قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس پانزدهم

 

 

نقش ارزشى روزه و سكوت

‌‌‌‌‌‌

 

ـ رابطه تقرب به خدا با فعاليت‌هاى ايجابى و سلبى

‌‌‌‌‌‌ـ سكوت، آبادكننده دل اولياى خدا

‌‌‌‌‌‌ـ حكمت، معرفت و يقين ره‌آورد روزه

 

 

 

 

نقش ارزشى روزه و سكوت

«يا اَحْمَدُ؛ عَلَيْكَ بِالصَّمْتِ فَاِنَّ اَعْمَرَ مَجْلِس قُلُوبُ الصّالِحينَ وَ الصّامِتينَ وَ اِنَّ اَخْرَبَ مَجْلِس قُلُوبُ الْمُتَكَلِمينَ بِما لا يَعْنيهِمْ.

يا اَحْمَدُ؛ اِنَّ الْعِبادَةَ عَشْرَةُ اَجْزاء، تِسْعَةٌ مِنْها طَلَبُ الْحَلالِ. فَاِنْ طَيَّبْتَ مَطْعَمَكَ وَ مَشْرَبَكَ فَاَنْتَ فى حِفْظى و كَنَفى. قالَ: يا رَبِّ وَ ما اَوَّلُ الْعِبادةِ؟ قالَ: اَوَّلُ الْعِبادَةِ اَلصَّمْتُ وَ الصّومُ.

قالَ يا رَبِّ؛ وَ ما ميراثُ الصَّوْمِ؟ قالَ: اَلصَّوْمُ يُورِثُ الْحِكْمَةَ وَ الْحِكْمَةُ تُورِثُ الْمَعْرِفَةَ وَ الْمَعْرِفَةُ تُورِثُ الْيَقينَ. فَاِذا اسْتَيْقَنَ الْعَبْدُ لايُبالى كَيْفَ اَصْبَحَ بِعُسْر اَمْ بِيُسْر»

رابطه تقرب به خدا با فعاليت‌هاى ايجابى و سلبى

‌‌‌انسان پس از اينكه پى برد، مسير تكاملى خويش را بايد با اراده برگزيند و با سعىو كوشش خود آنرا بپيمايد و نيز پى‌برد كه هدف اصلى از آفرينش انسان و بالاترين كمالى كهاو بدان دست مى‌يابد قرب به خداوند متعال است، ناگزير درصدد بر مى‌آيد كه راه رسيدنبه آنرا بشناسد و سعى مى‌كند با تدوين برنامه‌اى صحيح و كامل، مسير تقرب به خداوندرا طىّ كند. اين برنامه از دو بخش اساسى تشكيل مى‌شود: يك بخش مربوط به فعاليتهاى اثباتى و ايجابى است، يعنى كارهايى كه در خارج بايد انجام گيرد و بخش ديگر مربوطبه جنبه‌هاى سلبى و كارهايى است كه بايد از آنها خوددارى كرد و هر دو از اهميّتبه‌سزايى برخوردارند. البته كارهاى اثباتى موجب پيشرفت و ترقى انسان مى‌گرددو در جازدن او را به پيش نمى‌برد، ولى چه بسا ترك و خوددارى، به يك معنا عمل

ايجابى به شمار مى‌آيد و در عين حال جهت سلبى او نيز اهميت زيادى دارد، چون انسانرا بر انجام كارهاى اثباتى و پيشبرد برنامه‌هاى مثبت، موفق مى‌سازد (اگر انسان ازكارهاى منفى خوددارى نكند، نمى‌تواند كارهاى ايجابى و مثبت را انجام دهد). بنابر اين انسان در آغاز بايد بينديشد كه چه كارهايى را بايد انجام دهد و از چه كارهايى بايد خود دارى كند.

