- مقدمه
- درس اول:مقام رضا و توكّل
- درس دوم:منزلت توكل و رضايت به قضاى الهى
- درس سوم:محبت الهى و راه رسيدن به آن
- درس پنجم:خصلتهاى رهيافته گان به بهشت و ميراث گرسنگى و سكوت
- درس ششم:لزوم توجه به نماز و درك حضور خداوند
- درس هفتم:امتيازات اولياى الهى
- درس هشتم:لزوم دوستى و محبت به فقرا و مستمندان
- درس نهم:عدم تبعيت از خواهش هاى نفسانى
- درس دهم:نكوهش دنيا و دنياگرايان
- درس يازدهم:اوصاف اهل آخرت(1)
- درس دوازدهم:اوصاف اهل آخرت(2)
- درس سيزدهم:اوصاف اهل آخرت(3)
- درس چهاردهم:مقام و معرفت زاهدان
- درس پانزدهم:نقش ارزشى روزه و سكوت
- درسشانزدهم:مؤمنين رهيافته به يقين و باريابى به رضوان حق
- درس هفدهم:ويژگى هاى زندگى گوارا و پايدار
- درس هجدهم:موفقيت در آزمون الهى، و عنايات ويژه خداوند
- درسنوزدهم:مقام عابدان و رسولان الهى و نقش عقل مندى، ياد خدا و گريز از غفلت
- درس بيستم:چگونگى محبت به خدا
درس نهم
عدم تبعيت از خواهشهاى نفسانى
ـ مردم و خواستههاى نفسانى
عدم تبعيت از خواهشهاى نفسانى
«يا اَحْمَدُ؛ لاتَتَزَيَّنْ بِلينِ الِلّباسِ وَ طيبِ الطَّعامِ وَ لينِ الْوَطاءِ. فَاِنَّ النَّفْسَ مَأْوى كُلِّ شَرِّ وَ رَفيقُ كُلِّ سُوء تَجُرُّها اِلى طاعَةِ اللّهِ وَتَجُرُّكَ اِلى مَعْصِيَتِهِ وَ تُخالِفُكَ فى طاعَتِهِ وَ تُطيعُكَ فى مايَكْرَهُ و تَطْغى اِذا شَبِعَتْ وَتَشْكُوا اِذا جاعَتْ وَ تَغْضَبُ اِذا افْتَقَرَتْ و تَتَكَبَّرُ اِذا اسْتَغْنَتْ وَ تَنْسى اِذا كَبُرَتْ وَ تَغْفَلُ اِذا اَمِنَتْ وَ هِىَ قَرينَةُ الشَّيْطانِ. وَ مَثَلُ النَّفْسِ كَمَثَلِ النَّعامَةِ تَأْكُلُ الْكَثيرَ وَ اِذا حُمِلَ عَلَيهْا لاتَطيرُ وَ كَمَثَلِ الدِّفْلى لَوْنُهُ حَسَنٌ وَ طَعْمُهُ مُرٌّ.»
