قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
صوت جلسه6.09 مگابایت

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم

آن چه پيش‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت‌الله مصباح‌يزدي (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 08/09/91 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

جايگاه مفاهيم در معرفت قلبي به خداوند

نگاهي به گذشته

بحث را از اين‌جا شروع کرديم که انسان‌ها در اين عالم دو مسير مختلف را در پيش رو دارند که به دو نتيجه کاملا متضاد منتهي مي‌شود؛ يکي به سعادت ابدي و ديگري به شقاوت ابدي. عنوان کلي مسير حق، ايمان و عنوان کلي مسير باطل کفر است. مسير ايمان در واقع مسير تقويت رابطه با خدا و مسير کفر مسير دور شدن از خداست. مسير حق را مي‌توان به درختي تشبيه کرد که ريشه‌اي ثابت در دل انسان پيدا کرده، رشد مي‌کند. گو اين‌که شاخه‌هاي متعددي پيدا مي‌کند اما همه شاخه‌ها رو به بالا و جهت‌گيري‌‌اش به سوي خداست. با استفاده از مفاهيم ديني از اين درخت با نام «شجره طوبى» ياد مي‌کنيم. در مقابل، شجره‌اي است که آن هم ريشه در دل انسان دارد، اما با سيري نزولي در منجلاب‌ها فرو مي‌رود و نهايتا به اسفل‌سافلين مي‌رسد که در آن‌جا «شجره زقوم» است با «طعام ‌اثيم». بنابراين انسان بايد در انديشه تقويت ايمان خويش باشد و با شناخت آسيب‌ها از آن‌ها پرهيز کند تا به آن سرنوشت شوم مبتلا نشود. از اين جهت ايمان را مورد تحليل قرار داده، تأکيد کرديم که ايمان دو رکن مهم دارد؛ يکي از مقوله شناخت، و ديگري از مقوله اراده. بنابراين براي تقويت ايمان بايد اين دو رکن را تقويت کنيم. رکن اصلي ايمان شناخت خدا و شناخت رابطه انسان با خدا است. حاصل بحث ما در باره شناخت خدا اين بود که شناخت خدا دست‌کم دو قسم است؛ يکي شناخت ذهني و ديگري شناخت قلبي، و از روايات شريفه استفاده کرديم که شناخت شهودي قلبي، نوري است که تنها با افاضه الهي حاصل مي‌گردد و ما تنها مي‌توانيم زمينه آن را فراهم کنيم. مسأله‌اي که در اين باره باقي ماند اين است که آيا بين اين دو شناخت رابطه‌اي وجود دارد يا نه؟

طرح مسأله

طبيعتا انسان با شنيدن خصوصيات معرفتِ نوراني و حضوري خداوند، به دريافت چنين علمي شوق پيدا کرده، توجه خويش را به اين علم معطوف مي‌کند. اما گاه مقايسه علم ي حصولي با علم قلبي حضوري تصورات نادرستي را در اذهان به همراه مي‌آورد که گاه به افراط و تفريط‌هايي هم کشيده مي‌شود. فراوان اتفاق مي‌افتد که عده‌اي گمان مي‌کنند: چون کمال حقيقي در سايه معرفت شهودي به خدا حاصل مي‌گردد پس علوم حصولي لغو و بي‌فايده و سربه‌سر قيل و قال است و حجاب اکبر! اين آسيبي است که علاقه‌مندان به معرفت نوراني و شهودي را تهديد مي‌کند. شيطان هم که هميشه منتظر يافتن روزنه‌اي براي نفوذ در جان آدمي است ممکن است از اين آسيب سوء استفاده کند. از اين رو بررسي رابطه بين علوم حصولي و معرفت حضوري يا شهودي مسأله‌اي لازم مي‌نُمايد. با تبيين ارتباط اين دو نوع علم و معرفت مي‌توان راه نفوذ شيطان در انديشه جوان‌هايي را بست که علاقه‌مند به کمالات معنوي هستند.