‌‌‌سراسر فقه و كتابهاى اخلاقى ما مملوّ از كارهايى است كه بايد انجام داد و نيز كارهايى كه بايد از آنها اجتناب جست و بين اين كارهاى ايجابى و سلبى يك نوع تأثير و تأثر و عليّت و معلوليّت وجود دارد، يعنى انجام دادن كارى به انسان كمك مى‌كند كه بر انجام كار سنگين‌تر موفق شود. ترك برخى از چيزها موجب مى‌گردد كه انسان بتواند از كارهاى سلبى مشكلتر اجتناب جويد، يا ترك برخى چيزها به انسان كمك مى‌كند كه راحت‌تر وظايف ايجابى‌اش را انجام دهد.

‌‌‌آنچه در تربيت مهمّ است و از مربّى مى‌توان استفاده كرد، آموختن اين فرمول است كه با انجام چه كارهايى انسان به راحتى مى‌تواند به كارهاى سخت‌تر و پيچيده‌تر بپردازد. هنرمربى در اين است كه به انسان بياموزد از كار آسان و راحت شروع كند كه با انجام آن، برانجام كارهاى بزرگتر و سنگين‌تر موفق گردد. بسيار مهمّ است كه او بداند از كجا شروعكند، تا بر انجام كارهاى بزرگتر موفّق شود: بسا كارهاى بزرگى كه انسان به اهميت وارزشش پى برده است، ولى توان انجامش را ندارد. براى مثال همه مى‌دانيم خيلى خوباست كه موفق شويم شبى هزار ركعت نماز بخوانيم، اما اين كار از ما ساخته نيست، نهوقت به ما اجازه مى‌دهد و نه قدرت بدنى كافى داريم و نه ساير شرايط فراهم است. و نيز مى‌دانيم خيلى خوب است انسان لحظه‌اى از خدا غافل نشود، ولى چنين چيزى براى هر كس ميسر نيست.

‌‌‌اگر انسان در زندگى برنامه منظّمى داشته باشد و از نقطه مناسبى شروع كند، با انجام و تكرار كارهاى ابتدايى و ساده و راحت‌تر، و مداومت بر آنها، توان انجام كارهاى مهمتر را نيز در خود مى‌يابد.

‌‌‌در امور سلبى نيز اگر از گناهانى كه تركش آسانتر است شروع كند، مى‌تواند از گناهان بزرگ و گناهانى كه ترك آنها دشوار است، اجتناب كند. اجتناب از چيزهايى كه تركش آسان است، موجب مى‌گردد انسان از گناهان بزرگ دورى گزيند و خود را از فروافتادن در لغزشگاه‌هايى كه موجب هلاكت و تيره روزى انسان مى‌گردد، حفظ كند.

سكوت، آبادكننده دل اولياى خدا

«يا اَحْمَدُ؛ عَلَيْكَ بالصَّمْتِ فَاِنَّ اَعْمَرَ مَجْلِس قُلُوبُ الصّالِحينَ و الصّامِتينَ وَ اِنَّ اَخْرَبَ مَجْلِس قُلُوبُ الْمُتَكَلِمّينَ بِما لا يَعْنيهِمْ»

اى محمد؛ بر تو باد كه سكوت پيشه‌سازى همانا بهترين و آبادترين انجمن‌ها قلبهاى صالحان و ساكتان است و خرابترين آنها، قلبهاى ياوه گويان است.

‌‌‌براى انسان دشوار نيست كه جلوى زبانش را بگيرد و هر حرفى را نزند، چرا كه زبانكاملا در اختيار اوست و مى‌توان مواظب بود كه بى‌جهت به حركت در نيايد. كاردشوارى نيست كه انسان حرفى بزند كه براى آخرتش فايده داشته باشد و در مواردديگر سكوت اختيار كند. البته در جايى كه وظيفه ايجاب مى‌كند انسان سخن بگويد،بايد سخن گفت و سكوت در مواردى ستوده است كه فايده و ثمره‌اى بر سخن گفتن مترتب نمى‌گردد. آثار مطلوب فراوانى بر اين سكوت بار مى‌شود كه در اين روايت به برخىاز آنها اشاره شده است. از جمله فوايد و بهره‌هاى سكوت اين است كه انرژى ذهنىانسان براى كارهاى مثبت و ثمر بخش ذخيره مى‌گردد. كسانى كه زياد حرفمى‌زنند، فعاليتهاى ذهنى‌شان پراكنده مى‌گردد و از قدرت تفكر و تمركزشانكاسته مى‌شود. وقتى انسان سعى كند كم حرف بزند و از حرفهاى بى‌فايده اجتنابكند، انرژيى كه صرف حرف زدن مى‌گشت، صرف فكر كردن و دستيابى به آگاهى بيشتر مى‌گردد.