خداى سبحان خطاب به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مىفرمايد:زينت خود را در لباس زيبا و غذاى خوب و بستر نرم قرار نده، زيرا نفس جايگاه هرگونه شرّى است و دوست همه بدىهاست.تو او را به اطاعت خدا مىخوانى و او تو را به معصيت خدا مىكشاند و در اطاعت پروردگار با تو مخالفت مىكند و در آنچه خدا را ناخوشايند است، اطاعت مىكند و هنگام سيرى طغيان و هنگام گرسنگى شكايت مىكند، هنگام فقر غضبناك است و هنگام بىنيازى فخر مىفروشد. در هنگام پيرى و بزرگسالى فراموش كار مىشود و هنگام امنيت و خاطر آسودگى غفلت مىورزد. نفس رفيق و قرين شيطان است، مَثل او مَثل شترمرغ است كه زياد مىخورد؛ ولى اگر بارى بر او نهند پرواز نمىكند و نيز همانند خرزهره است كه رنگش زيباست و مزهاش تلخ است.در اين بخش از روايت، خداى متعال پيامبر اكرم را از اطاعت نفس و انقياد او برحذر
مىدارد. البتّه بر همگان روشن است كه پيامبر اكرم معصوم است و در معرض لغزش و اطاعت نفس قرار نمىگيرد. عصمت انبيا با هدايت الهى همراه است و الهامات و وحى الهى و علومى كه خدا به آنها مىدهد، موجب عصمت آنها مىگردد و اگر خدا علم و عصمت به انبيا نمىداد، از خود چيزى نمىداشتند. اين بيانات بيشتر براى تعليم ديگران است، گويى مخاطب اصلى آن، همه مردمند كه بايد در همه اعصار، در مسير تكاملى خود، از آن بهره گيرند.محور اين بخش از حديث عدم تبعيّت از نفس است. منظور از نفس چيست كه در اخلاق و مواعظ تأكيد شده است كه انسان با آن مخالفت كند و نگذارد بر او مسلط شود و يا در حديث آمده است «اَعْدىعَدُوِكَ نَفْسُكَ الَّتى بَيْنَ جَنْبَيْك»(1)نفس مشترك لفظى است: در حكمت و فلسفه مساوى با روح آدمى است و مسلّم در اخلاق بدين معنا نيست؛ چون روح گرايشهاى گوناگونى دارد و عقل، تمايلات متعالى انسان، فطرت الهى از شئون او است و اساساً روح بسيار شريف است و به خداى متعال انتساب دارد: «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحى»(2) و دميدم در آن از روحم.پس اين نفس كه از آن مذمّت شده عيناً روح نيست، بلكه چيزى است كه در برابر عقل بكار مىرود و لذا معمولا در كتابهاى اخلاقى و كلمات دانشمندان مشاهده مىشود كه مسئله جنگ و مبارزه بين نفس و عقل مطرح مىشود و اينكه انسان در اين ميدان مبارزه، گاهى جانب نفس را گرفته و زمانى طرف عقل را مىگيرد و هر دو از شئون روح هستند: هنگامى كه روح انسان به منش حيوانى و طبيعت و ماديات گرايش دارد، از آن نظر كه داراى اين گرايشهاست، نفس ناميده مىشود و زمانى كه ميل به تعالى و اوج گرفتن از اين جهان مادّى دارد و ميل به تقّرب به خداى متعال و كمالات عالى انسانى دارد، اصطلاحاً به آن عقل گفته مىشود و البته اين عقل غير از آن عقلى است كه در فلسفه مطرح است.به هر حال منظور از نفسى كه دشمن انسان است، آن دسته از گرايشهايى استكه مانع ترقى روح انسان و تقرّب به سوى خداست. خداوند روح انسان را در
1. پيامبر فرمود: دشمنترين دشمنان تو، نفس توست كه بين دو پهلويت قرار گرفته. بحارالانوار، ج 70، ص64.2. الحجر /29.