نعمت علم حصولي

براي روشن شدن مسأله، بحث را از دقت در علوم حضوري و حصولي عادي شروع مي‌کنيم. علوم شهودي منحصر به علم حضوري به خداي متعال يا به انواري خاص نيست، بلکه علم ما به خود و حالات نفس خودمان نيز علمي حضوري است. اگر در گذشته حادثه ترسناکي براي ما اتفاق افتاده باشد حالت ترس را با علم حضوري درک کرده‌ايم. اکنون نيز که آن حالت را به ياد مي‌آوريم درکي از ترس گذشته خود داريم. اما اکنون که حالت ترس در ما از بين رفته است ديگر با علم حضوري آن را درک نمي‌کنيم، بلکه به اصطلاح اهل معقول، صورتي خيالي يا وهمي از آن ترس را تصور مي‌کنيم و اين صورت از آن حالت حکايت مي‌کند. وقتي براي درک معلوم، واسطه و حاکي وجود داشته باشد علم ما علم حصولي خواهد شد. اگر ما اصلا ابزاري براي درک مفهوم ترس نداشتيم و تنها با علم حضوري مي‌توانستيم آن را درک کنيم، هر گاه حالت ترس در ما ايجاد مي‌شد آن حالت را درک مي‌کرديم و با زوال آن حالت ديگر هيچ درکي از آن ترس نمي‌داشتيم و بالتبع هيچ گاه نمي‌توانستيم مقوله ترس را توصيف کنيم.

يکي از بزرگ‌ترين نعمت‌هاي خداي متعال به انسان، قدرت درک مفاهيم حصولي است. انسان ابتدا اين مفاهيم را در ذهن تصور مي‌کند، بعد درک خويش را براي ديگران بيان مي‌کند يا مي‌نويسد. خداي متعال در سوره الرحمن مي‌فرمايد: «الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ؛1 خداوند رحمان، قرآن را تعليم فرمود.» مسلما تعليم قرآن به ما با علم حضوري نبوده است، بلکه ابتدا آياتي بر پيامبر گرامي اسلام صلي‌الله‌عليه‌وآله نازل شد و ايشان آن آيات را براي مردم قرائت فرمودند. سپس از نسلي به نسل ديگر منتقل شد تا سرانجام به ما رسيد. اگر بنا بود انسان تنها علم حضوري داشته باشد قرآن تنها در وجود رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله مي‌ماند و کسي از وحي آگاهي نمي‌يافت. نبايد فراموش کنيم که آگاهي‌هاي ما در باره دنيا و آخرت همه در سايه علوم حصولي به دست آمده و به وسيله مفاهيم آن‌ها را درک مي‌کنيم و بعد براي ديگران بيان مي‌کنيم. بعد از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌شود و گاه تا هزاران سال از اين مفهوم و از اين علم استفاده مي‌شود. از اين رو انکار نقش علوم حصولي در زندگي انسان انکار يکي از بزرگ‌ترين نعمت‌هاي خداست.

بي ارزش دانستن علم حصولي نشانه عدم درک ارزش قلم و بيان است «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ2»؛ «عَلَّمَهُ الْبَيَانَ3». بيان با علم حصولي امکان پذير مي‌گردد وگرنه علم حضوري که بيان ندارد و اگر بخواهد بيان گردد بايد تبديل به علم حصولي شود. بنابراين نقش مهم علوم حصولي در زندگي انسان به هيچ وجه قابل انکار نيست، به گونه‌اي که اگر اين نوع علم از انسان گرفته شود زندگي انسان تعطيل مي‌گردد، و حتي شناخت حقيقت، شناخت دين، معرفت به اهل‌بيت و کلمات اهل‌بيت همه از بين خواهد رفت، زيرا ما راهي به علم حضوري آن بزرگواران نداريم. پس بايد راه فريب شيطان را بست و به اين بهانه که معرفت حقيقي و حضوري به خداي متعال عالي‌ترين معرفت و کمال است، علوم حصولي را بي‌ارزش ندانيم. به ياد داشته باشيم که کسب معرفت شهودي خداي متعال که بالاترين کمال است بدون علوم حصولي امکان ندارد. بايد مسيري طولاني را با کمک علوم حصولي طي کرد تا لياقت تابش آن نور را به قلب خويش بيابيم.