‌‌‌ارزش انسان به آگاهى و شعور اوست و اگر درك و آگاهى نداشته باشد، گرچه از بعد حيوانى جسمش رشد مى‌كند، ولى از بعد انسانى ارزشى ندارد. هر قدر شعور، آگاهى و توجه

انسان بيشتر باشد، از بعد انسانى بيشتر رشد كرده است و هر قدر به غفلت مبتلا گردد، از انسانيت دور مى‌شود. انسانهايى كه زياد حرف مى‌زنند، درك و آگاهى و شعورشان كم است، لذا وقت خود را به امور بى‌فايده مى‌گذرانند، گاهى چند ساعت حرف مى‌زنند، ولى توجه ندارند چه مى‌گويند، در مقابل كسانى كه شعور و آگاهى‌شان بيشتر است، خود را كنترل مى‌كنند و سنجيده سخن مى‌گويند.

‌‌‌يكى از آقايان از علاّمه طباطبايى(رضي الله عنه) پرسيد: چه كنم تا در نماز حضور قلب داشتهباشم؟ ايشان فرمودند: اگر مى‌خواهى در نماز حضور قلب داشته باشى، كم حرف بزن.توضيح روان‌شناختى اين مطلب اين است كه وقتى انسان زياد حرف مى‌زند، ذهنشبه امور گوناگون مشغول مى‌گردد و در نتيجه پراكنده نگرى، قدرت تمركز از اوگرفته مى‌شود، لذا در نماز نيز نمى‌تواند حواسش را جمع كند و فكرش پراكنده مى‌گردد.اما وقتى عادت كرد جلوى زبانش را بگيرد و هر حرفى را نزند، قدرت بر تمركز پيدامى‌كند.

‌‌‌پس بر اساس اين روايت آبادترين انجمنها دل مؤمنى است كه كم حرف مى‌زند و دل خود را به ياد و توجه خدا آباد مى‌سازد و در مقابل ويران‌ترين انجمنها دل انسانهاى پر حرف و ياوه گوست. هيچ گاه دل آنان آباد نمى‌گردد، چون با پراكنده گويى و پراكنده‌نگرى بنيان دل را بر ويرانى مى‌نهند، سخنان آنان نه نفعى براى دنيايشان دارد و نه براى آخرتشان و به ديگران نيز نفع نمى‌رساند.

‌‌‌در ادامه حديث معراج خداوند مى‌فرمايد:

«يا اَحْمَدُ؛ اِنَّ الْعِبادَةَ عَشْرَةُ اَجْزاء، تِسْعَةٌ مِنْها طَلَبُ الْحَلالِ. فَاِنْ طَيَّبْتَ مَطْعَمَكَ و مَشْرَبَكَ فَاَنْتَ فى حِفْظى وَ كَنَفى»

اى محمد؛ عبادت ده جزء دارد كه نُه جزء آن طلب مال حلال است. پس اگر خوردنى و آشاميدنى خود را پاك و پاكيزه نمايى، همواره تحت حفاظت و در كنف عنايت من خواهى بود.

‌‌‌براى عبادت و بندگى خدا، بايد روزى انسان حلال باشد، اگر روزى كه قوام زندگى به آن

است، از راه حرام و معصيت خدا تأمين گردد، چگونه انسان مى‌تواند به خدا تقرب جويد. سخن كه به اينجا مى‌رسد، پيامبر سؤال مى‌كند:

«يا رَبِّ وَ ما اَوَّلُ الْعِبادَةِ؟ قالَ: اَوَّلُ الْعِبادَةِ الصَّمْتُ وَ الصَّوْمُ.»