جايگاهى قرار داده كه مىتواند از آن تنزل كند و نيز مىتواند ترقى كرده و به عالم بالا صعود و عروج كند.نفس در علم اخلاق و روايات عاملى است كه انسان را تنزل مىدهد و ويژگىهاى پست و ضد ارزشها را در او جاى مىدهد. و در مقابل گرايشهايى كه موجب تعالى انسان مىشود، برخاسته از عاملى است به نام عقل كه روح را پرواز مىدهد و به خدا نزديك مىكند. طبق اين تعريف، انسان بايد تلاش كند از نفس، يعنى از عاملى كه او را به سقوط و انحطاط مىكشاند برحذر باشد و با آن به شدّت مبارزه كند و بر آن مسلط گردد.انسانى كه فطرتاً كمال طلب است و به حكم عقل مىبايد به مراتب عالى كمال برسد، شرعاً موظّف است به سوى خدا حركت كرده و به او تقرّب يابد و بالطبع بايد با چنين عاملى كه موجب سقوط و تنزّل او مىگردد مبارزه كند، اگر انسان به اين گرايشها ميدان دهد: گرايش به لباس، خوراك، تجمّل و زينت دنيا و... روز به روز اين گرايشها قوىتر مىشوند. هر قدر انسان بيشتر به تمايلاتش پاسخ مثبت دهد، بيشتر با آنها انس مىگيرد و رفته رفته بر شدّت ميل او افزوده مىگردد. البتّه اين معنا به تجربه نيز ثابت گرديده است، چنانكه در ماه رمضان كه انسان روزه مىگيرد، پس از گذشت چند روز به گرسنگى عادت كرده و به تدريج تمايل به غذا در او فروكش مىكند و پس از ماه رمضان، شب و روز به دنبال خوردن و آشاميدن مىرود و ميل او به غذاهاى گوناگون بيشتر مىشود.اين معنا درباره شهوات نفسانى و تمايل به ارضاى غرايز جنسى نيز صادق است. چنانكه جوان مؤمنى كه هنوز همسر اختيار نكرده و مصمّم است جلوى طغيان شهوت را بگيرد، اين كار برايش آسان است، چون به آن عادت كرده است، ولى وقتى كه ازدواج كرد، بيشتر در معرض معصيت قرار مىگيرد. بنابراين جوانان مؤمنى كه تازه ازدواج كردهاند، بايد بيشتر حواسشان را جمع كنند و نبايد چنين وانمود كنند كه ما راه حلال را يافتهايم و هرگز به معصيت دچار نمىگرديم، برعكس در آن هنگام شيطان بيشتر وسوسه مىكند، چون راه استفاده از حلال براى آنها باز شده و لذّت را چشيدهاند و روز به روز تمايلشان شديدتر مىشود. و نيز در ساير خواستههاى نفسانى، با تجربه براى انسان روشن مىگردد كه هر چه
بيشتر به نفس خود ميدان دهد و بيشتر به خواستههاى آن پاسخ گويد، تمايلش شديدتر مىگردد.اين معنا در مسائل معنوى نيز صادق است: در ابتدا براى انسان، خواندن نماز شب دشوار است، اگر با زنگ ساعت از خواب بلند شود، باز مىخوابد و حتى اگر از خواب برخاسته، مشغول نماز شب شود، باز كسل است و با بىحالى و بىرمقى نماز مىخواند. رفته رفته، با تمرين و تداوم يافتن اين كار، آنقدر خواندن نماز شب برايش راحت و عادى مىشود كه اگر شبى براى نماز برنخيزد، ناراحت است و گويا گمشدهاى دارد.
بنابراين راه تقويت اراده انسان و كنار زدن هواى نفس، تمرين در پاسخ ندادن به خواستههاى نامشروع نفس است، البته تمرين بايد به گونهاى باشد كه انسان بتواند آنرا ادامه دهد، نه اينكه كار سخت و دشوارى را شروع كند و نتواند آنرا ادامه دهد. آرام آرام، با نفس خود به مخالفت برخيزد و در آغاز به خواستههاى محدودى از نفس پاسخ ندهد. بعد از مدتى، چنان بر نفس خود مسلط مىگردد كه هرگز در برابر تمايلات حيوانى و طبيعى زود گذر رام نمىگردد.
بنابراين خداى متعال به حبيب خود توصيه مىفرمايد كه به همه خواستههاى نفس پاسخ مثبت ندهد و از غذاى خوشمزه استفاده نكند و در بستر نرم نخوابد و همچنين لباس زيبا نپوشد، چرا كه عادت به اينها، به تدريج سبب ارتكاب حرام خواهد شد.
انسان اگر زياد به دنبال لذّتهاى حلال برود، در ابتدا به مكروهات و پس از آن به حرام كشانده مىشود؛ چنانكه گفته شده:
«مَنْ حامَ حُولَ الْحِمى يُوشَكُ اَنْ يَقَعَ فيهِ»(1)
كسى كه بر لب پرتگاه حركت كند، ممكن است بلغزد و به درون آن سقوط كند، پس بايد از قرقگاه فاصله گرفت.
