زبان هم نيايد ضرري به عمل نميزند و پيدايش امور قلبي خود سازوکاري خاص دارند. بنابراين هر کسي نميتواند هر نيتي داشته باشد. اگر کسي بخواهد عبادتهايش مانند عبادتهاي ائمه اطهار عليهمالسلام گردد بايد نيتش مانند نيت آنها شود. اما چنين امري به دلخواه ما نيست و ما نميتوانيم نيتي همچون نيت اميرالمؤمنين علي عليهالسلام را داشته باشيم. اصلا تصور نيتي مانند نيت ايشان در ذهن ما نميگنجد. حضرت علي عليهالسلام ميفرمود: «مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك؛1 خدايا! من تو را نه به خاطر ترس از آتشت عبادت ميکنم و نه به خاطر طمع در بهشتت، لکن تو را شايسته عبادت يافتم. پس تو را ميپرستم.» ما نميتوانيم به درستي دريابيم که «وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ» به چه معناست تا چه رسد به اينکه چنين نيتي از ما متمشي گردد! بنابراين بايد تعامل و رابطه بين شناخت و انگيزه را شناخت و از اين طريق دريافت که چگونه ميتوان به رفتار خويش ارزش بخشيد.
نقش عقل و شرع در رفع تزاحم اميال
موضوع بحث ما اين است که چگونه ميتوان بين اين دو منبع اراده (انديشه و انگيزه) تعاملي برقرار کرد که به نتيجه مطلوب برسد؟ اگر خواستهاي ما يکي پس از ديگري پديد ميآمدند و با يکديگر تزاحمي نداشتند، رشد و تکامل ما هم به تدريج حاصل ميشد و خود به خود به خواستهاي متعالي رسيده، انساني کامل ميشديم. در اين صورت قطعا همکاري خواستهاي فطري با شناختهايي که پديد ميآمد ما را در مسيري مستقيم با سرعت به پيش ميبُرد. اما در اين صورت مسير زندگي ما يک سويه بود و راه انحرافي وجود نداشت و حيات ما شبيه به حيات ملائکه ميگشت. حقيقت اين است که همکاري دستگاه شناخت با دستگاه خواست در وجود ما بسيار فراتر از چنين حياتي است. در وجود ما خواستهايي در عرض هم وجود دارند که با يکديگر تزاحم پيدا ميکنند، به گونهاي که نميتوانيم همه را ارضا کنيم. به عنوان مثال ممکن است مادري خود و فرزندش گرسنه باشند و غذاي محدودي در اختيار داشته باشند که تنها يکي از آنها ميتواند از آن استفاده نمايد. در چنين موقعيتي نياز طبيعي مادر به غذا، خواهان اين است که خود غذا را بخورد و عاطفه مادري او ميگويد غذا را به فرزندش بدهد. در اينجا دو نياز وجود دارند که هر دو، هم فطري هستند و هم احتياج به ارضا دارند، اما عملا هر دو با هم جمع نميشوند و مادر يکي را ميتواند ارضا نمايد. در موقعيتهاي فراواني تنها تعامل دستگاه شناخت و اميال به طور طبيعي نميتواند مسأله را حل نمايد، بلکه انسان بايد دست به انتخاب زده، يکي را برگزيند. در اين موارد انسان نيازمند دستگاهي قضاوتکننده است که يکي را بر ديگري ترجيح دهد. در اوايل حيات انسان به طور طبيعي خواستِ قويتر ترجيح مييابد. اما در مراحل بعدي، اين ترجيح، نه خود به خود انجام ميگيرد و نه عامل سومي به صورت مشخص اين کار را براي او انجام ميدهد. اين جاست که شناخت در يک مرتبه عاليتري ميتواند نقش خود را ايفا نمايد. به تعبير ديگر بايد عقل به ميدان آيد و مشخص کند که کدام يک از خواستها ارجح است.
علاوه بر اين ما متدينين معتقديم که اگر مسأله به گونهاي است که عقل ياراي حل آن را ندارد، دين بايد به کمک عقل آمده، مشخص کند کدام يک مصلحت بيشتري دارد. در چنين مسائلي نقش شناخت در تحقق و شکلگيري اراده انسان بيشتر ظاهر ميگردد. اين توانايي انسان خود آيهاي است که زيبايي و هنر آفرينش را نشان ميدهد. خداي متعال به انسان قدرتي عنايت فرموده که ميتواند انتخاب کند و اين توانايي، مزيت انسان بر فرشتگان محسوب ميگردد. فرشتگان همواره مسيري واحد را طي ميکنند و هميشه تسبيح خدا را ميگويند و هيچگاه مبتلا به ملال و خستگي هم نميشوند. لذت آنان در همين تسبيح است. اما انسان هنگاميکه به کاري مشغول ميگردد پس از مدتي خسته ميشود. معناي خستگي اين است که در اين هنگام دو ميل و خواسته در وجود او هست که مزاحم يکديگرند؛ يکي ميل به انجام کار و ديگري ميل به راحتي، استراحت و ترک کار. جوهر و حقيقت انسان با ظهور همين اميالِ متزاحم آشکار ميگردد.