پروردگارا، شروع و آغاز عبادت به چيست؟ خداوند مى‌فرمايد آغاز و شروع عبادت به سكوت و روزه است.

‌‌‌اگر مى‌خواهيد در راه بندگى خدا قدم برداريد و راهى را پيش گيريد كه سرانجام آن، قرب الهى و جوار خدا و مقام عالى انسان است، بايد از سكوت و روزه‌دارى آغاز كنيد و اين دو، اولين قدم در راه عبادت و بندگى خدا و تكامل انسان است. تا مادامى كه زبان آزاد است و انسان از گفتن هر چيزى باكى ندارد، به جايى نمى‌رسد و نيز اگر شكمش را آزاد بگذارد، به مانند حيوانى است كه تنها به علف مى‌انديشد.

حكمت، معرفت و يقين ره‌آورد روزه

«قالَ: يا رَبِّ؛ وَ ما ميراثُ الصَّوْمِ؟ قالَ: الصَّوْمُ يُورِثُ الْحِكْمَةَ وَ الْحِكْمَةُ تُورِثُ الْمَعْرِفَةَ وَ الْمَعْرِفَةُ تُورِثُ الْيَقينَ»

پيامبر عرض كرد: خداوندا؛ ميراث و ره‌آورد روزه چيست؟ خدا فرمود: ميراث روزه، حكمت است و ميراث حكمت، معرفت و ميراث معرفت، يقين است.

‌‌‌بيان خداوند در اين حديث بر گرفته از بهترين روش تربيتى است كه وقتى مى‌خواهند كسى را به تهذيب اخلاق و انجام كارهاى خوب وادارند، ثمرات و منافع آن كار را بر مى‌شمارند و الا صرف دستور به انجام كار، انگيزه قوى بر انجام آنرا در انسان پديد نمى‌آورد و آن انگيزه وقتى پديد مى‌آيد كه فايده و منافع آن كار مشخص گردد.

‌‌‌در واقع روزه گرفتن برنامه‌اى است، جهت تنظيم تغذيه كه انسان در شبانه روز دومرتبه غذا بخورد؛ هنگام سحر و اول شب. البته اين از جهت تأمين نياز بدن و تنظيمفعاليت معده است، چراكه بدن به آن مقدار غذايى كه ما مى‌خوريم احتياج ندارد و بهكمتر از آن نيازش بر طرف مى‌شود. انسان بايد براى تغذيه برنامه‌اى تنظيم كند كه بدن

درست از غذا استفاده كند. متاسفانه ما برنامه‌اى براى تغذيه نداريم و بدين جهتبدن از غذايى كه به او مى‌رسد، درست استفاده نمى‌كند، در نتيجه هميشه با كمبود غذايى مواجه‌ايم، چون بدن عادت نكرده است از غذايى كه تناول مى‌شود، درست استفاده كند.اين از جهت فايده روزه براى بدن. گرچه قوام روزه، از جهت معنوى، به نيت و قصد قربت است.

‌‌‌ممكن است در ابتدا اين مطلب را كه روزه منشاء حكمت مى‌گردد، از باب تعبد بپذيريم، ولى با دقت به يك رابطه على و معلولى بين آن دو پى مى‌بريم؛ زيرا كم خوردن موجب مى‌گردد، انسان بر درك حقايق قدرت يابد كه اين همان حكمت است. انسان پرخور همواره به لذتهاى مادى توجه دارد و انگيزه او از خوردن، لذتى است كه از آن مى‌برد و اين حيوانى‌ترين حالات انسان است. بديهى است كسى كه پيوسته به فكر لذت بردن از خوردنى‌هاست، از لذتهاى عقلانى و روحى و لطيف محروم مى‌گردد؛ چون وقتى توجه او به چيزى معطوف شد، از چيزهاى ديگر قطع مى‌گردد. وقتى انسان به دنبال لذتى است كه از خوردنى‌ها مى‌برد، از لذت تفكر و درك حقايق علمى باز مى‌ماند و به دنبال آن نمى‌رود و نيز سراغ لذتى كه از عبادت حاصل مى‌شود نمى‌رود، چرا كه مزه عبادت را نچشيده و همواره مزه خوردنى‌ها در كام اوست.