در روايات فراوانى وارد شده كه مستحبات، قرقگاه واجبات هستند، يعنى اگر انسان بخواهد واجباتش ترك نشود بايد در كنار آن برخى مستحبات را انجام دهد، تا مبادا واجبات ترك گردد و نيز مكروهات، قرقگاه محرمات است؛ يعنى انسان بايد از مكروهات دورى گزيند
1- بحارالانوار، ج 73، ص 29.
تا به محرمات مبتلا نگردد و در واقع مكروهات، مرز بين انسان و محرمات است و خداوند اين مرز را قرار داده تا بندگانش به گناه مبتلا نگردند. چرا كه اگر انسان مقيد شود از چيزى كه شبيه محرمات است، دورى گزيند به حرام مبتلا نمىشود. از طرف ديگر سفارش شده است كه انسان به مستحبات عمل كند تا مبادا واجبات ترك گردد بعلاوه، نافله نمازهاى واجب براى اين است كه اگر آن نمازها كم و كاستى دارد، به وسيله نافلهها جبران گردد.
مردم و خواستههاى نفسانى
مردم در برابر خواستههاى نفسانى به چند دسته تقسيم مىشوند:
دسته اول: مردمى كه به دلخواه خود عمل مىكنند و چيزى مانعشان نمىشود. همواره به دنبال لذايذ مادّىاند و زندگى دنيا را بر آخرت برترى مىدهند. قرآن كريم درباره اين دسته از مردم مىفرمايد:
«... وَوَيْلٌ لِّلْكافِرينَ مِنْ عَذاب شَديد اَلَّذيِنَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيوةَ الدُّنْيا عَلىَ الاْخِرَةِ...»(1)واى بر كافران از مجازات شديد، كسانى كه زندگى دنيوى را بر آخرت ترجيح مىدهند.
اينكه انسان به دنبال مادّيات و تمايلات نفسانى است و نمىخواهد از آنها دست بردارد، خود منشاء كفر است. دين مىگويد: از اين خواستههايت دست بردار، و چون انسان نمىخواهد از آنها كنارهگيرى كند، لذا دين را نمىپذيرد تا به راحتى هر عملى را مرتكب گردد. پس اين دسته از انسانها براى تمايلات نفسانى، حدّ و مرزى نمىشناسند. خداوند در قرآن مىفرمايد:«بَلْ يُريدُ الاِْنْسانُ لِيَفْجُرَ اَمامَهُ»(2)بلكه انسان مىخواهد عمرى را كه در پيش دارد، به فجور و پيروى هواى نفس بگذراند.دسته دوم: كسانى كه براى خواستههايشان حدّ و مرزى مىشناسند، سعى مىكنند از محرّمات اجتناب كنند، ولى از برآورده ساختن ساير خواستههاى نفس: نظير مكروهات،
1. ابراهيم/3ـ.
2. القيامة/5.