علم حصولي نمادِ علم حضوري

مسأله ديگر اين است که آيا بين علم حصولي و علم حضوري رابطه‌اي وجود دارد؟ نکته‌اي که پيش از اين گفتيم آن بود که ما مي‌توانيم با تعاليم انبياي الهي حقايقي را درک کنيم که راه سعادت را به ما نشان مي‌دهد و با عمل به آن تعاليم مي‌توانيم به درک شهودي خداي متعال که بالاترين کمال است دست يابيم. اما مسأله‌اي که اکنون مي‌خواهيم به آن بپردازيم اين است که آيا رابطه‌اي بين  علوم حصولي با شناخت نوراني وجود دارد يا اين‌که تنها خداي متعال قراردادي با بندگان خود نموده که اگر چنين اعمالي انجام دهند آن پاداش را به آن‌ها عنايت مي‌فرمايد؟ اگر ما گمان کنيم که اين ارتباط تنها قراردادي است و بر اساس آن اعمالي شايسته انجام دهيم اشکالي پيش نخواهد آمد و خداي متعال پاداش محسنين را خواهد داد. اما اگر ما ارتباط بين علم حصولي و علم حضوري را درک کنيم با اطمينان، آرامش وجدان و قاطعيت بيشتري مي‌توانيم آن تعاليم را باور کنيم.

با مثالي که پيش‌تر براي حالات نفساني گفتيم پاسخ اين مسأله را دنبال مي‌کنيم. گفتيم گاه ما با خود واقعيت ترس در وجودمان مواجه گشته، با علم حضوري آن را درک مي‌کنيم و گاه خاطره آن را به ياد آورده، با الفاظي آن را توضيح مي‌دهيم. هنگامي که در باره آن مفاهيم تأمل مي‌کنيم گويا بر همان حالت نفساني گذشته اشراف پيدا مي‌کنيم. گاهي انسان مي‌تواند با الفاظ، خواندن نوشته، تماشاي تصوير و ... آن چنان حالت گذشته خويش را مجسم نمايد که الآن حالتي شبيه حالت گذشته در نفس او به وجود آيد به گونه‌اي که گويا آن حادثه دوباره تحقق پيدا کرده است. پس بين علوم حصولي (صورت‌هاي ذهني) با حقايق نفساني و خارجي رابطه‌اي وجود دارد. اگر بخواهيم با بياني ساده اين رابطه را بيان کنيم مي‌توانيم بگوييم بين اين دو، رابطه نمادسازي يا به اصطلاح غربي‌ها سمبليسم وجود دارد. خداي متعال قدرتي به انسان عنايت فرموده که مي‌تواند حوادث پيچيده و مطالب مفصل را يک جا و مجموعا در ذهن خود حاضر کند، بدين صورت که براي آن‌ها سمبل و نمادي مي‌سازد تا از آن‌ها حکايت کند. اين عملي قراردادي است که نمونه آن را در علامت‌هاي راهنمايي و رانندگي مي‌توان ديد. ما خودِ نمادها را با علم حضوري در نفس خويش مي‌يابيم و در همان جاست که يک سمبل، واقعيتي را تداعي مي‌کند که براي آن وضع شده است. ولي چون اين سمبل حاکي از واقعيتي است، نسبت به آن واقعيت به اين علم حصولي مي‌گوييم. به هرحال علوم حصولي ما سمبل‌هايي از حقايقي هستند که مي‌توانند ما را به آن حقايق منتقل کنند. البته يکي از شرايط اين انتقال تمايل خود انسان است. اگر ما بخواهيم دل خويش را متوجه حقيقتي کنيم اين الفاظ و اين مفاهيم کمک فراواني به ما خواهند کرد. ممکن است کسي با شنيدن لفظي اصلا تمايلي به محکي آن نشان ندهد يا حتي اشمئزاز هم پيدا کند. اما لفظ مي‌تواند نمادي از حقيقتي باشد که در صورت آمادگي روحي ما مي‌توانيم از آن براي انتقال به آن حقيقت بهره ببريم و اين کاري بسيار مهم است. اگر انسان توانايي چنين انتقالي را نداشت هيچ تعليم و تعلمي امکان‌پذير نبود.