‌‌‌روزه علاوه بر اينكه موجب تقويت اراده و جلوگيرى از هدر رفتن نيروها و فرو رفتن در ماديات مى‌شود، موجب مى‌گردد، انسان پيوسته به ياد خدا باشد؛ چون روزه‌دار براى خدا از خوردن و آشاميدن دست مى‌كشد و اين خود باعث مى‌گردد، در طول روز، توجه قلبى به خدا داشته باشد.

‌‌‌افزون بر آنچه ذكر گرديد، وقتى انسان زياد غذا مى‌خورد، سنگين مى‌شود و قدرت تفكر و تمركز فكر، از او سلب مى‌گردد؛ زيرا انرژى بدن صرف هضم غذا گشته است و تا مدتى انسان از فعاليّتهاى فكرى باز مى‌ماند. از نظر بهداشتى نيز توصيه شده كه انسان بلافاصله بعداز غذا خوردن به كار فكرى قوى نپردازد، چون براى هضم غذا خون در اطراف معدهجمع مى‌گردد و در هنگام فكر كردن نيز، براى فعال شدن ذهن، خون در اطراف مغزجمع مى‌شود و اين دو با هم سازگارى ندارند. پس اين ضرر ديگر پرخورى است كه شخص را

از فعاليتهاى فكرى و توجهات قلبى باز مى‌دارد. البته پرخورى ضررها و عواقب ديگرى نيز دارد: به عنوان نمونه وقتى توجه انسان به لذت خوردنى‌ها جلب گرديد، به سايرامور مادى نيز معطوف مى‌گردد، چون براى تهيه خوردنى‌هاى لذيذ، بايد تلاش كرد ومقدماتى را فراهم ساخت و در نتيجه، انسان غرق در ماديات مى‌شود و از معنويات باز مى‌ماند.

‌‌‌پس بر اساس اين روايت، روزه و به طور كلى كم خوردن، موجب دستيابى به حكمت مى‌گردد و آنگاه كه انسان قدرت درك حقايق را در خود يافت، به معرفت و شناختهاى صحيح دست مى‌يابد (حكيم بودن به داشتن قدرت درك حقايق و درك معارف يقينى است و وقتى اين قدرت اعمال شود، انسان به شناختها و معرفتهاى صحيح و ناب نايل مى‌شود). البته آنچه مهم و مدنظر ماست، معرفت خدا، صفات الهى و امورى است كه محورش «الله» است. از طرف ديگر وقتى معرفت انسان قوى شد و رشد كرد، بر ايمان و يقين افزوده مى‌شود؛ چون يقين ره‌آورد معرفت و شناخت است.

‌‌‌يقين كامل‌ترين مرتبه ايمان است ـ و البته خود نيز مراتبى دارد، چنانكه در روايات، برخى از آن مراتب، از قبيل: «علم‌اليقين» ، «عين‌اليقين» و «حق‌اليقين» ، ذكر شده است و ايمان متوقف بر معرفت و شناخت است. انسان بى‌جهت به چيزى ايمان نمى‌آورد، او تابه چيزى معرفت و شناخت نداشته باشد، نمى‌تواند ايمان بياورد و طبيعى است هرقدر شناخت قوى‌تر باشد، زمينه قوى‌ترى براى ايمان فراهم مى‌شود و معرفت كامل زمينهپيدايش يقين است. البته يقين و ايمان كامل، آثارى دارد و به وسيله آنها مى‌توان تشخيص داد كه چه كسى به مرحله يقين رسيده است. در اين بخش از روايت خداوند به يكى از آن آثار اشاره مى‌كند:

«فَاِذا اسْتَيْقَنَ الْعَبْدُ لايُبالى كَيْفَ اَصْبَحَ بِعُسْر اَمْ بِيُسْر»

پس هر گاه بنده‌ام به مقام يقين رسيد، اهميت نمى‌دهد كه زندگى او به سختى گذشت، يا به آسانى.