مشتبهات و مُحلّلات خوددارى نمىكنند. خود اين دسته نيز به چند شاخه تقسيم مىگردند: برخى از كبائر اجتناب مىكنند و گاهى مرتكب صغائر مىشوند و گروهى، گاهى كبائر را نيز مرتكب مىشوند. برخى از اين افراد بلافاصله پس از گناه توبه مىكنند و برخى ديگر توبه نمىكنند و بر گناه خود اصرار مىورزند؛ ولى به هر حال همه اين افراد سعى و اهتمام دارند كه تا حدودى محرّمات را ترك كنند.دسته سوم: كسانى كه اصل را بر مخالفت هواى نفس قرار مىدهند، مگر در مواردى كه رضاى خداوند در موافقت نفس است، آن هم به جهت رضاى خداوند نه به جهت پيروى هواى نفس. اصل در زندگى آنها اين است كه هر چه دلشان مىخواهد انجام ندهند و در هر كار معيار را رضايت خدا قرار مىدهند. البته اين دسته نيز داراى مراتبند و شايد اختلاف در مراتب به بىنهايت ميل كند.هدف انبيا، در درجه اوّل، اين بود كه بشر را از آن حد فروتر، يعنى بىبند و بارى و اسارت نفس رهايى بخشند. (اگر افراد از اين مرتبه نگذرند، به هيچ وجه با انبيا و دستگاه آنان ارتباط نخواهند داشت، اگر كسى حاضر نشد براى خواستههايش محدوديّتى قايل شود، چگونه مىتواند پيرو انبيا باشد؟) پس اجمالا انسان بايد حدّى را بپذيرد و خواستههايش را كنترل كند، چنين نباشد كه هر چه دلش خواست انجام دهد، البته از اين مرحله تا مرحلهاى كه هيچ خواستهاى را بدون اذن و رضايت خداوند اجابت نكند، خيلى فاصله است.مؤمنان به حسب مراتب ايمانشان، بين اين دو مرحله حركت مىكنند و بين اين دو مرحله، مراتبى است كه از رقم و شماره بيرون است. حتّى انبيا نيز داراى مراتب مختلفى هستند: در رأس انبيا و اولياى الهى، وجود مقدّس خاتمالانبياء(صلى الله عليه وآله وسلم) و فاطمه زهرا(عليهما السلام) و ائمه اثنى عشر(عليهم السلام) قرار دارند. و ساير انبيا در مرتبه پايينتر قرار دارند. اين چهارده نور پاك كه از يك نظر نور واحدى هستند، در رأس اين هرم قرار دارند و بالاترين ارزشهاى مثبت را دارا مىباشند.مؤمن بايد سعى كند خود را از مرتبه فروتر به مرتبه عالى نزديك كند و البتّه اين بستگى دارد به ميزان همّت انسان و توفيق الهى. براى هيچ كس قابل پيش بينى نيست كه عاقبتش چه خواهد شد: افرادى هستند كه از حد صفر گذشته و ترقى مىكنند و به مراحل عالى دست
مىيابند و در مقابل برخى كه به مراتب عالى انسانى و به اوج رسيدهاند، سقوط كرده و به مراتب پست انسانى مىرسند (البته براى كسى كه در مراتب بالا قرار دارد خطرات، بزرگتر و شكنندهترند، چون اگر كسى كه در مرتبه پايين قرار دارد، سقوط كند، تفاوت چندانى در حال او پديد نمىآيد و مثل انسانى است كه پايش زخم مىشود؛ ولى كسى كه در اوج و قله قرار دارد، اگر سقوط كند نابود مىگردد).دستورات اخلاقى از جانب معصومين(عليهم السلام) بيشتر براى اين است كه انسان را متوجّه كنند، در چه موقعيّت حسّاسى قرار دارد و اينكه پاسخ دادن به خواستههاى نفسانى و به ميل دل عمل كردن، موجب لغزش او مىگردد و او را از خدا دور مىكند؛ چه آنكه يا بايد از دل تبعيت كند و يا از خدا، و اين دو با هم جمع نمىشوند. انسان هر اندازه به دلخواه خود عمل كند، از خدا دورتر مىشود و هر چه به جهت خدا، با خواستههاى دل مخالفت كند، به خدا نزديكتر مىشود. البتّه هستند افرادى كه با بسيارى از خواستههايشان مخالفت مىكنند، براى اينكه به دلخواه بالاترى كه آن نيز ارزش ندارد، دست يابند: برخى زهد مىفروشند، كم غذا مىخورند، ژنده پوشند، خانه پست و محقّر برمىگزينند و از جاه و مقام دنيا اعراض مىكنند، تا به عنوان زاهد شناخته شوند. ممكن است از حيله و نيرنگ نفسشان بىخبر باشند و به خيال خود آدمهاى خوب و شايستهاى شدهاند: اهل عبادت و تقوا و ذكرند، بيشتر اوقات روزهاند، و مسكن خوب انتخاب نمىكنند و به گمان خود خيلى ترقّى كردهاند؛ امّا همين گمان موجب هلاكت آنها مىشود. همين غرور و خودپسندى كه خود را از ديگران بهتر مىپندارند، موجب هلاكت آنها مىگردد. اينها بيش از ديگران خسارت و زيان ديدهاند، چون كسانى كه دنبال لذّتهاى دنيا رفتند، دست كم در اين دنيا چند صباحى لذّت بردند؛ امّا اين سيهبختان، هم لذّتهاى دنيا را از دست دادهاند و هم آخرت را!چنانكه در قرآن كريم مىخوانيم: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالاَْخْسَرينَ اَعْمالا، اَلَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»(1)
1. كهف /103 و 104.