اذکار لفظي پلي براي توجه قلبي

با توجه به آنچه گفتيم روشن مي‌شود که دستورات شرعي ما بسيار حکيمانه تشريع شده است تا انسان را در رسيدن به حقايق ياري نمايند. با دقت در دستورات و آداب شرعي روشن مي‌گردد که براي تمام حالاتي که ما در شبانه‌روز با آن‌ها روبرو هستيم اذکاري وارد شده است؛ هنگام خواب، هنگام بيدار شدن، هنگام وضو گرفتن، هنگام غذا خوردن و ... . همه اين‌ها علم حصولي است. اما بدين جهت توصيه شده‌اند که انسان در سراسر زندگي خويش خود را با خدا رو به‌ رو ديده، بداند به آن سو در حال حرکت است. خداي متعال مي‌خواهد انسان در هر قدمي بلکه در هر نفسي به سوي او پيش رود و يک لحظه هم از او دور نگردد. ذکر موجب توجه قلبي انسان شده، و توجه قلبي، علم حضوري را زنده مي‌کند. اين تأثير علم حصولي در علم حضوري است. نبايد اين نقش الفاظ و اذکار را فراموش کرد. اين الفاظ هستند که در پيدايش توجه قلبي انسان را ياري مي‌کنند. ثابت نگه داشتن توجهات قلبي، امري بسيار مشکل است. خداي متعال انسان را در اين عالم طوري آفريده که نمي‌تواند دائما توجه خود را بر يک چيز متمرکز کرده، ساير چيزها را فراموش کند. اگر اين‌گونه بود امکان امتحان و بالتبع امکان تکامل براي او فراهم نمي‌گشت. توجه انسان دائما به اشياي مختلف جلب مي‌شود، اما براي اين‌که در کنار همه توجهات خويش مسيري را به خاطر داشته باشد نيازمند به تمريني خاص است. از اين رو قرآن مي‌فرمايد: «وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا؛4 خدا را فراوان ياد كنيد.» آدابي که در شرع بيان شده، عمدتا اين منظور را دنبال مي‌کنند که توجهات قلبي انسان حفظ شود. يعني رابطه بين علم حصولي و علم حضوري برقرار شود. انسان با عادت کردن به اين اذکار مي‌تواند توجهات قلبي خويش را حفظ کند. عادت کردن به الفاظ و افعال بدني بسيار آسان‌تر از  عادت کردن به حفظ توجهات قلبي است. اين نکته اهميت علوم حصولي را روشن مي‌سازد.