انسان براي بهشتي آفريده شده است که در آنجا ملائکه خادم او و مسئول تشريفات آنجا هستند؛ فرشتگان بر در بهشت منتظر مؤمنان ميايستند و به آنان احترام ميگذارند و خوش آمد ميگويند: (سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ؛2 سلام بر شما! گوارايتان باد اين نعمتها! داخل بهشت شويد و جاودانه بمانيد). آن مقام هنگامي براي انسان حاصل ميشود که از ميان انگيزههاي متضاد، آنچه را که خداوند دوست دارد انتخاب کند. حکمت آفرينشِ انگيزههاي متزاحم براي انسان، فراهم شدن زمينه براي رسيدن به چنين مقامي است. اگر زمينه انتخاب براي انسان خلق نميشد امکان چنين رشدي هم براي او پديد نميآمد. آيه شريفه: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ؛3 بيانگر همين حقيقت است و بدين معناست که خداي متعال انسان را خلق کرد تا مشخص گردد که در انتخابهاي خويش از فرامين خداي متعال اطاعت ميکند يا نه. در حقيقت خداي متعال خطاب به انسان ميفرمايد: اگر با اختيار خويش راهي را که من براي شما بيان کردهام انتخاب کنيد به مقامي ميرسيد که فرشتگان خادم شما شوند. اما اگر آن راه را انتخاب نکرديد ممکن است به جايي برسيد که ارزش منفي يافته، به سوي اسفلالسافلين – العياذبالله – برويد. بنابراين انسان در هنگامه تضاد بين خواستها بايد تصميمي صحيح اتخاذ کرده، راهي را انتخاب کند که رضاي الهي در آن است.
آفرينش دوزخ، لازمه خلقت موجود انتخابگر
هدف از خلقت انسان اين نيست که وي حيواني خوشخوراک، شيکپوش، راحتطلب، افزونطلب، سلطهطلب و ... شود. درست است که لازمه خلقتِ موجود انتخابگر، پيدايش چنين موجوداتي هم هست، اما خداي متعال انسان را براي چنين هدفي نيافريده است. به قول اهل معقول، چنين موجوداتي مقصود بالقصد الاولي نيستند، بلکه قصدي ضروري به آنها تعلق ميگيرد. بدين معنا که چون آفرينش انسان بدون چنين لوازمي ممکن نيست، اين لوازم هم پذيرفته ميشوند. خداي مهربان بهشت را به مقتضاي رحمت خويش آفريده است، اما جهنم را به اراده اولي و به خاطر مطلوبيت اصلي خلق نکرده است، بلکه آفرينش آن بدين جهت است که لازمه خلقت موجود انتخابگر اين است که دو راه وجود داشته باشد؛ يکي صحيح که منتهاي آن سعادت باشد و ديگري غلط که پايان آن شقاوت باشد و اين مسير غلط و پايان آن، مقصود به قصد ثاني است، وگرنه قصد اولي خداوند رحمت است. از اين رو ميفرمايد: «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ؛4 پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض كرده است.» و نفرمود: پروردگارتان، غضب را بر خود فرض كرده است. اقتضاي ذات خدا افاضه رحمت است، اما اين رحمت به کسي تعلق ميگيرد که انتخاب صحيح داشته باشد، و انتخاب صحيح زماني امکان دارد که دو مسير متفاوت بر سر راه انسان وجود داشته باشد که يکي به بهشت ختم گردد و ديگري به جهنم.
زمينههاي متنوع براي امتحانهاي الهي
حکمت وجود خواستهاي متعدد در وجود انسان، يکي آن است که شکل زندگي انسان را متنوع نمايد و دستيابي به کمالات مختلف را براي او ميسر کند، و ديگر براي اين است که زمينه آزمايش او را فراهم نمايد. عالم هستي عالمي است پيچيده با نقشهاي عظيم که جز خداي عالم به علم بينهايتش، کسي را توان طراحي نقشه آن نيست. چه قدر زيباست رشد تدريجي انسان، تعامل خواستها و دانشهاي او، پيدايش زمينههاي مختلف انتخاب براي او، قدرت انتخاب او، نشان دادن راههاي انتخاب صحيح به او و ... . حتي در دوران طفوليت هم انتخاب براي انسان صورت ميگيرد، به عنوان مثال وقتي کودکي در هنگام بازي با کودک ديگر از او اسباب بازيش را ميخواهد، کودک ديگر مختار است بين اين که خود با اسباببازياش بازي کند يا آن را به همبازياش بدهد. بالاخره يکي را انتخاب ميکند. اما او تکليفي ندارد و بر انتخاب او ثواب يا عقابي مترتب نميگردد. ولي هنگامي که رشد کرد، به بازيهايي مبتلا ميشود که انتخابهاي او در آنجا ثواب و عقاب دارد. به عنوان نمونه ميتوان از بازي رياست نام برد. رياست عنواني اعتباري است که يک بازي محسوب ميشود و در هنگامه آن، انسان مختار ميگردد که رياست را براي خود انتخاب کند يا براي کسي که براي جامعه اسلامي اصلح ميباشد. اما در پس اين بازي واقعياتي نهفتهاند که ميتوانند تاثيراتي در زندگي بازيکنِ آن معرکه و ديگر افراد جامعه داشته باشند. رياست، مالکيت و ... اموري قراردادي هستند نه واقعياتي عيني، اما به دنبال همين امور قراردادي تأثيراتي تکويني بر زندگي انسان مترتب ميشوند.
خداي متعال عالم هستي را با نقشههاي تکويني پيچيده همراه با اوامر تشريعي و اعتباري گوناگون، بسيار متقن آفريده است تا زمينهاي فراهم شود که انسانِ آفريده شده از آبي نجس، بتواند به مقامي برسد که فرشتگان خادم او گردند (سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى ...).
و صلياللهعليمحمدوآلهالطاهرين
1 . بحارالانوار، ج67 ص186.
2 . زمر(39)، 73.
3 . ذاريات(51)، 56.
4 . انعام(6)،54.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org