آيا به شما خبر دهم كه زيانكارترين مردم كيانند. زيان كارترين مردم كسانى هستند كه عمرشان را در راه حيات دنياى فانى تباه ساخته و گمان مىكنند كار نيك انجام مىدهند!پناه بر خدا، از اينكه انسان فريب نفس خود را بخورد و خيال كند آدم خوبى شده است، چرا كه از همان لحظه پيروى شيطان شروع شده است و انسان در دام او گرفتار مىشود؛ به اين جهت هر كسى صالحتر است خود را پستتر مىداند. وقتى امام معصوم عرض مىكند «فَمَنْ يَكُونُ اَسْوَءُ حالا مِنّى»(1) ديگران چه بگويند؟ اگر ما به اين مكتب، و به اين سيره و منش شباهت پيدا كرديم، حالمان چنان دگرگون مىگردد كه اين سخن از ما نيز صادر مىگردد؛ ولى گاهى انسان آنقدر خودبين است كه نمىتواند خود را پستتر از ديگران بشمارد. پيش خود مىگويد من كار بدى نكردم! نه سرقتى كردم، نه آدمكشى، نه زنا و... به جهت همين غرور، از همه پستتر است. اين گونه افراد، در اجتماع، غالباً موجب انحراف، تفرقه و گروهگرايى مىشوند، چون خود را انسان خوبى مىدانند و ديگران را به دنبال خود مىكشانند، غافل از اينكه انگيزه او از اين كارها، حبّ رياست و شهرت است و حبّ شهرت و رياست نزد او از ساير گناهان بيشتر ارزش دارد و همين موجب سقوط وى مىشود. انسان هر چه عالمتر شود، نفسش نيز قوىتر مىگردد و قدرت حيلهگرى او بيشتر مىشود و حيلههاى نفس قابل شمارش نيست و نمىتوان دامها و حيلههاى آن را شناخت. قدرت حيلهگرى نفس در انسانهاى عادى بسيار كمتر از قدرت حيلهگرى آن در علما و دانشمندان است، و حيلههاى نفس اين افراد بسيار ساده است، به همين دليل ممكن است زود پشيمان شوند و از شر نفس نجات يابند. امّا اگر نفس عالم بر او مسلّط شد، چنان او را فريب مىدهد كه به راحتى از شرّ آن نجات نمىيايد. بايد كاملا حواس خود را جمع كنيم. البتّه بايد توجه داشت، معناى اين سخن اين نيست كه سراغ رشد و كمال نرويم، چون اگر كامل شديم و سپس سقوط كرديم خطرش بيشتر است از وقتى كه علم نيندوزيم، چون اگر عالم شديم و سپس نفسمان بر ما مسلّط گشت، خطر نفس و شيطان جهانگير مىشود. اين پندار درست نيست، بلكه اين خود يكى از حيلههاى شيطان است،
1- دعاى سحر، على بن الحسين عليهالسلام، بحارالانوار، ج 98، ص 89.