‌‌‌براى او فرق نمى‌كند كه در رفاه و خوشى و راحتى باشد، يا در سختى و گرفتارى و تنگنا،

يعنى در برابر مسائل زندگى مادى بى‌تفاوت است و چون دلش به جاى ديگرى محكم شده، خوشى و سختى‌هاى دنيا در او اثر نمى‌گذارد. اينها در برابر عظمت قلب درياگونه مؤمن چيزى نيست كه در او موج ايجاد كند، مسائل زندگى دنيا پست‌تر و كوچكتر از آن است كه دل او را به خود مشغول كند و ناراحتش سازد و براى او مهم نيست كه پول‌دار باشد، يا فقير. مؤمنى كه ايمانش كامل گشته است، كار خود را به خدا وامى‌گذارد و مى‌داند نفعش در چيزى است كه خدا براى او پيش مى‌آورد (قبل از اين مطالبى راجع به توكل و اعتماد بر خدا و رضا به قضاى الهى بيان گرديد). وقتى ايمان قوى شد و انسان كار خود را به خدا سپرد، خدا نيز وكالت او را مى‌پذيرد و كارهايش را به بهترين وجه و بر اساس آنچه صلاح و خير او در آن است، تنظيم مى‌كند، بنابراين مؤمن خيالش راحت است كه خدا عهده دار زندگى اوست و خير آن در چيزى است كه خدا پيش مى‌آورد.

‌‌‌پس، از يك طرف مؤمن رهيافته به يقين، به زندگى دنيا بهايى نمى‌دهد، چون به امور مهمتر و والاترى توجه دارد و دنيا و لذتهاى آن موجب نمى‌گردد، توجه او از ياد خدا، معارف يقينى، مشاهده آثار الهى، اسماء و صفات و جلوه‌هاى حق تعالى قطع گردد. آن‌قدر اين امور براى او ارزش دارد كه به مسائل ديگر اهميت نمى‌دهد و براى او فرق نمى‌كند كه چه بر او بگذرد ـ اين از يك طرف كه به امور دنيا اهميت نمى‌دهد. از طرف ديگر، به واسطه ايمانى كه دارد كارش را به خدا واگذارده، خدا نيز وكالت او را پذيرفته است و مى‌داند خيرش در چيزى است كه خدا بر او پيش مى‌آورد. اگر عقلش مى‌رسيد و حكمت كارها را مى‌دانست، همان كارى را مى‌كرد كه خدا انجام داده است، منتها خودش نمى‌داند كه چه مصلحتى در وضعى كه امروز بدانمبتلا گرديده، وجود دارد و اگر مصالح و منافع را تشخيص مى‌داد، خود عهده دار تنظيمامور زندگى‌اش مى‌گشت و حال كه نمى‌داند چه بايد كرد، كارش را به خدا وامى‌گذارد وخيالش راحت است كه آنچه خدا پيش مى‌آورد خير است و از سختى‌ها و تنگناها ناراحت نمى‌گردد.

‌‌‌براى انسانى كه به يقين دست يافته، حقايقى كه بدان شناخت دارد حضور دارد و اين شناخت در عمل او داراى نقش است. ما به حقايقى؛ چون خدا، بهشت و جهنم علم داريم،

ولى اين آگاهى در عمل ما اثرى نمى‌بخشد، گويا در هنگام عمل دانسته‌ها فراموشمان مى‌گردد. در سخن ادعا مى‌كنيم: خدا همه جا حاضر است؛ ولى در مقام عمل فراموش مى‌كنيم. پس به اين شناخت يقين نمى‌گويند، بلكه يقين مرحله‌اى است كه شناختهاى انسان رشديافته و فعال در نزد او حاضر است (اين مرحله يقينى از شناخت كه بسيار نفيس و عالى است، در روايات مورد تجليل قرار گرفته است).

***

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org