بي‌اهميت دانستن علم حصولي، دامي از دام‌هاي شيطان

برخي از جوانان مؤمن که از روي صفاي قلبي مي‌خواهند مراتب کمال به سوي خداي متعال را طي کنند از تحصيل علم باز مي‌مانند و گمان مي‌کنند صرفا با عمل به برنامه‌اي عبادي به آخرين مرحله کمال دست مي‌يابند و علوم حصولي ديگر هيچ فايده‌اي براي آن‌ها ندارد. اين انديشه از دام‌هاي بزرگ شيطان است. اگر بنا بود که ما اصلا از علوم حصولي در باره امور ديني، رفتار و اخلاق خود استفاده نکنيم چگونه پيغمبر اکرم صلي‌الله‌عليه‌وآله مي‌توانست مردم را به دين خدا دعوت کند يا کساني را که دچار شک‌هاي اعتقادي بودند به اسلام هدايت نمايد؟ اگر تنها راه اين بود که انسان به گوشه‌اي برود و تنها تهذيب اخلاق کند تا هدايت يافته، با خدا أنس گيرد پس اين همه آيات، روايات، احتجاج‌ها، مناظرات، کلاس‌هاي درسي که ائمه بزرگوار صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين داشتند براي چه بود؟ ما مي‌بينيم که ائمه عليهم‌السلام براي اين‌که خاص‌ترين اصحاب آن‌ها يک قدم بالاتر برود از علوم خويش به آن‌ها افاضه مي‌فرمودند و از همين طريق آن‌ها را هدايت مي‌کردند. ايشان اصحاب خويش را تشويق مي‌کردند که کلام ما را براي ديگران نقل کنيد! سفارش مي‌فرمودند که به ديدن همديگر برويد و مطالب ما را براي هم بازگو کنيد! اگر مذاکره تأثيري نداشت پس چرا چنين سفارشاتي مي‌فرمودند؟ آيا هدايت يک نفر تنها به اين است که ذکري به او ياد داده تا تکرار کند يا بايد شبهات او را با استدلال پاسخ داد؟ بنابراين اهتمام به علوم حصولي نبايد به هيچ وجه ترک شود.

دنياطلبي، آفت علوم حصولي

اما هنر اين است که ما اين علوم را ابزار رسيدن به دنيا قرار ندهيم. اين‌گونه نباشيم که سال‌ها درس بخوانيم تا بر ديگران فخر بفروشيم. اگر اين‌گونه باشيم اين علوم هيچ فايده‌اي براي ما نخواهد داشت. اگر بخواهم از راه اين علوم براي خويش منافع مادي کسب کنيم يقينا زمين مي‌خوريم. آنچه سر به سر قيل است و قال، علومي است که چنين اهدافي را دنبال مي‌کنند، يا علوم کساني است که به علم خويش عمل نمي‌نمايند. اما اگر اين علم وسيله‌اي براي کسب نورانيت الهي شود بسيار ارزش‌مند خواهد بود. اگر تلاوت قرآن مورد تأکيد قرار گرفته و خواندن پنجاه آيه از قرآن در روز از علامات مؤمن شمرده شده است حکمت اصلي آن اين است که به وسيله اين الفاظ به مفاهيم، و از مفاهيم به حقايق توجه پيدا کنيم و اين رابطه بين علم حصولي و علم حضوري است. از اين روست که تأکيد شده هنگام تلاوت قرآن تصور کنيد که خداوند با شما در حال سخن گفتن است، و وعده و وعيدهاي آن همين هدف را دنبال مي‌کنند. قرآن در وصف برخي مؤمنان خاص مي‌فرمايد: « إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا؛5» اين بدين خاطر است که صورتي از آن حقايق در ذهن آن‌ها تجسم پيدا مي‌کند به گونه‌اي که گويا خود آن حقيقت را مي‌بينند. اين همان رابطه‌اي است که مي‌تواند زمينه را براي قلب انسان فراهم کند که خداي متعال نور معرفت را به قلب او بتاباند. از برخي بزرگان سؤال شده است که چگونه مي‌بينيد اگر از درس‌ به خاطر عبادت کم گذاشته شود؟ ايشان فرموده بودند درس را مزاحَم قرار ندهيد؛ عبادت‌تان نبايد مزاحِم درس‌تان باشد. ما هرچه داريم از اين دروس است.» سخن در اين است که نبايد در مرحله الفاظ و مفاهيم توقف کرد. اميدواريم خداي متعال به برکت اهل‌بيت و به خصوص به برکت سيدالشهدا صلوات‌الله‌عليه همه ما را از آفات مادي و معنوي حفظ فرمايد و به آن علمي که مرضي اوست هدايت فرمايد.

والسلام عليکم و رحمه‌الله


1 . الرحمن(55)، 1و2.

2 . قلم(8)، 1.

3 . الرحمن(55)، 4. 

4 . انفال(8)، 45.

5 . مريم(19)، 58.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org