براى اينكه انسان را از كمال باز دارد و اين خواسته نهايى اوست. لذا بايد به كورى چشم شيطان حركت كرد و از خدا كمك خواست و خداوند به كسانى كه به طرف او حركت مىكنند، بيش از ديگران كمك مىكند. در حديث قدسى آمده است: «مَنْ تَقَرَّبَ اِلَىَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ اِلَيْهِ ذَرْعاً»(1)وقتى خدا به انسان كمك كند، مخالفت و مبارزه با نفس، با تمام مشكلاتش، براى او آسان مىشود، البته اين كار در آغاز دشوار است:عشقز اوّل سركش و خونى بودتا گريزد هر كه بيرونى بوداگر انسان به مبارزه با هواى نفس ادامه دهد و از خدا نيز توفيق استقامت بخواهد، به تدريج مخالفت با نفس آسان مىشود، به طورى كه اگر كارهاى خير را ترك كند، احساس مىكند گمشدهاى دارد و يا اگر عبادتش ترك گردد، ناراحت مىشود، از اينكه اين توفيق از او سلب شده است. به هر ترتيب، آثارى از خطرات و حيلههاى نفس را ذكر كرديم تا انسان بيشتر به خطرات نفس پىببرد، اما اين بدان معنا نيست كه نفس غول شكستناپذيرى است كه در برابر ما قرار گرفته است؛ بلكه نفس همين خواستههايى است كه در درون ماست. (به روح از آن جهت كه منشاء اين خواستههاست نفس مىگويند).«وَ تُخالِفُكَ فى طاعَتِهِ و تُطيعُكَ فى ما يَكْرَه»در اطاعت پروردگار با تو مخالفت مىكند و در آنچه خدا را ناخوشايند است اطاعت مىكند.اگر خواستى به كارى دست يازى كه خدا از آن خوشش نمىآيد، نفس با تمام قوا در اختيار تو قرار مىگيرد و رام تو مىگردد. اما وقتى مىخواهى به عبادت خدا بپردازى، نفس نمىگذارد فكرت متوجه نماز گردد و در نتيجه در نماز حضور قلب ندارى، هر چه سعى مىكنى حواست جمع گردد و نفست رام شود؛ او مقاومت مىكند و دلت به اين سو و آن سو كشانده مىشود.«وَ تَطْغى اِذا شَبِعَتْ وَ تَشْكُوا اِذا جاعَتْ»هنگام سيرى طغيان مىكند و هنگام گرسنگى شكايت.
1. كسى كه يك وجب به من نزديك شود، يك ذراع به او نزديك مىگردم. بحارالانوار، ج 87، ص 19.
خاصيت نفس اين است كه اگر گرسنه شود شكوه و گلايه مىكند و پيوسته مىنالد و اگر سير شود طغيان مىكند. اگر به هر چه دلت خواست و نفست خواستار آن بود تن دادى، نفس به مانند اسب سركشى تو را به دنبال خود مىكشد و ديگر نمىتوانى او را كنترل كنى. پس اگر مىخواهى اين اسب را رام كنى، لازم است قدرى او را گرسنه نگهدارى و به همه خواستههايش پاسخ ندهى و او را كنترل كنى، تا بتوانى در مواقع لزوم از آن در راه عبادت و نيايش و اطاعت خدا بهره ببرى و همواره او مغلوب عقل و شرع باشد.«وَتَغْضَبُ اِذا اِفْتَقَرتْ و تَتَكَبَّرُ اِذا اِسْتَغْنَت»هنگام فقر غضبناك است و هنگام بىنيازى فخر مىفروشد.وقتى پولدار مىشود، به همه بزرگى و فخر مىفروشد؛ ولى وقتى فقير گشت، اوقاتش تلخ مىگردد، به همه بدبين مىشود، از نظام، دوستان، رفقا و همسايگان خشمگين است، گويا از آنها طلبكار است. صبر و تحمل و بردبارى در قاموس زندگى او راه ندارد و همه عالم در نظر او تنگ مىگردد.«وَ تَنْسى اِذا كَبُرَتْ وَ تَغْفَلُ اِذا أمِنَت»در هنگام پيرى و بزرگسالى فراموش كار مىشود و هنگام امنيت و خاطر آسودگى غفلت مىورزد.وقتى كه نفس با بيم و ترس مواجه باشد، حواسش را جمع مىكند و سعى مىكند از خطر برهد، اما وقتى امنيت يابد، غافل مىگردد: وقتى بلايى فرود مىآيد، شهرها بمباران و موشك باران مىشود، حواسش را جمع مىكند و به توبه و انابه و راز و نياز مىپردازد. به توسل و زيارت عاشورا روى مىآورد؛ ولى وقتى صلح برقرار گرديد و خيالها راحت شد، ديگر خبرى از آن نالهها و توسلات نيست. مجالس توسل و زيارت عاشورا كم رنگ مىگردد. اين خاصيت نفس است كه وقتى امنيت مىيابد، غافل مىگردد و يادش مىرود كه خدايى وجود دارد، عذاب و گرفتارىهايى نيز وجود دارد.«وَهِىَ قَرينَةُ الشَّيْطان» نفس قرين و رفيق شيطان است.اين نفس همزاد و رفيق شيطانى است كه قسم ياد كرده انسانها را به انحراف بكشاند:
«قالَ فَبِعِزَّتِكَ لاَُغْوِيَنَّهُّمْ اَجْمَعينَ. اِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين»(1)شيطان گفت: به عزت و جلال تو سوگند كه همه خلق را گمراه مىكنم. مگر خاصان از بندگانت كه دل از غير تو بريدند.شيطان از راه نفس، انسان را فريب مىدهد و به جهنم مىكشاند و اين نفس است كه راه را بر شيطان باز مىكند و انسان را دنبالهرو او مىكند. پس بايد توجه داشت كه آيا با اين نفس مدارا شود و يا انسان به مخالفت با او برخيزد.«وَ مَثَلُ النَّفْسِ كَمَثَلِ النَّعامَةِ تَأْكُلُ الْكَثيرَ وَ اِذا حُمِلَ عَلَيْها لا تَطير»مثل نفس، مثل شتر مرغ است كه زياد مىخورد و اگر بارى بر او نهند پرواز نمىكند.وقتى به او گفته مىشود به مطالعه و عبادت بپرداز و در عبادت حضور قلب داشته باش، توجهاى ندارد و مىگويد: اعصابم ناراحت است و نمىتوانم حواسم را جمع كنم؛ ولى وقتى فيلمى خنده آور از تلويزيون پخش مىشود، حواسش جمع فيلم مىگردد و هيچ صحنهاى از صحنههاى فيلم از نظرش پنهان نمىماند، ولى هنگام نماز مىگويد نمىتوانم حواسم را جمع كنم!«وَ كَمَثَلِ الدِّفْلى لَوْنُهُ حَسَنٌ وَطَعْمُهُ مُر»و نيز نفس، همانند خرزهره است كه رنگش زيباست و مزهاش تلخ است.ظاهر نفس و كارهاى او فريبنده است و خوب مىنمايد، ولى در باطنش زهر كشنده پنهان دارد. در ظاهر به لباس تقوا، علم و زهد در آمده است؛ ولى در باطن خدا مىداند چه انگيزههاى شيطانى و افكار غلطى دارد. لحن كلام، جذاب و گيراست؛ ولى محتوا گمراه كننده است. معلوم نيست پيروان آنها كارشان به كجا بيانجامد. در ابتدا سخن از عبادت و اطاعت از خدا و عرفان است؛ ولى در عمل بعد از مدتى، به نماز و عبادت بىاعتنا مىشوند، اگر نمازشان قضا شد ناراحت نمىشوند. وقتى همه چيز را اعتبارى دانستند و معرفت را نسبى قلمداد كردند، اعتقادات آنها سست مىگردد و بديهى است كه ديگر در برابر نماز و توجه به خدا و معنويات، احساس مسؤوليت و وظيفه نمىكنند.
1- ص/83 ـ82.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org